گمان می کنم فقط اگر بتوانم متدولوژی یا روش شناسی علوم سیاسی را در دانشگاه یاد بگیرم باقی کار بعهده خودم باشد و کتابها . فکری هم باید به حال خوب شدن زبان انگلیسی ام بکنم .
از کنده ی استادانی که یا در لاک دفاعی دانش سیاست بی خاصیت فرو رفته اند و یا بدون توجه به واقعیات ، مشغول جا کردن سنتهای پوسیده و دیرین عرفی و دینی در نقشهای تازه و چسباندن آنها به مقتضیات امروزی اند یا سرگرم پوشاندن ردای پست مدرنیسم به مهملات ابدی ، دودی برنخواهد خواست .
خوبست هر چه سرفصل ها را هرس کرده اند نتوانسته اند دست به بعضی مفاهیم و منابع و مبانی بزنند و باز خوب تر است که گروه آموزشی دانشکده دروس اختیاری مربوط به افکار سیاسی غرب را برای ارائه انتخاب کرده است.
از همه اینها خوب تر ، حال و احوال و مهربانی اهل خانه است که با من کتاب به دست و کلافه کنار می آیند و تحملم میکنند . بله یه همچین همسر و پسرکی داریم ما ...
عقلانیت عنصر غایب و گوهر گمشده فرهنگ ماست و از این رو فرهنگی تقدیر گرا و نه تدبیر گرا در ایران حاکم گردیده است . یکی از دلایل عدم رشد تفکر انتقادی ، رابطه مرید و مرادی و عقل کل دانستن مراد و مرشد بوده است . این پدیده نامبارک ، جرأت اندیشیدن را سلب و هر گونه خلاقیت علمی را نابود کرده است . بنا شدن تمامیت فرهنگ ما بر این رابطه ، ما را اسیر فرهنگی هیجان محور نموده است که با نقد و اندیشیدن به هیچ وجه سر سازگاری و مماشات ندارد .
سالک این وادی ، مانند مستی افتان و خیزان ، به هر اندیشه خرد گریز یا خرد ستیزی دخیل می بندد و سر بر آستان اندیشه های پست مدرنیستی ، ساختار شکنی و ... می ساید ، دون کیشوت وار به جنگ واقعیت های متصلب و عینی می رود و فقدان عقل را به سور می نشیند و خود را سرآمد این میدان موهوم می شمارد!
عقل گریزی و عقل ستیزی عرفانی / پست مدرن ، هم در جهان علم و دانش تجربی و نظریه پردازی باعث عقب ماندگی و تأخیر شده است و هم در عالم سیاست و تأسیس اندیشه ها و مکاتب سیاسی ، مصائب بیشماری را رقم زده است . در غیاب عقل بسیاری از توهمات و خرافات بر صدر نشسته و قدر دیده است و عاقلان و خرد گرایان که بقول حافظ نقطه پرگار وجودند ، صرفاً در دایره عشق سرگردان نیستند ، بلکه در قتلگاه سیاست نیز سرهای خود را چون بار گرانی بر دوش می کشند.
نتیجه این که ، فرهنگ غالب ما شد فرهنگی که بر خلاف فرهنگ خرد محور که می خواهد جهانی منضبط و منسجم پدید آورد ، گستاخ و شوخ چشم و لا ابالی است که می خواهد هر معیار و ضابطه ای را از میان بردارد و جهان را جایی بداند که کوشش و جدیت در آن ره به سویی نمی برد و بهره ای عاید انسان نمی کند .
بر خلاف رأی کسانی که به تبعیت از پست مدرنیسم ، هم عقل مدرن و هم تمدن مبتنی بر آن را به سخره می گیرند و معتقدند که تمدن غربی رو به اضمحلال است باید گفت این پیشگویی ها خیلی مطابقتی با واقعیت ندارد و تنها می تواند تسلای خاطر سنت گرایان و ستیزه جویان با مظاهر تمدن باشد نه چیز دیگر ! بقول سید جواد طباطبایی:" زوال تمدن غرب ، توهم یا وجهی از ایدئولوژی های جدید غربی است که درباره آن خشت پر توان زد ، چرا که پایه ای در واقعیت ندارد ولی وجدان نگون بخت ما را که پای بر گل زوال و انحطاط مانده است نوازش می دهد."
با عقل ستیزان و عقل گریزان ، هر که و درهرجایگاهی باشند نباید مماشات کرد ، حتی اگرعارفان واصل باشند یا صاحبان کارخانه های کرامت سازی یا بقول فوکو تخطی کنندگان از نظم معقول مدرن . تا اراده های آدمیان در پای ارادت سالاری و حماقت و جنون قربانی نگردد.
هر چند شاید این سخنان تکراری به نظر برسد اما در روزگاری بسر می بریم که تکرار و تأکید بر همین بدیهیات ، سخت ضروری است ، در روزگاری که برای دفاع از عقل باید ، باید دنبال دلیل بود و بهانه انگیخت !
پ.ن: در غیاب عقل / سید عبدالحمید ضیایی / نشر فکر آذین / چاپ اول 1390
پیشتر کتاب "در غیاب خداوند "را از وی خوانده و در ورق پاره هایی از جنس شک از آن نوشته ام.