شک ندارم جاهایی زیر این آسمان هست که عمق فضا در آنجا بیشتر است .جاهایی که حس میکنی چشمانت بیشتر می بینند و گوشهایت بیشتر می شنوند. جاهایی که با هر نفست گویی حجمی از زیبایی و عظمت را فرو می دهی .
نوری به تاریکی می تابد و اتفاقی در تاریکی رخ می دهد ...
هشت روزی که در سفر بودم بودن در چنین جاهایی را دو سه بار تجربه کردم . موقع دیدن اجرای بالرین ها در سالن باله ، روز اول نوروز رقص آذری مردم در ایچری شهر و ...در شهری که سرشار از رقص و موسیقی و رنگ بود .
اینجا زمان متوقف شده ، تلویزیون تظاهرات مردم سوریه در حمایت از اسد را زنده پخش می کند ، آمار نفر سفرها را می دهد و گزارش هایی از مردمی نشان می دهد که از دیدن سریالهای نوروزی خوشحالند ....اما تو گویی مردم در خیابان تکرار و یکنواختی و کسالت را با خود به این سو و آن سو میبرند و هم چنان منتظرند .
تا سهم آنان از این انتظار چه باشد ؟!
همان قدر که نوشتن و گشت و گذار در دنیای مجازی در کنار کار سخت و فشرده روزهای آخر سال برایم دشوار و حتی نا ممکن بود. دور بودن از آن هم آسان نبود و حتی بی رحمانه بود (تقریباً از همه بی خبرم)
بالاخره پس از چند ماه کار که هفته های اخیر به کار شبانه روزی تبدیل شده بود پروژه بسیار مهمی را به پایان بردیم و تحویل دادیم . موفقیت شیرینی بود چون با تیم سه نفره ام که یک تازه کار هم در بین مان بود خیلی فراتر از حد انتظار ظاهر شدیم .
نقل و حدیث های زیادی بود که صحبت از شکست و ناکامی و بی برنامگی و بی سامانی اوضاع پروژه خانم مهندس! که من باشم فراوان بوده .... بیشترحرف ها به ما هم می رسید اما حقیقتش وقت فکر کردن به آنها را نداشتیم ... شبانه روز برنامه تست می کردیم و آزمایش ها و گزارش های جدید می گرفتیم مثل سالهای اول استخدام شدنم با انگیزه کار می کردم . خودم هم نمی دانستم از کجاست !
همین هفته قبل مدیر مان تحت تاثیر همان نقل ها جلسه فوری گذاشته بود و صحبت از برنامه ریزی های جدید با افراد جدید بود فقط فرصت داشتم دفاع کوتاهی از خودم و تیم همراهم بکنم . بقیه ماند برای دیروز که روز تحویل بود و همه ناباورانه غلبه پشتکار تیم مان بر یاوه سرایی را دیدند و میتوانند به حساب شرکت خرجش کنند.
چالش بزرگی بود و من عبور درست و موفقی کردم . تازه پسرک هم میان این هاگیر و واگیر جمعه ی پیش آزمونش را خوب داده ... حالا درست ، که خانه تکانی و هزار و یک کار نکرده دیگر مانده ...اما سر خم می سلامت .... همسرم تدارک دیدار از نوروز باکو را دیده ... همین است که خستگی نمی شناسم .
این روزهای شلوغ را که باری بهر جهت می گذرانیم بی باز گشت می گذرند. اما چگونه ؟
گویی همه یکدیگر را به نشستن بر شوره زار یأس دعوت می کنند. صحبت از نشدن و خستگی و دشواری و بیزاری و نا امیدی و ناتوانی ... فراوان است . زیاد که خوش بین باشی نقابی از بی تفاوتی بر چهره می زنی و از هر چه می دانی و می فهمی اعلام برائت می کنی و تمام .
یک ژست روشنفکرانه دیگر بر قاب نشسته ... روشنفکری که دیگر تحمل تاریک فکران را ندارد ، اما روشنایی فکرش حتی گنجایش روشنی بخشیدن به روح خودش را هم ندارد! حال اگر کسی جرأت کند و از نتیجه و فایده و عاقبت این ژست بپرسد بر می آشوبی که مگر ندیدید این طور و آن طور شد ؟ من حق دارم که نا امید باشم . اصلاً من نا امیدم پس هستم .
چه ستمهایی که در این سرزمین بر واژه ها نمی شود روشنفکری کجا و این ادا و اصول ها کجا ؟
"راست گفتی
که در دوره ما
قامت زندگانی خمیده است
بایدش راست داریم یارا ! "
شفیعی کدکنی
تساهل به معنای تحمل و بردباری در برابر اندیشه و رفتاری است که با اندیشه و رفتار همیشگی ما متفاوت باشد. روح تساهل موجب شکوفایی تفاوت ها می شود و به عکس وجود تفاوتها و پذیرش اجتماعی و سیاسی آنها افراد را با اندیشه تساهل آشنا می کند.
مهم ترین نوع تساهل تحمل فرد توسط جامعه ودولت است . زمانی که دولت تبدیل به مهم ترین عنصر میشود و فرد به عنوان ابزارآن مورد استفاده قرار می گیرد، تمامی ارزشهای خوب ونیک از بین می روند.
هدف اصلی تساهل فهم و درک (ولی نه موافقت) با آنهایی است که درکی از مفهوم تساهل ندارند. به عبارت دیگر ، وظیفه تساهل گفت وگو با عدم تساهل است . چرا که مبارزه با خشونت بدون فهم آن امکان پذیر نیست . آنها که فقط در صدد از بین بردن خشونت بدون درک آن هستند ، چاره ای جز تکرار آن ندارند.
بی شک مبارزه با تعصب اولین قدم در جهت ایجاد و تحکیم اندیشه تساهل در جامعه است ولی نباید فراموش کرد که دفاع از اندیشه تساهل به معنی دشمنی با متعصبان نیست ، بلکه مبارزه فکری و فلسفی با اندیشه ای است که افراد را به تعصب و جزم گرایی وا می دارد و در غیر این صورت تساهل خود تبدیل به تعصب می شود و این به معنای پایان یافتن دلیل وجودی تساهل است .
تساهل به معنای بی تفاوت بودن در قبال دیگران نیست بلکه احترام گذاشتن به تفاوتی است که به کثرت گرایی فکری و فلسفی و فرهنگی و سیاسی جامعه شکل می بخشد.
اگر چه امروز فرهیخته شدن و دیدن مزایای فلسفی و سیاسی تساهل در کشورهای لیبرال به سختی گذشته نیست اما این توجه به دیگران و باز بودن فضای اندیشه در فرهنگ مذهبی ما هنوز جزیی از شعور عامه نشده است .
تساهل اگر کاملاً فهمیده شود به ما نشان خواهد داد که چطور باید در برابر وسوسه خشونت و استبداد گری که توسط ایدئولوژیهای سیاسی و مذهبی زمانه ما ترویج می شود مقاومت کرد.
تأمل در معنای تساهل شیوه ای است برای آنکه همه ما دریابیم هیچ راه حل یگانه ای برای مسائل ما وجود ندارد همچنین درسی که تساهل به ما می دهد درس نگرش شک گرایانه و انتقادی در برابر متفکران آرمانشهر گرایی است که تفاوتها را بر نمی تابند.
گزیده هایی از کتاب " تفاوت و تساهل " نوشته رامین جهانبگلوست که توسط نشر مرکز منتشر شده است . کتاب مجموعه مقالات و سخنرانی های او در طی چهار سال پس از دوم خرداد 76 در دانشگاههای هاروارد و تورنتو و یورک است چند گفت و گو با متفکرانی مثل هانتینگتون و چامسکی هم در مدت اقامت یکساله نویسنده در هاروارد انجام شده که در کتاب آمده اند و بسیار خواندنی اند.
پ.ن : اتفاق خوب و باور نکردنی روزهای گذشته برپایی نمایشگاه کتاب در شرکتمان بود که می شد با تخفیف 50 درصدی بعنوان هدیه مدیر عامل ٬ کتاب خرید.
اگر آدمی یک مرتبه برای یک اشتباه کوچک ، تقریباً تمام زندگیش را باخته باشد ، تا زمان مرگش یک انسان شریف باقی می ماند!
بعد از نوشت : هر کسی از ظن خودش یار این جمله شده .... غرض هم همین بود.
اما ظن خود من به آدمهایی که سی و دو سال پیش درست در همین روزها اشتباه کردند بر می گشت.