دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

بهار در تنگنا ...

بر کرده ام سر
از رخنه ای در سینه سنگ
آری بهارم من ، در این تنگ.

تنها اگر باد
تنها اگر ابری و باران
تنها اگر خورشید بود ، این گل نمی رست.
زین تنگنا ، راه رهانیدن نمی جست.

ای سایه ابر
ای دامن باد
ای تیغ خورشید
ای جام باران!
این گل نمی بود
گلدانه را گر شوق گل گشتن نبودی
در گریبان  

                                                              " سیاوش کسرایی "

نظرات 51 + ارسال نظر
Critical Minds شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 08:20 ق.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

البته از شما و شماهای با تفکر قرو قاطی مختص نسل دوم انقلاب ، انتظار حذف و سانسور و ..را داشتم و باید که داشت .
حد و مرز و اندازه و تشخیص این توهین هم فردی و گزینه شخصی ست ، طنز هم در ان جایی ندارد و برای حفظ مخاطب خودی به هر عملی دست زدن هم جایز است .به کسی
هیچ نظری محترم نیست ، مگر اینکه شما انرا محترم و یا نا محترم بشمارید ، مثلن نظر و یا حکم سنگسار و یا اجرای اعدام و یا شکنجه و .. توهین به کسی که نیست ، پس محترم است .
البته من فکر می کنم ، شما با روحیه جماعت مشخص نظر دهنده ها یت اشنایی کامل داری و نمی خواهی اینجا بلوایی بپا شود ، استه میری و استه میایی که گربه شاخت نزنه .
اما اگر فکر کردی که ان نوشته مزخرف و سرتاسر توهین من به فرد خاصی حقیقی و حقوقی بوده ، حق با شماست ، اما طنز نوشته من به روش و مکتب خاصی که اینجا عرض اندام می کند متوجه می شد نه فرد خاصی و نامی هم از فردی نبرده بودم .
بهر حال از هزار طرفی عدل علی بر قرار است ، عدل بانو فرزانه از یکطرف ، چرا بر قرار نباشد ؟!

شما سر گوری گریه می کنید که مرده ای در آن نیست. پاک کردن فحش و دشنام های رکیک شما هم اسمش سانسور نیست برادر !
بجای critic هم که مغالطه می کنید . مگر شما از اعدام و شکنجه و سنگسار گفته اید ؟ نقد هر نظری محترم است منتها من در محتوای حرف شما نقد ندیده ام .
شاید هم من روش و مکتب خاص شما را نمی شناسم .
این وبلاگ تاکنون بلواهای زیادی را پشت سر گذاشته است . بحث های خوبی هم بین دوستان موافق و مخالف در گرفته است . معمولاً بلوا بر سر هیچ است و من تمایلی به آن ندارم ولی از نظرات و نقدها و دل گویه های همه استقبال می کنم .

ali شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 09:06 ق.ظ http://www.balan.ir


روش جدید تبلیغات ؟

محمدی شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 10:17 ق.ظ http://ham-bahar.blogfa.com

دلتان بهاری باد

کسرایی را با آرش کمانگیرش شناختم اما غزل « تو قامت بلند تمنایی ای درخت » او ، به زندگی جلوه ای دیگر می دهد ......

ممنون از شما
آرش کمانگیر را از کودکی می شناختم ...بسیار زیباست ولی همه شاعر را در خود ندارد ... شاعر را باید با همه شعرهایش دید

خلیل شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 07:09 ب.ظ http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

دقیقن اگر :

" گلدانه را گر شوق گل گشتن نبودی

در گریبان "

سلام

درخت ابدی یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 04:13 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام
کسرایی شاعر خوبیه.
امثال همین کارهاش نشون می‌ده که شاعره، وگرنه کی به شعارهاش توجه می‌کنه.

سلام

شعارهایش مدت های زیادی دافعه بود برای خواندن و دیدن بقیه کارهایش ... راست می گویند که شعار شعور را می گیرد و نابود می کند.

مونا یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 03:08 ب.ظ http://enhena.blogsky.com/

رهـا آرزوی‌اتـ می‌کنمـ
بی‌هیچ تنگنایی
که تــو خـود ِ خـود ِ بهـاری ...
دل‌اتــ تا ابـد سبــز فـرزانه‌ی ِ عزیـزمـ

و من زبانی برای گفتن شوق ندارم مونای عزیز
شوق از این همه آرزوی سبز

مرز روشنی یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 07:19 ب.ظ http://brightnessborder.blogfa.com/

دانۀ گل که این همه شوق گل گشتن را دارد آدم را به فکر فرو می برد. حسادت برانگیز است گاهی.

و ما همه دانه گانیم

Critical Minds یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 08:44 ب.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

اخ چش م ، به میدان کشیدن پای این دوستان ! مشکلی را حل نمی کند ، من که تا حالا همه اش به بهه و چه چهه مختص اکادمیسین های ایرانی دیده ام ، لااقل بگو نوشته کوتاه من از « نظر شما « سر تاسر ، فحش و ناسزا بود و شما حذف کردید ، مشکلی نیست ، من تصاحب لیبرالی در وبلاگیستی را می شناسم . ان نوشته من هم نقد نبود طنز تلخی بود که شما برنمی تابید ..
Crtical هم اسمی است به فرض مثل « رها و یا فرزانه « حتمن ان صاحب اسم رهاست و شما هم همیشه فرزانه اید . مثل مع الفارق « سنگساری « را هم ، شاید بخاطر عصبانیت نگرفتی بی خیالش شو .
. بلوا در جایی در می گیرد که شخصیت سازی و فرد پرستی در جامعه، ریشه عمیق داشته باشد و هر حرف نامودبی به فلان شخصیت باد کرده گران امده و ناسزا تلقی گردد و محترم نامحترم شود .
اما نقد
شوربختانه به نظر من شما نقد را مودبانه و شسته روفته و تحت نام « احترام « می شناسید ، این از من بر نمی اید . هیچ شخصیتی برای من محترم نیست و من نقد محترم نمی شناسم .
و اما ، نقد شعری و شاعری .
انگار برای نسل دوم انقلاب بیش از همه ، فقط اسم های بزرگ و مطرح شده ، مورد توجه است و گفتن اینکه ایا این شاعر و یا هر شاعر دیگری ، چه ایده ای داشته و با چه حاکمیتی هم ساز بوده و تا کجا با شعرش به ایران ، اباد و ازاد و به رفاه و همبستگی انسانی و .. یاری رسانده ، مورد نگرش و بحث نیست .. کلمات را در احساسات غیر ملموس می چینند بطوریکه فقط احساسات گل و بلبلی را تقویت کند و به هیچ گوشه ای از درد اجتماعی و فلسفی ، و یا حتی عشقی نمی خورد ، زمانش در بی زمانی ست و اسمش را می گذارند شاعر سرزمین ٱهورایی و ٱرش کمانگیری .
این زبان ، همیشه زبانی در لفافه و گنگ و نامونس است ، شاعر از چه رستنی سخن می گوید ؟
برای من یکی معلوم نیست .

شاعر از رستن و بهاری شدن در تنگنا می گوید

مهرگان یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 10:39 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

سیاوش کسرایی از آنرو با آرش کمانگیرش شناخته شده تر است که گویا این شعر در کتابهای فارسی نسلهای قبل از 57 بوده است. که از جمله شعرهایی بود که ماردرم از بر بود!درست مثل اخوان که بیشتر با "زمستان"ش شناخته شده است.

در جمله ی آخر شاعر تمام و کمال آینه ی ارزش کارش را جلوی چشممان میگذارد.
امیدوارم شوق "شدن" در ما نمیرد....

ارزش کار هر شاعر در شوقی است که در دل خواننده اش می انگیزاند
و این کلمات با من چنین کردند
من هم ...

میله بدون پرچم دوشنبه 28 اسفند 1391 ساعت 09:35 ق.ظ

سلام
ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه به جای خود , اما شوق و اراده خود علت العلل است.
خیلی در لفافه و گنگ نیست به نظر من! نه؟ و البته باقی موارد...

سلام
لفافه در پرچم پیچ است .

ماهی دوشنبه 28 اسفند 1391 ساعت 09:37 ق.ظ http://www.binoo.blogfa.com

فرزانه جان انتخابت را دوست دارم ،
نوروزت مبارک .

ند نیک سه‌شنبه 29 اسفند 1391 ساعت 11:06 ق.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

سلام فرزانه عزیزم
سال نو را پیشاپیش تبریک می گم. و خسته نباشی اگر در گیرو دار خانه تکانی هستی.
از این انتخابت تشکر می کنم که به لطف شما من هم این شعر زیبا را دارم می خوونم.

سلام
درگیر ؟ خانه تکانی ؟ من ؟ شیب ؟ بام ؟
خوشحالم که شعر را پسندیدی

سفینه ی غزل سه‌شنبه 29 اسفند 1391 ساعت 02:24 ب.ظ http://safineyeghazal.persian.com

سلام فرزانه خواهرم...
بوی بهار را نه از هوا که از خانه ی همیشه سبز تو باید شنید. اینجا که می آیم جوان بر می گردم. بهارت بهاااااار.

سلام عزیزم
بهارم با دوستان در تنگنا نیست

امیر سه‌شنبه 29 اسفند 1391 ساعت 07:36 ب.ظ


لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید،… رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن
روزهایت رنگارنگ
.
سال نو مبارک

بسیار زیبا بود ممنونم

راثی پور سه‌شنبه 29 اسفند 1391 ساعت 11:57 ب.ظ

سلام

شعر زیبائی انتخاب کرده اید.سیاوش کسرائی شاعری بود از هر حیث توانا .دریغا که تنگنای اعتقادات حزبی بال و پر شاعری او را محدود کرد .با این حال بسیار از شعرهایش خوشم می اید و ایشان را شاعری صاحب سبک و دیدگاه می دانم.
حتی در بسیاری از شعرهای به ظاهر شعاریش حرفهائی می زند که برای رسیدن به معنای آن باید فکرها کرد.مثل همین

شاخ گلم گل به شاخسار ندارد
باغ من ای بلبلام بهار ندارد
بی سببی نیست این جدائی دلها
سنگ به سنگ دگر قرار ندارد
بر سر بازار قدر عشق چه پرسی
سکه قلبی که اعتبار ندارد

سلام
ممنون انتخاب شما هم بجا و زیباست

مهدی نادری نژاد چهارشنبه 30 اسفند 1391 ساعت 06:43 ق.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

سلام علیکم
کدام بهار؟

سلام
همون بهار

Critical Minds چهارشنبه 30 اسفند 1391 ساعت 07:37 ق.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

بلاخره یک چیز های دارد درج می کند ، باز در لفافه ، کدام تنگنای حزبی ؟
تا انجاییکه همه می دانند اما انهاییکه منافع فکری و خانوادگی و مالی و یا ..دارند بیشتر دوست دارند همه چیز مثل شعر شاعر در لفافه گفته شود .
حزب توده ایران ، در حداقل پنجاه سال اخیر بالاترین دست و امکانات را در فرهنگ و ادبیات و فیلم و نشر و کتاب و ترجمه ، داشته است .
به نظر من « تنگنای اعتقادات حزبی بال و پر شاعری سیاوش کسرایی را محدود نکرد « که هیچ بلکه امکانات و بال و پرهایی گرفت که اگر ان حزب معروف را با خود نداشت ، هیچ کدام از این همه نظر به بهه و چه چهه از او حرفی نمی زدند .
چرا .. براینکه تفکر حزب توده ای که زیستن و همکاری مسالمت امیز و تقیه نمودن و وزیر و وکیل و مفتش و سانسورچی و جاسوس دم و دستگاه شدن با این نیت که از درون وارد شو و خرابش کن و بگیر دست خودت و بعد درستش کن ، در ایران و ایرانی ریشه عمیقی دارد و متاسفانه همین طرز تفکر به ضررش تمام شده و خیانت نام گرفته و شریک جرم حاکمیت های دیکتاتوری شده است .

من نمی دانم منظور کسرایی کدام تنگنا و کدام بهار بوده است .
اما ایتجا بقول دریدا مولف مرده است . من متن را می بینم . با خوانش خودم تفسیرش می کنم و الان بهار خودم را از جهتی در تنگنا می بینم که در شکوفایی است اما در تنگنا .... تنگنای جامعه تنگنای فرهنگ و دین تنگنای سرزمین

مسعود پنج‌شنبه 1 فروردین 1392 ساعت 11:36 ق.ظ http://brightnessborder.blogfa.com/

سلام - سال نو مبارک
امیدوارم هیچگاه بهار در تنگنا نباشد. روز و روزگارتان خوش.

سلام
من هم امیدوارم فقط امیدوار

دایناسور پنج‌شنبه 1 فروردین 1392 ساعت 12:25 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir/post/87/

سلام
هرچند بهار در تنگناست و هربار بهار با عزای دل ما می آید
اما امیدوارم سال 92 سالی خوب توام با موفقیت و شادی و سلامتی برایتان باشد.

سلام
گریز شما به آن شعر سایه هم خیلی بجا بود . چقدر این شعر ارغوان زیباست و من با صدای علیرضا قربانی دوست ترش دارم
من هم برای تو دوست یک رنگم آرزوی بهترین ها را دارم

اردوغان جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 09:50 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

هامی نین بایرامی موبارک اولسون
عید همگی مبارک باشد

اگر زبان ناقص بماند٫ واژه ها از افاده کامل اندیشه ها ناتوان می گردند. اگر اندیشه به طور کامل افاده نگردد٫ کارهایی که می بایست انجام شوند به درستی عملی نخواهند شد. اگر وظائف آن گونه که بایسته است انجام نپذیرند٫ فرهنگ و حاکمیت آسیب خواهد دید. اگر حاکمیت و فرهنگ آسیب ببینند٫ عدالت از مسیر خویش منحرف خواهد گردید و اگر عدالت از مسیر خویش منحرف شود٫ توده مردم شگفت زده و بیخبر از عاقبت امور٫ دچار سردرگمی و هرج و مرج می گردد. از این روست که چیزی با اهمیت تر از زبان وجود ندارد.

«کنفوسیوس»

و اینگونه است که زبان ما در آذربایجان چنان ناقص وانهاده شده - با عدم اجازه ی آموزش کلاسیک آن از مدارس - که مکالمات ، تبادل آرا و نظپرات با زبان مادریمان نسل به نسل و دهه به دهه ثقیلتر شده و خواهد شد . اینست هدف کلان !

ممنون برای تبریک
من هم در اهمیت زبان با شما هم نظرم

اردوغان جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 09:58 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

یکی از هزاران: ببینیند مدافعین زبان و ادب فارسی چگونه با چنگ و دندان در حفط و گسترش زبان فارسی مصمم و بدان متعهدند ( و مقایسه کنید با بی قیدی و لابالی گری ما ترکان در نتیجه ی عدم آموزش و حساسیت زدایی از ما ) :
اکنون، نهادهایی مانند فرهنگستان زبان فارسی، باید، به جای واژه‌سازی، به آموزش واژه‌سازی بپردازند. باید، به جای بخشنامه صادر کردن و پرداختن به مغلقات، به آموزش میلیونها کاربر اینترنت بپردازند. اگر یک‌درصد کاربران ایرانی اینترنت، واژه‌سازی بدانند و واژه‌های قدیمی ازیادرفته را بشناسند، بسیاری از گره‌های موجود گشوده خواهد شد. راه‌اندازی واژه‌نامه‌های اینترنتی و سایتهایی برای آموزش دستور زبان فارسی، وندها، واژه‌سازی و ...، راهی ساده، کم‌هزینه و کم‌زمان‌بر، و در عین حال، پرثمر، برای حفظ و گسترش زبان فارسی است. اینکه، کدام نهاد (خصوصی یا دولتی) این وظایف را به عهده می‌گیرد، مهم نیست، مهم این است که این کار بدون تنگ‌نظری‌های مرسوم، و از آن مهمتر، بدون فوت وقت انجام شود.

سایتهایی که همه‌روزه به‌هنگام می‌شوند، و آخرین واژه‌های ساخته‌شده، یا (در متون قدیمی) یافت‌شده را، بدون محدودیت، ارائه می‌کنند. کاربرانی که همه‌روزه واژه می‌سازند، و با مراکز اینترنتی، تبادل اطلاعات می‌کنند. چنین محیطی است، که می‌تواند زبان فارسی را زنده نگه دارد. اگر می‌خواهیم زبان فارسی پوچ نشود، باید پاسداری از آن را همگانی کنیم.
از وبلاگ didgahblogdrive.com

اردوغان جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 10:26 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

و اینهم نوشته ای از خانوم شیوا فرهمند راد :


http://web.comhem.se/shivaf/Zahr.htm

قطعه ای از این نوشته:

"...در آستانه‌ی همین پاییز گذشته هنگامی که دکتر رضا براهنی برای اجرای برنامه‌ای به استکهلم آمدند، و هنگامی که اعلام شد که برنامه‌ی شب نخست به زبان ترکی آذربایجانی خواهد بود، ناگهان سیل تلفن‌های اعتراض‌آمیز به رادیوهای فارسی‌زبان محلی سرازیر شد: یعنی چه؟ چرا این "پان‌ترکیست‌ها" می‌خواهند برنامه به زبان خودشان بگذارند؟! و من نتوانستم از علت این خشم و اعتراض سر در آورم. آیا اینان همان انسان‌‌های دموکرات و آزادی‌خواه نیستند؟ اگر هستند که باید برنامه‌گذاران را تأیید و تشویق کنند و بگویند: "آفرین! چه ابتکار خوبی! حقتان است که برنامه به زبان خودتان بگذارید. ما از شما پشتیبانی می‌کنیم. کمکی اگر از دستمان بر می‌آید، بگویید!" اما دریغ از حتی یک نمونه از چنین برخوردی. داشتم فکر می‌کردم که اگر دوستان کردمان برنامه‌ای به زبان خودشان می‌گذاشتند، که فراوان می‌گذارند، آیا باز هم فریاد اعتراضی شنیده می‌شد؟ گمان نمی‌کنم.

اینان البته همان انسان‌های دموکرات و آزادی‌خواهند، اما واقعیت این است که فضایی زهرآگین بر گرد نام آذربایجان و بر گفتمان آذربایجان حاکم شده‌است، کسانی از هر دو طرف، و چند طرف، بر این فضا زهر می‌پاشند و راه را بر گفت‌وگویی سالم می‌بندند. کسانی وجود مسأله‌ی زبان و تبعیض را به‌کلی نفی می‌کنند. اینان هرگز درد تحقیر و توهین برای "لهجه داشتن" را نچشیده‌اند، اغلب هرگز به مناطقی از ایران که زبانی دیگر دارد سفر نکرده‌اند، و از تاریخچه‌ی سیاست زبان‌کُشی در کشورمان هیچ نمی‌دانند. برای اطلاع این گروه، و یادآوری دیگران، شاید آوردن چند نمونه سودمند باشد:

* «[...] هیچ [زبانی] مانند زبان ترکی خطرناک نمی‌باشد. به این واسطه اکنون در درجه‌ی اول باید تمام توجه بطرف آذربایجان معطوف شود... با جدیت هر چه تمامتر فرهنگ عمومی فارسی را بزبان فارسی در تمام شهرها، دهات و ایلات آنجا دنبال کنند... با زبان ترکی... نمیتوان به مدارا رفتار نمود... خلاصه باید از حیث اسامی، زبان و دیگر جهات رفع اختلاف نمود و ملت را یکنواخت کرد و ایرانیان را به تمام معنی "ایرانی" ساخت...» (1)

* «ناگهان در مجلس دو نفر عرب، ترک و کرد یا لر پیدا میشوند و میان جمعیت شروع میکنند مثلاً به ترکی سخن گفتن. تا آنجا گفتگوی آنها گل میکند و گرم صحبت میشوند که موجب تنفر و انزجار حاضران میگردند [...] علاج این مشکل، که امکان دارد در آینده دور برای کشور داریوش و داد خطری در بر داشته‌باشد، [...] اینست که زبان فارسی را در سراسر کشور گسترش بدهیم. تا آنجا در راه گسترش آن بکوشیم که دیگر منطقه آذربایجان شرقی و غربی، منطقه کردستان و منطقه آبادان، ترکی، کردی و عربی را فراموش کنند، آنها هم مانند سایر استانها فارسی سخن بگویند، فارسی بنویسند و فارسی بخوانند و... عواملی برانگیزیم که به امر آموختن زبان فارسی تشویق شوند و همه جا، در خانه، در گردش، در مسجد، در محافل دینی و مذهبی و در گفتگوهای گوناگون فارسی صحبت کنند [...] زبان فارسی باید همچون نژاد و خون میان تمام افراد این کشور جریان یابد، باشد که دیگر هیچگونه عوامل بیگانگی یافت نشود [...] ایرانی باید همان طوریکه از گذشته پر افتخار خود نژاد می‌گیرد، خون گلگون آریایی در عروقش جریان دارد، زبان شیرین فارسی هم سخن بگوید [...]» (2)

* «وزارت فرهنگ به هیأت دولت پیشنهاد کرده‌است که طی دستوری بهمه ادارات دولتی در شهرستانهای مختلف دستور دهد که در موقع کار اداری و مذاکره با ارباب رجوع حتماً فارسی صحبت بکنند و هیچ مأمور دولت در محل خدمت حق ندارد که با ارباب رجوع بزبان محلی گفتگو نماید. این تصمیم برای بسط و توسعه زبان ملی در شهرستانها اتخاذ شده‌است...» (3)

و طرفداران "جریان [یافتن] زبان فارسی همچون نژاد و خون میان تمام افراد کشور" پیشرفت‌های شایانی در جهت مقاصد خود داشته‌اند. به نوشته‌ی روزنامه شرق (دوشنبه 5 دی 1390)، کاربرد زبان‌های محلی رو به افول است:

"دکتر حسن بشیرنژاد، زبان‌شناس و پژوهشگر گویش‌های محلی در ایران در گفت‌وگو با «شرق» با تأکید بر این که «گویش‌های محلی حتی در افراد تحصیل‌کرده مناطق کشور رو به حاشیه‌نشینی است»، می‌گوید: «میزان کاربرد زبان فارسی در بین افراد تحصیل‌کرده، شهرنشین و طبقات بالا رو به افزایش است و از آن‌جا که باسوادی و شهرنشینی رو به گسترش هستند، می‌توان پیش‌بینی کرد که در آینده کاربرد زبان فارسی افزایش بیشتری پیدا کند و در مقابل، زبان‌های محلی کاهش بیشتری داشته باشد»..."

اردوغان جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 10:31 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

و شیوا فرهمند راد در جایی دیگر میگوید: ( این شیرزن آذربایجانی ساکن استکهلم است. شناختن اینگونه زنان شاید تلنگری باشد برای اذهان تک بعدی برخی از ما.و شاید بعضا بد نباشد کسانی از زنان ما با دیدن عمق تفکرات یک زن آذربایجانی ، به حقارت فکری و شخصیتی خود پی برده و به خود بیایند)

با این حال، به هر روی، نفرت‌پراکنی به شدت امروز نبود، راه گفتمانی کم‌وبیش آرام و سالم و عاری از سم‌پاشی‌ها باز بود. اکنون با خوردن مهر "پان ترکیست" بر روی کوچک‌‌ترین اعتراض یا ابراز علاقه به زبان و فرهنگ آذربایجان، یا با تحقیر و توهین‌هایی از آن دست که آمد، روشن است که سوی مقابل نیز واکنش نشان می‌دهد، توهین می‌کند، و یا در بهترین حالت کار به بحث‌های بیهوده و بی سرانجام و بی‌معنایی مانند مقایسه‌ی تعداد فعل‌ها در ترکی و فارسی، یا تعداد واژه‌های یک زبان در زبان دیگر، و از این دست کشیده می‌شود. یکی از هنرمندان نام‌آور آذربایجان در سفری به استکهلم گله می‌کرد که در یکی از کنسرت‌های او در تهران کسانی از میان برنامه‌گذاران و شرکت‌کنندگان آن‌چنان فضای توهین‌آمیزی نسبت به میهمانان غیر آذربایجانی ایجاد کردند که او چیزی نمانده‌بود از شدت شرمندگی صحنه را ترک کند. اما این‌ها راه‌حل‌های متمدنانه‌ای نیست. برای رویارویی با عبدالله مستوفی، محسنی، ذوقی، ملکی و جانورانی از این دست، نیازی نیست که ما خود را تا سطح آنان پایین ببریم. به گمان من وقت آن رسیده است که فعالان هویت‌خواه ما بکوشند که از شدت زهرهایی که از همه جا به سوی ما و به سوی مسأله‌ی آذربایجان پاشیده می‌شود، از جمله از سوی کسانی از میان خود ما، بکاهند، و در عوض با تکیه بر فرهنگ و هنر و سابقه‌ی مبارزاتی مردم آذربایجان، جاذبه بیافرینند. دافعه آفریدن و زهر پاشیدن راه به جایی نمی‌برد و تنها آب‌ها را گل‌آلود می‌کند. برای یافتن راه حل متمدنانه‌ی مشکلمان، ما نیازمند تفاهم، و نیازمند ایجاد نهادهای مدنی مردمی هستیم... .
( محض اظلاع کسانیکه حوصله ی خواندن کل مطلب را در سایت فوق ندارند!)

اردوغان جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 10:34 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

و باز شیوا:
" البته پاسخ برخی از این دوستان را می‌دانم: "اول بگذارید دموکراسی را برای سراسر ایران بیاوریم، پس از آن به این مسائل می‌پردازیم"! و البته ما از این "اول بگذارید..."ها در طول تاریخ فراوان شنیده‌ایم و دیده‌ایم و معلوم نیست چند نسل دیگر از کودکان غیر فارسی‌زبان باید در دبستان‌ها رنج ببرند و شهروند درجه دوم بار آیند، یا زبان‌های دیگر چه‌قدر باید نابود شوند تا به آن دموکراسی دلخواه این دوستان برسیم، و "بعد" به مشکل زبان‌های ملی بپردازیم."

اردوغان جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 10:38 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

و باز هم شیوا در جایی دیگر:
اصل پنجم "پیش‌نویس قانون اساسی نوین ایران" تکرار اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی است، و تنها دو جمله به انتهای آن افزوده‌اند. متن آن چنین است: "زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد. استفاده از سایر زبان‌ها و گویش‌ها در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آن‌ها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است و تصمیم‌گیری در این مورد با رأی عموم بر عهده مردم هر استان است. هر گونه تغییر در این اصل تنها با همه‌پرسی عمومی وفق موازین این قانون و سایر قوانین امکان‌پذیر است."

به نظر من، به عنوان یک شهروند، چنین اصلی در قانون اساسی آینده‌ی ایران جا ندارد و باید به‌کلی زیر و رو شود. من خواستار آزادی سوادآموزی به زبان مادری، و آزادی تحصیل به زبان مادری هستم، و "در کنار آن" آموزش زبان و ادبیات فارسی به عنوان زبان دوم و زبان مشترک. این روشی‌ست که بسیاری از کارشناسان آموزش و پرورش، از جمله در سوئد، توصیه می‌کنند و پژوهش‌هایشان نشان داده که زبان دوم را اشخاص با این ترتیب بسیار بهتر می‌آموزند. همچنین باید در قانون تصریح شود که دولت ضامن اجرای آموزش به زبان مادری است، وگرنه می‌بینیم که آن "آزادی تدریس ادبیات" سایر زبان‌ها در مدارس، در جمهوری اسلامی اجرا نشده، زیرا ضمانت اجرایی نداشته‌است. گذشته از آن، "رسمی" نبودن زبان‌های غیر فارسی، اگر هیچ نگوییم، بی‌عدالتی ایجاد می‌کند، زیرا مردم عادی غیر فارسی‌زبان از جمله در مراحل دادرسی با پرونده‌هایی سر و کار می‌یابند که به زبان خودشان نیست، و در بازپرسی‌ها و دادگاه‌هایی شرکت می‌کنند که هیچ از زبان آن نمی‌فهمند. چرا این مردمان باید در این زمینه (و زمینه‌های دیگر کاربرد "زبان رسمی") با کسانی که زبان مادریشان فارسی‌ست، تفاوت داشته‌باشند؟

حال ببینیم آیا این نظر در پیش‌نویس حقوقدانان جنبش سبز مردم ایران بازتابی می‌یابد، یا نه.

اردوغان جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 10:38 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

http://web.comhem.se/shivaf/Ghanoon.htm

زنبور جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 02:14 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

امیدوارم شوق زیستن و شکفتن در شما و همه دوستان همیشه تازه و نو باشد.

سلام
چه آرزوی شیرینی ... چون جام عسل از یک زنبور

سیدعباس سیدمحمدی جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 05:30 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
سال نو مبارک.

سلام
امیدوارم سال خوبی برای سرزمین مان باشد

هین سخن تازه بگو شنبه 3 فروردین 1392 ساعت 01:43 ق.ظ

سلام
بهار سرزمینمان خداکند برسد؛ خدا کند خودمان و مردممان هم بهاری شوند در اعتدالی بی نهایت و ابدی

فرزانه گرامی سال خوبی در کنار عزیزانت داشته باشی

سلام
ممنونم نجیبه جان . من بهترین ها را برایت آرزو می کنم
نمی دانم خدا می کند یا نمی کند

دمادم شنبه 3 فروردین 1392 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.damadamm.wordpress.com

سلام
سال نو مبارک.
سال نو با امید.
سال نو با عشق.
سال زیبایی برایت آرزومندم.

سلام
امید و عشق و زیبایی همه تقدیم تو باد

گون شنبه 3 فروردین 1392 ساعت 01:54 ب.ظ

سال نوتون مبارک عزیز جان

سلام
ممنون ایام بکام

رها یکشنبه 4 فروردین 1392 ساعت 02:52 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

سال نو مبار فرزانه فرزانه.
امیدوارم سالت سرشار از عشق و مستی و شورو شعر و شعور باشد

سلام
بهترین هایش برای تو

الی یکشنبه 4 فروردین 1392 ساعت 10:01 ب.ظ http://manoshahr.blogfa.com

سلام، نوروز مبارک.
سالی با یک دنیا زیبایی ، شادی و سلامتی برایت آرزومندم.

سلام
سپاس از مهربانیت

امیرکسری چهارشنبه 7 فروردین 1392 ساعت 03:27 ب.ظ http://naataanaayil.blogfa.com

سلام بر فرزانه فرزانه
مدتهاست به کوی ما گذر نکرده اید! سوالی پرسیده بودید و جوا هم تقدیم شده بود.منتظر ادامه تبادل نظرشما هستم.جهت یادآوری آنها را در زیر می آورم:

"
فرزانهسه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۱ ۸:۵۸
سلام
اوامری نبود یک سوال بود !
معصومیتی که مبتنی بر عقل و تفکر و آگاهی باشد هم مگر هست ؟
بهر حال شما وقتی معصومیت را احمقانه می نامید لابد دلیلی برایش دارید
راجع به اون دلیلی بیشتر فکر کنید .
سلام بر دوست فرزانه
آری هست! مگر شما خبر ندارید؟!
دلیل وجودمعصومیت ازنوع احمقانه اش(بدون آگاهی)،وجود همه کودکان درجهان است!
هم معصومند وهم جاهل و ناآگاه! بیشترازاین هم میشود دلیل آورد؟!!! "

سلام
چه حکمتی است که دوستان اسم من را دوبار تکرار می کنند ؟
والا بیست روزی است اصلاً به اینترنت گذر نکرده ام و شرمنده بسیاری از دوستان شده ام .

و اما بحث شما .... خوب دوست عزیز من گفتم معصومیت میتنی بر عقل و آگاهی مگر هست ؟ مال کودکان که خودتان گفته اید از سر نا آگاهی است و بیشتر غریزی

عیسی سه‌شنبه 13 فروردین 1392 ساعت 11:23 ق.ظ http://isadf.blogfa.com

سلام و تبریک سال نو خدمت بانو فرزانه

برایتان سالی "خوب" آرزومندم. خوب به آن سان که شما خوبی را معنا می دهید!

سلام
ممنونم دوست دریایی من ... خوب چنان که دانم و دانی

اشکان سه‌شنبه 13 فروردین 1392 ساعت 12:17 ب.ظ http://ashteroh.mihanblog.com/

امیدوارم سال ِخوبی پیش ِرو داشته باشید

متقابلاً برای شما

منیر چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 12:56 ب.ظ

سالی با یه عالمه بیست ! یه عالمه شوق ! برات آرزو می کنم .
...
شوق عالیه.
شوق پرواز رو میشه روی پوسته آهکی تخم پرستو هم دید.



آری آن شوق ... شوق را خواهانم

ادیسئوس چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 05:58 ب.ظ http://noqtenoqte.blogsky.com/

سالی پر از شادی و شور و بزم و سرور و جشن و سودایی و شوریدگی و سرمستی را برایتان آرزومندم.

سلام
من از این همه شوریدگی را می پسندم . برای شما هم آرزویش می کنم

Critical Minds جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 09:11 ب.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

جرات داشته باش ، تو شیطان نگفته زمانی سازش بر سر پرنسیب نمی کردی ها . این چند کلمه بی ازار را پاک نکنی ها !
رفتی توی کوما ، کجایی که بهار این شاعر بد جوری به زمستان اجدادی شبیه است

جرأت دارم کریتیکال مایند ... بودم ، هستم و خواهم بود

رها شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 04:49 ب.ظ http://freevar.persianblog.ir

راستش دفعه قبل اومدم خیلی سر سری شعر رو خوندم و فقط رسیدم برات تبریک سال نو بذارم. امروز با فرصت بیشتری دوباره میخونم و البته کامنتها رو و راستش شرمنده شدم چن همه درباره شعر نظر دادن الا من

حالا شعر رو دوباره خوندم، اولا از کسرایی فقط ارش کمانگیرش رو خونده بودم و البته از بر بودم در کودکی ! خب در واقع این دومین شعری است که از ایشون میخونم. و دارم به این فکر میکنم که همیشه این در لفافه سخن گفتنها بوده و مردم ما هم همیشه با این یک "هنر" گفتن! تحسینش کردند و هر سال تکرارش کردند. و نمیدونم این رو چه سالی کسرایی گفته ولی حداقل باید بیش از 40 سال باشه و فکر کنیم که 40 سال زمان کمی نیست برای اینکه هنوز این شعر تازه باشه و تازگیش نه فقط بخاطر هنر شاعری که بخاطر مناسبتش با شرایط روز است! و چقدر باید افسوس خورد که این همه سال با این همه ادعا شرایط تغییری نکرده شاید بدتر هم شده به جای بهتر شدن!
و در نهایت باز باید تکرار کنم که :
فکر کنم کسی نباشد که شعرهای حافظ را بخواند و احساس نکند انگار برای امروز سروده شده، راستی ما چقدر قبل و بعد حافظ ، شاعر کلاسیک و شعر نو و ... داریم که با استعاره و کنایه از سیاهی اوضاع کشور گفتند و از ریا و حاکمان فاسد و ... همان حفظ را مبدا بگیریم ،حداقل هفت قرن یعنی هفتصد سال این پروسه ادامه دارد و هر هفت قرن شنونده و خواننده گفته: "به به، عجب جسارتی، چه راست گفته، چه خوب گفته" و حداقل هفت قرن هست که هنوز همان شرایط وجود دارند و هنوز فقط احسنت میگیم به شاعری که در فضای بسته جرات کند و با کنایه و استعاره از سیاهی روزگار بگه و اخرش هم فقط شعر بماند و شعر!

مجتبی یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 11:40 ب.ظ http://chaparkhane.persianblog.ir/

قشنگ بود.
در ضمن نوروز تان هم مبارک

اردوغان سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 11:53 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

قابل توجه عزیزانی که مکررا از اصطلاح "آذری زبانان" استفاده میکنند:
"یکی از معضلات فکری و اجتماعی بعضی از جوانان و حتی جامعه دانشگاهی آذربایجان ، ترس و ابا از تورک نامیدن خود است چرا که در دوران حکومت پهلوی که آثار آن هنوز هم باقی است ناجوانمردانه ترین ضربه ها بر شخصیت تورکان ایران وارد آمد. در طول حکومت 53 ساله رضا خان و فرزند او تورکان ایرانی از هر نوع توهین و تحقیری در امان نبودن و امروزه هم گویی کلمه تورک کابوسی است که بر سینه جوانان آذربایجان و جوانان تورک دیگر نقاط کشور سنگینی می کند . و چنان شد که جوان تبریزی ، ارومیه ای ، زنجانی ، اردبیلی و... با دو نوع هویت ، تحقیر شده تورکی و افتخار آمیز آذری روبرو شود . تورکی صحبت می کرد ولی خود را آذری می نامید . وقتی از او می پرسیدی تورک هستی یا آذری می گفت آذری ،وقتی می پرسیدی آذری یعنی چه و منظور از آذری چیست چیزی برای گفت نداشت . ولی وقتی همین آذری پای از وطن بیرون می گذاشت ایرانی بودن خود را انکار می کرد و خود را تورک اصیل معرفی می کرد آن هم نه از نوع ایرانی ؟؟


تورک ستیزی از زمان سقوط حکومت قاجار آغاز شد و توسط روشنفکران نژاد پرستی چون محمود افشار (بنیانگذار بنیاد افشار) و احمد کسروی (کسی که تئوری زبان آذری را تقدیم رضا خان کرد ) به اجرا درآمد که همگی ار مواجب بگیران حکومت پهلوی بودن. تئوری کسروی بر این اساس بود ، چون اهالی چهار روستا در اطراف مرند و قره داغ تورک نیستن دلیلی شد بر اینکه ساکنان اصلی و بومی آذربایجان تورک نیستند . ولی حتی اهالی آن روستا هم به زبان تاتی و تالشی تکلم می کردند ولی کسروی با اصرار همه آنها را آذری نامید . نکته جالب اینجاست که اگر فرضیه کسروی را به تمام ایران تعمیم دهیم به این نتیجه می رسیم که نود درصد ایران تورک هست چون کمتر استانی وجود دارد که در آن یک روستای تورک نباشد .


کسروی در رساله 56 صفحه خود که در زمان رضاخان منتشر کرد . در آن نقل کرد که از این زبان غیر تورکی مردم آذربایجان (آذری) در تاریخ هیچگونه آثار و نشانه های ادبی و مکتوب هر چند بسیار اندک دیده و یا شنیده نشده است. بر این اساس پروژه های کوتاه مدت وبلند مدت با هزینه های سرسام آور به راه افتاد و زبان سازی و هویت تراشی برای ایرانیان غیر فارس رونق گرفت و دشمنی و تبلیغات علیه زبانهای غیر فارس بخصوص تورک در اولویت این برنامه ها بود . نام های بومی و تورکی شهرها ، روستاها ، رودها و کوههای آذربایجان با نام های ساختگی فارسی عوض گردید مثل ارومیه به رضائیه ، سلماس به شاهپور ، صائین قلعه به شاهیندژ ، قره داغ به ارسباران ، آجی چای به تلخه رود ، قره چمن ، سیاه چمن و مثالهای بسیار دیگر ... از آنجا که برگردانندگان این نام ها اطلاعات و معلومات درستی از فرهنگ زیبای تورک نداشتند نمی دانستند در تورکی «قره» علاوه بر سیاه معنی بزرگ و بلند و والامقام را هم می دهد. مثل قره باغ یعنی باغ بزرگ و قره چمن یعنی چمن وسیع و قره بولاق یعنی چشمه بزرگ ، قره را فقط به مفهوم سیاه به کار برند و اسم روستای قره چمن تبریز را چمن سیاه نامیدند و دنیایی را به خود خندانند و ندانستند هیچ جای دنیا چمن سیاه پیدا نمی شود .


بعضی از کسرویستهای افراطی حتی پا را از دیدگاههای احمد کسروی نیز فراتر گذاشته اند و به اصطلاح تحمیل زبان تورکی بر مردم آذربایجان را به مغولان نسبت داده اند( طبق گفته کسرویستها آذری به کسانی گفته میشود که در اثر تجاوز مغولها به زنان فارس به وجود آمده اند و زبان مادری انها در اصل فارس بوده است) این افراطیون حتی نمی دانند و یا خود را به نادانی زده اند که زبان مغولی چیزیست متفاوت از زبان تورکی ، و اگر میخواستند زبان خود را بر مردم ایران و آذربایجان تحمیل کنند چرا زبان مغولی خود را تحمیل نکردند و زبان تورکی را تحمیل کردند از آن گذشته مغولان فقط کنترل آذربایجان را در دست نداشتند بلکه از چین تا عراق در دست آنها بود و اگر در پی تحمیل زبان تورکی بودن چرا هموطنان فارس ما راتورک نکردند !!!


و با همه این حرفها این در حالی است که ترکان همیشه در طول تاریخ به رشد و گسترش زبان فارسی کمک کرده اند و در هیچ کجا نمیتوان مدرکی را پیدا کرد که ترکان بر علیه و برای از بین بردن این زبان کاری انجام دادند . زبان ترکی زبانیست زیبا با قدمت هفت هزار ساله و سومین زبان زنده و با قاعده دنیا (به نقل از مجله پیام یونسکو) و حق رسمی و سرتاسری شدن در ایران به عنوان دومین زبان رسمی کشور در کنار زبان فارسی دارد ."


منبع قسمتی از مقاله : زبان ترکی و موقیعیت کنونی و گذشته آن در ایران نوشته : حسن راشدی

محسن چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 03:08 ب.ظ

اینکه می گوییم آذری یک نسبت ایرانیه .یعنی چی ؟یعنی اینکه در مجموعه ی فرهنگ ایرانی می بایست به چشم بیاد و تثبیت بشود .یعنی زبان ترکی آذربیجانی جزئی از فرهنگ ایرانی است و باید قسمتی از این فرهنگ به آن اختصاص پیدا کند.اگر مبنای هویتی را صرفا بر اساس زبان بخواهیم تعریف کنیم بازهم به رستگاری و رهایی تمام و کمال یک قوم یا ملت نمی رسیم .مشکل شما جماعت این است که بر اساس یک فانتزی قومی و قبیله ای می خواهی به رهایی و پایان درد ها و رنجها برسی و به خاطر این با ایجاد یک مرز من /دیگری یک حس خوب تمایز و هویت به شما منتقل می شود.زبان عنصر ارتباطی است نه مبنای هویتی دوست عزیز.هویت نباید صرفا براساس یکی از مقولات فرهنگی چون زبان و نژاد و دین معین بشود .دنبال اصالت در تاریخ گشتن امر خطرناکی است به تجربه ی تاریخی .این یعنی اینکه در تاریخ یک نقطه و لحظه ی اصیلی بوده که در زمانه ی حال نادیده گرفته شده.در متن مقاله ای که جنابعالی آورده اید دنبال اصالت در تاریخ گشتن واضح است.تاریخ چیزی متفاوت و متمایز برای ترکها در چنته داشته و حالا باید آنرا بیرون آورد.۷هزار سال سابقه زبان ترکی ؟!!!داشته های فرهنگی با زبان مکتوب و نوشتاری حفظ می شوند و منتقل می شوند .شما در مورد این داشته های مسند و مکتوب می باید در تاریخ شاهد بیاورید آن هم از هفیت هزار سال قبل و بعد در این مورد صحبت کنید .حتی در مورد تمدن دو هزار ساله، پان ایرانیست ها هم نمی توانند و حق ندارند چنین به قطعیت اظهار نظر کنند،چرا که آثار مکتوب چندانی در دست شان نیست.پس اگر صرفا به دنبال بیرون کشیدن اصالت قومی و زبانی و نژادی یا مذهبی در تاریخ باشیم چه فرقی با قوم باوری یهودی و مقاومت در برابر تداخل نژدای این قوم در تاریخ داریم؟مشکل کنونی اذربایجان حق تفسیر و توضیح جهان با زبان مادری است .سوراخ دعا نباید گم شود.اینکه شما زبان و قواعد زبانی تان با ترکها و کشور مصنوعی آذربیجان روسیه مشابه و یکسان است دلیل نمی شود که مبنای هویتی خودت در آنجا پیدا کنی .تو ایرانی هستی و در دل منظومه ی فرهنگ ایرانی باید حقوق خودت را دنبال کنی .نشانه ی آذربیجان ُنشانه ای ایرانی است.نمی شود تاریخ را به خاطر هویت دوباره تحریف و بازنویسی کرد.مثلا من فارس زبانم .تاجیک و افغانستانی هم فارس زبان هستند اما نه آنها مرا تاجیک می داند و نه من آنها را ایرانی می دانم .نه به این خاطر که خدای ناکرده برتری دارم بر آنها نه .به این خاطر که خیلی چیزها ی مشترک دیگر را کم داریم.مثلا مذهب .
مطمئن باش که بر طبق منطق میل انسانی و فانتزی های انسانی این فقط زبان نیست که ما فکر می می کنیم می تواند ما را با جهان یگانه کند.فانتزی های انسانی همیشه آدم را به توهم یگانه شدن با جهان می برند .تازه به این که برسی مشکل و فانتزی بعدی از افق پدیدار می شود.مثلا زبان در مبحث هویتی بیشتر گرایشی اجتماعی و کارکردی نهادی دارد،یعنی چون با ابزار این جهانی بیشتری سروکار دارد پس مدرن تر از مقولاتی چون مذهب است اما مذهب هنوز هم در کرانه های دنیای مدرن ما با قدرت جهان و انسان را معنی می کند.مراسم و ایین ها ،مرگ و حیات همه همه مذهب را هم در تفسیر جهان دخیل می کنند. مذهب هم فانتزی های هستی شناختی انسان را برمی سازد و مطمئن باش فرهنگ ترکی آذربیجان برای حل و فصل فانتزی های هستی شناختی اش دوباره به کلیت ایرانی رجوع می کند و در صورت هر گونه افتراغی ،نسل بعدی مجبور است فانتزی های مذهبی خودش را پرورش بدهد. پس در صورت دست یابی به حق بیان و تفسیر به زبان مادری خودتان از استعاره های هستی شناختی مذهب نمی توانید خودتان را رها کنید چنانکه ما فارس زبانها از این هستی شناسی به واسطه تداخل در زبان و فرهنگ عربی نتوانسته ایم خودمان را برهانیم .حالا هم به شما و امثال شما دوست عزیر یک پیشنهاد دارم .به جای داد و فریاد و پرگویی بهتر است چاره ای عملی برای زبان مادری و اجحاف در حق آن بیاندیشید.راه کار من پارادایم شهریار است.شهریار شاعر توانای ایران زمین شاعری که در وضعیت مرزی مابین زبان فارسی و ترکی آذربیجانی شعر می سرود و زندگی می کرد .شاعری که با تمام وجود تنگناهای زبان مادری در فرهنگ رسمی ایران را حس می کرد و به دنبال راهکاری می گشت بی آنکه از آن ایدئولوژی تفرقه آمیزی در تقابل با زبان فارسی بتراشد.به عبارت بهتر شهریار به جای تقابل های دوتایی فارس / ترک به استعاره و مجاز و جناس روی خوش نشان داد .استعاره و مجار و جناس به جاس تقابل معانی ،تبادل معانی را می نشاند .این یعنی سیلان و جریان پیدا کردن معنا به جای تثبیت آن در تقابلهای دوگانه ی ستیزه جویانه که از دید نیچه فرهنگ برده پرورری بر روی شانه های آن به حیات خودش ادامه می دهد .یعنی اینکه فرهنگی که ناتوان از تولید به زبان خود است فقط .و فقط به اتهام و در لفظ عامیانه غر زدن روی می آورد .خیلی از ما ایرانی ها در دوره ی جدید به خوبی آینه ی تمام نمای چنین فرهنگی شده ایم .حال شهریار بزرگ به نظر من به خوبی از چنین خیر و شرسازی فرهنگ بردگی باور ایرانی در عصر مدرن به خوبی خودش را رهانیده بود .تولید بی امان استعاره ها و مجازها ی ترکی و فارسی به خوبی فراسوی نیک و بد بودن مرسوم ما را نشان می دهد .یعنی توجه و تامل هم زمان در زبان رسمی و زبان مادری .شهریار به خوبی در هر دو نقطه به بازتعریف هویت آذری ایرانی خودش می پردازد.تولید به زبان مادری به مرور جای فرهنگ آذری و ادبیات آنرادر دل فرهنگ عمومی و کلی ایرانی باز می کند.شهریار در امتداد حافظ و مولوی به آفرینش ادبی دست می زند.همین مولوی است که می گوید:گفتم زکجایی تو تسخر زد و گفت ای جان نیم ایم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه .یا حافظ است که عنصر ترک در فرهنگ ایرانی را اعتباری شایان می بخشد.اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را و یا آنجایی که در مورد سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی حرف می زند.پس دوست عزیز به تبعیت از سنت فرهنگی ایران ما می باید به دنبال برساختن منظومه های فرهنگی و معنایی نویی در قالب ایرانی باشیم .جایی که ترک ایرانی (اذری )هم در کلیت فرهنگی بازنمایی می شود و هم به خوبی عنصر جزئی فرهنگ و زیست بوم را تبیین و تشریح می کند.این راهی است که از نظامی گنجوی گرفته تا خاقانی شروانی و ،جلال الدین محمد بلخی ،شمس تبریزی ، پروین اعتصامی و بهجت تبریزی دنبال کردند و فرهنگ و ادبیات آذری را در ایران وزنه ای قابل ساختند که نه می شود انکار کرد و نه باید.بر هر آذری و ترک زبان ایرانی وطن دوستی واجب است مسیر موازی هر دو فرهنگ را امتداد داده تا گشایش زبانی برای اقوام آذری هم در آینده ی نزدیک اتفاق بیفتد.برای همین به جای داد و فریاد و تقابل برقرار کردن مابین عنصر ترک و عنصر فارس و به عبارت بهتر به جای پی گیری مساله در حوزه ی اجتماعی ،بهتر است تقابل را در حوزه سیاست دنبال کنید و به جای آن در حوزه ی فرهنگ به تفاهم توجه کنید .تفاهم در این حوزه یعنی خلق بیشترین نماد ها و استعاره های مشترک به منظور دست یابی هرچه بیشتر به فهم و تفسیر مشترک مابین اقوام ایرانی .البته این خاص شرایطی است که در آن سیاست اجازه ی تنوع و تکثر را نمی دهد والا گرهی که با دست باز می شود را نباید با دهان باز کرد.این یعنی اینکه سیاست در درجه اول مسئول خیلی از تناقضات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است و نه برعکس .در کل به دو صورت می شود به حل مسائل اجتماعی و فرهنگی نظر داشت اینکه ما ریشه تناقضات را در جامعه و فرهنگ ببینیم و راه حل را هم در تغییر اساسی و بنیادی فرهنگ و اقتصاد ببینم نقطه ظهور فاشیزم همین جاست .نظام های فاشیستی و توتالیتر در تاریخ به همین نیت پا به عرصه گذاشته اند و روش دوم منتقل کردن تناقضات و ناسازه ها به دل سیاست است و جلو گیری از تمرکز و تمامیت خواهی سیاسی بر محورهای فرهنگی و اجتماعی است .تمام آنچه که گفتیم را شاید بشود در این غزل زیبا از استاد محمد حسن شهریار (بهجت) دریافت .ببیند تمام تقابل های فرهنگی در برابر عظمت استعاره ها و نمادها و مجازها چگونه کمر خم می کنند و دیالوگی تاریخی و فرهنگی با حافظ برقرار می کنند و پاسخ تمنای حافظ از ترکان شیرازی و سمرقندی را به نیکویی در محتوا و معنا با تمنا از فارس زبانها می دهند تا در نهایت به حیدربابا می رسند که افتخار هر ایرانی است:

دل و جانیکه دربردم من از ترکان قفقازی
به شوخی میبرند از من سیه چشمان شیرازی
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
بیا این نرد عشق آخری را با خدا بازیم
که حسن جاودان بردست عشق جاودان بازی
ز آه همدمان باری کدورتها پدید آید
بیا تا هر دو با آیینه بگذاریم غمازی
غبار فتنه گو برخیز از آن سرچشمه ی طبعی
که چون چشم غزالان داند افسون غزل سازی
به ملک ری که فرساید روان فخررازیها
چه انصافی رود با ما که نه فخریم و نه رازی
عروس طبع را گفتم که سعدی پرده افرازد
تو از هر در که بازآیی بدین شوخی و طنازی
هر آنکو سرکشی داند مبادش سروری ای گل
که سرو راستین دیدم سزاوار سرافرازی
گر از من زشتی بینی به زیبائی خود بگذر
تو زلف از هم گشائی به که ابرو در هم اندازی
به شعر شهریار آن به که اشک شوق بفشانند
طربناکان تبریزی و شنگولان شیرازی




اردوغان چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 04:37 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

روزی انیشتین به یکی از استادان خود چنین گفت: اگر آنچه را که میگویید خود کاملا دریافته و فهمیده اید ، باید بتوانید "با زبانی ساده" آنرا برای ما نیز بیان کنید!
چه زیباست که شما برای ما نسخه میپیچی داداش محسن. مشکل اینست که پیشفرضهای شما اغلب با ادبیات فیلسوفانه تان همخوانی ندارد. آنکه داعیه فلسفه دوستی دارد ، باید قبل از هر چیز ، پیشفرضهای غالبا برگرفته از بینشهای عامیانه را در مغز خود بشکند و فرو ریزد. شما اینکار را نکرده اید.
اما قدرت است که حق می آفریند ... و فیلسوفان ما نیز همچون سیاستمدارانمان ، با کمال تاسف ، تنها زمانی به حقیقتی اعتراف و از نسخه پیچی احتراز خواهندنمود که قدرت تبدیل شده به حق را به عینه ببینند. تا آن زمان همچنان با نگاه و ادبیاتی پدرانه ، دلسوزانه (!) ، و بزرگوارانه (!) ، ما را هدایت خواهند کرد! دستتان مریزاد.
اما ضمن اینکه تاش در خصوص گسترش ادبیات ترکی آذری و فعالیت فرهنگی را - که خلاصه اوامر حضرتعالی بود ! - لازم میدانمی ( و دلسوزان زبان مادریمان نیز منتظر این توصیه شما نمانده و در حد وسعشان در این راه میکوشند) ، اما در کشوری که یکی از سیاستهای کلان گاه اعلام شده و اکنون اعلام نشده اش ، تضعیف و حذف تدریجی سایر زبانهای کشور بویژه زبان ترکی است ، تاکید بیش از حد بر خلق آثار به زبان ترکی آذری ( با توجه به کاهش مخاطبان این قبیل آثار در هر نسل نسبت به نسل قبل بعلت عدم امکان آموزش کلاسیک زبان ترکی در مدارس) بنوعی به بیراهه بردن و به تعبیر عامیانه اش دنبال نخودسیاه فرستادن است!
و هرگز نمیتوان فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی را از فعالیتهای سیاسی منفک و مجزی دانست .
خلاصه بیش از میل به حقیقت ، بوی اظهار فضل از توصیه های حضرتتان مشام را آزرد. و البته در ایران ما ،یکی از انگیزه های بسیاری از کتابخوانان ، همین است، شاید به سبب لذت نبردن از زندگی روزمره شان.

اردوغان چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 04:39 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

تاش* : تلاش

محسن پنج‌شنبه 22 فروردین 1392 ساعت 01:15 ق.ظ

جناب اردوغان بنده دنبال اظهار فضل نیستم اونم توی فضای مجازی و با هویت مجازی . حوصله ی کامتنهای بلند رو هم ندارم .چیزی که باعث شد در جواب شما کامنت بنویسم سر زدن به وبلاگ شما و مشاهده ی بعضی کامنتها از طرف هم وطنان بود که در جواب شما دست به توهین و تهمت زده بودند و شما خیلی منطقی و آرام جواب داده بودین بهشون .شمادر مقابل اون افراد گستاخ توی وبلاگتون جوری رفتار کرده بودین که برای من جالب بود.بعضی کامنتها حقیقتا من رو شرمنده کرد اما حالا و با مشاهده ی نحوه ی باسخ شما به کامنت بلند خودم باز هم دارم شرمنده می شوم .این بار شرمنده از خودم که برای کسی وقت گذاشتم که جز داد و بیداد و انگ و ورچسب زنی به نظر راه دیگری برای ارتباط برقرار کردن نمی شناسه .یه نگاه به ادبیات خودت و کامنت من بنداز تا منظورم رو بفهمی .

امیرکسری پنج‌شنبه 22 فروردین 1392 ساعت 04:45 ب.ظ http://naataanaayil.blogfa.com

سلام به فرزانه فرزانه
سه شنبه 17 بهمن1391 ساعت: 8:58 توسط:فرزانه
سلام
اوامری نبود یک سوال بود !
معصومیتی که مبتنی بر عقل و تفکر و آگاهی باشد هم مگر هست ؟
بهر حال شما وقتی معصومیت را احمقانه می نامید لابد دلیلی برایش دارید "

درجواب بایدعرض شود که آری معصومیت آگاهانه هم هست.اگر به خویش و انسانهای پیرامونمان بنگریم درهرکسی درجاتی از معصومیت مشاهده می شود وگرنه باید بگوییم همه انسانها درپلیدی و بی صداقتی و لجنزارگناه هستند واین تهمتی عظیم بر همه انسانهاست!
با مشاهده درجات معصومیت دروجودخویش و سایرین این نتیجه هم به دست می آید که :
"معصومیت امری قابل تحصیل و قابل رشد وتکامل است"؛حتی دروجود خویشتن گاهی درجات متفاوتی از معصومیت احساس و مشاهده می نماییم که خوددلیل روشن برامکان رشدوافزایش این صفت عالی می باشد.واز اینجا می توان نتیجه گرفت که :"معصومیت آگاهانه حتماً هست"
چیزی که می ماند این است:
"چگونه به معصومیت کامل برسیم؟!؟"
نظر شما چیست؟
اگرلطف کنید و نظرتان را در وبم بنویسید یا اگردروبتان نوشتید مرا آگاه کنید بسیارممنون می شوم.

سلام
به نظرم پاسختان دور از واقعیت و انتزاعی است

اردوغان پنج‌شنبه 22 فروردین 1392 ساعت 05:46 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

آقا محسن ، نوشته ای : "اگر صرفا به دنبال بیرون کشیدن اصالت قومی و زبانی و نژادی یا مذهبی در تاریخ باشیم چه فرقی با قوم باوری یهودی و مقاومت در برابر تداخل نژدای این قوم در تاریخ داریم؟...
...آذری یک نسبت ایرانیه .یعنی چی ؟یعنی اینکه در مجموعه ی فرهنگ ایرانی "می بایست" به چشم بیاد و تثبیت بشود
اینکه شما زبان و قواعد زبانی تان با ترکها و کشور "مصنوعی" آذربیجان روسیه مشابه و یکسان است دلیل نمی شود که مبنای هویتی خودت در آنجا پیدا کنی .تو ایرانی هستی و در دل منظومه ی فرهنگ ایرانی باید حقوق خودت را دنبال کنی... ( توجه داشته باش که چگونه آمرانه و دیکته گونه برای من نوعی هویت تعریف میکنی ! ضمنا آشکارا متهم میکنی که مبنای هویتم را در آنسوی مرز میجویم!)
... اینکه ما ریشه تناقضات را در جامعه و فرهنگ ببینیم و راه حل را هم در تغییر اساسی و بنیادی فرهنگ و اقتصاد ببینم نقطه ظهور فاشیزم همین جاست .نظام های فاشیستی و توتالیتر در تاریخ به همین نیت پا به عرصه گذاشته اند..."
...
معصوم نمایی و بیگناه نمایی را کنار بگذار داداش محسن! اینها که در بالا آوردم ، قسمتهایی از بیانات شما در کامنت اولتان است. یکبار دیگر به دقت نوشته ات را بخوان. آنوقت تصدیق خواهی کرد که فرق کامنت شما با کامنت گذاران بی ادب در وبلاگ من تنها در "ادبیات" متفاوتشان است. وگرنه در بسیاری از اصول و دیدگاهها و محتوا با همان کامنت گذاران "بی ادب " مشترک است.
البته نکات مثبت قابل توجهی نیز در کامنت شما به چشم میخورد. از جمله:
...شرایطی است که در آن سیاست اجازه ی تنوع و تکثر را نمی دهد والا گرهی که با دست باز می شود را نباید با دهان باز کرد.این یعنی اینکه سیاست در درجه اول مسئول خیلی از تناقضات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است و نه برعکس...

اما هنوز تا رسیدن به اوج بی طرفی و فرهیختگی فکری فاصله ی زیادی داری محسن. مساله ادبیات مهم است اما محتوا بسیار مهمتر است و شما کوشیدی با ادبیاتی فاخر ، مضمونی گاه مفید و گاه مضّر را بر کرسی بنشانی.

مونا پنج‌شنبه 22 فروردین 1392 ساعت 07:05 ب.ظ

بوی بهار به خانه‌ام آوردی فرزانه جان

اردوغان جمعه 23 فروردین 1392 ساعت 09:56 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

با خود اندیشیدم که چرا بقول شما ، من در مقابل آن کامنت گذاران بی ادب در وبلاگم ، با ادب و آرامش و بردباری جواب داده ام ، اما برعکس در برابر کامنت مودبانه ی شما برآشفته ام. تنها جوابی که قانعم کرد این بود که کامنتهای بی ادبانه ی آنها غالبا ناشی از نادانی بود و لذا تحملش برایم آسان، اما کامنت بظاهر مودبانه ی شما - که در باطن تعدادی از همان بی ادبی ها را با ادبیاتی فاخر نهفته داشت- از روی علم . و همین عناد از روی علم و دیکته گویی است که طاقت میبرد. همچو سنگ اندازی شبلی که از روی علم بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد