نوشتن خلاصه ای از کتابی که خوانده ام به دشواری انتخاب و برداشتن چند سنگ میان کوهی از جواهر رنگ رنگ بود. این چند کلمه را فقط بحساب چشیدن بقدر تشنگی بگذارید و بسراغ خود کتاب بروید که بسیار خواندنی یافتمش برای روزگارمان . فراموش نکنید ما در جامعه ای هستیم که پس از قرنها دوباره تعطیل عقل در آن تبلیغ می شود!
مفهوم دفاع وقتی به ذهن می آید که حمله ای در کار باشد و البته حال چنین است . هم چنان در این سرزمین عقل و عقلانیت آماج هجومی طاقت سوز هستند. تحقیر عقل بجایی رسیده که خرد ستیزان و خرد گریزان ٬ در لاف دیوانگی بر یکدیگر سبق می گیرند و عقلا در اظهار عقلانیت خویش احتیاط می کنند.
عقل و فرهنگ
سطح فرهنگ یعنی میزان عقلانیت ، که شاخصه ی آن عمق و گستره آموزش است ، بر محتوای فرهنگ یعنی مجموعه آیین ها آداب و رسوم و دلبستگی ها و عادات و عقاید اثر می گذارد.
علت اینکه فرهنگ های مختلف تا به این پایه در اختلاف رای و رفتار جوامع مؤثر است ، ضعف آموزش و در نتیجه ضعف قدرت محاسبه عقلانی است .
اگر افراد با فرهنگ های کاملا متفاوت ضمن آموزش یک رشته علمی به تمرین تعقل بپردازند به احتمال زیاد همگرایی بسیار در زندگی خواهند داشت ٬ چون عقل بر فرهنگ مقدم است و همین است راز همگرایی فرهنگ ها بسوی فرهنگی با خطوط اصلی دمکراسی،لیبرالیسم، فردگرایی، حقوق بشر، پان سکسوالیسم و ...
این فرهنگ غرب نیست ، فرهنگی است جهانی ٬ که آدمی با طبع خواهنده و عقل ابزار ساز دیر یا زود به آن خواهد رسید .
فرهنگی که از دو منبع مایه می گیرد طبیعت انسان وسطح آموزش یا میزان عقلانیت ؛ طبیعت انسانی در تمامی جوامع مشترک است بنابراین هر جا سطح آموزش به حدود آن در غرب برسد فرهنگی در اصول و محورها شبیه فرهنگ غرب تحقق خواهد یافت .
عقل و سیاست
سیاست همچون فرهنگ پدیده ایست که در دوران صباوت عقل بشر تحقق یافته و به همین دلیل هم مثل فرهنگ اصالتاً بومی ، وحشی و جدال آفرین است اما به موازات رشد آموزش تحت هدایت عقل قرار می گیرد.
سیاست برای کسب و حفظ قدرت است . در دنیای پیش مدرن این رقابت عریان است و در دنیای مدرن پوشیده . این پوشیدگی در قالب نهاد های سیاسی در گفتمان دموکراسی که تدبیری است احتیاط آمیز برای محدود کردن خطرات بی حد و حصر غریزه قدرت خواهی و تضمینی برای دوام بیشتر و هزینه کمتر قدرت سیاسی ، محصول قدرت محاسبه عقلانی و ابزاری انسان آموزش دیده جدید است .
عقل و دین
دین نیز همانند فرهنگ و سیاست ، گو اینکه از حیث ظهور طبیعی متعلق به دوران دیرینه است ، اما در نهایت پدیده ایست محصول عقل و محکوم حکم آن . عقل بر دین مقدم است چون عقل ابزار شناخت است و دین منبع شناخت . عقل در هویت ابزاری خود منحصر بفرد است و دین در هویت منبعی خود در کنار منابع دیگر قرار می گیرد.بنابر این عقل علیرغم مشکلات و موانعی که بر سر راه خود دارد منطقاً مقدم بر دین است .
پس تکالیف اجتماعی و سیاسی مستند به شریعت هم ناگزیر باید در قالب حقوق طبیعی محدود شود تا از فرو غلتیدن به عرصه ی یک تنازع خسارت آمیز پرهیز کند. بنابراین دین چه در عرصه ایمان و چه درعرصه اجتماع تابعی ازعقل است .
عقل و ایدئولوژی
ایمان و آرمان جای خالی عقل را هرگز پر نمی کنند، بلکه میدان یافتن این دو در غیاب عقلانیت ، سرعت در سراشیب است .
سنت روشنفکری با پیش نهادن عقل در پاسخ به چه باید کرد و چگونه باید کرد ٬حدّت آرمان و شدّت عمل انقلابی و احتمال خسارتهای سنگین بعدی را فرو می کاهد.
پ . ن : دفاع از عقلانیت ؛ تقدم عقل بر دین ، سیاست و فرهنگ / مرتضی مردیها / انتشارت نقش و نگار / چاپ سوم 1389
در میان این همه خبر زرد و خاکستری و سرخ و سیاه ، خبرهایی که انبوهی از حیرت و انزجار و ناامیدی و ابتذال را در خود دارند یک خبر روشن از موفقیت یک فیلمساز ایرانی می گوید. فیلمسازی که کوشیده است، بی حاشیه بماند، فیلمساز بماند، در متن و از متن اجتماعش فیلم بسازد... حال رگبار کلمات بکار افتاده اند در میان تبریک ها و شادباش های مصلحتی و از سر ناچاری ، عده ای هم دست بکار شده اند :
- فکر کنید چرا دشمن به یکی جایزه می دهد و سینه یکی دیگر را با گلوله می شکافد چه هدفی پشت این جریان نهفته است ؟ بهتر نبود آقای فرهادی جایزه را در اعتراض به کشته شدن دانشمند هسته ای کشورمان پس می داد؟ آقای فرهادی شما در برابر خون شهدا مسئولید.
- آقای فرهادی اول از همه با بی بی سی مصاحبه کرد ! لابد او خود را مدیون بی بی سی می داند.
- عکس فرهادی و قندی که در دل سایت های ضد اسلامی آب شد چه کسی پاسخگوست؟
- فیلمی که به سیاه نمایی جامعه ایران می پردازد در جشنواره گلدن گلوب حاشیه های تآسف بر انگیزی ایجاد کرد.
- در پی ماجرای دست دادن فرهادی با یک زن در جشن شب قبل مراسم که با عکس العمل رسانه ها همراه شد امید بود که جناب فرهادی با رعایت عرف های جامعه اسلامی رفتارهای زننده خود را اصلاح کند. که با انتشار عکس و فیلم روز مراسم به باد رفت.
- ما پیام روشن هالیوود را در دادن جایزه گلدن گلوب به جدایی نادر از سیمین” دریافت کردیم. ما پیام روشن سینمای ایران را در جدایی از انقلاب اسلامی دریافت کردیم.
ما سال هاست که این پیام ها را دریافت می کنیم و تصمیم گرفتیم که : گلدن گلوب ها و خرس ها و شیرها و نخل های طلا برای شما، بمب مغناطیسی و ترور و شهادت برای ما باشد.- فیلم های امثال فرهادی با انواع آروغ های روشنفکرانه شان این رسالت خطیر ! را در عرصه هنر سینمایی به کار گرفته اند تا ایران و ایرانی ها را دروغگو و... تعبیر و تفسیر کنند که دیگر جای زندگی نیست.
- اصغر محترم! مطمئن باش آیندگان خواهند نوشت: کارگردان ایرانی! به خاطر عصبی، دروغگو و غیر منطقی و بدبخت نشان دادن مردم سرزمین اش در یک فیلم سینمایی با دیالوگ های عالی، تصویربرداری خیلی خوب و انتخاب لوکیشن های به یاد ماندنی، پرچم خودش را بالا برد و لکه رنگی بر چهره کشور فرهیخته، پیشرفته و هنرمند پرورش که مردمانی آرام، متین، با فرهنگ و ارزشی دارد، پاشید.
و البته بسیار سخیف تر هم نوشته اند:
- سگی که گلدن گلوب گرفت !!
- جدایی اصغر از فرهنگ ...
اینها بخش بزرگی از عقاید و فرهنگ رسانه ای همان کشور فرهیخته و هنرمند پرور ماست ! پذیرفتن و حد اقل آگاهی از آنها کمترین کاری است که باید کرد. نادیده گرفتن و انکار آنها چه کمکی به اصلاح وضع موجود می کند ؟
سکوت در مقابل خشونت محتوایی این فرهنگ رایج هم عاقبتی جز فراگیر شدنش ندارد.
دلم می خواهد درباره یک کتابفروشی بنویسم...
شهر من هنوز از جاهایی است که کتابفروشی کم ندارد فروشگاههای بزرگ و مبله چند طبقه که کتاب می فروشند هم دارد ... شهر کتاب هم دارد نمایشگاه دائمی کتاب و انتشاراتی هم دارد . حتی راسته کتابفروش ها هم دارد ... اما هیچ کدام بخوبی این یکی نیست که نیست . این یکی که بزرگ هم نیست دو تا ویترین جمع و جور دارد با نور معمولی با یک تابلوی خیلی خیلی معمولی .
قفسه هایش از همان قفسه های فلزی قدیمی با پروفیل های سوراخ سوراخ است. کتابهایی که تو قفسه جا نشده اند ٬ روی زمین روهم روهم چیده شده اند . خبری از زلم زیمبو های کتاب گونه نیست . اما قفسه ها سرشارند از ادبیات و تاریخ و رمان و فلسفه و سیاست و هنر و .... چه بگویم ؟ زندگی !
جز یکی دو تا چهار پایه چوبی جا برای نشستن ندارد ٬ حتی جا برای ایستادن هم زیاد نیست ... اما آنجا که هستم دلم می خواهد هیچ جای دیگری نباشم . آنجا کتابها روح دارند زنده اند و همه شان یک جوری مال خودت هستند. نزدیکت هستند. صاحیش مرد مبادی آداب و نازنینی است که به لبخندی مهمانت می کند گاهی هم شکلاتی ٬آب نباتی ٬ چایی اگر باشد... اگر ساعتها لای کتابها پرسه بزنی نه سؤالی می پرسد و نه چیزی از لبخندش کم می شود .
اگر هم کمکی بخواهی سفارشی داشته باشی با دقت و حوصله یادداشت می کند و قول می دهد که اگر شدنی باشد فراهم کند.
گاهی می توانی مهمان ناخوانده و شنونده بحث های جالب مشتریانش شوی که همین طور تصادفی و سرپایی در گرفته درباره کتاب جدیدی یا نویسنده ای ...
جای عزیز و نازنینی است برای من ... گاهی که تمام دنیا تنگ و تاریک می شود برایم ...آنجا به روشنایی مصاحبت با کتابها پناه می برم و شاید یکی هم بخرم و همراهم به خانه بیاورم . بخرم یا نخرم آنجا از هر لحظه بودنم لذتی می برم مثال نازدنی ... گفتم با نوشتن چند کلمه دینم را ادا کنم به این همه خوبی ...
کتابفروشی دهخدا ی تبریز را می گویم .
نمی دانم در حالی که هنوز انسانها درحال دست و پنجه کردن با وظایف شناخته شده ای هستند که روشنگری برایشان مقرر کرده است ، وظایفی مثل تشویق به اتکا کمتر به سنت و تمایل بیشتر به تجربه کردن آداب و رسوم و نهاد های جدید و... چگونه می توان از پسا مدرنیته و حتی مدرنیته حرف زد ؟
از آغاز عصر روشنگری ، دین در بهترین حالت چیزی است که دین داران در تنهایی شان انجام میدهند اما برخی دین داران این گونه شخصی کردن دین را ، معادل بی ارزش شمردن آن می دانند و خواهان حضور پر رنگ دین در عرصه های عمومی هستند.
آنان دین را به مثابه منبع معرفت اخلاقی یاد می کنند و نه حتی بعنوان یکی از منابع عقاید اخلاقی و همین باعث می شود که در عرصه سیاست به انحصار و تک گویی روی آورند و گفت و گو را متوقف کنند.
ایده فیلسوفانه این است که نسبت به ایده منبع معرفت اخلاقی ظنین باشیم چرا که عنصر توجیه ، در دسترس همه هست و بنا براین اطلاق منبع معرفت اخلاقی به یک جربان همیشه نابجاست . تلاش فلاسفه لیبرال معاصر ایجاد فضای گفت و گویی است که در آن اشخاص مختلف با دیدگاههای بسیار متفاوت می توانند وارد نبرد گفت و گویی شوند . آنها می گویند با وجود پیشینه ها و گرایشهای متفاوت همه انسانها مفروضات اخلاقی مشخصی را بطور مشترک دارند.
اما تجربه نشان داده است در میدان این گفت و گوها نیز، آنچه که دین داران آگاهی خودشان از اراده خداوند می نامند بیشتر به پایان گفت و گو می انجامد تا اینکه آغاز کننده یک استدلال باشد . به نظر می رسد بهترین نحوه اتخاذ تصمیمات اخلاقی که یک دولت تکثر گرا و دموکراتیک که حق استفاده از قدرت را دارد باید به اجرا در آورد این است که از طریق مباحثات عمومی انجام گیرد و آنجا صدای آنان که ادعا می کنند سخن خدا یا عقل یا علم را می گویند با صدای هر کس دیگری هم رتبه تلقی شود.
در نهایت باید گفت حقایقی از این دست که خداناباوران هم چنان بدون ریا و آشکار سازی کفرشان و حتی دگر اندیشان هنوز نمی توانند حقوق مدنی یکسانی با دیگران داشته باشند به ما متذکر می شود که مدعیات و مطالبات دین باید به عقب رانده شود و اقلاً پاسخگوی آزمون های مکرر خویش باشد .
پ.ن: نام پست برگرفته از مقاله Religion as conversation stopper نوشته فیلسوف معاصر آمریکایی ریچارد رورتی است .