دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه ؟

سالهاست که دشمنی با علوم انسانی آشکار گشته و دیگر محدود به افشاگری و مناظره و نوشتن رد و تکذیب نیست .

علوم انسانی هم با ردیه و خطابه سر جایش ننشسته است . خطابه هایی غرا از قم ، حلقه فردید ، و امثال کچوییان و داوری که نوع غربی آن را نکوهش می کردند و دعوت به تأسیس نسخه ی دینی و شرقی اش می کردند هنوز مانع سرکشی علاقمندان این علوم ، به لانه زنبور نشده اند.

(برای مثال حتی ماهنامه ی محافظه کار و دین مداری مثل مهرنامه را نشریه ای الحادی که مشغول آماده کردن زمینه فتنه بعدی است معرفی می کنند.)


 گاهی برق شمشیر از زیر ردا پیدا می شود . شهریار نام زرشناسی ! حتی از رویکرد بی خاصیت انتشارات سمت بر می آشوبد و می گوید : " کار جدی آن است که واقعاً به طور زیربنایی، نظام آموزش دانشگاهی را در حداقل 10 تا 12 رشته علوم‌ انسانی دگرگون کنیم که علیرغم تمام حرف‌هایی‌هایی که زده شده این کار صورت نگرفته است. نظام درسی دانشگاهی ما در رشته علوم سیاسی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و اقتصاد چقدر تغییر کرده است؟ اگر نمی‌توانید برای آن کتاب و استاد تهیه کنید لااقل آن را محدود یا تعطیل کنید".


نهادها ، مکتب ها و پژوهشکده های موازی فراوانی مجهز به تکنولوژی روز ! در مجاورت حوزه ها  ایجاد شد ، اما گویا علوم انسانی پرورش یافته در قم  هم دردشان را دوا نکرده  چرا که به گفته خودشان کسب دانشی معطوف به رد آن بوده ، در عین حال سطحی ، مدعی ، گزافه گو و کمیت گرا بوده است و ره به کعبه نبرده است !


در آخرین نسخه این دشمنی که گویا به موسم میوه چینی نزدیک تر است ، پروژه ای به دست امثال مهدی نصیری کلید خورده است که هیچ نوع و شکلی از علوم انسانی را بر نمی تابد . فلسفه را حتی با برچسب اسلامی و ایرانی و شرقی انحراف قلمداد می کند و به شیوه سلفیان باز گشت به نص را توصیه می کند.


نتیجه فوری این سخنان این می شود که در میزگرد علوم انسانی تلویزیون با نام زاویه در طی یک نظر سنجی اس ام اسی معلوم می شود 65 درصد بینندگان با مهدی نصیری موافقند که فلسفه در مجموع مخل دین داری است .


و دقیقاً همین جاست که صورت حقیقی دین باوری ، پرده از روی بر می گیرد و ...



پ. ن : یادم هست یک هفته از مهر گذشته بود که پسرک بین حرفهایش پرسید : چرا معلم دینی مون می گوید هر کس فلسفه را بیشتر از لیسانس بخواند کافر می شود ؟



نشخوارگاه!

گمان می کنم فقط اگر بتوانم متدولوژی یا روش شناسی علوم سیاسی را در دانشگاه یاد بگیرم باقی کار بعهده خودم باشد و کتابها . فکری هم باید به حال خوب شدن زبان انگلیسی ام بکنم .


از کنده ی استادانی که یا در لاک دفاعی دانش سیاست بی خاصیت فرو رفته اند و یا بدون توجه به واقعیات ، مشغول جا کردن سنتهای پوسیده و دیرین عرفی و دینی در نقشهای تازه و چسباندن آنها به مقتضیات امروزی اند یا سرگرم پوشاندن ردای پست مدرنیسم به مهملات ابدی ، دودی برنخواهد خواست .


خوبست هر چه سرفصل ها را هرس کرده اند نتوانسته اند دست به بعضی مفاهیم و منابع و مبانی بزنند و باز خوب تر است که گروه آموزشی دانشکده دروس اختیاری مربوط به افکار سیاسی غرب را برای ارائه انتخاب کرده است.


از همه اینها خوب تر ، حال و احوال و مهربانی اهل خانه است که با من کتاب به دست و کلافه کنار می آیند و تحملم میکنند . بله یه همچین همسر و پسرکی داریم ما ...

 



قربان کردن عقل به پای عشق یا جهل!

عقلانیت عنصر غایب و گوهر گمشده فرهنگ ماست و از این رو فرهنگی تقدیر گرا و نه تدبیر گرا در ایران حاکم گردیده است . یکی از دلایل عدم رشد تفکر انتقادی ، رابطه مرید و مرادی و عقل کل دانستن مراد و مرشد بوده است . این پدیده نامبارک ، جرأت اندیشیدن را سلب و هر گونه خلاقیت علمی را نابود کرده است . بنا شدن تمامیت فرهنگ ما بر این رابطه ، ما را اسیر فرهنگی هیجان محور نموده است که با نقد و اندیشیدن به هیچ وجه سر سازگاری و مماشات ندارد .


سالک این وادی ، مانند مستی افتان و خیزان ، به هر اندیشه خرد گریز یا خرد ستیزی دخیل می بندد و سر بر آستان اندیشه های پست مدرنیستی ، ساختار شکنی و ... می ساید ، دون کیشوت وار به جنگ واقعیت های متصلب و عینی می رود و فقدان عقل را به سور می نشیند و خود را سرآمد این میدان موهوم می شمارد!


 عقل گریزی و عقل ستیزی عرفانی / پست مدرن ، هم در جهان علم و دانش تجربی و نظریه پردازی باعث عقب ماندگی و تأخیر شده است و هم در عالم سیاست و تأسیس اندیشه ها و مکاتب سیاسی ، مصائب بیشماری را رقم زده است . در غیاب عقل بسیاری از توهمات و خرافات بر صدر نشسته و قدر دیده است و عاقلان و خرد گرایان که بقول حافظ  نقطه پرگار وجودند ، صرفاً در دایره عشق سرگردان نیستند ، بلکه در قتلگاه سیاست نیز سرهای خود را چون بار گرانی بر دوش می کشند.


نتیجه این که ، فرهنگ غالب ما شد فرهنگی که بر خلاف فرهنگ خرد محور که می خواهد جهانی منضبط و منسجم پدید آورد ، گستاخ و شوخ چشم و لا ابالی است که می خواهد هر معیار و ضابطه ای را از میان بردارد و جهان را جایی بداند که کوشش و جدیت در آن ره به سویی نمی برد و بهره ای عاید انسان نمی کند .


بر خلاف رأی کسانی که به تبعیت از پست مدرنیسم ، هم عقل مدرن و هم تمدن مبتنی بر آن را به سخره می گیرند و معتقدند که تمدن غربی  رو به اضمحلال است باید گفت این پیشگویی ها خیلی مطابقتی با واقعیت ندارد و تنها می تواند تسلای خاطر سنت گرایان و ستیزه جویان با مظاهر تمدن باشد نه چیز دیگر ! بقول سید جواد طباطبایی:" زوال تمدن غرب ، توهم یا وجهی از ایدئولوژی های جدید غربی است که درباره آن خشت پر توان زد ، چرا که پایه ای در واقعیت ندارد ولی وجدان نگون بخت ما را که پای بر گل زوال و انحطاط مانده است نوازش می دهد."


با عقل ستیزان و عقل گریزان ، هر که و درهرجایگاهی باشند نباید مماشات کرد ، حتی اگرعارفان واصل باشند یا صاحبان کارخانه های کرامت سازی یا بقول فوکو تخطی کنندگان از نظم معقول مدرن . تا اراده های آدمیان در پای ارادت سالاری و حماقت و جنون قربانی نگردد.


هر چند شاید این سخنان تکراری به نظر برسد اما در روزگاری بسر می بریم که تکرار و تأکید بر همین بدیهیات ، سخت ضروری است ، در روزگاری که برای دفاع از عقل باید ، باید دنبال دلیل بود و بهانه انگیخت !


پ.ن: در غیاب عقل / سید عبدالحمید ضیایی / نشر فکر آذین / چاپ اول 1390


پیشتر کتاب "در غیاب خداوند "را از وی خوانده و در ورق پاره هایی از جنس شک از آن نوشته ام.

 

آن سوی چتر التهاب

در دنیا جاهایی هست ، که واقعاً  مردم حکومت می کنند ... چرا بعضی ها توان درک کردن این را ندارند ؟




ازین مرض به حقیقت کجا شفا یابم ؟

داشتم هارد کامپیوترم را شخم می زدم ، فایل کتابی را پیدا کردم که نسخه فارسی آن فقط بصورت الکترونیکی منتشر شده است و ناشر فرانسوی آن امکان دانلود رایگان کتاب را برای ایرانیان فراهم کرده است .  از آنجایی که امکان نشر روی کاغذ ندارد ، بد ندیدم همین جا معرفی شود. نام کتاب برگرفته از تعارفات ایرانی است :  قدمت روی چشم (Walk on My Eyes) چهره ایران امروز


کتاب در واقع گزارش ها و عکس های دو خبرنگار اروپایی است که مدتی بصورت متناوب در ایران زندگی کرده اند .سرژ میشل ((Serge Michel اهل سوئیس است و مطابق گفته کتاب هم اکنون معاون مدیر مسئول روزنامه فرانسوی لوموند و ساکن حومه پاریس است . پائولو وودز (Paolo Woods ) عکاس خبرنگار هلندی است و برای روزنامه های نیوزویک ، لوموند ، تایمز و جیو کار کرده است و چندین جایزه معتبر بین المللی برای حرفه خبرنگاری و عکاسی  گرفته است .


کتاب در پاییز سال 1389 در فرانسه و برای مخاطبان اروپایی منتشر شد ولی پس از کمتر از یک سال نویسندگان به فکر ترجمه و نشر الکترونیکی کتاب در ایران افتادند و این اتفاق در بهار سال 1390 افتاد .


کتاب یک دایره المعارف کوچک درباره ایران معاصر است . می گویم دایره المعارف چون عناوین فصول کتاب متنوع و در عین حال قابل فهم برای همه است. از بسیجی ها و شهوت گریه گرفته تا جراحی بینی و ازدواج موقت و انرژی هسته ای و انتخابات !


علاوه بر جامعیت موضوعات به لحاظ جامعه شناختی نکاتی که برایم بسیار قابل توجه بود :


- دقت و ریزبینی زیاد نویسندگان خصوصاً در مواردی که در نظر ما از فرط دیده شدن دیده نمی شوند . بقول آن استاد مسلم سینما توجه زیاد به جزئیات و دقیق شدن روی واقعیت های موجود


- لحن ژورنالیستی آمیخته به طنز کتاب که خواندن را آسان و دلپذیر می کند . ترجمه هم بد نیست .


- حفط نگاه بی طرفانه ، سپردن قضاوت به خواننده


نمی توان گفت ما با این نگاهها و تحلیلها و تناقض ها چه خواهیم کرد؟ ... آیا پاسخی در خور برای خودمان داریم یا خواهیم یافت ؟ آیا کل قضیه را با شوخی و چند تا فحش و متلک جمع خواهیم کرد  ؟ آیا کاری برای تغییر حتی بقدر سر سوزنی خواهیم کرد؟ ... نمی دانم . فقط می توان گفت : " دریغ ! که سرزمین من ، چنین قلم بدستانی از مردمان خویش را تاب نمی آورد و آنها را یا منزوی می خواهد یا در زندان و یا در خارج از مرزهای این سرزمین "