دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

در مصائب بازی بزرگان

- سیاه بازی می کنی یا سفید ؟ حاضرم وزیرم را هم حذف کنم .


- کتابم رسیده به صفحه 500 ... ماجرا خیلی حساس شده  برایت تعریف کنم ؟ خوب باید گوش بدی ها


-  چند تا اپلیکیشن ریختم  این تو... محشرند . میای نشونت بدم ؟


- پس کی این فیلما رو با هم می بینیم ؟ من دوست ندارم تنهایی ببینم .


-  این نقاشی ها از صحنه های بازی تازه ام است ببین کدومش تخیلیه کدومش واقعی ؟


- تو این مجله نوشته بیگ بنگ با یک نظریه تازه کنار رفته چیزی شنیدی؟ پس بذار بهت بگم .


و ... به نظرت برای آینده من این شغل خوبه یا اون یکی ؟ دانشگاه کجا درس بخونم خوبه ؟ اینو بخونم نظرت چیه ؟ فکر می کنی من چند سالم بشه ازدواج می کنم ؟ من می خواهم بچه ام 4 تا خواهر و برادر داشته باشه ! تو و بابا چرا عوض این کار اون کار رو نکردین ؟


و... این لیست طولانی همچنان ادامه دارد. گویی تمام وقت هایی که تنهاست را با این انگیزه می گذارند که بعد با من تقسیمش کند. به شدت علاقه دارد درباره چیزهایی که دیده یا شنیده یا خوانده یا فکر می کند حرف بزند یعنی برون گرایی محض و این تمایل در تابستان که وقت کمتری با همسالانش هست اوج می گیرد . جواب مثبت یا منفی به هر کدام از این درخواستها هم عواقبی دارد . اگر قبول کنی که باید قید دقیقه ای استراحت و وقت آزاد و سکوت را بزنی . اگر هم رد کنی که خود دانی، باید کلی مرثیه سرایی و نصیحت و انتقاد ویرانگر و تأمل در چیستی و چرایی در باب این که چرا من خواهر و برادر ندارم ؟ چرا تو این ساختمان یک بچه هم نیست ؟ را به جان بخری .

 خلاصه این که بیشتر وقتها من در حین این که دارم کارهای خانه را انجام می دهم یا در حین اینکه جایی می رویم یاعصرها قدمی می زنیم  یا ورزشی می کنیم  یا نشستیم تو ماشین من در حال گوش دادن به افاضات ایشان هستم .


و خلاصه ، یه همچین پسرکی داریم ما . 

نظرات 52 + ارسال نظر
راضیه‏ دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 08:28 ب.ظ

سلام،بسیار خوب است که با تمام مشغلات و پرکاریت برایش وقت میگذاری،البته که انرژی و وقت هم از تو میکاهد، اما جز خصایص سنیش هست (والدینی که از صحبت کردن خستگی ناپذیر فرزند میگویند تعدادشان خیلی زیاد است)تک فرزند بودن هم مزید بر علت است،یافتن چند دوست صمیمی خوب و مشارکت بیشترش در فعالیتهای ورزشی و هنری تا حدی موثر خواهد بود،از نکات ظریف ارتباط خوبتان و تجربه هایت بیشتر به اشتراک بگذار،روش های نیکت برای خیلیها،از والدین اکنون و والدین آینده مفید هست و خواهد بود،ممنون

سلام
گفتم که راه دیگری نیست . نکات ظریف این قدر زیاد است که مثل یک کلاس است برای خود آدم منتها کلاسی که تمام وقت است وقت و ضابطه هم سرش نمی شود .... برخی از دوستان هم گله دارند که بچه شان یک کلمه باهاشون حرف نمی زند.
امیدوارم همین طور باشد :)

اردوغان دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 10:07 ب.ظ

بهش یاد بده که مثل مامانش دورغگو و رذل نباشه.
ضمنا بهتره بجای نوشتن اراجیف در اینجا، به اون " گوش" بدی. حرفای اون نشاندهنده ی رو به رشد بودنشه ولی توی ابله عاقل نما حوصات سر میره ازشون !
خیلی موجود قابل مطالعه ای هستی !

:)

یک لیلی سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 12:45 ق.ظ http://yareaftab.blogsky.com

فرزانه خانم عزیز
از چنین مادر دانا و اندیشمندی چنین پسری هم انتظار می رود.
از مکالمات خود با پسرک اگر ممکن است بیشتر بنویسید. مثل باقی پست ها بهره مند خواهیم شد و یاد خواهیم گرفت.

سلام لیلی جان
والا اگر بخواهم مکالمات را همه را بنویسم باید کاتب استخدام کنم من که خودم یادم نمیاد این قدر با والدینم حرف زده باشم . بهر حال شما لطف دارید

محمدرضا سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 02:06 ق.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

بیگ بنگ، اپلیکیشن، فیلم، بازی، کتاب، نقاشی... هیچ وقت فرصت نشد با والدینم حتی در مورد پلنگ صورتی هم حرف بزنم.
به قول یکی از دوستام تا هشت سالگی اسممون توی خونه «دست نزن» بود!

وقتایی هم که فرصت شد جرات نشد. من بیشتر از 5 یا 6 کلمه حرف نداشتم باهاشون . سلام ، صب بخیر ، شب بخیر ... البته وقت نوجوانی را که خودم یادم میاد مبتلا به سکوت شده ام کوچکتر که بودم گویا حرف زیاد می زده ام چند تا نوار ضبط شده از صدایم هست .

امید سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 04:12 ق.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

:)

مرسی امید لبخند هم غنیمت است :)

مینجیق سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 10:18 ق.ظ http://yasamanfarzan.arzublog.com

هر چند گمان نکنم خیلی برایتان نظر این حقیر مهم باشد اما بهتره پسرتان به جای خواندن این نوع مجله ها همان درس های فیزیک پایه ی خود را عمیق تر بخواند. عمیق به این معنی که بتواند با همان مفاهیم که در درس هایش خوانده آزمایش ذهنی ترتیب دهد. پدیده های پیرامون خود را که علی الاصول می توان با ن مفاهیم توضیح داد با فرمالیسمی که یاد گرفته کمی کند.
چند مثال اینجا آورده ام:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-34626.html

این چه حرفی است . من نظرات شما در وبلاگ آنا می بینم همه شان قابل استفاده اند در مورد بچه ها ... در خصوص فیزیک هم که حتماً .
یک کتاب از دوره نوجوانی خودم هست فیزیک برای سرگرمی نوشته پرلمان . یک بار نشانش دادم جذبش نکرد گفتم لابد بخاطر چاپ قدیمی و تصاویر کهنه کتاب است گشتم دنبال کتابهای تازه از این دست چیز دندان گیری نبود.
این مثال شما را نشانش دادم . شما را هم بهش معرفی کردم کلی ذوق کرد

مینجیق سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 10:23 ق.ظ http://yasamanfarzan.arzublog.com

چند روز پیش در جلسه ی دفاع دانشجوی کارشناسی ارشدی ممتحن بودم. مفاهیم پایه ای را بلد نبود کلی اصطلاح قلمبه سلمبه به کار برد. یکی از اساتید بالاخره به او گفت این جوری که مطلب اماده کرده ای شبیه همان ترنم آهنگ جدول ضرب است بدون اعداد در آن!
این پدیده ی شوم نتیجه ی همین سرگرم شدن به مجله های عامه فهمی است که می خواهند هیجان کاذب ایجاد کنند. ذهن بچه که به این خبرهای هیجانی عادت کرد حال و حوصله ی تفکر عمیق و بازی با مفاهیم پایه ای را ندارد.

در مورد مجله هایی مثل دانستنیها و دانشمند و نو آور و .. اینها باشما موافقم . یعنی اصلاً خبرنگاران مثلاً علمی دنبال ایجاد جو و هیجان اند و فروش بیشتر مجله شان . ولی جایگزینی هم برایشان نیست یا من نمی شناسم. متاسفانه در مدرسه شان هم که مثلاً بهترین مدرسه است یادگیری فقط به صورت فرمولهایی برای تست زدن پیش می رود. سال بعد برای ورود به مقطع دبیرستان دوباره باید آزمون بدهند معلوم است امسال معلم های فیزیک و ریاضی و شیمی و زیستشان فقط دنبال تست زدن خواهند بود. چیزی که کاری با مفاهیم عمیق و فکر کردن عمیق ندارد.

ققنوس خیس سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 03:57 ب.ظ

سلام فرزانه ی عزیز.
1-بچه های این نسل، بچه های زمانه ی اشباع اطلاعاتی (Information Overloading) هستند... با یک جستجوی ساده به هزاران اسم و مطلب درباره ی هر موضوعی که بخواهند می رسند... در خیلی از موارد این بچه ها تبدیل به موجوداتی می شوند که از هر چهار جمله شان، چهل تا اسم و چهار تا ایسم سرریز می شود... و همین! و فقط همین! دریغ از دو کلمه حرف حساب که برای گفتن داشته باشند... این طور بچه ها شق القمرشان این خواهد بود که بگویند با فلانی ها موافقیم و با بهمانی ها مخالف! و یا اینکه اظهار نظر بفرمایند درباره ی خوشایندشان! که مثلن من از فلانی ها خوشم می آید و از بهمانی ها بدم می آید!! همین! باز هم دریغ از دو کلمه حرف حساب! و دریغ از آنچه نامش تفکر است...
نمونه های پرمدعای این گونه "بچه" ها در زمان حال خیلی زیادند.... و به نظرم با این روند در آینده زیادتر هم می شوند... پس با این اوصاف زیاد دلخوش نباش به این کارهای فرزند عزیزت! پیشنهاد می کنم کنجکاوی ارزشمندش را به مسیری راهنمایی کنی که عمیق تر بیندیشد... که البته با توجه به شناختی که از تو _فرزانه ای که اندیشه برایش بهانه ای برای تبختر و اظهار فضل و عقده گشایی، نیست_ دارم، به حتم چنین کرده ای و خواهی کرد... در ضمن حرف جناب "مینجیق" به نظرم حساب است.
2- من هر چه سعی کردم نسبتی بین پست قبلی تو و "شعر" برقرار کنم، نتوانستم!! آن نوشته ی_ احتمالن دوستت_ از هیچ نظری "شعر" نیست!!
3- منظورت از کسانی که در دو پست قبل، بحث را به شرکت/عدم شرکت در انتخابات فروکاستند، من که نبودم؟
خوب من یکی از کسانی بودم که در بحث شرکت کردم، اما به هیچ وجه به یاد ندارم که چیزی در مورد شرکت یا عدم شرکت در انتخابات گفته باشم... به راستی حالا چه فرقی می کند که منِ نوعی در انتخابات شرکت کرده ام یا نه!؟ من در گفتگویم با سوفیا می خواستم کمی به پاسخ این سوال برسیم که؛ حال چه باید کرد... و به قول دوست عزیزم، پرسش اصلی این است که چگونه می توان زیست...

سلام ققنوس
1- در مورد قضاوتی که در مورد بچه های این نسل کرده ای چندان با تو موافق نیستم . اصولاً با قضاوتهایی از این شکل که می گویند نسل ما چنین بود و نسل الان چنین است مشکل دارم . خوب شرایط نسل من و اینها باید متفاوت باشد مگر قرار بوده است همه چیز تخت و ثابت بماند؟
نسل جدید به اطلاعات دسترسی آسانتری دارد . از این جهت خطر مبتلا شدن به سطحی فکر کردن درشان هست . ولی مگر همین خطر برای نسل ما هم نبود ؟ اون موقع یک شکل دیگر داشت الان یک جور دیگر . این که نتیجه بگیریم بچه های الان حرف حساب نمی زنند و پر مدعایند و فقط اسم و ایسم از حرفهایشان می ریزد .
البته این چیزهایی که گفتی گاهی هست ولی لزوماً نه برای همه بچه های یک نسل یعنی نمی شود براحتی در مورد یک نسل قضاوت کرد .
چیزی که من بلدم این است که فکر کردن را نمی شود یاد داد . در واقع برای این که کسی فکر کند فقط باید فضا را برایش فراهم کرد .و بهش مجال فکر کردن داد. شاید حتی لازم باشد چیزی یادش ندهیم تا خودش فکر کند. من اگر بتوانم به پسرک یاد بدهم که چطور بخواند و چی بخواند و از کجا بخواند بقیه را خودش خواهد یافت حرفهای مینجیق را در مورد آسیب های آموزش های نادرست و مجله هایی که دید سطحی به علم دارند را قبول دارم
چیزی که من اینجا خواسته ام بگویم بیشتر درباره ارتباط کلامی من و پسرک است که گاهی حجمش خیلی بالا میرود .
2- نظرت برایم محترم است .
3- خیر منظورم تو نبودی خودت هم می گویی که تو در آن مورد حرف نزده ای .
....و پرسش اصلی : چگونه می توان زیست ....

ف سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 05:04 ب.ظ http://nbdfg.blogfa.com

یعنی شما رو یکی از دوستهای خودش میدونه
دلم میخواد بچه م هم بامن همین رفتار رو داشته باشه(البته اوضاع اعصاب خردکن میشه واقعا ولی به نظرم مجموعا اینجوری بهتره)

همین طور است البته این دوستی هزینه هایی هم دارد :))

میله بدون پرچم سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام
اول این که توصیه می کنم یه کم شطرنج تمرین کنی چون خوبیت نداره که طرف مقابل آدم وزیر آوانس بدهد! حتا اگر پسر آدم هم باشد باز هم خوبیت ندارد کتاب مایزلیس را بگیرید و بخانید برای شروع (به همین نام معروف است)
و اما بعد
برخی دوستان پسر ندارند و گاهی از روی شکم سیری می گویند گوش کن!! (منظورم آن فرد بددهن نیست بلکه در عالم واقع و مجاز و..) پسرم هفته پیش با بابابزرگش رفته بود ملکی را دیده بود در یک شهرستانی , بد در اولین فرصتی که مرا گیر آورد یک توصیف تمام رنگی از ملک برایم ارائه داد در حد نیم ساعت ممتد! دو روز بعد بابابزرگ مربوطه از راه رسید تا در مورد ملک برای من توضیحاتی بدهد و مشورت بگیرد ؛ چنان توصیف تمام رنگی ای از ملک برایش ارائه کردم که نهایتن با کمک دیگران فکش را از روی زمین جمع کردیم
خلاصه این که گوش کردن تمام وقت به این گونه پسر بچه ها به قول برخی اندیشمندان نه ممکن است و نه مطلوب! ربطی به الان و قدیم هم شاید نداشته باشد چون خودم هم یادمه فیلم اولین خون را در مسجد محل دیده بودم و می خواستم برای یکی از اعضای خانواده تعریف کنم (مثل پسر شما هم کمبود نداشتم دو برادر و دو خواهر) دقیقن یادمه که همه فرار می کردند!! من دنبال خواهرم می دویدم و تعریف می کردم و برادرم هم گوشش را محکم گرفته بود! یه همچین اوضاعی داشتیم

سلام
واقعاً خوبیت ندارد اما چه میشه کرد ؟ اون آوانس هم بیشتر به خاطر تطمیع است که بنشاند منو پشت میز. پدرش را که عمراً بتواند بنشاند.
همین طور است کجا دانند حال ما پسر نداران ساحلها :)
پس در مورد شما جنبه های ژنتیک پر رنگ است . چون من خودم نوجوانی خیلی خیلی کم حرفی داشته ام ولی پسرم این طور شده با شنیدن داستان شما میشه به آینده پسرک امیدوار بود.

سیاوش رضازاده سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 09:22 ب.ظ http://siavashrezazadeh.blogfa.com

حکایت دیروز از جامعه ی ما : " نظم پدر سالاری ؟! "
حکایت امروز از جامعه ی ما : " نظم فرزند سالاری ؟! "
حکایت فردا از جامعه ی ما : " ... ؟! "
پرسش :" ... آیا حق با کسی است که با آینده پیوندی نزدیک دارد ؟! "
با درود ، بدرود !
وبلاگ :" در انتظار بهار " .

نظم فرزند سالاری را نمی پذیرم از نظر من این فقط ظاهر قضیه است . هنوز هم والدین چیزهایی را که خودشان دوست دارند به بچه ها تحمیل می کنند .

ققنوس خیس چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 10:42 ق.ظ

پاسخ تو به کامنت من، کامنت من را به جایی پرت و غیردلخواه برد‏!‏ من از پسرت و نسلش انتقاد مستقیم نکردم. اگر دقت کنی می بینی که گفتم نسل اکنون ما نیز این گونه است‏!‏ مخاطب هدف من هم کسانی بودند که کاری جز "من خوشم می آید از فلانی ها‏"‏ و یا "بدم می آید‏"‏ ندارند‏!‏ انگار که... بگذریم.

جدی ؟ من کلمه "بچه های این نسل " را دیدم و این طور فهمیدم که نسل ما را از نسل فعلی جدا می کنی . بهر حال چیزهایی که گفته ای آسیب هایی اند که متوجه همه نسل ها هستند . هیچ دلیل واضحی وجود ندارد که نسلی بهتر از نسل قبلی یا بعدیش باشد
بهر حال ممنون که اینجا را می خوانی و می بینی ققنوس خیس عزیز

ماهی چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 11:49 ق.ظ

سلام
فکر می‌کنم که صحبت کردن پسرکت خیلی بهتر از سکوتش هست، و حدس می‌زنم که کیف می‌کنی وقتی این‌قدر باهات احساس نزدیکی می‌کنه.

سلام
گاهی این طور فکر می کنم که این طوری بهتر است چون می فهمم تو کله اش چی می گذرد اما نه ... همیشه هم کیف نمی کنم . گاهی کم می آورم و عصبی می شوم

راضیه‏ چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 01:44 ب.ظ

سلام،امکان دارد بگویی منظورت از اینکه نوشته ای:به پسرک یاد دهم،چطور بخواند از کجا بخواند و چه بخواند،منظورت چیست؟مثالی میتوانی بزنی؟

سلام
ما یک معلم هندسه بی نظیر در دبیرستان داشتیم که این حرف را می زد . از آن معلم های نایاب و افسانه ای بود با حوصله فراوان و قدرت کم نظیر برای به حرکت در آوردن قوای خلاق آدم ها
می گفت من باید به شما بگویم روش درست ریاضی خواندن چی است ؟ من اینجا بخواهم یک کتاب را درس بدهم فوقش شما سی چهل تا قضیه یاد می گیرید و در واقع حفظ می شوید . اما اگر منابع خوب را بشناسید . روش درست خواندن را یاد بگیرید و کمک کنم که علاقه واقعی تان را بشناسید و دنبال خواندن آن از منابع موثقش با روش درستش بروید آن وقت هنر کرده ام

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 02:07 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
در مورد نظرات پسر شما، و شما، و خانم یاسمن فرزان، من وقتی تجربیات خودم از کودکی تا الان را نگاه می کنم و وقتی سؤالات و شکل گیری ی افکار پسرک شش ساله ی خودم را نگاه می کنم (درباره ی خدا و جهان و دانش و فرشته ها و اقیانوسها و ماشینهای مسابقه ای و موشک زمین به هوا و هوا به زمین و ...)، گمان می کنم:

همین مسیری که پسر شما دارد طی می کند، مسیری است که احتمالاً او را به موفقیت [ــِـ نسبی] می رساند؛ هم موفقیت نسبی در تحصیلات قبل از آموش عالی و در تحصیلات دانشگاهی، و هم موفقیت در «پرورش خلاقیتهای فکری».

راستش شک دارم دیدگاهها و روشهای «خیلی سوسول بازی» و «خیلی پروفسوربازی»ی بعضی عزیزان، بتواند به هر دو موفقیت یادشده در عرایض بنده، منتهی شود.

احتمالاً خبر دارید بعضی افراد که تحت برنامه های آموزشی ی نابغه پرور تربیت شده اند، سر از دیوانه خانه درآورده اند.

تربیت علمی، و تریبت عاطفی، و تربیت اخلاقی، و تربیت مذهبی، و تربیت اجتماعی، اینها خوب است همه به طور متعادل انجام شود.

سلام
بله رابطه خوب والدین با بچه ها و توجه شان به خواست های همدیگر اولویتش از هر آموزشی بالاتر است . خوب شاید برای من هم این که پسرم یک رمان ششصد صفحه ای را دست می گیرد و دو هفته ای تمامش می کند جذاب باشد اما جذاب ترش این است که درباره اش با من حرف بزند .

مرز روشنی چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 05:24 ب.ظ http://brightnessborder.blogfa.com/

بنظر می رسد جدی اش نمی گیرید. بهتر است شطرنج با او بازی کنید (یا هر بازی دیگر) و حتما بهتر است از او ببرید اگر که می توانید و اگر باختید آنقدر تمرین کنید که از او ببرید...! اینگونه او را به "زندگی" پرتاب اش کنید.

گاهی وقت ها بله ! نمی توانم جدی اش بگیرم . فکر کنید بعد از ظهر خسته و عرق ریزان توی گرما از راه رسیده ام . ایشان هم تو خونه جلوی باد کولر همه کارهاش را کرده و منتظر است من برسم با دو تا گوش بزرگ برای تحویل گرفتن گزارش ...

مرز روشنی - مینجیق چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 05:38 ب.ظ http://brightnessborder.blogfa.com/

"...در جلسه ی دفاع دانشجوی کارشناسی ارشدی ... مفاهیم پایه ای را بلد نبود کلی اصطلاح قلمبه سلمبه به کار برد... این پدیده ی شوم نتیجه ی همین سرگرم شدن به مجله های عامه فهمی است که می خواهند هیجان کاذب ایجاد کنند. ذهن بچه که به این خبرهای هیجانی عادت کرد حال و حوصله ی تفکر عمیق و بازی با مفاهیم پایه ای را ندارد"

بله، کم کم علم می شود هیاهوی علم. البته این گرایش از قدیم هم بوده ... حرف ها و اصطلاحات قلنبه سلمبه را باید بی اعتنا بود. کاربردش در میخکوب کردن یا مات و مبهوت کردن عوام است و البته عموما هم موفق می شوند.

مینجیق چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 06:53 ب.ظ

شاید خوب باشد به او پیشنهاد کنید وبلاگی باز کند. این طوری هم تمرین نوشتار می کند و انرژی اش تخلیه می شود. بعد هم شما و همسرتان می توانید سرفرصت بخوانید. شاید هم یک گروه سه نفری خصوصی به این صورت داشته باشید که مزاحم ناخوانده ای که خودش را زیادی جدی می گیرد هم نداشته باشد.

وبلاگ یکی دوبار برایش درست کردیم . سایت مدرسه شان هم امکان ساختن وبلاگ با اکانت دانش آموزی را دارد . اما فکر می کنید بچه ای که معلم های ریاضی و فیزیکش را به ستوه می آورد بس که عوض راه حل مساله فقط جواب آخر روی ورقه می نویسد چقدر می تواند وقت بگذارد برای نوشتن ؟ گاهی نقاشی هایی با جزئیات خیلی خیلی زیاد می کشد و می تواند ساعتها درباره نقاشی اش حرف بزند اما برای نوشتن همیشه سعی می کند راه در رو پیدا کند . اهل نوشتن نیست .
روی شبکه های اجتماعی هم پیج درست کرده اما اونجا هم زیاد نمی نویسد . عکس و موسیقی و ویدئو به اشتراک می گذارد

راضیه‏ چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 08:15 ب.ظ

فرزانه جان به نظر تو والدین چقدر محق هستند به فرزندانشان نشان دهند: کدام مقالات یا کتب خوبست خوانده شود، کدام بهتر است ،کدام ابطال وقت است؟وچه میزان را به خود فرزند فرصت بدهند راهش را خودش بیابد؟یا اصلا مداخله نکنند؟ منظورت از آموزش چطور خواندن چه خواندن و از کجا خواندن اینهاست؟//ما هم یک چنین معلم زمین شناسی ای داشتیم،نامش با بینش و منشش قرابت داشت،خانم دانایی

منظورم از چطور خواندن این است که یک کتاب را با هر مضمونی چطور باید خواند ؟ روش خواندن در کمترین زمان و با بیشترین استفاده .
از کجا خواندن هم منظورم این است که منابع خوب و کامل و دست اول موضوع مورد علاقه اش را کجا ها می تواند پیدا کند

رها چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 08:42 ب.ظ http://freevar1.persianblog.ir

من تا حدی با نظر ققنوس درباره این نسل و کلا فضای این روزها که خودم هم دچارش شدم موافقم. یعنی سطحی نپری و در ضمن دانستن کلی چیز اما سطحی و کلی
اما در عین حال فکر میکنم حتی اون عده که دنبال یک مسئله ای میرن وسرچ میکنند یک سرو گردن از بقیه هم نسلها بالاترند وگرنه همین الان هم سن و سالهای پسر تو شاید براشن دانلود اهنگ حسن قلی مهمتر از خواندن درباره بیگ بنگ باشد.

من مشکلی درباره ابراز وجودم نداشتم و خب با پدرم صحبت میکردم ولی بیشتر نظر ما درباره سیاست بود و کتاب. یه بار هم درباره مسائل مذهبی سوال کردم بابام گفت ببین بخوای به این چیزا زیاد فکر کنی دیوانه میشی!
هنوزم متعجم از پدرم که ادم فرهیخته ای هست ولی درباره مذهب نذاشت ذهنم باز بشه و کتاب بخونم. و با چنین حرفی عملا راه پرسشگری رو درباره مذهب برام بست.

نمیدونم گسرمت جند سالشه. ولی خودم همیشه از اینکه خیلی چیزها رو بخاطر پدرم رودتز از زمان خودم شروع کرده بودم ناراضیم برای اینکه در یک سنی بیشتر از هم نسلانم میفهمیدم و برای پرهیز از تنهایی تیشه به ریشه خودم زدم!!!
حالا از بسیاری هم نسلانم عقبم!

امیدوارم تعادل رو پسرکت حفظ کنه.

معلومات سطحی و بدون عمق در همه نسل ها هست . فکر نکن مثلاً نسل قبل از ما نسل پدر و مادر های معلومات خیلی عمیقی داشته اند و گلی به سر عالم زده اند که نسل ما و نسل بچه های ما نمی توانند
وگرنه من حرف ققنوس را در مورد این جور آدمها قبول دارم و فقط اضافه کرده ام که این ویژگی نسل جدید نیست . حالا تو بخاطر بیشتر فهمیدن از هم نسل هایت چرا فکر می کنی عقبی از آنها ؟ واقعا چرا ؟

من واقعاً تلاش زیادی می کنم برای اینکه علایق پسرک را محدود نکنم یا سعی نکنم شبیه علایق خودم کنم امیدوارم بتونم

مینجیق پنج‌شنبه 7 شهریور 1392 ساعت 11:19 ق.ظ

به راضیه:
بند سوم ماده ۲۶ حقوق بشر:
•(3) Parents have a prior right to choose the kind of education that shall be given to their children.

منبع:
http://www.un.org/en/documents/udhr/

از این حق خودم خبر نداشتم

الی پنج‌شنبه 7 شهریور 1392 ساعت 08:42 ب.ظ http://manoshahr.blogfa.com

سلام، پسرک باهوشی داری. با تمام توصیفاتی که دادی باز هم ترجیح میدهم اگر روزی فرزندی داشته باشم یک پسرک باهوش پرحرف باشد.

سلام الی جان
امیدوارم اون روز برسد و همین قدر راضی باشی

سوفیا پنج‌شنبه 7 شهریور 1392 ساعت 10:01 ب.ظ http://noqtenoqte.blogsky.com

سلام. به عنوان یک آموزگار اعتقادم این است که شما باید بدون اینکه پسرتان را مستقیما در جریان بگذارید، فهرستی از اولویتهایش تهیه کنید و بر اساس آن برنامه ای برایش بچینید و در شبانه روز حتا اگر نیم ساعت هم شده "رسماً" (تاکید می کنم) به او اختصاص دهید (چنانکه بداند این زمان هر چند کوتاه از ان اوست) قرار نیست که شما بتوانید پاسخگوی همه چیز به او باشید یا مانند موجودی همه چیز دان در هر زمینه ای پاسخی در چنته داشته باشید. دقیقاً این بسیار مهم است که بداند یا کشف کند چیزهایی هست که خاص خود اوست و در دکان هیچ بقالی یافت نمی شود. من هم معتقدم گستره معلومات ممکن است باعث کم عمق شدن تفکر شود. بنابراین باید نگرانی "ققنوس خیس" و دیگر دوستان را جدی گرفت، چرا که وقتی احساس فضل و پرمایگی جایگزین تفکر منسجم و عمیق شود کار کنجکاوی واقعی و تفکر هم به سر می آید و جایش را "اظهار فضل" می گیرد. بیماری ای که بخصوص ما ایرانی ها راحت بدان مبتلا میشویم.
---
راستش را بخواهید ما حتا اجازه نداشتیم کانال تلوزیون را بچرخانیم وگرنه خراب میشد!! من رسماً تا سوم راهنمایی "تعطیل" بودم و البته به همین خاطر آزاد مطلق! سوم راهنمایی آمدند و گیر دادند که نماز خوان شو و ما هم شدیم بچه مکتبی. "عالم عجیب ارواح " و "در محضر استاد" و "رساله" و ... یک روز در منزل پدر بزرگ کتاب "هبوط در کویر" شریعتی بدستم اوفتاد- متعلق به دایی دانشجو" از ان زمان بدبخت شدیم رفت!!!!!!!!!!

سلام
حالا دیگر دنبال جواب های من و پدرش نیست . راه پیدا کردن جوابهایش را پیدا کرده است و دوست دارد جوابهایی را پیدا می کند برای یکی که معمولاً منم بازگو کند
من از اون دست مادرایی نیستم که تابستان بچه را بیشتر از زمان مدرسه پر از کلاس می کنند اصلاً با کلاس رفتن و آموزش زیاد مخالفم . مثلاً همین تابستان غیر از کلاس زبان که همه طول سال را می رود فقط یک کلاس نجوم دو ساعته یک روز از هفته داشت که اون هم با خواست و انتخاب خودش بوده است .

درباره کتاب هم معمولاً دستش برای انتخاب باز است . خودش را می برم کتابفروشی و می گذارم انتخاب کند . گاهی حتی به خاطر انتخاب هایش من به دردسر می افتم . پدرش یا پدر بزرگش یا کسان دیگری در فامیل به من اعتراض می کنند که اینا رو نده دست این بچه . یا مثلاً جای این ها یک چیز بدردبخور بده بخواند . بدرد بخور از دیدگاه آنها البته !
آخرین نمونه اش سر این بود که من جنایت و مکافات خریدم برایش ... هنوز مکافاتش را دارم می کشم

مریم جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 01:35 ق.ظ http://www.mary1355.blogfa.com

سلام
فرزانه ی عزیز میتونم از شما خواهش کنم کامنت هایی رو که در اون ها توهین است رو عمومی نکنید. حس بدی به خواننده منتقل میکنه من به شخصه توهین را نشانه ی ضعف و در ماندگی میدانم ولی از شما هم توقع دارم این محیط زیبا و دوستانه را با تایید این اراجیف نازیبا نکنید.ممنون.

سلام مریم جان
کامنت دانی من تاییدی نیست سر سلامت این است که من کامنت ها را تاییدی کنم و آنهایی را که می خواهم تایید کنم . اما من این را هم بی ادبی و نوعی توهین به کامنت گذار و بی جهت بسته کردن فضا می دانم . ضمن اینکه هیچ جای دنیا استریلیزه نیست . زشتی و پلیدی همه جا هست و خودش را نشان می دهد و بخشی از واقعیت است . واقعیت را باید دید و شناخت و انتخاب کرد و تصمیم گرفت من از توجهت ممنونم .

دمادم جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 03:10 ق.ظ http://www.damadamm.wordpress.com

مارشا لینهان متخصص روانشناسی کودک میگوید:باید وقتهایی را در روز اختصاص دهی به فرزندت که فقط به حرفهایش کنی، هیچ کاری فقط گوش دهی. با علاقه مندی و درباره چیزهایی که تعریف میکند بدون تفسیر و یا قضاوت سوالاتی بپرسی که نشان از علاقه ات باشد. این کار نباید در حین رانندگی یا آشپزی یا وقتی سرت شلوغ است یا فکرت مشغول است انجام شود، وقتهایی باید باشد که فقط مختص کودک است. در این صورت خواهی دید که حرفهای کودک هم زودتر تمام میشود چون چیزی را که میخواسته(علاقه مندی و توجه) را از مادر یا پدر دریافت کرده. این البته حرف من نیست و ضمیر تو نیز به توی نوعی اشاره میکند. شاید هم دلیلش این کار ترجمه اخرم باشد که در مورد روابط مادران و پدران با فرزندان است که در روابط دقیق شده ام. پسر گلتو از طرف من ببوس.
راستی کامنتهایم را بسته ام چون نمیتوانم از اسپمها محافظت کنم. در وبلاگ اصلی ام که آدرسش اینجا هست، نظرات باز است. مرسی از توجهت.

مرسی محبوبه جان ، اختصاص دادن وقت گاهی وقت ها خیلی سخت می شود چون مثلاً با نیم ساعت به جایی نمی رسد یا این که خودت حوصله و یا انرژی همان نیم ساعت گوش دادن را نداری .
وافعاً ما ها چه طوری بزرگ شدیم ؟ و یا الان چه طور می شود بیشتر از یک بچه داشت ؟

آهان که این طور ... اون جا که بدون قند شکن باز نمی شود اسپمر بزرگ اون جاست

نوید جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 12:46 ب.ظ http://mirawam.blogfa.com/

اووف از موقعی که از دو همنشین یکی درونگرا باشد و دیگری
برونگرا

مثل دو تکه پازل تصویر کامل را می سازند

سعید مسعود شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 04:06 ق.ظ http://www.kohneketab.blogfa.com

سلام به شما و خوانندگان
یک پیکان نوستالژیک دارم که داخلش و چعبه اش پر است از کتابهای خاص ، کمیاب و نایاب(کهنه و نو) .همه کتابهای برگزیده و باارزش..حتی عامع پسنداش هم مورد تایید عده ای کتابخون حرفه ای هستند چه برسه به کتابهای خواندنی و عمیقش.
بصورت سیار می چرخیم و هر جا ، جا دیدیم و چشم ماموران سد معبر را دور ، کتابها را روی کاپوت جلو و جعبه عقب و دور تا دور سقف و باربند می چینیم.دل نازکی هم داریم که به تقاضاهای تخفیف نه نمی توانیم بگوییم.البته در حد معقولش.
به رفتارهای اجتماعی مردم هم علاقه مندیم.برای همین برخوردهایشان با مقوله کتاب را به زبانی نزدیک به طنز ، در همین وبلاگ وهمچنین در پیجی در فیس بوک می نویسیم.(صفحه ای به نام کتابفروشی سیار سعید)
سفارش کتاب می پذیریم..
لیست کتابها را تا جایی که ممکن بوده در یکی دوتا از پستها نوشته ام.ولی نه همه ی آنها را ،ولی با مطالعه همینها دستتان می آید که چه مدل کتابهایی را عرضه می کنم.تقریبا همه ی کتابهایی که دستفروش ها و نایاب فروشی های انقلاب دارند را دارم.
بعضی از دوستان که این پیام را در کامنت دونیشان دیدند گفتند با وجودیکه عادت ندارند کامنتهای تبلیغی را تایید کنند اما این یکی فرق می کند و ارزشش را دارد.شما نیز چنین کنید خیرشو ببینید.لینک هم بدهید ، هم دسترسی بعدی برای خودتان آسان می شود و نمی خواد به ذهن هزار سوداییتان فشار بیاورید که اسمش چی بود اونیکه کتاب سیار می فروخت و ... قول میدم به یادتون هم نیاد. یعنی من دعا می کنم یادتون نیاد. بعلاوه لینک کنید ما هم دل رحم ، شاید که نه ، حکما برای جبران این لطفتان در پارت اول خرید تخفیفی می دهیم که راضی برگردید و هی ما را لینک کنید و هی برای ما تبلیغ کنید.
مشاوره تخصصی هم می دهیم.خودمان کتابخوان تیری هستیم.
کتابخانه شخصی شما را هم به قیمت می خریم.
در تهران کتابها را یا به پیک می دهیم یا خودمان می آوریم خدمتتان(اگر از سه جلد بیشتر بخواهید) یا خودتان می آیید می برید یا هر مدل دیگه ای که بخواهید.شهرستانها هم با پست یا اتوبوس یا تی پاکس (البته با پرداخت هزینه)
اگر کتاب هم نمی خرید قول می دهم مطالب وبلاگ برایتان جدابیت خواهد داشت.

سلام
کارتان واقعاً متفاوت است .

شهاب شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 08:36 ق.ظ

به نظرم این خیلی خوبه که رابطه ی مادر و فرزندی از حاکمیت احساس به سمت زبان و دیالوگ حرکت کرده .به نظر فرزند شما داره نقش های اجتماعی و هویت آینده ی خودش را با توجه به جایگاه و هویت شما تمرین می کنه .خیلی خوبه که شما رو در نقش یک طرف گفتگوی جدی حساب می کنه.اگه برنامه تربیتی خیلی از خانواده های ایرانی از جنس حساسیت جنابعالی به پرورش و آموزش فرزندانشون باشه ما می تونیم جامعه ی بهتری داشته باشیم.به نظر من خانواده ها الان در نقش فراهم کردن یه محیط زیستی و تفریحی برا بچه هابرنامه دارن.مسائل پداگوژی اصلا در برنامه های آموزشی خانواده های ایرانی جایی نداره.بنده آقای پائولو فریر رو معرفی می کنم به دوستان در زمینه تعلیم و تربیت به نظرم آثارش خیلی مفیده برای خانواده ها و متولیان تربیتی .

اتفاقاً وقتی والدینی را می بینم که به زور حرف از زبان بچه ها می کشند نتیجه می گیرم که مورد من خیلی خیلی بهتر است . نه سکوت کردنش ابداً قابل تحمل نیست . خیلی وقت است که کتاب درباره تعلیم و تربیت و روانشناسی و اینها نخوانده ام و بیشتر دارم غریزی عمل می کنم .

رها از چارچوب ها شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 08:57 ق.ظ http://peango.persianblog.ir

سلام فرزانه جان
از نیش و کنایه زدن به من خسته نمی شوی، پاسخت به ققنوس را دیدم، در پاسخ کامنت میله در پست قبل هم، قلم مبارکت دائم حول سرکچل بنده می چرخد.
محض اطلاع شما هیچ جایی در هیچ پست وبلاگت کسی را به رای دادن تشویق نکرده ای، در تحقیر نظام سیاسی حاضر قلم بی پروایی داری، اما در اس ام اس هایت داستان دیگری است و همین موضع دوگانه است که بسیار تامل برانگیز است. من اصلا به مواضع بیرون وبلاگستانت (علی الخصوص بحثی که بر سر اس ام اس تو داشتیم ) اشاره نکردم چون می خواستم موضوعات را قاطی نکنم اما حالا که خودت به این موضوعات اشاره کردی، اگر خیلی دلت می خواهد متن اس ام اس ها را در وبلاگ خودم یا کامنت دانی تو منتشر کنم تا دوستان خودشان قضاوت کنند. یک بام و دو هوا اگر تاسف برانگیز نباشد اما ترسناک است.
.
در مورد مهاجرت ...
در فیلم خانه ای روی آب ، اگر اشتباه نکنم انتظامی خطاب به کیانیان گفت : مادرت زن نجیبی بود، کیانیان پاسخ داد نجابت وقتی معنا می دهد که آدم انتخاب دیگری هم داشته باشد.
در فخر فروشی با تامل بیشتری رفتار کن.
.
مرز روشنی در یکی از کامنت هایش به عبارت «مصالحه جویی های تاکتیکی» اشاره کرده که خیلی به موقع بود، این مصالحه جویی های تاکتیکی واقعا رقت انگیزند.
دوستی ما به جای خود، این اختلاف عقیده به دلیل مواضع اخیر شما هم به جای خود.
.
خنده دار است که در پاسخ شعری که گذاشتم تشکر می کنی بعد می روی در کامنت میله به آن شعر با حرارت اعتراض می کنی یا نق می زنی یا هرچه که اسمش را بگداری (حوصله ملا لغتی بازی ندارم).
به قول خودت منظور من اصلاً آن چیزی که تو برداشت کردی نبود! "شعر فقط شعر است . غلیان شور و احساس است . بیان شاعرانه گویی با صدای بلند حس کردن است نه گفت و گو مفاهمه بین دو یا چند نفر ." یا آصلا" : «هر متنی هنگام خوانده شدن در ذهن خواننده دوباره نوشته می شود که یکی از بدیهیات فلسفه است. » پس چرا پر پر میزنی دوست من؟

سلام رها جان
چون در آخرین کلمه ات همچنان مرا دوست من خطاب کرده ای پاسخت را می دهم .
- قلم من سرجای خودش و در پاسخ به کامنت دوستان می چرخد ذهن خوانی نکن .
- مواضع من دوگانه است ؟ می خواهی این نتیجه را بگیری ؟ هر اس ام اس و هر چیزی را که دوست داری هر جا که دوست داری منتشر کن و هر نتیجه ای دوست داری بگیر . واقعیت عوض نمی شود.
- بحث مهاجرت حکایت دم بلند اعلیحضرت است و پای ما . هر جا حرف مهاجرت شود یعنی حرف درباره شماست ؟؟؟ چرا اون وقت ؟
از نظر من نه فخری در رفتن است و نه فخری در ماندن با انتخاب یا بی انتخاب
- مصالحه جویی تاکتیکی رقت انگیز را را دوست با دوست نمی کند دشمن با دشمن می کند یا رقیب با رقیب .
من و تو کدام یکیم ؟ یادت باشد سر اختلاف عقیده ای در حد اختلاف من و تو بحث می کنند نه دشمنی و جدل . lمگر این که موضوع چیز دیگری باشد!

- من از تو تشکر کردم چون حاشیه ای بر شعر زیبای فروغ ننوشتی شعر را با هر تفسیری که در ذهنت داشتی در معرض قضاوت گذاشتی . چنان که برخی دیگر هم مثل من لذت بردند. تو تفسیر خودت را از شعر داشتی و من تفسیر خودم را .
اما بقول خودت نق و نوق های من جایی شروع شد که عبارتی مثل چشم در برابر چشم را دیدم و تفسیر ها و تاکید ها و برداشت ها را . دقیقاً آنجا به آن برداشت ها از شعر فروغ اعتراض کردم . حالا تو اسمش را بگذار پر پر زدن، مهم نیست خنده دار است .

راضیه‏ شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 09:55 ق.ظ

از هر دوی شمامینجیق گرامی و فرزانه جان ممنون//منظورم، تا حدی مشخص نمودن مرز نظارت و شاید مداخله به مثابه چراغی جهت روشن سازی بیشتر مسیرهایی که به افزایش عمق تفکر و خلاقیت می انجامد و همچنین معرفی مسیرهایی که مغفول میماند(که یک نوجوان بی نیاز از این نیست) ،با مداخله به مثابه تزریق عقیده و مداخله ای که خلاقیت را کور نمیکند اما کمرنگ می نماید بود،چه کنیم که این مرز را بشناسیم و به سلامت عبور کنیم از حیطه روشن سازی بیشتر و صرفا نظارت و شاید گاهی هدایت

فکر می کنم مرز در عمل کردن واقعاً باریک است .

سعدی شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 11:57 ق.ظ http://rahayane.blogsky.com

بچه ها ظاهرن از "تک فرزندی" آسیب می بینند.این چیزیه که خیلی اذیتم می کنه.از طرفی مشکلات بسیاری هست برای دوباره بچه دار شدن.خیلی به این مساله فکر می کنم و خوشحالم که پسرک مطرحش کرد اینجا.هر چند که ظاهرن در کامنت ها هیچ توجهی به خودش جلب نکرد.از بزرگترها بیشتر از این هم انتظاری نمیره:-)

من هم شواهد و گزاره های زیادی از این موضوع می بینم . این است که من می گویم فقط ظاهر قضیه فرزند سالاریه چیزی که الان خیلی مطرح می شود . ولی واقعیت همان بزرگتر سالاری است .
منتها بزرگترها می توانند حد اقل برخی از آن آن آسیب های تک فرزندی را آگاهانه کنترل کنند

راضیه‏ شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 02:14 ب.ظ

سعدی جان،در کامنت اول اشارتی شد به تک فرزندی;)،خود من تا چند سال تک فرزند بودم،و وقتی می دیدم بچه های دیگر را با خواهر برادرشان...،هرچند که مادرم با من بازی میکرد،برایم کتاب داستان میخواند و کلی نوار داستان نمایش صوتی نسبتا جذاب داشتم،ولی هر وقت بچه همسن و سالی میدیدم ذوقم با هیچیک از آنها که گفتم مساوی نبود،البته آنزمان کمتر خانواده ای تک فرزند بود و این موضوع هم تاثیر زیادی داشت//،جالبه که تا چند ماه پیش بی فرزندی و نهایت تک فرزندی را مناسبتر میدانستم،حالا به نظرم چند فرزندی(دو فرزندی): حس خوبی است داشتن خواهر یا برادر،برای والدین هم وقتی تقسیم وظایف از امور منزل تا رسیدگی به امور زمان سالمندی والدین( علیرغم استفاده پرستار زمان سالمندی) بین دو باشد نه یک،بار سبکتر خواهد بود،اما مادر شاغل با دو فرزند؟تحمیل قاعده پهن هرم جمعیت به جامعه؟؟

مشکلات داشتن دو بچه فقط به مادران شاغل بر نمی گردد یعنی نباید این طور قلمداد شود که چون مادر شاغل است نمی تواند و یا سخت است که دوباره بچه دار شود . همه می دانیم که مسایل و مشکلات دیگری هم هست . مثل حس عدم امنیت ، راحت طلبی و انحصار ، مشکلات اقتصادی و...

سعدی شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 03:54 ب.ظ http://rahayane.blogsky.com

راضیه ی عزیز!حق با شماست.البته حرف من بیشتر جنبه ی شوخی داشت.می توان و باید از جنبه های مختلف به این قضیه پرداخت.اشاره ی من فقط به خواست بچه ها در این خصوص بود.راستش با این اوضاع جامعه ی ما(که مسلمن منظورم از اوضاع فقط اقتصاد نیست و بسیاری جنبه های سیاسی،فرهنگی،حقوق شهروندی و ... در این قضیه دخیل اند) طبیعی هم هست که خانواده ها تمایل به تک فرزندی دارند.به هر حال بچه دار شدن آمادگی می خواهد.امنیت و آسودگی روانی می خواهد.حمایت همه جانبه ی جامعه را می خواهد و اینجا می توان گفت که تا حدودی همه ی این چیزها ناقص و ناکافی اند.و حتا اگر کامل هم باشند باید خواست مادر در اولویت همه چیز قرار بگیرد و ... در مورد هر کدام از این جمله ها می شود بسیار بحث کرد و من شخصن به این مساله بسیار علاقمندم شاید چون مشکل خودم هم هست:-)

من این طور خودم را قانع می کنم که الگوی خانواده های چند فرزندی در حال تغییر به خانواده های تک فرزند و یا حتی بی فرزند است بنابراین مقدار زیادی از مشکلاتی که ما برای خانواده های تک فرزند متصوریم با الگوهای قبلی مشکل بحساب می آیند و با راه حل های اجتماعی جدید حل خواهند شد . البته خودم هم تردید دارم و می پذیرم که این دیدگاه خیلی محافظه کارانه ای است .

رها از چارچوب ها یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 01:08 ب.ظ http://peango.persianblog.ir

فرزانه جان
هیچ وقت در رودروایسی واژه ها گیر نکن
تو می توانی جواب ندهی همانطور که من خیلی کامنت های تو را جواب نمی دهم .
همانطور که می توانی کامنت خصوصی د وبلاگ دیگر دوستان بگذاری و تیک خصوصی را یادت برود نزنی
همانطور که می توانی روز انتخابات اس ام اس بفرستی و از ملکیان نقل کنی که نا امیدی چنین است و امید چنان و علیرغم ناامیدی باید پای صندوق رفت
همانطور که نمی پذیری رفتارهایت دوگانه است که هم توصیه به رفتن می کنی (در دنیای حقیقی) هم می گویی من برای شرکت در انتخابات به نتیجه نرسیده ام
همانطور که نمی توانی توضیح بدهی چرا امر شرکت در انتخابات را توصیه می کنی (البته نه در فضای مجازی) بدون اینکه به آن معتقد باشی
همانطور که نثر غیر مسجع و عصبی یک آدم گم نام را در وبلاگت می گذاری و اسمش را شعر قلمداد می کنی و دائم آسمان را نگاه می کنی و سوت می زنی و می گویی منظورم این نیست منظورم این نیست
کی گفته من فکر کرده ام منظور از مهاجرت من هستم؟
این واژه ذهن خوانی را ول نمی کنی؟
محض اطلاعت ما قلم خوانی می کنیم
اگر کسی شعر فروغ در پست قبل را تایید کرده ؛ بار ادبی و احساسی شعر را تایید نکرده بلکه آن را پاسخ موجهی به آن نثر غیر مسجع عصبی یافته است.
این هم ذهن خواهی نمی خواهد می توانی از دایناسور و میله و ... بپرسی
البته وقتی شعر را در حد یک برون ریزی ادبی غیر قابل نقد پایین می آوری چه می شود گفت، بعد هم رفرنس می دهی که من در وبلاگم اینها را در گروه شعر و شعور جا می دهم ، از کی تا حالا این شده استدلال؟
دست از این کلام را درلفافه الفاظ غیرصریح پیچاندن بردار، البته اگر می خواهی برندار! فکر می کنی وزن یک کل کل کلامی در مجازستان چقدر است؟ واقعا هیچ.
.
نق و نوق های تو از جایی شروع شد که نمی توانی یک لحظه به خودت شک داشته باشی، هم فرزانه ای هم پارسا، حالا گیریم که مجازی نه حقیقی، می خواهی با تمام توان از خودت دفاع کنی اما نمیتوانی دوستان نزدیکت را حتی قانع کنی.
لاجرم خوش باشی و دوباره تکرار می کنم امید که در این هروله ی پرشتاب به سمت قله های بالندگی موفق و پیروز.

تا حالا جدی می گرفتم کلماتت را :)

رها از چارچوب ها یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 01:10 ب.ظ http://peango.persianblog.ir

در کامنت بالا گروه شعر و شور درست است نه شعر و شعور

عارف یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 02:11 ب.ظ

واقعا که بقول یکی از دوستان بظاهر بددهن اما رک و صادق، لذتی که برخی در اینجا - از جمله نویسنده وبلاگ- از فضل فروشی میبرند ، بر غم و دغدغه ای که برای انسان و جامعه دارند ، میچربد.
این " رها از چارچوب" خوب تونسته آنالیز بکنه فرزانه رو. و نیز " اردوغان " که در پس بی نزاکتی ظاهریش ، تعریف خوبی کرده از برخی و از فرزانه خواسته که دوماهی در لاک خویش فرو رود بلکه کمی آرام گیرد و فرصت تامل در داشته ها و باورها و رویکردهای فعلیش را داشته باشد. البته این توصیه را خیلیها باید بکار گیرند نه فقط فرزانه.
افسوس که برخی گمان میکنند ریا فقط خاص مذهبی هاست. نه ! ریای عرفی و ریای علمی تاسف انگیزتر است

مینجیق یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 03:57 ب.ظ http://yasamanfarzan.arzublog.com

عارف عزیز
گیریم کسی اظهار فضل می کند و از ان لذت می برد شما چرا از لذت بردن او ناخرسندی؟!
من اگر به صدای نواختن پیانویی گوش کنم که نوازنده اش از نواختن لذت می برد دو صد چندان لذت خواهم برد.
اگر سر سمیناری بنشینم که سخنران خود از سخنرانی لذت می برد با علاقه ی بیشتری گوش می کنم.
برفرض که فرزانه اظهار فضل می کند و از آن لذت می برد (من از پشت صفحه ی مانیتور متوجه احساس درونی او نشدم و لی گیریم شما درست متوجه شده اید) بسیار خوب! من هم از فضلش مستفیض می شوم. اگر هم لحظه ای حس کردم که فضلی ندارد که اظهار کند بدون سرو صدا وبلاگش را ترک می کنم و اینجا وقت نمی گذرانم چه برسد به آن که بخواهم کامنت بگذارم.

مینجیق یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 08:05 ب.ظ

باز هم به عارف:
در ضمن فرزانه اظهار فضلی هم نکرد. در نوشته اش آمده بود که پسرش ده دوازده ساله اش برای ترغیب او به بازی شطرنج به او وزیر آوانس می دهد. این را که خواندم تنها چیزی که به ذهنم نرسید اظهار فضل از جانب او بود. اتفاقا فکر کردم:" ای داد بیداد! از آن مادرهاست که پسرشان را اینشتن آینده می دانند." باترس و لرز کامنت گذاشتم و انتظار داشتم که پرخاش کند که :"تو چه می دانی؟! پسر من نابغه است و ره صد ساله را یک شبه خواهد پیمود! نه تو و نه هیچ زن دیگری اصلا در حدی نیستید که برای پسر من راه درس خواندن نشان دهید. پس فردا برش می دارم می برم دانشگاه شریف تا نبوغش را کشف کنند. از بس حسادت پسر نابغه ی مرا می کنی این حرف ها را می زنی." ولی فرزانه یک جور دیگر برخورد کرد.
وقتی دانشگاه شریف دانشجو بودم هفته ای یکی دو مورد از این گونه "اینشتن های آینده" می آمدند. اگر از تهران بودند همانجا دست به سرشان می کردند. آنهایی که از راه دور و شهرستان به همراه والدین آمده بودند معمولا دست به سر کردنشان سخت تر بود.
یک مقدار اساتید رودربایستی داشتند که دست به سرشان کنند. می فرستادند سراغ همسر من که آن موقع دانشجوی دکتری بود. یکی از چالش ها این بود که چه طور بدون این که دل مادرش که از شهرستان پاشده امده تهران بشکند به او بگویند که این روش کار نیست.
از آن "اینشتن های آینده" دهه ی هفتاد هیچ کدام فیزیکدان حتی متوسطی هم نشدند. دلیلش این بود که پایه ای مطالب را یاد نگرفتند. فقط چند اصطلاح آموخته بودند و یاد گرفته بودند که آنها را در بسته بندی شیک بلغور کنند و به خورد کسانی که چیزی نمی دانستند بدهند و اعجاب آنها را برانگیزند.

مینجیق یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 08:09 ب.ظ

فرزانه جان!
اینها را می گم برای این که واقعا دوست دارم از مدرسه ی پسر شما فیزیکدان های برجسته ای بیرون بیایند. (همان شهید مدنی می ره دیگه . مگه نه؟! به نوعی با پسرت هم-مدرسه ای هستم. ما آن زمان خیلی بین فرزانگان و شهید مدنی تفاوت قایل نمی شدیم.)
حالا نگی می خواهی پسر مرا از راه به در کنی از او فیزیکدان بسازی. حالا پسر شما نه یکی دیگه از همان مدرسه. فرقی برایم نمی کند. به هرحال, حال و هوای همکلاسی ها چشم انداز آینده ی دانش آموزان مدرسه های سمپادی را می سازند.

می دانم و تقریباً می فهمم که از چه می گویی مینجیق عزیز
بله همان مدرسه می رود ولی به نظر خودم نه نابغه است نه یک بچه استثنایی . از نظر من به جز یک دو تا مورد خاص بقیه بچه های آن مدرسه هم فقط بچه های باهوشی اند و احتمالاً کمی هم تیزکوش اند.

خوب این مدرسه کارگاه و آزمایشگاهش بزرگتر و براه تر است . معلم فیزیکشان سر کلاس با کارهای عملی و آزمایش درگیر فهم مطلب می کندشان . اما در مجموع روی کرد بیشتر به سمت تست زدن و آزمون های تستی است . الان دارند کتاب های تست دبیرستان را می زنند . توی حل مسأله روی کاغذ خیلی تبحر دارند . روی سریع حل کردن و ذهنی حل کردن مسأله های فیزیک با هم کری دارند . آزمون های آنلاین فیزیک برایشان ترتیب داده می شود و ... اما من ترجیح می دادم به جای همه اینها معلم فیزیکشان می توانست پرسش تو ذهن اینها بکارد . ترغیب به شناختن موضوعات تازه می کرد. اما از آن جایی که این چیزها ظاهراً به درد هیچ کنکور و استخدام و پیشرفت و پول در آوردنی نمی خورند ، مهجورند حتی اینجا توی شهید مدنی

مینجیق یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 08:18 ب.ظ

در مورد تک فرزندی:
من تقریبا همسن و سال پسر شما که بودم از تک فرزندی تغییر فاز دادم. خواهرم 13 ساله که بودم دنیا آمد.
خیلی خوشحالم که خواهری دارم. یک مقدار زیادش به این علت هست که والدینم کمتر تنها می مانند و کمتر به من وابسته می شوند.
اما به طور تک فرزند بزرگ شدن مزایایی دارد. بزرگترینش آن است که شخص از سن کم یاد می گیرد خودش خودش را مشغول کند. من علاوه بر تک فرزندی مدتها تک-نوه و تک-نتیجه هم بودم. در همسایه هایمان هم کودکی نبود.
بزرگترین آزاری که من از نک-فرزندی می دیدم حرف هایی بود که آن زمان آشنایان در مورد تک فرزندی می زدند. انگ لوس بودن و چیزهایی از این دست. این انگ بیشترین آزار را داشت. ولی ان زمان تک فرزندی پدیده ای کمیاب بود. حالا خیلی از بچه ها تک فرزند هستند و از این حرف و حدیث ها کمتر است. به عنوان یک مادر سعی کنید فرزند خود را نسبت به این انگ محافظت کنید. یعنی در حضور دیگران حرکتی نکنید که این انگ را تقویت کند و بهانه ای دستشان دهد.
آشنایان هرکدام عقده های خودشان را دارند و می خواهند سر یکی خالی کنند. همان طوری که اگر کسی لکنت زبان داشته باشد از آن موضع به او حمله می کنند اگر کسی سبزه باشد به آن موضوع گیر می دهند اگر هم کسی تک فرزند باشد از ان موضع حمله می کنند. حالا خوبه ما در ترکی معادل شعر عامیانه ی "بچه ی یکی یه دونه ...." را نداریم!

برای من هم دقیقاً همین طور است . در میان خیل آشنایان و فامیلی که نصیحت می کنند مرا برای آوردن فرزند دوم حرفهای کسانی که فکر می کنند تک فرزندی یعنی لوسی و ننری و بی دست و پایی ! بیشتر از همه ناراحت کننده است . چون رفتارهای پسر من درست خلاف این است یعنی خیلی زودتر از هم سن و سالهایش سعی کرده خودش را مستقل و شبیه آدم بزرگها نشان بدهد. یعنی سن رفتاری اش بیشتر از سن واقعیش است شاید چون الگوی رفتاری بچه گانه غیر از هم کلاسی هایش دور و برش نبوده و بیشتر وقت ها بین بزرگترها تنها بچه بوده است.

رها از چارچوب ها یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 08:42 ب.ظ http://peango.persianblog.ir

جناب عارف
بنده کجا فرزانه را آنالیز کرده ام؟
اگر من آنالیز منطقی در مورد فرزانه داشتم که با او بحث نمی کردم و به نتیجه می رسیدم، چالش بین من و او از آن جهت است که من نمی توانم موضعش را آنالیز بکنم و منطق رفتارش را بفهمم.
بحث کردن در این مجازستان مثل درد دل کردن و طنز نوشتن و غیره سرگرمی ماست، نه تعارفات این وادی مهر عمیقی در دل می کارد و نه بحث و جدل ها را می توان پای دشمنی گذاشت.
.
فرزانه یادم رفت بگویم
من و تو تداخل منفعتی نداریم که بحث رقابت و دشمنی پیش بیاید، موضوع صرفا این است از روزی که خودت دقیقا می دانی کی بود فکر می کنم تو شفاف نیستی حال اینکه تو را آدم شفافی می دانستم.
.

درخت ابدی دوشنبه 11 شهریور 1392 ساعت 03:06 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام
چقدر خوب که زن و بچه‌ای در کار نیست تا ببینم چی به چیه.
من کلا صورت‌مسئله رو پاک می‌کنم و غمم نیست که کی چی می‌گه.
امیدوارم وقتی پسرک بزرگ شد، دوست‌دختری کم‌حرف نصیبش بشه. کسی که گوشش شنوا باشه

سلام
بله در زبان ترکی به کسی مثل شما می گویند یدّی دولت دن آزاد دی
یعنی از هفت تا دولت آزادی دارد.
من هم امیدوارم

مینجیق دوشنبه 11 شهریور 1392 ساعت 10:04 ب.ظ

استریوتایپ نابجایی است که تک فرزند ها لزوما لوس هستند. خوشمزه این که آن بزرگتر هایی که آن زمان در مورد لوس و ننر بار آمدن تک-فرزند نیش و کنایه می زدند حالا که فرزندان خودشان نزدیک به چهل ساله شده هنوز به آنها سرویس می دهند. فرزندانشان هنوز بدون آنها نمی توانند از پس مشکلات زندگی برآیند و از آنها انتظار دارند خرجی زندگی شان را بدهند و کارهای خانه شان را انجام دهند. اغلب فرزند ها گذاشته اند و رفته اند خارج . این خانم ها هم که روزگاری در مورد لوس و وابسته بار آمدن تک فرزند ها مخ ما را می خوردند همسر بیمارشان را در ایران تنها می گذارند زندگی شان به هم می ریزد اما می روند آن سر دنیا از این ایالت آمریکا به آن ایالت تا مشکلات این فرزند و آن فرزند را حلو فصل نمایند. فرزندانی که الان حدود 40 سال سن دارند. برای یکی ظرف می شویند برای دیگری بچه داری می کنند برای یکی وکیل می گیرند تا طلاقش را سر و سامان دهد آن یکی را از زیر قرض بیرون می آورند و....

مینجیق دوشنبه 11 شهریور 1392 ساعت 10:18 ب.ظ http://yasamanfarzan.arzublog.com

فرض کنید خانم و آقای الف به تقاضا ی فرزند اولشان فرزند دومی را دنیا آوردند تا در جواب این سئوال که چرا من تنهایم کم نیاورند. پس فردا در جواب سئوال فرزند دوم که چرا مرا دنیا آوردید چه خواهند گفت. "برای این که فرزند اولمان تنها نماند" جواب قانع کننده ای نیست!
خلاصه می خواهم بگویم نه به حرف آشنایان بزرگتر ها برای داشتن فرزند توجه کرد نه به فرزند اول. همین آشنایانی که به مادر ها می گویند :"فرزند دوم را بیار من خودم کمک می کنم" با اولین گریه ی فرزند دوم صدایشان در می آید که "تو که وقت نداشتی برای چی دو می را آوردی."
دست آخر باید ببینید آیا دل خودتان فرزند می خواهد یا نه. به
فشار اجتماع و.... نباید اعتنا کرد.

عارف سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 11:48 ق.ظ

مینجیق عزیز!
ناخرسندی از چربش لذت حاصل از فضل فروشی برخی به تالم ناشی از " ادراک" از آن روی است که چنین عدم توازنی ، موجب " گم کردن راه" ( ابتدا نوشتم گمراهی ، اما بدلیل مستعمل شدن این کلمه ، پاکش کردم) میشود.
شاید همین بی تقوایی علمی است که باعث میشود گروهی در فمینیسم به افراط بیفتند ، گروهی در ملی گرایی و گروهی در مذهب و گروهی در تسامح و گروهی در تئوری اندیشی و گروهی در عمل گرایی.
اما تلاش شما هم جالب و درخور است!

مینجیق چهارشنبه 13 شهریور 1392 ساعت 01:16 ب.ظ http://yasamanfarzan.arzublog.com

حتی اینی که می گن والدین به تک فرزند زیادی وابسته می شوند( و بالعکس) هم لزوما در مورد همه صدق نمی کنه. بسته به شخص و ارزش هایش داره. خیلی ها هستند تعداد زیادی فرزند دارند اما اصرار دارند فرزندانش پیششان باشند و نمی ذارند حتی یک محله اون ور تر خانه بگیرند. بعضی ها هم تنها یک فرزند دارند اما از اول می گویند بچه باید بره به دنیال زندکی خودش. باور دارند که بچه برای اینده است نه برای والدین. خیلی راحت هم این را می پذیرند و بعد از این فرزند برای ادامه ی تحصیل یا کا ر یا.. رفت آن سر دنیا بی تابی نمی کنند.
در مقابل والدینی هستند که اگر یکی از چندین فرزندشان یک هفته به آنها سر نزنه با تمارض اظهار عجز گله گذاری و ایجاد حس گناه در فرزند او را مجبور می کنند هر کاری برای آینده اش لازمه ول کنه بیاید به خدمت آنها

خلیل پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 07:28 ب.ظ http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

و این بخشی از لذت های پر دلهره زندگی است.

هستونک پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 08:11 ب.ظ

سلام
نمی دانم برخی دوستان یک پسربچه پرانرژی وبااستعداد و ... رابا چندصد سالگی خودشان یا خود آرمانی شان مقایسه می کنند.
سالهای دوره راهنمایی مجلات کودکان و نوجوان می خواندم و هنوزاعتقاد داشتم در دنیا چیزی نیست که من نتوانم بفهمم فقط باید یکی پیدا بشود که بتواند درست توضیحش بدهد.
از تیپ بچه هایی بودم که حرف های گنده تر از دهن می زدند برای خودم این شیوه یعنی فشرده کردن یک عالم حرف و معنی درچند کلمه یا جمله سنگین و تیز و معمولا نه چندان معمول و خوشایند برای دیگران !
یک مخزن از سئوال های نامربوط به من و سنم و گاه ممنوعه.
یک بز کاغذ خوار که گوشی مناسب شنیدن حرف های نامربوطش نداشت و سرش مدام توی داستان ها و مجلاتش بود و در کار انوزا و گریزهای غریب.
چقدر نصیحت! اینجا ریخته !
بنظرم من هم آن روزها بهترین چیزی که نیاز داشتم و گاهی می جستم و گاه نه :همین گوش شنوای حایز ادراک بود. و کمی تشویق و تاید.
منابع خوب و مناسب هم البته نعمتی است که با داشتن والدین فرهیخته ای چون شما برکتی مضاعف است برایش.
بنظر من پسربچه ها چیز زیادی نمی خواهند :
دیده و شنیده شدن . منابع و امکانات حداقلی و مهمتر از همه انگیزش و تشویق برای جستجوی پاسخ پرسش هایش و ساختن چیزهای ساده را یاد گرفتن ، کمی ورزش و جست و خیز کافی و درس ومشق باندازه لازم (دل خوشی از درس و مشق ندارم با حداقل تلاش کارم را راه می انداختم) ، کمی نوشتن و چند دوست مناسب.
خلاصه کنم : فراهم کردن زیرساخت های مناسب برای اینکه پسرتان اعتماد بنفس کافی برای استفاده از آموخته ها و استعدادهایش کسب کند و شخصیتش ساخته شود.
زیربنای شخصیتش محکم وپرداخته باشد بعدا خودش راهش راپیدا می کند نیازی به نگرانی شما نیست.
اینها بنظرم مهمتر است از کتاب و تجیزات مدرن و پول توجیبی و بهترین مدرسه ها و ... بازی های نخبه پروری
نمی دانم میتوانم منظورم را بخوبی ادا کنم یا نه :
ساختن یک انسان محکم و درست واخلاقی و قوی و خلاق مهمتر است از درست کردن یکصرفا نابغه خوشفکر روشنفکر یا ...
مدت زیادی استنمی نویسم و انگار کلماتکافی ندارم . امیدوارم باتوجه به پیشینه ها و نظرات کلی ام منظورم رابتوانیدحدس بزنید و دریابید.
هرکسی از ظن خود یار شماست !

ققنوس خیس جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 08:39 ق.ظ

"هستونک" گرامی طوری صحبت می کنند که انگاری قرار است سفارش یک ماشین _با یک سری ویژگی های خاص+ویژگی های عمومی_ به کمپانی مورد علاقه شان سفارش بدهند!!
گویا به قول آن عزیز سفر کرده جایی هست به اسم "کارخانه ی آدم سازی" که قرار است از توی آن "یک انسان محکم و درست و اخلاقی" به وجود بیاید!!
بنده از همین جا با فرزندانی که قرار است تحت تعالیمِ این چنین والدینی قرار بگیرند، همدردی می کنم.

مینجیق چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 08:48 ب.ظ

فرزانه جان
نظرت در مورد این سایت و تنوع مقالات موجود در آن چیه:
http://www.ical.ir/
همین خوشحال می شم نظر سوفیا و درخت ابدی و ققنوس خیس وبقیه را در این باره بخوانم

من دقیقاً متوجه منظورت نشدم . حالا اگر کمی تو این سایت بچرخم شاید متوجه شوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد