اعتماد به پزشکان و جامعه پیراپزشکی، اگرچه با عملکرد یک یا دو نفر نمیتواند مورد قضاوت قرار بگیرد، اما فقط تا زمانی که تعداد این یکی دو تا ها آن قدر فراوان نشود که به ادبیات روزمره مردم وارد شود.
- وقتی در اتاق انتظار متوجه میشوی که پزشک فوق متخصص گوارش برای قریب به اتفاق بیماران در اولین گام کولونوسکوپی را تجویز کرده آن هم در بیمارستان خصوصی که سهام عمده اش به نام خودش است.
- وقتی در بیمارستان متوجه میشوی که پزشک معروف و نامدار و فوقتخصص قلب و عروق برای بیماری که سابقه ادم ریه دارد، سرم تجویز کرده است.
- وقتی در اورژانس می بینی که رزیدنت مسئول شیفت، املای انگلیسی نام دارو را بلد نیست و غلط مینویسد.
- وقتی باز هم در اورژانس می بینی که پرستار برای گرفتن نمونه خون از شریان مشکل دارد و حاضر هم نیست کوتاه بیاید و کار را به کاردان تر از خودش بسپارد.
- وقتی زیبایی و دکوراسیون اتاق سی سی یو بیشتر مورد توجه است تا راحتی، آرامش، بهداشت و نظافت بیمار
- وقتی متوجه میشوی که نامدارترین پزشکان شهر که وقت گرفتن از آن ها برای ویزیت ساده چند ماه وقت میبرد، کسانی را استخدام میکنند که برایشان از پیاده روها، بیمار باکویی پیدا کند و بیاورد و جلوی چشمت کمیسیون میدهند به ازای هر بیمارخارجی.
و وقتی ... این لیست وقتیها میتواند تا بی نهایت ادامه داشته باشد.
دشوار نیست ببینیم که پایههای این اعتماد تا چه اندازه سست و مخدوش شده است. پزشکانی که کارشان پل زدن بین علم و سلامت جسمی و روحی افراد است، براحتی مسئولیت های مدنی و حرفه ای و اخلاقی شغل خودشان را زیر پا میگذارند و مردم هم اگرچه ناچارند اکثر اوقات با همه بیاعتمادی باز هم به پزشک مراجعه کنند، اما اغلب اوقات از روند تشخیص و درمان رضایت ندارند. مراجعه به پزشکان متعدد برای یک بیماری ساده گواه این ماجراست.
بی اعتمادی به پزشکان، به دکان های دیگری مثل طب سنتی، انرژی درمانی، فرا درمانی و ... رونق میدهد که هیچ استاندارد علمی و موقنی در موردشان وجود ندارد. وقتی این پزشکان مدرن در مقابل بیمسئولیتیهای حرفه خودشان این طور پاسخگو هستند وای به حال انواع غیر مدرن آن.
تازه بد نیست همه اینها را بگذارید کنار داروهای کمیاب و گران و بی کیفیتی که یا خودشان چینیاند یا مواد اولیهشان و بگویید پرتقال فروش سلامت مردم این سرزمین کیست؟