دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

هزار باده ی ناخورده

 بالاخره امسال بر می گردم بعد از یازده سال ... خوشحال و کمی هیجان زده ام .


امسال که نه پارسال به همه تردید هایم غلبه کردم تردید هایی از جنس اینکه دوباره رفتن چه فایده ای دارد ؟ داری عمرت را تلف می کنی . ممکن است محیط بسته باشد و نا امیدت کند .

ممکن است یک نسل فاصله را نتوانی تاب بیاوری . شاید خودت تنهایی بتوانی راه کوتاهتری را پیدا کنی . ممکن است نتوانی بروی اصلاً ... اون هم با این همه رقیب تازه نفس ... اصلاً کی وقت می کنی ؟


پارسال وقتی دفترچه راهنما را بشکل پارتیزانی گرفتم  کسی خبر نداشت فقط به همسرم گفتم و نظرش را خواستم . با بی تفاوتی شانه ای بالا انداخت و گفت : اقلاً دوباره کاری نکن برو سراغ بقیه اش... چیزی که تا حالا خوندی و بعد لبخندی زد که معنیش می شد" که چی آخه ؟ "

... ولی از آنجایی که من به چیزی در گوشه ای از  وجودم دچارم که دنبال چیزی فراتر از شرایط زمانه است حتی اگر بیخود و بی فایده به نظر بیاید ، دنبالش را به آهستگی گرفتم .


انتخابم مسیر متفاوتی است ، ولی می تواند محور و برآیند علایق مطالعاتی حال حاضرم باشد.


یکشنبه که بیاید روز ثبت نام است اولین روز بقیه ی زندگیم ...  از ابتدای مهر امسال من دوباره دانشجو خواهم شد.



در ستایش وبلاگستان

 از شنیدن یک خبر هیجان زده می شوی می توانی هیجانت را در همان لحظه با یک توئیت به تمام دنبال کننده های نا شناست انتقال بدهی ... می توانی عکسهای خانوادگیت را به تمام دوستانت در دنیا نشان بدی ... می توانی حس هایت را هر لحظه روی استاتوس فیس بوک بنویسی و منتشر کنی ... می توانی با چرخیدن در پلاس خبرهای مهم آبکی و غیر آبکی را بخوانی و لایک بزنی ....می تونی ایونت درست کنی و همه دوستانت را باخبر کنی....می توانی پتیشن درست کنی و از تمام دنیا برای یک موضوع نظر موافق جمع کنی و همه را متحد کنی ... می شود لحظات تنهایی ات را با یک دوست که در جایی دور یک گجت الکترونیکی متصل به شبکه در دست دارد تقسیم کنی و گپی بزنی .


حقیقتش وبلاگستان هیجان هیچ کدام از این فضا ها را ندارد ... خاموش است و دور از هیاهو و به نظر من در مقابل همه آن فضاهای بالایی.  وبلاگ فقط در انتظار خواننده ایست که بخواندش بفهمدش و همین .  اگر دوست داشت نظرش را بگوید و چیزی بنویسد مثل حاشیه نوشتن در کتاب و اگر نه ساکت از آنجا عبور کند بلاگر لازم نیست مینیمال بنویسد ، تند تند بنویسد و مصور یا مصوت کند متنش را . مجبور نیست نوشته اش درباره خبرهای روز باشد . می تواند بی توجه به سطح بشکافد و به عمق برود.  شاید برای همین وبلاگ نزدیک ترین فضای مجازی به کتاب است .


تو از نوشته هایش یاد می گیری از شعر هایش لذت می بری در جهانی از تصاویرش از زندگی غرق می شوی با افکارش آشنا می شوی. او به آرامی می نویسد از آنچه درباره دنیا می فهمد ،  آنچه که می خواند ، فیلم هایی که می بیند و تجربه هایی که زندگی می کند.


 یاد می گیری که همیشه کسانی هستند که جور دیگری فکر می کنند عقاید دیگری دارند و یاد می گیری که افکارت را چگونه با آنها در میان بگذاری که با هم بیشتر بفهمید و این دلپذیر است و وبلاگستان را شایسته احترام می کند.


هر وبلاگ برشی از زندگی یک انسان است اگر خوب باشد . این خوبی نه بخاطر موضوعات تب دار و تند و خصوصی، نه بخاطر کامنتهای چند صد تایی ، نه به جهت عکس ها و شکلک های غریب  و نه به جهت تعداد پست ها ست و نه به این خاطر که مثلاً خیلی وقت است نویسنده اش وبلاگ دارد در واقع بیشتر وبلاگهای خوب ، خوب اند فقط چون برای مخاطب خود احترام و شعور قائلند.


وبلاگ های خوب مخاطبانشان را به بهانه های واهی رها نمی کنند و خود را مسئول کلماتی می دانند که در فضای مجازی رها می کنند.

مایه خوشحالی است که وبلاگ های خوب همزبان ما بسیارند می توانی دانه دانه شان را از گوشه کنار شبکه بیابی و همراهشان شوی چه بسا آنها می توانند مسیر فکری و برنامه زندگیت را تغییر بدهند.


وقتی چرخی در چند وبلاگ خوب می زنی حس می کنی بیشتر از قبل می فهمی حس می کنی با کسی که این مطلب را نوشته چقدر نزدیکی ! حتی اگر هیچ تصوری از چهره اش نداشته باشی . دوست داری بقیه حرف هایش را هم بشنوی و این طوری خواننده آن وبلاگ می شوی ... و دوست نویسنده اش .


از نظر من در دوستی های وبلاگی اگر چه مرز واضح و مشخصی بین دنیای حقیقی و مجازی وجود ندارد ضرورتی هم ندارد عمدی در بهم آمیختن مرزها داشته باشیم . شاید بهتر است بگذاریم دنیای مجازی ، مجازی بماند . بجای مخلوط کردن همه چیز با هم شاید بهتر است معنی دوستی را باز تعریف کنیم .


دوستی که هم بشود با او کوه رفت ، هم سینما رفت ، هم بحث کرد سر موضوعات مشترک ، هم به خانه اش رفت و مقیم شد و هم برایش کادوی تولد گرفت ، هم غم و دلتنگی ات را با او شریک شد و هم ماشینش را قرض کرد  ... دوستی است که در سنتها تعریف شده است و البته نباید به تحمیل این معنای سنتی به دنیای مجازی اصرار کرد. دنیای مجازی قواعد تازه ای لازم دارد . قواعدی که دوستی ها را  در عین مجازی بودن ، عمیق تر ، پایدار تر و ارزشمند تر از دوستی های سنتی کرده است .

 

پ. ن : به بهانه 16 شهریور روز وبلاگستان فارسی

ارغوان

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

        آسمان تو چه رنگ است امروز؟

                  آفتابی ست هوا؟

                     یا گرفته است هنوز ؟

من در این گوشه که از دنیا بیرون است

               آفتابی به سرم نیست

                       از بهاران خبرم نیست

آنچه می بینم دیوار است

              آه این سخت سیاه

                   آنچنان نزدیک است

                         که چو بر می کشم از سینه نفس

                                         نفسم را بر می گرداند

ره چنان بسته که پرواز نگه

                     در همین یک قدمی می ماند

                                کورسویی ز چراغی رنجور

                                     قصه پرداز شب ظلمانیست

                         نفسم می گیرد

                                که هوا هم اینجا زندانی ست

                         ارغوانم آنجاست

                                 ارغوانم تنهاست

                                ارغوانم دارد می گرید



قسمتی از شعر "ارغوان " هوشنگ ابتهاج  را با صدای زیبای علیرضا قربانی در آلبوم حریق خزان بشنوید.

 

آخرین برگ سفرنامه باران ... زمین چرکین است.

تصمیم آسانی بود ، این که  روز تعطبل امروز را بین مردمی بگذرانیم که زلزله زندگیشان را نابود کرده است . امروز هشت روز از اولین لرزش های زمین گذشته است و البته هنوز زمین اینجا آرام نگرفته است .

دوربین با خودم نبردم چه کار من ثبت تصاویر این نابودی ها نیست ، کار من شاید این باشد که ساعتهایی روی لبه تیز مرگ و زندگی راه بروم . همین !


ترافیک خروجی تبریز به سمت اهر را که دیدم خوشحال شدم . این اولین تصویر خوب است . این همه که ممکن نیست اهالی و اقوام مردم آنجا باشند ، اما به فکر افتاده اند نزدیکی حقیقت مرگ را ببیند و تمرین انسانیت و نوع دوستی کنند. همین بد نیست حتی اگر به اندازه چشیدن ساعتی هرم آفتاب و بوی تعفن و راه رفتن میان خاک ویرانه ها باشد و حتی اگر مدیریتی در کار نباشد ! بیراه هم نیست که مردم این گونه عطای مدیران تبلیغات چی را به لقایشان بخشیده اند....


از یک سه راهی راه ورزقان و اهر جدا می شد و ما اولی را رفتیم . در مسیر ورزقان ، نشانه های ویرانی پیدا شدند . در اولین روستای سر جاده پسری با سر و وضع تیریپ رتآرت آرآآآببتلبتلآرت دانشکده هنر زیر آفتاب ایستاده بود و پلاستیک و ماسک دست مردم می داد . روی کاغذ کوچکی نوشته بود : آبا می دانید تجمع بطری های آب و کیسه های نایلونی و پسماندهای دیگر کمک های شما می تواند منشأ آلودگی و بیماری آسیب دیدگان زلزله باشد؟ با باز گرداندن زباله ها از این خطر جلوگیری کنید . این هم از دومین تصویر خوب ...


وقتی سر و صدا و بازی بچه ها کنار چادرهای سفید بپا شده را دیدم ، وقتی عزت نفس زن و مرد سیاهپوشی را دیدم که برای شرکت در عزای عزیزشان پیاده  به روستای دیگری می رفتند و حاضر نبودند سوار ماشین ما شوند . وقتی ماشین هایی با پلاک هایی از همه جای ایران را دیدم که هر چه توانسته بودند آورده بودند تا با دست های خودشان تقدیم آوارگان کنند و چند دقیقه همدردشان باشند . وقتی دوچرخه سوارانی را دیدم که با کیسه های پر از توپ و اسباب بازی خودشان را نفس زنان به چادرها رساندند . وقتی بی نیازی و زبان تشکر روستاییان بینوا موقع گرفتن کمک های محقر مان را می دیدم ، وقتی کانکس نانوایی ارتش را دیدم و سربازانی که در لباس سربازی برای مردم نان تازه می پختند خوشحال و خجالت زده شدم پیش  این همه تصویر خوب .


اما آن سوتر تصویر زشت رنج  هم هست . تصویر غمناک فقر که میان ویرانه ها پیداست.  رنج و غم مردمی که نه با دستگاه و ماشین آلات که با بیل ها و دست های خود مشغول کنار زدن آوار از خانه هایشان بودند و از حرفهایشان پیدا بود خودشان در فکر ساختن خانه اند پیش از آمدن سوز زمستان ... در کنار بنر هایی که پیام تسلیت این و آن را  در گوش فلک فریاد می زد . در پارچه  ها و پلاکاردهایی که هزاران بار نوشته بودند چه کسی چادر داد ؟ چه کسی پتو داد و حتی چه کسی چه چیزی خواهد داد ؟


غمگین شدم وقتی جماعتی متکبر در نوشته هایشان بر در و دیوار ها زلزله را نتیجه عمل کسانی دانسته اند که امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کرده اند و برای فرار از بلایای الهی توبه و استغفار تجویز فرموده اند.... وقتی بزرگترین و بهترین چادرها نماز خانه نام گرفته اند و البته خالی اند . وقتی کنار هر چند چادر چادری به نام پلیس هست . چادر نماز خانه مزین به الله اکبر هست . اما  چادری که مثلاً نیازهای اولیه بهداشتی مردم را برآورده کند نیست .


ماشین های اورژانس اجتماعی ، لودرهای خاک بردار ، تویوتاهای هلال احمر و لندکروزهای سازمان دامپزشکی کنار جاده  منتظر دستور ایستاده اند یا مشغول حرف و عکاسی و فیلم برداری اند ! در این شرایط در فرمانداری ورزقان برای چه بسته است ؟ ... نمی دانم . اما می دانم اینکه مردم بی اعتنا به آن ها مشغول کار خودشان  هستند چه آنها که کمک می کنند چه آنها که به کمک نیاز دارند ، بی معنی نیست . دلم می خواست با تصویر خوبی تمامش کنم اما منظره  جوانان ریشویی با لباس نظامی که همه ماشین ها را در مسیر بازگشت بازرسی می کنند تجسم زشتی بی اعتمادی و دروغ است .

 

با خودم می گویم ، لازم است حتماً اتفاق تلخی بیفتد تا خوب باشیم ؟

و اینک سلام بچه ؟!

آخرین سرشماری جمعیت می گوید خانواده های ایرانی تمایلی به داشتن فرزند بیشتر ندارند. نرخ رشد جمعیت از 1.62  به 1.29 درصد کاهش یافته است . البته رسانه ها و تریبون های رسمی درباره این کاهش نرخ 0.33 درصدی چنان حرف می زنند که گویا  چند سال دیگر به برچیده شدن نسل ابرانیان از روی زمین نمانده است .


گویی آن انفجار جمعیتی که با هزار زحمت کنترل شد تا به حال و روز و فلاکت بنگلادش نیفتیم ، اکنون به انقراض جمعیتی تبدیل شده و داد و فریاد ابن الوقت ها  بلند است که چه نشسته اید! اگر در خانه هایتان گریه نوزاد نشنوید لابد دشمن در خانه های شماست.


در پی پشتیبانی ولایی از سیاست های جمعیتی اعلام شده اخیر ، هر روز در آتش ماجرا دمیده می شود و پروژه های غریبی در حوزه توهم توطئه رقم می خورد.


- مهندسی جمعیت ایران توسط غرب: چرا جایزهسال جمعیت‌شناسی را به یک ایرانی دادند؟


- استدلال علمی رییس‌جمهور: فرمول دو بچه کافی است، فرمول نابودی یک ملت است.


-  فاجعه جمعیتی ایران در راه است / ایران 31 میلیونی!


- رئیس شورای فرهنگی و اجتماعی زنان: با روند کنونی رشد جمعیت، خطر انقراض نسل وجود دارد!


- کنترل جمعیت با وجود آمار نازایی زنان معنا ندارد.


- تک‌‌فرزندی ریشه ایرانی اسلامی ندارد.


- آرزوی آمریکا "کاهش جمعیت ایران" است.


- طرح‌های صهیونیستی در ارائه راه‌های جلوگیری از بارداری تاکید دارند .


- شعار "فرزند کمتر" در خدمت پروژه جنگ جمعیتی


- مصباح‌یزدی : برنامه کنترل جمعیت، صهیونیستی است .


- هشدار آیت الله سبحانی نسبت به تلاش وهابیت برای تغییر ترکیب جمعیت شیعی در ایران


با مرور دیدگاههای باصطلاح کارشناسی این گروه می توان دلایل آنها را صراحتاً  در سه دسته خلاصه کرد :

1- پیروان و مبلغان فرقه های مذهبی که علاوه بر مقدس شمردن تولید نسل ، نگران کاهش جمعیت خود و مذهب شیعه جعفری اثنی عشری قید شده در قانون اساسی هستند.


2- صاحبان قدرت  برای امنیت نیاز به پادگان های پر از سرباز دارند . آنها بشدت نگران  تحقق پیش بینی برژینسکی هستند که گفته بود:" بازی طولانی مدتی را انجام دهید چون زمان و آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست".


3- رواج تک فرزندی و کنترل جمعیت باعث می شود زنان حضور پر رنگ تری در اجتماع داشته باشند و طبقه متوسط به دنبال مطالبات فرهنگی و اجتماعی تازه ای باشند.


زمانی که گستردگی خط فقر و بیکاری و تورم و مشکلات و تنگناهای اقتصادی به اندازه ای است که دولت جرأت بازگویی اش را ندارد و ترکیب فعلی جمعیتی طوری است که  در چند سال آینده جمعیت زیر بیست سال 25 در صد افزایش خواهد یافت چگونه می توان از افزایش جمعیت ، آن هم در تمامی کشور حرف زد .

 

صرف نظر از بررسی صحت و سقم این دلایل و به فرض پذیرفتن این دلایل ، راهکار تعدیل و مدیریت سیاست های جمعیتی چیست ؟ آیا می توان بدون ساختن و فراهم کردن زیرساختها و برنامه ریزی اقتصادی لازم به میان جمعیت شهر ها و روستاها رفت و فریاد زد : بروید جمعیت تان را زیاد کنید ؟

آیا نقش خانم وزیر بعنوان بالاترین مقام اجرایی بهداشت و سلامت کشور باید این باشد که با لبخند از تصمیم نمایندگان مجلس برای حذف کامل بودجه کنترل جمعیت و بهداشت باروری بگوید . گو اینکه مژده ای به مردم می دهد .


کسی نیست بگوید ، کوتاه ترین و ساده ترین راهها لزوماً بهترین آنها نیستند . قطع کردن بودجه ای که معلوم نیست صرف چه خواهد شد هنر است ؟  با سیاست های رفاهی کار نداریم که گویا به فرموده ، شما انقلاب نکرده اید که به رفاه برسید ! اقلاً کمی به سیاست های افزایش جمعیت در کشورهای توسعه یافته که سالهاست رشد منفی جمعیت دارند نگاه می کردید . سیاستهایی مثل افزایش امکانات پزشکی و بهداشتی  مرخصی زایمان زنان و حتی پدران ، ارتقای سطح مهدهای کودک ، مراقبتهای بهداشتی کودکان و ...


طرحهای عقیمی مثل دادن یک میلیون به هر نوزاد و یا قطع بودجه کنترل جمعیت و حذف کتاب جمعیت و تنطیم خانواده از دانشگاه ممکن است نفوس جمعیتی را که تقریباً همه خود را مستحق گرفتن یارانه می دانند و از آینده اقتصادی خانواده شان نگرانند ، افزایش دهد اما کاری برای ارتقای سطح فرهنگ و کیفیت ترکیب اجتماع نمی کند . ترکیبی که همین الان به دلیل افزایش مهاجرت نخبگان و رشد بالای جمعیت در مناطق فقیر و کم بضاعت و محروم ، در کل این سرزمین تعریفی هم ندارد .

 

 

 پ . ن : ما را به سخت جانی خود این گمان نبود !