دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دین یعنی ختم گفت و گو

نمی دانم در حالی که هنوز انسانها درحال دست و پنجه کردن با وظایف شناخته شده ای هستند که روشنگری برایشان مقرر کرده است ، وظایفی مثل تشویق به اتکا کمتر به سنت و تمایل بیشتر به تجربه کردن آداب و رسوم و نهاد های جدید و... چگونه می توان از پسا مدرنیته و حتی مدرنیته حرف زد ؟


از آغاز عصر روشنگری ، دین در بهترین حالت چیزی است که دین داران در تنهایی شان انجام میدهند اما برخی دین داران این گونه شخصی کردن دین را ، معادل بی ارزش شمردن آن می دانند و خواهان حضور پر رنگ دین در عرصه های عمومی هستند.


آنان دین را به مثابه منبع معرفت اخلاقی یاد می کنند و نه حتی بعنوان یکی از منابع عقاید اخلاقی و همین باعث می شود که در عرصه سیاست به انحصار و تک گویی روی آورند و گفت و گو را متوقف کنند.


ایده فیلسوفانه این است که نسبت به ایده منبع معرفت اخلاقی ظنین باشیم چرا که عنصر توجیه ، در دسترس همه هست و بنا براین اطلاق منبع معرفت اخلاقی به یک جربان همیشه نابجاست . تلاش فلاسفه لیبرال معاصر ایجاد فضای گفت و گویی است که در آن اشخاص مختلف با دیدگاههای بسیار متفاوت می توانند وارد نبرد گفت و گویی شوند . آنها می گویند با وجود پیشینه ها و گرایشهای متفاوت همه انسانها مفروضات اخلاقی مشخصی را بطور مشترک دارند.


اما تجربه نشان داده است در میدان این گفت و گوها نیز، آنچه که دین داران آگاهی خودشان از اراده خداوند می نامند بیشتر به پایان گفت و گو می انجامد تا اینکه آغاز کننده یک استدلال باشد . به نظر می رسد بهترین نحوه اتخاذ تصمیمات اخلاقی که یک دولت تکثر گرا و دموکراتیک که حق استفاده از قدرت را دارد باید به اجرا در آورد این است که از طریق مباحثات عمومی انجام گیرد و آنجا صدای آنان که ادعا می کنند سخن خدا یا عقل یا علم را می گویند با صدای هر کس دیگری هم رتبه تلقی شود.


در نهایت باید گفت حقایقی از این دست که خداناباوران هم چنان بدون ریا و آشکار سازی کفرشان و حتی دگر اندیشان هنوز نمی توانند حقوق مدنی یکسانی با دیگران داشته باشند به ما متذکر می شود که مدعیات و مطالبات دین باید به عقب رانده شود و اقلاً پاسخگوی آزمون های مکرر خویش باشد .


پ.ن: نام پست برگرفته از مقاله Religion as conversation stopper  نوشته  فیلسوف معاصر آمریکایی ریچارد رورتی است .

 

 

نظرات 80 + ارسال نظر
امین یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 01:03 ق.ظ http://janazad.persianblog.ir/

سلام
حضور دین به عنوان یک نهاد اجتماعی پرقدرت را حتی در جوامع دموکرات نمی شود انکار کرد و نادیده گرفت حتی اگر اعمال دینی در تنهایی انجام گیرد.
دینمداران چون با این فرض که به حقیقت دست پیدا کرده اند و دلیل و پایان گفتگو را کشف حقیقت می دانند پابه عرصه گفتمان می گذارند.
دین در جوامع مختلف جایگاه خاص خود را دارد و عقب راندن آن یعنی انکار قشری از جامعه
هر شخصی با هر عقیده ای که دارد پا به عرصه های اجتماع می گذارد و دیندار هم با عقیده خود. پس نمی شود از او خواست که برای حضور در جامعه عقایدش را کنار بگذارد

سلام
اینکه شخصی کردن دین را معادل با انکار کردن ٬ نادیده گرفتن یا حتی کم اهمیت جلوه دادن آن بگیریم استنتاج درستی نیست .

دیگر اینکه در هر گفت و گویی مفروضات مشترک باید اساس و چهار چوب بحث را تشکیل دهد نه حقیقتی فرضی که طرفی از گفت و گو آن را نزد خود می پندارد.
اینکه عقاید دینی عقاید و رفتار اجنماعی افراد را تحت تاثیر قرار خواهد داد حرف درستی است اما لیبرالیسم باید بتواند و تا حدودی توانسته است عرصه ای عمومی فراهم کند که هر گفت و گوی پیشنهادی از طرف اعضای جامعه را پذیرا باشد.

پیانیست یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 08:51 ق.ظ http://baharakmv21.blogsky.com

چی بگم که هر چی بگم تکرار حرفاییه که نوشتی. حال منو داشته باش وقتی دارم برای همکارام دلیل و استدلال میارم که مثلا اعتقاد به چشم زخم زدن خودش چند جور گناه کبیره مثل تهمت، دروغ، گمان بد یا همون سوء ظن و هزار جور گناه کوچیک و بزرگ رو به همراه داره... و اونا میگن: نه تو قرآن اومده... تموم شد و رفت. این همه من دلیل آوردم. ولی وقتی اسم یه منبع الهی میاد کو قدرت تفکر؟

اصولاْ دلیل را باید در مقابل دلیل آورد .

ن . د. ا یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 02:42 ب.ظ http://bluesky1.persianblog.ir

مثل یه چوب بزرگی که بالای سرت نگه داشته میشه و با هر شک و شبهه ای بر سرت فرود بیاد.

حس بدی دارد

رضا رادمنش یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 04:09 ب.ظ http://fararei.wordpress.com

سلام بر شما

اول- اسم "میدان گفتگوها" را آورده اید.حرفم این است در جاهایی که "گفتمان دینی" می تواند برای چند سده باز تولید شود یعنی گفتمان های دیگر در آن آنقدر کم رمق بوده اند که حتی طی بیشتر از یک هزاره مجال نیافته اند... در واقع چه می خواهم بگویم؟ میخواهم بگویم اگرچه گفتمان دینی گفتمان های دیگر را منکوب می کند اما هیچگاه گفتمان دینی ختم گفتگو نیست اول اینکه ذیل همین گفتمان کلی زیر گفتمان تولید می شود و دوم اینکه چون دین مشروعیت بخشی قابل ملاحظه ای را به همراه می آورد "گفتمان دینی" وابسته به سردمداران می شود و اینگونه می شود که ما فکر میکنیم خود "گفتمان دینی" ختم گفتگو را ارمغان می آورد و سوم اینکه جامعه ای که توان تولید چند سده گفتمان دینی را داشته آیا اگر گفتمان دیگری در آن رشد میافته به چندصدایی کمک میکرده؟

دوم- گفتمان دینی یک گفتمان یکدست و یکپارچه نیست یادمان نرود آیت الله خمینی فتوای عمل یک ترنس سکشوال را در دهه شصت صادر کرده است یعنی گفتمان پزشکی زیر بار چنین عملی نمیرفته است...پس گفتمان دینی صرفا ختم گفتگو نیست.

سوم- ختم گفتگو برای هر گفتمان دیگری هم می تواند رخ بدهد با این تفاوت که دین معمولا از قدرت عریان استفاده می کند و سایر گفتمان های غالب از هژمونی و طبیعی سازی...

چهارم- از دل عصر روشنگری پوزیتیویست ها بیرون آمدند گفتمانی که قدرت را مشروعیت می دهد جهان را تکه تکه می کند و به گفته ی فرانکفورتی ها همه چیز را شی می کند...گیرم اصلا شانسی برای گفتگو باشد وقتی همه چیز طبیعی سازی شده وقتی هژمونی عقل استدلالی را از کار انداخته، سنت گفتگو فقط میتواند در بعضی محافل جریان پیدا کند و ظاهر جامعه فقط شیکتر می شود وگرنه گفتگویی که قصدش این است به تک صدایی پایان دهد همچنان مهجور باقی می ماند.....

میخواستم یک پست وبلاگی در نقد این نوشته بنویسم که با خیلی از قسمت هایش هم موافقم اما همین "نظرگاه" مناسب است برای آغاز گفتگو....

ستایش میکنم هر وبلاگ نویسی را که در ستایش گفتگو بنویسد و به آن دامن هم بزند در بلاگستانی که اتفاقا تحت گفتمان دینی نیست اما همچنان از گفتگو خود داری می کند...به بلاگستان پارسی نگاه کنید ببینید گفتگو چه جای ضعیفی دارد....

سپاس از شما

سلام و سپاس

از نظر من گفت و گو و ورود به میدان گفت و گو برای جست و جو و یافتن حقیقت و یا حد اقل نزدیکی به آن است پس دینی که بر این باور است که حقیقت آیین اوست که رستگاری می آورد اصولا نیازی به ورود به میدان گفت و گو در خود نمی بیند و اصلا چگونه می تواند طرف بحث باشد ؟
بهمین جهت همواره گفت و گو با دین داران خصوصاْ انواع جزم اندیش آنان محدودیت های ذاتی و اساسی دارد .

ادعای اینکه گفتمانی به نام گفتمان دینی چندین سده باز تولید شده پس حقیقت دارد استدلال بر اساس زمان تجربه و فراوانی شمار است که منطقا دفاع ناپذیر است . در غیر این صور می توان مشابه آن استدلال آورد که اگر برابری زن و مرد به سود جامعه بود هزاران سال پیش تحقق یافته بود!

مگر اینکه در استدلال بتوانیم به هر چیز مبهم و نامفهومی متوسل شویم و بگوییم استدلال کردن محدودیت منطقی ندارد.

از طرف دیگر به نظر می آید انتقاد ها و تلاش های روشنگرانه هرگز بی تاثیر نبوده اند .استواری دین استواری ظاهری است. با همان روال تاریخی ذکر شده می توان تلاشها را بررسی کرد و نتیجه گرفت با نیرویی آرام اما خرد کننده زیر پای ایدئولوژی ها را سست کرده اند.

وابستگی گفتمان دینی به سردمداران چرا رخ می دهد در صورتی که تعریف روشنفکر جایی جز طبقه معترض و منتقد وضع موجود نیست و نباید باشد.
اگر از این مثال بخواهید پیشرو بودن آیت اله را به گفتمان های پزشکی نتیجه بگیرید که ... در غیر این صورت باید دلایل محکمی برای مقاومت همیشگی ایدئولوژی های حاکم در مقابل تجربه ها و یافته های جدید علم بیاورید .

بله قدرت عریان دین همان جزم اندیشی دینی است که آفت گفت و گو است . جزم اندیشی ستیز با انسانیت آن هم با نام آرمانهای برتر است و از همین رو خود و پیروانش وجدان آسوده ای هم دارند . چگونه می توان تنها با حرف مقابل آنها ایستاد؟

به انسانی که می گوید از خدا اطاعت میکند و مطمئن است اگر کافری را بکشد به بهشت خواهد رفت چه می توان گفت ؟
هژمونی ابزار کار ایدئولوگهاست و ظبیعی سازی اگر به معنای تجربه گرایی یا علم گرایی باشد چه مانعی بر سر راه گفت و گو قرار می دهد ؟ البته می پذیرم که غیر از دین حوزه های مدرن دیگری هم مبتلا به خشک اندیشی و جزم گرایی هستد مانند ملیت گرایی ٬ نژاد پرستی

باری این بیماری واگیر را درمانی جز روح فلسفه نیست.


بلاگستان اگر از گفت و گو خود داری می کند شاید چون آداب آن را نمی شناسد شاید چون در فضای تک صدای فیلتر و سانسور بدست خسته از یافتن اندکی امید است اما در مجال اندک همین جا باز می توان اندکی تمرین بحث کرد .

حامد یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 08:37 ب.ظ http://deevane.blogfa.com

اصلی ترین مشکل اینه که دینداران خودشون رو ولی نعمت همه میدونن و از دینشون به عنوان ابزار قدرت استفاده میکنن

مصالحه جفرسونی برای کنترل همین دست یازیدن به قدرت است .

اشک یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 08:52 ب.ظ http://tashkan.blogsky.com/

"حامد" را حواله می دهم به کامنت ِ"رضا رادمنش" که همه ی دینداران را نمی توان با یک دید نگاه کرد.
مطمئنید که دینداران ، همه شان این طور اند؟
و ایضا همه ی دیدگاه های دینی را؟

موفق باشید

دین داران مانند تمام گروه های دیگر از طیف دگر اندیش و خرد گرا هستند تا بنیاد گرایان ... انچه مورد بحث است گفتمان غالب و ذاتی دین است .

ممنونم شما هم

محمد رضا ابراهیمی یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 09:32 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
فضای صفر و یکی حاکم بر ذهنهای مطمئنه (یعنی آنهایی که استدلال و منابع فکری خود را حق مطلق می پندارند) دلیل اصلی بسته شدن فضای گفتگو است. در جامعه ما علاوه بر مشکل فوق وجود پیشینه تاریخی استبداد و تک گویی و همچنین بر کرسی نشاندن حرف از طریق قدرت حکومت و سو استفاده قدرت از این امر برای پیشبرد تمامی اهداف خود را نیز باید اضافه کرد.
به نظرم تا زمانی که حکومتی غیر دینی و فارغ از وابستگیهای سیاسی دینی حاکم نباشد توقع پا پس نهادن دین ( یا به قول خاتمی: دین پایش را کمتر در زندگی مردم دراز کند) توقع بی جایی است.

سلام
دقیقا همین طور است مساله این است که غالب ذهن ها همین گونه متمایل به اطمینان و از شک گریزانند
چرا که شک بهای سنگینی دارد.

درخت ابدی دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 12:25 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
دارم به اون "باید" جمله‌ی آخرت فکر می‌کنم. انگار راهی غیر از این نیست، چون دین به میل خودش عقب نمی‌کشه. البته، این‌جا منظور از دین همون ابزار قدرتمندیه که به اقتضای شرایط و نفع صاحبانش می‌تونه اخلاق رو هم زیر پا بذاره و وارونه‌ش کنه. همچین پدیده‌ای معلومه که گوشش به حرف بقیه بدهکار نیست و هرجا و هروقت که از مظلوم‌نمایی دراومده دمار از روزگار غیرخودی درآورده.

سلام
شواهد این گونه می گویند . هیچ ایدئولوژیی تمایل به از دست دادن اقتدار ندارد. هزار رنگ می شود تا هم چنان بماند و ترکتازی کند

ارش دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 07:43 ق.ظ http://ardakanian7.blogfa.com/

یک گروه در کشورمان هستند که خود را حق مطلق می پندارند البته این گروه فهم ارتدوکسی ازدین دارند.ایران تنها کشور جهان اسلام است که بنیاد گرایی در ان دور تاریخی خود را طی کرده است وتئوکراسی تجویز شده است.اعتقاد به پلورالیسم دینی است که راه را بر تک صدایی و انحصار در گفتمان دین می بندد...

بحث را می شود بیشتر تعمیم داد .
روشنفکری دینی به رغم کوشش های فراوان هنوز نتوانسته فهم جامع و عملیاتی از پلورالیسم دینی بدست آورد.
نکته اینجاست که آیا ذات دین پلورالیسم را می پذیرد ؟

آنا دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 08:16 ق.ظ http://www.gandom1359.persianblog.ir

فرزانه جانم...مطمئنا ایراد از منه که متوجهاین نوشته ها نمیشم

اصلا ْ مطمئن نباش ... ببخش منو ایراد از فرستنده است
تو به گیرنده هات دست نزن

مهدی نادری نژاد دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 09:20 ق.ظ http://www.mehre8000.org

با سلام
مقاله ای در مهرنامه خواندم با عنوان فلسفه تمام شد که از قضا از جناب رورتی بود.تقریبا با مکتوب شما هم سخن بود.
ولی باید بگویم که دین به خاطر تکثر در قرائت ها وفهم هایش هیچگاه نافی یا به قول شما خاتم گفتگو نبوده است .آنچه باید گفت قرائتی از دین نافی و خاتم گفتگوست.

سلام
باید دید آن قرائت خاتم و نافی گفت و گو از کدام المان های ذاتی دین بهره می گیرد ؟

مونیس روکوف دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 03:27 ب.ظ http://tanazi.blogsky.com

با مطلب تا آنجا که فهم کردم موافقم خصوصا پاراگراف پنجم

اما در باب گفتگو ، موردی که هست ، نازایی و عجز ما در گفتگو فرای این بحث است . خداناباوران و دگراندیشان ما هم اکثرا در این وادی عقیم اند یعنی گفتگو نزد آنها هم تا آنجا ساری و جاریست که با تایید و تعریف و تصدیق پیش برود و گرنه باباز شدن کوچکترین زاویه و عدم انطباقی ،گفتگو ختم و باب نیش و کنایه و برچسب و انگ و نیت خوانی و... باز می گردد. یعنی فرهنگ مدارا و تحمل نزد دین ناداران و دگراندیشان جامعه ما هم چندان گسترده و عمیق نیست که درخت گفتگویی به بار نشیند

با تو بسیار موافقم در مورد گفت و گو
اما چه می توان کرد این مهارتی است که با تمرین بدست می آید و بس

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 04:00 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com

سلام علیکم.
انجام شدن گفت و گو و ختم شدن گفت و گو، شاید ارتباط خاصی نه به دین دارد نه به دوران روشنگری نه به رنسانس نه به فلسفه نه به لیبرالیسم نه به سوسیالیسم.
اگر این مدعا درست باشد که دین یعنی ختم گفت و گو، یا دین گرایشی دارد به ختم کردن گفت و گو، ظاهراً این هم که «دین یک امر شخصی است»، زور و اجباری بوده که از نهادها و ایده های سکولار و «روشنگر» و «مدرن» به دین وارد آمده، وگرنه از متون دینی سخت نیست متوجه شویم دین هم مؤلفه های شخصی دارد و هم مؤلفه های اجتماعی.
«روشنگری»، چیست، که «وظایف شناخته شده ای برای انسانها» معرفی کرده است؟ روشنگری، مگر نامی نیست که به تعدادی از ایده ها و نظرها و فکرها، داده شده است، و خود آن ایده ها و نظرها و فکرها، از تعدادی از انسانها صادر شده است؟ انصافاً، چه طور دین، که بر حسب باور و ادعای دینداران، متصل به خدا است، اگر هم برنامه های فردی و هم برنامه های اجتماعی صادر کرده باشد برای انسان، این برنامه ها، باید به فرمان روشنگری و سکولاریسم و لیبرالیسم و ...، فقط قسمتهای «شخصی» اش حق عملی شدن داشته باشد، و قسمتهای «اجتماعی» اش باید کنار رود، اما «روشنگری» صادرکننده ی «وظایف شناخته شده ای برای انسانها» است، که این وظایف را فکر و ایده و نظر فرزانه و سیدعباس و ایکس و ایگرگ پیشنهاد داده است و تأیید کرده است، احتمالاً این وظایف هم وظایف فردی هستند و هم وظایف اجتماعی، و هر دو وظایف فردی و اجتماعی که «روشنگری تعیین کرده برای انسانها»، حق عملی شدن دارند؟

سلام

اگر می پذیرید که گفت و گو رویکردی برای یافتن و جستن حقیقت است با تمام اینهایی که شمردید ارتباط دارد چرا که همه اینها با اندکی ارفاق مدعی اند حقیقت نزد خودشان است .
شخصی بودن دین و مصالحه ای که در عصر روشنگری در مورد آن صورت گرفته بهایی است که در مقابل آزادی پرداخت می شود و به نظر منصفانه هم می آید .
و همانگونه که پیشتر هم گفتم چیزی از ارزشهای آن نمی کاهد

آیا تمام روابط شخصی ما احساسات ما خانواده و ارزشهای ما برای رسیدن به کمال شخصی چون در عرصه عمومی عرضه و تحمیل نمی شوند بی ارزش و کم اهمیت اند ؟

روشنگری جنبشی است که انسان را آزاد و با کرامت و صاحب فکر می شمارد که لایق بهترین هاست .

نظریه لیبرال بر آمده از عصر روشنگری خواهان عرصه ای عمومی است که در آن شهروندان محدودیتی برای سخن گفتن به زبانی کاملا
غیر دینی نداشته باشند . این عرصه هم پذیرای متدینان و هم غیر متدینان است .در این عرصه تنها دین داران برخوردار از وجدان نیستند و هم چنین شآن بیشتری برای دریافت احترام و حقوق بیشتر بواسطه دین داریشان ندارند

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 04:17 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com

سلام علیکم.
در مقاله ی «هیئت مصلحین حوزه ی علمیه ی قم ــ سال 1342» که در وبلاگم نوشتم، و شما لطف کردی آن نوشته ی نسبتاً طولانی را خواندی، من «نتیجه» را قبل از نقل مذاکرات نمایندگان مجلس، گرفته بودم:

ــ فردی، و هیئتی، که دهانش را باز می کند و هرچه می خواهد به هر کس می گوید، البته نام خود را «هیئت بی ادبان» نمی گذارد، و «هیئت مصلحین» می گذارد، و به همین ترتیب ظاهراً در شرق و غرب عالم در تمام تاریخ بشر، هر جهان بینی و ایدئولوژی و دیدگاه که بوده و هست، برای خود اسم خوب و خوشگل موشگل می گذارد، و برای دیگران اسم منفی و منفور. دکتر سروش به دینداری ی خود دینداری ی معرفت اندیش و دینداری ی تجربت اندیش نام می نهد و به دینداری ی آخوندها دینداری ی معیشت اندیش. آقای خمینی رحمت الله علیه به فقه خود فقه پویا نام می داد و فقه اهل بیت عصمت و طهارت، و به فقه افرادی که از دید ایشان قابل قبول نبود فقهشان، می گفت فقه جامد و فقه متحجر و این نامها. آقای محمد صادقی تهرانی فقه خود را فقه گویا می نامید. آقای یوسف صانعی فقه خود را ... (لغتش یادم نیست) می نامد، در حالی که من گفت و گوی یک نشریه با ایشان را خواندم و وقتی مصاحبه کننده تقریباً توانسته از زبان ایشان بکشاند که فقه ایشان در واقع فرقی با فقه بقیه ی آقایان ندارد، ایشان ــ طبق استنباط بنده ــ خشمگین شده بود.

ــ نکات دیگری هم در شرح مذاکرات و دعواهای نمایندگان بود، که من البته فقط نقلشان کردم.

بله نظرات ابتدایی را متوجه شده بودم

قومی متفکرند اندر ره دین قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آن است و نه این

ستاریان دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 06:48 ب.ظ

سلام
اول مشخص بفرمایید که مقصود از دین کدام دین است؟ و مقصود از روشنگری چه نوی روشنگری است؟ صدور حکمی قطعی و چنین همه شمول خود بستن باب گفتگو است. گفتن این جمله : " از آغاز عصر روشنگری ، دین در بهترین حالت چیزی است که دین داران در تنهایی شان انجام میدهند " نشان از عدم شناخت و توجه به تفاوت ادیان مثلا مسیحیت و اسلام است.

سلام بر شما
در نتیجه گیری و استنباط من از موضوع ذات دین مطرح است و آنچه که مشترکات ادیان نامیده می شودنه دین مثلا مسیحیت یا اسلام یا ...

روشنگری در افتادن با همه نهادهای سنتی صاحب اقتدار و انحصار گراست .
کانت یکی از جامع ترین تعاریف روشنگری را بجا گذاشته است .
"روشنگری رهایی انسان است از ناپختگی ای که خود مسبب آن است "
در این جا ناپختگی یعنی ناتوانی انسان در اینکه بدون هدایت دیگری هوش و استعداد خود را بکار گیرد.

تا جایی که می دانم حکمی در کار نیست تا چه رسد به قطعیتی ! این جمله هم تالی مصالحه ایست که در پی به چالش کشیدن بنیاد های دین در عصر روشنگری صورت گرفته است .
و ادعای تعریف دین را ندارد بهر جهت دین اگر ادعای حضور و انحصار در عرصه های عمومی را دارد آیا اقلا می تواند به یک آزمون یا پیشنهاد سیاسی پاسخ دهد ؟ آیا دین می تواند حکومتی بنا کند و از مردمی که دارای ایده هایی از بن وبنیاد متفاوت درباره فایده و معنای زندگی بشری و راه رسیدن به کمال هستند رای اعتماد بگیرد ؟

گاندلف دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 08:45 ب.ظ http://khodavandealamoot.persianblog.ir

چقدر کامنت... خیلی مشتاق بودم ببینم اصن کسی کامنت گذاشته؟!! خوشحال شدم...

حالا خوشحالیتان را یک جوری بروز می دادید

چشم سوم کور دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 11:15 ب.ظ http://http://imok.blogfa.com/

امید امیدوار سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 02:11 ق.ظ http://www.e2ch.us

خداپرستى و ادیان، بى خدایان و آزاد اندیشان را به تخریب و عدم سازندگى متهم مى کنند. بى خدایان چه چیزى را تخریب کرده اند؟ ایده اى که یک هیولاى قسى القلب این جهان را خلق کرده؟ خدایى که در نهایت رحمت و عطوفتش نسبت به بشر، بردگى، دستگاه تفتیش عقاید، زن ستیزى، زجرکش کردن و سوزاندن مخالفین، تعدد زوجات، تجاوز به دختر بچه نه ساله، حجاب و سنگسار و نابودى انسانها را فرمان مى دهد؟ خدایى که تحقیق، سوال و کنجکاوى را خطرناک و گناه مى داند و اتکا به عقل و استدلال را نه مایه تعالى بشر که راهى بسوى جهنم مى داند؟ خدایى که برآورده کردن انسانى نیازها و تمایلات جنسى بشر را معصیت مى داند و بیرحمانه فرمان سرکوب آن را مى دهد؟ خدایى که مى خواهد اکثریت انسانها در زجر و درد و عذاب باشند و تنها راه رستگارى و رهایى انسان را در مرگ مى بیند؟ خدایى که زندگى مخلوقش را سراسر نکبت و بدبختى مى کند؟
بى خدایان معتقدند که سلسله مراتب دینى در یهودیت، مسیحیت و اسلام از پاپ گرفته تا اسقف و کاردینال و کشیشهاى ریز و درشت، از پیغمبر و امام ولى وفقیه گرفته تا آخوندها و خاخام هاى صدقه جمع کن همگى مفتخورند و از حاصل دسترنج مردم در خوشى و رفاه زندگى مى کنند و مردم را وادار مى کنند در رنج و عذاب و خوف مرگ زندگى کنند. شغل و حرفه نکبت همه آنها تجارت جهل و خرافات و ترس است.

fazel ghasemfam سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 03:09 ق.ظ http://aknun.blogsky.com/

سلام

ضمن قدردانی از نوشته‌ تامل‌برانگیزتان.

نوشته‌اید:
«آنان دین را به مثابه منبع معرفت اخلاقی یاد می کنند و نه حتی بعنوان یکی از منابع عقاید اخلاقی و همین باعث می شود که در عرصه سیاست به انحصار و تک گویی روی آورند و گفت و گو را متوقف کنند.»

آنان می‌تواند اشاره به اکثریت دینداران در دوران گذشته و حال باشد و راست هم باشد. اما آیا این فهم درستی از دین است که آن را منبع انحصاری اخلاق بدانیم یا بدانند.

اینجا ما چه چیز را نقد می‌کنیم. آیا مشغول نقد آن دیندارانی هستیم که دین را منبع انحصاری و واحد اخلاق می‌دانند یا نه مدعی هستیم که متن مقدس یا پیامبر یا مثلا ائمه شعیه چنین دیدگاهی را داشته و دارند.

این احتمال وجود دارد که دینداران در فهم دین به بیراهه رفته‌ باشند و چیزی را به دین نسبت دهند و باری را بر دوش دین بگذارند که مورد نظر شارع نبوده است.

شواهدی هست که نشان می‌دهد متن مقدس و پیامبر ص و ائمه ع ، استقلال اخلاق از دین را به رسمیت می‌شناخته‌اند.

وقتی امام حسین ع در واقعه عاشورا می‌گوید اگر دین ندارید آزاده باشید، در واقع می‌گوید برای ازاده‌گی و برای پایبندی به عهد و پیمان و مراعات انصاف و داشتن مروت نیازی نیست که شخص دیندار باشد و اخلاقی بودن فراتر از دیندار بودن معرفی می‌شود.

پذیرش اصول دینی تنها از مسیر تحقیق و تعقل مجاز است و نه تقلید جاهلانه. (به رسمیت شناختن ضرورت طی یک فرایند اخلاقی/ عقلانی برای پذیرش یک باور)

یکی از اصول دین اعتقاد به عدالت خداوند است. یعنی ما باید پیشاپیش درک و دریافتی از مفهوم عدالت به عنوان یک ارزش اخلاقی داشته باشیم.

می‌خواهم بگویم که آن باور که دین تنها منبع اخلاق است اگر هم در میان دینداران شیوع داشته باشد به هر حال باوری قابل دفاع نیست. و ظاهرا ما حق نداریم اشتباه دینداران را به حساب خود دین بگذاریم. همچنان که ما فهم نادرست از نسبت خورشید و زمین در میان گذشتگان را به حساب جهل و عدم اطلاع آن مردمان می‌گذاریم و نه طبیعت.

سلام
متقابلا از توجه تان به بحث ممنونم .نکته مورد اشاره تان را بجا می دانم و از ظرایف نقد . این که دقیقا مشخص کنیم مشغول نقد چه چیزی هستیم .
دین دارانی که دین را منبع انحصاری اخلاق می دانند یا متن مقدس دین ؟
پیش از پاسخ دادن مایلم بدانم نا چه اندازه می توان این دو را از هم تفکیک کرد ؟ و این دو چقدر هم پوشانی دارند ؟
بدیهی است نقد متوجه دین داران است اما دین دارانی که آینه هر چند کج و معوج دین خویش هستند.این آینه هر چند کوژ و کاو بخشی از ذات و هویت دین را با خود دارد .
هم چنان که در میان دین داران تعداد کسانی که با شما موافقند در اقلیت قرار دارد .

قیاستان را در مورد آخر قبول ندارم . چگونه می توان طبیعت را بجای دین نشاند ؟ چرا که برای شناخت و تجربه اولی علم لازم است که آهسته و نه یکباره بدست می آید اما برای شناخت دومی که ظاهرا بسته ای کامل برای سعادت بشری است نباید محدودیتی در کار باشد .

مجتبی سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 01:26 ب.ظ http://chaparkhane.persianblog.ir/

این بحث خیلی چالش بر انگیز است و در آن فطعیتی هم نیست ، یعنی به دیدی افراد یستگی دارد و به راحتی می شود پیش بینی کرد که خیلی از افراد جامعه ما حقوق برابر با اقلیت های مذهبی را نمی پذیرند وبرای اثبات این باور صد جور سند و روایت و آیه می آوردند
البته شرط اصلی اجری چنین کاری در یک جامعه تثبیت دموکراسی است یعنی اینکه ما در الفش هم مانده ایم

دموکراسی همراه با نگرش لیبرال عملیاتی ترین و کم نقص ترین شیوه فعلی است.

مجتبی سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://chaparkhane.persianblog.ir/

این بحث خیلی چالش بر انگیز است و در آن فطعیتی هم نیست ، یعنی به دیدی افراد یستگی دارد و به راحتی می شود پیش بینی کرد که خیلی از افراد جامعه ما حقوق برابر با اقلیت های مذهبی را نمی پذیرند وبرای اثبات این باور صد جور سند و روایت و آیه می آوردند
البته شرط اصلی اجری چنین کاری در یک جامعه تثبیت دموکراسی است یعنی اینکه ما در الفش هم مانده ایم

علایی سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام
یک بحث چالش برانگیز دیگر

اما در واقعیت باید قبول کرد فرد با پذیرش دین در بسیاری از مواقع با مواردی برخورد میکند که دیگر جای گفتگو ندارد.فرد یا بی گفتگو میپذیرد یا نهایت حد گفتگو برایش این است که توجیه شود علت چیست.
ما دینداران قبول کنیم گفتگو به معنای واقعی آن شاید و شاید در بهترین حالتش گفتگوی درون دینی باشد که قبول داریم و در گفتگو با عقاید غیر دینی گفتگو میکنیم تا طرف بپذیرد آنچه که ما فضیلت به حساب می آوریم.
گفتگو یعنی من و شخصی بر سر موضوعی بحث کنیم و دلایل هرکدام بر دلایل دیگری چربید عقیده پیروز پیروی شود اما واقعا در مذهب این امکان دارد؟
اگر فرد مذهبی با یک مارکسیست یا لیبرالیست یا....برسر بحث بنشیند آیا در صورت قوی بودن استدلالات فرد مقابل امکان دست شستن از بخشی از عقایدش را دارد؟مرتد حساب نمیشود؟
ما در بحثهای درون دینی هم گفتگویی نداریم!هرکدام راه خودمان را برتر میدانیم و دیگری را به انواع برچسبها متهم میکنیم.
الان وضعیت اهل طریقت چگونه است؟حسینیه هایشان سوخته مجالسشان بسته و معتقدینشان یکی در میان در بازداشتگاهها و این وسط کدام حلقوم در حمایتشان فریاد برمی آورد؟همه دیگری را به انحراف متهم میکنند.مسیحی مسلمان را و مسلمان یهودی را و شیعه سنی را و آن دیگری آن دیگری را.
خانم پارسایی: متاسفانه این حقیقتی است و نمیشود انکارش کرد.
با سپاس

با سلام
ظاهرا که بحث برای شما چالشی نداشته است .

ستاریان سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 07:38 ب.ظ

سلام
نه مذاهب و ادیان اینگونه یکپارچه و همگون هستند ونه از دموکراسی می توان یک تعریف ارائه نمود که بر آن اتفاق نظر وجود داشته باشد . کسانی مثل ماکس وبر و سی . پی . تیل و دیگران دست به تقسیم بندی مذاهب زده اند و از مذاهب تئوکراتیک و انتروپیک به عنوان دسته بندی اصلی یاد کرده اند که در دسته اول خداوند به عنوان وجودی علوی و ناظر بر جهان تلقی می شود و انسان بنده و مخلوق اوست ، در حالی که در مذاهب دسته ی دوم چنین تصوری از خداوند وجود ندارد و در عوض انسان به مرتبه الوهیت می رسد. ادیان کلمه ی علی الاطلاقی است از زرتشتی و بودایی و یهودی و مسیحی و اسلام و هندو و ... وباید بررسی کرد که "آنچه که مشترکات ادیان و ذات دین نامیده می شود" واقعا وجود خارجی دارد یا نه؟
مسیحیت تا پیش از قرون وسطی که به مذهب حکومت و قدرت تبدیل شود دارای اصول ساده ی عشق به خداوند و انسان بود و بر طبق این اصول هیچ کس بر دیگری برتری نداشت. حال وقتی شما از دین سخن می رانید کدام دین ( در اینجا کدام مسیحیت) را مراد می کنید؟

وفتی از اسلام می گویید از اسلامی می گویید که انسانها در آن چون دندانه های شانه برابرند یا از اسلامی می گویید که به سرکرده ی آنان نشود گفت بالای چشمانت ابروست؟


و اساسا آیا همه ی ادیان ایدولوژیک هستند؟ و یا کدامیک ایدولوژیک است و کدامیک نیست؟

از ایدئولوژیک بودن ادیان و هژمون بودن آنها نوشته اید. گرچه قبلا بحثش پیش آمده و پاسخی در نیامده است . اما لطفا تنها به همین یک سوال پاسخ دهید که ایدئولوژی چه وجه مشخصه ای دارد ؟ و ضمن ارائه ی نوعی تعریف از ایدئولوژی که لیبرالیسم را بتوان از آن مستثنی کرد،ارائه بفرمایید.

آیا برخلاف تمام تئوریسینهای جامعه شناسی سیاسی و فلاسفه شما همچنان معتقد هستی لیبرالیسم ایدئولوژی نیست؟ چه تعریفی از ایدئولوژی در ذهن خود دارید که ادیان را ایدئولوژیک و غیر ادیان را غیر ایدئولوژیک می سازد؟

سلام دوباره
شما یک بار دیگر پاسخ مرا بخوانید من کجا از یکپارچگی و همگونی ادیان حرف زده ام برادر ؟ من گفته ام ادیان مشترکاتی دارند و بحث من سر همین مشترکات است . شما نمی پذیرید که تمام ادیان اقلا چند گزاره مشترک دارند ؟ آیا همان دو نسخه از اسلام که نام برده اید مشترکاتی ندارند ؟

بله من می گویم اگر دین مجموعه معارفی است برای رساندن انسان به کمال و سعادت پس حتما دارای ایدئولوژیست.و می پرسم کدام دین فاقد آن است ؟
چرا مغلطه می کنید ؟ بحث بر سر ایدئولوژی و ضرورت ان نیست اینجا بحث بر سر منبع آن است .
ضمنا سوال مرا پاسخ نداده اید !

ستاریان سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 07:45 ب.ظ

دوستان دیندار من بیایید فرض را بر این بنا نهیم که ، کارکرد اجتماعی دین (آن هم همه ی ادیان) در ساحت اجتماع تماما منفی و مخرب است که البته اینطورها هم نیست و ما دینداران هم گاهی به یک دردی می خوریم ، فرض محال که محال نیست. فرض می کنیم که ما به دلیل روشن اندیشی عصر روشنگری و بنا به دعوت خانم پارسایی خواستیم دست از دین و آئین خود بشوییم و بر اساس آیه" فبشر عباد الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه" از دین خود توبه کرده و همگی بخواهیم به ایین خانم پارسایی درآییم و اگر هم خواستند به عنوان مرتد سرمان را قطع کنند آماده ی غسل شهادت هم هستیم!
خب خانم پارسایی لطفا بفرمایید چون آماده شنیدن و اماده ی ایمان آوردن به آئین شماییم .بفرمایید که بدیل ادیان را چه معرفی می کنید؟ و ما مشخصا به چیز باید ایمان و اعتقاد اورده و چه چیز را باید بپرستیم؟

شما بجای این کارها به پاسخ سوالات بیندیشید.
نویسنده این سطور مرید لازم ندارد.

سلام علیکم تمام آقایان و خانمها.
***
دوست ارجمند من (و ما) آقای فاضل قاسمفام:

«وقتی امام حسین ع در واقعه عاشورا می‌گوید اگر دین ندارید آزاده باشید، در واقع می‌گوید برای ازاده‌گی و برای پایبندی به عهد و پیمان و مراعات انصاف و داشتن مروت نیازی نیست که شخص دیندار باشد و اخلاقی بودن فراتر از دیندار بودن معرفی می‌شود.»

سیدعباس سیدمحمدی:
بنده قبلاً هم به آقای قاسمفام عرض کردم. این که امام حسین فرمود اگر دین ندارید اقلاً آزاده باشید، صددرصد معنایش برعکس فرمایش آقای قاسمفام است. اگر من بگویم «لطفاً اگر 100 تومان ندارید، پس حد اقل 200 تومان به من بدهید»، افراد به من هاج و واج نگاه نمی کنند؟ خب امام حسین، دیندار بودن را و آزاده بودن را دو فضیلت می دانسته، و به دیننداران غیر آزاده و اراذل روبه روی خود فرموده، اگر فضیلت دینداری را ندارید، آیا فضیلت آزادگی هم ندارید. اگر فضیلت آزادگی، برتر از فضیلت دینداری بوده در فکر امام حسین، آن حضرت افرادی را خطاب قرار داده و گفته شما که فضیلت الف را ندارید، پس حد اقل فضیلت ب را «که ب برتر از الف است» داشته باشید؟

آقای فاضل قاسمفام:
«شواهدی هست که نشان می‌دهد متن مقدس و پیامبر ص و ائمه ع ، استقلال اخلاق از دین را به رسمیت می‌شناخته‌اند. »

سیدعباس سیدمحمدی:
بنده با جناب عالی چند مرتبه در این موضوع صحبت کردم. والّا حرف جدیدی ندارم به شما بگویم. طبق تقسیم بندیهای متعارف، اخلاق یکی از قسمتهای دین است. اگر بپذیریم که اخلاق یکی از قسمتهای دین است، بنده هر دو گزاره ی

اخلاق برتر از دین است

و

اخلاق از دین مستقل است

را نادرست می دانم. اخلاق، که قسمتی از دین است، اصلاً یعنی چی که برتر از دین است؟
طبق یک تقسیم بندی و یک تعریف، که شاید بدیع باشد، دین یک فرهنگ است، و دهها و صدها جزء دارد، از جمله اخلاق. طبق این تقسیم بندی و تعریف هم، بنده هر دو گزاره ی

اخلاق برتر از دین است

و

اخلاق از دین مستقل است

را نادرست می دانم.
البته:
اخلاق غیر دینی، یا اخلاق ضد دینی، که صریحاً بگوید دین را باطل می داند یا اگر هم باطل نمی داند به هر حال کاری به دین ندارد، چنین اخلاقی، مستقل از دین است.

با احترام.

سیدعباس سیدمحمدی-علائی سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 10:22 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com

سلام علیکم علائی ی عزیز.

یک)
قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد و لا انا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما اعبد لکم دینکم ولی دین

دو)
اُدعُ الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین

سه)
و ان جادلوک فقل الله اعلم بما تعملون (و اگر با تو مجادله کردند بگو خداوند به آنچه می دانید داناتر است)

چهار)
وَلَا تُجَادِلُواأَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوامِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْوَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ

پنج)
و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم


از آیاتی که نقل کردم، و شاید به این آیات بتوانم و بتوانی چندین آیه، حتا محکتر از این آیه ها، بیفزاییم، آیا نمی توان نتیجه گرفت:

ــ خدا صریحاً به رسولش گفته، به کافران فلان موضوع را بگو. آیا کافران وقتی سخنان محمد را می شنیدند، به او چیزی نمی گفتند، و «گفت و گو» انجام نمی شد؟
ــ خدا به محمد امر کرده مردم را به راه خدا دعوت کند، از طریق
حکمت
و
موعظه ی حسنه
و
جدال احسن.
آیا حکمت + موعظه ی حسنه + جدال احسن، روی هم به اندازه ی واژه ی زیبای «گفت و گو» ارزش ندارد و فضیلت ندارد؟
ــ ظاهراً گفت و گوها و جدالهای ماها، یا «بغیر علم» است، یا «بر اساس علم». ماها، که به قول شما، خیلیهامان در حال متهم کردن دیگران هستیم (سنی، شیعه را؛ شیعه، سنی را؛ غیر صوفی، صوفی را؛ بیدین، دیندار را؛ دیندار، بیدین را؛ ...) آیا به نظرت اتهام زدنهامان و ضعفهامان در گفت و گوها و مناظره ها و ...، از

دین

است، یا از ضعفمان در علم (و در حلم و در اخلاق و ...) است؟ ماها، با علمهای اندک و سطحی، در حال «گفت و گو» (واژه ی لوکس «گفت و گو»، که در عین ارزشمند بودنش، ظاهراً توانسته تعدادی از ماها را یک مقدار گول بزند ...) هستیم. و اعتراض می کنیم چرا همین جور که ماها با هم گفت و گو می کنیم، خدا در قرآن با آدمیان همین جوری گفت و گو نکرده.

باز هم حرف دارم.

با احترام.

مسعود سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 10:47 ب.ظ

سلام بر فرزانه‌ی عزیز ؛ جسارتن:
تصور می‌کنم در این نوشته خلطی میان "دین" و "دین‌داران" و "برخی ـ به قول شما در پاسخ یک کامنت ـ گفتمان غالب " به وجود آمده است، آغاز نوشته با "دین یعنی ختم گفتگو" شروع می‌شود ولی در میان با کلمه‌هایی چون " برخی دین داران"و "دین‌داران" مواجه‌ایم و در انتها با "باید" "مدعیات و مطالبات دین به عقب رانده شود" نوشته خاتمه می‌یابد . به نظرم می‌بایست سر نوشته به فهم قالب دین‌داران تغییر می‌کرد و نتیجه نیز به "باید مطالبات و مدعیات برخی دین‌داران" عقب رانده شود تغییر کند.

سلام
خواهش می کنم . شما اگر لطف کنید و دلایلتان را بر اینکه دین کاملا جدا از دین داران است را بفرمایید خوبست

سلمان محمدی چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 01:11 ق.ظ http://salmanmohammadi.blogsky.com

از دوست گرامی، جناب آقای سیدمحمدی عزیز ممنون ام که مرا به این بحث هدایت کرد. اما بعد:
(1) اولین مدعای این نوشته عبارت است از «دین یعنی ختم گفتگو». راستش به یک معنا این حرف درست است. دین آمده است چیزهایی را به ما بیاموزد (عمدتا توحید و معاد) که با عقل خودمان (=علم و/ یا فلسفه) نمی‌توانیم دریابیم و لذا ناچاریم به یکی از افرادی که مدعی است از آن عوالم خبر دارد (نبی) اطمینان بیابیم یا اساساً منکر وجود اینها شویم. معنای ایمان و ولایت همین است. این بخش جهان‌بینی دین است. عبادات دین البته که فردی اند و اخلاق دین هم شامل گزاره‌هایی برای رعایت حقوق مخلوقات است و با اینکه بسیار اجتماعی است، ندرتاً مخالفت برمی‌انگیزد. (2) اما ظاهراً نویسندة محترم یا رورتی در این محدوده نمانده، مدعی شده که دین در همة مواضیع و مواضع مانع گفتگو بوده است. یعنی مثلا مانع از گفتگوهای علمی و فلسفی هم بوده. خب این حرف هم کمی درست است: قرائتی از دین که تا همین چندی پیش غالب بود و هنوز هم در جاهایی از جمله میهن بدبخت ما حاکم است، واقعاً به خود حق می‌دهد که بر هر گونه گفتگویی اگر صلاح دید، راه را ببندد. اما آیا این ذاتیِ دین و دینداری است؟ من گمان نمی‌کنم. (3) بر اساس کژفهمی پیشگفته، نویسنده نتیجه گرفته که دین باید شخصی شود. خب البته شخصی کردن دین عیب مزبور در قرائت پیشین را تا مدتی نهان می‌دارد، اما من فکر می‌کنم راه حل بهتر و پایدارتر، اصلاح تلقی ما از دین و مشخصاً ارائة قرائتی از دین است که سازگار با مردمسالاری باشد، نه سیاست‌زدایی از دین. که این یکی عملاً به تبعیض بر دین‌باوران و در واقع بنیادگرایی ناسوتی (سکولار) خواهد انجامید (مثل ترکیة آتاتورک). در حالی که دین‌باوران هم مثل بقیه حق دارند در ادارة جامعه سهیم باشند و رأی و نظر خود را - که قطعاً تحت تأثیر باورهای دینی آنهاست - در امور سیاسی و اجتماعی اعلام کنند تا از مجاری مردمسالاری عبور کرده، بر کرسی بنشیند.

با سلام من نیز خوشحالم از شرکت کردن شما
اگر لطف کنید دلایلتان را در مورد بند دو بیشتر باز کنید
در مورد بند آخر هم خوشبختانه در عصری قرار داریم که تلاشهای دگر اندیشان دینی رابرای تببین قرائت های جدید مردمسالارانه از دین شاهدیم
شاید تاریخ گواه بهتری باشد

لیبرالیسم خواهان تبعیض بر دین داران نیست چنانکه در جوامع لیبرال دموکرات دین داران همه مذاهب بیشترین آزادی را دارند .

سلمان فارسی چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 02:41 ب.ظ http://salmanpress.ir

با سلام
پایگاه فکری ـ فرهنگی سلمان فارسی رونمایی شد.
http://www.salmanpress.ir
با ما همراه باشید و نظرات سازنده‌ی خویش را از ما دریغ مدارید.
پایگاه سلمان فارسی همچنین امکان تضارب آرای وبلاگ نویسان
از طریق نمایش آخرین مطالب وبلاگ‌ها را فراهم آورده است.
جهت اطلاع از قوانین این بخش به آدرس زیر مراجعه کنید.
http://www.salmanpress.ir/fa/news/382
سلمان فارسی را به دوستان خود معرفی کنید.
موفق باشید.

زمانیان چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام

استبداد یعنی پایان گفت و گو
این استبداد است که بر گفتارها مهر خاتمه می زند. چه استبداد دینی و چه استبداد سکولار. فرقی نمی کند. مدارا با دیگران و باز بودن درهای گفت و گو - نیاز به فرهنگ مداراگری دارد. قرائت هایی که از دین می شود البته مستعد استبداد است. اما در همین فرهنگ و تاریخ ادیان و به ویژه در میان عارفان و معنویت گرایانُ مدارا و گفت و گو موج می زند.
جامعه شناسی دین به ما گوشزد می کند که ژیروان ادیان هماره به یک نوع و یک سیرت نبوده اند و ادیان را کارکردهای انسانی و اخلاقی و غیر اخلاقی و ضد انسانی بوده است.
بله با شما موافقم که برخی قرائت های دینی ختم گفت و گو است

سلام
از منظری حرف شما کاملا درست است استبداد و داشتن قدرت انحصاری پوستین های متعدد می پوشد
دین هم استعداد کمی برای به انحصار در آوردن قدرت ندارد

محمد ح چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 06:46 ب.ظ http://dustevatan.persianblog.ir

درود
اعتقاد من بر این است که دین بازدارنده بسیار مفیدی است و فرد را از گناه بازمی دارد که نشان دهنده فردی بودن دین است اما تا تبلیغات عمومی نباشد کششی به دین نمی توان یافت.
بدی عمومیت یافتن دین: 1-تفاسیر مختلف از آن است (که البته خوبی و آزادی در تنوع هم نیز هست). 2-با تفاسیر مختلف هم می توان سو استفاده ها از باورهای مردمی برای رسیدن به قدرت داشت.
هر چه سعی کردم دین را بد بدانم و وجدان را جایگزین آن کنم نتوانستم چون عده ای وجدان ندارند و باید از چیزی چون آتش جهنم بترسند وگرنه با وجدان بد و خوب را می توان از هم تشخیص داد.

سلام دوست من
این شک ها و دو ودلی ها آغاز اندیشیدن است قدرشان را بدان

محمد ح چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 07:01 ب.ظ http://dustevatan.persianblog.ir

دین بازدارنه بسیار خوبی از خطا است آن هم در فرد در حالی که با تبلیغات عمومی می توان به دین روی آورد و در این صورت از آن نیز سواستفاده های زیادی برای رسیدن به قدرت نیز می توان داشت که بسیار دیدیم پس چه بهتر که همان فردی باشد.
چند روز پیش از قول نخست وزیر انگلیس که از خوبی دین و فعالیت کلیسا می گفت چیزهایی شنیدم که ترجیح دادم فکر کنم که غرب می خواد دین مانع جرم و جنایت شود.
دوست داشتم دین را کنار بگذارم و وجدان را جایگذین آن کنم اما عده ای وجدان ندارند و فقط با ترس از تنبیه است که می توان جلوی آنها را گرفت.

رضا رادمنش چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 07:15 ب.ظ http://fararei.wordpress.com

سلامی دوباره

اول- حقیقت؟ وای خدای من چه می گویید؟بگذارید خیالتان را راحت کنم هرکس که آمد از حقیقت گفت از آن بترسید. نیچه،دریدا،فوکو خیلی وقت است زیرآب حقیقت را زده اند. همین رورتی به گمانم تکلیفش با حقیقت مشخص باشد.پس وقتی شما پارادایمتان حقیقت محوری نباشد آنموقع دین را مثل علم و مثل هر امر دیگری یک گفتمان خواهید دانست که جامعه شرایط تسلطش را برقرار میکند و گاهی گفتمان غالب می شود و گاهی مغلوب

دوم- گفته اید:" ادعای اینکه گفتمانی به نام گفتمان دینی چندین سده باز تولید شده پس حقیقت دارد استدلال بر اساس زمان تجربه و فراوانی شمار است که منطقا دفاع ناپذیر است" در مکتب من چیزی به اسم حقیقت وجود ندارد اینکه چون گفتمان دینی وجود داشته پس حقیقی است گزاره نادرستی است اما اینکه چون گفتمان دینی یک هزار بازتولید شده واقعیت جامعه ماست و یک گفتمانی است که سایر گفتمان ها را مغلوب کرده انکار کردنی نیست.

سوم- درمورد مثال آیت الله خمینی و وبلاگستان پارسی هدفم این بود به شما نشان بدهم نه اینطور نیست که فقط گفتمان دینی ختم گفتگو باشد گفتمان دینی هم در صحنه اجتماعی دارد زندگی می کند و گاهی می تواند حتی از گفتمان علمی پیشی بگیرد و گفتمانی غیر دینی که بر بلاگستان حکم فرماست ختم گفتگو را با خود آورده. هدفم این بود که به شما بگویم ببینید ختم گفتگو فقط به دلیل گفتمان دینی رخ نمی دهد.

چهارم- فوکو و سایرین زیرآب حقیقت محورها را زده اند... "مراقبت و تنبیه" فوکو را به شما پیشنهاد می دهم.جایی که نشان میدهد جنگ گفتمان ها چه دنیای عجیبی است.اگر پست مردن ها را قبول نداشته باشید انتقادی ها هم زیرآب پیشرفت محوری را زده اند.

سپاس از شما و موفق باشید

سلام
پس با یک پست مدرنیست هم کلامم!
از نظر من شیفته گی متداول نسبت به گفتمان های مبهم، نوع ی نسبیت گرایی معرفت شناختانه مرتبط با شکاکیت ی کلی نسبت به علم مدرن، علاقۀ شدید به باورهای شخصی بدون محک درست یا نادرست آن ها و تأکید بر گفتمان و زبان در تقابل با امورِ واقعی یی که گفتمان ها به آن ها اشاره می کنند می شود "پست مدرن"

پیشنهاد من هم به شما "چرندیات پست مدرن " نوشته آلن سوکال و ژان بریکمون است .
ممنونم

فاضل قاسم‌فام - سید عباس سید محمدی چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 07:16 ب.ظ

با سلام و احترام

در خصوص مطلب جناب سیدمحمدی بر کامنت حقیر عجالتا عرض می‌شود:

* از فرمایش امام حسین: اگر دین ندارید ، آزاده باشید.
می‌توان برداشت کرد که اگر شخصی دین نداشته باشد اما «آزاده» باشد مرتکب ظلم وجور و قتل بیگناهان نمی‌شود. یعنی به نظر می‌آید از منظر آن حضرت برای کناره کشیدن از قتال با کسی مانند حسین بن علی ع، شخص کافی است که حر باشد و نه لزوما دیندار.
کسانی که در مقابل امام حسین صف کشیده بودند، حسب ظاهر دیندار بودند، نماز می‌خوانند اهل شریعت می‌نمودند و خود را پیرو خلیفه و مامور از طرف حاکم وقت مسلمان می‌دانستند.

البته چنان که از این جمله امام حسین برمی‌آید، آن حضرت آن گروه را دیندار واقعی نمی‌دانستند وگرنه نمی‌گفتند که «اگر دین ندارید...» .

می‌گوید حال که دین ندارید به سیره احرار رفتار کنید.

آیا از این جمله برداشت نمی‌شود که حدودی از اخلاقی زیستن و روش و منش اخلاقی می‌توانداز مسیری غیر از دین به دست بیایید؟ در این صورت آیا حدودی از استقلال برای اخلاق به رسمیت شناخته نشده است؟

**
با اعتقاد به وابستگی اخلاق به دین، عملا باب امکان استدلال اخلاقی به نفع دین به روی مدافعان دین بسته می‌شود. به طور مثال با رویکردی که شما از دفاع می‌کنید(عدم استقلال اخلاق از دین) چگونه می‌توان برای لزوم اطاعت از خداوند استدلال آورد؟ حقوق و تکالیف انسان نسبت به خداوند را با استناد به چه ارزش‌هایی ثابت می‌کنید؟

***

به نظر شما «خوبی راستگویی» و «زشتی دروغگویی» از کجا می‌آید. آیا شخص تنها از طریق دین و دینداری متوجه «درستی راستگویی» و« بدی دروغگویی» می‌شود یا نه انسان قبل از این که به دینی التزام ورزد هم می‌تواند حسن و قبح اخلاقی را دریابد؟ آیا انسان غیردیندار به ضرورت و از آن رو که معتقد به دینی خاص نیست حتما انسانی غیراخلاقی است و در مقابل انسانی که دیندار است به ضرورت و حسب دینداری انسانی اخلاقی خواهد بود؟

منیره چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 08:36 ب.ظ http://rishi.persianblog.ir/

دین باوارن بر تخت نشسته نهایتن دین سوارانی اند که با تختشان بر گرده های مردمان می نشینند .. انان که سمعن و طاعتن که با میل و رضا سواری میدهند .. بقیه هم که خب ...

یه جمله ای بود از آیت الله طالقانی : هیچ دیکتاتوری بدتر از دیکتاتوری دینی نیست
یعنی آخرشن به حضرت عباس !

میگن دیگه آخرشونه ... فقط کاش بدونیم اول رو چه جوری باید شروع کنیم

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 1 دی 1390 ساعت 03:47 ب.ظ

سلام
بحث نظری اش به کنار... من به صورت عملی در خانواده بحث زیاد داشتم که واقعاً گفتگوها به جایی نرسید... نهایتاً همان رویکرد همزیستی مسالمت آمیز را انتخاب کردیم و مشغولیم.

سلام
غایت لیبرالیسم هم همان همزیستی است نه مراد می خواهد نه مرید

خلیل پنج‌شنبه 1 دی 1390 ساعت 06:07 ب.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام،

وقتی پیامبر می گوید:

انّی بُعثت لأتمّم مکارم الاخلاق
همانا من مبعوث شدم تا بزرگواری های اخلاق را کامل کنم

مستدرک الوسائل، ج11، ص 187، باب6، ح1

آیا این بستن راه هر گونه کنکاش و گفتگویی در اخلاق نیست؟

دینداران دو آتشه چگونه جرات می کنند در مورد اخلاق به پای گفتگو بنشینند که پبامبر آن را تمام کرده و چیزی برای گفتگو باقی نگذاشته است. مگر این که یواشکی این ادعای پیامبر را نادیده گرفته و به گفتگوی عمومی مثلن در مورد اخلاق روی بیاورند.


این یک نمونه از بستن راه گفتمان توسط دین است. البته باید یادآوری کنم که تمام ایده ئولژی ها چنین ادعاهایی دارند.

و از ادعای پیامبر بالاتر، ادعای قران چنین است :

إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَابِ

1- سوره: 3 , آیه: 19

در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانى که کتاب [آسمانى] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس [بداند] که خدا زودشمار است (۱

این آیه به روشنی و تاکید و تهدید نه تنها راه گفتمان عمومی را بسته است و حتا راه گفتمان بین دینی را هم بسته است. البته این آیه وقتی نازل شده است که اسلام به اندازه کافی قدرت گرفته بود و نیازی به تعامل و گفتگو با دیگر ادیان نداشت.

دینداران دو آتشه چگونه می توانند حاضر باشند این آیه رافراموش کنند و بپای گفتگو حتا در مورد ادیان بپردازند تا چه رسد به گفتمان عمومی تر که شاید جایگاه دین را مورد پرسش قرار دهد. مگر این که این ادعاها را کنار بگذارند.

ستاریان پنج‌شنبه 1 دی 1390 ساعت 08:31 ب.ظ

سلام

دوستی به ایه ی سوره: 3 , آیه: 19 اشاره و از ان استنتاجی کرده اند که بکلی از معنای آیه ی تهی است و بلکه معنایی به کلی متضاد دارد
به چند ترجمه از همین آیه به نقل از تبیان اشاره می کنم :
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=18395&AyeID=312&ltr2=5
هر آینه دین در نزد خدا دین اسلام است و اهل کتاب راه خلاف نرفتند ،مگر، از آن پس که به حقانیت آن دین آگاه شدند ، و نیز از روی حسد آنان که به آیات خدا کافر شوند ، بدانند که او به زودی به حسابها خواهد رسید

ترجمه فولادوند
در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است. و کسانى که کتابِ [آسمانى‏] به آنان داده شده، با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان [حاصل‏] آمد، آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت. و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، پس [بداند] که خدا زود شمار است.

ترجمه مجتبوی
همانا دین- دین راست و درست- نزد خدا اسلام است. و کسانى که کتابشان داده‏اند- جهودان و ترسایان- اختلاف نکردند مگر پس از آنکه دانش و آگاهى [به دین حق‏] بدیشان آمد، از روى بدخواهى و حسد میان خویش و هر که به آیات خدا کافر شود پس [بداند که‏] خدا زود حساب است.

ترجمه مشکینی
به یقین دین (حقیقى که انبیا آورده و به صورت شرایع به بشر عرضه داشته‏اند) در نزد خداوند همان اسلام است، و کسانى که کتاب آسمانى به آنها داده شده (مانند یهود و نصارى، در دینشان) اختلاف نکردند مگر پس از آنکه آنها را (به حقیقت امر) علم آمد، (آن هم) از روى حسد و برترى‏جویى. و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس (بداند که) خداوند زودرس به حساب است

ترجمه بهرام پور
در حقیقت، دین در نزد خدا همان اسلام است، و اهل کتاب در آن اختلاف نکردند مگر پس از آن که به حقّانیت آن پى بردند، آن هم به خاطر حسد و رقابت میان خویش. و هر که به آیات خدا کافر شود [بداند که‏] خدا سریع الحساب است

تفسیر نمونه برخلاف برداشت عجیب دوست محترم چنین می نویسد:

موضوع جالبى که از آیه استفاده مى شود این است که : سرچشمه اختلافها و کشمکشهاى مذهبى ، معمولا از جهل و بیخبرى نیست ، بلکه بیشتر به خاطر بغى و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهاى شخصى است اگر مردم مخصوصا طبقه دانشمندان تعصب و کینه توزى و تنگ نظریها و منافع شخصى و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و با واقعبینى و روح عدالت خواهى احکام خدا را بررسى نمایند جاده حق بسیار روشن خواهد بود و اختلافات به سرعت حل مى شود.
این آیه در واقع پاسخ دندان شکنى است به آنها که مى گویند: ((مذهب در میان بشر ایجاد اختلاف کرده است و خونریزیهاى فراوانى در طول تاریخ به بارآورد)) این ایراد کنندگان مذهب را با ((تعصبات مذهبى )) و افکار انحرافى اشتباه کرده اند زیرا ما هنگامى که دستورهاى مذاهب را مورد بررسى قرار دهیم مى بینیم همه یک هدف را تعقیب مى کنند و همه براى سعادت انسان آمده اند اگر چه با گذشت زمان تکامل یافته اند، در واقع ادیان آسمانى همچون دانه هاى باران هستند که از آسمان نازل مى گردد دانه هاى باران همه حیاتبخش هستند ولى هنگامى که روى زمینهاى آلوده مى ریزند که یکى شور است و دیگرى تلخ به رنگها و طعمهاى مختلف در مى آیند این اختلافات مربوط به باران نیست بلکه مربوط به این زمینهاى آلوده است منتها روى اصل تکامل آخرین آنها کاملترین آنها است


و جالبتر این است که آیات زیادی در قرآن هست که قیام برای برابری را کار ادیان می خواند و درست برخلاف آنکه این دوستمان از این آیه معنی اختلاف اندازی خدا میان ادیان را ، فهم کرده است!
اگر دوست داشتید اینجا را هم بخوانید:
http://ghiam.ir/ghiam/ghiam_baraye_barabary/

مسعود جمعه 2 دی 1390 ساعت 01:11 ق.ظ

سلام
آن‌گونه که خود واقفید در این خصوص تئوری قبض و بسط دکتر سروش کامن گویای تفکیک دین و فهم دینی دین‌داران از آن است؛ و نمی‌شود با چوب فهم خویش از دین و عمل‌کرد متمسکان بدان ـ به زعم شما حتا غالب دین‌داران ـ با چوب ترد و نفی دین را به عقب راند!

سلام
تئوری قبض و بسط سروش نوعی دگر اندیشی دینی را سبب شد اما هنوز جامعیتی نیافته و حتی نتوانسته به نقد های درون دینی پاسخ کامل بدهد .
نقد هایی از قبیل :
ملاک درست و غلط در فهم، برهانی بودن آن است پس فهم غیر برهانی حدس و یا توهمی بیش نیست و عقلاً قابل اعتماد نمی‌تواند باشد.
اتکاء انسان به عقل است و عقل یقین خود را با یک حدس و احتمال از بین نمی‌برد.
صحت مقدمات یک برهان صحیح، براساس عقل مستقل از علم حصولی و تجربی است پس با تغییر نظریات تجربی تغییر نمی‌کند..
فرضیه‌ها و تئوری‌ها تا برهانی نشوند ارزش معرفتی ندارند.

نجیبه محبی جمعه 2 دی 1390 ساعت 01:46 ب.ظ http://haaghiighattt.blogfa.com/

سلام فرزانه خانم

راستش برای خودم جالب بود که دوباره نوشتنم را به کسی خبر ندهم ، دوست داشتم محکی باشد برای خودم که ببینم کی خواننده های وبلاگم متوجه دوباره نوشتنم می شوند ؛ محک خوبی بود راضی ام :-))

سلام خانم
تو این هاگیر و واگیر ملت وبلاگستان را تست می کنی ؟؟
خوشحالم که راضی هستی

ستاریان جمعه 2 دی 1390 ساعت 08:14 ب.ظ

سلام
ظاهرا ناله از اتوریته شدن دین است که طبق بند ۱۸ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی بر این نکته تاکید می‌کند که سلب کردن حق انسان‌ها برای انجام اعمال دینی خود، بی عدالتی محسوب می‌شود اما در اینجا بنا به شیفتگی مفرط ناشی از عشق به لیبرالیسم نویسنده قادر به دیدن اتوریته شدن خود لیبرالیسم نیست اکر نگرانی‌هایی راجع به آزار و اذیت اقلیت‌های دینی در بسیاری از کشور ها، از جمله کشورهای اسلامی، کمونیستی وجود دارد همین نگرانی ها و همین عملکرد در کشورهای اروپایی با نظامهای لیبرالیستی و سکولاریستی نیز دیده می شود. مگر مبارزه با مظاهر دینی از جمله حجاب در این کشورها موضوع چالش برانگیزی برای چنین نظامهایی نشده است؟ خب بحث همین جاست
دوستی نوشته است:
استبداد یعنی پایان گفت و گو
در جوابش مرقوم فرموده اید:
دین هم استعداد کمی برای به انحصار در آوردن قدرت ندارد
خب این همان جان کلام است که دین یعنی ختم گفت و گو غلط است و به جایش می توان نوشت:
ایدئولوژی لیبرالیسم یعنی ختم گفت و گو
همانطور که می توان نوشت :
ایدئولوژی مارکسیسم یعنی ختم گفت و گو
و
.....
من به سوالات اندیشیده ام و مقصود از متن طنزی که نوشتم بیدار کردن شما بود والا نوشته شما در حد و اندازه ای نیست که حتا دوستان سکولار خود را به مرید تبدیل کند چه رسد به من دیندار!
شما در پاراف فرمودنهای نظرات گفته اید که : غایت لیبرالیسم هم همان همزیستی است نه مراد می خواهد نه مرید
یا در جای دیگر نوشته اید :
لیبرالیسم خواهان تبعیض بر دین داران نیست چنانکه در جوامع لیبرال دموکرات دین داران همه مذاهب بیشترین آزادی را دارند
اما جهت اطلاع جنابعالی درست به مانند خود این مطلب این گفته نیز حقیقت ندارد و ادعایی بیش نیست و از فرط تکرار در اذهان رسوب نخواهد کرد! به عبارت دیگر ما دم خروس را قبول کنیم یا قسم حضرت عباس را؟!
دلیلش اینکه:
فرید زکریا برای اولین بار در کتاب اینده ی آزادی از تقدم لیبرالیسم بر دموکراسی نو شت و پای فشرد! یعنی فرض را بر این نهاد که برای رسیدن به دموکراسی اول باید لیبرال بود!!! این سلسله بحثهای بسیاری را در قلمرو اندیشه باعث گردید که خود این از نشانه های واضحی از هژمون شدن ایدئولوژی لیبرالیسم است
در ثانی لطفا جواب دهید اگر گفته ی زکریا درست است پس چرا الان بزرگترین نظام دمکراتیک از کشورهای لیبرالی نیست و هند است ، که نظامش جمهوری فدرال است بدون هیچ پسوند و پیشوندی اعم از ایدولوژی لیبرالی یا هر گونه ایدئولوژی دیگری؟

فراموش نکنید که در سیستم ادعا کن و قبول نکن شما :
دموکراسی همراه با نگرش لیبرال عملیاتی ترین و کم نقص ترین شیوه فعلی است

با احترام

سلام
اگر بدون تعصب و با آرامش بحث کنید می فهمید که ناله ای در کار نیست اگر کلامی در نقد نوشته می شود پاسخ معقول می طلبد و بس.
ضمنا در صورتی که تعصب مانع شناخت دقیق از لیبرالیسم نگردد باز هم می بینید حتی در اتوریته لیبرالی جا برای همه هست
لیبرالیسم بر آمده از سالها تلاش فکری فیلسوفان بوده است و اصلا فلسفه بوجود آمدنش و غایتش از بین بردن تک صدایی است . چیزی که ایدئولوژی های دینی مبلغ و خالق آنند.

طنز بر آمده از عصبانیت هم به چیزی نمی ماند برادر

امید جمعه 2 دی 1390 ساعت 08:58 ب.ظ

از جاده انصاف خارج شده ای فرزانه جان . چه کسی گفته که دین پایان دهنده گفتگوست !؟ ... تجربه تاریخی به ما چنین چیزی نمی گوید و دین داران چه با یکدیگر و چه با بی دینان بارها و بارها وارد گفتگو های مثمر ثمری شده اند . نمونه آخرش گفتگویی بود که با رفیق تقی در آذربایجان انجام شد . خیلی هم سریع به نتیجه نشست ! ... به عقب تر برویم گفتگویی که با تئو ون گوگ هم انجام شد می تواند نمونه خوبی باشد یا گفتگو با رشاد خلیفه , با سلمان تاثیر با محمد طه با احمد کسروی و ... چند بار هم تلاش شد که با نصر حامد ابوزید , آیان حرصی علی , کورت وسترگارد و ... گفتگوهایی صورت گیرد که متاسفانه خود این افراد جنم لازم را نشان ندادند و حاضر به گفتگویی تمام و کمال نشدند . خلاصه اینگونه یکجانبه به قاضی نرو و غیر منصفانه قضاوت نکن , تاریخ ادیان تاریخ گفتگوست . گفتگوی تاریخی مسلمانان و مسیحیان بر سر موضوع بیت المقدس , گفتگوی امروزه یهودیان و مسلمانان در اینباره , گفتگوی شیعیان و سنیان که نمونه هایش را هرازگاهی در نجف و سامرا مشاهده می کنیم . گفتگوی اهل تسنن با اسماعیلیان , با خوارج , با قرمطیان , گفتگوی شیعیان با نقطویان , با بابیان با بهاییان , گفتگوی کاتولیک ها با پروتستان ها , با کالونیست ها و ... گفتگوی پروتستان ها با جادوگران , گفتگوی طرفداران ایمان قدیم و کلیسای جدید روسیه ,... گفتگوی زرتشتیان با مانویان , با مزدکیان ... گفتگوی هندوها و بوداییان و الی آخر .

خلاصه سعی کن مبتنی بر شواهد تاریخی صحبت کنی و از قضاوت های غیر منصفانه پرهیز نمایی .

این همه دوستان می گویند تاریخ بخوان تاریخ بخوان ! برای همین روز هاست ... ما و این همه گفت و گو ... چرا عبرت نمی گیریم ؟

رضا رادمنش جمعه 2 دی 1390 ساعت 10:40 ب.ظ http://fararei.wordpress.com

سلامی دوباره

من که خودم گفتم اگر نقد آنان که زیرآب حقیقت را نزده اند را قبول ندارید بروید نقد فرانکفورتی ها را بخوانید در مورد خوشبینی به علم... شما باید بدانید به جز رویه های گفتمانی ما رویه های غیرگفتمانی را هم داریم و اینها از دید خیلی ها بر یکدیگر ارجحیت ندارند. "علاقه شدید به باورهای شخصی؟" اتفاقا پست مدرنیسم زیرآب باورها را می زند خود فوکو می گوید الان که اینجا هستم فردا هیچ دلیلی برای اینجا بودنم نیست یعنی باور یک شوخی است... حداقل از نقد امثال آگامبن میگفتید.با این حال من پست مدرن نیستم تنها آنجا افکارشان را ستایش میکنم که می گویند هرکس از حقیقت گفت از او بترسید و نشان میدهد "رژیم های حقیقت" چقدر ساده منجر به تک صدایی می شوند حالا این رژیم میخواهد گفتمان دینی باشد یا گفتمان علم.... اما من بازهم از شما میخواهم "مراقبت و تنبیه" را بخوانید و برای نقد فوکو هابرماس و آگامبن را هم از دست ندهید....

از بحث دور نشوم که پست مدرنی هم نیست: "دین پدیده ای اجتماعی است و بیشتر از اینکه علت باشد خودش معلول جامعه است،خودش محصول اجتماع است"این نوشته غیر پست مدرنی من و اتفاقا با رویکرد تاریخی می تواند پاسخ نوشته شما باشد به این خاطر لینک ندادم که ترسیدم ف.ی.ل.ت.ر شوید:

http://fararei.wordpress.com/2011/12/21/16790

موفق باشید


سلام آقای رادمنش
اتفاقا بخش هایی از نقد هابرماس بر پست مدرنیسم را خوانده ام. با این همه حتما بی نیاز از مطالعه در این باب نیستم آنچه تاکنون خوانده ام و فهمیده ام و اندیشیده ام مرا از اینکه حقیقتی هست باز نداشته

نوشته تان را سر فرصت خواهم خواند عجالتا می خواهم بدانم دین داری شما با این زیر آب حقیقت را زدن چگونه هم نشینی می کند ؟
ممنونم

ستاریان جمعه 2 دی 1390 ساعت 10:54 ب.ظ

بله موافقم که از جاده ی انصاف خارج شده اید

ریختن بمب اتم بر سر ژاپن از سوی یک نظام لیبرال آیا به اندازه ی تمام جنگهای دینی کشته نگرفت؟

حداقل از دینداران می توان اشخاصی مثل دوست بسیار عزیز و دیندار من آقای علایی را پیدا کرد که بنا به تشخیص اش اگر مطلبی را از یک غیردیندار درست دید قبیله ای برخورد نکند و از حداکثر آزاداندیشی را از خود بروز دهد و نظرش را حتا اگر برخلاف دینداران دیگر بود بیان کندهمانطوریکه از همفکران شما چنین ازاد اندیشی دیده شد و خود همین بحثها نشان می دهد که آزاد اندیشی ربطی به دینداری و دین نداری ندارد

بحث من اینجاست که نویسنده ی محترمی که نوشته است دین یعنی ختم گفت و گو و به انواع بیان از انواع عقاید مواجه با مخالفت شد حداقلی از آزاداندیشی مورد ستایش خود را نشان دهد و بگوید بله در نظامهای غیر دینی و حتا در نظامهای لیبرالی هم این امکان وجود دارد ، و ما در دنیا نشانه هایش را هم در اختیار داریم که راه گفتگو را سد می کند و بلکه خفقان ایجاد می کند.

اصولا وقتی از دموکراسی سخن می رانید و از مواهب سکولاریسم داد سخن می دهید، مقصودتان رژیمهای دموکراتیک راستگراست ؟ یا نظامهای محافظه کار سنتی؟ نظام های لیبرال را مد نظر دارید یا نظامهای لیبرال دموکراسی؟ بحرانهای نظام سرمایه داری نقص کدام بخش از نقوص ادیان و یا رژیمهای دموکراتیک است؟ نئولیبرالیسم تکوینش از چه روست؟ رژیمهای راست اقتدار طلب ماحصل دین است یا دموکراسی و سکولاریسم؟ ویژگیها و زمینه های اجتماعی جنبشهای فاشیستی چیست و خواستگاهش دین است یا سکولاریسم؟ رژیمهای چپگرا چطور؟ آیا جامعه ی مدنی مختص حکومتهای بی دین است یا جوامع دینی نیز توانایی بالقوه و بالفعل برای ایجاد چنین جامعه ای را دارند؟ اگر از سهله و سمحه در دین اسلام سخن به میان آمده برگرفته از رژیمهای دموکراتیک است؟ و آیا جامعه های توده وار کشورهای مختلف با پس زمینه ی سکولاریسم تحت تاثیر دین شکل می گیرد؟
جامعه ی سیاسی تکثرگرا و جامعه ی سیاسی بسته سنتی وجه تمایزشان نادینداری و دینداری است؟
جوامع سیاسی سرکوبگر غیر توده ای با جوامع سیاسی سرکوبگر توده ای تنها وجه مشخصه شان دین و بی دینی است؟
نتایج بدست آمده اعم از نقاط مثبت و منفی تمام نظامهای یاد شده محصول دوران پس از عصر روشنگری و رهایی از قیود دین است یا مربوط است به ما قبل آن و مربوط به دوران تاریکی و دینداری؟ من انتظار دریافت پاسخ این انبوه سوالات را ندارم که پاسخش اظهر من الشمس هر وجدان بیدار مانده و نخفته ای است. کما اینکه اگر روزی بعد از دوران روشنگری مارکسی پیدا شد و چنین گفت:" درد و رنج مذهبی در عین حال جلوه ی درد و رنج واقعی و اعتراض بر ضد درد و رنج واقعی است. مذهب آه و ناله خلق ستمدیده است ، قلب دنیایی بی قلب و روح وضعیتی بی روح است. مذهب افیون مردمان است. " ما فقط افیون بودن مذهب را از کلامش فهم کردیم و حال آنکه مقصود او اصلا این نبود و به قول بشیریه " منظور مارکس از جمله آخرش این بود که مذهب عامل آرامش بخش و مسکن در جهانی پر درد و رنج است." و بشیریه می نویسد :" با این حال به نظر مارکس مذهب دلپذیرترین وجه دنیای نامطلوب و ظالمانه است."اما مع الاسف در حالیکه مارکس نقش اجتماعی مذهب را مورد تحلیل قرار داده بود ،بیشتر مساعی فکری لنین در باره ی مذهب صرف دشنام گویی شد و وی هر گونه اندیشه ی دینی را "خطرناکترین شرارت " توصیف می کرد. ونتایج هولناک این طرز تفکر معلوم و گفتنش در عصر کنونی منسوخ شده است ولی ما کماکان به دلیل عملکرد ناصواب سردمداران به ظاهر مذهبی خود تمام ناسزاها را متوجه دین می کنیم آنهم همه ی دینها!!
اما غافل از آنیم که ،اگر موج سهمگین کین خواهی و کین جویی ایجاد شده توسط امثال مارکس و لنین و انگلس ، توانست آخرین تزار روسیه را به همراه مذهب به طور توامان به زیر بکشد و تزار را به همراه همسر و فرزندانش علیرغم تسلیم شدن و زندانی بودنشان به جوخه ی اعدام سپارد و هفتاد سال سرکوب مذهبی را در پی آورد ، در کمترین فرصت بعد از فروپاشی نظام سیاسی ، مذهب ارتودوکس روسیه در زایشی سریع و عجیب ، تزار و همسر و تمام فرزندان او را در عداد قدیسین قرار داده و بر سر در کلیسای خود آویخت!!
شاید بگویید ما را چه کار به کمونیستها و مارکسیستها؟ ما را از آنجا به اینها کار آمد که صحبت از عصر بعد از روشنگری به میان آمد و مارکسیسم هم یکی از محصولات این دوران است و کشتار میلیونها مردم مخالف این رژیم در زندانهای واقع در جنگلهای سردسیر و قطبی شمال روسیه نیز.
فاشیسم و نازیسم محصول عصر تاریکی و دینداری که نیست؟ هست!؟ آیا غیر از این است که این نیز زاده ی عصر روشنگری و فرزندی خلف از فرزندان اوست؟

خب شما احتمالا نه مدافع مارکسیسم هستی و نه فاشیسم مورد قبول شماست. اما اولا مگر قابل انکار است که بخش عمده ی جامعه شناسی سیاسی اززمان مارکس به بعد صرف بررسی نقش طبقه ی سرمایه دار در دولت و قدرت دولتی شده است؟ وقتی از دوران روشن و روشنگری به میان می آورید لاجرم این روشنگری این گونه نقاط و نقاط مشابه آن را نیز روشن می کند! اما شاید شما مدافع لیبرال دموکراسی باشی. می شود بپرسیم کدام لیبرالیسم و کدام نوع از دموکراسی؟

ظلم دولتهای لیبرال و دموکرات به روستاییان و کارگران و اقشار فرودست جامعه قابل انکار است؟ همین امروز مسئول فروپاشی اقتصادی وزندگی اقشار مختلف مردم در کشورهایی نظیر یونان و ایتالیا و اسپانیا و پرتقال و فرانسه و امریکا و دیگر کشورهای ریزو درشت اروپایی کیست؟

جوامعی از مردم در این کشورها که حتا قدرت تعطیل کردن یکروز کار برای شرکت در تظاهرات اعتراضی را ندارد!! چرا؟ چون قوت لایموتش بسته به کارهر روزه است وگرنه گرسنه می ماند. این نوع از استثمار آیا محصول عصر مدرن امروز بعد از دوران روشنگری نیست؟

ادیان هژمون هستند ؟ پس چرا تمام جنگهای چند سده ی اخیر یا با واسطه تامین کننده ی منافع کشورهای رهیده از عصر تاریکی و دینداری است و یکی از سهامداران مهمش کشورهای لیبرال و دموکرات است ؟ و یا یک سر جنگ بی واسطه و به طور مستقیم را یکی یا چند کشور دموکرات و متمدن و مدرن و رها شده از سنت تشکیل می دهد؟ الان هژمون ترین جوامع را کدام گروه از جامعه ها تشکیل می دهد؟ ملتهای عقب مانده در سنت و عصر تاریکی یا کشورهای رهیده از آن دوران روشنگری و رسیده به عصر آزاد از دین و مدرنیته ؟

قرصتم تمام است و مطلب هم طولانی شد

با سلام و ارادات و رفاقت.
بنده الفاظ امام حسین را کاملاْ دال بر این می دانم، و مشورت هم کردم درباره ی درستی یا نادرستی ی فهم خودم، که امام حسین در اعتراض به زشتکاریهای افراد مقابلش، از آنها خواست اگر «دین ندارند» (توجه بفرمائید «دین» در نزد امام حسین بسیار ارزشمند بوده و ایشان هدف خود از حرکتش و قیامش را اصلاح «دین» جدش معرفی می کرد) لا اقل «آزاده» باشند، و فرمایش ایشان یعنی اگر شما فضیلت ِ برتر ِ دینداری را ندارید، فضیلت ِ کمتر ِ آزادگی را داشته باشید. آزادگی فضیلت بسیار بزرگی است، اما آن «دین» که انبیا و رسولان می آمدند برای معرفی کردن جزئیات دین به مردم و دعوت کردم به دین، شامل آزادگی و جامع آزادگی هم بوده است.

بنده گمان می کنم استدلال و سخن بنده، باب دفاع از امور حسنه را نمی بندد. من استدلالم ساده است. اخلاق، اگر دینی است، جزئی از دین است، و نه مستقل از دین است، و نه مافوق دین است. اخلاق، اگر غیر دینی یا ضد دینی است، بدیهی است که مستقل از دین است. البته آموزه ها و ایده ها و احکام اخلاقی، در اخلاق دینی، و اخلاق غیر دینی، ممکن است مستقلاً برسند به نتایجی واحد.

بنده قائل به وجود داشتن «اخلاق دینی» هستم، اما نمی گویم اخلاق ذاتاً طوری است که سراسر دینی است. گمان می کنم قسمت سوم فرمایش شما، از این است که شما تصور کرده اید بنده اخلاقی جز اخلاق دینی قبول ندارد و اخلاق را مقوله ای می دانم سراسر دینی و تماماً دینی. نه. بنده البته اجمالاً می دانم بحث راجع به اخلاق، وسیع است، و بنده آگاهی ام فقط از قسمتی از مباحث است، اما به هر حال:
من خارج از دین، اخلاقها سراغ دارم در جهان، و خود دین هم اگر اشتباه نکنم اخلاقها سراغ دارد در جهان و بخشهایی از آن اخلاقها را تأیید می کند. «اخلاق دینی» یعنی آن دستگاه اخلاقی که به آموزه ها و حکمها و ایده های دینی هم توجه می کند. اخلاق دینی نمی تواند از دین مستقل باشد. اما:
مستقل از دین، اخلاقهایی وجود دارد در جهان. و:
آن اخلاق، که مستقل از دین است، «اخلاق دینی» نیست.
اخلاق دینی، برای تعیین مصداق «خوب» و «بد»، اعتنا می کند (البته جای بحث و انتقاد و تفکر و ... هم هست) به دین، اما اخلاق غیر دینی، برای تعیین مصداق خوبیها و بدیها، فقط به درک و تشخیص انسان اعتنا می کند.

بنده این طور می فهمم.

خلیل شنبه 3 دی 1390 ساعت 12:03 ق.ظ http://tarikhigam.blogsky.com


سلامی دو باره.

دوستان توجه کنند

1 - که این گفتگو بر اساس معیارهای امروز است نه بر اساس معیار های 1400 پیش که قضایا را 1400 سال عوض می کند.

2 - این که از قرآن نمونه آوردم ، دین خودمان است و اطلاعات دست اولی از بقیه ادیان ندارم.

و اما در جواب آقای ستاریان :

1 - کار بنده را با آوردن ترجمه های مختلف ساده کردید. در تمام این ترجمه گفته شده " همانا دین در نزد خداوند اسلام است"

یعنی اگر می خواهید دینتان مورد قبول خداوند قرار بگیرد اسلام بیاورید و گرنه ول معطلید.

به همین دلیل اهل کتاب ادیان دیگر اگر در جامعه اسلامی زندگی کنند و مسلمان نشوند باید جزیه دهند.

وقتی قرآن حتا دیگر ادیان را کنار می گذارد، جه انتظاری از حضور دیگر اندیشه ها در حاکمیت دینی می توان انتظار داشت. و باز به همین دلیل اگر مسلمانی از اسلام خارج شود مهدور الدم است.

2 - حرف شما درست است که در قرآن آیاتی هست که آزادی اندیشه را جایز شمرده، و مشهورترین آیه هم این است:

فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه

اما گویا این آیه زمانی نازل شده که اسلام در قدرت نبوده است. بعد از قدرت گرفتن اسلام، دگر اندیشی جایز شمرده نشده است.

به نمونه های تاریخی زیر توجه کنید. اینان عملکرد شخص پیامبر است و نه افراد دست چندم :

حویرث بن نقیذ بن وهب بن عبد بن قصی، که رسول خدا را در مکه آزار می‏داد، به روایت ابن هشام موقعی که "عباس بن عبدالمطلب" دختران رسول خدا: "فاطمه" و "ام‏کلثوم" را بر شتری سوار کرده بود تا به مدینه برد، "حویرث" شتر را رم داد و دختران رسول خدا از بالای شتر به زمین افتادند. روز فتح مکه "حویرث" به دست علی بن ابی طالب‏علیه‏السلام کشته شد

تاریخ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب ابن واضح یعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهیم آیتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش، ج 1 ص 420

پیر مردی بنام “مغیره” که پس از فتح مکه از ترس محمد گریخته بود بوسیله علی دستگیر و سر بریده شد. (زنان پیغمبر . صفحه 316)


آنانکه دست رنگ کرده بودند و شادی و شعف در اثر در گذشت محمد نشان داده بودند ” علی” و” خالد بن ولید” همه را بکشتند و اجسادشان را در آتش سوزاندند.

(تاریخ طبری .جلد 4 . صفحات 1380.1464) (تاریخ طبری .جلد 6.صفحات 2420.2265

مردی بنام “عتبه” که بخاطر عدم پخش مساوی غنایم بین لشکریان اسلام به صورت محمد تف کرده بود بوسیله علی سر بریده شد. (تاریخ طبری . جلد 5 .صفحه 1103

توجه می کنید که اگر کسی امروز بخواهید این فرامین و این نمونه کارها را سر مشق قرار دهد نه تنها راه به جایی نمی برد که مردم را از دین دور می کند. نمونه روشنش هم جمهوری اسلامی است.

آقای خمینی می خواست همین فرامین و کارها را سرمشق قرار دهد و نتیجه اش آن شد که در هر شهر کوچک و بزرگی یک خاتون آباد بوجود آمد و هنوز این داستان ادامه دارد. آیا این رفتار که بر اساس این دستورات و نمونه کارهای پیامبر انجام شده، نتیجه ی مثبت داده است؟

به هوش باشیم که عرق مذهبی مان باعث کوری مان نشود. واقعیت را بپذیرم که بسیاری از اوامر مذهبی که بویژه جنبه های اجتماعی دارد، امروز کاربردش به سرانجامی می رسد که جمهوری اسلامی رسیده است. و البته این مختص جمهوری اسلامی نیست هر حکومت ایده ئولژیکی به این سرانجام دچار می شود. مطالعه ی تاریخ معاصر دنیا این واقعیات را نشان می دهند.

جوامع لیبرال دمکراتیک دنیا، همین طور خود رو نبوده اند. آنان نتیجه همین حاکمیت ایده ئولژیکی گوناگون بوده اند که پس از آزمون های سخت و دشوار با رنج بسیار آن حاکمیت ها را کنار گذاشته اند وبه این مرحله رسیده اند.

سلام علیکم.
یکی از پارافهای خانم فرزانه:
«از نظر من گفت و گو و ورود به میدان گفت و گو برای جست و جو و یافتن حقیقت و یا حد اقل نزدیکی به آن است پس دینی که بر این باور است که حقیقت آیین اوست که رستگاری می آورد اصولا نیازی به ورود به میدان گفت و گو در خود نمی بیند و اصلا چگونه می تواند طرف بحث باشد ؟»

سیدعباس سیدمحمدی:
ــ که گفته ورود به میدان گفت و گو فقط برای یافتن حقیقت است؟ آیا بعضی گفت وگوها، برای خاموش کردن حقیقت نیست؟
ــ سرکار ارجمند، وقتی می آیی می فرمائی «دین یعنی ختم گفت و گو»، غیر از این است گفت و گو را پدیده ای مثبت می دانی و ختم گفت و گو را پیده ای منفی می دانی و «دین یعنی ختم گفت و گو» یعنی «دین منفی است»؟
ــ شما که ظاهراً سخت نیست افراد بفهمند این مقاله ی تان و عنوان مقاله ی تان و تک تک پارافهاتان، برای منفی نشان دادن دین است، چه جوری است که

محل بحث

هستید، و از همه نوع فکر و مرام، شما را محل بحث و شایسته ی بحث دانسته، اما طبق پاراف شما، «دین چگونه می تواند محل بحث باشد؟»؟
ــ شما تعاریفی ارائه می دهید، از «روشنگری»، همگی طوری است که انسان سرخوش می شود:

روشنگری جنبشی است که انسان را آزاد و با کرامت و صاحب فکر می شمارد که لایق بهترین هاست

خب شما که ایراد می گرفتید

«دینی که بر این باور است که حقیقت آیین اوست که رستگاری می آورد اصولا نیازی به ورود به میدان گفت و گو در خود نمی بیند و اصلا چگونه می تواند طرف بحث باشد ؟»

آیا همین ایراد را به «روشنگری»ی مطلوب خود، که اینچنین تعریفش می کنید

«روشنگری جنبشی است که انسان را آزاد و با کرامت و صاحب فکر می شمارد که لایق بهترین هاست»

وارد نمی بینید؟ وقتی کرامت، و آزادی، و صاحب فکر بودن، طبق تعریف شما، در «جنبش روشنگری» است (و لابد در دین نیست)، خب چه جوری می شود با این جنبش بزرگوار صاحب کرامت وارد گفت و گو شد؟

ــ بنده گفتم: «چه طور دین، که بر حسب باور و ادعای دینداران، متصل به خدا است، اگر هم برنامه های فردی و هم برنامه های اجتماعی صادر کرده باشد برای انسان، این برنامه ها، باید به فرمان روشنگری و سکولاریسم و لیبرالیسم و ...، فقط قسمتهای «شخصی» اش حق عملی شدن داشته باشد، و قسمتهای «اجتماعی» اش باید کنار رود، اما «روشنگری» صادرکننده ی «وظایف شناخته شده ای برای انسانها» است، که این وظایف را فکر و ایده و نظر فرزانه و سیدعباس و ایکس و ایگرگ پیشنهاد داده است و تأیید کرده است، احتمالاً این وظایف هم وظایف فردی هستند و هم وظایف اجتماعی، و هر دو وظایف فردی و اجتماعی که «روشنگری تعیین کرده برای انسانها»، حق عملی شدن دارند؟ »

شما پاراف می کنی:
«شخصی بودن دین و مصالحه ای که در عصر روشنگری در مورد آن صورت گرفته بهایی است که در مقابل آزادی پرداخت می شود و به نظر منصفانه هم می آید .»

یعنی چی خانم فرزانه پارسایی؟ دین هم شخص است و هم اجتماعی. شما می گوئی «شخص بودن دین ...». کدام شخصی بودن دین منظور شما است؟ و بعد، چه کسی با چه کسی مصالحه کرده که دین شده «فقط شخصی؟» بها را، دینداران پرداختند یا پیروان روشنگری؟ متن مصالحه را دینداران تنظیم کردند یا پیروان روشنگری؟ «منصفانه بودن» مصالحه ی ادعائی را، شما شخصاً اعلام می کنی؟ دین که هم شخصی است و هم اجتماعی، اگر بنا به مصالحه ی یادشده، بشود شخصی، آن وقت آزادی به دست می آید؟ چه جوری؟ از چه مجرائی؟

خانم فرزانه پارسایی. لغات «کرامت» و «حق» در نوشته های شما بود. شما برای «کرامت» و «حق» منشأ قائل هستید؟

«کرامت انسان» را، انسان خودش به خودش داده؟ میمون به انسان داده؟ آسمان به انسان داده؟
«حق»، که شما می گوئید گفت و گوها برای رسیدن به آن است، چه جوری یافته می شود؟ گفت و گو و گفت و گو و گفت و گو و گفت و گو، قاعدتاً بالأخره ما را می رساند به حق؟

اگر بگوئیم خدا به انسان کرامت داده، روشنگراها می فرمایند «برو بابا».
اگر بگوئیم انسان روح دارد، روشنگراها می گویند «برو بابا».
اگر بگوئیم حقیقت الحقایق، خدا است، روشنگراها می گویند «برو بابا».
حالا این «گفت و گو»، که روشنگری باز کننده ی باب آن و ادامه ی دهنده ی آن است، و دین مُهر «ختم شدن» بر آن می زند، چه جور چیزی است؟




سلام

قید از نظر من کافی نیست ؟ !
شما می فرمایید برخی گفتگو ها برای خاموشی حقیقت است ؟ پس دیگر نقدی به عبارت دین یعنی ختم گفت و گو نباید داشته باشید.
نوشته من نقد به دین است و انتطار دارم پاسخ نقد را با دلیل بگیرم اگر پاسخی باشد البته .
باز هم می گویم دینی که می پندارد به منبع لایزال حقیقت دسترسی دارد کمترین اعتبار را برای گفت و گو قائل است و اصلا چگونه می تواند محل بحث باشد؟منظورم این است که خود را نیاز مند گفت و گو نمی داند.

از تعریف کانت چطور ؟ از آن هم سرخوشی دست داد به شما ؟
این ظور می توان وارد گفت و گو شد که روشنگری مرتدان را نمی کشد دهان مخالفان را نمی دوزد و برای همه انسانها حتی فارغ از تقوایشان که ملاک برتری در دین است ارزش و کرامت قائل است .

اشاره من به مصالحه معروف جفرسونی در عصر بیداری بعد از رنسانس است که در آن صاحبان ادیان مختلف آزادی انجام عبادات و آیین های خود را در قبال شخصی کردن امور دین پذیرفته اند.

شما راه دیگری برای یافتن و کشف حقیقت می شناسی ؟

می فرماییددین ؟ من می گویم مشکلی نیست دین به هر کسی که طالب آن است راه را نشان بدهد به هر کسی هم که نمی خواهد کاری نداشته باشد ؟ قبل تر از آقای ستاریان هم پرسیدم و پاسخی نیامد کدام دین می تواند حکومتی بنا کند و از مردمی که دارای ایده هایی از بن وبنیاد متفاوت درباره فایده و معنای زندگی بشری و راه رسیدن به کمال هستند رای اعتماد بگیرد ؟

[ بدون نام ] شنبه 3 دی 1390 ساعت 12:23 ق.ظ


در این رابطه این مطلب را بخونید هر چند خودم در موردش حرف دارم:


به سه دلیل دین نمی‌تواند پایه دمکراسی باشد.

اول اینکه نقش دین ایجاد دموکراسی نیست. هیچ دینی وجود ندارد که رسالت خود را ایجاد دموکراسی یا حتی بسط آن اعلام کرده باشد. آیا کسی دینی می‌شناسد که پیامبرش وعده دمکراسی به پیروانش داده باشد؟ اگر چنین نیست، بنا بر این اصولاً بحث دین و دمکراسی و به طور مشخص‌تر اسلام و دمکراسی که این همه کتاب و مقاله راجع به آن نوشته می‌شود اصولاً موضوعیت ندارد. یعنی بحثی‌است بدون معنی و عاری از موضوع.

بحث جنبی مرتبط با این بحث، مسئله تضاد یا همسانی اسلام با دموکراسی است. این بحث هم به جایی نمی‌رسد چون نتیجه بحث موکول به تعریف خود اسلام است. اگر اسلام را قرآن و سنت پیامبر و حکومت مدینه و تاریخ اسلام بگیریم، از دل هیچ کدام از اینها، نه دمکراسی بیرون می‌آید و نه تطابق اسلام با دموکراسی. [برخی از هواداران دموکراسی دینی] اصل شورا را پیش می‌کشند. نه شورای زمان پیامبر مرکب از عشره مبشره، نه سقیفه بنی ساعده و نه شوراهای بعد، کوچکترین ربطی به پارلمانتاریسم دمکراتیک ندارد. به همین دلیل ساده که پارلمانتاریسم دمکراتیک، تقنینی است و شورای محمدی، در بهترین وجه، مشورتی است.

دوم اینکه، دین اساسش بر اعتقاد نهاده شده و دمکراسی بر قرارداد. رابطه دین رابطه عمودی است، رابطه فرد است با موجودی فرا-انسانی‌، در حالی‌که رابطه دمکراتیک، رابطه‌ای است افقی، یعنی رابطه انسان با انسان. یا به عبارت دقیق‌تر، رابطه شهروند با شهروند. این تفاوت ماهوی بین روابط، از حوزه ادیان هم بالاتر رفته و اختلاف اساسی بین افلاطون و ارسطو هم هست.


واحد دین، مؤمن است و واحد دموکراسی شهروند. دین شهروند نمی‌شناسند. مؤمنان امت دینند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند...
بهترین و ساده‌ترین جلوه این اختلاف در نقاشی معروف رافائل از فلاسفه نقش بسته‌است. آن‌جا می‌بینیم که افلاطون کتابی را به طور عمودی در دست گرفته و دست دیگر را بالا برده و با انگشت چیزی را در آسمان نشان می‌دهد. این چیز، همان مثل معروف افلاطونی است. یعنی جامعه بشری باید خود را با اصولی که در جایی‌که بالاتر از اوست تطبیق دهد.

ارسطو به عکس، کتابی را افقی در دست گرفته و دست دیگر را نیز افقی دراز کرده. آن‌هم بی‌آنکه با انگشت سبابه به خواهد چیزی را نشان دهد. ارسطو می‌گوید، مثلی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسان‌ها باید خودشان مثل خود را بسازند. به عبارت دیگر، انسان خود باید قانون دلخواه خود را وضع کند، نه‌خدا!

این اساس تفاوت ماهوی دین و دمکراسی هم هست. نتیجه منطقی این فرضیه آن است که اعتقاد و قرارداد را نمی‌توان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آنکه ما قرارداد دمکراتیک ببندیم، نیازی به اعتقاد دینی یا هر اعتقاد دیگر نیست. اما هر معتقدی می‌تواند به قرارداد دمکراتیک بپیوندد.

از این روست که پهنه دمکراسی از پهنه دینی گسترده‌تر است. پهنه گسترده دموکراسی، هم روشنگران اسلامی و هم حکم‌رانان جمهوری اسلامی را که هر دو از «مردم‌سالاری دینی» سخن می‌گویند بر انگیخته تا به تسخیر آن پهنه بکوشند. نه برای ایجاد دموکراسی لیبرال متعارف، بلکه برای غصب دمکراسی به سود دین. یعنی به زنجیر کشیدن فکر بنیادین دمکراسی و سجود آن در برابر حجر الاسود.

سوّم آنکه، واحد دین، مؤمن است و واحد دموکراسی شهروند. دین شهروند نمی‌شناسند. مؤمنان امّت دینند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند. در دمکراسی همه از حقوق یکسان برخوردارند، خواه مؤمن باشند یا کافر یا هر چه دیگر. این اصل است و حال آنکه اصل در دین، تبعیض است. فکر می‌کنم این مطلب آنقدر واضح است که بسط آن، اتلاف وقت خواننده می‌شود.

اینجا اگر ادامه بحث را فقط به ادیان ابراهیمی محدود کنیم، باید بگوییم که هیچیک از این ادیان نه زاینده دموکراسی است و نه منطبق با دموکراسی. زیاده‌خواهی هم نمی‌توان کرد. نه موسی، نه عیسی و نه محمد، هیچیک وعده دموکراسی نداده‌اند که حالا بعضی می‌خواهند به تولیت محمد، پیامبر اسلام، دمکراسی اسلامی برقرار کنند. یهودیان و مسیحیان چنین ادعایی ندارند. جریان دموکراسی در اروپا و جریان پروتستانتیسم، جدای از هم عمل کرده‌اند. در اروپا، رنسانس کردند. یعنی‌، دین را کنار گذاشتند و به اصل دموکراسی در یونان باستان روی آوردند. موج سکولاریسم آن‌قدر بالا گرفت که مسیحیت ناچار شد سر فرو آورد و برای ابقا خود با این موج همراه شد. آنان از این موج بیم نکردند، چنانکه آن تدارکاتچی اصلاح‌طلب ما از «بیم موج» وحشت کرده بود!

از این گذشته، در درون مسیحیت مفاهیمی نهفته بود که رفرماسیون را یاری داد. دو اصل: یکی تئوری معروف به «ثنویت سیاسی» یا «دو شمشیر».

مسیح گفت: آنچه از آن قیصر است، به او ده و آنچه از آن خداست به خدا.
اصل دوّم: اصل تثلیث است. خدا با سه رویه. نه آن خدای قهار یهودی و نه آن خدایی که در قرآن به صورت «جبّار و رحیم و منتقم و مکار» از او یاد شده‌است. این بود که بین اصل تثلیث مسیحی و «تثلیث سیاسی» منتسکیو اصطکاک ایجاد نشد. به عکس، وحدانیت سه بعدی مسیحی با وحدانیت سه‌گانه سیاسی جور شد. مقننه، مجریه و قضاییه با هم اما جدای از هم. این گونه همیاری‌های مفهومی در اسلام وجود ندارد و کار تطابق اسلام و دموکراسی را دشوار بلکه محال می‌سازد.

در واقع، مسئله اساسی‌، نقطه عزیمت است. آیا اسلام و مسلمانی را باید اصل قرار داد یا شهروندی، آزادی و برابری تمام شهروندان را؟


موج سکولاریسم آن‌قدر بالا گرفت که مسیحیت ناچار شد سر فرو آورد و برای ابقا خود با این موج همراه شد. آنان از این موج بیم نکردند، چنانکه آن تدارکاتچی اصلاح‌طلب ما از «بیم موج» وحشت کرده بود.
آشکار است که اولی به دموکراسی نمی‌رسد. در بهترین وجه به نجات «اسلام عزیز» می‌انجامد که هنوز هیچ کس نتوانسته به ما بگوید، این غریق به ساحل کشیده شده چگونه موجودیتی خواهد بود. حتماً باز ما را به فرمان علی‌ به مالک اشتر ارجاع می‌دهند! برخی‌از طلایه‌داران نواندیشی اسلامی استدلال می‌کنند از این رو اسلام و مسلمانی را نقطه عزیمت تئوریک قرار داده‌اند که اکثریت مردم ایران مسلمانند. از اینرو حکومت ایران ناگزیر اسلامی خواهد بود.

این استدلال به آن می‌ماند که بگوییم چون قریب هفتاد درصد یا بیشتر فرانسویان کاتولیک هستند، پس باید رئیس جمهور فرانسه پاپ باشد! حال آنکه درست بر عکس، فرانسه لائیک‌‌ترین کشور دنیا است. فرانسوی‌ها و دیگر مردمان دمکرات بنا را بر شهروندی نهاده‌اند که پسوند آن می‌تواند کاتولیک بودن یا هر چیز دیگر بنا بر انتخاب آزاد خود شهروند باشد. نواندیشان اسلامی میخواهند پسوند را به پیشوند تبدیل کنند. اسب را در عقب درشکه بسته‌اند. نقطه عزیمت قرار دادن مسلمانی به شهروندی نمی‌انجامد. باز به مسلمانی برمی‌گردد.

از مسلمانی دموکراسی برنمی‌خیزد، ولی در دموکراسی، شهروند آزاد می‌تواند مسلمان هم باشد. بنا بر این، اگر هدف نواندیشان اسلامی وصول به دموکراسی است، اینان باید نقطه عزیمت تئوریک خود را از مسلمانی به شهروندی تغییر دهند. البته اصلاح اسلام حق مسلم ایشان است. هر اصلاحی می‌خواهند در اسلام انجام بدهند، بدهند. ولی نمی‌توانند دموکراسی را آن‌قدر تحریف کنند و بچرخانند تا بلکه آن دموکراسی مثله شده با چند روایت و شعر حافظ و مولانا به کالبد دگرگون شده اسلام چسبانده شود.

در این نوشته کوتاه، استدلال شد که نمی‌توان از ادیان به طور عام و اسلام به طور خاص انتظار ایجاد دموکراسی داشت. هیچ دینی چنین ادعایی نکرده‌است. اما می‌توان بر اساس دین، حکومت ایجاد کرد. هم حکومت مسیحی‌ درازمدت و هم حکومت‌های چندرنگ اسلامی داشته‌ایم. از حکومت پیامبر اسلام گرفته تا خلفای راشدین و خلافت‌های چندگانه.

حالا هم که در پرتو انقلاب، حکومت اسلامی در کشور ما برقرار است. پس حکومت دینی جلوه خارجی‌ تاریخی و واقعی دارد. منتهی، حرف این است که حکومت دینیِ دمکراتیک، نه وجود خارجی و تاریخی پیدا کرده و نه می‌تواند پیدا کند. به عبارت روشن‌تر، اگر خواستار دموکراسی هستیم، نه می‌توانیم اعتقاد دینی را نقطه آغازین قرار دهیم و نه می‌توانیم دو نقطه حرکت توأماً داشته باشیم، یعنی هم مسلمانی و هم شهروندی.

انتزاع و انتخاب جوهر مدرنیته است. لاجرم باید انتخاب کرد. یا این یا آن. اما نه هر دو و نه با هم.

--------
*پروفسور مهدی مظفری، رئیس مرکز مطالعات اسلام‌گرایی و افراطی‌گری (CIR)، در بخش علوم سیاسی دانشگاه آرهوس دانمارک است.

دایناسور شنبه 3 دی 1390 ساعت 12:25 ق.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
ببخشید کامنت قبلی مال من بود یادم رفت اسم بنویسم
در مورد رابطه دین و دموکراسی مطلب خواندنی و خوبیست.
هرچند که در موردش میشه بحث کرد.

مسعود شنبه 3 دی 1390 ساعت 12:38 ق.ظ

برادر - خواهر ! ستاریان
گویا علاقه‌ی وافری به جناب حسن عباسی دارید؛ حداقل نیم‌نگاهی به مقالات شهریار زرافشان بیاندازید تا درست کپی نمایید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد