- مردی که پنچریهای کوچیک نداره شاید یه پنچری بزرگ داشته باشه به این آسونیها بهش اعتماد نکن. تو همون موقعی که شوهرت گیاهخوار شد باید بهش شک میکردی نه اینکه وایستی آشپزیکنی و خودتم گیاهخوار بشی.
اینجور آدما که میخوان زیادی خوب باشن خیلی خظرناکن. اونا از آدم بودن خودشون خجالت میکشن، از دندون نیش خودشون شرمندهان. من شنیدم اونجا مردایی هستند که فمینیستن؟
- بله زیادن بابا جون
- زیادن؟ مرد فمینیست چظوری میشه؟ یه چیزی مثل کچل موفرفری... اونا زیادی نازنین شدن. نمیخوان آدم باشن. میخوان فرشته باشن اما معمولاً کارشون به جنایت میکشه. چون فرشته نمیتونه وسط آدما باشه. اصلاً از آدم بدش میاد.
پ.ن:بخشی از دیالوگ درخشان پرویز دیوانبیگی در فیلم بسیار متوسط آذر، پرویز، شهدخت و دیگران
در میان شبکههای اجتماعی پر از یادداشت و چالش و کمپین و سلفی و لایک، وبلاگستان به گورستانی میماند که هیاهوی اطراف در سکوت آن میپیچد و آن را متروکهتر از آنچه هست نشان میدهد. انگار مدتهاست کسی اینجا دانهای نمیکارد و آبی نمیافشاند. این هیاهوی دورادور اضطراب کسانی را که هنوز اینجا پرسه میزنند احتمالاً بیشتر میکند. ترس و نگرانی از خلاً خوراک ذهنی و خبری و عقب ماندن از مصرف محتوایی که آنجا در شبکههای اجتماعی تولید میشود. خبر و عکس و اسرار مگو و نقد و تحلیل و جوک و فحاشی و چالش و ... هر چه هست هر چه کوتاه تر و مختصرتر و متفاوتتر و با تعداد بیشتر بهتر ... هر چه باشد با هر محتوایی را میتوان در پوششی از همنوعی و انسان دوستی و محبت و کمک به نیازمندان و مثبت اندیشی و روشنفکری و ژرف نگریستن پیچید و خود را موجه و مقبول کرد.
به نظر میرسد اهالی دنیای مجازی صفحات و استریم ها را بالا و پایین می روند تصاویر را میبینند و متنهای کوتاه را میخوانند و از طولانیها میگذرند چون متن به فکر کردن وا میدارد و فکر کردن یعنی درنگ، یعنی ماندن و لحظه ای توقف و تنها شدن. پس باید با مصرف بیشتر و بیشتر ترس و اضطراب را سرکوب کرد و به امنیت خاطری موقتی دست یافت. همین فکر کردن و فعالیت درونی ممکن است به مثابهی خطری باشد که فرد را از مصرف افکار دیگران باز میدارد و شاید به اندیشه وادار کند. پس در این دنیا برای اینکه بهنجار و ارزشمند و دارای هویت باشی باید مصرف کنی و از سوی دیگران تأیید شوی. باید آزادی و تنهایی فعالانه خود را فدا کنی و به قطعه کوچکی از یک ماشین بزرگ تبدیل شوی و طوری شود که نیروی آن ماشین لایک زنی و فالوورها نباشد اثری از تو هم نباشد.
شاید به نظر برسد این شبکهها هرقدر باعث سطحی شدن و مصرف گراتر شدن افراد شدهاند همانقدر باعث سرعتگرفتن و افزایش روابط و گسترده شدن افق دید انسانها شدهاند. ولی به هرحال باید پذیرفت که همان مصرفگرایی و سطحی بودن و سریع و کوتاه خواندن در مورد روابط انسانی هم حاکم شده است. افراد زودتر علاقمند و زودتر خسته میشوند و به دور میاندازند. از این شبکه به آن شبکه میروند هویتها و پیجهای مجازی و موازی میسازند و ... بالاخره اینکه برخلاف تصور اولیه من شبکههای اجتماعی حتی باعث ورود فرد به شبکه ذهنی منتقدانش هم نمیشود. ورودی که به قول دکتر سریع القلم از ویژگیهای ضروری انسان مدنی است.
افراد با افکار و عقاید و سابقههای ذهنی گوناگون لینکهای خاصی را دنبال میکنند و رودررویی فیزیکی به پرفورمنس مجازی آن تبدیل می شود. تحقیقی که یک دانشمند تحلیل اطلاعات به نام گیلاد لوتان انجام داد، نشان میدهد که شتابزدگی و حرکتهای تکانهای توده مردم در فضای مجازی هم جو غالب است. وی حتی با ساختن نموداری از اکانتهای موافق و مخالف یک موضوع مثل جنگ غزه و اسرائیل در توئیتر نشان داد که نزدیکی و ارتباطی هم بین طرفین در این شبکهها ایجاد نمیشود. بیشتر گفتگوها به منظور جلب هواداران و اثبات حقانیت موضع و یا تأکید بر آن صورت میگیرد. با این همه توئیت طرفین موضوع مورد مناقشه هم چنان به صورت تودههای جدا از یکدیگر باقی میمانند پس اگر چه این شبکهها به رسانههایی آزاد و مصادره نشدنی شبیهاند، محدودیتهای گفتگو هم چنان وجود دارد و گفتگو به شکل آرمانی آن نزدیک هم نمیشود.
اما در مورد وبلاگ اوضاع حداقل کمی متفاوت است. فرد با نوشتن در وبلاگ مدام یاد میگیرد که اندیشهاش را منسجم کند و چیزی خلق کند و در برابر دیگران اظهارنظر (نه فقط لایک حمایت کننده )کند و از اندیشه خود دفاع کند و درعین حال از حضور دیگران هم بیاموزد. اینجا گفتگوها درونیتر و واقعیترند. در برابر توهین و فضای خشونت آمیز هم یا باید تسلیم شد و کارزار نوشتن در فضای وبلاگی را ترک کرد یا ماند و مبارزه کرد و آستانه مقاومت و تحمل را بالاتر برد که چنین ماندنی در زندگی فیزیکی هم تأثیر مثبتی دارد.
از نظر من بودن در وبلاگستان آزادانهتر است چون مخاطبان انتخاب شده نیستند و ورود برای عموم آزاد است هرکس میتواند وبلاگ را بخواند و اگرکامنتی نگذارد نویسنده حتی متوجه ورود او نخواهد شد و بالاخره چون، نوشتن بهتر از دیگر فعالیتها می تواند به هویت انسان عینیت ببخشد و چون امکان عینی شدن هویتهای سرکوب شده و لایههای زیرین و بدون صدای جامعه با وبلاگ نویسی بیشتر است.
شاید بتوان نتیجه گرفت که انتقال وقت گذرانی افراد از وبلاگ به فیس بوک و دیگر شبکههای اجتماعی به نوعی همان رعایت نقشهای اجتماعی است که افراد در دنیای فیزیکی مجبور به اجرایشان هستند.
پس بقول شمس لنگرودی با خود گفتگو کن همچون چشمهای ... رود ادامهی راه توست...
"سالهاست که قهرمانی را در چیزهای ساده و کوچک می بینم.
مثلاً در این که شخصیتهایم صمیمی باشند، خودشان باشند، جسارت داشته باشند. شخصیتی قهرمان است که از روبرو شدن با خودش نمیترسد یا شخصیتی که محدودیتهایش را میشناسد و میتواند در دل نابسامانیها به خودش سامانی بدهد و تازه همه اینها را هر روز لازم دارد.
آدم ممکن است یک یا چند بار در عمرش دست به اعمال قهرمانی بزند ولی قهرمان مورد نظر من در روز بارها و بارها مجبور به انتخاب میشود."
فریبا وفی در گفت و گو با ماهنامه زنان امروز / شماره 2
بخشی از کردارهای انسان که صرفاً محصول نیروهای زیستی و روانی نیستند، کنشها هستند. کنشها میزانی از تعمد و هدفمندی در خود دارند و به همین جهت بر نوعی تأمل و آگاهی استوارند. به عبارت دیگر کنشگر کسی است که از بین گزینههای ممکن و مطلوب دست به گزینش و انتخاب می زند و زندگی اجتماعی انسان هم چیزی جز مجموعه کنش های پرشمار و گوناگون نیست. لازم است تأکید کنم درکی که ما از هویت شخصی و اجتماعیمان داریم در جریان همین کنشهای متقابل که ما در آن شرکت میکنیم تولید میشود و به ما میگوید که به چه چیزهایی ارزش و اهمیت بدهیم و یا چه چیزهایی را وارد آداب و اعمال زندگیمان کنیم.
اخیراً طی کاری، تصمیم گرفتم مجموعه ای از رفتارهای اجتماعی افراد را در مقابل یک گزینه اجتماعی گردآوری کنم موضوعی که انتخاب کردم اقدام شهرداری تهران در تفکیک جنسیتی کارکنان شهرداری بود.
مردان و زنان بسیاری بودند که چیزی درباره اصل خبر نمیدانستند و طبیعتاً با آن موضع انفعالی، نمیتوانستند به عنوان کنشگر مطرح شوند. اما نتایج بدست آمده بوضوح نشان داد که تلاش رسمی در جهت یکدست کردن کنش ها تا کجا پیش میرود و چگونه قدرت حاکمیت در ساختن معناهای اجتماعی و فرهنگ مداخله می کند.
در ادامه برخی از نمونه کنش های معروف تر را می آورم:
- محمد باقر قالیباف، شهردار تهران: ما غیرت دینی داریم، حرف ما این است که نباید اجازه دهیم یک خانم در طول زمان معاشرت بیشتری با نامحرمان داشته باشد تا با محرمان خود و شوهر و فرزندش، زیرا این موضوع کانون خانواده را تحت تاثیر منفی قرار میدهد.
- شهیندخت مولاوردی، معاونت زنان ریاست جمهوری: تا به حال غیرت دینی کجا رفته بود؟ چرا در سه سال اخیر این طرح به اجرا در نیامده است؟ اگرچه ناهنجاریهایی ممکن است در روابط زنان و مردان وجود داشته باشد؛ اما نباید استثناها را به قاعده تبدیل کنیم. دولت با اجرای طرح تفکیک جنسیتی مخالف است.
- کاظم صدیقی، خطیب نماز جمعه تهران: طرح تکریم زنان که در شهرداری تهران انجام شد اما از سوی رسانه های خارجی مورد هجمه قرار گرفت از احداث تونل نیایش و بوستان ولایت مهمتر است.
- مرتضی طلایی، نائب رییس شورای شهر تهران: اقدام شهرداری اقدامی است در جهت حفظ حقوق بانوان و ارتقای ضریب امنیت، آرامش و رفاه بانوان ! "شما نه شرع را قبول دارید و نه قانون! پس فمینیستها را قبول دارید که هر حرفی که میخواهند میزنند. ما داریم میگوییم قانون است. در مقابل دین خدا تمکین نمیکنید، در مقابل قانون و عرف هم تمکین نمیکنید؟
- علی مطهری، نماینده مجلس: اجرای طرح جلوگیری از اختلاط کارمندان مرد و زن در ادارات اقدامی پسندیده و ملهم از دین مقدس اسلام است که باید از سالها پیش در سراسر کشور اجرا میشد ولی متأسفانه دولتها معمولا نگاهی به انتخابات آینده دارند و کمتر حاضر میشوند زیر بار اینگونه دستورات اسلام بروند.جدایی محیط کار آقایان و بانوان بر اختلاط آنها ترجیح دارد و حتیالمقدور محیط کار آنها باید جدا باشد. فلسفه این حکم این است که اسلام میخواهد ارتباط زن و مرد بیگانه در حداقل باشد تا بدینوسیله پیوند زن و شوهر هرچه محکمتر و پیوند زن و مرد بیگانه هرچه سستتر باشد و در نتیجه نهاد خانواده هرچه استوارتر گردد.
- انجمن زنان مدیر کار آفرین: بر اهل اندیشه و نظر پوشیده نیست که توسعه همه جانبه کشور مان جز با حضور و مشارکت زنان و مردان این دیار محقق نخواهد شد و هر گونه اقدام بازدارنده از حضور اجتماعی زنان بیش از آن که میثاقهای بین المللی را متزلزل نموده، مغایر قانون اساسی است.
- کبری خزعلی، رئیس شورای فرهنگی اجتماعی زنان: سالم سازی فضای کار مصوبهای است که ۲۷ سال بر زمین مانده بود و هم اکنون که یکی از دستگاهها در انجام این کار پیش قدم شده است و باید تمام دستگاهها از این سازمان الگو بگیرند.
- علی ربیعی، وزیر کار : غیرت دینی را در این می دانم زنی با فقر و گرسنگی سربربالین نگذارد، غیرت دینی تقویت بنیان خانواده است. تعداد زنان سرپرست خانوار به صورت تصاعدی افزایش یافته است، بنابر این غیرت دینی این است که اشتغال در کشور به ویژه برای این قشر رونق گیرد و آسیب های اجتماعی کاهش یابد، حقوق معلولان ادا شود، هیچ زنی از روی استیصال به کار تن در ندهد و بتواند مهر مادری را به نمایش بگذارد
- یک فعال حقوق صنفی کارگران : شهرداری تهران معتقد است مسئولان شهرداری به جای جداسازی محل کار شاغلان مرد و زن باید به قدرت تشخیص و بلوغ فکری نیروی کار اطمینان داشته باشند و چنانچه از وجود مشکلی فرهنگی مطلع هستند، به جای اقدامات مقتدرانه و نظامیگونه، با فرهنگسازی در صدد رفع آن برآیند.
- فخرالسادات محتشمیپور، روزنامه نگار: این کار نه تنها توهین به زن بلکه اهانت به مردان است و بدین معناست که آنها نمیتوانند در محیطهای کاری خویشتنداری کنند. این طرح مقدمه برگرداندن زنان به خانههاست و با شرایط جامعه منافات دارد چون جامعه ایران رشد یافته است و بسیاری از زنان از سطح سواد بالایی برخوردارند.
- معصومه ابتکار، رییس سازمان محیط زیست: تفکیک جنسیتی تفکری است که به نظر من راهحل دقیقی نیست. در بسیاری از موارد زنان و مردان در کنار هم و در فضای سالم مشغول کار هستند و حتی در بسیاری از فضاهای شغلی خانمها مدیریت میکنند. بنابراین لازمه محیط شغلی این است که زنان فرصت برابر برای حضور داشته باشند.
- بیژن نوباوه وطن، نماینده مجلس: به کار بردن عبارت «تفکیک جنسیتی» درخصوص تصمیم ارزشمندی که در جهت ارتقا شغلی بانوان در شهرداری گرفته شده، عبارت غلطی است و به نظر من این واژه باید تحت عنوان احترام و تکریم در فضاسازی مناسب بیان شود. هر کسی بنا به شخصیت خود باید در فضای خود قرار گیرد.
- مجتهد شبستری، امام جمعه تبریز: تفکیک جنسیتی کارکنان یک اقدام عالی و مفید فرهنگی است که باید ادامه داشته باشد. باید تفکیک جنسیتی در ادارات و دانشگاه ها نیز اجرا شود تا شاهد کاهش مفاسد فرهنگی باشیم.
- مجید ابهری، روانشناس : بانوان در محیط مختلط احساس ناامنی می کنند و حتی دچار اضطراب می شوند که نتیجه آن افت کارآرایی و کاهش بازدهی است. کار شهردار تهران مطابق با اصول عقلانیت سازمانی بوده چرا که در یک محیط زنانه یعنی اتاقی که همه شاغلان آن بانوان هستند، خانمها راحتتر بوده و آسودهتر میتوانند بهکار خود رسیدگی کنند اما در غیراین صورت بانوان شاغل باید بخشی از حواس خود را به رعایت حجاب، طرز نشستن و رفت و آمد صرف کنند و همین عوامل باعث افت کارایی میشود. علاوه بر آن آقایان هم در کنار یکدیگر راحت تر هستند و حضور یک زن در جمع آنها سبب بروز محدودیت هایی برایشان میشود.
- صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه: وقتی دل را در گرو یک دین گذاشتهایم، باید پای ارزشهای آن بایستیم و کاری نداشته باشیم که دیگران چه برداشتی از کار ما میکنند و همچنین نباید بترسیم که گاهی کسانی به ما اتهام ارتجاع و عقبماندگی بزنند این اقدام، فارغ از گرایشهای سیاسی، کاری تحسینبرانگیز است، زیرا جلوگیری از اختلاط زن و مرد در محیط کار به دلیل پیامدهایش اهمیت دارد و یک ارزش تلقی میشود.
در نهایت جامعه توسعه یافته جامعه ای است که دامنه انتخاب کنش گران در آن گسترش یافته باشد. بنابراین می توان پرسید برای کنشگران آیا این یک انتخاب است؟
به نظرمیرسد، در طی سالهای گذشته، دولت که بیشترین ادعا را در جهت حمایت و تحکیم و حتی بزرگنمایی در نقش نهاد خانواده در کشور ما داشته است خود به بزرگترین پدیده ضدخانواده تبدیل شده و در این راستا بار تمامی مشکلات، تضادها، تناقضها، کمبودها و مصائب توسط دولت به درون خانواده منتقل شده و همچنان میشود.
دولت در بسیاری از عرصههای اجتماعی و اقتصادی خانواده را تنها گذاشته و مسئولیتها و وظایف خود را از یاد برده است. دولت طیف وسیعی از کارکردها که از مسئولیت های کلانی چون مدیریت منابع طبیعی و اقتصادی و انسانی تا مسئولیتهای خردی مثل گذران اوقات فراغت نسل جوان را نادیده گرفته و فرافکنی می کند و در عوض چندی در پی ماجراجویی های سیاسی در عرصه بین الملل است، چندی در پی به بهشت فرستادن یا نفرستادن مردم و زمانی دیگر در پی چاره جویی برای نگه داشتن خودش بر صحنه قدرت.
در اینمیانه که همه سازهای دولتی به بزرگشدن ابعاد خانواده کوک میشود، آن چه که فراموش میشود و زیر خاکستر میماند، مطالبات خانوادههای طبقه متوسط است که در همه جای دنیا الگوی رفتاری جامعه و خلق ارزشهای آن هستند.
همان مثال گذران اوقات فراغت نسل نو را در نظر بگیرید. از حیث قانونی و روی کاغذ وظیفه آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان بر عهده دولت است. مدارس باید علوم و فنون و مهارتها و هنرهایی را به بچهها یاد بدهند که آنها را آماده ورود به جامعه امروزی کنند که که ادعای آرمانهایی چون آزادی و عدالت دارد. اما حتی بهترین مدارس، که شاید مدارس سمپاد، نمونهها و غیر انتفاعیها باشند از انجام این کار عاجزند. این مدارس در بهترین وضعیت، کاری جز آماده کردن بچهها برای کنکور و المپیاد نمیکنند. خانواده طبقه متوسط ناچار است برای پرکردن خلاءهای موجود، هم فرزندش را با صرف هزینههای گزاف به کلاسهای خصوصی بفرستد تا مهارتهایی مثل زبان انگلیسی و نقاشی و شنا و رقص و موسیقی و ورزشها را بیاموزد و هم برای جبران کمفروشی مدارس، هزینه کتابها و کلاسهای قورت دادن قورباغه کریه کنکور را بدهد.
در واقع آموزش و پرورش، جای دیگری غیر از مدارس اتفاق میافتد، اما برای اجرای نمایش، رفتن به مدرسه هم اجباری است. برای ورود به اجتماع و شکستن شاخ غولی به اسم کنکور، که اگر چه فقط پوسته شکنندهای از آن برجا مانده همچنان برای کنارگذاشتن آن مقاومت میشود و کیست که نداند بخش بزرگی از این مقاومت به خواست مؤسسات تست ساز و تست فروشی است که قدرت و اعتبار کذاییشان را از همین اسطوره کنکور و المپیاد و کشتن فرهیختگی و دانایی و تفکر گرفتهاند.
دولت در مقابل این معضل جدی نسل جدید، و درهمراهی با این بنگاههای تجاری رسانههایش را در اختیار کارشناسانی می گذارد که با لبخند بگویند برای رفتن به جلسه کنکور (حتی این روزها کنکور دکترا ! ) مداد را چطور باید تراشید و شب قبل از آن باید چند سی سی آب نوشید! این همه بقول فوکو یعنی، طبیعی جلوه دادن آن چه هرگز طبیعی نیست.
حتی اگر از هزینههای گزافی که این گونه صرف هیچ میشود و میتواند برای تعلیم و تجهیز واقعی کودکان به علم و فن بکار گرفته شود و علایق اجباری و ساختگی که این جریان مهیب در ذهن کودکان و نوجوانان میکارد بگذریم با اضطراب و گسیختگی اخلاقی ناشی از آن چه باید کرد؟
چند پارگی روحی و اخلاقی جایی روی میدهد که خانواده از فرزندش میخواهد رفتارهای خانوادهاش را که معمولاً مورد پذیرش ایدئولوژی رسمی و دولتی نیست را جایی و از جمله در مدرسه بازگو نکند و در واقع دروغ بگوید و ریا کند تا خانواده آسیب نبیند. از سوی دیگر خانواده همیشه نگران روابط واقعی و مجازی فرزندان با جامعه، دوستان ناباب و ... است و در عمل و نه در حرف، هر نوع آزادی در انتخاب، خلوت و زندگی خصوصی را از آنها دریغ میکنند و درس بیصداقتی را جایی به کودک میدهند که باید محل آموزش اعتماد و صداقت و پرورش عواطف راستین باشد. زهر بیعدالتی هم جایی تزریق میشود که کودک میبیند که با چیزی مثل شهریه کلان میشود سد هر آزمونی را شکست.
به این ترتیب اغراق دولت در ستودن نهاد خانواده و روابط خانوادگی در عمل به ضد خود تبدیل میشود و فرد از کودکی در مغاکی بین خانواده تضعیف شده و دولت ناتوان و بیمسئولیت رها میشود.