من
با شما هستم
آمران و ناهیان موتورسوار و گاهی هم البته روشنفکرنما
جنگ با بدن زنان را متوقف کنید!
آنچه که امروز با بدن من و حق مالکیت من بر بدن خودم میجنگد،
اسید و چاقو و متلک و ... نیست.
افکار پوسیدهای است که از ورای قرنها آمده است ... دیروز با آیات و روایات و امروز با طرح قوانین و لوایح و حتی به وضوح ژست های روشنفکرنمای فراتر از جنسیت، ولی ضد زن!
در جامعه و مجلسی که به من میگوید چه بپوشم، چه بگویم، چه بکنم و ...
ولی در برابر سوزاندنم، بیشرمانه سکوت میکند.
تند نروید بانو این روزها، روزهای سوگواری یک زالوی خونخوار است، چند روز دیگر هم روزهای سوگواری سید جوانان اهل بهشت، دیگر جایی برای سوگواری برای زنان سوخته شده با اسید نمی ماند، همین غروب، "خاله" فرمود که دوست دارم برای "بچه" ات سنج بخرم، گفتم بچه من به جای سنج خریدن یاد خواهد گرفت چگونه پول سنج را "انفاق"!! کند، لب و لوچه شان نیم متر آویزان شد... ، گاهی فکر می کنم با این همه زامبی های وطنی آیا ...
هنوز معلوم نیست واقعا کار چه کسی و با چه انگیزه ای بوده است.من میگویم هنوز قضاوت زود است
برای ابراز انزجار و تأسف چطور؟ زود است؟
این کار به هر دلیلی و با هر انگیزه ای انجام شده باشد محکوم است.
اگه مجلس قوی باشه واقعن وضع تغییر میکنه
مجلس قوی هم با انتخاب قوی بدست می آید
و بعضیا که مواظب ِ حرف زدنشون نبودند!
مثل؟
واقعا بعضی انسانها و تفکرات چقدر از انسانیت سقوط می کنند.اسیدپاشی یه جنایت در حق انسانیت،زندگی ،امیدو آزادی افراد است،وجدان جامعه نبایددر برابر چنین فجایعی ساکت باشد،به هر اسم و رسمی،وحشت سازی و وحشیگری محکوم است.شمادرست می گفتید،انگار راه اصلاح خیلی چیزها توی این مملکت می بایست اول از بی راهه های حق و حقوق زنان بگذردتابعد بتواند به مقصد و مقصود خود برسد!
اول و دومی در کار نیست هر کسی مسئول افکار و رفتار خودش است.
جناب شهرام چرا خود و همفکرانتان را شرمسار میدانی؟مگر امثال خانم پارسایی به دنبال چه هستند و چه هدفی را دنبال میکنند؟محتوای مطالب ایشان مگر غیر از آگاه کردن انسان ها به حقوق اولیه شان چیز دیگری است؟
اینکه در ایران حقوق اقوام به رسمیت شناخته نمی شود درست،اما مگر در ایران حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است؟مگر حقوق زنان به رسمیت شناخته شده است؟مگر حقوق کودکان به رسمیت شناخته شده است؟مگر حقوق کارگران به رسمیت شناخته شده است؟مگر حقوق اقلیت های مذهبی به رسمیت شناخته شده است؟مگر حقوق احزاب سیاسی به رسمیت شناخته شده است؟و بسیار حقوق دیگر...کاری که هیخه میکند هیچ انسان هوشیار و دانایی نمیکند.کاری که هیخه میکند درست مثل این است که شخصی را که زندانی است و به ناحق زندانی شده است به جای اینکه به فکر آزادی او که حیاتی ترین و طبیعی ترین حقش است باشد، به فکر کیفیت غذا و بهداشت و تفریحات او در زندان باشد و اگر کسی هم با او مخالفت کرد به لحنی عتاب گونه اورا سرزنش کند که چرا با من در احقاق حقوق این زندانی همصدا نمیشوی؟و این می شود که به مرور امثال هیخه یادشان می رود که اولین و ضروری ترین حق این فرد آزادی است.
جناب شهرام عزیز تا زمانی که حقوق بشر در این کشور به رسمیت شناخته نشود صحبت از حقوق اقوام و مطالبات آن ها یک شوخی بیش نیست و اگر زمانی این اتفاق افتاد به طور طبیعی مشکل هیخه هم حل می شود.
یادت باشد اینجا جایی است که هنوز زنان را به استادیوم راه نمی دهند و به خاطر نوع پوشش آن ها...
در این پست کامنتی از شهرام درج نشده است.
کامنتی که شما پاسخش را داده اید با نام جعلی و توسط همان شخص پان ترک نوشته شده بود که پاک شد.
سلام.
گمون نکنم محکومیت این اعمال نیاز به توضیح داشته باشه. یه مجلس و دولت واقعنگر و محکم میتونه به جای ربط دادن ماجرا به اوباش و جریانات ضدانقلابی و تشویش فضاهای مجازی، جلوی این قبیل کارها رو بگیره. فکر نمیکنم براش کار سختی باشه. امنیت داشتن حق شهرونده. اما جالبه که مردم به جون هم افتادن. این انحطاط و فروپاشیه.
سلام
بله یادتون هست که با کمک دوربین ها دو تا کیف قاپ و زورگیر را یکی دو روزه گرفتند و اعدام کردند ولی اینجا همه دوربین ها کور بوده اند.
در عوض عکاس ایسنا را گرفته اند که از تجمع اعتراضی عکس می گرفته
فروپاشی اجتماعی به قول یوسف اباذری
ترجیح میدم نشنوم و نخونم که همون ته مانده خاطرات خوب از اون کشور خراب نشه
سلام،
مجلس برآمده از شورای نگهبان ولایی نمی تواند جز این باشد.
سلام
همه چیز را نمی شود ربط مستقیم به مجلس داد
درخت درست می گوید انحطاط و فروپاشی اجتماعی است که مردم را به جان هم می اندازد
این متن از علی نصری:یکی از ویژگی های مثبت مردم آمریکا این است که هر گاه در کشورشان فاجعه ای رخ میدهد که فضای اجتماعی را دچار شوک میکند٬ بلافاصله تمام اختلافاتشان را کنار میگذارند و مثل جیوه به هم میپیوندند و با انسجام و همبستگی به دنبال راه حلهای عملی برای تسکین رنج عمومی و جبران خسارات و جلوگیری از تکرار آن فاجعه میگردند. یادم است در ماجرای «کشتاردبیرستان کلمباین» در ایالت کلرادو٬ در کمتر از چند ساعت خانواده های قربانیان دور هم جمع شدند٬ انجمنی هایی را تشکیل دادند و در همان شب از شبکه های خبری تلویزیون اعلام موجودیت کردند و مردم را به همکاری برای جلوگیری از تکرار این حادثه دعوت کردند. بلافاصله عده زیادی از فعالان اجتماعی٬ متخصصان جامعه شناسی و روانشناسی و هنرمندان و فیلمسازان و چهره های سرشناس کشور به این دعوت پاسخ دادند و هر یک بر حسب توانایی های خود مشغول کار و ارائه راه حل در این زمینه شدند.
بحت ها و کمپین ها و فیلم های مستند و تحقیقات آکادمیک زیادی در «نقد و مخالفت با آزادی حمل سلاح»٬ «بررسی پدیده قلدری در مدارس»٬ «تحقیق در مورد تاثیر فیلمها و بازیهای ویدئویی در افزایش خشونت در نوجوانان»٬ « نقد فرهنگ وحشت و نقش رسانه ها در بازتولید آن»٬ «توجه به پدیده رانده شدگان اجتماعی»٬ «بررسی نقش داروهای افسردگی در ایجاد رفتارهای غیرعادی و ناهنجار»٬ وبسیاری از موارد دیگر حاصل این همبستگی و استفاده از خرد جمعی بود. اما جدا از همه اینها٬ حس همبستگی و انسجام و همدلی که در برابر یک حادثه ناگوار در جامعه ایجاد میشود خود بهترین مرهم و تسکین دهنده رنج و اضطراب ناشی از آن است.
اما در جامعه ایران گویا دقیقاً عکس این اتفاق رخ میدهد. هر حادثه سهمگینی که در کشور رخ میدهد فرصتی میشود برای حسابرسی ها و برچسب زدنها و انگشت اتهام به سوی یکدیگر گرفتنها و تشدید دشمنی ها٬ بهره برداری های سیاسی وایدئولوژیک و البته خودزنی ها.
از روزی که خبر حادثه اسیدپاشی در اصفهان منتشر شد٬ کمتر مطلبی خواندم که در آن اشخاص یا گروه های دیگر را (عمدتاْ از جریانهای رقیب) به «مقصر اصلی» یا «سهیم» و «شریک» بودن در این جنایت متهم نکرده باشد. از «اصولگرایان» گرفته تا «اصلاحطلبان» و «دولت اعتدال» و «همه مسلمانان» و «هر مرد ایرانی» و «خود ما زنها» و «فرهنگ ما» و... همه به نوبه خود «اسیدپاشان بالقوه» یا «بازتولید کننده» این خشونت یا «شریک جرم» معرفی شدند. شاید تنها عده ای که از تیررس این حملات خارج بوند و کمتر سوالی در موردشان طرح شده خود گروه یا شبکه عامل این جنایت بود. رایج ترین پرسشها اکثراً جنبه تفتیشی و نیت خوانی دارند؛ «چرا دولت اعلام عزای عمومی نکرد؟»٬«چرا فلان هنرمند در پیام خود به فلان موضوع اشاره نکرد؟» «چرا فلان چهره سرشناس موضعگیری نکرد؟» که همه اینها هدفی جز مچ گیری و اتهام زنی تلویحی و امتیازگیری سیاسی و ایدئولوژیک ندارد.
از طرف دیگر مقالات و پوسترها و کاریکاتورها و استاتوس های زیادی هم در فضای مجازی تولید شده که هم دولت و هم مردم و هم فرهنگ عمومی جامعه را به «داعش» تشبیه میکنند و با خلاقیت زیادی به دنبال «ویژگی های مشترک» بین کشور خودشان و وحشتناکترین و منفورترین گروه تروریستی جهان میگردند! متاسفانه خود ایرانی ها - و بعضاً فعالان اجتماعی و هنرمندان سرشناسشان - منشا و مروج اصلی این پیام هستند.
واقعیت این است که ماجرای اسیدپاشی اصفهان هم - مانند سانحه آتش سوزی شین آباد و حادثه خمینی شهر - از جلوی چشمانمان میگذرد و اثری جز تصویر صورتهای سوخته و جامعه ای متشنج تر و متشتت تر و حس هویت و اعتماد به نفس جمعی لطمه خورده و تضعیف شده به جا نخواهد گذاشت. آمریکایی ها ضرب المثلی دارند که میگوید «چیزی که نتواند ما را بکشد٬ قوی ترمان میکند». اما ظاهراً در جامعه ما «چیزی که نتواند ما را بکشد٬ خودمان به یاری اش میرویم»
سلام راضیه جان
ممنون برای باز نشر متن
این متن از نجمه واحدی:
نوشتهن «کاش میذاشتیم احمدی نژاد بمونه، مجلس رو عوض میکردیم»؛ من فکر میکنم راهکار خیلی بهتر اینه که کاش میتونستیم به جای دولت و مجلس، «مردم» رو عوض کنیم.
پ. ن. یک: مردم از روز اول اسیدپاشیها منتظر واکنش نشون دادن رئیس جمهور و حاکمیتن و چپ و راست دارن به بیتفاوت بودنشون فحش میدن. #روحانی در سخنرانیش در قزوین میگه «مبادا که دروغ، تهمت، رشوهخواری و بورسیههای تقلبی منکر پنداشته نشوند و از صبح تا شب فقط یک مسأله و آن هم بدحجابی به عنوان منکر مطلق تلقی گردد.» مردم پایینش همچنان به خودش و «همهشون» فحش میدن. #وزیر_بهداشت به عیادت یکی از قربانیان میره و عمل جراحی چشمش رو شخصا به عهده میگیره. مردم پایین لینک خبر همچنان دارن به وزیر و رئیس جمهور و همه فحش میدن. #معصومه_ابتکار در اصفهان به عیادت یکی از قربانیان میره و پیام رئیسجمهور «مبنی بر ضرورت رسیدگی به وضعیت ایشان و پیگیری موضوع تا ریشه کنی اینگونه اتفاقات در کشور» رو به اطلاع خودش (و طبعا رسانه ها) میرسونه، مردم پایین نوشتهی خودش توی فیس بوک همچنان به همهشون و خود ابتکار فحش میدن. #روحانی سه وزارتخونه ی کشور، اطلاعات، دادگستری رو موظف به «تسریع» در پیگیری این پرونده میکنه و مردم پایین خبر، همچنان بهشون فحش میدن. الان هم مردم اینجا نیستن وگرنه به من هم فحش میدادن و بخشیشون هم تاکید میکردن که اسیدپاشی در اصفهان از نتایج مستقیم شرکت کردن ما در انتخابات ریاست جمهوری بوده. :|
متن نجمه واحدی یک جور اعتراض به جو گیری های فضای مجازی است و من تاحدی باهاش موافقم
این جور جوگیری ها خیلی وقت ها افراد را از واقعیتهای اطرافشان غافل می کند و فکر می کنند کلیک دقیقاًَ جای کنش اجتماعی را می گیرد.
من اخبار پی گیری های دولتی را دیده و دنبال کرده ام باید قبول کرد که بد نیست ولی هرگز کافی نیست
اگر زنان ایرانی را بخواهیم بر اساس انتخاب شخصیشان در مورد پوشش دسته بندی کنیم، فکر میکنم به چهار دستهی کلی میرسیم. دستهی اول زنانی هستند که حجاب را انتخاب کردهاند، و یا به شکل سنتی خانوادگی، یا بر اساس انتخاب شخصی، چادر را حجاب کامل میدانند. دستهی دوم زنانی هستند که حجاب را انتخاب کردهاند، ولی آن را لزوما در چادر خلاصه نمیکنند و معتقدند حجاب را به شکلهای دیگری هم میتوان رعایت کرد. دستهی سوم زنانی اند که به حجاب، شاید شرعا اعتقادی ندارند، ولی در جایی که حق انتخاب داشته باشند و بتوانند بین حجاب نداشتن و داشتن یکی را انتخاب کنند، باز هم ترجیح میدهند یک چیزی روی سرشان باشد؛ از دید شریعت اسلام آنچه آنها رعایت میکنند حجاب اسلامی نیست، ولی آنها نمیخواهند بی حجاب باشند. دستهی چهارم هم زنانی هستند که به حجاب اعتقادی ندارند و در وضعیتی که حق انتخابی وجود داشته باشد، بی حجابی را انتخاب میکنند.
مسلما در عرصهی عمومیِ ایران دو دستهی آخر «آزاد» نیستند و در مواردی حتی دستهی دوم هم آنطور که خودشان میخواهند حق انتخاب ندارند و در سالهای اخیر به آزادی دستهی اول هم حتی دست درازی شده. اما همهی مسئله این نیست. مسئلهی اصلی ای که مسئلهی حجاب را هنوز و همچنان «مسئله» نگه داشته، این است که این چهار دسته از زنان، به حق انتخاب یکدیگر هم احترام نمیگذارند. کاری به باورهای ایدئولوژیک «بخشی از» زنان دستهی اول ندارم که با حاکمیت برای تحت فشار گذاشتن دیگر زنان همسو میشوند. واقعیت اینجاست که مثلا دستهی سوم هم برای دستهی چهارم این حق انتخاب را قائل نیست؛ یا حتی دستهی اول هم برای دستهی دوم که هر دویشان هم به حجاب معتقدند. یا شما دسته ی چهارم را میبینید که همسو با دستهی اول و دوم، دستهی سوم را مسخره میکند که «تکلیفش با خودش معلوم نیست». همهی این زنان در این چهار دسته به کار همدیگر کار دارند، و بعید میدانم هیچ زنی در ایران وجود داشته باشد، که تا بحال هیچ زن دیگری از پوشش یا حجاب او ایرادی نگرفته باشد یا به او طعنه ای نزده باشد.
معمولا «آنهایی که خیلی آرایش می کنند / آنهایی که ساپورتهای فلان می پوشند / آنهایی که چادر سرشان می کنند / آنهایی که با روسری می رقصند / آنهایی که شبیه خواهر شوهرمانند / آنهایی که پشت فرمان سیگار میکشند / ...» همه بَدند و فقط ما خوبیم. اینطوری که میخوانیم اصلا به نظر نمیرسد مخاطب چند خط قبلی ما باشیم. ما کِی به کار بقیهی زنان کار داشتهایم اصلا. بله خب. ما اسید نمیپاشیم به صورتشان. ولی حرصمان که از گشت ارشاد درمیآید، میگوییم «یه خانمه هم جلوی من بود، انقدر شلوارش جذب بود که نگو؛ ولی به اون هیچی نگفتن» (آنها حق دارند که به پوشش ما ایراد بگیرند؛ ولی پوشش من که مشکلی نداشت، باید آن خانم دیگر که از من بدتر بود را می گرفتند!). خودمان در عروسی لباس باز و راحت می پوشیم، ولی در توصیف آن دیگری میگوییم «فلانی هم یه چیزی پوشیده بود، همهی جونش پیدا بود» (اینکه لباس من فلان شکلیست اشکالی ندارد، بالاخره عروسی است خب؛ ولی آن دیگری نباید لباسش بهمان شکل باشد، من تشخیص میدهم که اشکال دارد!). خودمان به حجاب اعتقادی نداریم و در توصیف فلان خانواده میگوییم «اونا هم بیحجابن؛ ولی نه از اون بی حجابا، مثل مان» (بی حجاب بودن هم این و آن دارد؟ فقط بی حجابهای مثل شما خوبند؟). از حراست دانشگاه اینطور گله میکنیم که «به این دختر چادریها که روسری های رنگارنگ سیلک سرشون میکنن چیزی نمیگن ها» (مشکل اینجاست که چرا به دختران چادری ایراد «نمی گیرند»؟ باید ظلم را بین هر دویتان عادلانه قسمت کنند یا حق انتخابتان را؟).
«خواهری» بین ما زنان ایرانی، نه اینکه مُرده، هیچوقت به دنیا نیامده. این ایراد گرفتنهای همیشگی مان از همدیگر و این باور که «فقط ما خوبیم و بقیه بدند»، از ابزارهای اصلی اعمال سلطه بر بدن زنان بوده و هست. زنان و مردان هر دو اهرمهای فشار باورها و ارزشهای یک جامعه اند و ما متوجه نیستیم که فاجعههای بزرگتری مثل حادثهی خمینی شهر، یا اسیدپاشی بر صورت زنان، کاملا هم سو با همین دخالتهای خود ماست در حق انتخابهای همدیگر. ما هر دو داریم یک کار را میکنیم به صورتهای متفاوت؛ و رفتارمان هم از یک منطق اصلی نشات گرفته: «زنان به عنوان شهروندان یک جامعه حق انتخاب آنچه خودشان صلاح میدانند را ندارند؛ ماییم که صلاح دیگر زنان را تشخیص می دهیم: پس از انتخابهایشان ایراد میگیریم و رفتارهایشان را تحقیر و تمسخر میکنیم. ماییم که صلاح زنان را تشخیص میدهیم: پس به صورتشان اسید میپاشیم و آنها را متنبه و مرعوب می کنیم».
*
یک ماه دیگر، جریان اسیدپاشی ها در اصفهان هم تمام میشود. ما مثل همیشه، امام جمعه اصفهان و اظهارات چند نماینده و بی مسئولیتی مسئولین را پررنگ میکنیم و در آخرین مرحله هم میگردیم «یک» کله گندهِ اصلی را پیدا کنیم که یقهاش را بگیریم که اگر همتای غربی شما بود، در چنین وضعیتی استعفا میداد. بعد هم به کارهای روتین خودمان ادامه میدهیم: هر رشادتی از هر زنی در جاهای دیگر دنیا که دیدیم، سرِ دست میگیرمش و زن ایرانی را مسخره میکنیم که به جای این رشادتها، میرود پشت درخت ها قایم میشود و بی روسری عکس میگیرد و با یک آزادی یواشکی توهم مبارزه برش داشته. سخنان این روحانی و آن روحانی را درباره ی حجاب و وظایف زن و دیگر مزخرفات همخوان میکنیم و صرفا میخندیم و اهمیتی نمیدهیم که این حرفها بخشی از باورهای عده ای از افراد جامعه است. به بیلبوردهایی که برای عفاف و حجاب به در و دیوار شهر میزنند میخندیم و فکر میکنیم آنقدر معترض هستیم که لازم نباشد به چیزی رسما اعتراض کنیم. طرحهایی در مجلس برای امر به معروف و نهی از منکر نوشته می شود و بررسی میشود، طرح هایی که خود دولت با آنها مخالفت میکند، ولی ما صرفا خبرش را همخوان میکنیم و کمی هم ابراز تاسف میکنیم. همه چیز سر جای خودش میماند. تندروها تندروی میکنند. دلواپسان، دلواپسی میکنند. ما هم فقط متاسفیم. مثل همیشه.
نجمه واحدی
این متن نجمه هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد
یه کاری من کردم یک جا اسمش زنان علیه زنان بود
همین ها را تئوریزه کردم
خیلی ممنون که متن های نجمه را اینجا دوباره منتشر کردی
سلام
من فکر می کنم طرح چنین مسائلی که بدلیل ذهنیت های انعطاف نا پذیر برخی خط دهنده ها و قائلان به تفسیرهای ارتجاعی از دین هیچ وقت حل نمی شود ما را متوجه کلاف سر درگم معضلات جامعه ما می اندازد.
هر عالم دل سوز دینی باید با هر تریبونی که در دست دارد نسبت به غلط بودن این رویه نظرش را بدون واهمه ابراز کند.
اما دریغا که چنین نمی شود و مصلحت اندیشی ها سبب می شود که به راه حل های مقطعی بسنده شود
سلام جناب راثی پور
گره همان جاست در معضلات اجتماعی
مصلحت اندیشی می شود ولی مصلحت کی؟ مصلحت چی ؟
وقتی دانشجوی این مملکت در مقابل این جنایت های قرون وسطایی با این حرف که " نه اولوپ کیییییییییی" به صحبت هایت و اعتراضهایت واکنش نشان میدهد چه انتظاری میتوان داشت از مجلس و پلیس و...
اکرم جان اون دانشجو خودش مقصر نیست اون دانشجو پرورده این سیستم است
با اون دانشجو باید به زبان خودش حرف زد تا اثر کند
الان با بحث در این وبلاگ مثلا چه اصلاحاتی توی جامعه رخ داده؟
چی عوض شده؟
دقیقا کیا به حرفهاتون گوش دادن؟ کدوم حرکت اصلاحی به موفقیت انجامیده؟ مثلا چه کار بزرگی انجام شده؟
اصلا تا حالا دقت کردین به میانگین سنی این وبلاگ به ظاهر اصلاحی؟ چند نفر از خوتننده ها و کامنت گذارها از جوانان بین ۱۸-۲۵ سال هستند؟ چند نفر قشر پویای جامعه رو نشون میدن؟ این نشون میده سرمایه گذاری های شما بی نتیجه بوده. تا زمانیکه قشر جوان جذب حرکتها و اصلاحات نشند. تئوری ها و نظریه ها به درد لای جرز میخودند. همین.
هیچی دقیقاً هیچی!
نوشتن چند کلمه در یک وبلاگ محقر کمترین و ناچیز ترین کنشی است که می شود نشان داد و البته این کنش از بی کنشی مطلق بهتر است.
باید دید چی را از کی باید خواست
کار این وبلاگ و هیچ وبلاگ دیگری نه اصلاح جامعه است نه کار بزرگ است نه وادار کردن کسانی به گوش دادن به یک حرف و نه سرمایه گذاری
هر وبلاگ و هر کس برای خودش یک صداست.
هر کس می تواند با صدای خودش حرفش را بزند . اگر این صدا حد اقل باعث خبر دار شدن یک نفر دقت کنید می گویم فقط خبر دار شدن یک نفر هم بشود غنیمت بزرگی است.
این همه به این معنی نیست که تئوری و نظریه به درد نمی خورد. تئوری و نظریه را آن کسانی که تولید کرده اند راه همه فهم کردن و عمومی کردن و کاربردی کردنش را هم بلدند. اونوقت ما که نظریه را نمی فهمیم و راستش اصلاً حال نداریم بفهمیم را چه به نظریه؟ اصلاً کی از نظریه حرف زده اینجا؟
قشر جوان لازم نیست تئوری پردازی کند ولی قشر جوان آگاهی لازم دارد لازم دارد که فضا داشته باشد و خودش صدای خودش بشود بتواند حرفش را بزند و مطالباتش را بخواهد.
بهر حال ممنون از رک گویی شما و توجه به موضوع
در جواب ع راه حلی که به ذهن خودم رسیده و در جمع های دیگه مطرح کردم اینجا هم مطرح می کنم:
مردها ی همنسل ما در ایران هم-مدرسه ای ها ی قدیمشان را پیدا میکنند با هم هر ازگاهی جمع می شوند شام می خورند از شغلشان می گویند تا در مواقع لازم به درد هم بخورند. برای کسانی که شرکت و.... می زنند این اطلاعات مهم هست. مهم هست که کی از آشنایان در چه زمینه ای فعالیت می کنه. ما خانم ها متاسفانه با این مفهوم بیگانه ایم. اگر هم دور هم جمع بشویم با نگرش به آینده و حل مسایلمان به کمک هم فکر نمی کنیم. فوقش خاطره تعریف می کنیم و بس. همین networkingها بخشی از فرهنگی هست که مردها را جلو می اندازد. معمولا هم-مدرسه ای های قدیم کمتر نسبت به هم نظر تنگی دارند . کمتر به هم از پشت خنجر می زنند. برای همین معمولا برای networkingمناسب تر از افراد غریبه تر هستند
مردها از کتک خوردن های زمان مدرسه شان هم کمتر کینه به دل دارند. اما می بینی خانم ها بعد از بیست سال هنوز یادشان مانده و کینه دارند که چرا معلمی یا ناظمی گفت بالای چشم اش ابروست. بعد از بیست سی سال هنوز از آن کینه فراتر نمی روند که به فکر networking و چیزهای از این دست باشند
فارغ التحصیلان مدارس نیکان و علوی و... را ببینید! عجیب نیست این همه در قدرت نقششان پررنگ هست؟ معادل دخترانه ی این مدارس چه کرده اند؟! چه قدر برای کسب قدرت و..... با هم networkingکرده اند؟! اگر فارغ التحصیلان نیکان هنوز در این که فلان معلم گفت بالای چشمشان ابروست در می ماندند اینجا نمی رسیدند
آقایان هم-همدرسه ای اغلب با هم جمع می شوند با این چشم انداز که فعالیت اقتصادی کنند. فارغ التحصیلان مدارس خاص مثل علوی از این هم بلند پرواز تر هستند و برای کسب قدرت سیاسی شبکه سازی می کنند. ما خانم ها خیلی نه امکان این کارها را داریم نه انگیزه اش را. خانم های فقیر که آن قدر مشکلات در زندگی دارند که دنبال این چیزها نیستند. دنبال این آینده نگری ها نیستند. همین ماهشان بگذره برایشان کافی است. خانم های طبقه متوسط هم اغلب از طرف پدر و شوهر حمایت می شوند و خودشان نیاز مبرم نمی بینند وارد این عرصه ها شوند. اما این به آن معنی نیست که ما خانم ها نیازی نداریم که به این صورت نتواند حل شود. اتفا قا خیلی بیشتر داریم. پیش از تلاش برای کسب قدرت سیاسی یا اقتصادی ما خانم ها نیاز خیلی اساسی تر و ابتدایی تری داریم. بخش های بزرگی از شهرها برای ما مکان ممنوعه هستند! امنیت نداریم. حق حضورمان در آنجا -هرچند مانع قانونی ندارد-از منظر جامعه تثبیت نشده. اگر هر کدام از ما همدرسه ای های قدیم را می یافتیم و سالی یک بار در یکی از فضاهای عمومی که بنا به عرف جامعه برای ما ممنوعه هست قرار تفریحی می ذاشتیم چشم ها به حضورمان عادت کرده بود. دیگه این همه مشکل از این دست نداشتیم.
راستش من همیشه وقتی با همسرم در جمع هایی حاضر می شویم یا مثلاً بیرون می رویم می بینم همسرم با چندین نفر سلام و علیک می کند... یکی معلم دوره راهنمایی اش است یکی رفیقش تو دوره خدمت یکی همکلاسی ابتدایی اش . همیشه تعجب می کنم چطوری اینهمه را یادته و الان می شناسی شون
همین الان می تونه اسم بیشتر هم مدرسه ای ها و هم دانشگاهی هایش را بگوید و بگوید که الان کجایند و چه می کنند؟
ولی در مورد خودم این طور نیست
الان که می گویی می بینم درست است این مساله خیلی از زن هاست که ارتباطاتشان را ضعیف نگه می دارند که البته دلایل مختلفی دارد و بعضی هایش را گفته ای
پیشنهادت خیلی خوب است و از همین امروز شد یکی از دغدغه هایم
ممنون
شیخ را گفتند:دختران ما در امارات خرید و فروش می شوند!
فرمود:ملالی نیست،شیوخ آنجا برادران مایند و تجارت با آنان حلال!
گفتند : سن فحشا به 12 سال رسیده!
شیخ فرمود خیالی نیست،سن تکلیف 9 سال است!
گفتند فقرا کلیه هاشان تمام شد،قلب ها را می فروشند!
شیخ فرمود:خیالی نیست فقط ایمانشان را نفروشند!
مریدان گفتند :جوانان غرق اعتیاد و افیون شده اند!
فرمود:مادام که در مجالس مختاط لهو و لعب نکنند ملالی نیست!
گفتند: مردان سه جا کار میکنند و از مردی رفته اند اما همچنان مقروض و بدهکارند!
شیخ فرمود:هنوز از 12 شب تا اذان صبح زمان کافی برای نماز شب دارند،پس اشکال وارد نیست!
گفتند : مردم از فقر و بی عدالتی و بدبختی افسرده و گریان و نالانند!
شیخ فرمود :مرحبا،بسیار گریه کنید تا گناهانتان آمرزیده شود!
ناگاه مریدی عربده زد: وامصیبتا وا اسلاما، در میدان ولیعصر چند تار مو از زنان بیرون همی زدندی!
شیخ خشمگین شد و کف بر دهان آورد و ناسزا گفت و هروله کنان براه افتاد و مریدان زنجیرها و قمه ها و پنجه بکس ها برداشتندی و عربده کشان همراه با دبه های 4 لیتری اسید برای ارشاد به موقعیت اعزام شدند.
به ع
مهم این هست که چشم ها به حضور خانم ها عادت کنند بحث های تئوریک در این موارد خیلی کاربرد نداره. یکی به آن دلیل که خودتان گفتید: بحث های تئوریک خیلی همه گیر نیستند و در میان قاطبه مردم آن قدر رسوخ نمی کنند. و دیگر به این علت اغلب خود کسانی که خلوت بحث های تئوریک خیلی دوست داشتنی در باب حقوق زنان می کنند "چون به جلوت (!!!) میروند آن کار دیگر می کنند!
یه چیزی هست به اسم همه گیر نبودن بحث های تئوری که این درست است. تئوری ها قرار نیست همه گیر شوند
کسی که آب می خورد لازم نیست همه خواص فیزیکی و شیمیایی آب را بداند اما کسی که می داند هم حظ و لذتی از دانستنش می برد.
در کل نمی شود به جهت همه گیر نبودن تئوری ها آن ها را شست و گذاشت کنار . تئوری به جای خود کنش های اجتماعی واقعی و نه فقط در فضای مجازی هم به جای خود
جامعه ما الان بیشتر از همه علوم دیگر به علوم انسانی نیاز دارد همان که حکومت و صاحبان قدرت بیشترین خصومت و کینه ورزی را با آن دارند
درباره خلوت و جلوت هم که چه گویم که ناگفتنم بهتر است!
گاهی وقت ها حرف زدن درباره مبارزه و درباره عمل جای خود آن را می گیرد و فرد دچار توهم می شود و فکر می کند که وقتی درباره چیزی حرف می زند انگار که دارد انجامش می دهد
این پرگویی ها خصوصاً در فضای مجازی زیادند و باید مراقب بود با واقعیت اشتباه نشوند
باز به ع
یکی هم این که من معتقدم متولدین دهه ٨٠ که یواش یواش دارند تین ایجر می شوند خیلی چیزها را عوض خواهند کرد. کافیه فقط ما از پاشون نکشیم
راستی خانم دکتر مصاحبه تان را در شماره جدید زنان امروز خواندم
عالی بودید و باعث افتخار مان تبریک می گویم
به اکرم
اگر بخواهید صحبت ها و اعتراض هایتان موثر واقع بشه به جای دلخوری باید این جواب را به عنوان تجربه تلقی کنید و بپذیرید که بقیه لزوما به اندازه شما به این موضوعات حساسیت ندارند. قبل از اعتراض با به کار بردن فن کلام ذهن ها را باید درگیر موضوع کنید و در آنها حساسیت ایجاد کنید. این که چه قدر در ایجاد حساسیت موفق باشید بیش از فهم و شعور مخاطبان به قدرت کلام و مهارت سخنوری شما بر می گرده.
در مورد کسب این مهارت مقالات زیادی در اینترنت هست. توصیه می کنم آنها را ببینید:
https://www.google.com/search?q=How+a+peaker+can+fight+apathy+in+audience+&ie=utf-8&oe=utf-8&aq=t&rls=org.mozilla:en-US:official&client=firefox-a&channel=sb#rls=org.mozilla:en-US:official&channel=sb&q=How+a+speaker+can+fight+apathy+in+audience&spell=1
شرم باد.
شرم
ممنون فرزانه جان از لطف شما.
منظور من نفی علوم انسانی و ارزش تئوری های آن نبود. چنین نفی و انکاری خیلی کار مسخره ای هست.
اما در این مورد من معتقدم نسل های بعدی که می آیند با شجاعت خودشان تغییرات زیادی در دیدگاه مردم کوچه بازار خواهند داد. نه با بحث. بلکه با شجاعت .
کاری که ما باید بکنیم این هست که به شجاعت آنها ارزش دهیم. یادتان باشد ما ها وقتی نوجوان بودیم و دسته جمعی سوار اتوبوس می شدیم زنهای میانسال به خودشان اجازه می دادند (بلکه وظیفه خود می دانستند) که با هر توهینی و هر توپ و تشری شده صدای شادی و نشاط ما را خفه کنند. کافی هست ما بانسل بعد مهربانتر باشیم و بیشتر درکشان کنیم. وقتی شجاعانه کسانی را که با زورگویی آزادی هایشان را محدود می کنند به چالش می کشند ما به عنوان بزرگتر ها لب پایین به نشانه دعوت به شرمندگی به دندان نگزیم. این لب به دندان گزیدن کاری بود که زنان میانسال وقتی ما نوجوان بودیم به کرات کردند. این لب به دندان گزیدن ها از آن زورگویی ها در پیشبرد حرف زور موثرتر بود. کافی هست ما آن راه را نرویم.
با دوستانمان قرار گذاشتیم دسته جمعی سالی چند بار به محلات قدیمی تبریز برای بازدید آثار تاریخی شهر برویم. این طوری یواش یواش چشم ها عادت می کنند. البته به شرط این بقیه هم همراهی کنند
خواهش می کنم
همین طور است جسارت های نسل جدید ما را غافلگیر می کنند همین ارزش دادن به جسارت آنها وقتی به دست میاد که ما دلیل داشته باشیم برای حمایت ... این اقدامات کوچک به چشم نمی آیند ولی در شکستن تابوها خیلی تاثیر دارند. اگر این را بفهمیم که خیلی از رفتارها و ارزش های موجود تابوهایی هستند که هیچ عقلانیتی پشت سرشان نیست راحت تر و با نیروی بیشتری می شکنیم آن ها را ... برنامه ی فوق العاده ایست من دوست دارم همراهی کنم
این را جای دیگه هم نوشته بودم اینجا هم تکرار می کنم:
اگر بشنویم تهران بیش از پاریس پورشه سوار دارد تعجب نمی کنیم . بعید به نظرمان نمی رسد. اگر بشنویم سالی 100 هزار مسافر از تبریز عازم آنتالیا می شوند بازهم تعجب نمی کنیم. اما اگر بشنویم دختری کنار قاری کورپوسی بوم نقاشی اش را علم کرده بود و داشت آن را نقاشی می کرد خییییلیییی تعجب می کنیم.
به راستی چرا؟! قیمت پورشه کجا قیمت بوم و رنگ کجا؟!
چرا در کنار هر پل روی رودخانه سن سه چهار نفر بوم نقاشی علم کرده اند و دارند آن را نقاشی اش می کنند اما حضور یک نقاش در کنار پل قاری تبریز عجیب و باورنکردنی می تماید.
حتی مطرح کردن این سئوال هم از جانب یکی مثل من ده ها نظر تمسخر آمیز نثارم خواهد کرد. انگ سوسول و مرفه بی درد به من خواهد خورد. خواهند گفت مردم غم نان دارند ببیین این چه دغدغه ای دارد.
من نمی فهمم چه طور حضور یک نقاش در کنار یک پل قدیمی می تواند راه نان مردم را ببرد. آیا واقعا هو کشیدن ها و متلک پراندن های احتمالی به یک دختر که جرئت چنین کاری را به خود دهد در جهت تامین نان طبقه مستضعف هست!؟
اتفاقا این قبیل آزادی ها و کارهای فرهنگی به معرفی بیشتر شهر و آثار تاریخی اش کمک می کند. باعث رونق گردشگری و درنتیجه اشتغالزایی می شود و غم نان مردم را به شوق نان تبدیل می کند.
موضوع دختر نقاش را به عنوان یک سنجه بین چند نفر از اطرافیانم از مرد و زن مطرح کردم بیشترشان حتی آنهایی که ظاهر سانتی مانتال دارند گفتند واااا... ولی بیشتر که صحبت کردیم قانع شدند که دارند اشتباه می کنند فقط با مطرح کردن و حرف زدن و عمل کردن های این چنینی مردم افکار و عادتهای قدیمی شان را به تدریج کنار می گذارند
اگر سه چهار خانم به اتفاق یکی شان که نقاش و طراح هست به سراغ طراحی از این پل ها بروند بعد از یکی دو سال تابویش شکسته می شود. چشم ها عادت می کنند.
20 سال پیش حتی خرید میوه و سبزی یا چرخ دستی خرید هم کاری سوسولانه تلقی می شد و اسباب مسخره بازی لات ها در خیابان علیه خانم ها بود. یک عده از خانم های جوان با چرخ دستی به خرید رفتند. تابو شکست. حالا پیرزن ها بدون نگرانی از مسخره بازی و انگشت نما شدن چرخ دستی را بر می دارند و می روند خرید. برای آنها خیلی این موضوع حیاتی هست.
بشکنید الواح کهن را
حالا تا متولدین دهه هشتاد بخواهند بزرگ شوند و با شجاعت خیلی دیدگاه های بسته را به چالش بکشند می شه یک کار دم دست تر هم کرد. می شه به همین دانشجوهای دانشکده معماری دانشگاه آزاد تبریز بیشتر به لحاظ اجتماعی بال و پر داد. بذاریم اونها به عنوان پروژه هایشان بروند و پل های قدیمی تبریز را طراحی کنند. ما به عنوان شهروندان بگوییم دمتان گرم که دارید فضای بسته را کمی باز تر می کنید.
باز کردن فضای بسته فرهنگی تبریز از عهده ی دانشجویان رشته های هنری دانشگاه آزاد بر می آید به شرط آن که ما مشوق و حامی فکری شان باشیم.
بگذارید یک چیزی را رک بگویم. چیزی که مشاهده کرده ام یکی از مشکلات همین عدم اتحاد و همدلی بین دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه سراسری و دانشگاه آزاد هست. یک مسئله هم عدم اتحاد بین دانشجویان پزشکی و غیر پزشکی هست.
عوض این که برای باز تر شدن فضا با هم همدلی کنند به همدیگر کار دارند. برای همدیگر همان نقش به دندان گزیدن لب پایین را ایفا می کنند. باز از یک زن میانسال سنتی با افکار و عقاید واپسگرا آن لب پایین به دندان گزیدن قابل قبول تر هست تا یک از یک دانشجوی جوان! این عدم اتحاد به قدری مسئله ساز هست که حاضرند طرف زورگویی که آزادی های مشترکشان را از بین می برد بگیرند اما از همدیگر حمایت ننمایند.
کار عملی ای که می شه برای بهتر کردن اوضاع کرد ایجاد همدلی بین دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد و پیام نورو غیرانتفاعی و سراسری هست. و نیز ایجاد همدلی بین دانشجویان پزشکی و غیر پزشکی.
این ایده های دم دستی شما واقعاً عالی اند
مردها هم هر روز می سوزند...برای یک لقمه نان
بله حق با شماست
منتها همان نیروی نامرئی که مردان را مجبور می کند تنهایی به فکر یک لقمه نان باشند همان نیروست که زن ها را به کنج خانه می پسندد و مردان را صاحب قدرتی ذاتی می داند همان نیروست که می سوزاند.
منتها مقایسه ی آن سوختن با این سوختن که شدنی نیست.
جایی از کسی(اگر اشتباه نکنم لنین) خواندم که معیار سنجش آزادی در هر جامعه ای آزادی زن در آن جامعه است. خوب می شود عکسش را هم گفت. آیا این همه ضدیت با زن، برای عقب راندن جامعه است؟
بله می شود گفت
در تایید حرف سعدی مطلب زیر را که قبلا در وبلاگم منتشر کرده بودم اینجا هم منتشر می کنم:
What Went Wrong?: The Clash Between Islam and Modernity in the Middle East
نام کتابی هست نوشته برنارد لویس که در بحبوحه حوادث بعد از یازده سپتامبر به بازار آمد و بنا به موقعیت پرفروش شد و مورد توجه قرار گرفت. من کتاب را نخوانده ام اما آن گونه که شنیده ام کتاب در خور توجهی هست که عالمانه و محققانه نوشته شده. بعد از یازده سپتامبر خیلی از نویسنده ها خواستند از این نمد کلاهی بدوزند. یکی اش هم اوریانا فالاچی که یک فحش نامه علیه مسلمانان نوشت . کتاب برنارد لویس از این جنس نیست. به تایید صاحبنظران در این زمینه محققانه نوشته شده. هرچند کتاب را نخوانده ام اما چندین سخنرانی در نقد این کتاب را که توسط یکی از فیلسوفان نامدار ایرانی ارائه شده بود گوش دادم. در سخنرانی بیشتر نظرات و ادعاهای کتاب مورد تایید واقع شدند. اما به بخش هایی هم به دیده ی تحقیر و تخفیف نگریسته شد. از جمله این که در کتاب ادعا شده بود که یکی از دلایل که در کشورهای غربی رشد علمی اتفاق افتاد و خاورمیانه ای ها درجا زدند این بود که در غرب زنها اجازه رشد و تحصیل و بازکردن های افق های دید داشتند اما در خاور میانه زنها را "تورکی-سی باسما گور" می کردند و نمی ذاشتند افق های دیدشان رشدی بکند.
فیلسوف نامدار ایرانی به تحقیر گفت اگر چنین حرفی از دهان یک فرد عامی بیرون می آمد به بیسوادی و عوامیت او می بخشیدیم اما آدم تعجب می کند که چه طور متفکری چون برنارد لویس چنین چیزی می گوید.
با این که همان زمان هم می دانستم جین استنفورد چه نقشی در پایه نهادن استنفورد داشت، با این که می دانستم این امیلی بود که کتاب اصلی نیوتن را از لاتین به فرانسه ترجمه کرد و برای عموم قابل فهم کرد. با این که از حشر و نشر او با ولتر و تاثیرش بر ولتر و در نتیجه پروسه روشنگری خبر داشتم, با این که از مصاحبت کسانی مثل بنجامین فرانکلین یا لئوناردو داوینچی با زنان دربار و تاثیر آنها بر شوهرانشان در سیاست گذاری های علمی خوب خبر داشتم حکم آن فیلسوف معاصر با چنان قطعیتی صادر شده بود که من فکر کردم لابد او که چنان دم از بالاتر از عوام بودن می زند و برنارد لویس را به این علت در ردیف عوام می خواند چیزی می داند و می فهمد که من نمی دانم و نمی فهمم.
مدت ها گذشت تا به موزه ی علم فلورانس رفتم. موزه ای به اسم گالیله. فلورانس شهر موزه هاست. موزه های معروفی مانند اوفیتزی یا موزه آکادمیا که مجسمه معروف دوید اثر میکل آنژ در آن به نمایش گذاشته شده است. اما برای من موزه علم گالیله بسیار جالب تر بود.
در موزه چندین نکته توجهم را جلب کرد. به برخی از آنها اشاره می کنم:
1) رشد پژوهش علم تجربی همگام و همزمان با پیشرفت های صنعتی بود. همان صنعتگرانی که مورانو ها و کریستال های تزئینی و کاربردی برای اشراف و تاجران ثروتمند ایتالیای آن روزگار می ساختند وسایل آزمایشگاهی هم برای دانشمندان می ساختند. اگر مکاتبات ابن سینا و ابوریحان را خوانده باشید می بینید که چه قدر در این که فرضیه های خود را آزمایش کنند کمبود دستگاه داشتند. اما برای کسی که در فلورانس یا ونیز آن روزگار می زیست کاری نداشت که به همسایه صنعتگر ش سفارش دهد تا دستگاه مورد نظر را برایش بسازد!
انباشت ثروت و هنر در شهر های آن روز ایتالیا که مرکز رنسانس بود این امکان را برایشان فراهم می ساخت.
2) معادلات ماکسول به این راحتی ها نوشته نشده اند. کل قرن 18 ذهن اروپایی هایی که غم معیشت نداشتند با الکتریسته درگیر بود. دانشمندان آن دوره می رفتند در خانه ها ی اشراف وبرایشان نمایش های الکتریسته ترتیب می دادند. اشراف به وجد می آمدند و کنجکاو می شدندو خرج آزمایشگاه هایشان رامی دادند.
با خود می اندیشیدم ما چرا چنین چیزی نداشتیم؟! چرا خان ها و شازده های کشورما از این افراد در بساط نداشتند. یادم افتاد که در قرن نوزده و در دربار ناصر الدین شاه هم ملکم خان از این گونه نمایش ها راه می انداخت. ظاهرا ناصر الدین شاه هم خوشش می آمد و سرگرم می شد. باخود گفتم پس چرا ناصر الدین شاه نمی آمد آزمایشگاه جدی پژوهشی ترتیب دهد. چه فرقی بود بین ناصرالدین شاه و اشراف اروپایی!؟ برویم سراغ نکته سوم تا فرق را ببینیم.
3) در موزه علم فلورانس گالری ای هم به وسایل آزمایشی و رصدی آماتوری اختصاص داشت. بیش از نیمی از آنها مخصوص بانوان اشراف بود. مثلا وسایل رصدی بود که در کنارش جعبه آرایش خانم قرار داشت. چیزهایی از این دست!
اینجا بود که تفاوت را دریافتم. ناصرالدین شاه نمایش های فیزیک و شیمی ملکم خان را می دید. خوشش می آمد. صله ای می داد و مرحبایی می گفت و شوخی ای می کرد و سپس به حرمسرا می رفت. به آغوش زنانی که دنیایشان وسیع تر از آن حرمسرای تنگ فتنه هایش و نقشه های حرمسرایی اش نبودند. به آغوش زنانی که یکی او را می دیدند و دیگر چند کس که فکرشان را با عقاید واپسگرا و خرافی پر می کردند. نمایش علمی از ذهن ناصرالدین شاه پاک می شد و خرافه ها جایش می نشستند.
اما اشراف اروپا -که در علاقه و تاثیرپذیری از جنس لطیف کم از ناصرالدین شاه خوش ذوق و خوش سلیقه ما نداشتند- به نزد زنهایی می رفتند که به همراه خودشان شاهد نمایش های علمی بودند. ذهنشان درگیر همین مسئله بود. با هم صحبت می کردند و به این نتیجه می رسیدند که بهتر هست از علم بیشتر حمایت کنند و برایش کاربرد عملی بیابند و چیزهایی از این دست.
تفاوت از زمین تا آسمان هست. بله! حق در این مورد با برنارد لویس بود. تعصب مردسالارانه چنان چشم فیلسوف ایرانی معاصر را بسته بود که حاضر نبود که در حرف و نشر برنارد لویس تاملی کند. از روی جهالت و نادانی نظر او را تحقیر کرده بود.
از اروپا و دربار ها بیاییم به تبریز خودمان. به حدود شصت سال پیش در شهر اولین ها. برگردیم به زمان هایی که بابابزرگ ها ی ما جوان بودند. برویم سراغ خانواده هایی که مردهایشان این امکان را داشتند که دنیا را ببینند و افق های دیدشان را باز کنند و ایده های نو داشته باشند. این مردها را مجبور می کردند با زنانی ازدواج کنند که "نجیب و سر به زیر " بودند. گفتمانی هم بین آنها و همسر آینده شان قبل از ازدواج شکل نگرفته بود. زبان هم را نمی فهمیدند. مرد دنبال این بود اختراع کند ابداع کند فلک را سقف بشکافد و طرحی نو در اندازد. زن دنبال این بود که فلان دستورالعمل خرافی را مو به مو اجرا کند. جامعه مردسالار بود و زن می بایست از او تبعیت کند. اما زن مردش را نمی فهمید که بخواهد تبعیت کند یا نکند. مرد می دید زنش رفته سراغ فالچی, بندچی و چی چی چی ! عصبانی می شد پرخاش می کرد. می گفت من کجا سیر می کنم این کجا!
انتظار داشت همسرش مثل آن زنهای تحصیلکرده اروپایی با او همگام و همراه باشد. اما زنش اصلا در این باغ ها نبود!
فرزند که هیچ کدام از این دو را نمی فهمید می دید که مادر مظلومش مورد پرخاش قرار می گیرد. حق را کامل به مادر می داد. ارزشی هم برای ابداعات و اختراعات و ایده پردازی های پدر قایل نبود. حاضر نبود این راه را برود. آنها را عامل بدبختی خود می دانست و مادر به ظاهر مظلوم هم زیرزیرکی این ذهنیت را ذهن بچه ها تقویت می کرد.
دو سه نسل گذشت ! دختران همنسل من بودند که حق را به پدربزرگ دادند و با خود گفتند طفلک پدربزرگم چه کشیده از دست این افراد عامی دور وبر. خودش در قرن بیستم زندگی می کرد زنش در قرون وسطی!
اگر زنان همان نسل بیشتر اجازه بال و پر گرفتن داشتند و افق هایشان آن قدر باز بود که همراه و همگام همسر باشند (نه با مظلوم نمایی های عامه پسند سوهان روح شوهر) وضع جامعه ما، صنعت ما، علم ما جز این بود که الان هست. اگر والدین آنها اجازه داده بودند بین دختر و پسرهای آن نسل گفتمانی ایجاد شود و با دنیای یکدیگر بهتر آشنا شوند هردو خوشبخت تر بودند و موفق تر.
قابل استفاده بود ممنون برای باز نشر نوشته تان
سلام
این کتاب ها ...
http://noqtenoqte.blogsky.com/1393/08/18/post-71/
این کتاب های همه عالی
دست مریزاد
سلام
فکر کنم آمران مربوطه فرمودند فیتیله را پایین بکشند... این داستان می رود تا سالی دیگر و شهری دیگر و محفلی دیگر و کذا و کذا...
سلام
متاسفانه همین طور است ولی این فیتیله ذهن ماست که نباید با امر و نهی پایین برود.
سلام
من برگشتم.
خوش آمدی رفیق
سلام
در خبرهاست که آب زاینده رود را باز کرده اند، تمهید خوبی است برای شاد کردن مردم اصفهان به برکت روزهای با برکت و پر باران محرم و همزمان فراموشاندن و کمرنگ کردن فاجعه اسیدپاشی. پیگیری مسئولان! این سرزمین از این گونه است.
به پیگیری مسئولان امیدی نیست
به مینجیق
من فکر میکنم هردو به یک مسئله و موضوع اشاره میکنیم اما ار زاویه های مختلف و راههای گوناگون.
من کاملا با حرفای شما موافقم. و منظورم از کامنت این بود که بیشتر به مسائل عملی پرداخته بشه تا نوشتن و نویسندگی. اگر علاقه مندی به این وبلاگ و سایر وبلاگها تو این طیف و سطح رجوع کند به حد کافی و یا بیش ار حد ذهنش فعال خواهد شد ولی جامعه باز هم همان آش است و همان کاسه. الان سطح سواد و اظلاعات بالاتر رفته ولی چه فایده؟ قدیم لااقل اسید پاشی نبود !
شخصا دوست دارم این موضوعاتی رو که تو همین وبلاگ فهمیدم تو زندگی روزانه محک بزنم ببینم چه کم و کاستی هایی داره و ایده آلترین رفتارها برای اینکه این مسائل عملی بشند چیه ولی نه سواد و نه تجربه و... قابل مقایسه با این جمع نیست.
شرمنده به خاظر دیر جواب دادن.
درس و مشق نمیذاره.
به نویسنده وبلاگ:
انتظار از آدمهایی که میدانند و میفهمند بیشتره. آدم به خاظر هیچی گه وقت نمیذاره
حالا درس و مشق مهم تر است برای چی؟
سلام
تنها جایی که در وبلاگستان هنوز بویی از رونق داره اینجاست.
موفق باشید
سلام
اختیار دارید عسل وبلاگستان که با شماست:)
جنگ با آزادی زن آب در هاون کوبیدن هست. این مسیری است که باید طی شود و قوانین و رفتار احمقانه سدهایی است که به مرور زمان می شکنند.
سلام
مرور زمان و تلاش زنان
مرسی محمد جان که هستی و می فهمی
داره مشترک کانتون جزیره در غرب کردستان قانونی در خصوص زنان به تصویب رساند، در این قانون حقوق و وظایف اساسی زنان مشخص گردیده است ۔
اداره مشترک کانتون جزیره قانون شماره ٢٢ سال ٢٠١۴ را وضع کرد که محتوای آن اصول و احکام مربوط به زنان میباشد و هدیه یوسف و حمیدی دهام العاسی روسای مشترک خود مدیریتی دمکراتیک کانتون جزیره آنرا امضا کرده اند۔
متن قانون :
براساس مواد مربوط به ائتلاف اجتماعی و تایید وبه رسمیت شناختن آن، مجمع قانونگزاری در بیست و هفتمین نشست سال ٢٠١۴ خود اصول اساسی و قانون عمومی ویژه زنان را تصویب نمود ۔
در جامعه مرد سالارما، زنان با مشکلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و روانی روبرو هستند و نتیجه این مشکلات ظلم، به حاشیه راندن، عقب ماندگی و محرومیت آنها بوده است۔ به رغم آثار منفی سنتهای موجود و قوانین استثمارگرانه که مانع اصلی بر سر راه پیشرفت زنان و تامین آینده ای سعادتمند برای آنان را محدود میکند ، و وجود قوانین و مقررات متعدد و عوامل استثمار عمیقا نشان میدهد که مبارزات زنان برای رسیدن به حقوق خود ادامه دارد، هر چند تاکنون به جایی نرسیده است ۔ اسارت زنان در قید سنن کهن نه تنها به ناکامی آنها انجامیده بلکه به واپسگرایی در سطح جامعه نیز منجر گردیده است و در این خصوص میتوان به جدائی به اراده یک همسر، ازدواج اجباری، چند همسری و مشکلاتی متعدد دیگر از این قبیل که از ناهنجاریهای جدی جامعه ما بشمار می آیند اشاره کرد۔
با ایمان به اهمیت نقش زن در خانواده که سنگ بنای جامعه میباشد، آزادی او شرط اساسی برای ایجاد خانواده و نیز جامعه ای دموکراتیک و آزاد میباشد، پیشرفت جوامع بشری به مشارکت زنان و اهمیت دادن به نقش آنها در اداره امور وابسته است۔ فعالیت و مباررزات زنان برای تامین و تضمین آزادی و دفاع از کرامت خود و فرزندانشان در موقعیتی قرار گرفته است که زن امروز به حاشیه راندنش گردن نمی نهد۔ در جنبشهای آزادیخواه، مبارزه ای پیگیر برای رویارویی با واپسگرایی در همه عرصه ها و نیز خشونت و قتل در جریان است۔
درحالیکه وظیفه عمده و اساسی رهبران خودمدیریتی دموکراتیک تضمین آزادی وحقوق زن میباشد، آنها بایستی به کلیه معضلات حل نشده مربوط به زنان رسیدگی و آنرا بر طرف نمایند و جایگاه زن در همه شئون برجسته گردد و امکان تثبیت یک زندگی به دور از خشونت و استثمار را برایش فراهم آورد و حقوق اساسی اش تامین گردد۔ برای جا افتادن این موارد مجموعه ای از اصول و مبانی مربوط به زنان بمنظور دستیابی به برابری و پدید آوردن جامعه ای دموکراتیک و آزادو زیست محیطی تدوین گردیده است۔
اصول اساسی :
١۔ مبارزه بر علیه تفکر حاکمیت واپسگرایانه در جامعه وظیفه هر یک از اعضائ نواحی رهبری خود مدیریتی دموکراتیک است ۔
٢۔ برابری زن و مرد در همه حوزه های عمومی و خصوصی
٣۔ زن از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در همه مشاغل برخورداراست
۴۔ پابندبودن به اصل ریاست مشترک زن و مرد در همه ادارات
۵۔ زنان حق تشکیل سازمان سیاسی، مدنی، اقتصادی، فرهنگی، سازمان دفاع مشروع و دیگر تشکلات مربوط به خود را دارا می باشند در صورتیکه با تعهدات اجتماعی منافات نداشته باشد۔
۶۔ حضور نماینده سازمانهای زنان و حقوق بشر در مجمع قانونگزاری بعنوان ناظر، بهنگام وضع قوانین ویژه در شرایط غیر عادی، با دعوت قبلی از طرف مجمع
٧۔ هنگام تصویب قانون مربوط به زنان باید خواست آنان در نظر گرفته شود۔
٨۔ برابری زن ۆ مرد در حقوق مربوط به کارو مزد
٩۔ برابری زن و مرد در ادای شهادت از لحاظ ارزش قانونی
١٠۔ ممنوعیت ازدواج دختران بر خلاف میل شخصی آنان
١١۔ مهریه لغو می شود زیرا هدف ازآن تملک بر زن میباشد، مشارکت هردو در تامین یک زندگی مشترک جایگزین آن می گردد
١٢۔ تمهید مقدمات ازدواج به شیوه ای متمدنانه
١٣۔ ممنوعیت چند همسری
١۴۔ طرفین میتوانند درخواست جدایی بنمایند و طلاق نمیتواند تنها به خواست یک طرف صورت گیرد
١۵۔ برابری زن و مرد در کلیه امور مربوط به ارث
١۶۔ ممنوعیت شیربها، همسر گیری متقابل (زن به زن)، همسرگیری در مقابل پرداخت دیه
١٧۔ قتل ناموسی از نقطه نظر مادی، معنوی و قانونی در چهارچوب قتل عمد تحت پیگرد و بموجب مقررات مربوط به این مقوله حقوقی مجازات خواهد شد۔
١٨۔ مجازات شدید، بدون تفاوت جنسیتی، در مورد خیانت هر یک از همسران در نظرگرفته خواهد شد
١٩۔ بازرگانی کردن با کودکان و زنان با هر اسم و تحت هر عنوانی ممنوع اعلام می گردد و با اشد مجازات روبرو می شود۔ کلیه موارد بازرگانی در این زمینه اعم از استفاده جنسی، بکار گیری کودکان و نیز بازرگانی کردن با اعضا‘ بدن ممنوع است۔
٢٠۔ خشونت و تبعیض برعلیه زنان ممنوع است، تبعیض جرم تلقی می شود و بهموجب قانون مستوجب مجازات است، دستگاههای خودمدیریتی دموکراتیک مکلف است تبعیض را در همه اشکال خود بویژه از نوع خشونت آمیزآن از بین ببرد۔ اینکار از راه مکانیزمهای قانونی و خدمات و تأمین حمایت و پیشگیری و مراقبت از قربانیان خشونت انجام میگیرد
٢١۔ تضمین حقوق کودکان بعهده مسئولین خود مدیریتی دموکراتیک است که دفاع از آنان را درمقابل هرگونه خشونت و استثمار کردنی به عهده خواهد داشت
احکام کلی :
٢٢۔ حقوق برابر بین زن و مرد بموجب قانون ویژهی جنسیتی تامین خواهد شد
٢٣۔ تامین بیمه درمانی و اجتماعی برای فرد و خانواده بویژه برای کودکان و زنان بر عهده رهبران خودمدیریتی دموکراتیک میباشد، این رهبران پایه های حیاتی آزاد و آبرومندانه برای حفاظت از بیوه زنان و سالمندان بنیان خواهند نهاد
٢۴۔ ازدواج با دختران کمتر از ١٨ سال ممنوع است
٢۵۔ زن حق حضانت فرزندان راتا سن پانزده سالگی دارا میباشد حتی در صورت ازدواج مجدد۔ کودکان ازسن ده سا ل ببعد حق انتخاب محل نگهداری را بین والدین خواهند داشت و برعهده مادر و پدر است که در تمامی مدت سکونت هزینه آنانرا تامین نمایند
٢۶۔ مسافرت کودکان کمتر از پانزده سال باید با موافقت مادر و پدر باشد
٢٧۔ در پرونده های مربوط به زن و خانواده، نماینده ای از مرکز دفاع از حقوق زنان در دادگاهها حاضر خواهد بود و اظهار نظر آنها جنبه مشورتی خواهد داشت و الزام آور نیست
٢٨۔ زنان در زمان پس از مرخصی پس از زایمان تا سومین فرزند، ازحق استفاده از حقوق ماهانه برخوردار خواهند بود
٢٩۔ در صورت جدایی، زن حق نگهداری همه وسایلی را که بهنگام ازدواج داده است را خواهد داشت؛ این شامل طلا و یا هر چیزی میشود که همان ارزش را داشته باشد خواه نزد خودش باشد ویا همسرش آنرا خرج کرده باشد.
٣٠۔ اداره خودمدیریتی دموکراتیک موظف خواهد بود مرکزی برای زنانی که در موقع بارداری ویا شیردهی فرزندان، مجازات گردیده اند دایر نماید، طوریکه آن مکان برای زنان باردار و یا کودکان شیرخوار مناسب باشد
این قانون پس از انتشار بمورد اجرا خواهد گذاشت۔
عاموده ١٠/١١/٢٠١۴
روسای مشترک رهبری کانتون جزیره
هدیه علی یوسف – حمیدی دهام العاسی
یک قدم بزرگ
سلام به فرزانه عزیز که پرتوان و بی وقفه همچنان در وبلاگستان می تازد!
1. مجلس قوی انتخاب قوی میطلبد اما همه میدانیم که عملا وقتی گزینه ی قوی در لیست نباشد انتخاب قوی نمینواند به انجام برسد.
2.همچنان نمی توانم درک کنم پشت این سکوتها چه سیاستی نشسته است!
3. از آن مجلسهایی ست که به توپ بستنش مستحب مؤکدست....
سلام
پرتوان و بی وقفه اش که تعارف است ولی بگویی نگویی هستم
1- مطمئنی انتخاب قوی وجود دارد؟
2- سیاست سرکوب آزادی زنان
3- این یکی را موافقم
دقیقا.
درود بر بانوی گرانمایه کتابخانه من با رمز زیر قابل مشاهده است:
رمز: agora
برای دریافت هر یک از کتابها نیز همین رمز را وارد کنید
ببخشید این هم ادرس کتابخانه
http://noqtenoqte.blogsky.com/
نمیدونم که با این افکار باید چطور تعامل کرد. ولی به هر حال این افکار در جامعهی ما هست و حداقل باید با "هواداران" ِاین افکار حرف زد، استدلال کرد، گفت و شنید. گاهی همراهی ِانتقادی کرد. توجیه کرد. حس ِمشترک ایجاد کرد.
با غصه خوردن چیزی عوض نمیشه.
سلام،
مثل این که خیلی گرفتار درس ها هستید. موفق باشید.
دوست من
با سلام و احترام ،
ایّام به کام و روزگار موافق .