دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

و "امید" مکان و زمان را دگرگون می کند...

بار دگر که رسد بهار

بازم نیابد شاید در این جهان.

دل داده به این باورم

که بهار همسان آدمی‌ست،

چرا که می‌گرید

در سوگ یار یگانه‌اش.

 

بهار اما هیچ نیست

مگر شیوه‌ای از کلام.

نه گل ها باز می‌گردند و نه برگچه‌های سبز.

گل‌هایی تازه می‌شکفند و برگ‌های سبز نو.

و رو‌های خوش دیگر از راه می رسند.

چیزی باز نمی‌گردد، چیزی تکرار نمی‌شود،

زیرا هر چیز واقعیتی است.

 

بهار که از راه برسد

اگر من نباشم،

باز گل ها به رسم همیشه می‌شکفند

و برگ درختان کم از بهار پیش سبز نخواهد‌بود.

واقعیت را به من نیازی نیست

دلم از شادی این فکر می‌لرزد

که مرگم را ارزشی نیست.



                                                         فرناندو پسوا / ترجمه بابک احمدی 




پ.ن: از دفتر شعرهای آلبرتو کائه رو 

نظرات 54 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1393 ساعت 01:19 ق.ظ

هر کس و هر فکری اگر در معرض نقد واقعبینانه نباشد در معرض گمراهی است. آری گفتم غرور و بلافاصله افزودم :گمراهی. یکی از دلایل گم راهی فکری ، غرور است. غرور یعنی دلبستن به داشته های فکری خود و آنها زا مصون از خطا دانستن ، ولو در کلام خلاف این را گفتن.
آری همه ما در معرض غرور و گمراهی متعاقب آن توانیم بود. لااقل با هندوانه و خربزه ( حالا چقدر از نظر شما مهم است!) گذاشتن بر احتمال لغزش نیفزاییم.
مرقوم فرموده اید: میدانم این خانم "از مکارم اخلاق عالمی دگر است" و افسوس که نمیدانم کجاست وگرنه تمام خربزه های جهان را میخریدم و زیر بغل او میگذاشتم تا بار دیگر شروع به نوشتن کند.
در اینکه این خانوم از نظر مطاللعات از سطح متوسط خانمها و نیز آقایان کشور بالاتر است شکی نیست؛ اما اگر شما ایشان را تا بدین حد متعالی یافته اید ، شاید بخاطر کوچکی شدیدی است که در ذات خودتان میبینید. راستی اینکه گفتید اگر میدانستید او کجاست میرفتید و همه خربزه های جهان را میخریدید و زیر بغلش میگذاشتید ، خیلییییی رمانتیک و جالب بود !

یک دوست سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1393 ساعت 10:36 ق.ظ

من از کوره در میروم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1393 ساعت 12:28 ب.ظ

بگذاریم دیگران قضاوت کنند که چه کسی از کوره در میرود و خوی وحشی خود را بروز می دهد و زبان به توهین میگشاید!
گفته اید:هر کس و هر فکری اگر در معرض نقد واقعبینانه نباشد در معرض گمراهی است.کاملآ با شما موافقم اما نقد واقع بینانه با قضاوت در مورد شخصیت دیگران فرسنگ ها فاصله دارد.آیا ما میتوانیم به صرف اینکه انسان ها شاید دچار خود بزرگ بینی و غرور شوند تشویق، تجلیل و بزرگداشت را از حیطه مناسبات انسانی حذف کنیم؟مثلآ به نظر شما اگر تحقیقات نشان دهد که آزادی برای اکثر آدمیان خطرناک است و ممکن است آنها را به فساد و گمراهی بکشاند باید نعمت و شادی آزادی را از آنها گرفت؟به نظر شما اگر شخصی که به گفته شما از نظر مطالعات از سطح متوسط خانمها و نیز آقایان کشور بالاتر است و مطالب ایشان آنقدر ارزش دارد که حتی خود شما را که با دیدی انتقادی به شخصیت ایشان و نه افکار و نوشته هایشان هر روز به اینجا میکشاند، اگر تشویق به نوشتن کنیم خربزه زیر بغل او گذاشته ایم؟به نظر شما کسی را که بر"تخته سیاه مدرسه جهل ما"مطلبی می نویسد و پنجره ای باز میکند به سمت و سوی دانایی و متآسفانه چندی است که دیگر نمی نویسد، نباید تشویق به نوشتن کرد؟
اصلآ مگر من چه گفتم که تا این اندازه به شما برخورده؟
هرکسی از ما می تواند فریاد میهن باشد با گفتن و بازگو کردن دردها و کاستی ها و رنجهایی که جامعه اش از جهل و نادانی میکشد و قرن هاست که ادامه دارد و همچنان می بینیم که بلاهت و سفاهت می تازد.
شما اگر در نوشته های این خانم نکته ای می بینید که نیاز به نقد دارد و بوی خودپسندی و غرور و گمراهی میدهد حتمآ بازگو کنید.اما حق ندارید کسی را به صرف تشویق دیگران آن هم "تشویق به نوشتن" مؤاخذه کنید.
و در پایان یک جمله از خودم نقل میکنم:
هیچگاه دیگران را از ترس ایجاد غرور در شخصیت آنان از لذت تشویق محروم نکن.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1393 ساعت 05:18 ب.ظ

هرچند تجربه نشان داده است که در جوامعی همچون جامعه ما تشویق و تمجیدها غالبا از انسانهای متوسط بتهایی ساخته که بتدریج به مشکل بزرگتری تبدیل شده اند، اما بسیار خب! اگر مخاطب شما این دعوت را صرفا تشویقی قلمداد کند ، حرجی نیست.
ضمنا من عرض کردم که سطح صاحب وبلاگ صرفا از متوسط جامعه بالاتر است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد