طبیعت نامتعارف مردم این سرزمین گاهی آن ها را سیاسی دو آتشه و گاهی بی تفاوت و حتی گریزان از آن می کند! شاید بتوان نام قبض و بسط سیاست را بر آن نهاد. علت آن هر چه باشد نتیجه و نمودش این است که هر جنبش اعتراضی حتی اگر حامل ظرفیت های فکری بالا و خواسته ها و مطالبات برحق آن نسل باشد به نتیجه نمی رسد یا در میانه راه از خاستگاه اولیه اش منحرف می شود و یا همچون نمونه آخر در دوراهی انقلاب و اصلاح می ماند.
گروه های بزرگی دیگر اعتراض خیابانی و انقلاب را مفید و موثر نمی دانند چون با ابزار حریف که همانا خشونت و سرکوب است نمی توان در افتاد. اما بسیاری از همین گروهها دیگر اصلاح را هم نا ممکن می دانند و حتی از آن دل چرکین اند. از نظر آنها نظام حاکم ارزش اصلاح ندارد .
البته که اصلاح از نظر من هم منافع گروه های بیشتری را در بر می گیرد. اما عیب دیگر این جاست که در همان موضع بی تفاوتی این گروههای معطل بر سر دو راهی فراخ اصلاح و انقلاب ، قدرت مداران با فتح سنگر به سنگر توده ها پیش می روند. آنها توده ها را با کمترین هزینه با خود همراه می کنند همان ها که برای گرفتن یارانه صف های مقابل عابر بانک ها را می سازند . همان ها که برای گرفتن کسر خدمت و سهمیه بسیجی می شوند. همان ها که از زور بیکاری فرم استخدام سپاه پاسداران را پر می کنند. همان ها که برای گرفتن شغلی نا خواسته چادر بسر می کنند. همان ها که برای گرفتن وامی ، امتیازی ، مجوزی به دستبوس این و آن می روند . همان ها که برای یک لحظه دیده شدن در تلویزیون حاضرند هر جفنگی بهم ببافند. بیشتر مردم با قبول این نوع خدمات نا آگاهانه فرمانبرداری حاکمان را می کنند . گویا گریزی هم نیست .
در نتیجه مسیر اصلاح بن بست تنگ تری را تجربه می کند. این تنگنا زمانی بیشتر می شود که قدرت حریف دست کم گرفته می شود و یا بدتر از آن وجود حریف انکار می شود . چند پارگی در میان گروه های معترض آن ها را به حدی کوچک می کند که جامعه آماری فرند هایشان در فیس بوک را با مردم کوچه و خیابان یکی می گیرند و این فاصله عمیق را چه چیزی جز یاس و بی تفاوتی پر می کند ؟
یکبار در روزهایی که زید آبادی برای مرخصی به خانه اش رفته بود در گودر خواندم اگر برای مثال او هم اکنون فضای فیس بوک و گودر را ببیند دقیقاً چه فکری خواهد کرد ؟ هنوز هم فکر کردن به پاسخ آن شرمسارم می کند .
... می گویند ابوالعلاء معری گفت روی سنگ قبرش بنویسند : " این جنایت پدرم در حق من است و من در حق کسی جنایت نکرده ام "
همه ی داستان این است : یک روز از دیدن خود وحشت کردم ... پس ایستادم و به خود نگریستم ... آرام آرام نشانه هایی از رویاهایی یافتم که وحشتم را زایل کرد . هنوز زنده ام با رویاهایم .