دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

به زیر سیاهی

همه چیز از یک روز و از یک اتفاق شروع نشد. یادتان باشد همه چیز از سی و چند سال پیش شروع شد  .

اگر چه ما هم از گفتن و نوشتن درباره آن خسته نخواهیم شد. با استدلال با گفتمان با نوشتن با خواندن با مقاومت مدنی با هر چه که بتوانیم به اجباری بودن آن " نه " خواهیم گفت .


بله میگفتم ، همه چیز از روزهایی شروع شد که زنان مأمور به انجام مأموریتی شدند، که هیچکس درباره آن از آنها چیزی نپرسیده بود. روزهایی که پوشش زنان معنا و مفهومی غیر از لباس یافت. عده ای آن را اسلحه برای مبارزه با استبداد و استعمار کردند عده ای ابزار نفرت از رژیم شاه کردند و عده ای هم آن را عامل دینی کردن جامعه و حفظ تعادل و نظم مردان و جوانانی که آن روزها سر و سامان نداشتند. هر چه بود لباس و پوشش زنان در حوزه عمومی  ابزار شد و از امری سنتی به امری سیاسی بدل شد.


در ابتدا حجاب ، اجباری نبود اما زنان بی حجاب عروسک فرنگی بودند به تدریج حجاب ، هم چنان اختیاری بود اما به شرط آنکه با حجاب باشی ! عروسکها یا باید روسری سر می کردند یا باید در اماکن عمومی آزار و اذیت و تحقیر گروههای افراطی و در محیط کار اخراج را تحمل می کردند.


طولی نکشید که  گفتمان "مرگ بر بی حجاب" از راه رسید و فشارها و اجبارهای بی قانون تبدیل به قانون مجازاتی شد که می توانست بی حجاب را در ملأ عام شلاق بزند.


به دلایلی که البته جای واکاوی بیشتر دارد اولویت ها تغییر یافت زنان طبقه متوسط پشت سر توده زنان قرار گرفتند. آنها که می خواستند انسان باشند و نه گوهری در صدف ، تلاشهای کم رمقی کردند اما بجایی نرسیدند. همان روزها اولین وزیر زن ایران رابه جرم ضدیت با چادر و صدور آیین نامه ممنوعیت چادر در مدارس محکوم و مجازات کردند.


اکنون سالهاست که حتی به رغم نظر مذهبیونی که حجاب اجباری را مطابق قوانین شرع نمی دانند و واکنش های گوناگون اعتراضی ، هم چنان نگاه تحمیلی و بیمارگونه عده ای به زنان ، در پی محکوم کردن زنان به انجام مأموریت جعلی حفظ امنیت اجتماعی است. جدال های خیابانی ادامه دارد گویی در این وانفسا امنیت این سرزمین ، فاعل و مفعولی جز روسری زنان ندارد .


پ . ن : هفته پیش جشنی به نام تولید ملی با حضور خانواده های کارکنان در شرکت برگزار شد جشن داشتیم گو اینکه در دو ماه گذشته محصول آماده ای از در شرکت خارج نشده باشد . مجری برنامه در خلال برنامه چندین بار از والدین کودکانی که چادر بسر داشتند خواست با معرفی خود و مراجعه به روابط عمومی کارت های هدیه پنجاه هزار تومانی حجاب برتر را دریافت کنند.


ضمناً در این میان فقط همین یکی کم بود.

ماران و مارگیران

زمانی که دبیرستانی بودم در مجله ی فیزیک مقاله ای تأثیر گذار از دکتر منصوری خوانده بودم به اسم " از حسابی ما هشترودی دیگری نسازید " اکنون با جوی که در دنیای مجازی و نشریات می بینم بیراه نیست گفته شود از شهریاری ما حسابی دیگری نسازید!


پرویز شهریاری یک معلم ریاضیات بود. معلمی عاشق ریاضیات که دوست داشت معنای ریاضت در فهم ریاضیات نباشد. نه مسلط به سیزده زبان زنده دنیا بود نه حافظ قرآن و کلیات سعدی نه صاحب اختراع های اعجاب آور ، نه علامه ای همه چیز دان بود و نه مصاحب و شاگرد اینشتین و  نه نظریه پرداز نظریه های بایگانی شده  و نه پشت کننده به جایزه نوبل و نه پدر ریاضیاتی چیزی ... و همه این نبودن ها ذره ای از ارزش و قدر او نمی کاهد.


در عوض پپرمرد شیفته آموختن فلسفه و کاربرد و تاریخ ریاضیات بود.

آموزش و پژوهش در ریاضیات را تا پایان عمر رها نکرد و اگر چه چهره ماندگار ریاضیات شد هرگز براه مفلوکانی نرفت که افتخار می کنند شاه با دهان مبارکش به شان گفته است برو پدر سوخته !


عاشق نشر آنچه می دانست بود. می گفت ریاضی باید با تاریخش خوانده  و فهمیده شود. او هیچ گاه به این تصور غلط مردم که دانشمند باید همه چیز دان باشد دامن نزد . بلکه نشان داد علوم جدید علامه پذیر نیستند و دانشمند کسی است که چیزهایی را خوب بداند در آنچه می داند جدی است و در آنچه نمی داند بی ادعا .


تاریخ نشان می دهد که قهرمان سازی نه ارج و قرب دادن به مردان علمی ، بلکه نقیصه ای فرهنگی است که هم حاکی از عقب ماندگی ماست و هم مانع رشدمان.



شب آفریدی ... شمع آفریدم

پسرک همین طور که دفتر جلویش است و دارد می نویسد ، دست می کشد به گلبرگ ارکیده های روی میز و می گوید :

"مامان  کاش این ها واقعی بودند "... و به نوشتن ادامه می دهد .


میان سکوت .....   و در یک آن ، تمام دنیایی که برایش ساخته ایم به نظرم حقیر و ناچیز می شود.




از بن بست هایی که داریم

در شرایط کنونی کسانی که خود را روشن فکران سکولار یا عرفی می دانند امکانی برای  گردهم آیی ، انتشار نشریه و کتاب و ایجاد مراکز فرهنگی و صنفی حتی بصورت مجازی را ندارند . ولی دسته ای از روشنفکران که خود را روشنفکران دینی نامیده اند امکان محدود و یا حد اقل موقتی برای فعالیت های فرهنگی می یابند ...


در حال حاضر سؤال این است که آیا کوشش برای فهم موقعیت فکری و فرهنگی روشنفکران دینی  و فعالیت های کم و بیش اصلاح طلبانه آنها ضرورت دارد یا باید همچنان پدیده روشنفکر دینی را حاصل یک تناقض درونی خواند و انکارش کرد ؟


منکران روشنفکری دینی میگویند وقتی ملاک حقیقت کسی محصول ایمان دینی او باشد ، دیگر نخواهد توانست در مورد رویارویی بنیادین دنیای مدرن با سنت های کهن موضع درستی بگیرد زیرا انسان مؤمن ناگزیر است لوازم بحث بخردانه مدرن را وارد مسائل ایمانی نکند و در نتیجه از پیش ، مسیرش در جست و جوی حقیقت بی معنا خواهد بود .


اما در تعریف متفاوتی از کار روشنفکری می توان نشان داد که روشنفکری دینی  مفهومی متناقض نیست . زیرا اولاً باور دینی به شکل منطقی نمیتواند به معنای پاسخ نهایی به تمامی پرسش های پیش روی مؤمنی باشد که کار فکری می کند بلکه فقط دایره ای از امکانات را برای کار فکری می گشاید . همان گونه که یک متفکر سکولار دایره ای از امکانات را به یاری دانایی و باورهای علمی و فلسفی خود دارد.


به همان شکل که اطمینان یک خرد باور به بنیاد خرد باوری مدرن در خود خطرناک یا بنیادگرایانه نیست و تنها جایی که او بر پایه این اعتقاد مسیر بحث انتقادی خود را درباره خرد و خردباوری مسدود کند ما او را جزم گرا خواهیم خواند، یک مؤمن به خداوند نیز بر اساس ایمان خود بنیادگرا نیست اما برای مثال جایی که مانع از بحث شکاکان یا آتئیست ها شود بنیادگرا خواهد بود.


باور به اصول در خود ، جزم گرایی نیست . جزمیت انکار توان دگر گونی یا ابطال اصول است . آن کس که با فرض امکان دگرگونی مبانی اعتقادی اش وارد بحث می شود راه را بر تبدیل کار فکری اش به کار روشنفکرانه مسدود نکرده است ، خواه مؤمن به اصول دینی باشد یا مؤمن به مبانی و آموزه هایی فلسفی یا علمی .


برگرفته ازکار روشنفکری / بابک احمدی / نشر مرکز / آبان1387


پ.ن :  سؤال من از نویسنده کتاب این است به فرض پذیرفتن این تساهل ، کدام دین است که توان دگرگونی یا ابطال اصول خود را داشته باشد ؟

دیگر اینکه امکانات یک روشنفکر دینی که قابل آزمودن نیست پس چگونه می توان آن را با امکانات فکری روشنفکران سکولار مقایسه کرد ؟

 

فقط اینجا اتفاق می افتد!

شش هفت سال قبل ، از دوستی که آن زمان پسرش در سالهای آغاز نوجوانی بود شنیدم که می گفت فعلاً دوست دارم بچه ام با مذهب بیگانه نباشد ، مذهب میتواند مثل یک کنترل کننده باشد برای رفتارهایش ... بزرگ که شد می فهمد !! جالب این بود که آن دوست نه تنها آدم مذهبی نبود افکاری کاملاً غیر دینی داشت .


یادم نیست من هاج و واج مانده ، به او گفتم  که چرا همین الان نفهمد ؟


حالا که به علل نفوذ و ریشه گرفتن دین در سرزمین مان فکر می کنم ، می توانم این یکی را هم به لیستم اضافه کنم :


هنوز والدینی که می خواهند بخشی از مسئولیت تربیت فرزند خود را زمین بگذارند یا از سر خود باز کنند ، دست به دامن دین و مذهب می شوند تا بلکه هشدارها و انذارهایش ، بچه را سربراه بار بیاورد . همان چیزی که حکومت چندین دهه است تلاش می کند در مقیاس بزرگتر انجام دهد . گویی که مردم هرگز بزرگ نخواهند شد ...