دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

مسأله ای که نامی ندارد !

چند 8 مارس دیگر باید بگذرد تا بدانیم ؟ تا فکر کنیم ؟ تا بپرسیم که مسأله چیست؟ آبا مسأله  زن بودن و زن نبودن است ؟ آیا مسأله حقوق زنان است ؟ آیا مسأله برابری زنان و مردان است ؟ اصلاً آیا مسأله ای هست ؟


به باور من ، برای جمعیت بزرگی از زنان سرزمین من مسأله ای وجود ندارد . جمعیت کمتری هم هستند که فقط  شنیده اند مسأله ای با موضوع زن هست اما چون مواجهه و کشف بی واسطه ای در کار نبوده است یا آن را با عقده ها و ذهنیت های بیمار گونه و اروتیک اشتباه گرفته اند و یا چنان به ابتذال و تحریف دچارش کرده اند که دیگر مسأله و پرسشی باقی نمانده است  و اگر مانده ، باری پرداختن به آن هم آمیخته با حقارت است .


آنچه منظور من از مواجهه ی مستقیم و بی واسطه با مسأله است شاید در تعداد بسیار کمتری رخ داده باشد آن ها که هستند ! ... این که ما از خود بپرسیم چرا نیستیم ؟ چرا وجود نداریم ؟ این پرسش ، گله از دنیای مردانه نیست که چرا زن بودن ما را به هیچ می انگارد ، این پرسشی جدی از خودمان است. در واقع ما نیستیم ، وجود نداریم ، اگر به چنین پرسشی از خودمان نرسیده باشیم .


وجود داشتن ما با اندیشیدن ماست ، حتی تن و بدن ما با اندیشیدن ما هستی و آن گاه زیبایی و زنانگی می یابد . اندیشیدن به اینکه کیستم؟ چه باید بکنم؟ چه می توانم بکنم؟ چرا باید بکنم؟ چه ساختارهایی مانع بودن من اند؟


حقیقت این است که وقتی براحتی اجازه می دهیم بی هدف بودن زندگی مان در سایه ازدواج و بچه داری و... به فراموشی سپرده شود نباید از اقتدار دنیای مردانه شکایت کنیم. پس از کلنجار رفتن های گوناگون با قوانین دنیای مردانه حد اقل اکنون باید در یابیم که هویت شخصی ما فقط در پی رشد نا آرامی های درون خود ما شکل خواهد گرفت . امروز نا آرامی های درون ما نه فقط محدوده خانه ، بلکه تجربه ای  از میدان های بزرگ زندگی اجتماعی است که گاهی تبدیل به احساس رنج و تشویش می شود. نباید اجازه دهیم این تجربه به آسانی توسط صاحبان اقتدار مصادره شود . باید بیندیشیم تا این تجربه را از آن  خود کنیم .


زنان سرزمین من در عمق زندگی و اقتدار اجتماعی جایی و تشخصی ندارند .حتی زنانی که مسئولیت های سنتی خود را در نقش های خانوادگی وا نهاده اند و قدرت انتخاب هایی در پیش رو دارند همچنان انقیاد پذیرند ، چون اگر ساختار اقتداری را می شکنند ، برای جلب توجه مردان  است . چون  حتی اگر دانشگاه می روند، برای این است که موقعیت های بهتری برای یافتن شوهر  و یا دوست داشته باشند ، اگر کار می کنند برای در آوردن خرج اسباب دلفریبی است ... آنها دنباله رو اند.


اگر این گونه نیست چرا قدرت انتخاب شکل و ظاهر لباس و مسیر زندگی خودشان را ندارند ؟ در کلاس ها ساکت اند یا فقط در حاشیه های سبک حضور دارند ؟ در محیط های کار مطیع و سر به زیر و فرمانبرند .  چرا در بحث های  جدی علمی و فنی و تاریخی و فلسفی و سیاسی و اجتماعی  وارد نمی شوند و اظهار بی علاقگی می کنند ؟ چرا در خلق ها و سرودن ها و آفرینش های هنری جسارت ندارند ؟ چرا کارهای بزرگ اقتصادی نمی کنند ؟  در میدان قانون و سیاست حاشیه نشین و تماشاگرند ؟  چرا در تمام ساختار شکنی ها فقط از تن و بدن خود مایه می گذارند ؟


خطر سنگین مهمل ماندن ، هم چنان ما را تهدید می کند اگر در سطح بمانیم .


 پ .ن : آن ها که هستند زنانی نادر و کم نظیرند در همین سرزمین نوبل صلح گرفته اند، از این سرزمین به فضا رفته اند، جایزه برترین ریاضیدان جهان را گرفته اند، در همین سرزمین مانده اند و در زندان برای خواسته های خود اعتصاب غذا کرده اند و ایستاده اند .... هم  آنان در سطح نمانده اند.

  

نظرات 87 + ارسال نظر
زنبور سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 12:55 ق.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

با معیار زیستن اگر قرار باشه به این مساله نگاه کنیم و آدمهای بزرگ رو معیار قرار بدیم خیلی فرق نمیکنه بسیاری از مردمان سرزمین ما اصلا زندگی نمی کنند. اما با کلیت این مساله که خیلی از زنها به دست آوردن موقعیتهای مختلف اجتماعی رو بهانه ای برای ازدواج بهتر میدونن موافقم گر چه این مساله در مورد خیلی از مردان هم صادقه

تفاوت اینجاست که آقایان بعد از یک ازدواج خوب همچنان به ترقی ادامه می دهند اما ازدواج خوب نهایت دغدغه زنان تعریف می شود

نجیبه محبی سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 07:51 ق.ظ http://hinsokhanetaze.blogfa.com/

خواستم کامنت ام را عمومی بزارم دیدم نکند متنت سبک شود با این کامنت:-))
امروز رفته بودم رنگ مو بخرم دو صحنه در این فاصله نهایتا 6 دقیقه ای دیدم که از حیرت شاخ درآوردم فرزانه جان

یک صحنه را فقط می گویم زنی آمده بود می گفت به فروشنده شما بگو برای من چه رنگی خوبه؟ واصرار و ... این ها که کدوم برای من خوبه به من می آد؛ مناسب منه؟ هرچی شما تشخیص می دی و ... و حتی نظر نداشت که تم اصلی اش چیه قهوه ای بلوند و ... کلا هی می گفت شما بگو
فروشنده هیج هم چیز خاصی نبودها، فقط دلم سوخت برای زنی که این همه ...
می دونی حال ندارم تمامش را بگم اما خیلی بد بود انگار اون اقا مهمترین آدم زندگی و داناترین آدم دنیا بود و زن انگار نه اعتماد به نفسی داشت نه هیچ فکری ولو برای جذب این اقا خیلی دردناک بود خیلی
واقعا برای خیلی ها مسئله نیست این روز زن به معنی دقیقش

من عمومی اش کردم نجیبه جان
چون تجربه ای بود که عیناً خودم کرده ام و تحملش برای من همیشه تلخ است چنین وقتهایی سعی می کنم سریع صحنه را ترک کنم و شاهد این لذت از حقارت نباشم

Critical Minds سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

عالی و حقیقتن عدل علی بود بانو .
انگار تلخ طنز نوشت ما پرید هوا و رفت جزیره کیش . درسته ؟و یا سیستم از دورن خودکار قدرت تفکیک و بستن دهان ها و ربط موضوعات و تشخیص انها را پیدا کرده است

عدل من این است آقا
هر نظری محترم است مگر اینکه شامل توهین و ناسزا باشد.

ادیسئوس سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 01:20 ب.ظ http://noqtenoqte.blogsky.com/


سلام
تا زمان که نتوانیم هیبت بت های بزرگ را در هم شکنیم کار بایسته ای از پیش نتوانیم برد.

خطبه ٨٠ نهج البلاغه
معاشرالنّاس ان النساء نواقص الایمان نواقص الحظوظ نواقص العقول
ای مردم، زن ها از ایمان و ارث و خرد کم بهره هستند اما نقصان ایمان آنها به جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است در روزهای حیض و جهت نقصان خردشان آن است که در اسلام گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است و از جهت نقصان نصیب و بهره هم، ارث آنها نصف ارث مردان می باشد پس از زنهای بد پرهیز کنید و از خوبان شان بر حذر باشید و در گفتار و کردار پسندیده از آن ها پیروی نکنید!! تا در گفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند.


نامه ۳١ نهج البلاغه
وایاک و مشاورة النّساء فانّ رایهنّ الی افن و عزمهن الی و هن و
از رای زدن با زنان بپرهیز، زیرا ایشان را رایی سست و عزمی نا توان است با پرده نشینی، نگاه آلوده شان را راه ببند که سخت گیری در پرده نشینی آنان، ماندگاریشان را افزون کند خارج شدن زنان از خانه بدتر نیست از این که کسی را که به او اطمینان نداری به خانه در آوری اگر توانی کاری کنی که جز تو را نشناسند، چنان کن. کاری که بدور از توان اوست بدو مسپار زیرا زن چون گل ظریف است نه پهلوان خشن، گرامی داشتن او را از حد مگذران و او را به طمع میانداز چندان که دیگری را شفاعت کند زنهار از رشک بردن و غیرت نمودن نابجا، زیرا سبب میشود که زن درستکار به نادرستی افتد و زن به عفت آراسته را به تردید کشاند.



سلام
این حقایق تلخ را بخوانید و بدانید از زنان در گرداب شریعت
این همان ریحانه است
این همان آیت جمال الهی است همان گوهری که باید در صدف حجاب بماند

رها سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 03:34 ب.ظ http://freevar.persianblog.ir

یکی از حسرتهای من اینه که نصف وقتم و میذارم رو فیس بوک و کامنتهای اونجا رو میخنم ولی وقت نمیذارم کامنتهای اینجا رو بخونم، دفعه بعد اگر از فیس بوک بیام بیرون فقطز به همین دلیله!

مرز روشنی سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 08:02 ب.ظ

ضمن تایید نظرات شما موارد زیر هم بصورت مشابه قابل طرح است:

زنان گویی در سایۀ مردان قرار دارند و عموما تمایلی هم ندارند از این سایه خارج شوند.
زنان عرصۀ موضوعات جدی و مهم را به مردان واگذار نموده اند و هیچ علاقه ای هم به پس گرفتن آن ندارند.
زنان بیش از مردان از ظهور و بروز استعدادهای خود، واهمه دارند.
زنان بیش از مردان مطابق "انتظارات" عمل می کنند.
زنان کمتر از مردان به کسب موفقیت و رشد و ارتقاء اجتماعی متمایل اند.
زنان کمتر از مردان همدیگر را "قبول" دارند.
و بطور کلی زنان از اعتماد به نقس کمتری نسبت به مردان برخوردارند.

زنان برای رفع مشکلات یاد شده نیاز به آموزش دارند، منتها نه آموزش (یا سخنرانی) از جانب مردان، بلکه آموزش از جانب خود زنان. البته متن شما در حین انتقادی بودن جنبۀ آموزشی هم دارد. موضوع مهم آنست که زنان وارد تجربه های جدیدی شده و از آن واهمه نداشته باشند. در بسیاری موارد پشت ماسک بی علاقگی نوعی ترس و واهمۀ عمیق نهفته است.

ممنون از این فهرست گویا

گون سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 08:35 ب.ظ

یعنی خیلی سنگین بود .فقط من اینجا گنگ بودم

مهدی نادری نژاد چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 12:03 ق.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

سلام
زن برای مرد یا برای جامعه مردان؟
http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=20411

سلام

اشکان - غریبه سابق چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 11:58 ق.ظ http://ashteroh.blogspot.com/

سلام
اولن بگم که من با خانوما مشکلی ندارم
ولی در کل به نظرم 8 مارس خیلی عادی شده. به هر حال فعالین و کسانی که مسائل ِزنان براشون مسئله است باید این مناسبت رو از یکنواختی و روزی مثل ِبقیه روزها بودن و شعاری بودن خارج کنند. ملموس کنند. نه اینکه یک روز قبل از مناسبت زمین و زمان ِاینتر نت رو پر کنند از مسائل ِزنان و یه هفته بعد یادشون بره!

سال ِنو شما پیشاپیش مبارک

سلام
خانم ها هم با شما مشکلی ندارند
با شما موافقم اهمیت این روز فقط به عنوان نماد یک یادآوری است ولی نباید به نمادها اکتفا کرد
ممنون

الی جمعه 25 اسفند 1391 ساعت 11:24 ب.ظ http://manoshahr.blogfa.com

سلام، در سطح نماندن تعبیر جالبی است که بسیار به آن معتقدم. و البته به موضوع جداکردن مفاهیم زن بودن و زنانگی که در پست اخیر وبلاگم در موردش کمی نوشتم.

سلام
روی سطح خبری نیست

مینجق شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 06:18 ب.ظ

در بالا یکی نوشته بود که از زبان فارسی چه گلی چیدیم که از زبان ترکی چه گلاب بگیریم. در ادامه یکی با عنوان ؛انسان؛ کامنت گذاشت و....
بله! همه انسان هستیم و چون انسان هستیم با هم حرف می زنیم. چون انسان هستیم به درد و دغدغه های همدیگر گو ش می دهیم. زبان فارسی یک وسیله هست که برخی از ما انسان ها با استفاده از آن با همدیگر ارتباط برقرار می کنیم. زبان ترکی هم همین طور. زبان انگلیسی نیز همین طور. برای پاسداشت همین انسان باید زبان ها را ارج نهاد و آموخت.
نمی دانم در محل هایی بوده اید که انسان ها زبان همدیگر را نمی فهمند. دیده اید چه جوری از هم بیگانه می شوند؟!


بخش بزرگی از تمایز ما بعنوان انسان در میان سایر موجودات زبان ماست . شکل زبان مهم نیست بودن آن مهم است

خلیل شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 07:02 ب.ظ http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

نه برابری را به کسی هدیه می کنند و نه دموکراسی را. تا زنان برای کسب حقوق اجتماعی، سیاسی، قضایی و فرهنگی به میدان نیایند، برقراری دموکراسی غیر ممکن است. آنان نیمی از جمعیت اند. وقتی نیمی از جمعیت از برابری حقوقی با نیمه دیگر جمعیت محروم است، چگونه می توان با قبول این نابرابری از دموکراسی سخن گفت؟ کار مردان در این مسیر - حداکثر - تایید کوشش زنان برای کسب حقوق برابر است.

سلام
همین طور است .
کارهای قابل توجه شما در گرد آوری دیدگاه قرآن به زنان را دوستان دیگر اگر ببینند واقعاً مفید است در آگاهی بخشی

هستونک یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 04:08 ق.ظ

سلام فرزانه ی فرزانه و عزیز

دوباره متنر مغزی نگاشته ای که ذهن را به چالش می کشد و چه مرد وچه زن بخصوص در این ملک و فرهنگ چه یادمان می رود خود ما آن را می سازیم و تداوم می دهیم! باتمام جبر و انتخاب هایی که وجود داشته ودارد، چقدر لابلای مشغله های فکری و روزمرگی ازین سوال اساسی و بیاد آوردن مساله و مسایل دور و گمراه می شویم و از خود نمی پرسیم که : آیا هستیم؟ و بودنمان حاصل کدام خاصیت و هنرمان است؟
به زعم شما و به تایید بسیاری از بزرگان و اندیشمندانی (از جمله جناب کانت) که فضیلت انسانی را بر شمرده اند : اندیشیدن !
و بودن را منوط و متاثر از آن دانسته اند/اید.
انشت هنرمند خود را بر نقطه درد گذاشته اید.
هزار نکته باریکترزمو هزار دلیل و هزاران بهانه هست و دوستانی که به موضوع مطروحه ونه حواشی مطلوب خود پرداختند و به نگارنده و موضوع بحث احترام گذاشته اند به بسیاری از آن ها اشاره کرده اند و دوستانی هم زحمت اندیشه را سبک کرده اند و به زعم خود پاسخ را ارایه فرموده اند. تلاش همگی قابل تقدیر و ستایش است.

اما چیزی که در این موضوع ذهن من را معطوف کرد برای بودن وهستن مساله آگاهی است و هزینه های آگاهی و تبعات و مسئولیت های آن بخصوص که شرایط رنسانسی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و غیره هم مزید شدید بر علت می شود.

اول اینکه اندیشه خوراکش آگاهی است. بدست آوردن و جستجویش سوال لازم دارد. انگیزه می خواهد و داشتنش شان و منزلت و ارزش نیاز دارد.
کسبش تعهد ومسئولیت درپی دارد و ازهمه سخت تر محدوده های جوشیدن و اجتماع های همفکر رامحدود میکند .ساده اینکه آگاهی انسان ها را به جمع های کوچکتری که توان درکت رادارند محدود می کند و در اجتماع بزرگ گرفتار تنهایی ات میکند.
نمی دانم اینها را باید دردسته دلایل و علل طبقه کنم یا بهانه ها. اما درقسمت بهانه ها دوست دارمگریزیهم بزنم به اولویتها اگرچه چیدمان آنها به سبک هرم مازلو حتی برای خودش هم تاآخرعمر معتبر نماند اما گویا در اکثریت بزرگی صدق می کند.
مثلا اغلب آدم گرسنه در پی نان است تاکسب معرفت اگرچه تعداد کمی هم نیستند که مستثنیمی شوند و اصل رانقض می کنند.
اما نمی شود منکرشد فقر اقتصادیفقر فرهنگی را به دنبال می کشد و میان حاصلجمع اینهمه فقر سخت تر می شود دنبال سوال ساختن و سوال داشتن گشت.
بخصوص که بسترهای لازم برای پرسشگری راکسانی که به عدم پاسخگویی معتادند دایما محدودتر کرده اند.

غنیمت آنکه :فرزانه هست و باتمام این بهانه ها هست! که مساله را به ذهن های هذیانی و دردهای کهنه شده و حسرتهای مزمن یادآوری کند وپیش رویشان بکشد.

درد : توی تمام دخترها و بیشتر از آن پسران ومردانی که از سر ناپرهیزی و به اتفاق درگیربحث و گپی شده ام یک نفر را هم مشتاق و تا این اندازه آگاه نیافته ام تا بیاید و حرف های حساب این فرزانه ی پارسا را یک بارشده بخواند فکر کند و ....

درب صندوقچه پایین افتاد، صدایی ضعیف و خسته از درون صندوق ناله کرد: در رابگشای من هم! بیرون بیایم . پاندورا پرسید :کیستی ؟!
صدا نالید : من امید هستم !
پرومته پیشگوی دانا او را هم در صندوقچه رنج ها و مصیبت ها و فاجعه ها که ز روی زمین برچیده بود قرار داده بودتااگرصندوق گشوده شد، امید نسل بشر را زندهنگه دارد وبلکهروزی نجات دهد.

هروقت میخوانم و غرق لذت از ین داد و دهش صندوقچه نظرات رااز نظر می گذرانم صدای امیدرا در پاسخ های مدارای شما می بینم و از آن می نوشم و امیدوارمی شوم که تعداد فرزانه ها باندازه عمق و ارتفاعشان - روزی - خواهدرسید و بلکه هم بیشتر.
کسانی که: هستند و از بهانه ها و علل عبورخواهند کرد.
دست مریزاد و اندیشه ات پاینده و قلمت همیشه زنده وسبز !

سالی خوش وروزگاری بهتر سرشاراز بهار وطراوت اندیشه برای تو، دوستان این محفل ! خودم و همه هم میهنان بزرگوارم آرزو دارم .

سلام دوست قدیمی
و عذر برای این که پاسخت به تاخیر افتاد
این جمله و پرسشت را بسیار پسندیدم که گفته ای "بودنمان حاصل کدام خاصیت و هنرمان است؟ "
حد اقل بودن انسانی ما مواجهه با چنین پرسشی است . حتی اگر پاسخی نباشد . در ادامه گفته ای بسوی این پرسش رفتن انگیزه می خواهد .
چه انگیزه ای بهتر از تحقق خودمان بعنوان انسان ؟ چه انگیزه ای بهتر از رها شدن از بندها و اقتدار ها ؟ مگر اینکه کرختی و رخوت تا آنجا باشد که بندها را نبینیم و من همواره از این وحشت می کنم .
لطف و محبت ات را توان پاسخ دادن ندارم . ممنون هستونک عزیز

هستونک یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 04:10 ق.ظ

تصحصیح جمله آغازین پاراگراف اول :
دوبارهمتن پر مغز نگاشته ای ...

ارادت

اردوغان پنج‌شنبه 1 فروردین 1392 ساعت 07:46 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

بایرامیز موبارک
اما فرزانه خانوم !
با این ادبیات " شکل زبان مهم نیست بودن آن مهم است" بیگانه نیستم!

فقط یه سوال کوچولو! چرا سالانه صدها میلیارد برای از بین بردن شکل زبان و تحمیل شکل دیگری از زبان در این کشور خرج میشود و این "شکل" برایشان اینقدر مهم است؟! و البته بقدری روی مغز و نگرش ماها کار کرده اند که با ژشت روشنفکرانه میگوییم:... مهم نیست!
.............................................................
راستی! شهناز غلامی فقط فعال حقوق زنان نیست! ( پس اگر فقط یک پرونده ی زنان موجب احترام شما به اوست در احترامتان تجدید نظر کنید خانوم چندبعدی!)و بیش از آن و پیش از آن ،مدافع حقوق آذربایجانیان فعال بوده و هست .
. اگر خودباختگی قاطبه ی ما آذربایجانیان در مقابل جاذبه ی القایی مرکز نبود ، اکنون شهناز غلامی ها لااقل همسطح با عبادی ها در جهان مطرح بودندو بسیار بیشتر از اینی که هستند ، رشد میافتند.
نمیدانید لابی و سیطره ی افکار ضد تورک و ضد اقوام در خارج از کشور چقدر قدرتمند است بطوریکه فعالین مدنی آذربایجان در اروپا و آمریکا به همان اندازه ی داخل کشور در مضیقه و اختناقند ، منتها نه از جانب دولتی ها ، بلکه از سوی اپوزیسیون با ژست دموکراسی خواه یا سلطنت طلب!

این جمله من در پاسخ یاسمن عزیز بود که از مزایای زبان برای ارتباط انسانها با یکدیگر گفته بود. از نظر من برای نفس برقراری ارتباط ، شکل زبان مهم نیست . چنانکه در مواردی انسانها از زبان اشاره و حرکات دست برای ارتباط کمک می گیرند و ارتباطشان موفق تر از دو همزبان است .
گمان می کنم لزومی ندارد به بیت مشهور مولانا گریزی بزنم !


جاذبه القایی مرکز ، خانم چند بعدی ، خود باختگی ... جناب اردوغان دوست عزیز بجای این اصطلاحات و طعنه ها از اقدامات عملی شهناز غلامی می گفتید بهتر و موثر تر نبود ؟

امیرکسری چهارشنبه 7 فروردین 1392 ساعت 04:10 ب.ظ http://naataanaayil.blogfa.com

سلام به فرزانه خردورز
شجاعت شما در درانداختن موضوعاتی عقلانی که فرهنگ جامعه ما باآن چندان سازگارنیست قابل توجه است.موفق شدم مقدار زیادی از نظراتتان را بخوانم. چند نکته را اگر ممکن است روشن فرمایید تا بتوانم بهتر به زوایای نظرات و اندیشه های شما درموضوع این پست واقف شوم.
1-دقیقاً به چه تفاوت هایی میان زن و مرد قائل هستید؟لطفا شفاف بیان فرمایید.
2-آثار آن تفاوتهای شخصیتی زن،در رفتار و اندیشه ورزی و فعالیت اجتماعی زنان چگونه ظهور می کند؟
3_آیا آن تفاوت های زنانه بر رفتار مردان در حیات اجتماعی تاثرگذار هست؟ در هر مورد چگونه تاثیری دارد؟
4-تعریف شما از نهاد خانواده چیست؟

بسیار لطف می کنید اگر جوابهای خویش را در هر مورد با ارائه دلایل عقلانی و علمی و کافی و کامل و مستدات و شواهذ متناسب تاریخی و اجتماعی(ودرصورت تمایل عقیدتی)بیان فرمایید.
5-ضمنا اگر بیان فرمایید که آیا از منظردینی هم به بحث می نگرید یا خیر بسیار مفیداست و می تواند تبادل نظر را دقیق تر کند.

با آرزوی سالی سرشار از خردمندی و آگاهی و رشد و تعالی انسانی

سلام و سپاس از توجه شما
لازم است به پرسش هایی که مطرح کرده اید در پست های آینده بپردازم به اجمال اشاره می کنم که تفاوت های زنان و مردان طیف گسترده ای است از تفاوت های فیزیولوژیک و زیست شناختی تا تفاوت های برساخته اجتماع و فرهنگ که جنسیت را مبنای تعریف انسانها قرار می دهد .
حرف من این است که آن تفاوتها بهیچ عنوان نباید در اندیشه ورزی و حیات اجتماعی تاثیر گذار باشد . نه این که شکل یکسانی از حیات اجتماعی با مردان را شکل بدهد بلکه تحقق حضور و حیات اجتماعی زنان می تواند باعث تعالی و تنوع در حیات اجتماعی انسان ها بشود .

از نظر من تعریف های کلاسیک و سنتی از نهاد خانواده باید مورد نقادی قرار گیرند . زیرا بوضوح بر مبنای تبعیض ها و اعمال قدرت های جنسیتی بنا شده اند .

نهایتا این که از نظر من دین به باز تولید و حفظ نهادهای اعمال قدرت بر مبنای جنسیت کمک کرده است و بعنوان نهادی حافظ قدرت عمل کرده است .

با تشکر از شما

مینجق یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت 10:00 ق.ظ

مطالب جدید سایت زن نگار هم اغلب در مورد موضوع مورد بحث ما در اینجاست: رابطه ی هویت قومی یا ملی و فمینیسم.

لب حرفشان تا جایی که من فهمیدم این است که چون زن را در جوامع و فرهنگ ها ی گوناگون عامل پاسداشت و انتقال فرهنگ به نسل بعد می دانندآنان که تمایلات هویت طلبی ملی و یا قومی دارند نسبت به آموزه های فمینیزم موضع می گیرند.
مفصل در این باره بحث کرده اند که چه می توان کرد. از کشورهای مختلف در این باره مقاله نوشته اند.
http://zannegaar.net/

بله اگر دوستان توجه کنند این سایت مطالب متنوعی در حوزه زنان دارد .
همین نگاه به زن به عنوان نهاد پاسداشت و انتقال فرهنگ از نظر من یک سویه و قابل نقد است .

اردوغان دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 10:24 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

خانم یاسمن فرزان سلام و تازا ایلیزده موبارک
اگر ممکن است لینک مربوط به مطلبی را که دقیقا در خصوص مطالبات ملی و موضع آن در قبال فمینیزم در سایت موردنظر هست ، بگذارید. چون من متوجه نشدم منظورتان کدامیک از مقالات آن سایت هست.
ممنون میشوم.
هرچند ادعای چنین تقابلی منطقی بنظر نمیرسد و بر فرض هم اگر باشد ، میتوان با درایت آن را به تعامل رساند.

مینجق دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 01:25 ب.ظ

به اردوغان:
چند مقاله با این مضمون هست. به طور مثال این یکی:
http://zannegaar.net/content/235
البته در این مقالات سایت زن نگار واحدهای فرهنگی بزرگ مقیاس مثل فرهنگ یک منطقه مثل خاور میانه یا جنوب آفریقا یا شرق آسیا مدنظرشان هست تا واحد های فرهنگی کوچک تر.

اما به نظرم کلیت بحث به آن چه مورد تاکید شما و بحث مان اینجا بود یکی است.
سایت زن نگار همان گونه که از اسم آن بر می آید لحنی دارد که بیشتر طرف مطالبات زنان را می گیرد و تا جایی که من برداشت کردم حرفش این است که ما برای این که به مطالبات زنان برسیم باید به نکات مربوط به فرهنگ بومی نیز بپردازیم.
کسی که بیشتر گرایش به مطالبات هویت قومی یا ملی دارد از منظر دیگر باید بپردازد و بگوید حال که ما می خواهیم فرهنگ خود را حفظ کنیم باید این واقعیت را نیز بپذیریم که این روزها خانم ها مطالبات ویژه ی خود را دارد و باید در بحث ها و برنامه هایمان آن ها را لحاظ کنیم.

یاسمن جان به نظر من نمی توان مطالبات هویتی قومی و مطالبات مربوط به زنان را در مقابل هم نهاد . یعنی این مطالبات در خود تقابل و تضادی ندارند . اما نگاه سطحی به مطالبات زنانه و استفاده از آن بعنوان نیروی تقویت کننده سایر مطالبات و جنبش های اجتماعی را نمی پذیرم .

خواستم بگویم منطبق نبودن لزوما به معنای متضاد بودن نیست .

مینجق دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 01:41 ب.ظ

فرهنگ مردسالاری در بین فرهنگ ها و خرده فرهنگ های گوناگون به یک شکل نیست. برای همین در همه ی موارد نمی شه یک نسخه ی کلی برای احقاق حقوق زنان پیچید.

این هم مهم است و اصلا یکی از دلایلی که نمی شود مطالبات قومیتی را با مطالبات مربوط به زنان یکی کرد همین است .

اردوغان دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 01:55 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

این حرفتان کاملا درسته:
"حال که ما می خواهیم فرهنگ خود را حفظ کنیم باید این واقعیت را نیز بپذیریم که این روزها خانم ها مطالبات ویژه ی خود را دارد و باید در بحث ها و برنامه هایمان آن ها را لحاظ کنیم."
و باید به خقوق و به حساسیتهای هر گروه ، قشر و اندیشه ای بها داد و در حد و وزن معقول ، بدانها پرداخت

مینجق دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 02:13 ب.ظ

به اردوغان:
خوبه که با هم سر این موضوع توافق و تفاهم داریم. اما نکته ی ظریف و در عین حال بسیار مهمی این وسط هست.
ببینید! حکومت ایران در این نود سال اخیر در اکثر زمان ها خواسته به گروه ها و خرده-فرهنگ های گوناگون هویتی را تحمیل کند. برای شان الگو سازی نماید. یک سیاستمداری هست که شما هم در کامنت ها از ایشان نام برده بودید. ایشان رفته اند به یزدو از سخت کوشی و قناعت و شرافت مردم یزد تعریف ها کرده بودند. تا اینجایش بسیار خوب! قبول! واقعا هم مردم یزد مردم دوست داشتنی ای هستند. بعدش اما چیزی گفته بود که هیچ از زبان یک مسئول مملکتی پذیرفتنی نیست. گفته بود راه صلاح کشور آن است که بقیه ی مردم ایران مردم یزد را در قناعت الگوی خود قرار دهند. نمی دانم چه طور به خودش اجازه داده بود چنین حرفی بزند.
این حرف او برای من سنگین می آید. احتمالا برای هموطن سنندجی حتی بیشتر سنگین بیاید. به هر حال هر گل یک بویی داره! این را باید آنها بپذیرند. باید هویت هر گروهی را-همان طوری که خود آن گروه می خواهند- بپذیرند نه آن که بیایند و برای آن گروه الگوسازی نمایند. .

مینجق دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 02:23 ب.ظ

نکته ای که می خواهم بعد از آن مقدمه بگویم این است که آقایانی که دغدغه ی هویت قومی دارند باید خانم های قومشان را هم همان گونه که هستند بپذیرند. انتظار نداشته باشند که با آنها با فانتزی و یا نوستالژی ذهنی آنها تطابق داشته باشند.

ببینید! خوشبختانه این روزها آهنگ های جدید آذری زیادی توسط آهنگسازان وطن خودمان تولید و روانه ی بازار می شوند. بیشتر لطیف و عاشقانه هستند و یا حماسی و شور آفرین با ذوق و شوق خدمت به وطن و ساختن.
همه ی اینها امید بخش است اما نکته ای هم هست که اندکی نگران کننده است. وقتی پسرها در مورد عشق به مادرشان می خوانند او را موجودی ضعیف و وابسته تصویر می کنند که اگر او نباشد گیسوانش را می کند و می گرید و کار دیگری از دستش بر نمی آید.
این با هویت واقعی مادر امروزی نمی خواند.
تقدیس غمبارگی و زاری و ضعف درمادر در موسیقی پاپ آذری امروزمان هشدار دهنده هست.

چیزی که مرا نگران می کند ان است که نکند این آقایان یک تصویر نوسالژیک در ذهنشان نسبت به زن داشته باشند و بخواهند به اسم هویت همان را به خانم ها تحمیل کنند.

به هر حال به نظر من باید گفتمان صورت گیرد. گفتمان بین زن و مرد. تا با خواسته های واقعی همدیگر بیشتر آشنا شوند.

آفرین . آن تصویر نوستالژیک و کلاسیک هیچ گاه توسط مردان به نقد کشیده نمی شود بلکه تقدیس هم می شود
تعریف و به به و چه چه هم دنبالش هست . همان تصویر برای بسیاری از زنان هم طبیعی شده است . اصلا فکر نمی کنند که ممکن است جور دیگری هم باشد . شکل دیگری هم ممکن باشد .

مینجق دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 02:28 ب.ظ

اردوغان گفت : "و باید به خقوق و به حساسیتهای هر گروه ، قشر و اندیشه ای بها داد و در حد و وزن معقول ، بدانها پرداخت"

نکته اینجاست که "حد و وزن معقول" را چگونه می توان تعیین کرد. خود شما حتما در طرح دغدغه های قومی و یا آموزش زبان بارها اعتراض شنیده اید که دارید بیشتر از حد به این مسئله بها می دهید. "حد و وزن معقول" از منظر افراد مختلف فرق دارد.
من برای تعیین این حد و وزن معقول برای خودم خودم را مرجع می دانم. هرکس دیگر هم همین طور. اما نکته اینجاست که نباید به خود اجازه دهیم یا به کس دیگر اجازه دهیم که معیار حد و وزن خود را به دیگران تحمیل کنند.
"حد و وزن معقول" برای جامعه همان "حد و وزن" فعالیت های فعالین مدنی آن حوزه ی فرهنگی باید باشد.

مینجق دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 03:03 ب.ظ

چند سال پیش در وبلاگم داستانی به نام "داستان سارا" نوشتم. شخصیت سارا و دیگر قهرمان های داستان را از افراد دور و برم الهام گرفته بودم. داستان از حدود 90 سال پیش آغاز و حدود 20 سال پیش پایان می یابد. داستان را برای دل خودم نوشته بودم و حداکثر انتظار داشتم 10 نفر دیگر بخوانند و نظر دهند اما حدود 5000 نفر خواننده داشته است. داستان را می توانید اینجا بخوانید:
http://physics.ipm.ac.ir/people/farzan/Copy%20of%20Sara1.pdf
اغلب مردهایی که داستان را خواندند این نکته را تحسین می کردند که با این که سارا زنی قوی و متکی به نفس بود اما در تقابل با مردها نبود.جالب است که همگی روی این نکته انگشت می گذاشتند. خانم ها از دیگر جنبه های داستان خوششان آمده بود.
به هر حال داستان سارا هرچند ریشه در واقعیت دارد اما یک فانتزی پردازی نوستالژیک هست. آن زمان که داستان را می نوشتم نیاز به چنین فانتزی ای حس می کردم.
اما الان فکر می کنم یک شخصیت امروزی تر باید بپردازم. دوست ندارم حکومت یا هر نهاد دیگری برایم الگوی "زن نمونه" ببرند. اما احساس نیاز می کنم ایده آل رفتاری دوباره با توجه به تغییراتی که در فرهنگ و جامعه شده باز تعریف شود. این باز تعریف هم خودمان با همفکری باید بکنیم. هرچه بیشتر رویش کار فرهنگی بکنیم پخته تر و واقع گرایانه تر از آب در می آید و بهتر می تواند جوابگوی نیازهای فکری مان باشد. شاید روزی-هنگامی که وقت پیدا کردم- یک داستان سارای امروزی بنویسم. داستان سارایی که به جای پرداختن به نوستالژی بیشتر دغدغه ی مسایل روز داشته باشد.

واقعاً فعالیت های شما قابل تحسین است خصوصاً از این نظر که تنوع و جامعیت دارد داستان سارا را سیو کردم که در فرصت مناسبی بخوانم .

اردوغان چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 10:34 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

خانم فرزان قبل از هر چیز بخاطر توجه و حساسیتتان ممنونم
نکته ای که باید در نظر داشت اینستکه نباید گمان کرد مطالبات ملی ، ذاتا مقوله ای مردانه هستند حال آنکه بسیاری از آنانکه حساسیتهای ملی دارند ، از زنان هوشمند و آگاه جامعه آذربایجانند که روز به روز نیز بر تعدادشان افزوده خواهد شد.
جالب است بدانید ایده ی تعامل مطالبات ملی با مطالبات زنان را من طرح نکرده ام بلکه از مقاله ای که توسط یکی از زنان آذربایجانی با نام واقعی یا مستعا ر " عذرا آذری " در یکی از سایتها خواندم و در اینجا مطرح نمودم که متاسفانه دوست عزیزمان با لحن پرخاشگرانه ای که مع الاسف در میان خواص ما تبریزیان نیز - با لعابی روشنفکرانه در قیاس با عواممان - متدوال است ، بدان تاختند.
حتما داستان شما را خواهم خواند و منتظر داستان جدیدتان نیز خواهم بود.
...

مینجق پنج‌شنبه 15 فروردین 1392 ساعت 09:43 ب.ظ

به اردوغان
به عنوان شخص ثالث که نوشته های شما و جواب فرزانه خانم را خواندم هیچ گونه پرخاشگری در لحن فرزانه خانم ندیدم.
اتفاقا یک نوشته ی نامناسب توهین آمیز به کامنت های من و شما هم منتشر شد که فرزانه خانم بلافاصله حذف کرد و نویسنده از آن موقع مرتب فرزانه خانم را به سبب حذف آن کامنت با ادبیات تحقیر آمیز خودش مورد عتاب قرار می دهد که چرا کامنت گهربار مرا حذف کردید.

راستش یک مقدار دچار عذاب وجدان شدم که کامنت های من باعث شد فرزانه خانم مجبور شود ادبیات تحقیر آمیز آن شخص را تحمل کند.
بگذریم!
این نوشته مربوط به 8 مارس است و امروز 4 آوریل. یعنی حدود یک ماه گذشته. حتی اگر پرخاشگری ای هم بود (که نبود) تا کنون باید فراموش شده باشد.
به همشهری های ما ایراد گرفتید. این را هم همشهری های ما (بهتر است بگویم آقایان همشهری ما) دارند که دل گنده اند و زود بدی ها را فراموش می کنند .
حداقل تصویری که ما خانم های تبریزی از آقایان آذری داریم این است که دل گنده هستند و کینه ورزی نمی کنند.

چون از کلمه عذاب وجدان استفاده کرده اید این توضیح را می دهم
آن کامنت یکی از سه یا چهار کامنتی است که از ابتای وبلاگ نویسی ام تاکنون حذف کرده ام چون الفاظ رکیک و توهین آمیز داشت .
این موارد را باید گذاشت و گذشت معنی اش لزوماً تحمل نیست .

جناب اردوغان هم لابد می پذیرند که در بحث های جدی ممکن است گاهی لحن صحبت تند شود معنی این تند شدن هم پرخاشگری نیست . متاسفانه ایشان با این همه داعیه دفاع از قومیت آذری ما به تبریزی ها انگ پرخاشگری می زنند . در حالی که من که بقول ایشان نسبت به هویت قومی ام بی تفاوت و از خود بیگانه ام به خودم چنین اجازه ای نمی دهم .
به هر صورت من حرف ایشان را به پای حساسیت شان نسبت به موضوع می گذارم .
از شما به خاطر حوصله تان در دنبال کردن مطالب عمیقاً سپاسگزارم .

مینجق پنج‌شنبه 15 فروردین 1392 ساعت 09:53 ب.ظ

به اردوغان:
ببینید الان ما مسایل مهمتری از این داریم که یک ماه پیش چه کسی پرخاش کرد. بهار دارد از راه می رسد. ترم بهار زمانی است که دانشجو یان خوابگاهی زیاد به افسردگی گرفتار می آیند. می دانید که محیط دانشگاه و خوابگاه ها در تهران چه قدر روی دانشجویان آذربایجانی فشار بیخود می آورد. سه سال پیش بود که یک دانشجوی تبریزی فیزیک در دانشگاه صنعتی شریف خودکشی کرد. راستش من هنوز از این حادثه زجر می برم.از آن زمان سعی کرده ام در وبلاگم برای دانشجو هایی که در این موقع از افسردگی رنج می برند یک محیط گرم درست کنم تا غم غربت کمتر بر افسردگی شان بیافزاید. شما از این نگرانید که برخی از ترک ها در تهران ترک بودن خود را انکار می کنند و من از این نگرانم که فرزندان رشید سرزمین ما -در اوج توانمندی جوانی- در این غربت تا مرز افسردگی شدید پیش می روند.
من فکر می کنم راه حل برطرف کردن هر دو نگرانی یک چیز است. چه در محیط مجازی و چه در محیط واقعی فضایی فراهم آوریم که این تنهایی و غربت شکننده برای دانشجویان آذری کمتر شود تا آنها بتوانند با حفط هویت خود با خیالی آسوده درسشان را بخوانند و برای ساختن آینده شان تلاش کنند.
راستش از سه سال پیش هر چه از دستم بر آمده کرده ام. اما تحقق این آرزو تلاش افراد بیشتری را می طلبد.

مینجق جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 12:52 ق.ظ

به اردوغان:
چرا تعصب تبریزی دارم؟! برای این که تبریزی هایی که به شهرشان عشق می ورزند از موفقیت من شاد می شوند چرا که آن را موفقیت شهر خودشان می دانند. این برای من دنیایی ارزش دارد! آن قدر ارزش دارد که بخواهم تلاشم را معطوف کنم که بتوانم رنجی را از همشهریانم کم کنم. به خصوص می خواهم محیطی فراهم آورم که دانشجویانی که الان به تهران می آیند و از قضا در رشته ی خودشان آن قدر سر آمد وموفق هستند که حسدها را تحریک می کنند زجرهایی که من کشیده ام نکشند.
علت این که این بحث ها را در وبلاگ خانم فرزانه تا پس از یک ماه بعد از انتشار دنبال کردم این بود که فکر کردم شاید کسی اینجا پیدا شود که دغدغه ای مشابه داشته باشد و حاضر باشد برای این دغدغه کاری کند و راهی بگشاید.
کار خطرناک آن چنانی برای حل این معضل لازم نیست.
کافی است محفل هایی در فضای واقعی و یا مجازی شکل گیرد که افراد به آن حس تعلق کنند و غربت را و نیش طعنه های بدخواهانی که از موفقیتشان زبانه می کشند فراموش نمایند.
اگر چنین محفلی باشد (انجمنی وبسایتی یا حتی یک " مهمانی دوره ای " به سبک تبریز خودمان که در آن افراد به یکدیگر انرژی مثبت دهند و به هم مهر بورزند این کار شدنی است. این مشکلات حل می شود.

شاید اشتباه کردم که فکر کردم با وقت گذاشتن در کامنت گذاری اینجا می توانم در این جهت قدمی بردارم. برای همان برنامه های خودم در این جهت وقت می گذاشتم حاصل و دستاورد بیشتری داشت.

حرفهایی که درباره تنهایی و غربت شکننده برای دانشجویان آذری در شهرهای دیگر می گویید حقیقتش برای من زیاد ملموس نیست .
شاید چون من در تمام دوران تحصیلم همین جا در شهرم بوده ام . البته بارها شده در محافل و جمع هایی دانشگاهی یا مربوط به کارم در تهران بوده ام که همشهری هایم را ناتوان از از ارائه آنچه هستند دیده ام .
در مقابل در دانشگاه تبریز جمع هایی از دانشجویان ترک را دیده ام که تلافی همه آن نتوانستن ها را سر هم دانشگاهی های غیر ترک شان در آورده اند.
یعنی آدمهای کوته بین و فرصت طلب در هر دو سو هستند که باید مجال میدان داری از آنها گرفته شود تا به عوض تعامل ، تقابل و ضدیت بوجود نیاید .

نظر خودتان را نمی دانم اما به نظر من هیچ کلمه ای هر جا که گفته شود نوشته شود .... بی پاسخ و بی فایده نیست . حتی اگر یک نفر حرفهای شما را بخواند و درباره این موضوعات دوباره بیندیشد کافیست .
بار دیگر از توجه شما ممنونم و برایتان آرزوی موفقیت های بیشتر می کنم

مینجق یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 06:32 ب.ظ

فرزانه جان
فشارهایی که بر دانشجوهای آذری در تهران می آید واقعی است و بسیار شکننده. نمی خواهم بیشتر بشکافم و ناراحتتان کنم. به علاوه تجربه به من نشان داده اگر در مقابل این فشارها و آزارها اعتراض کنی فشار را ده برابر بیشتر می کنند.

به هر حال این فشارها بی اثرمی شد اگر همین آذری های مقیم تهران بیشتر هوای هم را داشتند. وقتی یک دانشجو آذری دلتنگ می شد امید داشت که می تواند به اتاق فلان استاد همشهری برود و لبخندی مهربان دریافت کند. اما آن دانشجوی دانشکده ی فیزیک که به او اشاره کردم بارها و بارها استادان همشهری اش را در کریدورهای دانشکده در حال مسخره بازی و جوک ترکی گفتن دیده بود. آن قدر احساس قرابت نمی کرد برود پیش آنها. شاید با خود گفته بود اگر همشهریانم این باشند از فلان استاد فارس چه انتظار. البته اشتباه می کرد. در آن دانشکده حداقل یک نفر بود (که از قضا اصفهانی هم بود) که اگر او به او مراجعه می کرد تکیه گاهش می شد همان طوری که تکیه گاه خیلی های دیگه شده بود.
من منظور همین تکیه گاه شدن است. اما متاسفانه وضعیت طوری است که آن فشارها طوری آذری های مقیم تهران را در هم می شکنند که از آنها استخوان بندی ای نمی ماند که تازه تکیه گاه شخص دیگری شوند.
بیشترشان بیش از دیگران به آذری های دیگر فشار وارد می سازند.
در محیط های دانشگاهی این گونه است. بین بقال ها (سوپر دریانی ها) فرهنگ دیگری حکمفرماست. آنها برای این که در شغلشان به جایی برسند مجبور نشده اند از هویت خالی گردند در نتیجه آن قدر هنوز قوی مانده اند که تکیه گاه همدیگر گردند.

مینجق یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 09:31 ب.ظ

بازهم تاکید می کنم که همه ی این فشارها بی اثر می شد اگر همین آذری های مقیم تهران معقولانه تر عمل می کردند.
الان چندین دهه هست در سینما و تلویزیون ایران ترک ها را مسخره می کنند و کاراکترهای سطح پایین فیلمها با لهجه ی ترکی حرف می زنند. حتی یک فیلم هم به یاد نمی آورم که در آن پزشک با لهجه ی ترکی حرف بزند اما همان صدا و سیما وقتی کارشناسی پزشکی می آورد در خیلی موارد یارو لهجه ی غلیظ ترکی دارد. یعنی واقعیت جامعه در فیلم ها منعکس نمی شود.
حالا این همه در تهران و اطرافش ترک هست. خیلی هایشان هم مایه دار هستند. در صنعت فیلمسازی هم درصد قابل توجهی از خطه ی آذربایجان هستند. این همه آدم با این قدر امکانات یک بار نکرده اند فیلمی تهیه کنند که در آن پزشک یا مهندس یا استادی هم حضور داشته باشد و شخصیت مثبت باشد و لهجه ی ترکی داشته باشد.
هیچ بهانه ای برای تهیه نکردن این گونه فیلم ها که فیلم های توهین آمیز را خنثی می کند وجود ندارد. وزارت ارشاد به خاطر لهجه ی ترکی پزشک مجوز آن را لغو نخواهد کرد!
انجمن زنجانی های مقیم تهران داشتیم. انجمن میانه ای های مقیم تبریز هم داریم. اما نشنیده ام انجمن تبریزی های مقیم تهران داشته باشیم.
اگر چنین انجمنی بود سر منشا خدمات بسیار اجتماعی فرهنگی می توانست باشد.در سال 92 فشاراقتصادی هم به فشار ها اضافه تر خواهد شد. جا داشت چنین انجمنی می بود و از اقشار آسیب پذیر حمایتی می کرد.
نداریم! واقعا ضعیف عمل کرده اند.

اردوغان دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 04:21 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

خانم فرزان ، نوشته اید: ...چرا تعصب تبریزی دارم؟! برای این که تبریزی هایی که به شهرشان عشق می ورزند از موفقیت من شاد می شوند چرا که آن را موفقیت شهر خودشان می دانند...
من هم تعصب تبریز را دارم و نیازی نیست تکرار کنم که اهل تبریزم . اما ظاهرا مطلب مرا آنگونه که مدنظرم است ، نگرفتید. ضمن اینکه تعصب نسبت به شهر خود تاحدودی طبیعی است ، اما من عرض کرده ام که: " قاطبه ی تبریزیها -به معنای همه ی آنهایی که خود را تبریزی میدانند - توجه و کششی افراطی به شهرمان دارند و در مقابل به سایر شهروندان آذربایجانی به دیده تخفیف مینگرند و در همین راستا لهجه ی تورکی سایر تورکان - چه شهری چه روستایی - را خوار میشمارند. همین نگرش عامیانه - که در اکثریت ما هست- یکی از موجبات نگرش منفی بسیاری از تورکان به شهری شده است که میتوانست قبله ی آمالشان باشد اگر چنین نگرشی نداشتند. حتی در میان هویت طلبان غیر تبریزی شایع است که میگویند : تبریزین میللتچی لری ، میللتچی دییرلر ، تبریزچی دیلر !
یکی از راهکارها ، تبلیغ این معنی است که :شهر ما آذربایجان است و تبریز تنها یکی از محلات آن است همچنانکه اورمیه و اردبیل و زنجان و کل شهرها و روستاهای کوچک و بزرگ و دور یا نزدیکمان ، هریکی ، یکی دیگر از محلات این شهر بزرگ هستند.
من خود تا زمانیکه پایم را از دایره ی تبریز بیرون نگذشاته بودم چنان بودم که شرحش رفت. شاید برای هر کسی لازم باشد تا چند سالی را دور از شهر و زادگاه خود بزید . همین حتی زیست ساده به تنهایی میتواند به اندازه ی مطالعه ی 1000 کتاب به آدمی دید و نگرش جدید بدهد . البته چناچه توام با مطالعه و تفکر باشد ، نتیجه ای بهتر خواهد داشت.
به امید روزی که هر تبریزی همانقدر شناساندن تبریز به دیگران برایش جذاب باشد که شناساندن آذربایجان برایش اهمیت دارد و هر چه به نگرش جامعتری دست یابیم ، تعریف و شناساندن و آبادانی کل برایمان مهمتر و اولی تر از تمجید و معرفی و عمران جزء خواهد شد."
فکر میکنم عرایضم بقدر کافی گویاست.

آریا دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 07:35 ب.ظ http://shatahiyat5.persianblog.ir/

درودبر شما
پست زیبا با تفکری کاملا آزاد و بی طرفانه

اردوغان چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 12:23 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

"و باید به حقوق و به حساسیتهای هر گروه ، قشر و اندیشه ای بها داد و در حد و وزن معقول ، بدانها پرداخت"


جمله فوق از من است و هر چه میخوانم مشکلی در آن نمیبینم!
در جمله فوق مشخص نشده است که حد و وزن معقول را چه قشر و گروهی میتوانند تعیین کنند . یاسمن خانم ولی چنین برداشت کردید که لابد مردان این حدود را تعیین میکنند. خیر .
عقلای جامعه که جنسیت نقشی در این موضوع ایفا نمیکند، بعبارتی عقل جمعی.

و فرزانه خانم، گفتید:
"ایشان با این همه داعیه دفاع از قومیت آذری ما به تبریزی ها انگ پرخاشگری می زنند "
ضمن اینکه باید تاکید کنم برای آنانکه به شهرمان نگاه از برون نداشته اند ، قبول این مساله مشکل است، اما متاسفانه در جمله بالایی شما باز هم یک مشکل اساسی تبریزیان به چشم میخورد: اینکه تبریز را مرادف و مساوی ترکان ایران فرض میکنیم! و گویا انتقاد از تبریز به معنای ضدیت با ترکان ایران - و نه بقول شما قومیت آذری - است. تنها نگاهی به امار نشان میدهد که از حدود 25 میلیون ترک ایران ، کمتر از 7درصد جمعیت ترکان ایران را جمعیت تبریز تشکیل میدهد .
البته در اینکه تبریز مهمترین و بزرگترین شهر ترکرنشین ایران ااست ، بحثی نیست، اما برای بالندگی بیشتر ، انتقاد از خود ، یکی از لوازم ناگزیر است.

مینجق پنج‌شنبه 22 فروردین 1392 ساعت 10:46 ق.ظ

فرزانه جان
مطلب زیر را من امروز در وبلاگم منتشر کردم. چون مطلب حاضر شما هم در مورد هویت جنسیتی است فکر کردم بد نباشد آن را اینجا منعکس کنم اگر فکر می کنید مناسب وبلاگتان نیست لطفا آن را حذف کنید. اگر هم فکر می کنید مناسب هست چند نکته ی دیگر در این باره می خواهم اضافه کنم البته اگر به موضوع علاقه مند باشید
تراجنسیتی ها
چند روز خبر درگذشت دردناک یک ایرانی تراجنسیتی در ترکیه را خواندم که مرا به شدت متاثر کرد. از آن لحظه تا کنون به این فکر می کنم که آیا مطلبی در این باره بنویسم یا ننویسم. باخودم می گفتم من که متخصص این امر نیستم و با این افراد آشنایی نزدیکی ندارم پس نباید در یک وبلاگ تخصصی در این باره چیزی بنویسم. بعدش دیدم که دارم خودم را توجیه می کنم. واقعیت این است که مسئله ی تراجنسیتی یک مسئله ی علمی است. راجع به علم فیزیک نیست اما راجع به علم دیگری است. در موارد دیگری هم شده که من به موضوع علمی جز فیزیک اشاره کردم و چون متخصص نبودم تنها ارجاع دادم.

بالاخره به این نتیجه رسیدم که بهتر است که مطلبی در این باره بنویسم. از شما هم می خواهم که به هر طریق که برایتان امکان پذیر است در دنیای واقعی یا مجازی در این باره اطلاع رسانی کنید وتابو شکنی کنید تا جامعه و خانواده ها با این مسئله بتوانند بهتر و آسان تر برخورد کنند. در ایران امر تغییر جنسیت قانونی است و اغلب مراجع تقلید شیعه آن را جایز می دارند. اتفاقا در ایران گروه هایی که از حقوق تراجنسیتی ها حمایت می کنند افراد مذهبی هستند. به طور مثال این وبسایت را ببینید. در ایران هم مانند بقیه ی جاهای ایران افراد عامی و لمپن مآب به آزار این افراد می پردازند. همه جای دنیا همین است! اما چیزی که در ایران مایه ی تاسف است این است که طیف روشنفکری چندان به این مطلب نمی پردازند. حتی در فیلم آتش بس خانم تهمینه میلانی شخصی که می خواست تغییر جنسیت بدهد مورد تمسخر واقع شد. البته خانم تهمینه میلانی می گویند قصد تخریب شخصیت انسان های تراجنسیتی را نداشتند و می خواستند چهره ای لطیف و انسانی از وی ترسیم کنند تا تابوی فکری بشکند. با توجه به شناختی که از ایشان داریم به نظر می رسد واقعا هم نیت شان خوب بود اما در عمل برعکس از آب در آمد. من آن فیلم را در سینما دیدم. تماشاگران بعد از فیلم آن انسان تراجنسیتی را مسخره می کردند. نیتی که خانم میلانی داشت برآورده نشده بود.

به هر حال با این مسئله باید آشنا شد و ظرافت های رفتاری آن آگاهی یافت. اگر در مورد این مسئله کنجکاوید این مطلب ویکی پدیا را بخوانید. این هم فارسی اش. تو این وبسایت ها هم به آداب صحیح رفتار با افراد تراجنسیتی می پردازند. من همه ی آنها را خودم نخوانده ام اما اگر با شخص تراجنسیتی برخورد پیدا کنم حتما می روم و می خوانم.

متاسفانه تابوها نمی گزادر در مورد این مسایل شفاف صحبت شود . خلا آگاهی حتی در آدمهای تحصیلکرده هم وجود دارد
من اطلاعات بیشتری از آنها ندارم اما اگر حرفی داشتم یا مطلب جدیدی پیدا کردم حتماً خواهم نوشت . ممنون یاسمن عزیز

مینجق شنبه 7 اردیبهشت 1392 ساعت 05:32 ب.ظ

فرزانه جان
همین کامنتی که در مورد تصویر غیر منطبق با واقعیت از مادر در ترانه های به روز آذری اینجا نوشتم در وبلاگ یکی از هنرمندان پاپ محبوب که از نسل جدید هست گذاشتم. این هنرمند فرد روشنفکری است. خودش تبریزی است و مثل من و شما و اردوغان مخالف سرسخت تمسخر لهجه های غیر تبریزی.
این آقا کامنت مرا منتشر نکرد!
به نظرم حق با شما بود!
البته فقط بر سر همین موضوع این نتیجه را نگرفتم. با در نظر گرفتن دغدغه ی شما متن های مردهای هویت طلب را در مورد زنان خواندم. متن ها عموما حماسی است و کلی هم در مدح زن آذری و رشادتش و عرق میهنی اش و زیبایی اش و حیایش و فداکاری اش.... قلمفرسایی می شود. اما این چیزی نیست که ما می خواهیم! ما می خواهیم خودمان باشیم. هویت خودمان را چنان که هست و چنان که می خواهیم بسازیم. نه آن که خودمان را مجبور ببینیم که داخل این کلیشه ها جا سازی کنیم. بحث جالب و مفیدی بود. ممنونم.
راه چاره همان است که داریم می کنیم. خودمان کیبورد به دست می گیریم و خودمان را و خواست ها و مطالباتمان را همان گونه که هست معرفی می نماییم. کم کم یاد می گیرند که ما را همان گونه که هستیم بشناسند نه بر اساس تخیلات خودشان!

اکرم چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 01:31 ق.ظ http://www.gahneveshteh.blogfa.com

یکی از بهترین شیوه ها برای آگاهی و توسعه به نظر من همین نقد خویشتن( زنان) است از رفتار ها گرفته تا کنش ها و واکنش ها...البته آنچه به نظر می رسد این است که زنان به جای کنشگری رو به سوی واکنش گری نهاده اند و از همین روست بیشتر از تن استفاده میکنند چون طرف مقابل چه مرد باشد چه زن چه جامعه مردسالار سنتی باشد چه جامعه سرمایه داری و...تن او را می خواهد..این تن میتواند برای کارگری باشد یا رابطه جنسی و یا اسباب پیشرفت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد