دیری است، شاید بیش از یک قرن که مردم ایران آزادی را می جویند اما اصل آزادی در قوانین ایران چگونه پذیرفته شده است ؟ چه آسیب عمده ای آخرین حرکت اصلاح گرایانه در خرداد 76 را به دوره ای از تاریکی و خفقان رساند؟ در میانه شادی ها چه باید کرد تا بنفشه های روییده از شاخه های سبز در معرض تندباد نمانند؟ این خلاصه برای معرفی یک کتاب خوب است برای جستن این چرا ها ....
" پرسش این است : اگر زمامداران در فضای توسعه سیاسی انتخاب نشده باشند ، آیا می توانند در جایگاه ناشر و تحکیم بخش آن قرار گیرند؟
به نظر می رسد هم اکنون توانایی ملی برای رویکرد به توسعه سیاسی در سطح بالایی قرار دارد . از این روست که شعار توسعه سیاسی ، حتی در شرایط حاضر که زمامداران در فضای توسعه سیاسی انتخاب نشده اند دارای قابلیت و اثر گذاری است زیرا ظرفیت بالقوه جامعه چنان است که گذار از یک مرحله به مرحله دیگر میسر می شود. البته تا وقتی که مدیریت گذار گام به گام به ثبت دستاوردهایش ولو اندک اقدام نکند ، امکان برگشت پذیری را نمی توان نادیده گرفت .
ثبت دستاوردها در یک منازعه اجتماعی و بصورت قانون در آوردن آن ، حک نمودن آن در ضمیر ناخود آگاه جامعه است . برای مثال اگر همه تلاش مصروف رهانیدن یک اندیشمند از زندان باشد بدون آن که کاستی قانون مطبوعات از بین برده شود منازعه در هر محور دچار حرکت دورانی سرگیجه آوری می شود و به فرسایش روح و روان جامعه خواهد انجامید .
با توجه به خواسته های فزاینده مردم که متمایل به تحقق تحولات وسیع سیاسی و بهبود وضعیت اقتصادی هستند، نمی توان ساختار حقوقی نا کار آمد را توجیه کرد و چشم بر کاستی های آن فرو بست .
آنچه مسلم است ساختار حقوقی کشور به خواسته های فزاینده مردم پاسخ نمی دهد ظرفیت های حقوقی چنان نیست که راه را برای توسعه هموار کند از این رو شگفت انگیز نیست اگر رقیبان با تدوین طرح های قانونی روزنه های ورود به توسعه سیاسی را مسدود کنند و به انسداد سیاسی تا جایی که ممکن است تداوم بخشند . مخالفان اصل آزادی می توانند با استفاده از موانع حقوقی در برابر حرکت آزادیخواهانه نخبگان سنگ اندازی کنند . جایی که ساختار حقوقی برای تأمین آزادی و دموکراسی پر تضاد و ناکار آمد است مخالفان با اعتماد به نفس بیشتری علیه جریان اصلاح گرا اقدام می کنند.
اما آیا اگر قانون ، حقوق انسانی شهروندان را تأمین نکند باز هم قابل دفاع است ؟ جریان اصلاح گرایی تاکنون از پایگاه نقد شیوه های اجرایی حرکت کرده و به نقد قوانین موجود کمتر پرداخته است حال آنکه اصلاحات دو وجه دارد ، اصلاح در اجرا و اصلاح در قانون . جریان اصلاح گرایی با این شیوه ، ممکن است در دراز مدت دستاورد هایش را در معرض خطر قرار دهد برای مثال :
- به علت اینکه شهروندان طراز اول و نخبگان سیاسی و مطبوعاتی بیشتر انرژی نقادان اصلاح طلب را به خود اختصاص داده اند ، نزد شهروندان عادی اعتبار از دست می دهند و نمی تواند با آنها رابطه برقرار کنند .
- ساختار ناکار آمد حقوقی ثابت می ماند . دایره قدرت محافطه کاران وسیع تر می شود حال که خواسته های مردم فزاینده می شود و اصلاح گرایان نمی توانند به استناد قانون که با نیازهای جامعه هماهنگ نیست ، از خواسته های متغیر مردم حمایت کنند.
- احتمال دارد به علت عدم پشتیبانی عمومی از اصلاح گرایان ، در یک لحظه غیر قابل پیش بینی ، واژگونی خشونت آمیز ساختار حقوقی جای اصلاحات تدریجی را بگیرد که به سرکوب می انجامد و اصلاح گرایی اولین طعمه آن خواهد بود. "
پ.ن : موانع حقوقی توسعه سیاسی در ایران / مهر انگیز کار / نشر قطره / 1379
سلام دوست عزیز از وبلاگت دیدن کردم . خوشحال میشم به سایت ما هم سری بزنی . میتونی توی انجمن ها شرکت کنی و کارت شارژ رایگان بگیری . بخش جوایز سایت رو نگاه کن . بیای ضرر نمیکنی . منتظریم Denapatogh.com
عالی ؛ موانع توسعه سیاسی ایران ، مال استاد بشیری است ، وقت کردی اونم معرفی کن؛ ممنون
منظورتان کتاب دکتر بشیریه است ؟ علوم سیاسی در ایران واقعاً مدیون ایشان است .
داغی یک آدم از هوس نیست
از وجود حوا هست و نه هوا
مساله ی قانون و مواجهه با آن در ایران، همواره خود را به وضعیتی بیرون از محدوده ها و کرانه های قانون ارجاع می دهد که از نظر من مشکل اصلی نقد و اصلاح قانون و سازوکارهای آن در کشور ماست . شمول و استثنا سازی قانون و نحوه ی مقابله با آن از این منظر در مرحله دوم اندیشه ی انتقادی قرار می گیرد.در ایران امروز قانون هرچند سازوکار شمولیت و استثنا سازی را پدید آورده و از آن حفاظت می کند اما واضعان قانون جایگاه دیگری هم در اختیار دارند که در دوگانه ی شمول/استثنای قانون نمی گنجد بلکه فراتر از آن و بدون آن که ضرورتا ما به وضعیت برهنه ی تعلیق قاعده مواجه شویم از بالا و به واسطه ی نظمی کیهانی که مدعی آن است حدود و ضعور قانون را معین می کند.این جایگاه ثانوی و مهم از نظر من نوموس است.در نوموس شما به راحتی قانون را فقط برای دلالت اولیه وضع می کنی و در دلالت ثانویه سوژه ها را با نظم کیهانی و هستی شناختی مواجه می کنی .به عبارت دیگر در مواجه با نظم قانونی سوژه ها می باید با سازوکارهای نابرابر و عینی اجتماعی و سیاسی مواجه شوند و در صورت تخطی از آنها به واسطه ی مکانیزمهای مجازات و تنبیه سربه راه شوند اما در دلالت دوم مجازات و تنبیه هیچ جنبه ی عینی و قابل رصدی را پیش روی سوژه ها نمی نهد اما قانون و قاعده های مدرن را در چنبره ی خود گرفته است .در همین دلالت ثانویه و نوموس است که ترس هستی شناختی سوژه ها به بطن قانون تزریق شده و جامعه در نقش توجیه روابط نابرابر حقوقی (اعم از روابط نابرابر جنسیتی/اقتصادی/سیاسی) وارد عمل می شود.در بررسی تجربه شکست های متوالی اصلاحات در تاریخ ایران درنسیت یابی تاثیر بدنه های اجتماعی در چنین شکست هایی به خوبی می توان شواهدی دال بر چنین سازوکاری یافت که صد البته سیاست و قدرت در بهره برداری از آن کوچکترین تردیدی به خود راه نداده است.
به بیان ساده تر گره زدن زمین به آسمان است که اصلاحات در عرصه قانون را به ظاهر ناممکن کرده است .
به نظر می رسد راهی جز شیوه نقد از درون این سازو کار وجود ندارد . نظر شما چیست ؟
سلام
جنبش اصلاحات مثل هر جنبش دیگری یکدست و یک رای نبود و نیست.لیدر این جنبش آن زمان در مقابل فشارها و مطالبات بخش پیشروتر ایستاد و خواست تغییر در قانون اساسی را خیانت قلمداد کرد.معلوم است که با قانون موجود نمی توان توسعه ی سیاسی فراگیر را انتظار داشت.باید بپذیریم که رده های بالای اصلاحات به هیچوجه خواست بدنه ی آن را نمایندگی نکردند.آنها بیشتر از آن چه که به پشتوانه ی پایگاه اجتماعی خود تکیه کنند و از خواست آنها حرف بزنند چشم شان به غمزه و اشاره ها و رضایت و نارضایتی راس رقیب سیاسی بود.
مطالبه ای که خواست اکثریت افراد جامعه است نمی تواند غیر منطقی و زیاده خواهانه باشد.به عنوان مثال سوال این است:آیا آزادی نقد بدون خط قرمز حکومتی خواست اکثریت مردم نیست؟ به نظر من که هست.یک جنبش واقعی و صادق بر بدنه ی اجتماعی خود تکیه می کند و مطالبات ان را نمایندگی می کند و مسلمن فقط در این صورت پیروز خواهد بود.البته با تحمل صبر و پایداری زیاد و هزینه های احتمالی آن.
در جواب پرسشی که مطرح کرده ای به نظر من اگر اعتقاد واقعی زمامداران برآمده از فضای اختناق بر تحقق توسعه ی سیاسی باشد،حتمن می توانند در مقام نشر و تحکیم آن برآیند.توسعه ی سیاسی بدون تقویت جامعه ی مدنی ناممکن است.مدیریت بودجه های کلان مالی و امکانات مادی دیگر در اختیار زمامداران است و می توانند بخش های از آن را به سمت تقویت جامعه مدنی و تشکیل انجمن های مردم نهاد هدایت کنند.
سلام
هیچ جنبش اجتماعی در عصر حاضر نمی تواند یکدست باشد . جنبش های اجتماعی به جهت تحولات سیال اجتماعی ماهیت متکثری دارند . اگر چه به نظر برسد برایند و مشترکاتی در این تکثر قابل تعریف است .
پس تاکنون تاکید روی جامعه مدنی بیراه نبوده است .
اما تحمل زمینه های لازم برای تکوین و رشد جامعه مدنی هم در دولت های ایدئولوگ بسیار کم است . رقیب را هیچ گاه نمی توان نادیده گرفت . برای من خیلی جالب است که خانم کار در کتاب خودش در سال 79 برآمدن خشن یک واژگونی در مطالبات را پیش بینی کرده است .
سلام
عرض شود که میخواستم چیزی بنویسم دیدم یکی از مهمترین علل فکری عدم توسعه ی سیاسی (سوای مذهب و استبداد راس هرم قدرت در ایران) این آشفته نویسی و تاریک اندیشی فرهیخته مابانه است که در میان پست مدرن هایمان باب شده است. به قول متفکری هیچ اندیشه ی بسیار بسیار عمیقی نیست که نشود آن را به زبان ساده ای بیان کرد. بگذارید با مثال حرف بزنم شاید مطلبم روشن تر شود. بگمانم استاد بابک احمدی یکی از بزرگانی است که بیشتر از بسیاری از دوستان ما پست مدرنیسم می داند و از متفکران پست مدرن نوشته است اما اگر به سبک نوشتن شان بنگرید می بینید که بسیار واضح و روشن می نویسند. شوپنهاوئر که سبک درخشانش در میان فیلسوفان زبانزد است حُسن مغلق و متکلف نویسی به سبک هگلی یا پست مدرنیسم وطنی ما را تنها این می دانست که قدرت و توان اندیشیدن را از خواننده می گیرد و به جای بخشیدن نور و روشنی آگاهی به او، وی را در دالانهای تیره و تار نادانی مششع! با حس همه چیز دانی به خودش وامی گذارد. دوستی می گفت: "به تجربهی شخصی دریافتهام که افرادی که تسلط بیشتری روی یک موضوع دارند، از مثالهای متنوعتری برای بیان آن موضوع و (""سادهسازی"" ) آن استفاده میکنند. شاید بتوان به این گفتهی منسوب به انیشتین اشاره کرد که وقتی میتوان ادعا کرد موضوعی را فرا گرفتهایم که بتوانیم آنرا برای مادربزرگمان و به زبان او توضیح بدهیم. این گفتهی اغراقآمیز، چه از انیشتین باشد و چه نباشد، گفتهی بیراهی نیست". اما پست مدرنهای ما از زبان پر پیچ و تویی استفاده می کنند که جز خودشان آن را نمی فهمند (و شاید خودشان نیز نفهمند!). این بدان معناست که آنان سبک چیزهایی را که خوانده اند به رسم "از بر کردن" هایی که آموزگارانمان در دوران مدرسه به ما می آموختند از بر کرده اند، بدون اینکه مطلب را بطور اساسی فهمیده و درک کرده باشند. حال فرض کنیم که شما به عنوان استاد دانشگاه بر سر کلاس درس توسعه ی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بروید و چسب و کاغذ و قیچی را نیز به همراه خود ببرید و تکه ای از دلوز و تکه ای از بودریار و تکه ای از فوکو و چیزکی از دریدا و چیزکی از لیوتار ووو را به هم بچسبانید و روح نیچه و هایدگر را هم در کالبد هزار رنگ این عروس مقوایی بدمید و آن را ارزانی دانشجویان بدارید. به راستی به جز اینکه در جمال این نو عروس رعنا خیره بمانند چیزی از درس شما خواهند آموخت؟ بعید می دانم!
با وام گیری از همان دوست می پرسم مسأله اساسی آن است که جایگاه زبان و سبک بیان در پیشرفت علمی و ( طبیعتاً توسعه ی سیاسی )یک جامعه چیست؟ بدیهی است که پاسخ به این پرسش، نیازمند بررسی کارشناسانهی صاحبنظرانی است که به نظر میرسد هرگز چنین دغدغهای ندارند! اگر نظر غیرکارشناسی مرا بخواهید، به نظر من اگر زبان و سبک بیان در یک جامعه رو به افول باشد، هرگز نمیتوان انتظار پیشرفت علمی پایداری را داشت ( همچنین است توسعه ی سیاسی پایدار). تا زمانی که نخبگان جامعه ی ما به جای "بینش روشن" که برخاسته از "دانایی واقعی" است ، با مبهم و مغلق نویسیهای شبه -فلسفی ، شبه-روانکاوی فضل و فرهیختگی میفروشند آسیاب توسعه در جامعه ی ما بر همین پایه می چرخد.
تقدیم به همه ی دوستان:
لینکهای دانلود کتاب «ن- ج -و -ا-ه- ا-ی----- ن- ج -ی- ب- ا-ن -ه» در هفت جلد:
http://www.mediafire.com/download/s9ys4v0p4se57fw/Najvahayenajibane_1.pdf
http://www.mediafire.com/download/hhu6tx1kvu1u5ra/Najvahayenajibane_2.pdf
http://www.mediafire.com/download/52xa9d1xc41r9e5/Najvahayenajibane_3.pdf
http://www.mediafire.com/download/137cog19ktvhvu0/Najvahayenajibane_4.pdf
http://www.mediafire.com/download/2x5x8nrne1875l5/Najvahayenajibane_5.pdf
http://www.mediafire.com/download/k6bhv2bg470gebf/Najvahayenajibane_6.pdf
http://www.mediafire.com/download/lje46bpki8pveh9/Najvahayenajibane_7.pdf
شرمنده ی دوستان از اینکه سایت فیلترشکن در دست و بالم نبود.
منبع: najvahayenajibane.blogspot.com
با سلام
با شما موافقم برقرار نکردن ارتباط با تمام سطوح جامعه یکی از موانع و آفت های توسعه سیاسی است که در کتاب خانم کار هم آمده است
شاید نقد جریان روشنفکری هم یکی از راههای گشایش باشد
و تشکر برای لینک ها
... در حال حاضر مهمترین انتظاری که رییس جمهور میرود ازادی در حصر ماندگان است و با روشی که همه با تاکید بر آن پای می فشرند نمی دانم در صورت آزادی آنان، به انان اجازه اظهار نظر داده شود یا نه؟ اجازه بیان حقایق و.. نه از سوی دولت و مقامات بالا؛ ترسم از این است که خود همین مردم بگویند هیس! حالا وقتش نیست. ما خیلی غیر قابل پیش بینی هستیم.
فعلاً که همه در حال مصادره به مطلوب رئیس جمهورند . صندوق های رای که جمع شد جشن خیابانی هم برگزار شد طومار مشارکت دیر جمع شد . یکی از دلایل بد بینی من به این صندوق ها همین بود.
جوانان و فعالان و علاقمندان باید خلاقیت خود را در پی گیری مطالباتشان نشان بدهند.
بقول دوستی که می گفت الان استاتوس های سیاسی فیس بوک جمع می شود و بساط عمل بینی و جاستین بیبر و ... دوباره پهن می شود.
تحقق زمینه های اصلاح گری نیاز به فشار همه جانبه مردم دارد. کما اینکه فشار بالای مردم به حکومت باعث تن دادن به قبول آراء شان در انتخابات اخیر شد. و اصلاحگران باید از فرصت پیش آمده برای طرح مطالبات عمومی آزادی خواهانه مردم در قالب نهادهای غیر دولتی (و اگر قدرتی در دست هست در نهادهای دولتی) اقدام کنند.
البته گویا اصولگرایان بیشتر از اصلاح طلبان در صدد استفاده از اوضاعند .
ضمن اینکه من به اینکه فقط فشار بالای مردم باعث شد آرایشان قبول شود کمی شک دارم.
بهر حال مردم باد در صحنه مطالبه خواسته هایشان باشند .
سلام
پاسخ من به پرسشی که نهادید. تکرار از وبلاگ جامهی معنی:
* کوشش روشنفکران و نواندیشان دینی در قریب به دویست سال اخیر در جهت پاسخ به همین پرسش بوده است. یکی از مهمترین پاسخها تاکید بر به انحراف رفتن فهم دینی مسلمین دارد. چیزی که شما اشاره کردهاید یعنی "عیب از مسلمانی ماست"؛ منتهی همین عبارت خودش چندین مرتبه مورد تجدید فهم قرار گرفته است، و هر بار به لایههای عمیقتری از کنش مسلمین معطوف شده است. یعنی از کوتاهی آنان در عمل به احکام اسلامی تا کوتاهیشان در یافتن درکی عقلانی و اخلاقی از دین، ذیل همین عبارت قابل درج است. رویکرد انتقادی روشنفکران به دین و فهم دینی البته ادامه دارد و این کلاف هنوز به تمامی باز نشده است. بازنگری و نقد و بررسی رگ و پی دین و دینداری در ایران هیچ وقت به این شدت و گستردگی جریان نداشته است و بیگمان باران این اندیشهها، اذهان همه دینداران را شستشو خواهد داد.
من پاسخهایی که به پرسش فوق داده میشود را کم و بیش دنبال میکنم. گمان میکنم در اجتماع ما با توجه به وجود گسلهای مختلف و بویژه شکاف معرفتی که در طول و عرض جمعیت این کشور قابل مشاهده است که ناشی از تفاوت در سطوح آموزش و تجارب است و فراز و فرود معرفتی آحاد این ملت و تاخیر فرهنگی موجود در میان ما، آن جوابها میتواند همچنان پلکانی سودمند به کار آید تا هر مخاطبی را به مقتضای درک و فهمش و موقعیتی که در آن ایستاده، دستگیری کند. بسیار سودمند خواهد بود تا مناظرهای فارغ از تنگناهای موجود، با فراگیری هرچه تمامتر در اجتماع ماشکل گیرد و همه دستاوردهای دیروز و امروز به محک عقل آزمون شود.
* فعلا همه تلاش ما یافتن راهی برای زیستن در سایه چیزی است که در خاور زمین ابداع شد یعنی توسعه و تمدن و فرهنگ جدید؛ البته حیاتی سازوار با داشتههای باختری. من نمیدانم اگر این اتفاق در غرب نمیافتاد و اگر عباس میرزا از روسها شکست نمیخورد، آیا راهی برای خروجی از سبک اندیشه و زندگی سیصد سال پیش وجود داشت یا خیر.
پاسخ تان با سوالی بسیار با معنی و جالب تمام شده است .
خوب است دوستان به این پرسش عمیق تر بیندیشند
سلام
مطلب این پستتان به هر حال یک ضرورت است که باید جامعه ما به ان توجه کند. متاسفانه محافظهکاری شدیدی که در اجتماع برقرار است مانع از برداشتن گامی به پیش میشود.
ببنید خیلیها حاضر نبودند یک رای در این انتخابات بدهند و به دنبال بهتر شدن اوضاع هم بودند. برداشتن گامی ولو کوچک به پیش ارزشمند است.
ساختار حقوقی نظام سیاسی ما مشکل دارد، از عدالت به دولت است. جای آن است که این سیستم نقد اخلاقی شود و قوانینی در این جهت تصویب و مبنای اداره کشور قرار گیرد.
سلام
اگر کمی مجراهای نقد ، حالا گیرم بنا به قول شما نقد اخلاقی ( که البته معنایش برایم کمی گنگ است ) باز شود جای امیدواری هست
سلام علیکم.
گمان می کنم در حد صددرصد با سعید حجاریان (که سیدمرتضی مردیها سخن او را نقل کرده بود) موافقم که قانونی که به صورت دموکراتیک تصویب نشده باشد [و امکان تغییر آن به صورت دموکراتیک وجود نداشته باشد] مسامحتاً قانون نامیده می شود.
در مملکت ما هم انتخابات چیزی است که «مسامحتاً انتخابات نامیده می شود» و هم قانون چیزی است که «مسامحتاً قانون نامیده می شود» و هم اصلاح طلبی چیزی است که «مسامحتاً اصلاح طلبی نامیده می شود».
چون اینها همه شان یا اکثرشان ریشه در «چیزی که مسامحتاً ... نامیده می شود» دارند، با هم جور درآمده اند، و چرخهاشان تقریباً مرتب چرخد.
البته جرقه هایی بوده، فرض کنید مثلاً در مجلس ششم، که بخواهند شجاعت به خرج دهند و بخواهند حقوق ابتدائی ی مردم را احیا کنند، اما با سرکوب مواجه شدند.
سلام
می بینیم که در نامیده شدن سعید حجاریان به آن عنوان مشهور چقدر حق داشته اند ... حالا گیرم که او را همراه ماکس وبر و هابرماس روی ویلچر به محاکمه کشیدند !
ولی حالا رای دهنده هایی که مسامحتاً رای داده اند و کسانی که رای نداده اند باید غیر مسامحتاً مطالباتشان را مطرح کنند .
انتظار رسیدن به ازادی و حقوق بشر در یک حکومت دینی مذهبی انتظار بیهوده ای هست. چون یک فتوای شرعی می تواند کلیه جریانات را خاموش کند
حرف آزادی و حقوق بشر نیست فعلاً حق زنده ماندن است .
سلام
می خواهم از یک دید دیگر به این مسئله نگاه کنم.یکبار کلیپی از سریال مختار که مربوط به جنگ حضرت عباس بود دیدم.هرچند سندیت این جریان عاشورا و داستان آب آوردن مورد تردید است ولی می توان گفت که این قضیه ساخته و پرداخته ذهن جامعه ایران است که که از یک فردی شخصیت مثالی و آن طور که خود می خواهد می آفریند.در جریان انتخابت اخیر نیز روحانی شخصیتی شد سرتاپا اصلاح طلب و نماد آزادگی.و نماد آمال و امیدهای فرووخورده نسل جوان.تا گذشت زمان نشان دهد که چند مرد حلاج است
سلام
واقعاً دلم می خواهد به کلید ایشان خوش بین باشم .
ما باید حلاج باشیم نه روحانی
مگه یه آدم چیکار میتونه بکنه(قطعا یه کارایی میتونه بکنه ولی نه اونقدر که خیال ِ ما از بابت ی خودمون راحت باشه)
هر کسی به اندازه خودش باید برای خواسته هایش حرف داشته باشد
ای درختان عقیم
ریشه تان در خاکهای هرزگی مستور
یک جوانه ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین تار و چرکین پود
یادگار خشکسالی های گرد آلود
هیچ بارانی شما را شست نتواند
فعلاً که فصل ، فصل خوش بینی است
سلام،
همیشه اصلاحات با ساختار حقوقی شکل واقعی خودش را به نمایش می گذارد نه با روبناهای اجرایی.
سلام
همین طور است .
آقا حیف است نوشته ها و مطالب شما در وبلاگستان نباشد . یک راهی نشانمان بدهید
دوست من هیچ می دانستید که پسر رئیس جمهور منتخب خودکشی کرده است؟ دلیلش را می دانید؟
از همه ی دوستان سوالی دارم. آیا این عجیب نیست که همه و همه از اصولگرا گرفته تا اصلاح طلب و از رهبری و دم و دستگاهش و سپاه و اطلاعات و نیز همه ی مردم خود را برنده می پندارند؟ آیا ایران امروز در اغمای ناشی از یک شوک عظیم به سر نمی برد؟ و وقتی از خواب برخیزد با دردی که چهار ستون بدنش را فراگرفته چه خواهد کرد؟
در صفحهء چهار روزنامهء ایران پنجشنبه بیست و چهار تیر هفتاد و هشت – دربارهء حوادث کوی دانشگاه – آمده:
«دکتر ر-و-ح-ان-ی با تشریح ابعاد حوادث اخیر در تهران اظهار داشت: "این حوادث درس بزرگی برای همه بود و به ما نشان داد که قواعد بازی را اول باید بیاموزیم و بدون آشنایی به قواعد بازی ورود به صحنهء سیاسی ممکن است خطرات جبران ناپذیری برای ما به وجود آورد [به به! چه سخنان نیکویی؛ آیا جوان های ما هم قواعد بازی ها را آموخته اند؟!]. امنیت ملی و منافع ملی خطوط قرمز همهء جناح هاست [احتمالا مقصودش منافع رژیم است. وگرنه برای منافع ملی، جوان ها را لت و پار نمی سازند و با نام زهرا و حسن و حسین از طبقهء چندم به کف خیابان پرتاب نمی کنند] و... و... هرچند خسارت هایی دیدیم اما در کل مایهء تکامل (!) انقلاب خواهد شد و... و با عناصر آشوب طلب و اشرار [مقصود دانشجویان] برخورد قاطع خواهد شد تا برای دیگران درس عبرت باشد". وی تاکید کرد مردم باید همچنان طی روزهای آینده هوشیاری خود را بدون این که وارد هیچ صحنهء عملیاتی (!) شوند حفظ کنند و همه در زمینهء اطلاعات دادن به وزارت اطلاعات کمک کنند و در زمینهء عملیات پشتیبانی نیروهای رسمی امنیتی و نیروی انتظامی و بسیج فعال باشند. »
«...دشمن برای این که در مردم ایجاد یاس و ناامیدی کند و برای آینده زمینه سازی کند، زیربنای انقلاب را مورد تهاجم قرار داده و با شکستن حرمت و تقدس ارزش های انقلاب و ارکان نظام و بویژه رکن رکین انقلاب یعنی حریم مقدس ولایت (!) خواست راه را برای توطئه بعدی آماده کند. دشمنان بدانند ملت ما در صحنه آماده اند و می دانند مسالهء ولایت مسالهء فرد نیست، مسالهء شخص نیست، بلکه ولایت در کشور ما "مظهر اسلامیت نظام" است».
«قدرت های استکباری سنگ زیرین این بنا را هدف قرار داده اند ولی مردم تحمل کردند و منتظر دستور ماندند و اگر منع مسؤلان نبود مردم این عناصر اوباش [دانشجویان معترض کوی دانشگاه] را "تکه تکه" و "قطعه قطعه" می کردند!» (ایراندخت دل آگاه)
و ؟!
ممکن است عده ای بیایند بگویند حالا وقت گفتن این حرفها نیست .
من می دانم که متهم به بد بینی خواهم شد متهم به دوگانه بودن نظرات خواهم شد یا ... اما می خواهم که در کنار بالا و پایین پریدن ها این ها را هم ببینیم ... این واقعیت ها امید را از ما نخواهد گرفت . اما شاید مانع دل بستن به سراب شود
سلام مجدد.با احترام نه،بر خلاف نظر جنابعالی و جسارتا، از نظر بنده می باید نوموس را در برابر قانون قرار داد.به یک دلیل ساده و آن اینکه مکانیزم مجازات نوموس مکانیزم مجازات کیهانی و متافیزیکی است و به عبارت بهتر با امر اسطوره ای سروکار دارد.دلالت اولیه یا قانون را می شود در زمره ی دم و دستگاه ایدئولوژیکی به شمار آورد اما دلالت دوم در زمره ی سازوکارهای اساطیری .در مورد اول شما می توانید قانون را توجیه شرایط نابرابر و ناجور بدانید اما در مورد دوم انگار جهان و کار جهان به روالی که می بیند خلق شده است.برای خیلی ها تقدیر گرایی و جبر باوری در همین نقطه است که با بی عدالتی و نابرابری قانونی و اجتماعی کنار می آید.در مورد نسبت قانون و نوموس ،وقتی کار سخت تر و پیچیده تر می شود که اولی در پس دومی پناه بگیرد.آن وقت برای رهایی می بایست تمام جهان را از تمام معنایی که دارد تهی کرد. جرج لوکاچ مجاری در پیگیری نسبت هستی شناختی سوژه ی مدرن و تبدیل آن به یک نسبت جامعه شناختی دقیقا چنین سیر و سلوکی را مد نظر قرار داده است.از نظر لوکاچ با فروپاشی نوموس در جهان مدرن جستجوی نافرجام معنا در جهان به خلق کلیت جدیدی در سیمای پرولتاریا می انجامد.به عبارت بهتر اینجا از نظر لوکاچ پرولتاریا وحدت تام و تمام لوگوس و نوموس جهان مدرن می شودو اضطراب هستی شناختی سوژه ها در اشتیاق اجتماعی شان هضم می شود.مکتب فرانکفورت هم برای حل چنین معضلی به تداخل دیالکتیکی نوموس(میتوس) و لوگوس مدرن امید داشت.اما برای ما که در سنت دور و درازی از تقابل و توازی درون و بیرون ،باطن و ظاهر اندیشه قرار داریم به نظرم راه ساده تر به عبارت بهتر میان بری وجود داردو آن تلاش برای رهاکردن و جدا کردن نوموس از لوگوس قانون و در بهترین حالت تجهیز نوموس برای مواجهه با قانون است.البته منوط به این که دلالتهایی در مخالفت باپناهگاه قانون شدن نوموس را از دل خود نوموس بیرون بکشیم.به عبارت بهتر با ایجاد تمایز قاطعی مابین قانون به معنای امری انسانی و بشری و نوموس به مثابه امری کیهانی یاالاهی ما تاحد زیادی پشت و پناه قانون را خالی می کنیم و آن وقت می شود به کنار زدن و نقد قوانینی که بنیادی ماورایی در خود ندارند امید داشت.به عبارت بهتر اینبار ترس هستی شناختی سوژه ها در مواجهه با قانون به امیدی هستی شناختی برای بر انداختن آن مبدل می شود.
اولاً برای دست زدن به چنین پروژه ای قطعاً باید ابتدا نوموس و لوگوس را شناخت و ابزارهایش را فهمید . مقدمه ای که به نظر می رسد برای روشنفکران وطنی تاکنون محقق نشده است . ثانیاً معلوم نیست چنین الگویی اصلاً می تواند افکار و رفتار پیچیده ما را توضیح دهد یا نه ؟
نردبون پله به پله...
اگر نردبانی باشد آره
درود بر شما
ببخشید دوست عزیز ممکن است بفرمایید : " نوموس را در برابر قانون قرار داد." یعنی چه؟
"مکانیزم مجازات نوموس مکانیزم مجازات کیهانی و متافیزیکی است" به چه معناست و این مجازات که کیهانی و متافیزیکی است به چه نحوی با" امر اسطوره ای" سروکار دارد. آیا امر کیهانی و متافیزکی با امر اسطوره ای اینهمان است؟ به چه نحو؟
قانون به چه معنا دلالت اولیه است؟آیا منظورتان از دلالت دوم، نوموس است اگر هست به چه معنا نوموس در زمره ی سازوکارهای اساطیری است ؟ اصلاً مگر اساطیر سازوکار و مکانیسم دارند؟ شاید منظورتان از سازوکار در اینجا چیزی است شبیه به همانی که ساختارگرایان "ساخت" می نامند. در این صورت معنای بررسی ساختاری اساطیر را می فهمم اما "سازوکار اساطیری" برایم اصطلاحی مبهم است. میشود منظورتان را واضح تر بیان بفرمایید؟
ارتباط این نقل شما: "در مورد اول شما می توانید قانون را توجیه شرایط نابرابر و ناجور بدانید اما در مورد دوم انگار جهان و کار جهان به روالی که می بیند خلق شده است."
را با "قانون" و "نوموس" را نفهمیدم. میشود روشنتر توضیح دهید. آیا منظورتان این است که اگر یک قانون مبنای ایدئولوژیک داشته باشد به تبعیض و نابرابری دامن می زند. همین است منظور جمله ی مبهم شما یا چیز دیگری است؟ ارتباط این همه با جبرباوری و تقدیر گرایی این "خیلی ها" چیست؟ چرا هنگام پناه گرفتن قانون در پس نوموس باید جهان را از تمام معنایش تهی کرد؟
لفظ "جهان" در اینجا به چه معناست آیا یک دال بدون مدلول است یا به چیزی در عالم واقع ارجاع میدهد؟
گیریم به فَرموده ی شما: "از نظر لوکاچ با فروپاشی نوموس در جهان مدرن جستجوی نافرجام معنا در جهان به خلق کلیت جدیدی در سیمای پرولتاریا می انجامد ".
این اَمر با موقعیت اجتماعی- سیاسی که ما در آن به سر می بریم چه ارتباطی دارد؟ ارتباطش با امر "توسعه" در کشورهای خاورمیانه ای چیست؟ آیا ما ایرانیان نیز در جستجوی نافرجام معنا هستیم یا آکنده از حس آماس معناییم، و نوموس و پرولتاریا آیا در موقعیت اجتماعی-سیاسی-هستی شناختی ما همان معنای مورد نظر لوکاچ در جهان غرب را دارد؟ آیا انسان کلنی وار ایرانی را میتوان پرولتاریا نامید. آیا ایران هم بورژوازی دارد؟ آیا در مورد انسان ایرانی هم میتوان گفت که اضطراب هستی شناختی او در اشتیاق اجتماعی اش هضم شده است. ایا اساساً انسان ایرانی در وضعیت "سوژگی" قرار گرفته است؟
فرموده اید: " مکتب فرانکفورت هم برای حل چنین معضلی به تداخل دیالکتیکی نوموس(میتوس) و لوگوس مدرن امید داشت"
قرار دادن "میتوس" در درون پرانتز بدان معناست که شما نوموس و میتوس را به نحوی مترادف یا به هر سان در توازی با یکدیگر می بینید. دلیل شما برای این موازی سازی چیست؟ تا جایی که می دانم آدورنو و هورکهایمر دهشت جهان مدرن را ناشی از اسطوره شدن خود عقلگرایی می دانستند. پس نمی فهمم که چرا می فرمایید امید آنها به تداخل دیالکتیکی میتوس و لوگوس بود؟ اصلاً لوگوس و میتوس چگونه میتوانند به نحوی دیالکتیکی تداخل داشته باشند؟ ایا شما از نوعی بده و بستان میان میتوس و لوگوس حرف میزنید؟ لوگوس همواره خود را در برابر میتوس تعریف کرده؟ پس به چه نحوی ممکن است میان این دو تداخل دیالکتیکی برقرار کرد؟ میشود کمی این مطلب را برای من روشن سازید.
فرموده اید: "به عبارت بهتر [برای "ما"] راه میان بری وجود دارد و آن تلاش برای رهاکردن و جدا کردن نوموس از لوگوس قانون و در بهترین حالت تجهیز نوموس برای مواجهه با قانون است."
منظورتان از اینکه نوموس را باید از لوگوس قانون رها کرد چیست؟ راه کار این امر چیست؟ چگونه میتوان نوموس را در برابر در مقابل قانون تجهیز کرد؟ از طرف دیگر اگر ما راه میانبری برای این رستگاری هستی شناختی داریم اصولاً چه نیازی به گنجاندن آنها تحت متافیزیک مدرن غرب داریم؟
فرموده اید: " البته منوط به این که دلالتهایی در مخالفت باپناهگاه قانون شدن نوموس را از دل خود نوموس بیرون بکشیم". این جمله ی مبهم به چه معناست؟ چگونه میتوان از دل خود نوموس این دلالتها را برکشید؟
"نوموس" به چه معنا امر الاهی یا کیهانی است؟
فرموده اید:" آن وقت می شود به کنار زدن و نقد قوانینی که بنیادی ماورایی در خود ندارند امید داشت"
آیا منظورتان این است که اضطراب هستی شناختی انسان مدرن (از جمله انسان ایرانی!) به سبب سیطره ی قوانینی است که بنیادی "ماورایی" ندارند. و اگر این قوانین بنیاد ماورایی می داشتند این اضطراب انتولوژیک دیگر وجود نداشت؟ آیا قوانین مبتنی بر عقیده ی ایران امروز نیز که سخت در "سنت دور و دراز تقابل و توازی درون و بیرون ،باطن و ظاهر اندیشه" ریشه دارد بنیادی غیر ماورایی دارند. اگر دارند میتوانید در این زمینه مرا کمی بیشتر روشن سازید با سپاس از شما و دراز شدن گفتار.
به نکات درخوری پرداخته شد.
سلام
معتقدم با توجه به در اختیار داشتن قدرت و اراده حکمرانی، اگر تمایل واقعی به اصلاح و بهبود و توسعه در حکومتی وجود داشته باشد، روش آن با اصلاح در قانون و اصلاح در اجرا و اصلاح در قضا یافت می شود. اگر نه قابل الگوبرداری است.
با پوزش از بدبینی ام، به نظر نمی رسد بنفشه های روئیده بر شاخه های سبز را تعمد و هدفی در این رویش باشد. نوبت نسیم بود و رویش ، و طبیعت فقط کارش را انجام داد. اندیشه و مطالعه ای در آن ندیدم که اصلاح در ساختاری را مطالبه کند.
لایک به کامنت اول آرمیتس و تشکر از شما بابت فراهم آوردن زمینه بحث. پیش بینی نویسنده نیز قابل ستایش بود.
سلام
پس همچنان همه چیز به اراده حکومت بستگی دارد
به هر ترتیب شرایط برای این وریها و اونوریها یه جورایی مهیا شده . مهیا بودن شرایط بهتر از نبودنشه ؟ بویژه که متاسفانه حرف حرف مرگ و زندگی باشه و نه حقوق شهروندی و دموکراسی ... فعلن از کما در اومده تا دوباره برنگشته که هیچم بعید نیست برگرده باید به گوش بود .
با مشکوک بودن و محتمل دانستن و شاید چنین بود و بلکه چنان شود دردی درمان نمیشد ... با کمترین روزنه های بیشترین نور امید تابیده ... مطبوات باید دست بجنبونند و بیشترین زکاوت و درایت شون رو بکار بگیرند .
موفق باشی هموطن
کدام شرایط ؟ الان دقیقاً چه چیزی مهیا شده است ؟
مطبوعاتی که ذکاوت و درایت دارند تا الان هم آن را بکار می برده اند . حالا من با نور امید و اینها مخالف نیستم ها ولی اعتقاد دارم هنوز خیلی راه مانده تا ملت اون نردبانی که ماهی گفته را پیدا کنند و بگذارند جلوی پایشان ...
سلام لینک وبلاگ جدیدم :)
http://dialoguezch2.blogfa.com/
مرسی
سلام
یادمه یه روز تو کلاس بحث آزادی مطرح شد و یکی از بچه ها سوال ثقیلی پرسید و آن اینکه: نسبت بین آزادی و اسقرار نظام جمهوری اسلامی ایران و منافع ملی چیست؟
ما اون روز به جواب قانع کننده ای نرسیدیم.
این سوالات از ماحصل پست شما در ذهنم تداعی پیدا کرد:
توسعه سیاسی کشور چگونه بدست می آید: آیا توسط زمامدارن خوب یا ساختار حقوقی؟ ساختار حقوقی خوب توسط زمامدران خوب بدست می آید؟ آیا ساختار حقوقی خوب توسعه سیاسی را موجب می شود؟ و آیا توسعه سیاسی انتخاب زمامدران خوب را فراهم می کند؟ و اینکه نقش مردم در این فرایند کجاست و چقدر است؟
سلام
زمامداران خوب از مردم خوب بوجود میایند
اصلاح طلبان هدف های خوب و بزرگی دارند که سازگار با روحیه دارندگان قدرت نیست و همان طور که حضور اصلاح طلبان از طریق یاری مردم عادی بوده؛ باید حال که از حذف شدنشان باز مردم عادی جلوگیری کردند؛ اول به یاری آنان بروند و هیچگاه فراموششان نکنند تا بلای 8 سال پیش برسر نه مردم بیاید و نه اصلاح طلبها. در اصل میشه گفت یاری دو جانبه است.
منظورت این است که به خواسته های مردم عادی توجه کنند
سلام دو باره،
با سپاس از شما،
به نظر میرسد که نشانی چیزی کم داشته است. این نشانی را کلیک کنید.
برای به در آمدنت از شک شاید بد نباشه این رو هم بخونی فرزانه جان
http://www.kaleme.com/1392/04/09/klm-149924/
شک کردن بد نیست ولی ماندن در شک باز هم درجا زدنه . شما حق داری که اعتماد نکنی اما برای ملتی که فقط حفره های بینی ش از باتلاق بیرون مانده بود گرفتن ریسمانی برای بیرون آمدن از باتلاق یک فرصته . نکنه که با شک کردن به اینکه ایا توان نگه داشتن این ریسمان رو داریم یا نه به محکم چسبیدن بهش شک کنیم ! نکنه کم کم عادت کرده باشیم هر فرصتی رو از دست بدیم و به کسانی که با امیدتر عمل کردند برچسب خوش بینی و نادانی و زودباوری بچسبونیم . فرزانه جان نقش شهروند خبرنگار خودش رو نشون داده . نقش دانشجوهای ایرانی در کانادا رو دست کم نگیریم . این ها نشانه های خوبیه . به ادامه ی این راه سبز امیدوار باشیم . با اخبار نو به نوئه خوبی که هر روز می شنویم گوش بسپریم . به اخبار بد هم توجه کنیم . ولی تا دیرگاه تاریخ در شک نمانیم و باور کنیم مردم اینبار بزنگاهی تازه ساختند ... هرچند خارج نشینها ی تحلیلگر آنها را عقب مانده و گوسفندان قلعه حیوانات دانستند ...
منیر جان من در انتهای طیف نیستم . انتهای طیفی که یک سویش جنبش فیس بوکی روحانی مچکریم راه می اندازد و رو پا بند نمی شود و یک سوی دیگر همان تحلیلگر های خارج نشین که گفتی .
من همین وسط هایم .
من دارم می گویم یک بار ملت این تجربه را حتی با ابعاد وسیع تری در دو خرداد داشته است . نتیجه عبای شکلاتی دیدی که چی شد ؟ اینها همه هزینه است . هزینه برای نسلی که نمی خواهد بگذارد به هر قیمتی برود .می خواهد بماند و زندگی کند .
من می گویم اگر شک نکنیم نمی پرسیم و اگر نپرسیم از ما نمی پرسند که چه می خواهی ؟
سلام.
یادمه بهنود میگفت ما همین قانون اساسی رو قبول داریم؛ فقط اجرا شه.
چرا راه دور بریم؟ یکی از جالبترین و ملموسترین انواع نقض قانون رو توی رانندگی میشه دید که با جان و مال افراد و زندگی گروهی ارتباط داره. این همه آموزش ظاهری به کجا رسیده؟ این وضعیت آنومیک توی سیاست و باقی حوزهها هم نمود داره. انگار ما گره کوری داریم که طبق اون، همه میپذیرن، غر میزنن، خلاف میکنن و در عین حال، به هیچ صراطی مستقیم نیستن. هیچ ربطی هم به دین و ایمون نداره. مسئولیت شهروندی میخواد که ما نداریم. "شور و شعور" انتخابات اخیر البته تناقض دیگهایه که نباید در موردش اغراق کرد. انگار ذاتا قانونشکنیم.
به جای توسعهی سیاسی، به این سوال ساده جواب بدیم که چرا به جای اینکه عابر بدبخت از خطکشی خیابون ندوئه، راننده سرعتش رو کم نمیکنه. اینجا دیگه حق با عابره.
سلام
بله داستان اجرای همین قانونی که داریم . ببین ملتی که قانون راهنمایی رانندگیش را اجرا می کنه و تخطی از آن را توهین به خودش می دانه پشتش چندین قرن روشنفکری و روشنگری داره . منتسکیو و روح القوانین دارد . جان لاک دارد . فرانسیس بیکن دارد . قانون همانجا متولد شده رشد کرده و پا گرفته و قانون شده
گفتی ذاتا قانون شکنیم ... خوب آره هستیم چون ما و ملت ما اصلا به آن نقطه ای که خودش لازم بدانه و قانون وضع کنه برای خودش هنوز نرسیده ... یک عده ای خواستند از بالا این جا را شبیه اونجا کنند می بینی که هنوز نشده و نخواهد شد .
واقعاً ما به خواندن علوم انسانی خیلی خیلی بیشتر از مهندسی و پزشکی احتیاج داریم .
در خبرهاست که:
"برای نخستین بار در تاریخ نروژ نخست وزیر این کشور یک زن مسلمان را به عنوان وزیر فرهنگ نروژ معرفی کرد. به گزارش واحد مرکزی خبر، جینس استولتنبرگ نخست وزیر نروژ هادیه تاجیک یک زن مسلمان را به عنوان وزیر فرهنگ این کشور معرفی کرد. خانم تاجیک، بیست و نه ساله کوچکترین وزیر زن و نخستین عضو مسلمان در شورای وزرای این کشور اسکاندیناوی به شمار می رود. هادیه تاجیک درباره برنامه های آتی خود در وزارت فرهنگ بر لزوم تنوع فرهنگی به عنوان تکمیل کننده حیات فرهنگی در نروژ تاکید کرد. وی از یک خانواده پاکستانی مقیم نروژ است و در زمینه اطلاع رسانی و به عنوان مشاور وزیرکار نروژ در مسائل اجتماعی در این کشور فعالیت کرده است."
حتی تصور کنید که روزی فردی آن هم یک زن از سنیان این مملکت بخواهد وزیر فرهنگ این سرزمین افت زده شود؟ چه رسد به یک زرتشتی، یهودی، مسیحی، بهایی، یک بیدین یک بیخدا و ... ! آن هم به قول مذهبیان از جنس اناث!
واقعاً چنین تلرانسی را در کدام مذهب می شود یافت ؟
سلام
این کامنت بالایی چسبید
یعنی تصورش هم عالیه
یعنی یه روزی به این سطح می رسیم
نه عزیز دل برادر یه روزی که هیچ ولی امیدوارم یه قرنی برسیم
اون وقت به من می گویند تو شکاکی
کاش کوتاهتر مینوشتی منه کم حوصله میخوندم
کوتاه کوتاهش اینه که ما چه مونه که دور خودمون می چرخیم
سلام
بحث ساختار حقوقی کشور و موانعی که در راه توسعه ایجاد کرده از مباحث جدی است که کمتر روشنفکری جرات ورود به آن را پیدا کرده است . ساختار حقوقی ما و مآلا قوانین برگرفته از آن هر چند می گویند از نظام حقوقی فرانسه اقتباس شده است اما واقعیت آن است که نود درصد آن از فقه امامیه گرفته شده و چارچوب های متصلب فقهی تاروپود آن را تنیده است . ورود به این حوزه و نقد آن تبعات بسیار سنگینی دارد و همین تبعات هم جسارت را از روشنفکران ما گرفته است ....
سلام
تا جایی که من می دانم برای تدوین قانون از قوانین اروپایی استفاده شده منتها چون آن قوانین خاستگاهشان اینجا نیست در ترکیب و ملغمه با فقه معجون غریبی بدست آمده که نه فقه است و نه قانون
خانم کار به نظر من زاویه نگاه خیلی خوبی به موضوع دارد .
بله چون از نظر من جمعیت بالایی دارند و خواسته های کوچکی و اما همین جمعیت به ماندن در قدرت آن هم از طریق صندوق رأی بسیار کمک می کند
دموکراسی شکننده
به نظرم پیوند نوموس با لوگوس بیش از همه جا در ایدئولوژی نمود پیدا می کند.یعنی درست جایی که منع و سرکوب قانونی می خواهد خودش را با تخیل عمومی پیوند بزند .این گره گاهها بیمه ی عمر حکومت مذهبی مستبد است.به عبارت بهتر ،حکومت مذهبی به سبک ایران امروز به کارگردانی تاتری می ماند که تمام بازیگرانش را از مخاطبان اش و به نوبت انتخاب می کند .خوراک خیال را از دل زندگی روزمره می گیرد و با هشدار و انذار ایدئولوژیکی نسبت به فروپاشی سامان جهان ،آنرا در دست گاههای مدرن خیر و شرسازی اش ساخته و پرداخته می کند.به عبارت بهتر این بهترین طریق برای اخته کردن تمام خیال و عمل اجتماعی در برابر اقتدارگرایی دولت است.در مقابل اگر نوموس و تخیل اجتماعی و فرهنگی توده هایی که اسیر هضم و نظم منفعت جویانه ی دولت و قدرت نیستند اطمینان حاصل کند که حقیقت و سامان جهان ،کوچکترین تداخلی در نظم و سامان سرکوبگر دولت و دستگاههای ایدئولوژیک اش ندارد ،به نظرم می شود به امکان رهایی بیشتری اندیشید و آن اخته کردن نوموس و به تبع آن بی پشتوانه کردن قانون نابرابری است که هویت ،جنسیت ،اقتصاد و سیاست را به عرصه ی بازی نابرابر فرادستان و فرودستان مبدل کرده و دمادم از خزانه ی غیب اش خوراک چنین نابرابری را مهیا می کند.
اما خزانه غیب که انتها ندارد با گسستن پیوند موافقم وهنوز فکر می کنم این گسست باید از درون شکل بگیرد
با پوزش :دستگاه صحیح است نه دست گاه
سلام بانوی پر تلاش ٍ کم گوی ٍ پُر عمل ...
حق با توئه . باید پرسش کنید...
ما هم پرسشهایتان را بخوانیم و پاسخ هایشان را ...
سلام
اینا که گفتی چیه منیر ؟ باهاش کاردستی درست می کنند ؟ :))
عالی بود.. این بزرگ بانو همیشه خوب میگه..
واقعا برای من هم همیشه این سواله وقتی خود اون قانون مشکل داره چطور میشه از راه قانونی کاری رو پیش برد؟! وقتی خود اون قانون مانع و بازدارنده است هر کاری کنیم غیر قانونی است!
همه کسانی که به دنبال بهتر شدن وضع موجودند به نظرم به صورت جدی به بازخوانی این کتاب نیازمندند
خوب نوشته است مهرانگیز کار . اما " بزرگ بانو" و " بزرگمرد " نکنیم کسی را از روی احساساتی که به منطقی متوسط لینک و از آن تحریک تواند شد.
همچون دموکراسی روسی که شخصیت پرستی آفت بزرگ آن شده است.
کلیدواژه: دموکراسی روسی
کی گفت بزرگ بانو ؟ بزرگ مرد ؟
سلام !
موفق باشید .
سلام
ممنون
http://mirawam.blogfa.co
آدرس جدید وبلاگ
فرزانه جان
اگر دوست داشتی و فرصت کردی لطفا بیا و در بحث کامنت های این یادداشت شرکت کن:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-36441.html
یک جورهایی در ادامه ی بحثی است که قبلا با هم کردیم
سلام علیکم
یک فتوا و چند واکنش
سلام،
مدتی است نمی نویسید. یک درنگ، هم غنیمت است و هم موجب خوشحالی.
سلام
ممنون از مهربانی و پی گیری تان حرفی برای زدن نبود
سلام
تاریخ این کتاب نشونده میده که اهل فن سیاست آینده رو در خشت خام میبینند!
خیلی آرمانی است که در ایران مثلا تصویب قانون حمایت از خانواده با کنشگری پیگیرانه ی کنشگران و فعالان اجتماعی و سیاسی لغو بشه و این مهم در ضمیر ناخودآگاه جامعه حک بشه.
چیزی که من در میان عموم مردم ایران مهم میبینم 99% حل مشکلات اقتصادیست و متاسفانه این مسئله آفتی ست سد راه توسعه سیاسی و حقوقی. و به همین ترتیب کنشگر و نخبه گر در حاشیه تلاشش برای ازادی یک روزنامه نگار فقط میتونه نیم تلاشی مذبوحانه برای تعمیر قانون مطبوعات داشته باشد.
سلام
می بینی به نظرم این از کتابهایی است که در زمان خودش دیده نشد خوانده نشد . بله اینجا هم مثل آمریکا سیاست وابسته به اقتصاد است منتها اون جا اقتصاد جامعه مدنی و آزادی را هم درون خودش دارد اما اینجا آشفته بازاریست برای خودش
سلام، کم پیدا شده ای یا ما کم سعادتیم؟
سلام
نه همون اولی درست است:)
کی گفت بزرگ بانو ؟!
رها ! درست یک کامنت قبل از من بانو!