گویی دوران بهت زدگی اصحاب غفلت ، در مقابل علوم دنیای پیشرفته بسر آمده است . دوران گذار هم مدت های مدیدی است گذشته است و اصحاب غفلت اکنون آستین ها را بالا زده اند برای کسب شهرت علمی سریع و بی زحمت ... در این میان از انواع شعبده و حیل در رونمایی ها و رکورد شکنی ها که بگذریم ، این ولع عجیب برای بالا بردن عدد و رقم تعداد مقالات ، تآلیفات و ترجمه ها قابل تآمل است . از آنجایی که این روزها هر کسی که در دانشگاه ثبت نام کرد را دانشجو می نامند هر کسی که عضو هیآت علمی دانشگاه شد را هم استاد می نامند و لابد هر کس که پروژه ای ارائه داد محقق و پژوهشگر ؛ اوضاع مؤلفان و مترجمان هم این گونه خواهد بود.
از همین جا، ابتذال تألیف و ترجمه کتاب در قالب ظهور رفتارهای ابلهانه و سودجویانه آغاز می شود . در نوشتن کتاب نه ضرورتی در آوردن حرفی نو حس می کنند و نه ضرورتی در رعایت قواعد درست نویسی فارسی . ترجمه ها ی ناقص و غلط هم از مصالح اولیه ی این گونه کتاب سازی هاست .
وقتی کسانی که خود را اهل علم می نامند با چنین بی مبالاتی هایی دست به نشر کتاب می زنند . پرسش این است که چه کسی باید این کتابها را از نظر دقت علمی ، روانی ، انسجام نثر فارسی، گزینش واژه های علمی استاندارد ، سبک ویرایش و حتی کیفیت حروفچینی و صفحه آرایی ارزیابی کند ؟
متونی که ادعای نشر علم دارند ذهن علمی را شکل می دهند و انتقال مفاهیم را سرعت می بخشند و در تکامل علمی جامعه تعیین کننده اند . اما آیا کیفیت این مدعیان باید سر کلاسها و توسط دانش جویان زیر سؤال برود ؟ دانشجویانی که بجای آشنایی با کتاب های مرجع و اساسی در موضوع بحث ، با کتاب - کشکول - جزوه ای مواجه می شوند که حاصل بهم چسباندن چند فصل از چند کتاب دیگر است و سازنده آن پس از چند ترم تکثیر و تبلیغ به این باور رسیده است که اگر آن را به بنگاه نشری نسپارد چه بسیارانی که از ماحصل کوششهای بی بدیل ایشان محروم می مانند . از سوی دیگر نام و منصب یک چهره علمی هم با تعداد تألیفات بی تناسب نیست پس لازم است آن کشکول به اسم کتاب چاپ شود.
راستی چرا پژواک این ادعاهای بی معنی در جامعه ی دانشگاهی ما این چنین پر طنین است ؟
چرا جامعه ی ما ، حتی جامعه علمی ما علم را جدی نمی گیرد ؟
چرا دانشگاهیان و متخصصان ما با این پدیده های کاسبکارانه هم نوایی می کنند ؟
در مجموع چرا جامعه ما در تمام سطوحش اگر هم ضد علم نباشد نسبت به علم بی تفاوت است و گاهی فقط آن را تحمل می کند ؟
پ.ن: عنوان متن از خواجه نصیر الدین طوسی است : " چنانکه آنچه بینند به محاکات ، نظیر آن به تقدیم رسانند بی ریاضتی و تعبی که بدیشان رسد ."
باید سر ِ یه فرصت ِ مناسب همه پست هاتون رو بخونم!
یاد این حرف افتادم که ما ایرانی ها همیشه شیپور را از سر گشادش میزنیم. حالا هم صورت را گرفتیم و معنا را به زباله تبدیل کردیم.
بابت نوشته ات قدردانی میکنم. ساده و مختصر جان کلام را گفتی. کاش پاسخ به چراهایت و علاجشان آسان بود
بله برای ما و خلق و خو و عادت هایمان آسان نیست .
صبح زود این پستت را خواندم.....حرفی را که در دل داشتم ، با تراشی قابل تحصین از زبان تو شنیدم. مرسی
با این دید باز و افق فکری ، رجا دارم که به چالشهای فکری مربوط به دغدغه هایی که من بر ایشان تاکید دارم ، جسورانه تر نیز بنگری
پس جای صبحانه بوده
ساغ اولاسان یولداش
تحسین!
یاشا
حرف دل خیلی ها را گفتی فرزانه جان ، متاسفانه این اتفاق یکباره نیفتاده در طی چندین سال با کنار رفتن خیلی از استادان لایق فضای دانشگاه ها هرروز غیر علمی تر شد و تاثیر خودش رو روی کتاب ها و جزوه ها گذاشت . حتی داریم استادانی که درست دو هفته مانده به کنکور ارشد چندین کتاب چاپ می کنند و بین دانشجویان شایعه راه می اندازند که بیشتر سوال ها از این کتاب هاست کتاب هایی با قیمت های بسیار بالا که در هیچ کتاب خانه ای پیدا نمی شود ،و تمام آنها پاراگراف های بی ربط به هم است . استادانی که بیشترواحد های یک رشته را ندریس می کنند ، و منابع را فقط و فقط کتاب های خودشان معرفی می کنند ، دلم خیلی پر است ، ممنون از مطلب خوبت.
پس باندبازی برای کنکور ارشد هم هست از این یکی خبر نداشتم . ما هنوز دانشگاه نداریم ... البته دانشجو ها هم موثرند در ادامه این روند
با درود
تا تعریف ما از جامعه علمی چه باشد؟
عمده تالیفات ما در فسفه قاره ای خارج از دانشگاه صورت می گیرد.
وقتی که سنت سترون سازی اندیشه از دانشگاه شروع شد باید هم امروز ...
سلام
به معنایی که شما گفته اید درست است . دانشگاهها هیچ وقت مولد علم نبوده اند. ما صاحب دانشگاه به معنای واقعی اش نشده ایم .
بنظرم علم در جایی رشد می کند که انتقاد جدی گرفته شود. متاسفانه در جامعۀ ما هنوز انتقاد کم ارزش، بی ارزش یا حتی ضد ارزش است. البته همانطور که ما از فهم علم و دیدگاه علمی فاصله داریم از فهم انتقاد و رویکرد انتقادی هم به دور ایم.
فهم انتقادی و رویکرد انتقادی محتاج زحمت است . ما به پخته خواری ذهنی دچاریم .
من ترم چهارم اقتصاد بودم که اساتید برجسته اقتصاد یعنی الگوهای ما، اونم پنجاه و دو سه تا، با همین محمود خان جلسه گذاشتند و عاقبت سیاست های اقتصادیشو براش توصیف کردند.
جناب محمود که اونا رو به هیچی حساب نکرد ولی من دارم تمام اون پیش بینی ها رو یکی یکی می بینم که چطور محقق می شوند و وجدانا توقع داری من برم دنبال پژوهش ....
البته خداییش من خیلی دانشجوی خوش شانسی بودم که یک علم انسانی رو به صورت آزمایشگاهی یاد گرفتم!!!!
نه توقع ندارم .
سلام
یکی از مهمترین کلیدهایی که می توان اکثر معضلات جامعه را با آن گشود این نکته که ما فلسفه وجودی و کارکرد بسیاری از چیزها را نمی دانیم ( یکی از آنها هم علم است). ضرورت جدی گرفتن علم ، ارزش علم ، داشتن جامعه علمی و جایگاه علم در جامعه موضوعاتی است که برای ما به مانند سایر جوامع عقب مانده مغفول مانده است. حالا علم و دانش مساوی است با مدرک و پرستیژ !
سلام
ما از محصولات علم استفاده می کنیم و علم را تحقیر می کنیم این چنین مردمانی هستیم ما
در جوامع فساد زده غربی!! پژوهندگان راستی و درستی نظریههای مربوط به علوم اجتماعی اجتماعی را از راه گفت و گوی آزاد علمی و مباحثهی قلمی میآزمایند. اما ای بانوی گرانمایه در جامعه ای که ؛قوه ی قضاییه اش؛ -در دادگاهای نمایشی- این صلاحیت را برای خودش قائل است که از استادی پیر و فرتوت اعتراف!! بگیرد که نظرات ماکس وبر ؛در ایران هیچ کاربردی ندارد؛ چه انتظاراتی دارید ها!
یک روز سر یکی از این کلاسهای اخلاق و معارف یکی از این استادان زبده و دود چراغ گرسوز خورده! داشت سهمناکانه و ترکتازانه اگزیستانسیالیسم را می کوبید. کارمان به مباحثه کشید و دید که هوا پس است مسیر بحث را عوض کرد و این بار به نقد فلسفه ی هگل پرداخت که ؛تاریخ ارابه ای است که ... !؛ باز پیچاندمش در حین بحث فهمیدم این جناب حتا نام کتابهای هگل را هم نمی داند. ناگاه در آمد و گفت هگل شاگرد مارکس بوده است. مغزم سوت کشید و دهان در کشیدم تنها کاری که توانستم بکنم این بود که کتاب تاریخ فلسفه ای از کتابخانه قرض بگیرم و دوستانم را بیاگاهانم که این استاد پر فر و فروغ ما چه مایه دانا و فرزانه است!
نکته : بررسی نظریات علمی اساساً از حوزهی صلاحیت قوه قضائیه بیرون است که گردانندگانش حداکثر با قوانین موضوعه سر و کار دارند و نه نظریههای علمی.
پیشکش به دوستان
https://www.4proxy.de/index.php?q=aHR0cDovL3d3dy5uaWxnb29uLm9yZy9hcmNoaXZlL2FydGljbGVzL3BkZnMvUmV6YV9NYW5zb3VyaV9Db25kaXRpb25zX29mX1NjaWVudGlmaWNfUmVzZWFyY2hfaW5fSXJhbi5wZGY%3D
سلام.
من اهل علم نیستم که بخوام در این مورد نظر بدم، ولی مزخرفاتی رو که در مورد تحقیق و پژوهش چند سالیه خیلی باب شده نباید جدی گرفت. صرفا یه جریان تبلیغاتی و آماریه. به قول هاینریش بل، "جنون آمار" داره بیداد میکنه و چیزی هم ازش درنمیاد.
اینم یکی از مصداقهای موقعیت جفنگه.
سلام
این جریان تبلیغاتی و آماری تمام آن چیزی است که در دانشگاهها دارد اتفاق می افتد . موقعیت جفنگ
سلام
پاسخ فقط یک جمله است
کار دست کاردان نیست
پیروز باشید
سلام
گمانم هیچ پاسخی یک جمله نیست . کار چرا دست کاردان نیست ؟ چرا مردم راضی شده اند کارشان دست کاردان نباشد ؟ پس کاردان های ما کجا هستند ؟ کار چیست و کاردان کیست ؟
در بخشی از مباحثه ای که دارم با خانم م .م س پیش می برم چنین آمده:
اولا: این جمله را قبل از کنفسیوس، مولا علی فرموده بود که احتمالا آن جناب مطالعاتی در کتب اسلامی داشتهاند. رجوع کنید به کتاب خصال شیخ صدوق/ترجمه کمرهاى/ج1/ص226. همانطور که گفتم اصول اخلاقی طرح شده توسط شما و همفکرانتان ریشه در اسلام دارد عمدتا. لذا من میگویم اصول اخلاقی، با وحی سنجیده شود. البته شما در حالی این جمله را طلائی و مهم قلمداد میکنید که احتمالا نمیدانستید اصل این کلام مال اسلام است. اگر میدانستید شاید زبان به مدح آن نمیگشودید.
کسانی که مدعی انتقاد که هیچ بلکه فروکوبیدن فلسفه های غرب یکجا با هم هستند. چندان دانایند که کنفوسیوس (551 قبل از میلاد مسیح) را ملقد حضرت علی می دانند. همین کسان اند که بیشتر کرسیهای دانشگاهی را در دست گرفته اند خب ...؟!
سلام
نا امید کننده است .
البته از جهاتی هم امید بخش است .
زمانی یک استاد زیست شناس می گفت در حالیکه دام های ما مبتلا به بیماریهای گوناگون بودند و تلف می شدند پژوهندگان نظرشان به DNA بود. مسلما آنها حق داشتند که به تحقیق و پزوهش در این زمینه بپردازند اما این امر در صورتی موجه بود که از مسائل فوری و حیاتی پیرامون خود غافل نباشند. برخلاف آنچه معمولا می پندارند، مسائل فوری و حیاتی ظاهرا کوچک هم مسائل مرز علم اند. هرچه در هر جای جهان به صورت مساله علمی مطرح شود، مساله مرز دانش است. اتفاقا یکی از نشانه های زنده بودن علم و وجود پژوهش، توجه به مسائل مبتلا به و کمتر انتزاعی است.
تصور می کنم در جایی که جهان علم تحقق نیافته همچون کشور ما دانشمندان بیشتر به مسائلی می اندیشند که در جهان توسعه یافته طرح شده است. اینها البته هرجا که باشند عضو جامعه جهانی علمند اما عضو خارجی آن جامعه اند زیرا مساله را در خود نیافته اند بلکه به آنها عرضه شده است که اگر می توانند آن را حل کنند...
سلام
یافتن و تعریف مسأله البته اهمیت زیادی دارند ولی خوب گویا ما اینجا مسأله ای نداریم .
یاد مسابقات رباتیک افتادم . الان هر مثلاً دانشگاه و دانشکده فلک زده ای در ده کوره ها بروید اقلاً یک مسابقه رباتیکی سازه ماکارونی چیزی برگزار می کند که از قافله علم !!! عقب نمانده باشد .
کتابی بسیار با ارزش. هنوز دوات اش خشک نشده!
نوش جان کنید:
https://www.4proxy.de/index.php?q=aHR0cDovL3Byb2Zlc3Nvci1yZXphLmNvbS96X3BkZi8xMS0wOC0yNi1Nb2Rlcm5pc20tSXNsYW1pc20ucGRm
ممنون . فقط محبت کنید لطفاً لینک هایی که معرفی می کنید به چند سطر بشکنید که از کادر کامنت خارج نشود.
سلام علیکم.
چیمون درسته، که علممون درست نیست؟!
سلام
خیلی چیزها !
سلام.
ما که هنوز عقلمون قد نمیده به خیلی چیزها !
ولی ممنون از اینکه مسائل رو باز میکنی و مینویسی برای یک «بیسوادی » مثل من که استفاده کنه در حد توانش...
سپاس به خاطر این لطف.
سلام
ممنونم ولی من فکر می کنم به تلنگرهای تند و تیز تری احتیاج داریم .
سلام،
رتبه و در نتیحه حقوق و مزایای دانشگاهی بر پایه تالیف است/ برای این تالیف ها هیچ ضابطه ی مشخصی از کیفیت تالیف و ترجمه وجود ندارد. اصلن آیا درون سیستم کسی مانده که این ضابطه ها را مشخص کند؟
سلام
همین طور است . البته فقط حقوق و مزایای دانشگاهی نیست . حضرات اگر قرار باشد فردا نماینده مجلس شوند . مدیر کل شوند . اقلاً معاونی چیزی بشوند یک فهرست پوچ تبلیغاتی لازم دارند . یک رزومه قلابی
همین را بگویید . آن اندک کسانی که مانده اند هم زیر فشارند
روند علم ستیزی در این سی و اندی سال حاکمیت دیکتاتوری شیعه اسلامی ، در اوایل عن قلاب ، با عبدالکریم سروش و مباحث او با توده ای پاخورده و مخلص اسلام « انقلابی « احسان طبری استاد « ماتریالتسم دیالکتیک « ، شروع شد و گندی زد به همه سطوح علم و دانشگاه و دانشجو زد و تسویه های پیاپی اش علم را دینی کرد بعد ها همه بسیجی ها را مامور کنترل دانشگاه ها نمود و در پایان فاجعه عبدالکریم خان ، گریخته و در امریکا به پایه همان دینی متوسل شد که علم را بدرستی دشمن خونی خود می دانست و می داند .
و امروز بسیاری و انگاری شما هم نمی دانید ، که جامعه و حاکمیت دینی با علم مخالف است و تا دلت بخواهد ، برای مداح و رمال و جادوگر و علم غیب پرست و ... سرمایه گذاری کرده و« علم « دینی و «روشنفکر «دینی پروده است .
و ما چه می کنیم جز مرثیه سرایی
جامعه علمی به خدا سزاوار نیست جامعه عملگی جامعه ای که فقط باید از اول تا آخر ترم گوشاتو سیخ کنی تا استاد کدوم انتشاراتی رو معرفی میکنه برا گرفتن جزوش کجایی دوران ابتدایی به خدا تو اون دوران به این حد مشق نمینوشتیم فقط درباره مشق نویسی پیشرفت عجیبی داشتیم اساتید محترم در دانشگاه با سرعت صوت میفرمایند دانشجوها با سرعت ... مینویسن فقط همین اکثرا البته بیشتر در مقطع کارشناسی عجب کاریکاتوری میشه .حالا تو ارشدم اگر حالی باشه استاد هم دست از نصیحت درباره ازدواج وقیمت سکه وگرونی لاستیکای ماشین پسرش و... دست برداره دو سه کلمه میفرماین.
خلاصه دپارتمان علمی کشور که رییسش اون باشه اینم میشه دانشگاه یا قرایت خانه حالا بماند کسایی رو که رفتن اونور چقدر شوکوفا شدن شاید اینجا بودن پودمانی پیام نور میخوندن به نظر من باید جهادی کرد فرزانه جان .ممنون
این طور هم می شود گفت : کشوری که مردمش این باشد رئیس دپارتمان علمی اش هم اون است و....
فرافکنی چیزی را تغییر نمی دهد . هر کس باید ببیند خودش برای تغییر وضع چه کرده است ؟
یکی از عللی که جامعه ما علم را جدی نمی گیرد این است که علم یک مقوله جدی است و معتقدم این جامعه آبلومفی میانه ای با تلاش و پشتکار و جدیت ندارند!
جامعه آبلوموفی ... کاملا با تو موافقم . اما اقلاً آبلوموف ادعا نداشت
برای من این جالبه که برخی دوستان که ماشاء الله ید بیضا و قلم توانایی در کامنت گذاری و پیگیری شدید و دقیق برخی مباحث دارند اینها زبان در کام کرده و هیچ نمی گویند. لابد هایدگر و هوسرل و شانتل موفه و آگراندیسمان ژوژمان حرفی در این باره نفرموده اند و پدیداری بر این اندیشتار خروشناک هژیر نیست
سلام. اولا این آگراندیسمان ژوژمانت خیلی جالب بود آقا محمدرضا.
ثانیاً من نه تنها در فلسفة علم، که در فلسفة سیاسی هم خیلی پوپری ام (ببخشید که ما هنوز عقبمانده ایم و جلوتر نیامده ایم!). به علاوه گمان کنم این دو فلسفه به هم ربط وثیق دارند: رشد علم نیازمند جامعه بازاست.
پس در هیچ دیکتاتوری ای نباید انتظار رشد علم را داشته باشیم.
حتی در تجدد آمرانة پهلویها هم دیدیم که علم رشد نمیکرد. حتی در دیکتاتوری پرولتاریا هم که مدعی فلسفة علمی بود، علم رشد نمیکرد.
در این گونه شرایط اگر هم علمی رشد کند، یا بادکنکی است (مثل بالا رفتن رتبة ایران در تولید مقالات علمی) یا ناموزون است (مثل رشد علوم سلولی - ملکولی و بُن یاخته و نانوفناوری و موشک هوا کردن، در قبالِ سرکوب علوم انسانی و اجتماعی در ایران امروز یا رشد علوم هوا - فضا در قبال تعطیل علم ژنتیک و روانشناسی در شوروی زمان استالین چون جناب شان فهمیده بودند اینها علومی بورژوایی اند!!!)
علاوه بر این تفکر تجربی بر ما سیطره ندارد تا بفهمیم مثلا اگر یک هفته طرح زوج و فرد را از در خانه های مان اجرا کردیم و آلودگی همچنان برقرار بود، پس مجددا همان را تصویب نکنیم! بلکه میگوییم فلان ریفرنس گفته این کار خوب است، ما هم میکنیم!
همین الان شما برو توی دانشگاههای ما بگو من بر اساس این تحقیق میدانی فهمیده ام جناب دورکیم که میگفت همبستگی با خودکشی رابطة عکس دارد، اشتباه فرموده بود: در غرب کشور سرمایة اجتماعی درون گروهی بالاست و خوسوزی زنان هم بالاست! همة اساتید ریش و سبیل دار و بی ریش و سبیل میخواهند دارت بزنند! این یعنی نگاه قدسی، منتها نه به متن مقدس، که به دورکیم و فروید و جک و بیل و جرج!
خواهش می کنم جناب محمدی. به قول دوستان تنها تخصصم مسخره کردن است و به قول خودم چه خوب!
کامنت شما را پسندیدم. بنده هم پاپرین هستم اگر خدا قبول کند!
از فلاکت هایی که زمان خواندن برای ارشد با آن رو در رو بودم،پنجه در پنجه بودن با کتاب هایی بود که نویسندگان وطنی نوشته بودند،در جاهایی که بحث عمیق تر و پیچیده تر می شد آنقدر گشاد و گنده می نوشتند که فهم کلامشان تقریبا ً از هر جنبنده ای دو پایی بعید می نمود.
به گمانم یکی از بزرگترین آفاتی که جامعه علمی ما با آن درگیر است تکیه بر کمیت به جای کیفیت است.در زمان هم کلامی با دانش جویان هم رشته ای تقریبا بهترین متر و معیارشان برای قضاوت در مورد استادی تعداد مقاله های استاد و البته مدرک تحصیلی استاد بود.
کمتر کسی به کیفیت آن مدرک و مقالات می اندیشید،فردی مانند کواین با مقاله ای در باب دو حکم جزمی ... و فردی مانند جرج هربرت مید با کتابی که توسط دانشجویانش بعد مرگ وی منتشر شد،تاریخ رشته های فلسفه و جامعه شناسی را دست خوش تغییرات سترگ کردند،مقالات کیلویی و کمتر ارجینالی و - صد البته ISI - ایرانی را چقدر جدی می گیرند؟
این آفت که استاد اصرار داشته باشد کتاب تألیفی !! خودش منبع و مرجع درس باشد واقعاً غیر قابل تحمل است .
موافقم که فلاکت است .
فرزانه ی عزیز!
پیرو پاسخی که به واپسین کامنتم در پست پیشینت دادی و ابراز تمایلت به گفت و گو، پیامی خصوصی برایت گذاشته ام، اگر خواستی فارغ از جنجال و رنجش برخی دوستان، بحث را ادامه دهی، با پاسخی مرا خبر کن.
تا اینجا که آمدم، بد نیست دست مریزادی هم بگویم بابت این پست ات. می دانی که بارها به وضع ناجور آکادمی تاخته ام و در نخستین گفت و گوهایی که با شما داشتم تا کنون، به مناسبت هایی به این موارد پرداخته ام. بدیهی است که این نوشته ی شما، برای من ارزشمند باشد.
از بی موالاتی هایی که در همین آکادمی باب می شود، پدیده ی نه چندان تازه ی «بساز بفروشی» است، به ویژه در حیطه ی تالیف. کم نیستند «اساتید»ی که در رشته های سختی چون فلسفه و اندیشه ی سیاسی و ... که مجموعه مقالات کم رمق و ژورنالیستی خود را، به نام تالیفات بیرون می دهند.
مقالاتی پراکنده، بی ارجاع، سرشار از غلط های نگارشی و فنی و حتا تاریخی، آمیخته با تحکم، طعنه و شعرسازی و قافیه پردازی، نام تالیف علمی به خود می گیرند.
اساتیدی که « essay» نویسی و روزنامه نگاری را با تالیف فکری و علمی خلط می کنند، و چه بسا باید گفت در اصل تفاوت این دو را نمی دانند.
به ویژه وقتی «کار روشنفکری» را با «کار آکادمیک» خلط می کنند و در جلسات دفاع ارشد و دکتری، ترجیح می دهند به فلان متفکر فحش دهند.
انشا نوشتن درباره ی عقل و سیاست و عشق و فلسفه، ولو حق یک استاد باشد، شان او نیست.
استاد می تواند و بلکه باید موضع فکری روشنی داشته باشد و بی پروا و صریح از آن دفاع کند، اما از شوخی های روزگار این است که برخی اساتید، برای «تعیین» موضع و نقد دیگر مواضع، چنان شوری دارند که وقتی برای «تبیین» همین مواضع خود نمی یابند.
ذهنیت آکادمیکی که نتواند پرسشی جدی بپرسد و تنها وقت خود را به دعواهای زرگری پاپرین ها و شانتال موفه ای ها درگیر کند، البته برایش زود است که حتا صلاحیت انشا نوشتن درباره ی عقل و سیاست و عشق و ... داشته باشد، چه رسد به نقد...
تفکر در آزادی ست که توان حضور دارد، به طبع با هیاهو و غوغاسالاری، چه از جنس ایدئولوژی رسمی و چه از جنس ایدئولوژی کلبی مسلکانه ی غیر رسمی، نمی توان چشمداشت چیز چشمگیری داشت...
بله مرا ببخشید پاسخ پیام شما به تاخیر افتاد .
جنجال ! این آفتی است که معمولاً توان ذهنی را تحلیل می برد بنابراین حتی از نگاه فایده انگارانه من باید از آن دوری کرد
من به اندازه پرسش هایم وجود دارم .همچنان تلاش می کنم سامانی به بی سامانی فکرم بدهم . در این مسیر همچنان سوالات و بحث هایی از مناظر متفاوت پیش خواهد آمد و امیدوارم همچنان پاسخ های غنی شما را بشنوم یا بخوانم .
حقیقتش این پست را بعنوان اعتراض به رویه استادی نوشتم و به مدیر گروه دادم که اصرار دارد کتاب تألیفی خودش بعنوان مرجع اصلی درس نظریه های جدید علم سیاست قرار بگیرد در حالی که با تورقی ساده پیداست که کتاب ایشان حتی شأن توصیف و گردآوری را هم ندارد .
البته احتمالاً بخاطر اعتراضم مورد نوازش ایشان قرار خواهم گرفت .
وضعیت تألیف مقاله و کتاب بسیار آشفته تر از چیزی است که من می بینم .
حقیقتش همان مقدار انتظاری که از دانشگاه داشتم یعنی ساختن ذهن آکادمیک و روش مند هم دارد به یأس بدل می شود.
اندیشه روشمند و موضع فکری روشن تنها چیزی است که در دانشگاه جدی گرفته نمی شود.
به جرأت می توان ادعا کرد که ما دانشگاه نداریم .
سلام. سرکار خانم سوفیا/ الهة متقی پای یادداشت اخیرم اظهار لطفی فرموده اند به این قرار:
"سلام بابت کامنتتان به محمد رضا در وبلاگ "دنیای زیبای من " متشکرم. آموزنده بود.
http://noqtenoqte.blogsky.com"
من چون آن را به آنجا بی ربط یافتم و لذا با اجازة ایشان لز آنجا پاکش کرده ام، با اجازة سرکار خانم پارسایی، گفتم اینجا از اظهار لطف شان تشکر کنم.
ممنون سرکار خانم. ان شاء الله این وحدت نظر گسترش و تعمیق یابد بمحمدٍ و آله صلی الله علیهم اجمعین.
من سه بار این پست رو خوندم و میخوام کامنت بذارم اما کامنتی درخور به ذهنم نمیرسه. باز هم باید بگم مرسی از این نوشته های خوب
کامنت درخور چیه دختر ... ازت ممنونم که هستی
ولی علت اینکه جیزی به دهنت نیامده احتمالا اینه که از فضای دانشگاهی اینجا دور شده ای آن جا که تو هستی فکر نمی کنم چنین مشکلی وجود داشته باشد
سرکار خانم پارسایی عزیز. سلام. من هم - میدانید که - با شما همنوایم در فقدان دانشگاه در میان ما. اما بگذارید به شکل دیگری یا از جای دیگری هم من بنالم: از دانشجو! گاه واقعا میمانم که آیا این کلمه همان دانش + جو است؟ اینهایی که نه کتاب میخوانند (حتی فارسی!)، نه فکر میکنند، نه چیزی مینویسند (یعنی نمیتوانند بنویسند)، نه .... و خوب خوبة شان کسی است که سرِ کلاس، خوب جزوه برمیدارد و یک واو را از قلم نمی اندازد و از بس میگوید "استاد عقب افتادیم. آرومتر بگید لطفا!" که هر کلاسی را به کلاس دیکته تبدیل میکند (!)، اینها واقعا جویندة دانش اند؟!
لابد شنیده اید که آخوندی از پسرش پرسید "میخواهی چه جور آدمی شوی؟" پسرک گفت "میخواهم مثل تو شوم". پدره ناراحت میشود و میگوید "ما میخواستیم حضرت علی (ع) شویم، این شدیم؛ وای به حال تو که میخواهی مثل من شوی!"
من اما میگویم "وای به حال اینهایی که حتی نمیخواهند مثل ما شوند" .
سلام
فقدان دانشگاه یعنی فقدان توجه به علم . این فاجعه به تبع بزرگان به نسل جدید و دانشجویان هم تسری دارد . در پاسخ های پیشین به دوستان هم گفتم که دانشجویان وارثان این نظام معیوب و البته حاملان آن هستند .
متاسفانه نگاه مدرک گرایی و بازاری به مقاطع بالا هم وارد شده است .
اولین سوالی که در کلاس می شود نحوه امتحان است .
واقعاً اسف انگیز است .
من در رشته خودم حدود 10 سال پیش مقطع ارشد را خوانده ام الان در رشته جدید راحت می توانم بگویم انگیزه ها بشدت مبتذل و متفرعنانه و شده است .
سلام به خانم مهندس عزیز
اولن روزتون که چند روز پیش بود مبارکا باشه!بعد هم که خب علت چرایی این امور همون عرضه و تقاضاست دیگه. سیاستگزاری های کاری این مملکت بر مبنای مدرکه! صرفا مدرک. یه تیکه کاغذ همین!حالا هرچی تعداد این تیکه های کاغذ بیشتر باشه امتیازت بالا تر میره. و کیفیت این وسط کاملا مغفول میمونه.
شما ببین یه جوون پا میشه میره خواستگاری اولین سوالی که ازش میپرسن چیه بعد از به نام خدا و نام و نام خانوادگی!!!؟! در ازاش مادر مادموازل عروس خانوم چطور دخترش رو پرزنت میکنه؟!
این آفت هم در راستای دیگر خلقیات ما ایرانیان پکیج رو کامل میکنه. :/
سلام
توی روزمون یکی تو دانشگاه به من تبریک گفت . یکی دیگه هم اعتراض کرد که چرا به ما تبریک نمی گویید ؟ از ایشان سوال شد که مگه شما مهندسی ؟ ایشان جواب داد بله من جامعه شناسی خونده ام . مهندسی اجتماعی نشنیدین ؟؟؟ بحث بین این دوتا در گرفت و خلاصه اصن یه وعضی
همون روز عصر استاد سر کلاس منطق بهم گفت خانم درست تموم شد دیگه بهت نمی گویند مهندس ها !!
این بود انشای من درباره خاطرات روز مهندس امسال
شما تا فوق لیسانس رفته ای - از فعالیت هایت بگو/ آیا از خودت شروع کرده ای یا فقط نقد می کنی؟
اگرچه شاید شوخی باشد-اما جدی گرفته می شود:
//در ازاش مادر مادموازل عروس خانوم چطور دخترش رو پرزنت میکنه؟!؛- من خودم ترم اول دانشگاه ترک تحصیل کردم به دلیل وجود همین مسایلی که خودتان نوشتید. //
بله یکبار رفته ام . ولی راضی نشده ام الان دارم از مسیر علوم انسانی دوباره امتحان می کنم .
من تمام سعی ام را می کنم که درست عمل کنم . لابد شما انتظار ندارید من اینجا رزومه کاری و تحصیلی بنویسم . اگر سوال مشخصی بپرسید پاسخ می دهم .
متاسفم که می نویسم و وقت تلف می کنم !
من دیگر لزمی نمی بینم ، به مرثیه سرایی ، بپردازم !
شما از چه مایی ! حرف می زنی ، کدام ما چه می کنیم ، من و تو که ما نیستیم ؟
من دانش فیلسوفی ندارم و نمی توانم در حد دانشی و مباحثاتی شما قاطی و پاتی بشوم !
تلاشی که نتیجه ای جز موی داغ شدن نداشته باشد ، بهتر است که بریده شود .
انتظار پاسخی هم ندارم ، جمع شما بهتر است که باشد و اگر خواست ، خود به چرایی هایش برسد ، نوشته های تیر در کمان !! من در پی چرایی های دیگری ست و با چرایی !! فیلسوفی شما هم فرق می کند .
موفق باشید
بدرود
چرا نیستیم ؟ ما من و شماییم .
ما اگر غیر از مرثیه سرایی کار دیگری هم بکنیم می شود به آینده امیدوار بود در غیر این صورت نه . منظورم از مرثیه سرایی تکرار حرفهایمان است .
این ها که گفته اید نشان می دهد ناراحتید اما نمی دانم چرا ؟
درود .
در یک وبگردی به وبلاگ شما رسیدم . چون این یادداشت را برای پست بیش از یکماه قبل می نویسم ( آنچه عقلانی است ... ) ، اگر خواستید می توانید تاییدش کنید ببریدش به کامنت های همان پست و یا هر تصمیم دیگر !
سالها پیش در نزدیکی روستایی مشغول راهسازی بودیم . راه باید از میان زمینهای کشاورزی می گذشت . بعضی ها نمی گذاشتند . زنی بچه هایش را آورد و جلوی بلدوزر گذاشت . شکی نداشتم که می خواسته ما را بترساند . با بلدوزر رو به جلو رفتیم . بچه هایش فرار کردند . بچه ی بزرگترش از او پرسید : مامان چرا خودت نمیایی با ما بریم زیر خاک ؟ !!! این روایت اول . روایت دوم . همانجا . چندصدمتر قبل . همین حکایت تکرار شد . اینبار مادر با فرزندی در بغل . هر چه بلدوزر جلو می رفت مادر ، محکمتر به زمین می چسبید . مانده بودم . درمانده بودم . بلدوزر که نزدیک شد ، مادر بچه اش را با نیرویی عجیب ، سه چهار متر آنطرفتر پرت کرد تا در خطر نباشد بچه اش . خودش اما خوابید همانجا !
قضاوت با شما . اما من گمان می کنم هر دو مادر در لحظه ی تصمصم گیری بهترین تصمیم را گرفتند . همینطور مادر روایت شما . ... شاد باشید و پایدار .
سلام
ممنون از توجه شما ... قضاوتی شاید لازم نباشد
سلام
مدتهاست و تازه نیست که تحصیل مدارک عالیه بجای علم یک علاقمندی نیست یک چیز باکلاس و مد روز است مثلا اینکه یک بی ام دابلیوی اسپرت کوپه بخری برای خودت!
بزرگ ترین نقص و اشکال نظام آموزشی و فرهنگی مملکت باز هم در این مورد خودنمایی می کند.
کسی بدنبال استعداد و علاقه اش نمی رود. نظامی هم در شناساندن این مهم به فردی کمک نمی کند. از سویی در فرهنگ جاری (یا همان ضد فرهنگ واقعی) محتوا و مفهوم نیز مثل خیلی موارد دیگر بی ارزش و غیرضرور و از آن بدتر کم فایده و بیحاصل دیده می شود.
عین خود دانشگاه رفتن! بروی تحصیل را با مشقت و هزینه ها تحمل کنی و به بالاترین سطوح برسی در بهترین دانشگاه های کشور که آخرش بشوی چی؟ استاد حق التدریس در فلان دانشگاه آزاد و علمی کاربردی و ارگانی ِ دیگر که تعدادشان ازقارچ های طبیعی کشور هم بیشتر شده و آنجا به عده ای آدم بی شوق و گمشده و بی هدف به زور فرمول و علم و سواد زورچپان کنی و حرمتت از نگهبان دانشگاه هم کمتر. حقوقی هم اگر میدهند از پول تو جیبی دانشجوهایت کمتر (چه برسد به شهریه های هنگفت شان) و تازه آن هم آخر سال یا آخر ترم.
به همین ترتیب انگیزه های رنگ باخته برای اهالی تپل هیات علمی و باسابقه تر ها هم مطرح است. همین سیاق در آموزش متوسطه و آموزش پرورش و فنی حرفه ای و ....
آخر این همه بی سواد پر مدعای کارنکن که دانشگاه ها تحویل جامعه می دهند به چه درد می خورد؟
یک صدم بلکه یک هزار این ها (آنها که عاشق تحصیل و آموختن و پیشرفت دادن علم و صنعت و سواد و فرهنگ و شعور جامعه اند) بروند دانشگاه ... مخلص کلام : یکی مردجنگی به از صد هزار ...
ما خودمان میان این هزارتوی بی سرانجامی گم شدیم و ... سر درد دلمان باز شد بی هوا !
سلا مت ، موفق و اگردست داد شادکام باشید.
سال و روزهای بهتری در پیش داشته باشید
با ارادت واحترام بی پایان.
سلام جناب هستونک
هزار توی بی سر انجامی را می شود جایی قطع کرد. در همین سیستم و نظام معیوب و پر از درد و مرض متخصصان و اهل اندیشه ای هم رشد کرده اند ... گیرم که همین جا نمانده اند یا اگر مانده اند حرمت و قدر ندیده اند.
می شود یک دینامیت گذاشت و کل سیستم را فرستاد هوا
آن وقت در خلاء می شود کاری کرد ؟ البته که نه .
ممنون برای آرزوهای خوب رفیق
سلام.
خدا بیامرز دکتر حسین شکویی استاد جغرافیا و همشهری شما که خودش را در علمش غرق کرده بود، 10- 15 سال قبل موضوع علم فروشی! و بلبشوی آموزش عالی را طی مقاله ای علمی علنی کرد و به گوش همه رساند. وی این سبک آموزش را با عنوان "مغدیسم" معرفی کرد. مغدیسم کلمه ای فرانسوی است از ریشه "مغد" به معنای "گند" و "کثافت" و حقا" که عنوان شایسته ای است.
اساتیدی دیگر بعدا" این موضوع را بسط دادند و نوشتند که مثلا" در زمان گذشته و در عصر سنت طبیب رایگان طبابت می کرد و طب آموزش می داد؛ در عصر مدرن در قبال دریافت پول این امور انجام می شد و در عصر پست مدرن دانشمندان طب، ویروس و مرض تولید می کنند تا بتوانند دارو و واکسن بیماری تولیدی را به فروش برسانند و انتفاع مادی ببرند.
مشکل علم فروشی(البته علم جزوه ای) در رشته های علوم انسانی دو چندان است، اساتید رشته های پزشکی یا فنی مهندسی به غیر از درآمد شغل آموزش دانشگاه، از مشاغل دیگرشان به اندازه مکفی درآمد کسب می کنند و معمولا" نیازی به این شارلاتان بازی ها ندارند. بیچاره کسی که درسی خوانده و مثلا" دکترای علوم سیاسی شده است توی این شیرتوشیر اقتصادی چطور می تواند گلیم مخارج زندگی را از آب بیرون بکشد جز از راه...
سلام
بقول آن شاعر
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
دکتر شکویی گفته اند و ما همه شنیده ایم و گذاشته ایم و گذشته ایم . ای کاش الان هم من نوعی فکر نکنم با نوشتن این چند خط مسئولیتم رفع شد و دیگر بقیه تقصیر دیگران است .
آدم بالطبع راحت طلبه. وقتی هم که قدر و اجری برای زحمت و تلاش وجود نداشته باشه راحت طلبی بیشتر میشه. کم هستند کسانی که برای پیشبرد واقعی علم زحمت و تلاش پیشه میکنند. و همینها موندگارند
سلام
طبیعتن جامعه در همه ابعادش بالانس می شود و یک جوری در همه زمینه ها یکسان...به قول آن رفیق سفرکرده : جامعه ...همه چیزش باید...باشد.
...
با تاخیر روز مهندس رو تبریک می گم