چندین سال قبل من بودم و یک سؤال مهم ....جواب آن سؤال خیلی مهم تر بود، چون تمام زندگی ام را در گیر خودش می کرد.
سال ها پیش می خواستم اوج بگیرم می خواستم همه چیزهایی را که دلم می خواست بشوم و حتی خودم را غافل گیر کنم از پروازم ... اما دقیقاً همان جا آن سؤال سراغم آمد و رهایم نکرد.
بچه داشتن یعنی کنار گذاشتن خیلی از آن دل خواستن ها ... شوخی و تعارف نیست، وقتی بچه دار می شوی یک تکه از وجودت از تو جدا می شود و تو با زحمت و صبورانه می نشینی به پای رشدکردنش بال و پر گرفتنش ... دیگر تمام خودت نیستی . دیگر نمی توانی و نمی شود که همه ات مال خودت باشد. یک غول دنیای مهندسی بشوی، یک نویسنده و فعال اجتماعی درجه یک شوی، یک پژوهش گر اثر گذار بشوی، یک توریست دوچرخه سوار شوی و دور دنیا را بگردی و خیلی چیزهای دیگر ...
من گاهی حسادت می کنم به کسانی که بچه ندارند کسانی که تکه ای از تنشان یک انسان دیگری نشده باهاشان حرف بزند جلویشان راه برود و همین طور قد بکشد می گویم چقدر خیالشان راحت است چقدر فارغند چقدر فرصت دارند به شکوفا کردن خودشان بپردازند... اما با یک نگاه به پسرک تمام این حس دود می شود و به هوا می رود و حتی اثری از خودش باقی نمی گذارد. می بینم که جواب من به آن سؤال شاید باعث شده من آدم متوسطی بمانم اما همراهش رضایت و لذت خیلی عمیقی برایم داشته است، لذت شیرینی که شاید هیچ پروازی با آن برابری نمی کند.
پسرک مقابل چشمانم دارد قد می کشد، با اشتیاق زیاد تجربه می کند، حتی خرابکاری می کند، با من از رویاهایش می گوید، درست همین جا روبروی من دارد خودش دنیای خودش را می سازد و من چقدر بی تابم برای دیدن این دنیا ...
بعله واقعا... یه شوخی بکنم؟ منم با این حرفها خودمو گول میزنم.
خدا بچه تون رو براتون نگه داره. ولی واقعیت اینه که رسیدن به بعضی چیزا زمان مشخصی داره و نمیشه بعد از اون زمان بهشون رسید. اینه که ما بعضی وقتها در اون مورد خاص نامی بهتر و با مسما تر از قربانی یا چه میدونم جوان ناکام یا هرچیز بامزه و بی مزه ی دیگه ای بهمون تعلق نمیگیره.
جرات ندارم اسممو بنویسم.
سلام
تنها پست اول وبلاگتون را خواندم...پاکیزه و روان با کدهای فکورانه و گاه عالمانه می نویسی. هر چند پروفایل شما را ندیدم و و لذا به نام اصلی نمی شناسم اما کم و بیش دغدغه های قلمی و ذهنی یکسانی داریم.
کدام پرواز؟کدام اوج؟میخواستی چه بشوی؟کدام گره ناگشوده را میخواستی باز کنی؟اصلآ متوجه نمی شوم چه میگویی،یعنی تمام کسانی که ازدواج نکرده اند به اوج لذت و شکوفایی رسیده اند؟و آنهایی که ازدواج کرده و پدر یا مادر شده از شکوفایی باز مانده اند؟تجربه زندگی بسیاری از بزرگان خلاف این ادعا را ثابت میکند.
شاید یکی از بزرگترین عیوب ما این است که همه چیزمان را فدای فرزندانمان میکنیم،چرا؟چرا؟چرا خودمان را قربانی فرزندانمان کنیم؟با تمام احساسی که به فرزندتان دارید اما باید این واقعیت را قبول کنید که او هم جزء کوچکی از این هستی بیکران است،یک شخصیت مستقل که دیر یا زود از شما جدا شده و به دنبال سرنوشت خودش میرود، این قانون تخلف ناپذیر هستی است،پس چرا خودمان را قربانی آنها کنیم؟همه ما تنها هستیم،تنهای تنها و این واقعیت تلخ دنیایی است که در آن بسر می بریم.اگر به آرزوهایمان نرسیده ایم و یا آنچه میخواسته ایم نشده ایم فرزندانمان را متهم نکنیم و آنها را مانع این نرسیدن ندانیم.
سلام.
ممنون از سرزدنهایتان.
به قول ابوسعید ابولخیر صوفی آن است که در کنار کارهای هرروزه اش از هدفش غافل نشود.
همین پدر و مادر خوب بودن و تربیت فرزند-فرزندی که دوستش داریم- خود کاریست کارستان
سلام
جالب است که امروز صبح که پسرم را به مدرسهاش بردم، در راه بازگشت مادری را دیدم که در حال رساندن پسرش به مدرسه است.
البته قبلا هم او را دیدهام که دراین مسیر با رضایت و غرور گامهای فرزندش را همراهی میکند. امروز که از کنارشان رد میشدم، به این فکر میکردم که مادران تجربهای متفاوت از پدران از نسبتشان با فرزند دارند، چیزی که شما به آن اشاره کردهای، دیدن پارهای از وجودت که پیش چشمات راه میرود و قد میکشد و این حتما تجربهای ژرفتر و زیباتر از تجربه پدرانه است.
مهم اینه که:...
با یک نگاه به پسرک تمام این حس دود می شود و به هوا می رود و حتی اثری از خودش باقی نمی گذارد.
مادر خوب بودن، یعنی یک فرصت بزرگ برای یک فرزند در بیغوله ی این دنیا، و این بسیار مهم است.
کافرانه ای نگاشته ام.
سلام
مقام مادر بودن هم کم جایگاهی نیست. البته بوده اند کسانی که هم در این جایگاه بوده اند هم در علم و هنر و تجارت و... جایگاه رفیعی را کسب کرده اند.
سلام
این تناقض رو درک می کنم. داشتن و نداشتنش خودخواهانه س. و گاهی هم ناخواسته س. مهم اینه که اگه داری، بتونی از پسش بربیای و بعد به حال خودش رها کنی. شجاعت می خواد و تساهل و البته، خودآگاهی. بچه دار بودن هیچ قاعده ای نداره. باید ریسکش رو قبول کنی. تناقض ها همیشه هست، فرزانه جان.
حس قشنگیه. مادرانه اش رو نه ولی پدرانه اش رو تجربه کردم. من اگر بخام این حس رو مثل شما بنویسم حتما بغض میکنم و اشک میریزم
مادر یا پدر شدن خودش خواهش اوجی هست که مانع از بلندی های دیگه است.
همانطور که سایر بلندی ها مانع از رسیدن به اوج زایندگی است .
...
هر تولید مثلی اسمش رو زایش نمی ذارم .
...
برای من و شوهرم جای نبود بچه بی شک درد میکرد اونقدر که هر موفقیت دیگه ای رو تحت الشعاع قرار میداد ... اگه نازا بودیم حتمن بچه ای رو به فرزندخوندگی می پذیرفتیم و این بچه همان زایش ما میشد .
...
نمیشه این اوج ها رو در برابر هم ارزش گذاری کرد . دو تا قله اند در دو سوی زندگی . انتخابش بنا بر علاقه است و کشش هر کسی به سوی خواسته اش .
...
البته که گرفتاری این سوال از خود رو از سر گذروندم و به این کامنتی که نوشتم رسیدم .
سرشت مادری را با فداکار نوشتند که این آزارم میده اما چه میشه کرد که اگر چنین صفتی در زن نبود، الان من و شما هم نبودیم.
نمی خوام دلداری بیخودی بدم چون این اعتقاد من هست که همیشه راهی برای خودی نشان دادن وجود داره. امروز نشد، فردا.
حالا که خواسته یا ناخواسته وظیفه مادری را داری باید روی رشد سالم ریشه و تنه این فرزند کار کرد و بعد تلاش رو برای رسیدن به هدف چند برابر کرد
فرزانه جان فکر می کنم یک مهندس خوب یا نویسنده و پژوهشگر مطرح یا هر موفقیت دیگری از این دست، خیلی سادهتر از مادر بودن است، مادر شدن با تمام این دانستهها شجاعت است.اگر فرصت داشتی این پست http://mrsshin.persianblog.ir/post/539/خانم شین رو بخون زیباست.
متاهلین بیان اینجا نظر بدن
سلام علیکم.
من، هر کوفتی قرار باشد بشوم، می توانم بشوم، و پسرکانم هم مانع من نیستند. مانع مادرشان هم نیستند. از مادرشان نشنیدم بچه ها را مانع رشد خود بداند.
شما این همه سؤال طرح می کنی و جواب می یابی، و وسط نوشته ات اشاره به «غول دنیای مهندسی» (آینده ی احتمالی ی شما، در صورت فرزنددار نشدن) ، و پایان نوشته ات اشاره به «قد کشیدن» فرزندت (شاید یعنی «غول دنیای علم» یا غول دنیای نمی دانم چی شدن او، در آینده) است. پس کجاست «تواضع»؟ چه خبره خانم فرزانه؟ مِهر ِ مادری ـ فرزندی داری؟ خب طبیعت انسان است که چنین مِهری داشته باشی. اما من از نوشته های متعدد شما درباره ی فرزندت، حس می کنم شما دچار توهم هستی. بی محابا، برای خودت و فرزندت نوشابه ی تعریف و تمجید و تحسین باز می کنی.
شما اگر نویسنده هستی اگر مترجم هستی اگر استاد تمام وقت یا پاره وقت دانشگاه هستی، صفحه ای در اینترنت را که شما را معرفی می کند نشان بده. مردم ببینند آثار شما و افکار شما و کارنامه ی فکری و علمی ی شما را. فرض بفرمایید مانند همشهری و هم مدرسه ی سابقتان خانم دکتر یاسمن فرزان.
من به شما نصیحت می کنم آنچه نقد است، یعنی فرزند عزیزت را، بچسب، و «غول دنیای مهندسی» شدن (که ظاهراً می پنداری قرار بوده شما به این درجه دست یابی) را رها کن. یا، واقع بینانه تر این که، هر دو را، یعنی هم فرزند عزیزت را و هم اهداف علمی و فکری و اجتماعی و فرهنگی ات را، هر دو را توأماً در آغوش بگیر و به آنها فکر کن.
گور بابای غول دنیای مهندسی و فیزیک و جامعه شناسی شدن. اگر شدی، خب شدی، و خوب، اما اگر نشدی (و شاید بعداً بشوی)، هزار تا از آن درجات و مقامات را به تار موی فرزندت نده.
از افکار سوسول بازی دور شو. فرزند، قاعدتاً نباید مانع رشد من و شما شود. اگر مانع شده، اشکال از من و شما است.
امیدوارم عرایضم بد نبوده باشد. اگر بد بوده، شما ببخشید.
آدمها همه می خواهند کسی بشوند برای خودشان. این که آدم نخواهد کسی (مدیر، مادر، استاد و...) باشد خوب است و اینکه بتواند خیلی سخت است. خیلی درویشانه به نظر می رسد ولی من به شخصه از این نکته عارفان سو استفاده های ابزاری زیادی کرده ام.
با اینکه با عرفا مشکل دارم ولی باز نکاتی دارند که برای مسائل شخصی و باز تاکید می کنم مسائل شخصی کاربرد دارند و قابل استفاده ابزاری حتی!!! جناب محمد امین مروتی زیبا این را بیان می کند:
در مقام رضا انسان دیگر نمی خواهد(ولو از طریق کمال) تافته جدا بافته و متمایز و مشخصی از دیگران باشد. عادی و ساده می شود و همین امر باعث اتصال و اتحاد با سایر موجودات هستی می شود. ما عادی بودن، ساده بودن و طبیعی بودن را بر نمی تابیم و می خواهیم برجسته غیر عادی و متمایز، بالاتر و جلوتر از دیگران باشیم و کل صورت مساله انسان همین است. مشکل انسان سودای چیزی بودن و چیزی شدن و رضایت ندادن به یکی از هزاران و فردی از افراد بودن است. منتهای کمال انسان هم عادی و معمولی و طبیعی و ساده و راحت و خودمانی بودن است یعنی چیزی نبودن و چیزی نشدن و پیوستن به جریان متحد و متصل و جاری و مستمر وجود. به محض آنکه بخواهی چیزی متفاوت و متمایز باشی در دام نفسانیات می افتی ولو آن چیز کمال باشد. اصل مطلب و لب لباب همه آموزشهای عرفانی، اخلاقی و دینی و منتهای کمال انسان آن است که اشرف نباشد، متمایز نباشد ناچیزی باشد در عدد سایر ناچیزها یا چیزی در ردیف سایر چیزها و کل مطلب این است:
اصل مطلب چیست از خود وا شدن مثل برگه غنچه در خود تا شدن
خیلی دقت کرده ای که کلمات عربی در دعایت نباشد ای خرامان. خیلی!
ووقتی این را در کنار تعریف و تبلیغ جدی ات از " بنیاد نیشابور " در کامنتهای مربوط به پست قبلی همین وبلاگ میگذاریم ، چهره خرامان یک پان آریاییست باسواد ! هویدا میشود .
چگونه است که مطالعات به زعم خود ژرف شما نتوانسته شما را از چنگال جاذبه ی پان ایرانیسم رهایی بخشد ای جان جان ؟
به خود آ.
مادرانه قشنگی بود. ولی به همین دلیله که هیچ عرقی به بچه ندارم حداقل الان قبلا خیلی دوست داشتم اینده رو هم نمیدونم
سلام
دوست عزیز نقد شما بر من از دو حال بیرون نیست یا با عقاید من در باب مذهب همداستان نیستید که در این صورت انتقادتان از پان ایرانیسم من درست بودن عقاید شما در باب مذهب را اثبات نمی کند. یا صرف کاربست واژگان پارسی را دال بر پان ایرانیسم می گیرید. که در این صورت نیز آب در هاون می کوبید. چون از یک پارسی زبان نمی توان انتظار داشت که به زبانی جز پارسی بنویسد خاصه آنگاه که سبک "متن" چنین چیزی را اقثضا کند. از این گذشته در وبگاه متروک من چند متن دیگر نوشته شده است که از قضا در انها واژگان غیر پارسی هم نگاشته شده است و عجیب است که چشم شما از آن میان تنها چیزهایی را می بیند که دلخواهتان است. در مورد "بنیاد نیشابور" هم باید بگویم صرفاً دوستداری شاهنامه باعث شد که من این سایت و دیگر گفتگوهای شاهنامه شناس گرانمایه دکتر فریدون جنیدی را بیابم. البته اگر صرف گرایش به شعر فردوسی را مساوی با پان ایرانیسم نگیرید. من آدمی هستم با گرایش های فرهنگی کمشاری که شعر و ادبیات ایرانزمین هم از آن جمله اند. این اشعار همان اندازه ایرانی اند که جهانی. و عجیب است در دنیایی که غیر پارسی زبانان نیز به فهم چنین آثاری رغبت دارند از یک پارسی زبان (نه البته پان پارسیست!) انتظار داشته باشیم که سرمایه های فرهنگی خود را هم نشناسد. از این گذشته اگر نقد شما بر من از دریچه گونه ای پان ترکیسم باشد باید بگویم کسانی از گذشتگان مشترک ما که برای مثال شاهنامه بایسنقری را آذین بستند و برای آیندگان به یادگار گذاشتند خود ترک زبان بودند، ترک زبانانی که از تعصبات امروزین پان ترکیستها کمترین بهره ای نداشتند. در پایان می گویم من لُر هستم لُری که همان اندازه که لُر است ترک و کرد و لک و عرب و بلوچ و ترکمن و ... هم هست. بگذارید شهروند جهان باشیم نه پاسداران قبیله ها!
پ.ن: در همین کامنت کوتاه نیز دهها واژه عربی به کار رفته است!
چقدر خوب که برآیند جدل این دو "من" آن لذت و رضایت عمیق است.و این نتیجه ی برخورد دو "من" ِ پرورده شده و به حساب آمده است نه "من" های سرکوب شده و مایه ی خجالت که تناقض و نارضایتی را ابدی می کنند.و چه باک از سرزنش غیر؟
لر بودن شما عذر بدتر از گناه است. میخواهید بگویید که چون لر هستید ، شاهنامه دوستی و به قول خودتان جنبیدن شاخکهایتان برای کار " بزرگ" بنیاد نیشابور از پارس گراییتان نیست!
من نیز دوست دارم شهروند جهان باشم، اما در مملکتی که اساس آموزش و پرورشش "در حال حاضر" بر محو تدریجی سایر زبانهای کشور است ، ادعای شهروند جهانی بودن تنها لبخندی از سر بد دردی و "مهم ندانستن این موضوع" است .
احتیاج به زمان دارید تا خوانده هایتان را با واقعیات پیرامونتان اشتراک زنید جانا.
ضمنا مرا با مذهب کاری نیست ! نه با مذهب شما نه با دین آنان که مورد مباحثه تان بوده اند!
راست میگویید : ترکان در هزار سال گذشته در این سرزمین شاید حتی بیش از خود پارسیان در نشر و گسترش زبان فارسی کوشا بوده اند. اما تنها نیمی از راست را میگویید ! تصور کنید! اگر همان ترکان که به بالندگی فارسی در ایران مدد رساندند ، امروز زنده میشدند، با مشاهده همّت حاکمان 90 سال اخیر ایران برای از بین بردن زبان ترکی ، از کرده های خود در حمایت از زبان فارسی در قرون ماضی پشیمان نمیشدند؟!
اعلامیه جهانی حقوق زبانی:
( بخوانیدش ، نه از آنروی که اکنون 14 سال است که بعنوان قاونی جهانی و لازم الاجرا برای همه کشورها ، به تصویب رسیده است ؛ بلکه از آنروی که مطالعه آن بینشی جدید در درک اهمیت زبانها و اقوام بعنوان میراث تمدن بشری و نیز اهمیت احترام دقیق و حتی الامکان کامل به حقوق ریز و درشت تمامی انسانهای روی زمین به ما میبخشد)
http://www.motarjemonline.com/forum/showthread.php?1097-%D8%A7%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C
جالب است دیگران را متهم میکند به پان ایرانیسم بودن، اما خودش در نوشته هایش نشان داد تمایلات پان ترکیسم بودنش را.خیلی جالب است.
"با مشاهده همّت حاکمان 90 سال اخیر ایران برای از بین بردن زبان ترکی ، از کرده های خود در حمایت از زبان فارسی در قرون ماضی پشیمان نمیشدند؟!"
لذت شیرینی که شاید هیچ پروازی با آن برابری نمی کند.
****
فرزانه گرامی! به نظرم تمامش همین است که در این جمله آوردی. من خیره ماندن در افعال کودکم را برابر می دانم در گشودن راهی به ساحت معنا. وقتی نگاهش می کنم حس می کنم با بی کران؛ آن جا که خالی است ، پیراستگی نمود دارد. خوبی فراوان و صداقت به تام جریان یافته است ؛ آشناترم... آن جا که نور است و تو، آنجا که روحت هم خوابگی دارد با پرهای نوازش گر سپید معنویت. آن جا که تویی و هیچستان!آن جا که به گاه این گره خوردگی چشمانت صداقت را لمس می کند! می یابی این روزن گم کرده را به آنی! باورکنید...
این است که می توان حتا پرواز را نه از آن ره که در این راه آموخت و معتقدم در تو به جد چنین است بانو!
گفتم که تمایل من برای "شاهنامه" صرفاً تمایلی است برای فهم یکی از بزرگترین آثار بشری. این اگر به نظر شما پان ایرانیسم است بگذارد باشد. اما به دیده من نه مفهوم ایران به عنوان یک واحد فرهنگی پان ایرانیسم را در خود می گنجاند {چرا که ایران هماره وحدت در کثرت قومیتهای گوناگون بوده است} و نه زبان فارسی زبان {قوم فارس} است. چرا که چیزی به اسم قوم فارس وجود خارجی ندارد! پس بر طبل جداسری زدن به نظر من بیهوده است. بارها در کلاسهای درسم با نزاعهایی چنین برخورده ام. فرض کنید در چنین موقعیتهایی لرها یا کردها یا لکها یا ... را مورد خطاب قرار دهم و بگویم بچه های عزیز از انجا که در 70 سال اخیر حاکمان با زبان ترکی دشمنی! ورزیده اند پس رواست زبان ترکی اولین یا دومین زبان رسمی کشور گردد و از محل بودجه ملی که از آن همه شما قومیتهاست انحصارا و البته به سبب همین "رسمیت یابی" بیشتر به ترک زبانان اختصاص یابد. باری به نظر شما در چنین موقعیتی واکنش دیگر اقلیتها در برابر من چه خواهد بود؟! از این گذشته از فحوای کلام شما بر می آید که هر که شاهنامه میخواند پان ایرانیست و مخالف حقوق گسترش زبانی اقلیتها. فرض کنیم من بخواهم به جرگه دوستانی هم چون شما بپیودندم اثری جهانی همسنگ با شاهنامه یا اثار نظامی و سعدی و حافظ و خاقانی و انوری و ... در "فرهنگ" شما کو؟
در ضمن تمایلی به ادامه ی این بحث ندارم و در صورت اصرار شما می گویم بله رفیق عزیز : حق با شماست.
سلام،
با نظر " یک مادر " موافقم.
سلام فرزانه خانم!
بالاخره بچه دار بودن خوب است یا خوب نیست! با این فرض ِ شما، همۀ کسانی که توانسته اند به کار مهمی دست بزنند یا جایگاه با ارزشی کسب کنند، باید همه حتما مجرد بوده باشند. یا اگر هم بچه داشته اند با بی تفاوتی رهایشان کرده اند. چه فکری است این؟!
تقصیر را به گردن بچه ها انداختن؟! (همچنین فکر می کنم بیش از حد به پسرتان توجه می کنید و این چندان مناسب و مطلوب حال او نباشد)
ببخشید از صریح صحبت کردن ام.
کامنت فوق از بنده بود.
سلام فرزانه.
اگر بخواهم سرسری به متنت نگاه کنم، می توانم با درد و لذت این متن همراه شوم.
اما کمی که عمیق تر نگاه کنم باید بگویم که نمی توانم این متن را باور کنم! من این متن را یک غرزدنِ روشنفکرانه می بینم... و من این روزها از کسانی که غر می زنند فراری هستم!
سلام
حس عجیبیه
سلامت باشید!
در انتهای کلی مغلطه گویی نوشته ای که تمایلی به ادامه بحث نداری! حق داری فرار کنی ، چون مغلطه فقط در تاریکی میتواند بر اذهان ناآماده موثر باشد و آنگاه که روشنایی حقیقت بر موضوعی بتابد ، مغلطه پا به فرار میگذارد.
مغلطه ، از آنروی که خودت یا هم مسلکت مرا متهم به افراط میکنی ( در قالب مارک به روز " پانترک"!) با استناد به این عبارتم : "تصور کنید! اگر همان ترکان که به بالندگی فارسی در ایران مدد رساندند ، امروز زنده میشدند، با مشاهده همّت حاکمان 90 سال اخیر ایران برای از بین بردن زبان ترکی ، از کرده های خود در حمایت از زبان فارسی در قرون ماضی پشیمان نمیشدند؟!" آیا هر که درد زبان و فرهنگ در حال نابودی خود را داشته باشد ، افکار پان ترکی دارد ای عقل بزرگ؟!
دوم مغلطه از آنروی که فرموده ای ( به تقلید از امثال م.سحر!) که ما قوم فارس نداریم . چگونه است که قوم لر و کرد و ترک و بلوچ و عرب و ...داریم اما چون زبان تاجیکان ایران به دلایل متعدد رسمی شده است، قوم فارس نداریم؟! آیا وقتی زبان مادری گروهی – ولو در اکثریت نسبی- زبان رسمی کشوری شد، دیگر آنان قوم نیستند و زبان آنها زبان همه مردم ساکن آن کشور است؟ استعمال کلمه قوم را برای فارسان خوب نمیدانید ، اما آنرا برای دیگران جایز میشمارید؟! حق دارید. چون در دهه های اخیر استعمال کلمه ی "قوم" برای متکلمین به سایر زبانهای کشور دارای بار استخفاف ضمنی بوده و هست.
کسی اینجا بر طبل جداسری (!) کوبیده است منزّه؟! چرا میخواهی بخاطر ادعاهای تجزیه طلبی عده ای ، حقی قانونی ، پایه و اصولی را همانا حق آموختن زبان مادری است ، در محاق فرو بری؟
مغلطه اصلی اما آنجاست که از رسمیت زبان ترکی حرف میزنی و میخواهی آنرا در مقابل سایر اقوام قرار داده و با تحریک آنان ، برای افکار خود یارگیری کنی! واقعا نیازی به رسمیت زبان ترکی نیست. چه کسی اینجا چنین چیزی را مطرح کرده که شما علیه آن موضع گرفتی معلم عزیز؟! ما صرفا در بعد فرهنگی ، خواهان آموزش زبان ترکی در مدارس مناطق ترک زبان ، در کنار زبان فارسی هستیم. حقی که برای سایر زبانهای کشور نیز در مناطق زیستی خودشان محفوظ است و باید چنین طرحی در سراسر کشور اجرایی شود.
و اما شاهنامه! با محتوای آن اینجا کاری ندارم. هر کسی علایقی دارد. اما شاهنامه دهها سال است که عملا به مانیفیست ناسیونالیستهای ایران تبدیل شده و عموما مشاهده شده است که شاهنامه دوستان و آنانکه همچون شما کارهای بنیادهایی نظیر " بنیاد نیشابور" را بسیار مهم میدانند ، گرایشات شدید پان ایرانیستی و ضد اقوام ایرانی ( بویژه ضد ترکی )دارند و از مطرح شدن مطالبه قانونی" آموزش زبانهای مادری در مدارس " بشدت واهمه دارند چرا که آنرا در تعارض با وحدت ملی خودتعریف کرده شان میبینند. این توهمی است که باید از آن بدر آیید ، قبل از آنکه سیاست انکار و سرکوب موجب خودآگاهی قومی و زبانی اقشار بیشتری از مردم شود و به نیروی گریز از مرکزی مهار نشدنی تبدیل گردد که هزینه های بسیاری برای کشور و منطقه خواهد داشت.
اثری جهانی مطالبه کرده اید! من ضمن احترام به آثار فارسی قدیم و جدید که همگی جزئی از میراث بشری هستند ، تنها شما فاضل ارجمند را به مطالعه ی مختصری درباره ی برنده نوبل ادبیات ، " اورهان پاموک " ترک دعوت میکنم . از دده قورقود هزار ساله حرفی نمیزنم. از داستانهای قاچاق نبی چیزی نمیگویم. اما شما کسی را در ادبیات معاصر زبان فارسی سراغ دارید که برنده ی نوبل (بزرگترین معیار سنجش آثار ادبی در جهان امروز) باشد. بالندگی فعلی یک زبان معیار بهتر و منطقی تری برای ارزشگذاری است یا دویست هزار بیت سروده شده در قرون گذشته ( و البته محترم)
بجای در مقابل هم قرار دادن زبانها و اقوام برای طفره رفتن از اعتراف به حقی تضییع شده ، بیایید به حقوق اولیه انسانها احترام بگذاریم. مجددا شما را و همه را دعوت میکنم به بازخوانی دقیق " اعلامیه جهانی حقوق زبانی" . باشد که به عمق نگرش مدرن به حقوق انسانی در جهان جدید پی بریم.
http://www.motarjemonline.com/forum/showthread.php?1097-%D8%A7%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C
اردوغان عزیز، من تمایلی به این بحث ندارم چون در انچه شما "حق" خود میدانید با شما همرایم. شاهنامه دوستی من نیز از سر پان ایرانیست بودن نیست. شما میخواهید چنان جلوه دهید که هر کس شاهنامه میخواند مخالف " آموزش زبانهای مادری در مدارس " است. در مورد شخص من چنین نیست. یکبار دیگر هم خدمت شما گفتم که به نظر من شما در مورد انتخاب نام ترکی برای فرزندان ترکزبان هم کاملاً محقید. البته اختلاف نظرهایی وجود داشت که میتوانستیم در موردشان بحث کنیم اما شما کامنت بلند مرا به بهانه ی ترس از حاکمیت در وبگاهتان منتشر نکردید. وقتی پای سانسور به میان می اید در من تمایلی برای بحث نمی ماند.
نتیجه: من با شما در مورد "حق" تان موافقم اما "روش" دستیابی به این حق را با شما متفاوت میدانم. با اینحال گمان می کنم زبان فارسی در این مساله کمترین تقصیری ندارد. از این گذشته این مساله هر چند بسیار مهم است در کانون توجهات من نیست، یعنی این موضوع علایق مرا بر نمی انگیزد. تمام نقد شما بر من از یک اتهام بر میخیزد. این که "بیشتر" کسانی که شاهنامه میخوانند پان ایرانیست هستند و در نتیجه خرامان هم پان ایرانیست است. چنین شیوه ای ستوده نیست هم-میهن عزیز من.
به امید ایرانی ازاد
زنان اگر بخواهند مادر باشند باید از یک عالمه پیشرفت اجتماعی بگذرند.یعنی نقش مادر، نقش انسانی زن را کمرنگ می کند.این عادلانه نیست. این تبعیض اجتماعی علیه زنانی است که میخواهند یک زندگی طبیعی داشته باشند
مرد ها نباید هرگز چنین انتخابی بکنند اما زنها چرا، جامعه ی برابر جامعه ای است که تو را به عنوان زن مقابل این انتخاب
بچه و پیشرفت قرار ندهد، که هیچ زنی به خاطر پیشرفت اجتماعی از زندگی خانوادگی صرفنظر نکند
اما خوانندگان محترمی که میگویند هر دو را با هم داشته باش، وقتی زن بخواهد هم شاغل باشد هم تمام کارهای خانه و نگهداری از بچه را به تنهایی انجام بدهد به این کلیشه میرسدکه :زن مال خانه است!!!چون تحمل جسمی و روحی اینهمه با هم خارج از توان انسان است
بعضی کامنتها واقعا متعجبم میکند!
به گمانم مرا با یکی از دوستانمان اشتباهی گرفته اید اما :
این مساله هر چند "بسیار مهم" است در کانون توجهات شما نیست، یعنی این موضوع علایق شما را بر نمی انگیزد.
معلوم است که صرفا مسائل " بسیار بسیار مهم" علایق شما را برمیانگیزاند! بگذریم.
مسرور میشوم چنانچه بدانم روش دستیابی به این حق که از نظر شما متفاوت است ، چیست؟ ضمن اینکه از احترام و اذعانتان به ذات این حقوق شاد شدم!
می بینید؟شما از خشونت علیه زنان می نویسید، از ناکارآمدی نظام آموزشی می نویسید، از علف های هرزی می نویسید که در فرهنگ عمومی و نظام سیاسی و حقوقی ما در حال رشدند و دستی و همتی نیست تا آنها را برکند،شما از فضایی که بوی گندش دیگر مشام همه را می آزارد می نویسید، آنوقت دغدغه یک شخص می شود نجات زبان ترکی!و ما را دعوت میکند به خواندن اعلامیه جهانی حقوق زبانی!و یادش میرود که ما هنوز تا تحقق حقوق بشر معلوم نیست چقدر باید جان بکنیم و او نگران زیان بشر است!
دارم ایمان می آورم که این قافله تا به حشر لنگ است.
از مشخصه های روشنفکری ابتر ایرانی همین امثال تو هستند که گمان میکنند حقیقت نزد آنهاست و بس! و دغدغه هایشان مهمترین دغدغه های بشر است و بس!
50 سال قبل جلال غیر ترک در خصوص فاجعه ی "کشتن فرهنگ ترکی در آذربایجان" مقاله ی مبسوطی نوشته که بدبختانه نمیتوان او را به پاترک بودن ، بیسواد بودن و امثالهم متهم کرد ! ( البته این به معنای تایید دربست جلال نیست باز هم! توضیح واضحات لازم برای روشنفکر ریاکار ایرانی)
وقتی روی زبان تاکید میکنم ، بدان که مسائل دیگر هم برای من بسیار مهم است. شمایی که شاخکهایت برای کارهای بسیار ! بزرگ بنیاد نیشابور حرکت میکند ، داری این حرفها را میزنی؟! خجالت نمیکشی ریاکار ؟ کتابهایی که خوانده ای چرا تو را "آدم"نمیکنند؟! وقعا اشکال کار امثال تو کجاست؟
مساله فقط زبان ترکی نیست که " دارند" نابودش میکنند. اقتصاد هم هست . فرهنگ هم هست. همه چیز که تو فکر میکنی یا نمیتوانی فکر بکنی هم هست.
راستی دکتر رضا براهنی که دیروز زادروزش بود ، یکی از مهمترین دغدغه هایش همین " نجات زبان ترکی" است که در کامنت بالا به استهزایش نشسته ای عقل بزرگ!!
هم میهن ترکزبان عزیز، من "کسی که متهم میکند" نیستم. بنا بر این از سر بدگویی های شما در می گذرم و فقط به یک نکته اشاره می کنم، "احترام و اذعان من به ذات این حقوق " چیزی نیست که دستاورد گفتگو با شما باشد. این چیزی است که من حقیقتاً بدان باور دارم. و در کلاسهای درسم نیز گاهگاهی که موضوعش پیش آمده از آن سخن گفته ام. در برابر بدگویی های شما فقط میتوانم قولی بدهم و بگویم از این پس هر گاه مجالش پیش اید با جدیت پیشتری در این مورد با شاگردانم سخن خواهم گفت. البته باید توجه داشته باشید که 1- کلاس درس لزوماً جایگاه دفاع از حقوق زبانی اقلیتها نیست2- هنگام سخن گفتن در این مورد گویشوران دیگر را نیز در این مورد آگاه خواهم ساخت یعنی همان اندازه که از ترکها دفاع می کنم از حق " آموزش زبان مادری " لرها و کردها لکها و ... " در مدرسه" نیز دفاع خواهم کرد. از این گذشته به نظر من کار "بنیاد نیشابور" در مورد فرهنگ ایران کار مهمی است هر چند شما را خوش نیاید.
پیشنهاد آخر: هم میهن عزیز کمی مودب تر باشید تا بتوانید "دل" دیگران را به دست آورید
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
به نظر من زن و مرد در تولید نسل دو تجربه ی متفاوت و مختلف رو از سر می گذرانند.حس زنانه تان ،حس درست و زیباییه .به نظر من همین هم میشه احساس سرشاری یک زن.وقتی که نگاه می کنه که تکه ای از وجودش داره پا می گیره و بر دنیای اطرافش مسلط می شه.چیزی که زن رو در زندگی این جهانی اش فراتر از مرد می بره همین احساس سرشارکردن جهان با هنر بزرگِ زادن و پروراندن یک وجود دیگر است.اما مرد هم با فرزند به یک توهم تاریخی می رود و آن جاودانه شدن ژن در طول تاریخ است.به عبارت بهتر در تجربه ی داشتن فرزند زن جامعه و زمان حال و یا لا اقل تاریخ اجتماعی خودش را ازآن خودش می کند اما مرد تاریخ به معنای فرازمانی و فلسفی اش را ازآن خود می کند.در هر دو حال خرسندی از ان هر دو آنهاست .اما قید تراژیکی این وسط مرا به فکر وا می دارد و آن اینکه ناله های زایش و دغدغه های پرورش کودکی چگونه پس و پشتِ نام پدر ودر تاریخ مردسالاری محو می گردد!
کسی که بگوید شاهنامه را خیلی دوست دارد ولی پان آریاییست نیست ، شباهت زیادی دارد به آنکه بگوید: من قرآن را دوست دارم اما مسلمان نیستم.
برنیاشوب! تنها شباهت دارد. عین او نیست.
در هیچ کجای نوشته من توهین نبود، نه به شما و نه به زبان ترکی
بسیار متاسفم برای تو و بسیار متاسفم برای زبان ترکی اگر امثال تو میخواهند سنگ دفاع از آن را به سینه بزنند.بزرگانی که نام بردید هرگز همچون شما به انواع آفت های زبانی گرفتار نبودند،پس:کار پاکان را قیاس از خود مگیر.
وقتی در نظام فکری یک شخص، زبان، ارزشش از انسانیت بیشتر شود بهتر از این نمی شود انتظار داشت.برای همین است که من معتقدم هیچ چیز، مطلقآ هیچ چیز نباید ارزشش آنقدر زیاد شود که انسان ها به خاطرش تحقیر شوند و توهین بشنوند.
(راستی تا یادم نرفته بگویم من اسم دخترم را گذاشته ام آیدا
ترکی بسیار زبان زیبایی است و اسم های بسیار زیبایی در آن یافت می شود).
چه توهینی به شما شده که آنرا بزرگتر و پررنگتر از مارک " پانترکی" که به مدافعین زبان مادری ما زده ای ( در اولین کامنتت ) میبینی؟
راستی ظاهرا خبر نداری که دکتر براهنی که آثارش به زبان فارسی بسیار است ، وقتی کوچکترین دفاعی از زبان ترکی و ضرورت تدریس آن در مدارس آذربایجان میکند ( در کانادا) مورد عتاب و سرزنش اغلب فارسان مقیم کانادا واقع میشوند و گستاخانه از او میخواهند که چیزی در خصوص زبان و ادب ترکی آذربایجانی ننویسد و نگوید!
اسم دخترتان هم مبارکش باشد و خدا برایتان حفظش کند. اما موضوع عمقی از آنست که برخی - و از جمله شخص شخیصتان که گمان میکنید بهتان توهین شد- میباشد. توهین سیستماتیک 90 ساله به زبان و فرهنگ میلیونها هموطنت را نمیبینی؟ اما از اظهارات رک و بی پرده ی کسی که از این توهین و تایید امثال شما به ستوه آمده است ؟ اظهار رنجش میکنی؟
امثال رضا براهنی را دقیقتر سرچ کن تا بدانی چه بر ما میگذرد.
آنکه معتقد است باید اول به کارهای "اساسی تر" رسید ، مطمئن باشید که اگر به آنچه که به زعم او در جامعه اش اساسی تر است هم تمام و کمال دست یابد، باز نیازی به مطرح شدن نیازهای زبانی و فرهخنگی ترکان ایران - و نیز سایر زبانهای کشور- نخواهد دید و مسکوت ماندن آنرا تجویز خواهد کرد. نشان به اون نشان ایرانیان مقیم کانادا را ببینید که با پان آریاییستهای داخل کشور در اینمورد همسخن - و در مورد پاره ای افراد هم قسم! - هستند.
سلام
حالا حساب کن این تکه های جدا افتاده زیادتر شوند! پنج شش تایی میشینیم ترک دوچرخه و می شویم توریست دوچرخه سوار!
همچین شاد و سرحال
اگر برچسب پان ترکیسم این همه برای شما سنگین است چرا به راحتی دیگران را به پان آریاییست متهم میکنید؟پس باز هم اولین کسی که اهانت کرد شما بوده اید.من هم با زدن بر چسب پان ترکیسم میخواستم به شما بگویم که دیگران را به صرف علاقه به فرهنگ و ادبیات خود نمیتوان برچسب "پان"زد.
اگر پاسخ براهنی به منتقدانش توهین هایی از جنس کلمات شما باشد وامصیبتا...
شما حتی دعای دوست بزرگوارم جناب خرامان را که خوانده ای به دنبال کلمات عربی و فارسی بوده ای تا متهمش کنی به پان آریاییست.
در هر صورت دغدغه من و شما از جنس دیگری است.باز هم میگویم زبان و هیچ چیز دیگر برای من ارزشش بالاتر از انسان و کرامت و آزادی او نیست.انسانی که نتواند آزاد باشد و حاکم بر سرنوشت خودش،انسانی که هنوز نتوانسته از ابتدایی ترین حقوق خودش بهره مند شود،فرقی هم نمیکند که با چه زبانی سخن بگوید و با چه دستور زبانی بنویسد.
یادت باشد که به قول معروف:برای از بین بردن ارزشی خوب به آن حمله نمیکنند،بد از آن دفاع میکنند و تو بدترین نوع دفاع را برای زنده کردن زبان ترکی انتخاب کرده ای.
چگونه است کسی با وسواس عجیب و دقیقی در دعایش دنبال یافتن کلمات و جملاتی تماما تاجیکی باشد حرجی نیست ، اما اگر این دقت وسواس گونه ی این آقا در نگاه اول به چشم خواننده بیاید ، عجیب و زشت و غیر انسانی است؟!؟
یا از پررویی امثال شماست یا از نادانی تان که به وقاحت تمام جای متهم و مدّعی را معکوس میبینید یا مینمایید.
واقعا شما نگران دفاع بد من از زبان ترکی هستی و ناراحتی؟! یا ته دلت بشکن میزنی که " به به ! داره بد دفاع میکنه!" البته به زعم شما ! ولی اگر در خانه کس است ، یک حرف بس است. پس زیاد هم شاد نباشید و برای ما اشک تمساح نریزید و وانمود نکنید که احقاق حقوق زبانی اقوام ایرانی برای شما محترم است .که سابقه ی هم قطاران فکریتان نشان داده که نیست!
لااقل خار ره نباشید ، انتظار همدلی و همکاری نداریم.
هر که وحدت ملی ایران را به قیمت نادیده گرفتن و حذف تدریجی زبانهای دیگر کشور میپذیرد، به درجات مختلف پان آریاییست است ؛ اما آنکه در مقابل این اقدام تدریجی غیرانسانی که نوعی ژنوساید فرهنگی است بیایستد ، در حال انجام کاری است که همه ی سازمانهای حقوق بشری بالاتر از آن وجدان بیدار بشریت آن را تایید و تحسین میکنند و لذا اطلاق عنوان " پان " و اتهام افراط و ... به او وصله ای ناچسب است که تنها در ممالکی چون ایران به مدد تبلیغات رسانه ای و فضاسازی های طویل المدت ،بظاهر معقول مینماید.
به گزارش سایت خبری – تحلیلی آذری ها استاد جواد طباطبایی در گفتگو با مهرنامه با اشاره به تجربه های تاریخی عنوان داشت "زمینه رشد پان ترکیسم اشکالات مدیریتی در کشور است اما قدرت های منطقه ای نیز در تداوم آن نقش اساسی دارند". وی با اشاره به وجود زبان های محلی در ایران ادامه داد: زبان های محلی ایران از لحاظ فرهنگی فاقد اهمیت اند و بیش از این قابلیت بسط و گسترش ندارند. محمد قوچانی،حامد زارع و محمد هاشمی در گفتگو با جواد طباطبایی اظهار داشت که زاد روزش توام با تسلط ارتش سرخ و فرقه دموکرات پیشه وری بر تبریز بوده است.
طباطبایی در خصوص هویت مردم آذربایجان گفت هر چه در اطراف خودم نگاه می کنم کمتر کسی را می بینم که حس ترک بودن را بر
در ایران اقلیت نداریم،تمایزها و تفاوتها داریم که مایه غنا است
احساس ملیت ایرانی ترجیح دهد. البته ترک را به مسامحه به کار برده ام. آذربایجانی ها ترک نیستند. بلکه ایرانیانی هستند که به یکی از زبان های مشتق از ترکی سخن می گویند.
استاد طباطبایی با اشاره به برخی تحرکات نفرت پراکنانه قومی در سال های اخیر در پاسخ به سوالی در خصوص آموزش و پرورش گفت:
«پان ترکیست ها حرف بی ربط زیاد می گویند و افسانه می بافند و چیزی از پیچیدگی های سیاسی نمی فهمند».
استاد سابق دانشگاه تهران در در فرازهایی از سخنان خود اشاره داشت که برای من "ایران بزرگ فرهنگی" مطرح است. وی گفت دولت های ایران از بسیاری از دولت های اروپایی مانند فرانسه که بعد از انقلاب با یک سیاست خشن فرهنگی همه زبان های رایج را از بین برده و یکسان سازی کرد بهتر عمل کرده است.در فرانسه دهها زبان وجود داشت که انقلاب همه آنها را از میان برداشت...در ایران همه چیز متولی دارد جز ایران.من در میان دوستان آذری خارج کشور که بعضی از آن ها از امپریلیسم فارسی صحبت میکنند کسی را ندیدیم که به بچه خود ترکی یاد بدهد اما همین ها از آنجا داد می زنند که بچه های تبریز باید ترکی بخوانند. مگر در زبان آذری چه منابع اساسی فرهنگ بشری وجود دارد که اینها میخواهند مدرسه آذری درست کنند! کل منابع ادبی موجود آذری را می توان در دو ترم برای پان ترکیست ها تدریس کرد.
در زیر بخش هایی از مصاحبه طولانی جواد طباطبایی را با مهرنامه می خوانید. علاقه مندان می توانند برای خواندن بخش های دیگر آن و همچنین دهها مطلب دیگر در حوزه علوم انسانی به شمار جدید (تیر 1392) مراجعه نمایند.
اما ادعاهای پانترکیستها از سنخ دیگری است. میگویند زبان فارسی را دولت اجبار کرده است و نتیجه میگیرند که برای مبارزه با آن باید زبان آذری را اجباری کرد یعنی سلب آزادی زبان در حرف زدن، نوشتن و حتی رادیو و تلویزیون از مردم و اجبار آنها به پانترکیسم. یک ایرانی متوسط را با یک اهل آذربایجان به اصطلاح «شمالی» مقایسه کنید، البته اگر روسی یا چند کلمه انگلیسی نداند، خواهید دید که استاد دانشگاه باکو به اندازه دهاتی ایران سواد و بیشتر از آن شعور ندارد. به تجربه میگویم! چند دانشجوی دوره دکتری باکو به من مراجعه کردهاند و از طریق انها میدانم که حد دانشگاهها و استادان چگونه نازل است. این ربطی به زبان دارد. اجبار به ترکی خواندن محروم کردن فرد از سرمایه عظیم فرهنگی است که زبان فارسی تولید کرده یا به این زبان منتقل شده است. یک جمله از همین زرتشت که گویا آذری است یا ابنسینا که اخیراً تغییر ملیت داده به آذری ترجمه کنید تا بعداً در مورد آن بحث کنیم. برخی از مدعیان که در سالهای اخیر در خارج زندگی کردهاند و گمان میکنند چیزی یاد گرفتهاند مثالهای خندهداری هم یاد گرفتهاند و تکرار می کنند.
حدود ده سال پیش زمانی که در برلین زندگی میکردم یک بار دوستی را دیدم که دعوت شده بود در جلسه هویت چیان ترکی شرکت کند. پدر او از رجال مهم ایران و اهل تبریز بود و به نظر من از باب استفاده ابزاری او را دعوت کرده بودند. به او گفتم که اگر من جای او بودم در چنین جلسهای شرکت نمیکردم. او نیز پاسخ داد که حتی سخنرانی خود را نیز به زبان فارسی انجام میدهد. اگرچه او کاملاً آذری زبان است، اما به گفته خودش اصلاً نمیتوانست مباحث جدی سیاسی را به ترکی بیان کند. از او در مورد مباحثی که قرار است در کنفرانس طرح شود نیز پرسیدم. میگفت آنها خواستار تأسیس مدارس آذری زبان در نقاط مختلف آذربایجان هستند، چرا که معتقدند حکومت به اجبار دانشآموزان را به زبان فارسی یاد گرفتن وادار میکند.
به او گفتم که این درست نیست. چرا که ما مجبور بودهایم که زبان فارسی بیاموزیم، نه ما میتوانیم اجبار کنیم که آذری تدریس شود. اینکه ما فارسی یاد گرفتهایم، امری تاریخی است که به طور تاریخی اتفاق افتاده است. چند صد سال ترکان بر ایران فرمان راندهاند چرا نتوانستهاند اجبار کنند که زبان فرهنگی همه ایرانیان ترکی باشد. زبان فارسی را ترکان به هندوستان بردهاند. مگر سلطان محمود نمیتوانست بخشنامه صادر کند که به جای چهارصد شاعر زرینکمر فارسی زبان، پانصد شاعر زرینکمر ترک زبان برای دربار استخدام کنند. او که قدرتی بیش از تاواریش الهام علیاف داشت نمیتوانست این امر را اجباری کند این امر است معنای تاریخی وضع کنونی ما.
باری، به آن دوست گفتم بر فرض دهم که این یک اجبار باشد و بر منطق استبداد بنیاد گرفته باشد، جانشین کردن یک استبداد با استبداد دیگر طیره عقل است. سپس به او گفتم که من و تو هر دو تبریزی هستیم و اوضاع آذربایجان را میشناسیم. اگر همین فردا سه مدرسه انگلیسی زبان فارسی زبان و آذری زبان را کنار یکدیگر تأسیس کنند، سی یا چهل نفر بیشتر در مدرسه آذری اسمنویسی نمیکنند اما همین تبریزیها از نیمههای شب برای ثبتنام در مدرسه انگلیسی صف میبندند. این واقعیتی که به تجربه بر آن واقفم. چه اینکه یک سال تحصیلی را در دبیرستان فرانسوی تبریز تدریس داشتم و شاهد علاقه پدران و مادران به ثبتنام فرزندانشان در این گونه مدرسه بودهام.
پیداست که طباطبایی از وقتی این سخنان را گفته است ، محبوب شما شده است و یا محبوبتر!طباطبایی از آنانست که به خود اجازه میدهند در حوزه های مختلف همانند یک متخصص آن حوزه حرف بزنند!
همچنانکه در میان مردم عادی کوچه و بازار آذربایجان کم نیستند ترکانی که به هویت خود پشت کرده اند و صحبت به فارسی را شانی برای خود میچندارند ، در میان اساتیدی چون او نیز طبیعی است که امتداد این رفتار عامیانه در قالب ادبیات و کلماتی آکادمیک ظهور و بروز کند.
در حوزه ادبیات و فرهنگ ، سخن شهریار ببزرگ سیار مقوبلتر از حرف فردی چون طباطبایی است. شهریار میگوید( نقل به مضمون و ترجمه): سالها تلاش کردند که این زبان ترکی را از بین ببرند ، اما برعکس بالنده تر شد، حیدرباباها را بیرون داد ، سهندیه ها را بیرون داد....مگر میتوان زبانی به این قدرتمندی را از میان برد...!
آری طباطبایی از روزی که این سخنان را گفته بر محبوبیتش بین اهالی آذربایجان - غیر از آنانکه قبلا هویت خود را باخته بودند- نیفزوده که هیچ ، بسیار از چشم افتاده است.
اما خوشحالم که بالاخره خود واقعی و آمال واقعی خودت را با نقل کردن جملات این فرد نشان دادی . عقده ات نسبت به زبان ترکی را خوب برملا کردی!
دیگر نمیتوانی از بد دفاع کردن ما از زبان ترکی تظاهر به ناراحتی کنی ریاکار عزیز!