فرزانه جون جمله خیلی دقیق و درسته اما نویسندشو نشناختم. من توی وبلاگم راجع به زیبایی می نویسم. آدرس وبلاگم اینه: http://zibakade.persianblog.ir آدر سایت هم:http://zibakade.com
سلام. به دیده ی من این سخن پاسخ به همه کسانی است که "عمل" را ناگزیر بر "نظر" ترجیح می دهند. اما "عمل" ی که پشتوانه ی "نظر"ی درخوری نداشته باشد ره به ترکستان می برد. این است که طباطبایی هماره روی این نکته تاکید ورزیده که یک ملت روی مفاهیم خودش می ایستد و هیچ تغییر اجتماعی بدون تغییری در مبانی اندیشه ای یک ملت امکان پذیر نیست.
سلام با ایستادن روی مفاهیم خود بسیار موافقم . عجب اینکه چرا چنین استدالالی غالباً از دید روشنفکران و اهالی اندیشه دور می ماند
سلام علیکم. از نظر معرفتی، شک دارم جمله ی ایشان معنا داشته باشد. بزرگترین فیلسوفان و عارفان و صوفیان و دانشمندان تاریخ بشر، می بینی آراء جفنگ هم دارند. ظاهراً «آگاهی» خارج از انسان نیست. معنای سخن ایشان ظاهراً معادل این است که اگر به آگاهی دست پیدا کنی دیگر نمی توان آگاهی را از تو جدا کرد. البته من شک دارم در درستی ی این ادعا.
سلام آرا جفنگ اسمش آگاهی نیست آقای سید محمدی ....معنای حرف ایشان به فرض دوم شما نزدیک تر است . شک شما هم بجاست .
جور دیگه ای از این جمله رو خونده بودم جایی که اگه با این توضیح همراه شه شاید شکی که جناب سید عباس دارند برطرف بشه: منظور از آگاهی اینجا فارغ از محتوای درست یا نادرست اونه بلکه بیشتر "دانستن چیزی" معنا میده. یعنی اگه من بدونم ماست سیاهه(محتوای اشتباه)، نمیتونم به هر نحوی این دانسته رو از خودم برونم. مگر اینکه به دیگری دروغ بگم یا پنهان کاری کنم.
پس از 5 ماه جستجو امروز به طور تصادفی یافتمش بدون اینکه انگیزه ی جستجو داشته باشم. اقبال خوش به این می گویند!! هنوز این کتاب از "مسکوب" را نخوانده ام اما وصفش را بسیار شنیده ام. دریغم آمد که شما و خوانندگان تان نیز از آن بهره ای نجویید. خوش و شادمان باشید.
گمان می کنم این جمله مطلق نباشد چه بسیار آگاهی ها و بیداریها که ره به ترکستان برده اند تضمینی برای تداوم کسب آگاهی وجود ندارد مگر اینکه به قول درخت آن آگاهی رو به تکامل مد نظر باشد.
آنجا هم آن کسان که آگاه و بیدار شده اند ره به ترکستان برده اند نه خود آگاهی . چیزی که می گویی قهقرا ی تاریخی است . به زوال رفتن آگاه شدگان و بیدار شدگان است که اتفاقا موضوع پژوهش های طباطبایی در کتابهایش است . او می خواهد بفهمد با اینکه آگاهی از بین نرفته و هست ، چرا این طور شده است ؟
سلام تعجب میکنم ار بعضی دوستان. آگاهی اگر شما را به ترکستان و بیراهه برد که آگاهی نیست. آگاهی شاید تنهایی، اضطراب و بیقراری را از پی داشته باشد اما محال است که تو را به بیراهه برد. رها از چار چوب کاش مثالی میزدند از بسیار آگاهی هایی که ره به ترکستان برده اند.
سلام حتی اگر همان ها باشد هم باز آگاهی سقط کردنی نیست
و اما مثال : 1- در حوزه سیاسی و در داخل کشور : از نام بردن افراد معذورم اما دقت بفرمایید خیلی از کسانی که الان دارند تیشه به ریشه جامعه می زنند و بلای جان مردم شده اند، در ابتدای راه صرفاً شعور و آگاهی آنها از متوسط جمع بالاتر بوده و متعاقباً شاخص شده اند و وقتی شاخص شدند در موقعیت های ویژه قرار گر فتند ولی از آن پس روند آگاهی و خردورزی حضرات سیر تکاملی را طی نکرده و تمایلات منفعت طلبانه یا جزم اندیشانه به مرور جایگزین آگاهی و آرمانهای ابتدای راه شده. 2- در حوزه سینما: آیا کارگردانهایی را نمی شناسید که آثار حیرت آوری خلق می کنند اما بعد افول می کنند و به مهمل سازی می افتند در داخل کشور کسانی داریم که آثار آخرشان وهن فهم مخاطب بوده البته در کشورهای دیگر هم مثال کم نیست. 3- التفاتی داشته باشید به سرنوشت رهبران انقلابهای جهان. 4- گوشه چشمی داشته باشیم به آگاهانی که منفعلانه رفتار می کنند. یعنی فرد بینش آگاهانه ای نسبت به وضعیت پیرامونی دارد اما از بلوغ عملگرایی برخوردار نیست که به نوعی بیانگر سقط جنین آگاهی است. و .... . می ترسم ادامه دهم دوستان خوش خنده روده بر شوند
ببین ... اینها که تو گفته ای آگاهی نیست . یک جا قبل تر گفتم آگاهی یعنی فهمیدن و دانستن اینکه موضعی که الان ایستاده ام کجاست . این فرق دارد با اینکه من بعنوان یک شخص یا ما بعنوان یک ملت چیزکی از دور ببینیم و بفهمیم . یک پنجره های کوچکی برایمان باز شود و توهم آگاهی به ما دست بدهد . خوب این اصلا سقط کردن لازم ندارد . این جا اصلا نطفه ای بسته نشده آگاهیی در کار نیست من در مورد خودم می گویم . من ابداً آگاه نیستم . منظور طباطبایی آگاهی تاریخی است . آگاهی به معنای اندیشه ای . آگاهی به این که من کجا هستم و چرا ؟ نسبت آگاهی با عمل هم مقوله دیگریست
این مقیاس با مثالهای تو ارتباط معنایی هم ندارد و با آنها برآورده نمی شود
این عبارت او، البته چیزی فراتر از یک «جمله ی قصار» است که بخواهد اندر فوائد آگاهی باشد... برای نمونه خوب است، بدانیم چند و چون «آگاهی» که طباطبایی از آن سخن می گوید چیست و نسبتش با دانستن و ندانستن و جهل و آراء جفنگ و ترکستان کدام است! گذشته از این، باز بد نیست بدانیم که «تقدم و تاخر» در باب نظر و عمل، اصلا می تواند ارتباطی با آگاهی داشته باشد و دقیق تر بگوییم، آیا اصلا مبانی معرفتی و مفهومی، همچند آگاهی در این عبارت است؟ البته من شک دارم! خود طباطبایی بارها از آنکه آراء اش را تخلیص کنند و یا با چینشی برون متنی تفسیر کنند، شکایت داشته، که به گمانم شکایت به جایی بوده. باری، آنچه از این عبارت او، البته در دل پروژه ی مطالعاتی او می توان فهمید، نه دادن بار مثبت به آگاهی است و نه سر دادن شعار یا جمله ی قصاری در وصف آن است. برعکس، «آگاهی» به عنوان یک مفهوم هگلی، اولا صورتی فراتر از دوگانه ی نظر/عمل دارد، دوم آنکه بی ارتباط با «راه به ترکستان بردن یا نبردن» است و سوما، نکته ای فراسوی مرزهای اخلاقیات فردی و احوال شخصی است. آگاهی، مفهومی سوبژکتیو نیست و صرفا بار نظری ندارد، برای مثال تحلیل خود طباطبایی از مواجهه ی ما با آگاهی تاریخی ایرانی، گرته برداری شده از پیچیده ترین مفاهیم دیالکتیک هگلی است. توضیح آنکه در دیالکتیک هگلی، تاریخ صحنه ی نیل به سوی خودآگاهی و دانش مطلق است و این موضوع، نه برای تک سوژه ی فردی، که برای «مطلقی» دست می دهد که خویش را به وساطت تاریخ می اندیشد. با این وصف، نه هگل، و لاجرم نه طباطبایی، در مقام تجویز نسخه ی ایدئولوژیک نیستند که عمل باید بر نظر مبتنی باشد یا برعکس، مساله این جاست که تفکر فلسفی-دیالکتیکی اینان، ایضاح مفهومی این دقیقه است که: موضوع بسی پیچیده تر از این دوگانه سازی هاست... و آخر نکته این که، مراد از آگاهی، نمی تواند «دانستن» به معنایی مصطلح باشد. برای مثال، هگل در بخش دیالکتیک خدایگان و بنده، در پدیدارشناسی، نشان می دهد که چگونه آگاهی ارباب از خویش، تابع وجود دیگری، یعنی بنده است. مساله اینجاست که وضعی که ارباب و بنده در آن به آگاهی از وجود خویش می رسند، نه همچون یک باور، دانستن و علم یافتن؛ بل همچون وضعی از تعادل نیروهای عینی و حتا بیرون تر از آگاهی فردی آنان است، چنانکه دست بر قضا، آگاهی فردی آنان، بیشتر از خود بی گانگی است تا خودآگاهی تاریخی... به هر رو، پیچیدگی ها و ظرایف اندیشه ی هگل و طباطبایی بسیار بیشتر از این چند نکته ی مختصر است که به آن اشاره کردم و شخصا ترجیح می دهم تا زمانی که پروژه و پروبلماتیک گسترده ی او را، عمیقا فهم نکردم، اظهار نظری نکنم و با چنین حدی از شناخت و یک چنین نقل قول بیرون از متنی، نسبتی سلبی و یا ایجابی با اندیشه ی او نگیرم...
این جمله از دل تحلیل ایشان از آگاهی تاریخی ایرانیان برداشته شده است . از میان سلسله صحبت های شفاهی ایشان در جلسات نقد کتاب دیباچه ای به انحطاط ... اکنون با شما همدلم که برخی مفاهیم را نمی توان کوتاه کرد و به ایجاز گفت. چه بسا کژفهمی هایی را بینجامد که بدتر از نفهمیدن باشند.
نویسنده: مرد ارباب و سرور و سالار زنپنجشنبه 14 دی1391 ساعت: 23:59حالا بهتر شد و جایی برای یاوه گویی ها احمق ها باقی نمی مونهنویسنده: مرد ارباب و سرور و سالار زنجمعه 15 دی1391 ساعت: 0:0خلیل بی مقدار دقیقا تو سرور=خدمتکار و نوکر زن ها هستی فردی پست و حقیرنویسنده: زن مایه کرکره خنده/زن دلقک عالم و آدمجمعه 15 دی1391 ساعت: 0:2فرزانه احمق دون ژوان احمق بخندید تا منم به ریش شماها بخندم
پرداختن به این نکته که "مراد از آگاهی نمی تواند «دانستن» به معنای مصطلح باشد" نیازی به غلطیدن در ورطه اطناب ممل ندارد که این وادی هم چیزی است از جنس همان ایجاز مخل. و البته باور بر اینکه برداشت دوستان از آگاهی معنای عامیانه و تهی از خردورزی و ... است خیلی ساده اندیشانه است.
سلام فرزانه با وبلاگت از طریق مطالعه کامنتهای وبلاگ آقای راثی پور آشنا شدم و بسیار خوشوقت شدم. مخصوصا از آنروی که از طریق وبلاگ شما با سایت دکتر جواد طباطبایی - که من با وجود نداشتن تخصص در علوم انسانی اورا بزرگترین و آپدیت ترین فیلسوف حال حاضر ایران میدانم- آشنا شدم. ردیات دکتر طباطبایی بر آرا سروش و شریعتی و کلا مقوله ی "روشنفکری دینی " را بسیار منطقی و صحیح میدانم. برآنم که مطالعه ی بیشتری در خصوص آرایشان داشته باشم. شما اهل کدامین دیارید؟
سلام جناب اردوغان من هم از آشنایی با شما خوشوقتم ... در مورد توصیفتان از طباطبایی برای من زود است اظهار نظری کنم . من هم در پی رسیدن به هسته تفکرات ایشان هستم و در شناختن افکارشان مبتدی ام دیار آذربایجان ... شهر تبریز
شاید باید خیلی زیاد به فن فلسفه وارد بود! من نیستم. برای همین این جمله را همانطور که برخی از دوستان فهمیدند میفهمم و میگویم چطور میشود اثبات کرد که مطلقا سقط جنین درمورد آگاهی امکان پذیر نیست؟!
ضمنا اگر کسی آنقدر آگاه نباشد که بلفرض صرف اینکه به او بگویند نفهم! نفهمد! ....والا چه عرض کنم ؟!!!!
گمان نمی کنم فلسفه فنی داشته باشد ... راهها و منظرهای مختلفی هم برای فهم یک جمله هست . حالا تو دنبال چه جور اثباتی هستی ؟ کاش آن فعل همین قدر عریان گفته می شد ... معلوم است که به هزار رنگش آراسته اند و هزار زیورش آویخته اند.
سلام بر فرزانه فرزانه من این روزها اصلا دل خوشی از این کلی گویی ها و هایدیگری صحبت کردن ها ندارم. خب البته که در دوران تکامل بشر انسان رشد می کند و آگاه می شود و بهتر و انسانی تر می زید ولی واقعیت این است که به قول اقتصاددانها در بلند مدت همه ما مرده ایم.
در کوتاه مدت نشانه ها امیدوار کننده نیستند و انگار این نطفه را تا زمان زایمان راه درازی است ...
اما نسبت به همشهری تان (جناب طباطبایی) حس دوگانه ای دارم حتما انتقاد کردنش را دیده اید. مثلا در مورد زیباکلام تمام زندگی اش را رو می کند و آخر سر هم می گویند که بحث من اصلا شخصی نیست یا در مورد آشوری یا در مورد حسین نصر و کلا در مورد همه. هنوز ندیده ام از کسی تعریف کنند!! در مورد فیلسوف بودن ایشان شکی نیست.
سلام شاید اگر براحتی می توانستم برچسب کلی گویی و هایدگری صحبت کردن بزنم گوش کردن به درسهایش و خواندن کتابهایش مرا هم خسته می کرد.
من دارم سعی می کنم مسئله این آدم را بفهمم . این که تو می گویی دید جامعه شناسانه است . دید وبری است و خیلی هم خوش بینانه است و یک طوری دل خوشکنک است . طباطبایی دید اندیشه ای و فلسفی دارد نه جامعه شناختی و از این لحاظ همان است که گفته ای یعنی راه دراز و ... در کل خوب نبودن اوضاع
همشهری من مثل خیلی دیگر از تبریزیها رک گو و شاید هم کمی گوشت تلخ است حتی عده ای می گویند اقبال به او و کتابهایش بخاطر همان زیر میز همه زدن است . اما در نگاه بی طرفانه این همان نقادی است که لازمش داریم که تشنه اش هستیم . حرفهای او چیزی را در ما به جنبش در می آورد . به نظر من ما این را لازم داریم .
نقدهایش بیراه هم که نیست . البته تعریف هم کم نمی کند . منتها از آنهایی تعریف می کند که فهمیدن شان را لازم داریم نه ستایششان را .
فرزانه جان ببخش که اینقدر دیر به دیر و اینقدر کم فرصت سر زدن به نوشته هایت را پیدا میکنم اما به اینجا که میرسم نمیدانم کدام پستت را بخوانم. طباطبایی یکی از آن معدود اندیشمندانی است که در سکوت و بی هیاهو کار میکند. تاریخ اندیشه سیاسی اش -اگر اشتباه نکنم اسمش را - یکی از بهترین کارهاست که در این حیطه انجام شده. واقعا نمی فهمم کجای این جمله سخت یا غیر قابل فهم است. خب البته که چنین جملاتی وقتی از متن منفک میشوند، به چندین معنا تأویل میشوند ولی از قضا این جمله چندان تاویل پذیر هم نیست، خیلی سرراست است.
همین دیر به دیر را هم لطف می کنی محبوبه جان ... خواندن اینها اگر ضروری باشد مهم نیست کی خوانده بشوند . همین طور است او از مغضوبین و اخراجیهای دانشگاههای ایران است .
درست است این جمله را من بعد از شنیدن حدود 9 ساعت از جلسه نقد کتابش از قول خودش انتخاب کرده ام . صد البته دوست داشتم همه آن مفاهیم را خلاصه کنم و اینجا بیاورم که نمی شد . فکر کردم این جمله برای زدن یک جرقه فکری خوب است . تفسیرهای مختلف هم نشان می دهد این قابلیت را دارد ... من هم مثل تو فکر می کنم .
این نطفه به این راحتیها بسته نمیشـود. و بهزعــم ِ من هـرآینه که کج رجزدن بیاغـازی، هـرآنچه بـود؛ نـابــود میشـود. بگـذریم از مـاجـرای ِ تلخ ِ عالمان ِ بیعمـل ...
بله قرن ها طول می کشد ... از نظر من عالمان بی عمل اصلاً ارتباطی به این نطفه ندارند کار روشنفکر عمل نیست یا خلق دوگانه ای مقابل آگاهی کار روشنفکر شاید مراقبت از این نطفه است .
سلام من به قول یکی از دوستان یه جمله از پوپر یاد گرفتم همه جا به کار می بندم! ظاهر جمله خوب است و یه جورایی برای درنگ , مناسب است... اما ابطال پذیر نیست هر جا بخواهیم مثالی بزنیم (فردی یا اجتماعی) در باب سقط و اینا خیلی راحت می شود گفت که بعله اینجا نشان می دهد که نطفه آگاهی اساساً بسته نشده است.
سلام خوب است ...جای آچار فرانسه کار می کند ولی نه برای هر پیچ و مهره ای اگر ابطال پذیر بود علمی بود ؟ شاید بجای اینکه دنبال دلیل برای رد و اثباتش بگردیم اول بفهمیمش بهتر هم باشد . قرار که نیست تکلیف یک اندیشه با یک جمله روشن یا تاریک شود . مثل یک رشته نخ دنبالش را بگیرم و برویم جلو تر ...
آگاهی، اگر آگاهی باشد؛ هرگز نسبتی با سقط و سقوط نخواهد داشت. وهم آگاهی است که گاها" اگر شانس یار باشد، تشخیص داده می شود و سقط نه ممکن که واجب می شود. نگهداری و وضع حمل جنین وهم آگاهی، نوزادش یا عقب مانده است و اسیر نقص مادرزاد، یا زنده نمی ماند تا به بلوغی برسد. یقینی که آگاهی را حقیقی کند، کجاست؟
سلام من و شما درک مشترکی از این جمله داریم
اما برخلاف شما من فکر نمی کنم برای حقیقت یافتن آگاهی نیاز به یقینی باشد برعکس شاید باید دامن را از چه یقین است پیراست و به همه چیز شک کرد .
بهزعم ِ من آنچه عمل میخـوانیماش صرفا اجرا نیست فـرزانه. همان مراقبت هم از جانب ِ همهی ِ آنانی که آگاه شدهاند زمانی؛ صورت نگرفت و نخواهد گرفت. آگاهانی که انزوا پیشه میکنند وُ به مراقبت از انچه هست در دنیای ِ فردیشان بسنده میکنند. همهچیـز نسبیست ... با اینهمه به امید ِ قرنهـا بعد ...
فرزانه جان آنچه به عنوان معانی نهفته در ورای این جمله بیان می کنی از متن کلماتی که در پستت آمده نه به سادگی که به دشواری هم قابل استنباط نیست. معنای این کلام هرچه که باشد در این روزگاری که نسبی گرایی مستمسک سهل الوصولی برای خیلی از مباحثات است، مقاومت در قبال مطلق نبودن این جمله خیلی جای درنگ و تامل دارد.
بیراه نیست نیکا جان جدا کردن یک جمله از بستر یک اندیشه عریض کار بخردانه ای نیست که من کرده ام .اگر چه نسبی گرایی برای من یکی مستمسک نیست اما بهر حال هدف من هم همین درنگ و تامل بود که تو به آن رسیده ای
سلام خدمت استاد طباطبایی ارادت داریم و از محضر ایشان درس ها کسب کرده ایم مخصوصا سری کتابهای زوال اندیشه ی سیاسی و نقدهای ایشان به ترجمه های علوم انسانی و در س گفتارهای هگل و مکیاولی و... ایشان حق بزرگی بر گردن نحیف بنده دارند! در نگاه اول جمله ی زیبایی ست و تلمیح قشنگی دارد اما ... در این خاک خرد سوز! سقط جنین هم حلال است. چه بسیار کسانی را دیده ام آگاه و نیمه آگاه که چنان بازگشت به عقبی داشته اند که... اما در کل منظور استاد از افراد است نه فرد. بذر آگاهی که پاشیده شد و اگر چیزی در جامعه فهمیده شد فرآیندش برگشت ناپذیر است. وقتی چیزی را فهمیدی ، فهمیدی...
سلام خانم مهرگان. فن بعضی فلسفه ها این است: یک چیزی در وبلاگت از یک نفر که مورد علاقه ات است نقل کنی، و سپس به هر کس که نق و نوق کرد و زیر پرچم آن استاد (آن هم استادی متواضع و فروتن مانند دکتر سیدجواد طباطبائی، که می شود او را در کنار تناول صد مَن عسل، تناول کرد) نرفت، یک پاراف مناسب تقدیم کنی.
سلام ای محمدرضا. طبق فهم فعلی ی من، نه فقط تک تک فردها، بلکه جوامع هم دچار انحطاط ِ پس از «رُشد نسبی / رسیدن به آگاهی ی نسبی» می شوند. کاملاً ممکن است بشوند. و کلی تر می گویم. طبق فهم فعلی ی من، احتمالاً، اگر حکم قطعی در یک مورد بشود درباره ی انسان صادر کرد، آن حکم احتمالاً قابل تعمیم به جامعه است، و اگر نتوان حکم قطعی در یک مورد (= یک موضوع) در مورد انسان صادر کرد، آن حکم را در مورد جامعه هم نمی توان به طور قطعی صادر کرد. تأمل کن. این دیدگاه من، یعنی
«احتمالاً، اگر حکم قطعی در یک مورد بشود درباره ی انسان صادر کرد، آن حکم احتمالاً قابل تعمیم به جامعه است، و اگر نتوان حکم قطعی در یک مورد (= یک موضوع) در مورد انسان صادر کرد، آن حکم را در مورد جامعه هم نمی توان به طور قطعی صادر کرد»
را، مقایسه کن با عبارت موجز و صد مدل تفسیرشدنی ی
«نطفه آگاهی که بسته شود ، سقط جنین در مورد آگاهی امکان پذیر نیست»
از استاد محترم دکتر سیدجواد طباطبائی. ببین از کدام این دیدگاهها، چیز احتمالاً مفید، می توان بیرون کشید.
سلام زیبا بود . آگاهی هم مثل جنین ناقص و نیازمند متولد می شود یا بالغ و رسیده که می شود از درخت عدم می افتد پایین؟
موضوعی را علم کردم در آن بوق استکباری که جای بحث های مستدل و منطق پذیرتان تویش خیلی خالی است هنوز. درباره مهریه !
سلام متوجه حرفت یا سوالت نشدم هستونک منظورت این است که آگاهی ممکن است ناقص الخلقه باشد ؟ من ترجیح می دهم اسم چنین کج و معوجی را آگاهی نگذارم بله خدمت می رسیم با بضاعت ناچیز
لطفا با نگاه حلال دانلود کنید نحوه خوابیدن روی... http://amin-davari.blogfa.com/ ساندیس خور دوباره شروع به کار کرد نظر در مورد قالب یادتون نره التماس دعا
آگاهی در هر حال نقطۀ درنگی است. حتی گاهی آگاهی از آگاهی قبلی هم اینگونه است. آگاهی اگر تکانی ایجاد نکند آگاهی نیست و پس از آن هم - پس از تکانی که ایجاد کرده - قابل پاک شدن نیست.
در ضمن فرزانۀ گرامی تولدتان را تبریک می گویم! تولد نیز یک نوع آگاهی است، آگاهی ِ دوباره از خود که درنگی را می طلبد. شاد و سلامت و سرفراز باشید.
[گل]
سلام ممنون مرز روشنی عزیز... نمی دانم تولد من از آن نوعی است که می گویی یا ... سپاس برای آرزوهای خوب
در جاهلستان هر سوسویی ، روشنایی بخش راه فرو روی در جاهلیت است . این سید طباطبایی اگر اینقدر مطرح است ، اول بیاید تاریخ “ سیدی “ خودش را بشکافد . جمله ناقص مثل قران از فیلسوف های اگاه وطنی در این برهه بسیاری را بخود مشغول کرده است . اگاهی با منافع مادی و طبقاتی و جعرافیایی و تاریخی در هم تنیده و در چالش است در نتیجه نطفه این اگاهی متفاوت و متغییر بسته شده و امکان سقط هم دارد . تازه جنین می تواند ناقص و معیوب و ناهماهنگ و .. هم بسته شود ، اگاهی هم در این جاهلستان ایرانی مثل جنین می شود .
با این مانیفست شما چطور نفس تان بالا می آید هنوز ؟؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز، " هی، من می خواهم رازهایی را به شما بگویم؛ اصولی که آرزو دارید در مورد ما بدانید و ما مردان اصلا نمی خواهیم شما آن ها را بشناسید، چون بازی را می بازیم. " مایلم هر آن چه از مردان که باید بدانید ولی نمی دانید را به شما بگویم تا بهتر بتوانید در موردشان تصمیم بگیرید یا با آن ها رابطه برقرار کنید، یا حتی بتوانید تشخیص دهید مردی شما را بازی می دهد یا واقعا دوستتان دارد. این آدرس بلاگمه { http://mamarda.mihanblog.com }، ببینید و بعد در صورت تمایل منو با نام .: ما مردا :. لینک کنید، بعد خبر بدید تا بلافاصله لینکتان کنم، من سراغ هر وبلاگی برای تبادل لینک نمی روم. با تشکر از مطالب خوبتون. موفق باشید.
دریغ که ابطال پذیری دانایی ام را و خود ناشناسی آگاهی ام را به چلیپا کشیدند و اینک در هیچ ترانه ی شناخته شده ای نامی از من و گل سرخ یخ زده ام نیست گلی که یخ زدمش! ...
شاید به همین دلیله که برخی ترجیح میدن همیشه در جهالت خودشون باقی بمونن. ترجیح میدن از ابتدا وارد راهی نشن که بازگشت نداره. وقتی سر ِ نخ ِ آگاهی رو در دست بگیری، تا انتها دنبالش می کنی
سلام
جالب بود
ولی سید جواد رو نمی شناسم
سلام
ایشان پژوهشگر حوزه تاریخ و فلسفه و سیاست اند.
فرزانه جون جمله خیلی دقیق و درسته اما نویسندشو نشناختم.
من توی وبلاگم راجع به زیبایی می نویسم.
آدرس وبلاگم اینه: http://zibakade.persianblog.ir
آدر سایت هم:http://zibakade.com
ممنون ... گمانم شناختنش را لازم هم ندارید.
سلام
نکته جالبی بود
سلام
سلام.
به دیده ی من این سخن پاسخ به همه کسانی است که "عمل" را ناگزیر بر "نظر" ترجیح می دهند. اما "عمل" ی که پشتوانه ی "نظر"ی درخوری نداشته باشد ره به ترکستان می برد. این است که طباطبایی هماره روی این نکته تاکید ورزیده که یک ملت روی مفاهیم خودش می ایستد و هیچ تغییر اجتماعی بدون تغییری در مبانی اندیشه ای یک ملت امکان پذیر نیست.
سلام
با ایستادن روی مفاهیم خود بسیار موافقم . عجب اینکه چرا چنین استدالالی غالباً از دید روشنفکران و اهالی اندیشه دور می ماند
سلام
پس مسألهی مهمتر، موانع آگاهی است.
سلام
بله موانع آگاهی ولی نه هر آگاهی ... آگاهیی که نسبت دیروز و امروز ما را با هم معلوم کند.
سلام
دکتر شریعتی هم جمله ای دارد با این مضمون که فهمیدن دنده عقب نداره و راه برگشت نداره
سلام
من هم جمله ای از دوران شریعتی خوانی ام بیاد دارم اینکه به کسی می توان گفت نبین می توان گفت نشنو ولی نمی توان گفت نفهم !
ولی الان با زیرکانه ترین روشها به خیلی ها می گویند نفهم و آنها هم اطاعت می کنند بی آن که بدانند . اصلاً کاری که خود شریعتی می کرد یکی از همان ها بود .
چه نیکو انتخابی ! بسته شده نطفه خیلی مهم است.
اما ما که زنیم خوب میدانیم جنین اگر پیش از یا پس از موعد پا به عرصه بگذارد ، به درد صاحاب نمی خورد .
این اتفاقی است که بارها در تاریخ ما افتاده منیر جان ... نطفه هایی که به درد صاحاب نخورده اند.
سلام
بی شک آنکه قدم در راه دشوار دانستن گذاشت به سرازیری آسان آگاهی هم خواهد رسید
سلام
ولی آگاهی سرازیری آسان ندارد !
وقتی سقط جنین هم از روی آگاهی باشد؛ جنین به دنیا نیامده هم که ما داد قتلش را سر دادیم، شاید روزی بفهمد چه کار نیکویی در حقش شده.
ولی این جا سقط کردن ممکن نیست !
با سلام
این نطفه از چه چیزی بسته شده که سقط جنینش امکان پذیر نیست این مهم است.
سلام
نطفه جایی شکل می گیرد که موضع ایستادن خود را ببینیم.
سلام علیکم.
از نظر معرفتی، شک دارم جمله ی ایشان معنا داشته باشد. بزرگترین فیلسوفان و عارفان و صوفیان و دانشمندان تاریخ بشر، می بینی آراء جفنگ هم دارند. ظاهراً «آگاهی» خارج از انسان نیست.
معنای سخن ایشان ظاهراً معادل این است که اگر به آگاهی دست پیدا کنی دیگر نمی توان آگاهی را از تو جدا کرد.
البته من شک دارم در درستی ی این ادعا.
سلام
آرا جفنگ اسمش آگاهی نیست آقای سید محمدی ....معنای حرف ایشان به فرض دوم شما نزدیک تر است .
شک شما هم بجاست .
جور دیگه ای از این جمله رو خونده بودم جایی که اگه با این توضیح همراه شه شاید شکی که جناب سید عباس دارند برطرف بشه:
منظور از آگاهی اینجا فارغ از محتوای درست یا نادرست اونه بلکه بیشتر "دانستن چیزی" معنا میده. یعنی اگه من بدونم ماست سیاهه(محتوای اشتباه)، نمیتونم به هر نحوی این دانسته رو از خودم برونم. مگر اینکه به دیگری دروغ بگم یا پنهان کاری کنم.
کاملا صحیح ...
سلام.
البته، سقط جنین همیشه ممکنه، اما ظاهرا اینجا طباطبایی بیشتر سیر تکاملی آگاهی مورد نظرشه.
سلام
ولی آن که سقط می شود آگاهی نیست .
http://mypersianbooks.files.wordpress.com/2013/01/aghlani-meskoob.pdf
پس از 5 ماه جستجو امروز به طور تصادفی یافتمش بدون اینکه انگیزه ی جستجو داشته باشم. اقبال خوش به این می گویند!! هنوز این کتاب از "مسکوب" را نخوانده ام اما وصفش را بسیار شنیده ام. دریغم آمد که شما و خوانندگان تان نیز از آن بهره ای نجویید. خوش و شادمان باشید.
سپاس
با سلام اگر ممکن است پیرامون مقالات جواد طباطبایی نیز مطالبی بیانگارید.ممنون عزیز
سلام
هر آنچه پیرامون ایشان بخواهید در سایت شخصی شان موجود است .
گمان می کنم این جمله مطلق نباشد
چه بسیار آگاهی ها و بیداریها که ره به ترکستان برده اند
تضمینی برای تداوم کسب آگاهی وجود ندارد مگر اینکه به قول درخت آن آگاهی رو به تکامل مد نظر باشد.
آنجا هم آن کسان که آگاه و بیدار شده اند ره به ترکستان برده اند نه خود آگاهی .
چیزی که می گویی قهقرا ی تاریخی است . به زوال رفتن آگاه شدگان و بیدار شدگان است که اتفاقا موضوع پژوهش های طباطبایی در کتابهایش است . او می خواهد بفهمد با اینکه آگاهی از بین نرفته و هست ، چرا این طور شده است ؟
من با رها از چارچوب ها موافقم.
جمله بسیار عمیقی است فرزانه جان و درکش بسیار ساده...تعجب می کنم چطور بعضی مفهوم را نگرفته اند که خودش طنزی است...
چه می شود گفت بی بی گل ... طنز اگر نباشد که
سلام
تعجب میکنم ار بعضی دوستان.
آگاهی اگر شما را به ترکستان و بیراهه برد که آگاهی نیست.
آگاهی شاید تنهایی، اضطراب و بیقراری را از پی داشته باشد اما محال است که تو را به بیراهه برد.
رها از چار چوب کاش مثالی میزدند از بسیار آگاهی هایی که ره به ترکستان برده اند.
سلام
حتی اگر همان ها باشد هم باز آگاهی سقط کردنی نیست
و اما مثال :
1- در حوزه سیاسی و در داخل کشور : از نام بردن افراد معذورم اما دقت بفرمایید خیلی از کسانی که الان دارند تیشه به ریشه جامعه می زنند و بلای جان مردم شده اند، در ابتدای راه صرفاً شعور و آگاهی آنها از متوسط جمع بالاتر بوده و متعاقباً شاخص شده اند و وقتی شاخص شدند در موقعیت های ویژه قرار گر فتند ولی از آن پس روند آگاهی و خردورزی حضرات سیر تکاملی را طی نکرده و تمایلات منفعت طلبانه یا جزم اندیشانه به مرور جایگزین آگاهی و آرمانهای ابتدای راه شده.
2- در حوزه سینما: آیا کارگردانهایی را نمی شناسید که آثار حیرت آوری خلق می کنند اما بعد افول می کنند و به مهمل سازی می افتند در داخل کشور کسانی داریم که آثار آخرشان وهن فهم مخاطب بوده البته در کشورهای دیگر هم مثال کم نیست.
3- التفاتی داشته باشید به سرنوشت رهبران انقلابهای جهان.
4- گوشه چشمی داشته باشیم به آگاهانی که منفعلانه رفتار می کنند. یعنی فرد بینش آگاهانه ای نسبت به وضعیت پیرامونی دارد اما از بلوغ عملگرایی برخوردار نیست که به نوعی بیانگر سقط جنین آگاهی است.
و ....
.
می ترسم ادامه دهم دوستان خوش خنده روده بر شوند
ببین ... اینها که تو گفته ای آگاهی نیست . یک جا قبل تر گفتم آگاهی یعنی فهمیدن و دانستن اینکه موضعی که الان ایستاده ام کجاست . این فرق دارد با اینکه من بعنوان یک شخص یا ما بعنوان یک ملت چیزکی از دور ببینیم و بفهمیم . یک پنجره های کوچکی برایمان باز شود و توهم آگاهی به ما دست بدهد . خوب این اصلا سقط کردن لازم ندارد . این جا اصلا نطفه ای بسته نشده آگاهیی در کار نیست
من در مورد خودم می گویم . من ابداً آگاه نیستم .
منظور طباطبایی آگاهی تاریخی است . آگاهی به معنای اندیشه ای .
آگاهی به این که من کجا هستم و چرا ؟
نسبت آگاهی با عمل هم مقوله دیگریست
این مقیاس با مثالهای تو ارتباط معنایی هم ندارد و با آنها برآورده نمی شود
این عبارت او، البته چیزی فراتر از یک «جمله ی قصار» است که بخواهد اندر فوائد آگاهی باشد...
برای نمونه خوب است، بدانیم چند و چون «آگاهی» که طباطبایی از آن سخن می گوید چیست و نسبتش با دانستن و ندانستن و جهل و آراء جفنگ و ترکستان کدام است!
گذشته از این، باز بد نیست بدانیم که «تقدم و تاخر» در باب نظر و عمل، اصلا می تواند ارتباطی با آگاهی داشته باشد و دقیق تر بگوییم، آیا اصلا مبانی معرفتی و مفهومی، همچند آگاهی در این عبارت است؟ البته من شک دارم!
خود طباطبایی بارها از آنکه آراء اش را تخلیص کنند و یا با چینشی برون متنی تفسیر کنند، شکایت داشته، که به گمانم شکایت به جایی بوده.
باری، آنچه از این عبارت او، البته در دل پروژه ی مطالعاتی او می توان فهمید، نه دادن بار مثبت به آگاهی است و نه سر دادن شعار یا جمله ی قصاری در وصف آن است.
برعکس، «آگاهی» به عنوان یک مفهوم هگلی، اولا صورتی فراتر از دوگانه ی نظر/عمل دارد، دوم آنکه بی ارتباط با «راه به ترکستان بردن یا نبردن» است و سوما، نکته ای فراسوی مرزهای اخلاقیات فردی و احوال شخصی است.
آگاهی، مفهومی سوبژکتیو نیست و صرفا بار نظری ندارد، برای مثال تحلیل خود طباطبایی از مواجهه ی ما با آگاهی تاریخی ایرانی، گرته برداری شده از پیچیده ترین مفاهیم دیالکتیک هگلی است.
توضیح آنکه در دیالکتیک هگلی، تاریخ صحنه ی نیل به سوی خودآگاهی و دانش مطلق است و این موضوع، نه برای تک سوژه ی فردی، که برای «مطلقی» دست می دهد که خویش را به وساطت تاریخ می اندیشد. با این وصف، نه هگل، و لاجرم نه طباطبایی، در مقام تجویز نسخه ی ایدئولوژیک نیستند که عمل باید بر نظر مبتنی باشد یا برعکس، مساله این جاست که تفکر فلسفی-دیالکتیکی اینان، ایضاح مفهومی این دقیقه است که: موضوع بسی پیچیده تر از این دوگانه سازی هاست...
و آخر نکته این که، مراد از آگاهی، نمی تواند «دانستن» به معنایی مصطلح باشد. برای مثال، هگل در بخش دیالکتیک خدایگان و بنده، در پدیدارشناسی، نشان می دهد که چگونه آگاهی ارباب از خویش، تابع وجود دیگری، یعنی بنده است. مساله اینجاست که وضعی که ارباب و بنده در آن به آگاهی از وجود خویش می رسند، نه همچون یک باور، دانستن و علم یافتن؛ بل همچون وضعی از تعادل نیروهای عینی و حتا بیرون تر از آگاهی فردی آنان است، چنانکه دست بر قضا، آگاهی فردی آنان، بیشتر از خود بی گانگی است تا خودآگاهی تاریخی...
به هر رو، پیچیدگی ها و ظرایف اندیشه ی هگل و طباطبایی بسیار بیشتر از این چند نکته ی مختصر است که به آن اشاره کردم و شخصا ترجیح می دهم تا زمانی که پروژه و پروبلماتیک گسترده ی او را، عمیقا فهم نکردم، اظهار نظری نکنم و با چنین حدی از شناخت و یک چنین نقل قول بیرون از متنی، نسبتی سلبی و یا ایجابی با اندیشه ی او نگیرم...
این جمله از دل تحلیل ایشان از آگاهی تاریخی ایرانیان برداشته شده است . از میان سلسله صحبت های شفاهی ایشان در جلسات نقد کتاب دیباچه ای به انحطاط ... اکنون با شما همدلم که برخی مفاهیم را نمی توان کوتاه کرد و به ایجاز گفت. چه بسا کژفهمی هایی را بینجامد که بدتر از نفهمیدن باشند.
نویسنده: مرد ارباب و سرور و سالار زنپنجشنبه 14 دی1391 ساعت: 23:59حالا بهتر شد و جایی برای یاوه گویی ها احمق ها باقی نمی مونهنویسنده: مرد ارباب و سرور و سالار زنجمعه 15 دی1391 ساعت: 0:0خلیل بی مقدار دقیقا تو سرور=خدمتکار و نوکر زن ها هستی فردی پست و حقیرنویسنده: زن مایه کرکره خنده/زن دلقک عالم و آدمجمعه 15 دی1391 ساعت: 0:2فرزانه احمق دون ژوان احمق
بخندید تا منم به ریش شماها بخندم
پرداختن به این نکته که "مراد از آگاهی نمی تواند «دانستن» به معنای مصطلح باشد" نیازی به غلطیدن در ورطه اطناب ممل ندارد که این وادی هم چیزی است از جنس همان ایجاز مخل.
و البته باور بر اینکه برداشت دوستان از آگاهی معنای عامیانه و تهی از خردورزی و ... است خیلی ساده اندیشانه است.
سلام،
اما اگر رشد نکند، چه خواهد شد؟
سلام
اگر رشد نکند لاجرم نطفه زنده ای نبوده است .
سلام فرزانه
با وبلاگت از طریق مطالعه کامنتهای وبلاگ آقای راثی پور آشنا شدم و بسیار خوشوقت شدم. مخصوصا از آنروی که از طریق وبلاگ شما با سایت دکتر جواد طباطبایی - که من با وجود نداشتن تخصص در علوم انسانی اورا بزرگترین و آپدیت ترین فیلسوف حال حاضر ایران میدانم- آشنا شدم.
ردیات دکتر طباطبایی بر آرا سروش و شریعتی و کلا مقوله ی "روشنفکری دینی " را بسیار منطقی و صحیح میدانم. برآنم که مطالعه ی بیشتری در خصوص آرایشان داشته باشم.
شما اهل کدامین دیارید؟
سلام جناب اردوغان
من هم از آشنایی با شما خوشوقتم ... در مورد توصیفتان از طباطبایی برای من زود است اظهار نظری کنم .
من هم در پی رسیدن به هسته تفکرات ایشان هستم و در شناختن افکارشان مبتدی ام
دیار آذربایجان ... شهر تبریز
بسیار عالی!
شاید باید خیلی زیاد به فن فلسفه وارد بود! من نیستم. برای همین این جمله را همانطور که برخی از دوستان فهمیدند میفهمم و میگویم چطور میشود اثبات کرد که مطلقا سقط جنین درمورد آگاهی امکان پذیر نیست؟!
ضمنا اگر کسی آنقدر آگاه نباشد که بلفرض صرف اینکه به او بگویند نفهم! نفهمد! ....والا چه عرض کنم ؟!!!!
گمان نمی کنم فلسفه فنی داشته باشد ... راهها و منظرهای مختلفی هم برای فهم یک جمله هست .
حالا تو دنبال چه جور اثباتی هستی ؟
کاش آن فعل همین قدر عریان گفته می شد ... معلوم است که به هزار رنگش آراسته اند و هزار زیورش آویخته اند.
سلام بر فرزانه فرزانه
من این روزها اصلا دل خوشی از این کلی گویی ها و هایدیگری صحبت کردن ها ندارم.
خب البته که در دوران تکامل بشر انسان رشد می کند و آگاه می شود و بهتر و انسانی تر می زید ولی واقعیت این است که به قول اقتصاددانها در بلند مدت همه ما مرده ایم.
در کوتاه مدت نشانه ها امیدوار کننده نیستند و انگار این نطفه را تا زمان زایمان راه درازی است ...
اما نسبت به همشهری تان (جناب طباطبایی) حس دوگانه ای دارم حتما انتقاد کردنش را دیده اید. مثلا در مورد زیباکلام تمام زندگی اش را رو می کند و آخر سر هم می گویند که بحث من اصلا شخصی نیست یا در مورد آشوری یا در مورد حسین نصر و کلا در مورد همه. هنوز ندیده ام از کسی تعریف کنند!!
در مورد فیلسوف بودن ایشان شکی نیست.
سلام
شاید اگر براحتی می توانستم برچسب کلی گویی و هایدگری صحبت کردن بزنم گوش کردن به درسهایش و خواندن کتابهایش مرا هم خسته می کرد.
من دارم سعی می کنم مسئله این آدم را بفهمم . این که تو می گویی دید جامعه شناسانه است . دید وبری است و خیلی هم خوش بینانه است و یک طوری دل خوشکنک است .
طباطبایی دید اندیشه ای و فلسفی دارد نه جامعه شناختی و از این لحاظ همان است که گفته ای یعنی راه دراز و ... در کل خوب نبودن اوضاع
همشهری من مثل خیلی دیگر از تبریزیها رک گو و شاید هم کمی گوشت تلخ است حتی عده ای می گویند اقبال به او و کتابهایش بخاطر همان زیر میز همه زدن است . اما در نگاه بی طرفانه این همان نقادی است که لازمش داریم که تشنه اش هستیم . حرفهای او چیزی را در ما به جنبش در می آورد . به نظر من ما این را لازم داریم .
نقدهایش بیراه هم که نیست .
البته تعریف هم کم نمی کند . منتها از آنهایی تعریف می کند که فهمیدن شان را لازم داریم نه ستایششان را .
فرزانه جان ببخش که اینقدر دیر به دیر و اینقدر کم فرصت سر زدن به نوشته هایت را پیدا میکنم اما به اینجا که میرسم نمیدانم کدام پستت را بخوانم.
طباطبایی یکی از آن معدود اندیشمندانی است که در سکوت و بی هیاهو کار میکند. تاریخ اندیشه سیاسی اش -اگر اشتباه نکنم اسمش را - یکی از بهترین کارهاست که در این حیطه انجام شده.
واقعا نمی فهمم کجای این جمله سخت یا غیر قابل فهم است. خب البته که چنین جملاتی وقتی از متن منفک میشوند، به چندین معنا تأویل میشوند ولی از قضا این جمله چندان تاویل پذیر هم نیست، خیلی سرراست است.
همین دیر به دیر را هم لطف می کنی محبوبه جان ... خواندن اینها اگر ضروری باشد مهم نیست کی خوانده بشوند .
همین طور است او از مغضوبین و اخراجیهای دانشگاههای ایران است .
درست است این جمله را من بعد از شنیدن حدود 9 ساعت از جلسه نقد کتابش از قول خودش انتخاب کرده ام . صد البته دوست داشتم همه آن مفاهیم را خلاصه کنم و اینجا بیاورم که نمی شد .
فکر کردم این جمله برای زدن یک جرقه فکری خوب است .
تفسیرهای مختلف هم نشان می دهد این قابلیت را دارد ... من هم مثل تو فکر می کنم .
این نطفه به این راحتیها بسته نمیشـود. و بهزعــم ِ من هـرآینه که کج رجزدن بیاغـازی، هـرآنچه بـود؛ نـابــود میشـود. بگـذریم از مـاجـرای ِ تلخ ِ عالمان ِ بیعمـل ...
بله قرن ها طول می کشد ... از نظر من عالمان بی عمل اصلاً ارتباطی به این نطفه ندارند کار روشنفکر عمل نیست یا خلق دوگانه ای مقابل آگاهی کار روشنفکر شاید مراقبت از این نطفه است .
سلام
من به قول یکی از دوستان یه جمله از پوپر یاد گرفتم همه جا به کار می بندم! ظاهر جمله خوب است و یه جورایی برای درنگ , مناسب است... اما ابطال پذیر نیست هر جا بخواهیم مثالی بزنیم (فردی یا اجتماعی) در باب سقط و اینا خیلی راحت می شود گفت که بعله اینجا نشان می دهد که نطفه آگاهی اساساً بسته نشده است.
سلام
خوب است ...جای آچار فرانسه کار می کند ولی نه برای هر پیچ و مهره ای
اگر ابطال پذیر بود علمی بود ؟
شاید بجای اینکه دنبال دلیل برای رد و اثباتش بگردیم اول بفهمیمش بهتر هم باشد . قرار که نیست تکلیف یک اندیشه با یک جمله روشن یا تاریک شود . مثل یک رشته نخ دنبالش را بگیرم و برویم جلو تر ...
سلام.
آگاهی، اگر آگاهی باشد؛ هرگز نسبتی با سقط و سقوط نخواهد داشت. وهم آگاهی است که گاها" اگر شانس یار باشد، تشخیص داده می شود و سقط نه ممکن که واجب می شود.
نگهداری و وضع حمل جنین وهم آگاهی، نوزادش یا عقب مانده است و اسیر نقص مادرزاد، یا زنده نمی ماند تا به بلوغی برسد.
یقینی که آگاهی را حقیقی کند، کجاست؟
سلام
من و شما درک مشترکی از این جمله داریم
اما برخلاف شما من فکر نمی کنم برای حقیقت یافتن آگاهی نیاز به یقینی باشد برعکس شاید باید دامن را از چه یقین است پیراست و به همه چیز شک کرد .
بهزعم ِ من آنچه عمل میخـوانیماش صرفا اجرا نیست فـرزانه. همان مراقبت هم از جانب ِ همهی ِ آنانی که آگاه شدهاند زمانی؛ صورت نگرفت و نخواهد گرفت. آگاهانی که انزوا پیشه میکنند وُ به مراقبت از انچه هست در دنیای ِ فردیشان بسنده میکنند. همهچیـز نسبیست ...
با اینهمه به امید ِ قرنهـا بعد ...
می دانم از چه می گویی ....
فرزانه جان
آنچه به عنوان معانی نهفته در ورای این جمله بیان می کنی از متن کلماتی که در پستت آمده نه به سادگی که به دشواری هم قابل استنباط نیست.
معنای این کلام هرچه که باشد در این روزگاری که نسبی گرایی مستمسک سهل الوصولی برای خیلی از مباحثات است، مقاومت در قبال مطلق نبودن این جمله خیلی جای درنگ و تامل دارد.
بیراه نیست نیکا جان
جدا کردن یک جمله از بستر یک اندیشه عریض کار بخردانه ای نیست که من کرده ام .اگر چه نسبی گرایی برای من یکی مستمسک نیست اما بهر حال هدف من هم همین درنگ و تامل بود که تو به آن رسیده ای
سلام
خدمت استاد طباطبایی ارادت داریم و از محضر ایشان درس ها کسب کرده ایم مخصوصا سری کتابهای زوال اندیشه ی سیاسی و نقدهای ایشان به ترجمه های علوم انسانی و در س گفتارهای هگل و مکیاولی و... ایشان حق بزرگی بر گردن نحیف بنده دارند!
در نگاه اول جمله ی زیبایی ست و تلمیح قشنگی دارد
اما ...
در این خاک خرد سوز! سقط جنین هم حلال است. چه بسیار کسانی را دیده ام آگاه و نیمه آگاه که چنان بازگشت به عقبی داشته اند که...
اما در کل منظور استاد از افراد است نه فرد. بذر آگاهی که پاشیده شد و اگر چیزی در جامعه فهمیده شد فرآیندش برگشت ناپذیر است. وقتی چیزی را فهمیدی ، فهمیدی...
سلام
بنده هم در حال کسب ام
سلام خانم مهرگان. فن بعضی فلسفه ها این است:
یک چیزی در وبلاگت از یک نفر که مورد علاقه ات است نقل کنی، و سپس به هر کس که نق و نوق کرد و زیر پرچم آن استاد (آن هم استادی متواضع و فروتن مانند دکتر سیدجواد طباطبائی، که می شود او را در کنار تناول صد مَن عسل، تناول کرد) نرفت، یک پاراف مناسب تقدیم کنی.
سلام ای محمدرضا.
طبق فهم فعلی ی من، نه فقط تک تک فردها، بلکه جوامع هم دچار انحطاط ِ پس از «رُشد نسبی / رسیدن به آگاهی ی نسبی» می شوند. کاملاً ممکن است بشوند. و کلی تر می گویم. طبق فهم فعلی ی من، احتمالاً، اگر حکم قطعی در یک مورد بشود درباره ی انسان صادر کرد، آن حکم احتمالاً قابل تعمیم به جامعه است، و
اگر نتوان حکم قطعی در یک مورد (= یک موضوع) در مورد انسان صادر کرد، آن حکم را در مورد جامعه هم نمی توان به طور قطعی صادر کرد.
تأمل کن. این دیدگاه من، یعنی
«احتمالاً، اگر حکم قطعی در یک مورد بشود درباره ی انسان صادر کرد، آن حکم احتمالاً قابل تعمیم به جامعه است، و
اگر نتوان حکم قطعی در یک مورد (= یک موضوع) در مورد انسان صادر کرد، آن حکم را در مورد جامعه هم نمی توان به طور قطعی صادر کرد»
را، مقایسه کن با عبارت موجز و صد مدل تفسیرشدنی ی
«نطفه آگاهی که بسته شود ، سقط جنین در مورد آگاهی امکان پذیر نیست»
از استاد محترم دکتر سیدجواد طباطبائی. ببین از کدام این دیدگاهها، چیز احتمالاً مفید، می توان بیرون کشید.
سلام
زیبا بود .
آگاهی هم مثل جنین ناقص و نیازمند متولد می شود یا بالغ و رسیده که می شود از درخت عدم می افتد پایین؟
موضوعی را علم کردم در آن بوق استکباری که جای بحث های مستدل و منطق پذیرتان تویش خیلی خالی است هنوز.
درباره مهریه !
سلام
متوجه حرفت یا سوالت نشدم هستونک منظورت این است که آگاهی ممکن است ناقص الخلقه باشد ؟ من ترجیح می دهم اسم چنین کج و معوجی را آگاهی نگذارم
بله خدمت می رسیم با بضاعت ناچیز
اوهوم :)
لطفا با نگاه حلال دانلود کنید
نحوه خوابیدن روی...
http://amin-davari.blogfa.com/
ساندیس خور دوباره شروع به کار کرد نظر در مورد قالب یادتون نره
التماس دعا
سلام.
منظور بنده از یقین، چیزی مثل یقین به رفع تشنگی توسط آب است.
منظور من هم شک روشمند تا رسیدن به آنجاست
کسی میگفت زمانی به جایی میرسی که اگر نخواهی هم دانشت بالا میرود دست خودت نیست...
آگاهی در هر حال نقطۀ درنگی است. حتی گاهی آگاهی از آگاهی قبلی هم اینگونه است. آگاهی اگر تکانی ایجاد نکند آگاهی نیست و پس از آن هم - پس از تکانی که ایجاد کرده - قابل پاک شدن نیست.
در ضمن فرزانۀ گرامی تولدتان را تبریک می گویم! تولد نیز یک نوع آگاهی است، آگاهی ِ دوباره از خود که درنگی را می طلبد. شاد و سلامت و سرفراز باشید.
[گل]
سلام
ممنون مرز روشنی عزیز... نمی دانم تولد من از آن نوعی است که می گویی یا ... سپاس برای آرزوهای خوب
در جاهلستان هر سوسویی ، روشنایی بخش راه فرو روی در جاهلیت است .
این سید طباطبایی اگر اینقدر مطرح است ، اول بیاید تاریخ “ سیدی “ خودش را بشکافد .
جمله ناقص مثل قران از فیلسوف های اگاه وطنی در این برهه بسیاری را بخود مشغول کرده است .
اگاهی با منافع مادی و طبقاتی و جعرافیایی و تاریخی در هم تنیده و در چالش است در نتیجه نطفه این اگاهی متفاوت و متغییر بسته شده و امکان سقط هم دارد .
تازه جنین می تواند ناقص و معیوب و ناهماهنگ و .. هم بسته شود ، اگاهی هم در این جاهلستان ایرانی مثل جنین می شود .
با این مانیفست شما چطور نفس تان بالا می آید هنوز ؟؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز،
" هی، من می خواهم رازهایی را به شما بگویم؛ اصولی که آرزو دارید در مورد ما بدانید و ما مردان اصلا نمی خواهیم شما آن ها را بشناسید، چون بازی را می بازیم. " مایلم هر آن چه از مردان که باید بدانید ولی نمی دانید را به شما بگویم تا بهتر بتوانید در موردشان تصمیم بگیرید یا با آن ها رابطه برقرار کنید، یا حتی بتوانید تشخیص دهید مردی شما را بازی می دهد یا واقعا دوستتان دارد. این آدرس بلاگمه { http://mamarda.mihanblog.com }، ببینید و بعد در صورت تمایل منو با نام .: ما مردا :. لینک کنید، بعد خبر بدید تا بلافاصله لینکتان کنم، من سراغ هر وبلاگی برای تبادل لینک نمی روم.
با تشکر از مطالب خوبتون.
موفق باشید.
فرزانه جان تولدت مبارک. دیر پای و دیر زی.
مرسی شیرینم
دریغ
که ابطال پذیری دانایی ام را
و خود ناشناسی آگاهی ام را
به چلیپا کشیدند
و اینک
در هیچ ترانه ی شناخته شده ای
نامی از من
و گل سرخ یخ زده ام نیست
گلی که یخ زدمش!
...
شاید به همین دلیله که برخی ترجیح میدن همیشه در جهالت خودشون باقی بمونن. ترجیح میدن از ابتدا وارد راهی نشن که بازگشت نداره. وقتی سر ِ نخ ِ آگاهی رو در دست بگیری، تا انتها دنبالش می کنی
ترجیح واضح آسودگی در ندانستگی
سلام
آیا خود شما که ناقل این سخن هستید این جمله را قبول دارید؟
اگر قبول دارید لطفا یک معنای واضخ از آن بنویسید. یا فایده این جمله را بیان فرمایید.
سلام
بله کم و بیش قبول دارم
شرح معنای واضحش یک کتاب می شود . می توانید به آثار آقای طباطبایی مراجعه کنید
راستی من به این جا لینک دادم
موفق باشید