دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

مصرف می کنم پس لابد هستم

ساختمان های لوکس ، مغازه هایی پر زرق و برق با نام معروف ترین برندهای دنیا ، قفسه های چشم گیر انباشته از هر چه که بخواهی ، فروشنده های شیک و سبد خرید های  عظیمی که به این زودیها پر نمی شوند . در این معبد مصرف ،  فضا برای چندین ساعت چرخیدن و بالا و پایین رفتن ، بازی کردن بچه ها ، و غذا خوردن و  لذت بردن هست . خرید کردن مهم نیست ، مصرف مهم است اینجا حتی ناتوانان از خرید هم از لذت دیدن سیراب می شوند. آنها به جای مصرف کالا ها ، زمان خود را برای تماشای آنها مصرف می کنند .


 نمایش این همه فراوانی ، خوشی و لذت خرید  را فراتر از آن چیزی می کند که واقعیت دارد و آن را تبدیل به نوعی اقتدار تخیلی می کند . اما مصرف کننده های این مراکز که عموماً از طبقات متوسط اند دنبال دوباره تعریف کردن جایگاه طبقاتی و اجتماعی شان هستند. خصوصاً در شهرهای بزرگ که افراد کمتر هم دیگر را می شناسند و مردم چیزی جز آنکه می بینند نمی دانند بیشتر و متفاوت مصرف کردن راهی برای جلوه دادن موقعیت اجتماعی جدید است . یعنی بیشتر و مطابق مد مصرف کردن پرستیژ اجتماعی قلمداد می شود. به همین جهت کالاهایی که در معرض دید عموم قرار می گیرند مثل لباس ، اتومبیل ، گوشی موبایل و مبلمان منزل همیشه خریدار مشتاق دارد .


این مکان ها با چیدمان های زیبا و نماهای وسوسه انگیز به نیازهای روحی و عاطفی طبقه متوسط پاسخ می دهند مرزهای فرهنگی و اقتصادی طبقات اجتماع را از بین می برند. اما آیا خرید کالاها و نشانه های تمدن به تنهایی افراد را مدرن می کند ؟


نکته مهم دیگر در این رابطه تفاوت معنادار علاقه و ولع زنان برای حضور در چنین مکان هایی است . زنان در دو نقش متفاوت در این معابد مصرف ظاهر می شوند. گویی رابطه مستقیم و معناداری بین جنسیت و این مکان های مدرن هست . اولی در نقش فروشنده ها و راهنماها و صندوق دار های با نزاکت و خوش رویی که لبخند شان محو نمی شود و دوم در نقش خریدارانی که یا ساعتها برای خرید یک کالای ناچیز پرسه می زنند و وقت می گذارند و یا قدم زدن بین مارکها و قفسه ها و رگال ها و ویترین ها هوایی شان می کند.


 علت چیست ؟ علت اینکه زنان بیشتری در این فضاها هستند چیست ؟ از استفاده بازار و ساخت سرمایه داری برای استفاده از نیروی کار ارزان زنان در نقش اول که بگذریم شاید خرید کردن و پرسه زدن به بهانه خرید راهی برای باز پس گرفتن نادیده گرفته شدن آنها در عرصه های دیگر اجتماعی و ساختار اقتصادی و فرهنگی مرد سالار باشد .





نظرات 48 + ارسال نظر
بهارک شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 01:03 ق.ظ

ولله ما که هر بار گفتیم از این مسابقات خرید بیشتر و حتی وام گرفتن برای تعویض مبلمان و اینا بدمون میاد یکی پیدا شد بگه هنرشو نداری وگرنه خیلی هم خوبه.

درست اشاره کرده ای یکی از ویژگیهای این فضا این است که قبح بدهکاری و قرض گرفتن و وام گرفتن را از بین می برد یعنی می توانی بدون داشتن پول هم عطش به مصرف کردن را تا حدی رفع کنی .

شهاب شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 10:05 ق.ظ

آفرین.حالا از فلسفه به معنای واقعی اش داری می نویسی.عرض کنم خدمتتون مصرف و کالایی شدن زندگی معاصر جایگزین خیلی از خواستها و آرزوهای انسانی شده.زنهادر مراکز خرید در حقیقت به دنبال امتداد جسمشون در چشم جامعه هستند.از همین رو کالاهای زرق و برق داری مثل طلا(امتداد گوش و گردن)لباس(امتداد برآمدگی های بدن) وسایل آرایشی (امتداد نقش طاهر و مو) کفش(امتداد پا)و...مورد توجه و دقت زن در جامعه ی سرمایه داری قرار می گیرهبرای مرد ،جایگاههای نمادین در ساختار اجتماعی که راحت تر بتونه قدرت مردانه شون رو نشون بده محل رقابت وهدف قرار می گیره .مثلا جایگاههای شغلی ،زندگی سیاسی و حتی کالاهایی که در زندگی روزمره بتونه این قدرت رو بهتر نشون بده مثلا ماشینهای لوکس و خیابان به راحتی محلی برای بازنمایی چنین قدرت مردانه ای هستند. .شما از منظر یه زن منتقد وضع موجود و در جایگاه روشنفکرانه به موضوع دارین نگاه می کنید.اما از منظر اجتماعی و در زندگی روزمره به نظر من ساختار سرمایه داری انگشت روی یکی از اصلی ترین علائق زنانه یعنی اغوا گذاشته و اغوا رو از یه امر حضوری برای زن تبدیل به یه امر حصولی کرده .یعنی چیزی که به واسطه ی کالا بدست می آید و به واسطه ی امری مربوط به خصلت های زنانه ی زن.این راز بزرگی که سرمایه داری با توجه به گنجینه های زیستی زن کشف کرده و بوروکراسی رو برای برنامه ریزی و به ارزش افزوده رساندن اون تجهیز کرده.صنعت تبلیغات و فیلم و... وظیفه اش همین بوده یعنی ظرافت و زیبایی کالاها را با ما به ازاء زنانه تبلیغ کردن.در مورد گنجینه های زیستی مرد هم لازم به گفتن نیست که غریزه ی جنسی تا چه میزان در بازتولید سرمایه داری متاخر و نیز نفوذ قدرت و بوروکراسی تا پایین ترین لایه های اجتماعی و روانی جامعه ی جدید موثر بوده است.به هر حال اگه با نقدهای امثال شما ،بشود فضیلت های زن بودن(و مرد بودن) را از نو صورتبندی کرد و به جامعه نشان داد و در برابر هجوم بی امان بلاهتهای(مردانه-زنانه ی ) معاصر مقاومت کرد به نظرم فلسفه به رسالت معاصرش یعنی ارزیابی و سنجش ارزشها در هر دوره ای نزدیک شده است.

ممنون قربان دلگرم شدم :)
استفاده از تفاوتهای جنسیتی برای اهداف جامعه سرمایه داری قابل انکار نیست و کاملاً آشکار است و البته اگر متقابل و آگاهانه باشد اشکالی هم ندارد چون بصورت تعامل و روابط بده بستان تعریف می شود. ولی معمولاً این گونه نیست .
البته در کنار نقدهایی که از این رویکردهای مصرفی می شود باید نکات مثبت آن را هم دید مثلاً اینکه قدرت انتخاب مصرف کنندگان چه قدر افزایش پیدا کرده و یا اینکه افراد چه اندازه می توانند فردگرایانه تر عمل کنند و اقتصادی که تولید ثروت می کند چه گرههایی را برای انسان باز می کند .
اما نگاه نقادانه اگر نباشد ابعاد تاریک قضیه دیده نمی شود و سنجش و ارزیابی هم در کار نخواهد بود

منیر شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 11:03 ق.ظ http://dastnam.persianblog.ir/

سلام
محض ریا عرض کنم تا چیزی لازم نداشته باشم از مرکز خرید فراری ام .
مردهای همه جای دنیا زنهای همه جای دنیا را متهم به دور ریختن پول در بازار میکنند اما ما با شواهد زنده میدانیم که زنان ایرانی شورش رو در اوردند و کل سوریه رو همین زنهای ایران آباد کرده بودند . و در این امر اباد سازی خارجه اهتمام ویژه دارند.
ما سفر کردن بلد نیستیم . صرف کردن وقت برای شناختن آثار تاریخی رو یاد نگرفتیم. حوصله پرسه زدن لابالای صفحات به جا مانده از تاریخ خودمان رو نداریم چه رسد به خارجی ها رو پس فقط خرید کردن می مونه . اینم نکنن پس چه کنند ؟
...
تا حالا چند تا زن ایرانی دیدی که دلش فضا بخواد ؟
من که شک ندارم اگه فضا بازار داشت دل خیلی ها میخواست
یا مثلن قواصی در اقیانوسها . اون جا هم بازار نیست.
یا مثلن سفر چند روزه به جنگلی بکر
یا سفر با کشتی وسط آبهای یخ زده
یا بیابان گردی
یا ...
هرجا بازار نیست اصلن توی سبد فکری خانواده ایرانی ـ زن ایرانی ـ نیست
استثنا همه جای دنیا هست .
...
من حتا انتخاب نوع سفر رو نتیجه ی آموزش جماعت می دونم . و تاثیر این رو کمتر از یافتن حقوق از دست رفته و نادیده گرفته شده می بینم . چرا که اگه بیابانگردی با اموزش درست حسابی و مشخص شدن اهداف سفر مد بشه بی شک زنان خودشون رو در چنین سفرهایی خواهند یافت و بی شک به حقوق نادیده گرفته شده ی خود هم خواهند اندیشید و بی شک با پولی که دز این سفر هزینه کردند هم ! ارضا خواهند شد و بی شک جناب سالار هم سرکیسه ی احترام را آسان تر شل خواهد کرد .
...
بچه های اینجا از کودکی اینها رو که گفتم نه در خانه که در مدرسه یاد میگیرند . بچه هایی که والدین شون هم همینها رو در مدرسه یاد گرفتند .
حالا که مدرسه به فکر ما نبود و به فکر بچه های ما نیست این یه کار کوچولو هم دست والدین رو می بوسه ... مث باقی امور .

آفرین ! آفرین ! ریا هم باشد ریای مستحب است :))
این را که می گویی آنجا بچه ها سبک زندگی را در مدرسه یاد می گیرند را باهاش مخالفم . این را قبول دارم که آموزش های رسمی خیلی خیلی موثرند ولی آموزش های غیر رسمی خیلی خیلی موثرترند. بچه قبل از مدرسه در خانواده اش چیزهای زیادی را می بیند و یاد می گیرد .پس نمی شود همه را انداخت گردن سیستم رسمی آموزشی مملکت . کما اینکه الان اینجا خصوصا برای بچه های مدرسه پسر من که خودم دارم می بینم آموزش ها و القائات رسمی نتیجه عکس می دهد . پس انتظاری از آنها نیست و بقول خودت دست خودمون را می بوسه

قضیه خرید کردن زن های ایرانی در سفرها خصوصاً بلاد فخیمه خارجه هم کم تا حالا مایه آبروریزی نشده است و واقعاً اسف بار است .ولی خوب این قضیه فقط مال سفر رفتن نیست . همین جا تو شهرهای خودمون هم یکی از تفریحات شده مرکز خرید گردی

ف شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 12:58 ب.ظ http://nbdfg.blogfa.com

زنی که هیچ شغلی نداره و زندگی ش به پخت و پز و رفت و روب محدود شده
خب منم اگه جای او بودم راه می افتادم توو خیابون تا با خرید کردن یا گشت و گذار الکی(فراتر از تفریح ِ مورد نیاز) جای خالی کارهایی که میتونستم بکنم و نکردم و آدمهایی که میتونستم باهاشون آشنا بشم و نشدم رو پرکنم

بله علت آمار بالای زنان در مراکز خرید و هایپر مارکت ها همین است .

مهرگان شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 11:57 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

نوشته ی حاضر مدتهای مدیدی دغدغه ی ذهنی من هم بود.
دقیقا "بود" ینی حالا دیگر نیست!شاید زیاد دیده بودی که نق نق کنان از اخلاقیات همکاران زن میگفتم و سطح دغدغه شان که محدود به به لذت سیری ناپذیر خرید و بس ... دریغ از خواندن یک خط کتاب یا مجله دریغ از دیدن فیلمی که ذره ای بار فرهنگی داشته باشد و حتا دریغ از اندکی فعالیت ورزشی یا کلا یک غلطی غیر از مصرف گرایی صرف!
خوب تر که دقت کرده ام به این رسیدم که خوب این هم میتواند یک نوع لذت تلقی شود و خرده ای در این باب بر کسی نمیتوان گرفت زمانی که فرهنگ جهانی حرکت به سمت و سوی مصرف گرایی و زندگی تجملی(Luxury living ) است ،
زیادی آرمانی است که من انتظار داشته باشم میان خیل مردان ، تنها زن متوقف شده کنار دکه روزنامه فروشی نباشم.

من شاید ترجیح بدهم وقت اضافه ام را به دوچرخه سواری درچیتگر بگذرانم اما منعی نمیبینم که دیگری دلش بخواهد همان زمان را در ولوله ی هایپر استار میان قفسه های مصرف شدنی ها و در ترافیک چرخ خرید ها بگذراند.در واقع دیگر نقدی به دیگران ندارم و سطح آرمانی انتظار را تقلیل داده ام.

واقعاً ؟ خوب چرا الان دیگر نیست ؟ چون حرکت جهان به آن سمت است ؟ خوب این معضل که فقط برای جامعه ما نیست . اگر بود مثلاً بودریار بر نمی داشت کتاب بنویسد درباره جامعه مصرفی .

ضمناً بد نیست یک یاد اوری هم بکنم وقتی این فضا و این گرایش ها نقد می شود به این معنی نیست که ملت کلهم باید انتلکتوئل شوند بروند کنج کتابخانه ها و کافه ها و سالن های تئاتر و سینما . جامعه همیشه طبقه های مختلف فرهنگی و اقتصادی داشته و باز هم خواهد داشت .
موضوع این است که این گرایش ها ناخواسته نباید تبدیل به ارزش شوند . ارزش های موجود هم همیشه باید در معرض نقد و ارزیابی باشند تا عمیق تر و بهتر شوند.
دیگر اینکه مصرف کالاهای فرهنگی مثل کتاب و فیلم و ... هم می تواند گاهی شامل این قاعده بشود . قاعده مصرف زدگی بی هدف

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 11:57 ق.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
نوشته اید
«... شاید خرید کردن و پرسه زدن به بهانه خرید راهی برای باز پس گرفتن نادیده گرفته شدن آنها در عرصه های دیگر اجتماعی و ساختار اقتصادی و فرهنگی مرد سالار باشد»

البته بنده زن نیستم و سخنگوی زنان نیستم، اما اگر فرض کنیم روانشناسی ی زنان و مردان در موضوع مورد بحث چندان با هم تفاوت ندارد، من بعید می دانم زنها برای این که

نادیده گرفته شدنشان در تعدادی از عرصه های اجتماعی و نادیده گرفته شدنشان در ساختار اقتصادی و فرهنگی ی مردسالار را پس بگیرند

بروند و ساعتها در فروشگاههای بزرگ قدم بزنند.

سلام
اشاره شما بجاست گرایش کاذب به مصرف کردن برای هر دو جنس است . زن و مرد . اما در بررسی این گرایش فاصله معنا داری بین زن و مرد هست . شما چند بار این تکیه کلام ها را شنیده اید که آقایان می گویند خانم برای خرید مثلاً یک روسری یک روز وقت می گذارد یا ده تا مغازه را می بیند. یا مثلاً آقایان حاضر نیستند خانم ها را در خرید کردن همراهی کنند چون وسواس زیادی دارند .
یا معمولاً میل به خرید مبلمان تازه ، جواهرات تازه ، لباس تازه به زنان نسبت داده می شود . اینها علاوه بر حضور فیزیکی بیشتر زنان در مراکز خرید بزرگ و هایپر مارکت ها و بازار ها ست

زنبور یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 01:04 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

به نظرم زنها (به طور عام نه خاص) علاقه به دیده شدن و برجسته بودن دارند یکی از این راهها خریدن و اطلاع داشتن از نام و نشان و مارکهایی است که نشانه کلاس و با اطلاعی و مدرن بودن برای وی محسوب میشه. شاید پز دادن از نوع ماشین و خانه و شوهر و لوازم خانه و امثالهم را هم بشه به این لیست اضافه کرد. نه اینکه این صفت در مردها نیست اما در زنها (به طور عام)به خاطر علاقه به جلوه گری بارزتر است.

در کل شواهدی برای اینکه بدواً علاقه به دیده شدن و برجسته بودن زنان بیشتر از مردان باشد وجود ندارد . من گفته ام اگر علاقه و حضور زنان در بازارهای مصرف برای خرید یا وقت گذراندن بیشتر است شاید بخاطر این است که در عرصه های دیگر مجالی برای حضور نیافته اند . مثلاً در عرصه های علمی ، سیاسی و... یعنی مثلاً زمانی که یک مرد مشغول تدوین قانون و تعیین سیاست برای جامعه بوده زن مشغول کارهای خانگی و آراستن خودش برای جلب رضایت مرد بوده است . خوب نتیجه آن ، همین می شود .
دنبال مقصر نیستم کسی جز خود زنان نمی تواند این وضعیت تحمیلی را تغییر بدهد

ققنوس خیس یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 01:56 ب.ظ

متن خوبی بود! از آن رو می گویم خوب بود که می تواند نشانه ای از چیزی باشد که در وجود توست... آن هم در زمانه ای که وجودها هر روز خالی تر می شوند... نمی دانم! شاید هم از ابتدا تهی بوده اند. بگذریم...
فرزانه جان! پشنهاد می کنم قلمت را بیشتر "ول" کنی، حتی اگر قرار باشد قلمت روی برف سفید "جوهر" بالا بیاورد! روی همان برف سفیدی که بسیاری از ما سرمان را داخلش فرو کرده ایم...
و اما؛
کافی است چشم ها را باز کنیم! به هر طرف که نگاه کنی تابلویی با این عنوان "مصرف کنید" تو را به سمتِ مصرف بیشتر راهنمایی می کند... وقتی بچه بودم، فیلمی دیدم که نه اسمش یادم هست و نه چیز دیگری از آن. اما تنها همین یادم هست؛ همه جای شهر پر بود از تابلوهای "مصرف کنید"! فیلم عجیبی بود.
چند سال پیش که فیلم "هیچ" ساخته ی کاهانی را دیدم، یاد همان فیلم افتادم و این متن را نوشتم...
http://ghoghnoos77.blogsky.com/1389/01/31/post-7/
الان دوباره یادش افتادم!
بگذریم. نمی خواهم پرگویی کنم. فقط اینکه یادمان باشد که هوای "کلمات" را هم داشته باشیم. یادمان باشد که کلمات هم می توانند دچار همین مرض شوند. مرض مصرف!! مصرفی بودن! قبلن هم همینجا و در یکی از پست های تو، به گمانم درباره اش نوشتم؛ اینکه بگوییم؛ "می نویسم تا باشم" خیانت به کلماتی است که از چیزهای بزرگ می گویند...
یادش بخیر مردی که با خون خود می نوشت؛ آن که با خون خود می نویسد، دوست دارد تا کلماتش را از بر کنند و نه اینکه تنها بخوانند...
متنِ خوبی بود. به شرطی که این متن از وجودِ تو بر آمده باشد... و نه اینکه چیزی بوده باشد برای نوشتن، تا هستی خود را با آن اثبات کنی!!! وه که چه خنده دار...

خوب است پیشنهادت عالی است . کاش می توانستم ....قلمم را وقتی می توانم ول کنم که بیشتر و بیشتر بنویسم . نه نوشتن بروی کاغذ یا تایپ کردن . نوشتن به مفهوم فکر کردن و دسته بندی کردن ذهن خودم . این را خودم هم موقع نوشتن حس می کنم سه یا چهار جمله می نویسم بعد کلید بک اسپیس برای اینکه چهار تا را یکی کنم
گاهی جملاتم را موقع نوشتن این قدر بهم فشرده می کنم و می فشارم که شاید پر از ابهام می شوند . این مرضی است که می خواهم با کمترین کلمات و در کوتاهترین شکل ممکن بنویسم .
کاش فراغت بیشتری می داشتم برای کلنجار رفتن

هیچ فیلمنامه اش و اسمش هوشمندی سینمایی کاهانی را ثابت کرد من که خیلی دوستش داشتم
اشاره تو را درباره کلمات نمی شود در حاشیه گذاشت که از خود متن هم متن تر است . من هم قبل تر درباره رژیم کلمات نوشته بودم . شاید آفات این یکی خیلی هولناک تر باشد
این متن را موقعی نوشتم که پسرک را برای بازی به یکی از مراکز خرید برده بودم. پسرک پشت فرمان نشسته بود و غرق در سرعت و هیجان بود و من تماشایش می کردم .

سعدی یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 02:31 ب.ظ http://rahayane.blogsky.com

سلام
به طور کلی می توان گفت علت ها دو دسته اند:
1- علل و عواملی که به خصوصیات جنس زن برمی گردد و من میزان اهمیت و اثر گذاری شان را نمی دانم.نه از روانشناسی چیزی می دانم و نه از فیزیولوژی و هورمون شناسی.
2-بقیه عوامل اجتماعی اند.یعنی هر کدام به نحوی از بیرون بر زن تحمیل می شوند.یک عامل مهم را خودت گفته ای.سرمایه داری زن را وارد محل کار کرد.به این معنی که او را از خانه بیرون آورد و به کار مزدی گمارد و در بسیاری کارها با توجه به ارزانی نیروی کارش و شکل کاری که باید انجام شود،به کارگر مرد ترجیح داده شد.تاریخن هر چه شکل تولید پیشرفت کرد و نیاز به نیروی جسمانی بیشتر شد فاصله ی زن نیز با سرمایه ی انباشته شده ناشی از کار بیشتر و به تبع آن قدرت مانور اجتماعی اش کمتر شد.و بعدها سرمایه ی تجاری و خرید و فروش به وجود امد که نیاز به سفر کردن و تحمل شرایط سخت داشت و از زنانی که یک سال در میان باردار بودند و یا با شرایط جسمی نامساعد مثل پریودهای ماهانه و بیماری های مختلف روبرو بودند بر نمی آمد.البته همزمان با این عوامل مادی ،شرع و عرف خوراک معنوی لازم را برای تثبیت این زیر دستی فراهم می کردند.
فکر می کنم با دقت بالایی می توانیم بگوییم که جامعه آنچه را از زنان دریافت می نماید که قرنهاست خود از آنها خواسته است.زیبا بودن،تلاش برای جلب توجه جنس مخالف برای راه یافتن و نزدیک شدن به صاحبان قدرت که اغلب مردان بوده اند (و منظورم از قدرت فقط قدرت سیاسی نیست بلکه قدرت در حوزه ی خانواده مخصوصن در خانواده ی تک و چند همسری)،دور گرفتن از عرصه تولید فکر و هنر و خلاقیت(به خاطر مشکلاتی که برای خدایگان مرد به وجود می آمد مانند روابطی که ممکن بود زن به تبع این فعالیت ها وارد آن شود و یا وقت کمتر گذاشتن برای امور خانه و فرزندان و ...) و مسایلی دیگر مثل میل بیشتر زنان به توسل به جادو و جنبل و مذهب و ... که انعکاس بی قدرتی آنان در تغییر سرنوشت شان و تلاش برای پیشبرد اهداف فردی در رقابت با سایر همجنسان خود برای دست یافتن به جایگاه بهتر اجتماعی را جامعه ی مردسالار از جنس زن مطالبه می کند و جالب است که خود از بازخورد این انتظارات در رفتار زن متعجب می شود.

سلام
من در کل اهمیت و اعتبار عوامل دسته دوم را خیلی بالا می دانم
برای دسته اول هیچ شواهد علمی و معتبری وجود ندارد

محمد ح یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 03:53 ب.ظ http://dustevatan12.blogfa.com

تبلیقات کالا با زن جذابیت بیشتری دارد و اصلی ترین خریدارهای مد زنان هستند و نیروی کار ارزان هم از این جنس! رقابت هم که در «کی چی داره و ما نداریم» هم بیشتر زنانه است البته دامن مردها هم امروزه به این بلا گرفتار شده.
یکی از رقابتهای خودی نشان دادن مردم همین خرید است و بس.

محمد جان جملات اولی که گفته ای گزاره های ازلی نیستند . باید به علت و چرایی همان ها فکر کرد . مثلاً چرا رقابت در کی چی داره و ما نداریم زنانه است ؟ نه واقعاً چرا ؟

مهرگان یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام
وقتی در این دنیا تکلیف هیچ چیز روشن نیست، وقتی نمیدانیم کدام راه ما را به سر منزل آرامش و نیکبختی میرساند و بدتر از آن وقتی در فرهنگی متولد می شوی که انگار قرنهاست با تحرک و نوزایی که لازمه ی یک زندگی متعالی است بیگانه است،وقتی به خودت می آیی و می بینی که دیوار بلندی از عقاید و باورهایی که صد راه زندگی کردنند پیش روی توست،وقتی به اطرافت مینگری و هیچ راه نجاتی نمی بینی،حالا گیرم که گوشه ی دنجی بنشینی و کتابی در دست و چند اصطلاح دهان پر کن هم یاد گرفتی،خوب که چه؟به نظر من اینها همه به خاطر گریز و فراموش کردن خود است خودی که هیچگاه استعدادهایش شکوفا نشد و هیچگاه زندگی نکرد و هیچگاه لذت نبرد.اینجا از زندگی خبری نیست دوست من. به قول آن شاعر برو ولگردی کن رفیق.

سلام
ولگردی کنم تکلیف ها روشن می شود ؟!

سوفیا یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 08:33 ب.ظ http://noqtenoqte.blogsky.com

سلام - من مدتهاست که موقعیت فضایی خود را از دست داده ام. حقیقتش را بخواهید به نوعی کوری مبتلا شده ام. این همه جذابیتهای دنیای بیرون کمترین جذابیتی برای من ندارد.
حرفی ندارم اما کتاب صوتی زیر را به دوستان تقدیم می کنم.

http://www.radiohambastegi.net/ferdos.html

و ورق زدن این کتاب را پیشنهاد میکنم

http://azadieiran2.files.wordpress.com/2011/12/zan-va-sex-dar-tarikh-_www-azadieiran2-wordpress-com.pdf

سلام
مگر قبلاً موقعیت فضایی داشتید ؟ متوجه منظورتان نشدم
این همه کتاب این همه لینک پس چرا هنوز ....؟
ممنون

عیسی یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 10:53 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

"ساخت سرمایه داری برای استفاده از نیروی کار ارزان..." + "طبقه" +......
????????????!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سرنخ های مشکوکی اند.


راستی کاش الهه راستگو هم می رفت خرید .....

آره خوب ... سرنخ را گم نکنید :)
مطابق آخرین گفته ها و شنیده ها ایشان با زنبیل خریدشان آنجا تشریف داشته اند یعنی قصدشان خرید بوده منتها آدرس اشتباهی بوده و اینا

محمدرضا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:38 ق.ظ http://www.mamrizzio.blogsky.com/

بوی چپ گرایی، پست مدرنیسم، بودریار، آلتوسر، مکتب فرانکفورت، مایکل پولانی و باقی دوستان از این نوشته به مشام میرسد

اضافه می کنم فمینیسم رادیکال !

سنکا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:05 ب.ظ

برخی که مدتهای مدید دغدغه ذهنی خاصی دارند ، و بیکباره - یا بتدریج - این دغدغه ها برایشان کشک ! میشود ، باید در عمق دغدغه های خود تجدید نظر و دقت کنند.
مصرف گرایی و اصالت مصرف موضوعی است که نه صرفا با فردیت انسانها ، بلکه مستقیما با کلیت اجتماعات و جوامع و ملل در ارتباط است. چین اگر " چین " شده است و طبق برآوردهای اقتصاددانان تا بیست سال دیگر آمریکا را هم پشت سر خواهد گذاشت ، و هند اگر 50 سال بعد ( باز طبق برآوردها) چین را هم پشت سر خواهد گذاشت و قدرت اول اقتصادی دنیا خواهد شد ، بیش از همه بخاطر اینست که هنوز قاطبه ی ملتهایشان گرفتار آفت مصرف گرایی نشده اند. از همین روی است که متفکران و استراتژیستهای چین در خصوص رواج سریع مصرفگرایی در بین نسل جدید این کشور و تبعات آن هشدار میدهند.
جوامع رواقی در طول تاریخ ، همیشه بتدریج بر جوامع اپیکوری غلبه کرده اند.
آمریکا اگر آمریکاست ، مرهون نسلهای گذشته ی خود است. فیلمهای 40-50 سال قبل آمریکا را اگر ببینید ، تعدد فرزندان ، سختکوشی و پرهیز از مصرفگرایی ( البته ضعیف نسبت به 100 و 150 سال قبلشان ) از مشخصه های بارزشان است . عناصری که در جامعه امروزی آمریکا بشدت تضعیف شده اند و عامل عقب ماندن تدریجی آمریکا در رقابت با غولهای نوظهور را - بیش از برنامه ریزان - باید در این ریشه ها جست.
ضمنا بوی خوبی از این نوشته میامد( بغیر از جمله ی پایانی اش) .این بینش ربطی به چپگرایی و ...ندارد!

البته کسی که تمام عمرش یک جور دغدغه داشته باشد باید به خودش شک کند . دغدغه ها هم با خود آدمها کامل تر و عمیق تر می شوند و رشد می کنند.
فکر می کنم همین الان هم جوامع اروپایی و آمریکا در مقایسه با کشوری مثل ما که اقتصادش رانتیر است و جامعه متوسطش در حال ظهور . استاندارد مصرف پایین تری دارد . مصرف با رفاه البته فرق دارد . جنس مصرف در سرمایه های اقتصادی و سرمایه های فرهنگی هم فرق دارد . اینها را باید از هم تفکیک کرد.
خودم جمله آخرم را خیلی قبول دارم . و بهتر بود می گفتید چرا بویش به نظرتان خوب نیست !

محسن دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 02:13 ب.ظ http://salehimohsen.blogfa.com/

علت به نیروی جاذبه بر می گردد. زنان جذب می کنند، جذب هم می شوند.

بله ! فتبارک اله احسن الخالقین !

مرز روشنی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 06:35 ب.ظ http://brightnessborder.blogfa.com/

"... شاید خرید کردن و پرسه زدن به بهانه خرید راهی برای باز پس گرفتن نادیده گرفته شدن آنها در عرصه های دیگر اجتماعی و ساختار اقتصادی و فرهنگی مرد سالار باشد"

این تضاد فرضی را من احساس نمی کنم. زنان چه چیزی را واقعا می خواهند باز پس بگیرند و از چه کسی؟

(در بنای یک ساختار مردسالار، زنان نقش کمتری از مردان ندارد. نه بخاطر انفعال شان بلکه بیشتر بخاطر مشارکت شان.)

چه چیزی را باز پس بگیرند ؟ به نظرتان زنان در حال حاضر در همه عرصه ها موقعیت های تاثیر گذار ایفا می کنند ؟ چقدر در تصمیم گیری های کلان جامعه ، تعیین خط مشی ها ، کار های اقتصادی بزرگ ، کار های علمی و... شرکت دارند ؟ دقیقاً چقدر ؟

از که ؟
از قواعد و نظام اجتماعی که فقط نقش های خانگی و جنسی از زن می خواهد و بس . دقت کنید این قواعد و نظام اجتماعی معادل مردان نیست بلکه شامل خود زنان هم می شود .

جمله داخل پرانتز را متوجه نشدم لطفاً کمی توضیح بدهید
ممنون از توجه تان

جوجه رنگی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 08:45 ب.ظ http://waveofocean.blogsky.com/

من یک زنم.گاهی ساعتها وقتم را در پاساژها می گذرانم آنهم ساعت هایی که عصبانی هستم یا افسرده هستم.پاساژگردی یا تظاهر به خرید رفتن و خود را در بازار قرار دادن ارامم می کند.هیجانات و روحیه ی منفی ام را تعدیل می کند.من شاغلم و اهل مطالعه هستم.البته اعتراف هم می کنم گاهی در همین مود بد هم به شدت خرید کرده ام.حالا هر چند من در موارد خشم یا افسردگی شدید به خرید می روم اما " شاید" آخر شما را کاملا قابل تامل میدانم.این حد از خرید کردن بیش از آنکه نوعی تفریح یا لذت باشد حالت مرضی دارد.مخصوصا که نه تنها فلان برند بلکه از فلان پاساژ هم در بعضی جمع ها ارزش شده است.
مقداری برای پر کردن ظاهری فاصله ی طبقاتی است و اعتبار بخشیدن به خود و مقداری هم فرهنگ جهانی مصرف گرایی که به خاطر اقتصاد مبتنی بر تولید بدون توجه به نیاز است.
با نظر دوستی که گفته اند وسایل خرید نوعی امتداد اندام و ظواهر زنانه است و زن در جستجوی این امتداداست شخصا مخالفم.

عصبانی هستی
یا
افسرده هستی

قبولت دارم گاهی برای همه اوضاع همین طور است

مهدی نادری نژاد سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 06:05 ق.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

سلام علیکم
بی شک مسائل روانی و روحی در این امور دخیل هستند.

و علیکم سلام

مجید سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 05:16 ب.ظ

چرا هیچکس نمی گوید زیبا بودن و در چشم بودن و مورد توجه بودن و زیر بال و ژر بودن ومورد حمایت قرارگرفتن و ظریف بودن و لطیف بودن و خوشبو بودن و ... همه اینها در ذات و خمیره زن است بدون آنها یک زن زن نیست و برای برخورداری از آنها نیاز به خرید دارد و مصرف.
آنچه شما میگویید از نیروی کار ارزان و یا از بیکاری و سر رفتن حوصله آنها همه فرعیات است. نظر من حداقل اینطور است.

چرا هیچکس نمی گوید ؟ این را که تمام عالم می گویند . تمام تبلیغات رسمی و غیر رسمی و عده زیادی از زنان و مردان هم می گویند
در این میان فقط شاعره ای در شعرش می گوید :
چیزی مسخره
در دوستی ماست...

منیر چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 12:37 ق.ظ http://dastnam.persianblog.ir/

من هم تا وقتی بچه هامو اینجا مدرسه نفرستاده بودم با تو موافق بودم . تو از مدرسه ی ایران حرف میزنی من از مدرسه ی اینجا . راه مدرسه ی ایران با راه عقل و دل و خانواده ی بچه های ما یکی نیست . هزار راهه !
اینجا توی مدرسه ها مصرف گرایی یا مصرف نگرایی تدریس نمیشه . راههای زیستن را یافتن؛ تدریس میشه . انصافن هم خوب تدریس میشه . اینجا من مجاز نیستم در یافتن راه زندگی بچه ام دخالت کنم فقط اجازه دارم راهنماییش کنم .
اینجا مدرسه بیشتر از والدین بفکر نیازهای روحی روانی و جسمی و امروزی و فردایی شون هست
اینجا بهشت نیست ... خصوصن برای من . اما کار والدین خیلی سبکه .
اینجا از مهدکودک بچه ها رو با گردش در شهر زیر برف و باران و آفتاب آشنا میکنند بدون اینکه از والدین اجازه بگیرند . اردوها رو ما مجاز نیستیم که باهاش مخالفت کنیم . هیچ گردش علمی و تفریحی رو مجاز نیستیم که بگیم دوست نداریم یا اجازه نمیدیم بچه مون بیاد . اینجا ریاضی رو توی فروشگاه یاد بچه ها میدن تا ارزون و خوب خرید کردن و پس انداز رو با انگشتاشون یاد بگیرند .. همون جمع و تفریق و ضرب و تقسیم ... همون درصد تخفیفی که باید محاسبه کنند و خیلی چیزهای دیگه .. زندگی بخشیش خرید کردنه بخشیش سفر کردنه ... و بخشهای دیگه
من عرضم همین بود . ذهن مردم ما رو مشغله ای بنام سفر به معنای توریست پر نکرده . پس یه بخش بزرگ هرس نشده باقی می مونه به نام شاپینگ !
با خارجی ها برو شاپینگ ببین چی چی میخرند .. آدم انگشت به دهن می مونه .

فرزانه جان اینجا دست من مامان منیر رو فقط یک چیز می بوسه که به بچه ام بگم نظر من اینه ... ولی تو آزادی در انتخاب راهی که جامعه بت پیشنهاد میکنه .
البته که ظاهرن کار اسونتره ... باطنن هنرمندی و ظرافت بیشتری میخاد

فرزانه جان بچه ها اینجا براستی سفر کردن و خوب سفر کردن رو توی اردوهای مدرسه یاد میگیرند و البته در سفرهای خانوادگی
خانواده ای که در مدرسه ای با آموزش حساب شده بزرگ شدند

فرزانه جانم مصرف گرایی برای زن و مرد ایرانی یک معنایی داره برای زن و مرد آلمانی معنای دیگه ای ...
بله اینجا هم مصرف گرایی تبلیغ میشه من هم کمی راجع به ارتباطش با سکس نوشتم ... البته برداشت خودم رو از خونده هام و دیده هام .
اینجا بچه ها که میشن مردها و زنهای فردا تصمیم میگیرند بین تبلیغات جامعه و بین آموخته هایی که باهاشون بزرگ شدند کدوم رو انتخاب کنند آیا این متفاوت نیست با انچه آنجاست ؟
من ارتباط مستقیمی بین بد خریدکردن ما ایرانی ها ـ خصوصن زنها ـ و خوب سفر نکردن مون می بینم .
البته مشاهدات همیشه می تونه با درصدی از خطا همراه باشه .
از پرگوییم عذر میخام و اینکه مجبور شدی وقتت رو مصرف کنی تا همه شو بخونی .

خوب در مورد همه اینها حق با توست نقشی که نخبگان فکری و سیاست گزاران برنامه های آموزشی و فرهنگی دارند غیر قابل انکار است

خانه ما از پای بست ویران است
پرگویی های تو که شیرین تر از عسل است خانوم

درخت ابدی چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 03:01 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
این متن تناقض‌های خاص خودش رو داره.
1. از یه طرف همه‌چی لوکسه و از طرف دیگه داره از استفاده‌ی ابزاری از انسان صحبت می‌شه.
اما
هرکسی نمی‌‌تونه محافظ/فروشنده‌ی کالایی گرون باشه. باید کلی پول و پله داشته باشی تا مثلا توی شهر کتاب مرکزی تهران بتونی کار کنی. یه نگاه به ظاهرشون بنداز. لباس و حرف زدنشون نشون می‌ده نیازی به دلسوزی ندارن. اتفاقا پولدارن که این زندگی رو انتخاب کردن.
2. تا اسنوبیسم و تظاهر هست خریدارش هم هست. استدلالشون اینه که روح رو تازه می‌کنه.
3. ممکنه بدت بیاد از حرفم، اما زنان کلا مجلس‌آرا هستن. کی بدش میاد هفته‌ای یک‌بار بره شهر کتاب و خریدی بکنه و نگاهی هم به زنان خوش‌‌پوشی بندازه که گاهی انتخابشون به قیافه‌شون نمیاد؟
4. مخصوصا مثال خرید فرهنگی زدم تا بدونیم بازار انتقاد می تونه جوانب مثبت هم داشته باشه.
5. شخصا از خرید کردن لذت می‌برم. می‌خواد کتاب باشه یا چیزی که بهش احتیاج دارم.

سلام
کاملاً موافقم اما اینجا صحبت دلسوزی نیست صحبت نقد است نقد اون طور زندگی کردن
تازه کردن روح تا وقتی که به منافع دیگران لطمه نزند اشکالی ندارد
نه چرا بدم بیاد مردان خوش پوش هم برای ما مجلس آرا هستند خوش پوشی و زیبایی و شیک بودن را کی هست که دوست نداشته باشد ؟
من خودم از مسخ شدگان بازار کتاب و لوازم التحریر و گل هستم . هر چه قدر از اینها بخرم و داشته باشم باز از جلوی مغازه هایشان رد که می شوم پایم می لرزد .
اما این با چیزی که منظور متن و نوشته من است فرق دارد .

سعدی چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 08:03 ق.ظ http://rahayane.blogsky.com

میگم این روزها بویایی همه چقدر قوی شده.بوی فتنه،بوی چپ گرایی،بوهای بد،سرنخ های مشکوک... .عجب!

شهاب.جوجه رنگی چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 10:13 ق.ظ

خطاب به سرکار خانم جوجه رنگی ،ما هم که همون حرف شما رو گفتیم .پس چطور آخر کامنت با ما مخالف شدین؟بینید کالاپرستی یا فتیشیزم دو جنبه مهم داره یکی اجتماعی و یکی هم روانی .در وجه اجتماعی که برا اولین بار مارکس ازش حرف زد کالا ارزش مصرف خود را از دست داده و خود معیار و ملاک ارزش و ارزش آفرین می شود.در چنین وضعیتی ،این نه انسانها بلکه کالایی که به آنها مرتبط است معیار به چشم آمدن و رابطه برقرار کردن در جامعه می شود.این رابطه هم لزوما نباید به یک رابطه ی مشخص اجتماعی و روانی بیانجامد بلکه صرف اینکه جامعه و فرهنگ نگاه خیره ی خود را به فرد فتیش بدوزد برای فتیش کافی است. سطح دوم با فروید مشخص می شود.فروید و به تبع او لاکان فتیشیزم و کالا پرستی و میل وسواس گونه به خرید را حاصل فقدان ها و محرومیت های بزرگ روانی انسان می دانست.میل به در اختیار گرفتن کالاها در حقیقت ارزش افزوده ی تولید شده به وسیله جامعه را به شخص متصل می کند.بدیهی است که فقدان ها و محرومیت هاو حفره های روانی ما در دوره های افسردگی و اظطراب بیشتر نمایان می شود تا حالات آرام تر و کم تنش تر زندگی مان.جامعه جدید یکی از بهترین راههای سرپوش نهادن بر حفره های روانی انسانهای زخمی مدرن را در ولع مصرف و تن زدن به دریای بی کران بازار سرمایه داری است .حالا که هیچ مسیری برای شناخت ما از خودمان وجود ندارد ،از کالا هابگیر تا حیوانات زبان بسته ،حتما حتما توان اثبات هستی من را خواهند داشت .من می خرم ،پس هستم .

ققنوس خیس چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 03:51 ب.ظ

اشاره ای که "شهاب" به فروید و لاکان(یحتمل خوانش ژیژک از مارکس و لاکان در همان فصل اول کتاب ابژه ی والای ایدئولوژی ) کرد، من را یاد دیوگنس انداخت! کلبی مسلکی که با تخفیف و چشم پوشی می توان او را نماد افراطی گریز از بعد ایدئولوژیک کالا دانست! هم او که بی نیاز کرد خود را به هر گونه کالا... و از مجموع اشیاء دنیا تنها خمره ای را برای نوشیدن آب برای خود و به مالکیت خود نگه داشت... و به روایتی بعدتر که فهمید با دست هم می تواند آب بنوشد، همان را هم دور انداخت...
من متن فرزانه را متن خوب و منسجمی دریافتم و با خواندن این متن فکر نمی کنم فرزانه با "خرید کردن"، "لطافت و زیبایی زن" و یا "قدم زدن در خیابان و فروشگاه" مشکلی داشته باشد... به نظرم آن چه فرزانه را بر آن داشت تا این متن را بنویسد بعدِ ایدئولوژیکی است که کالا در تفکر سرمایه داری به خود گرفته است...
و به به طور کلی و در اکثر مواقع در این داستان، درباره ی زنان "کالا" نقش بازی می کند و درباره ی مردان "پول"....
و البته تاکید می کنم که دوستان توجه داشته باشند که بنده از کالا و پول بدم نمی آید!! امیدوارم توانسته باشم منظور را برسانم.

و همین طور نقش جنسیت در آن بعد ایدئولوژیکی کالا

جوجه رنگی چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 05:47 ب.ظ http://waveofocean.blogsky.com/

شهاب!
برای من خشم و افسردگی ام با خورد کردن چند تکه چوب کوچک هم خوب می شود.برای همین هم به این عصبانیت و افسردگی مقطعی در حد چند ساعت حفره ی روانی نمی گویم.خرید کردن کار آسانی است مخصوصا اگر پول کافی هم باشد یا دغدغه ی چقدر خرج کردن نباشد.اگر یافتن تکه چوبی کوچک برای خرد کردن هم به اسانی خرید کردن باشد من خرید نمیروم.باور کن.
نمیدونمدرستبا متنت همراهشدم و گرفتمش یا نه ولی با قسمت اجتماعیش موافقم با قسمت روانیش هم در صورتی که به این شدت باشه موافقم.هر چند راستش هنوز هم جز در حالت مرضی توصر کردنش برام سختهکه من خرید می کنم یا دارنده ی فلان کالا هستم پس هستم!
مجید!
باور کنید از آن لیستی که گفتید در خمیره ی زن است جز ظرافت و لطافت (که آن هم در نه در همه مان ) باقی را به خمیره وذات ما گره زده اند یا مخلوط کرده اند به زور انواع ترفندها.یک زن همانقدر از در چشم بودن و زیبا بودن و خوشبو بودن ممکن است لذت ببرد که یک مرد.به قول فرزانه بانو اینها را همه ی تریبون ها یک بند می گویند که زن مصرف کننده شود برای تامین "ذات "ی که ذاتش نیست.

مهرگان چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 08:22 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

فرزانه جان ، خواستم تذکر بدهم که کامنت دومی با نام "مهرگان" با اینکه شعار همیشگی من رو در انتها داره مبنی بر "برو ولگردی کن رفیق" از من نبود ها!

می دونم

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 08:33 ب.ظ

یک جمله ای در جواب به یکی از کامنتها گفته بودی :" البته کسی که تمام عمرش یک جور دغدغه داشته باشد باید به خودش شک کند ."

یعنی این جمله باید با آب طلا زرکوب کنند و به در و دیوار همه ی وبلاگهای وبلاگستان بکوبند!
دقیقا به همین دلیل من با اینکه به فرهنگ مصرف گرایی انتقاد دارم به علایق زنها و وقت گذرانی شان در هایپر مارکتها و وفروشگاه ها گیر نمیدهم.

- جمله داخل پرانتز مرز روشنی که روشن تر از واضح بود فرزانه جان! همان : "از دامن زن مرد به معراج میرسد آن مرحوم است دیگر!"
یک مثالش هم مثلا وقتی مردی به زنی خیانت میکند همه به ویژه زنهای دیگر میگویند :" زنه نتونست مرده رو نگه داره و بی عرضه بود و به خوش نمیرسید و ازین قبیل" و در حالت برعکس : " خاک بر سر همچین زن هوسبازی"!!! و این مثال یک است از هزاران ....

که این طور

مهرگان -درخت چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 08:40 ب.ظ

از خرید کردن لذت میبری چه کتاب باشد چه چیزی که به آن نیاز داری! خب این که نرمال است رفیق. زمانی ممکن است نا نرمال بنظر برسد که به چیزی نیاز نداشته باشی و بری خرید گردی!

این کامنت بی نام نشان بالایی هم من بودم!

رها چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 09:15 ب.ظ http://freevar1.persianblog.ir

من مطلب رو خوندم و خب نظر دقیقی ندارم.یعنی واسه خودم هم همیشه سواله. حتی تو این کشور که خیلی از نابرابری ها نیست و زنها مستقلند ونیازی به دیده شدن ندارن باز مشتریان اصلی زنان هستند.
البته شرمنده وقت ندارم تمام کامنتها رو بخونم.

خوب برای آن که بازار هدف و مخاطب تبلیغات بیشتر زنان هستند و ثانیاً به اعتقاد من هنوز در هیچ جامعه ای حتی در سوئد برابری واقعی بین زن و مرد متحقق نشده است . آنجا فقط وضعش نسبت به اینجا بهتر است اما...

شهاب.ققنوس خیس.جوجه رنگی پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 01:04 ب.ظ

چند سال پیش توی بلاد کفر با یه دختر صرب صحبت می کردم و یه سوال می کردم ازش که چرا خیلی آرایش نمی کنه؟حتی برام یه خال با چند تا مو روی صورت سفید و بورش مساله بود که چرا نرفته دنبال جراجی و هزار و یکی دیگه مصنوعی کاری تا خوشگل تر بشه.یه جوابی داد بهم که خشگم زد.جوابش درست برعکس نگاه فرهنگ ما به مدرنیته و مظاهر مادی و فکری اش بود.گفت آرایش غلیظ در فرهنگ ما مال دهاتی هاست.اونایی که تازه وارد یه محیط خیلی بزرگی می شن و اونوقت اون محیط بزرگ براشون پر از سوال و ابهامه.این خانم تحصیل کرده بود و جمالات و کمالات خدادای هم کم نداشت،یه دختر بلوند صرب و تقریبا دور دنیا رو گشته بود.حالا حکایت مدرنیته ی ایرانی برای من حکایت دهاتی های سرمایه داری متاخره.ندیدین هیستری ایرانی جماعت رو برای فرا از نگاهی که غرب ساخته ازش .بعضی جاهاخیلی نمود پیدا می کنه.مثلا سوار هواپیما که می شی برهنه شدن برای فرار از این نگاه که شما رو دهاتی های جهانی شدن سرمایه داری به حساب بیارن.سبقت گرفتن در عیش نوش و س ک س تا از اون چیزی که دنیا می گه حال می ده و زندگی به خاطر اونه عقب نمونی و انگ بهت بخوره! در ردیف اول مصرف مواد آرایشی و جراحی زیبایی بودن و در رده ی اول مشتریان کاباره های آذربیجان و ارمنستان بودن و مشتری دائمی س ک س خونه های آنتالیا و تایلند بودن .حیزترین مردای دنیا رو تربیت کردن برای سکسی ترین زنای دنیا .خب منطق اجتماعی و روانی اش معلومه .منطق اش نیاز نیست بخدا اینجور خزید کردن .منطق نیاز کالا رو مصرف می کنه اما منطق اغوا کالا رو نمایش می ده .ظاهر توی ایران نیستین شما یا اگه هستین یه عینک دیگه ای روی چشماتونه .من موندم با این وضعیت اقتصادی چطور شرکت پورشه آمار می ده که بزرگترین مشتریان اش توی خاوریانه از بین ایرانی ها هستن؟؟ توی این نمایشهای دهاتی در ایران با این وضعیت نابرابر و رانت بازی نفتی به نظر من کاسه ای زیر نیم کاسه است . من کتاب ژیژک رو نخوندم که الان بخوام مث گوسفند برا جماعت نشخوارش کنم .فقط از چندتا نظریه پرداز سعی کردم کمک بگیرم برا توضیح اون چیزی که دارم توی جامعه می بینم.البته من سیاست رو مقصر اصلی این بدبختی ها می دنم اما این دلیل نمی شه که ما خودمون تقویت کننده این سیاستها باشیم .(مایی که می خوایم اهل خوندن و نوشتن و تامل کردن در خودمون و جامعه مون باشیم.)
و خدمت خانم جوجه رنگی به این قسمت از کامنت تون توجه کنین: من یک زنم.گاهی ساعتها وقتم را در پاساژها می گذرانم آنهم ساعت هایی که عصبانی هستم یا افسرده هستم.پاساژگردی یا تظاهر به خرید رفتن و خود را در بازار قرار دادن ارامم می کند.اینکه شما ساعتها برای تظاهر به خرید در مراکز خرید وقت گذارانی می کنید نکته ی مثبتی در خودش ندارد که من بخواهم به ان خوش بین باشم .این منطق لیبرالیسم و نئولیبرالیسمه که افراد رو در بزنگاههای اقتصادی و افسون کننده اش گیر بندازه !اصلا کار کالا اینه که منطق بازار رو تبدیل کنه به منطق اجتماعی .شخصا خیلی مردا رو می شناسم که برا تورکردن دختر می رن مراکز خرید.از نظرشون تیکه ها اونجا بیشترن !! معنی این حرف چیه؟؟ معنی اش اینه که زنای مراکز خرید خوشگل تر و پولدارتر و ...هستن .اینجا کالا و زرق و برق میاد و تعیین کننده یک رابطه ی انسانی می شه .کالایی در دل کالا ! خب دلیلی نداره وقتی شما داری ساعتها توی پاساژ خرید این ور و اونور می ری مردا شما رو به شکل یک کالا نبینن.اصلا واژه نامه های مردای ایرانی برا زنا مگه غیر از کالایی کردن و ممتد کردن بدنشون چیز دیگه ای داره .آخرش رو اینجوری تموم می کنم ! انکار کنین یا نه واقعیت امروز مدرنیته ی ایرانیه در این مبحث اینه :مردها دنبال زنها راه می افتن برای یک چیز اما خیلی زود می فهمن برای بدست آوردن اون یک چیز باید «نظمی از چیزها» رو فراهم کنند.

دمادم پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 01:14 ب.ظ http://www.damadamm.blogsky.com

ربط دادنش به مردسالاری همانقدر بی ربط است که زنانگی را کلا ناشی از مردسالاری بداینم. من اهل خرید کردن نیستم و اگر چیزی بخواهم بخرم از اولین فروشگاه و اولین چیزی که به چشمم بخورد خرید میکنم. موضوع خیلی طریف است. هر کس سلایق خود را طور ی تربیت میکند. چندی پیش میهمانانی غریبه داشتیم. یکی از زنان میهمانان از بین آن همه گل و عکس وکتاب که در هال پذیرایی ما موجود است تنها یک چیز- که به نظر من طشت ترین چیز ممکن وبد- توجهش را جلب کرد. قابلمه ای سفالی که از آن به عنوان گلدان استفاده میکنم. وقتی به سمتش رفت فکر کردم میخواهد از گل تعریف کند یا نگاهش کند. اما وقتی به آن رسید با حالت اسفباری گفت: خاک ریختی توش؟ یعنی او خاک را دید و قابلمه را. من ان قابلمه را گلدان می دیدم و گل را. هیچ یک بر دیگری برتری ندارد. سلیقه است. و اگر مردها را در فروشگاهها نمی بینیم علتش اینست که آنها ذهنشان در سمت وس یو چیزهای دیگری تربیت شده برای زیبایی شناسی. چند بار شده که همسر یا برادرت با تو به خرید بیایند و در آخر خسته نشوند؟

خوب محبوبه جان من هم دقیقاً همین رو می گویم که تو در جمله های آخرت گفته ای " ذهنشان در سمت و سوی چیزهای دیگری تربیت شده برای زیبایی شناسی "
خوب چرا ؟ چرا این طور تفاوت ها بین تربیت دو جنس وجود دارد ؟
تو گفته ای اهل خرید کردن نیستی و توی پذیرایی ات به جای بوفه های کریستال و نقره و آنتیک گل و کتاب گذاشته ای . من هم مثل توام اما فکر کن ببین چقدر از خانه ها این شکلی اند ؟
تو این را قبول نداری که بیشتر مشتریان و پرسه زن های مغازه های لوکس و آنتیک و مرکز خریدها زنان هستند ؟

سنکا پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 02:02 ب.ظ

جمله آخر را قبول ندارم به این دلیل ساده:
اگر مردان باعث شده اند که زنان بیکار باشند و در اجتماع کمتر حضور داشته باشند ،
در اینصورت جواب دهید که چگونه است که حتی در میان دانشجویان 18 ساله تفاوت بسیار معنی داری بین پاساژگردان دختر و پسر وجود دارد؟ در مورد این بنده خداها که نمیتوان از تئوری عدم مسئولیت سپاری به نسوان استفاده کرد.
البته در اینجا هم کسی با بینش شما میتواند فورا بگوید که : از قضا ! خیلی هم به همان قضیه مربوط است! چرا که این دخترها اولا دستپخت همان مادران و پدرانی هستند که ناخود آگاه الگوی بی مسئولیتی را به دختران خویش تزریق نموده اند( که در مورد نسل جدید این ادعا صدق نمیکند )
ثانیا: دختران از همین الان افق روشنی برای واگذاری مسئولیت و اختیارات به خود متصور نیستند ( که اینهم کاملا مردود است چرا که برعکس در نسل جدید لااقل همه دانشجویان به یک میزان هدفشان بدست آوردن شغل و استقلال است)
خلاصه عرض من اینست که بجای انداختن توپ به زمین مردان ، ( و نتیجه طبیعیش، ایجاد دافعه در آنان )، روی بینش و فرهنگ زنان ( بینش عرض میکنم ، با ایجاد تنش و جبهه گیری در مقابل مردان اشتباه نگیرید) کار شود.

جمله آخر من نمی گوید که مردان باعث شده اند زنان بیکار باشند و...
این درک از حرفی که من زده ام خیلی سطحی است . بخش بزرگی از فرهنگ مرد سالار نتیجه کنش ها و واکنش های خود زنان است
من نمی دانم چرا هر وقت از جایگاه فروتر زنان صحبت می شود معادل تنش و جبهه گیری در مقابل مردان تلقی می شود ؟

ققنوس خیس پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 03:54 ب.ظ

خوب هستین شما آقای شهاب؟ :) از اینکه با پدیده ای مانند شما در اینجا آشنا می شوم خوشحالم. هر چند ظاهرن شما دنبال دشمن فرضی می گردید و به دنبال آشنایی نیستید...
جناب! می توانم بپرسم این حرف هایی که زدید چه ربطی به چند خطی که من نوشتم داشت؟
یک توضیح کوچک هم دارم؛
من عرض نکرده بودم که شما ژیژک و لاکان و ... را نشخوار کرده اید قربان!(قبلن شنیده بودم که گاوها نشخوار می کنند، جدیدن انگار گوسفندها هم این کار را می کنند و یا شاید قبلن هم می کردند و من نمی دانستم) من لاکان را دوست دارم و تفسیر ژیژک از لاکان را هم می پسندم. اشاره ی شما به مارکس و لاکان من را یاد کتابی از ژیژک انداخت و از پی آن دیوگنس و زندگی اش به ذهنم آمدند... و بعد با خودم گفتم بد نیست نکته ای که به ذهنم آمده را با فرزانه و دوستانش در میان بگذارم و در ادامه اش از متنی که فرزانه آن را نوشته(متن همین پست) و من از آن دفاع کرده بودم، دفاعی دوباره بکنم(چون بعضی خوانش های دوستان از متن فرزانه، از نظر من چندان درست نبود)
حالا این ها چه ربطی به حرف هایی داشت که شما خطاب به من نوشتید؟

مرز روشنی پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 04:39 ب.ظ http://brightnessborder.blogfa.com/

واژۀ "نادیده شدن" را که بکار برده اید، پاسخ را در خود دارد: زیرا زنان هم مثل مردان می خواهند "دیده" شوند. اینکه "روش دیگری" را برای دیده شدن انتخاب می کنند بعلت محروم سازی شان از عرضه های اجتماعی نیست، برای محروم ساختن باید ابتدا کشش یا تقاضایی وجود داشته باشد. زنان ما یا از حاشیه درخواست های خود را مطرح می کنند یا اگر هم به متن بیایند مثل مردان رفتار می کنند و ساختار مردسالار را تحکیم و تثبیت می کنند. زنان باید خودشان باشند و بیرون از هر سایه ای، هر چقدر هم کوچک بنظر برسند. پس ابتدا باید چیزی باشد یا چیزی در معرض ظهور باشد بعد به گرفتن یا پس گرفتن اش فکر کرد.
جملۀ داخل پرانتز را تا حدی اشاره کردم. منظورم آنست که زنان در ساختن جامعۀ مردسالار صرفا منفعل نیستند و این انفعال آنها نیست که به جامعۀ مردسالار قوام می بخشد بلکه آنها در ساختن چنین جامعه ای مشارکت فعال دارند. در نتیجه اگر بحثی باید سر بگیرد ابتدا میان خود زنان باید صورت پذیرد.

پاسخ تان کاملاً منطقی است .
تک تک کلماتتان را در این کامنت قبول دارم غیر از معترضه ای که به " ابتدا باید چیزی باشد ... " دارم . البته که چیزی هم در زنان هست . منتها ساخت جامعه مرد سالار ( لطفاً جبهه نگیرید چون به عقیده من هم فاعل و سازنده این جامعه فقط مردان نیستند . زنان هم در ساختن و تحکیم این جامعه نقش داشته و دارند ) و کنش و واکنش های متقابل و منافع گروه غالب ایجاب کرده است که زنان در سایه بمانند اگر هم بخواهند بیرون بیایند یا با تظاهرات مردانه باشد یا با تظاهراتی که به درد سرگرم کردن و راضی کردن مردان می خورد

جمله آخرتان شاهکار است . ممنون از این کامنت بسیار خوب

خلیل پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 08:34 ب.ظ http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

جامعه ی مرد سالار فقط به مفهوم حقوق نابرابر نیست.

در همان کشورهایی هم که ظاهرن زنان حقوق برابر با مردان دارند، سه چهارم فروشگاه ها را تولیدات ویژه ی خانم ها پر کرده است.

شاید تنوع طلبی خانم ها بیش از مردان باشد.

سلام
خودتان گفته اید ظاهرن ! پس تکلیف روشن است .
نقش تبلیغات را هم باید دید

[ بدون نام ] جمعه 29 شهریور 1392 ساعت 12:41 ق.ظ

جناب ققنوس خیس ، نوشته ی بنده قصد بی احترامی به شمارو نداشت .فقط توضیح بیشتر برای روشن شدن حرفام بود.شما هیچ گاه خطاب مستقیم اشاره ها و استعارها و کنایه های من نبودین توی نوشته .پس بحث شخصی با شما منظور نبوده و نیست ..یه نگاه فرهنگیه که می باید توضیح داده می شد.البته من داشتم آماده می شدم که به خاطر سوء تفاهم از شما عذرخواهی کنم که یهو رسیدم به قسمت هیجانی نوشتتون ! یعنی بحث شیرین گوسفند !!اینجای حرفاتون که رسیدم مجبور شدم درجواب افاضات کنایی تون چند جمله ای خدمتتون عرض کنم .راجع به بیماری نشخواری که فرمودین گوسفندای جدید بهش دچار شدن خدمتتون عارضم که نشخوارکننده راحت باشه ،گاو و گوسفندی اش زیاد فرقی نداره جانم !!فقط گاو یه فرقی داره که نشخوارش رو نسبت به گوسفند ارزشمند تر می کنه .از قول مثل معروف میشه گفت به سلامتی گاو ،چون نگفت من ،گفت ما!! خب این می تونه فضیلت بزرگ گاو نسبت به آدمای مدرن با بیماری لا علاج خود شیفتگی به حساب بیاد.و الا بین طویله ی گوسفندای ما تا گاودونی شما یه دیوارم فاصله نیست جانم .چیزی که من رو عذاب می ده اینه که ما بگیم و مدعی بشیم گاو از گوسفند تشخیص نمی دیم ،یعنی اصلن دهاتی نیستیم !!خاطره که فراموش بشه از دست نوشتار مستند (که به قول معروف هنوز جوهرش خشک نشده )هم کاری ساخته نیست .

شهاب جمعه 29 شهریور 1392 ساعت 12:44 ق.ظ

متن بالا از شهاب بود.

ققنوس خیس جمعه 29 شهریور 1392 ساعت 09:39 ق.ظ

این هم از آن حرف هاست آقای شهاب!! شما کامنتتان را خطاب به من و یک شخص دیگر نوشتید، ولی حالا می گویید که من هیچ گاه "خطاب مستقیم اشاره ها و استعارها و کنایه های" نبوده ام؟؟ عجب! خوب این کار شما چه معنی می دهد جناب؟ یعنی من مخاطب غیر مستقیم کامنت شما بودم؟ و یا اینکه اصلن مخاطب شما نبودم؟ اگر نبودم چرا خطاب به من نوشته شده است کامنت شما...؟ و اگر بودم به چه دلیل بودم؟
بحث توهین و کنایه و این حرف ها نیست دوست عزیز... من سعی می کنم حرف هایم را روشن بزنم. فقط برای من ناراحت کننده است که تا این حد اشتباه خوانده شوم.
//
درباره ی داستان گاو و گوسفند(که خودتان شروعش کردید) هم بنده جسارتی به فرد خاصی نکردم. داستان این طور بود که من واقعن نمی دانستم که گوسفندها هم نشخوار می کنند و فکر می کردم که فقط گاوها این کار را می کنند!! الان می دانم که شتر و بز هم این کار را می کنند... به هر حال، نشخوار اگر به هضمِ حرف کمک کند خیلی هم خوب است...
در ضمن این چیزهایی که در کامنت آخرتان در مورد گاو و گوسفند و مدرنیته و ... نوشتید را متوجه نشدم. البته منظورم این نیست که وقتتان را بگیرید و توضیح بدهید، چرا که علاقه ای هم به خواندن مجدد توضیحاتی در این باره ندارم.
خوش باشید.

جوجه رنگی شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 10:44 ب.ظ http://waveofocean.blogsky.com/

"خب دلیلی نداره وقتی شما داری ساعتها توی پاساژ خرید این ور و اونور می ری مردا شما رو به شکل یک کالا نبینن."
آقا شهاب!
دلیل نداره؟چه دلیلی داره زنی در حین حتی تظاهر به خرید یک کالا دیده بشه؟؟؟ نمی فهمم.من بیماری اجتماع را در انواع اشکالی که توضیح دادید قبول دارم.آیا به دلیل همین بیماری هاست که فرمودین " دلیلی نداره"؟
و یک سوال:پیشنهاد شما چیست برای اصلاح وضعیت موجود؟
و یک سوال دیگر :من چه چیزی را انکار کردم؟"خوش بین نیستم" را هم توضیح دهید.بدبینی شما دقیقا شامل چه چیزی می شود؟
فرزانه بانو بابت ادامه ی بحث در بخش کامنت های شما هم پوزش می خواهم.امیدوارم از بحث اصلی دور نشوم.

شهاب یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 01:29 ب.ظ

بحث اینه که شما چون دارین می نویسین ،یه جورایی در حال بازسازی واقعیت هستین.اگه شما یه کسی بودین که تمام زندگی و زمان اش رو روزمرگی و خردِ غریزی تعیین می کرد که من بحثی نمی کردم.شما از یه طرف می خواین در نقش یه کسی که می خواد واقعیت رو بشناسه و تغییر بده با وضعیت مواجه بشین و از طرف دیگه به عجز و ناتوانی در این مواجهه اعتراف می کنین.اینکه ما بخوایم فکر و میل مون رو برمبنای واقعیت موجود تنظیم بکنیم که هنر نیست! این همون کاریه که ساختارسرمایه داری داره ترویج اش می کنه.بازار و نهادهای وابسته به اون هدفشون شکل دادن به تخیل و اشتیاق ماست.خب وقتی ما بیایم خرید و متعلقات اون رو به عنوان وضعیت آوان- گارد مطرح بکنیم باید تا آخر قاعده ی بازی بریم.شما جماعت میل افسارگسیخته ی خودتون به شبکه ی اغواگر سرمایه داری رو ترویج و تبلیغ می کنید اما در برابر نگاه خیره ی مورجودات دیگه ای، یعنی مردا خیلی زود نقاب زهد به صورتتون می زنین.خب چیزی که مرد رو به خرید و بازار می کشونه مگه شما نیستین.ما نباید در تحلیل اجتماعی یک طرفه به قضاوت بنشینیم .مث نگاه زیبایی شناسانه ی زن و تفاوت اش با نگاه مردونه است .خب مرد در تحسین زیبایی یک زن ،بدون شک به وجوه اروتیکی و شهوانی هم نیم نگاهی داره ،یعنی زن رو در تمامیت زیبایی شناسانه اش ،مث برداشت کانت از امر زیبا نمی بینه ،بلکه اون رو در کارکرد جنسی و ساخت فانتزی جنسی برای خودش زیبا می بنیه .حالا می گیم شاید زن در آویزان کردن کالا و تزئینات ،به دنبال زیبایی فارغ از غرض و پیش فرضه (مثل نگاهی که کانت به امر زیبا داره )بازهم این در با غرض بودن مرد در نکاه کردن به زیبایی زنانه تغییری ایجاد نمی کنه .کسی نمی توانه انکار کنه که در سرمایه داری مبتنی بر مصرف ،زن یه نقش کانونی و محوری داره .اصلا یک رگه از ساختن گفتمان های مدرن با به کارگیری و تبدیل به دانش کردن همین غرایز مردانه /زنانه بوده که تونسته خودش رو تحکیم کنه .ساختاری کردن میل ادمها و محدود کردن و چرخاندن اش حول امر جنسی برای اولین بار در تاریخ تمدن ،برای غرب تبدیل به فرصت شده نه تهدید !
یه زن برای داشتن بازاندیشی در مورد وضعیت امروزی اش می باید برعلیه طبیعت و ذاتی که دارن ازش می سازن شورش کنه.این به معنای فراموش کردن نیروی حیات و شور و لذت از زندگی نیست.من به دنبال خلق و خلاقیت در رابطه های انسانی هستم .کی می تونه خالق فانتزی های نو باشه ؟اونه که توی این دوره زمونه باید اسم پیشرو روش گذاشت. من در چشم و هم چشمی ناشی از خرید و وسواس ناشی از اون علاوه بر فتیشیزم فاشیزم رو هم می بینم .فاشیزم بیش از اینکه یک ایدئولوژی سیاسی باشه یک تصفیه حساب اجتماعی و فرهنگی آدمها با هم دیگه است.برای همینه که فاشیزم همواره با یک بازگشت جاودان همراهه .فاشیزم همبستگی برای رنج دادن و به حسرت انداختن انسانهای دیگه است و هرکسی به هرنامی این کار رو می کنه از نظر من یه فاشیسته.و سرمایه داری بیش تر از هر سیستمی در تاریخ موفق شده این فاشیزم رو از سیاست به اجتماع و فرهنگ منتقل کنه.منتهی فرق اش با هیتلر و استالین اینه که مرموزانه و با دلایل عامه پسند(چیزی از جنس هرکالای فرهنگی عامه پسند) خودش روتوجیه کرده و می کنه .ریاکاری و تزویر در مرگ تدریجی انسانیت رو هیچکی نمی تونه مثل آشویتس و کولاک اندازه گیری کنه .بدبختی اینه که سرمایه داری هیچ وقت مث ادوگاه مرگ و یا کاراجباری نیست که بشه آمار فلاکت و جنایت اش رو بیرون آورد و سند کرد برای تمام تاریخ! که می تونه در دنیای امروز آمار فقر و فلاکت و حسرت و.. بشناسه و بشناسونه ؟خطاب من فقط به زنها نیست .مردها هم در این شرایط می باید در برابر توحشِ غرایزشون شورش کنند.مردهم می باید به چیزی بنام ماورای حیوان بودن خودش و زن در جامعه توجه کنه .تنها شکل نمادین شدن زن در جامعه رو کالایی شدن و اروتیک شدن زن ندونه و در برابر این ایده که تنها وجه تمدن رو تولید کالایی و سرانجام کالایی شدن بدن و غرایز می دونه مقاومت کنه.اون چیزی که انسان رو از حیوانیت داروینی به مرحله ی بعد تعالی داده نه نمادین کردن وحشیگری و درندگی،بلکه نمادین کردن وجوه معنایی و تفهمی انسانها بوده والا حیوانِ ابزارساز در طبیعت کم نیست.حیوان مکار و فریبکار در طبیعت کم نیست.من قبول دارم که زندگی طبیعی ما بدون اغوا چیز بزرگی کم داره و خیلی وقتها صرف رابطه ی طبیعی ما آدمها برامون ارضا کننده نیست اما مگر ما خالق بزرگترین ،عجیب ترین و مهیب ترین اغوای طبیعت و تمدن نبودیم ؟مگر ما خالق هنر نیستیم؟؟

محمد ح یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 05:42 ب.ظ http://dustevatan12.blogfa.com

برای این چرایی که پرسیدید لغت کم میارم و چرا که باید چندین پست بنویسم اما یک کلمه که خلاصه است حسادته

خود حسادت هم شامل اون چرا می شود

میله بدون پرچم دوشنبه 1 مهر 1392 ساعت 01:47 ب.ظ

سلام
دوست دارم کامنتها را تمامن بخونم...
اما عجالتن جواب سوال اول خیر است! و احتمالن در کامنتها بحث زیادی شده است...
اما در مورد دو سوال آخر به نظرم دلایل به شرح ذیل می باشد:
1- احتمالن بخشی از مردان در همان زمان درحال درآوردن پول این خریدها هستند.
2- احتمالن بخشی از مردان در همان زمان در حال کشیدن سیگار هستند.
3- احتمالن باقی مردان در همان زمان سرشان به چیزی گرم است که مزیت نسبی بیشتری دارد.

سلام
می دانم و ممنونم
در مورد سوال آخر گزینه سوم به نظرم محتمل تر از همه است

سیاوش رضازاده دوشنبه 1 مهر 1392 ساعت 09:28 ب.ظ http://siavashrezazadeh.blogfa.com

مصرف مدیریت شده ، یکی از ویژه گی های انسان نوین است !
با درود ، بدرود !

یعنی باید باشد

یک لیلی سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 05:29 ق.ظ http://yareaftab.blogsky.com

سلام فرزانه خانم.
اول ممنونم از طرح مطلب. یک بار جوجه رنگی و این بار شما به این مطلب پرداخته اید.
در پاسخ به سوال از علیت، طبق اعلام نشریه تحقیقات بازار، مرکز تجارت جهانی ITC، هشتاد درصد از تصمیمات برای خرید کالاهای نهایی، توسط زنان اتخاذ می شود. بار اول که این آمار را دیدم به نظرم مبالغه آمیز رسید. اما بعد دیدم در دسته بندی های مبلمان و دکوراسیون، لوازم منزل، پوشاک، صنایع غذایی و ... در همین ایران خودمان (که تازه با خیلی محدودیت ها در انتخاب در مقایسه با غرب رو به روست) همین طور است.
مساله این جاست که حالا که چنین شرایطی - بخواهیم یا نخواهیم - هست، ایجاد تمایل به دانستن در زنان، به عنوان تصمیم گیرنده ها، چه تاثیرات بزرگی می تواند داشته باشد و چقدر خلا این مساله احساس می شود.
در نظر بگیرید در این چند ساله که اغلب زنان به فکر کالری شماری و BMI افتاده اند، درج کالری روی مواد غذایی هم رونق و مشتری و خواننده پیدا کرده است و تولید کننده ها بر سر بدون روغن بودن، رژیمی بودن و ... محصولات با هم رقابت می کنند.
به نظر من نادیده شدن زنان در سایر عرصه ها درست است، اما کاش زنان بیشتری به جای پرسه زدن به بهانه خرید به فکر افزودن دانش و معلومات خود هم بودند. شاید وقتی حرفی برای گفتن داشته باشند این همه نادیده نشوند.

سلام لیلی جان
همان کالری شماری هم بخشی از همان پروژه است . یک بازار تازه برای مصرف است .
بله همه چیز در این مورد به خود زنان بر می گردد
ممنون که خواننده خوبی بودی

ند نیک سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 07:42 ق.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

سلام
جواب سوال که منفی است. نه مدری نمی شوند. مدرنیزه باید در فکر ادمی رخ بده. نه در ظاهرش.
یک دلیل ورود زنها از دسسته دوم یعنی خریدار شاید بیکاری باشه. تجربه شخصی ام میگه وقتی مشغول کاری نبودم برای خرید یک مانتو کل فروشگاهها را زیر پا می گذاشتم. اما این روزها از کمبود وقتم برای خرید ضروریات واقعا گله مندم. و متعجبم شاغلها چطور می تونند خرید کنند.
یک دلیل هم میتونه بعد روانشناسی داشته باشه. خرید نوعی ارضا کردن روحه. تماشای چیزهای نو و تازه شاید درمان موقتی بر افسردگی باشه.
اما فروشنده ها. فکر میکنم تا حدی باید از این حضور زنها در فعالیت اجتماعی خشنود باشیم. و نگاه مثبت داشته باشیم. هرچند انتقاداتی بر ان وارد است. اما این سنت شکنی و خروج زنها از چهاردیواری میتونیم حرکت مثبتی در پیشرفت یک اجتماع تلقی کنیم

سلام
مدرن شدن فکر ... فکر کنم آرزوی دور و درازی باشد
بله بیکاری که دو نوع هست
بیکاری طاهری و بیکاری باطنی
یعنی ممکن است کسی شاغل هم باشد برای کارهای ضروری اش وقت کم بیاورد اما برای خرید یک مانتو یک روز تمام پاساژ گردی کند

جوجه رنگی سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 11:23 ب.ظ http://waveofocean.blogsky.com/

این یعنی فکر کردن یا ناراحتی ؟
امیدوارم دومی نباشد

سنکا شنبه 6 مهر 1392 ساعت 10:08 ق.ظ

در جواب من نوشته اید:
...من نمی دانم چرا هر وقت از جایگاه فروتر زنان صحبت می شود معادل تنش و جبهه گیری در مقابل مردان تلقی می شود ؟
واقعا سعی کنید به این سوال خوبی که مطرح کرده اید عمیقا بیاندیشید . شاید راهی برای بیان نظراتتان بیابید که اینگونه تنش زا نباشند.انتظار نداشته باشید لحن منفی ، بازخورد مثبت داشته باشد.
ضمنا اتین عبارت " برداشت نادرست و سطحی از نوشته های شما " را کنار بگذارید. هر کس که مثل شما نیاندیشد ، الزاما سطحی نمی اندیشد و سطحی برداشت نمیکند.
در کلماتی که برای ارتباط انتخاب میکنید خیلی دقت کنید

نظر من این است که مردان و حتی زنانی که منافعی در سیستم و نظام مردسالار دارند طبیعی است که نمی خواهند آن را از دست بدهند فلذا هر نوع پرداختن به این موضوع را تنش زا می دانند
خوب بود شما هم نظرتان را می گفتید
ضمن اینکه شما خودتان را معرفی نکرده اید من هم پاسخ کلماتی را که می بینم نوشته ام لحن منفی در کار نیست . امیدوارم نظر شما این گونه نباشد و رنجشی هم در میان نباشد
گفتم سطحی چون واقعاً منظور من چیزی که شما گفته اید نبوده است فقط همین .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد