از شنیدن یک خبر هیجان زده می شوی می توانی هیجانت را در همان لحظه با یک توئیت به تمام دنبال کننده های نا شناست انتقال بدهی ... می توانی عکسهای خانوادگیت را به تمام دوستانت در دنیا نشان بدی ... می توانی حس هایت را هر لحظه روی استاتوس فیس بوک بنویسی و منتشر کنی ... می توانی با چرخیدن در پلاس خبرهای مهم آبکی و غیر آبکی را بخوانی و لایک بزنی ....می تونی ایونت درست کنی و همه دوستانت را باخبر کنی....می توانی پتیشن درست کنی و از تمام دنیا برای یک موضوع نظر موافق جمع کنی و همه را متحد کنی ... می شود لحظات تنهایی ات را با یک دوست که در جایی دور یک گجت الکترونیکی متصل به شبکه در دست دارد تقسیم کنی و گپی بزنی .
حقیقتش وبلاگستان هیجان هیچ کدام از این فضا ها را ندارد ... خاموش است و دور از هیاهو و به نظر من در مقابل همه آن فضاهای بالایی. وبلاگ فقط در انتظار خواننده ایست که بخواندش بفهمدش و همین . اگر دوست داشت نظرش را بگوید و چیزی بنویسد مثل حاشیه نوشتن در کتاب و اگر نه ساکت از آنجا عبور کند بلاگر لازم نیست مینیمال بنویسد ، تند تند بنویسد و مصور یا مصوت کند متنش را . مجبور نیست نوشته اش درباره خبرهای روز باشد . می تواند بی توجه به سطح بشکافد و به عمق برود. شاید برای همین وبلاگ نزدیک ترین فضای مجازی به کتاب است .
تو از نوشته هایش یاد می گیری از شعر هایش لذت می بری در جهانی از تصاویرش از زندگی غرق می شوی با افکارش آشنا می شوی. او به آرامی می نویسد از آنچه درباره دنیا می فهمد ، آنچه که می خواند ، فیلم هایی که می بیند و تجربه هایی که زندگی می کند.
یاد می گیری که همیشه کسانی هستند که جور دیگری فکر می کنند عقاید دیگری دارند و یاد می گیری که افکارت را چگونه با آنها در میان بگذاری که با هم بیشتر بفهمید و این دلپذیر است و وبلاگستان را شایسته احترام می کند.
هر وبلاگ برشی از زندگی یک انسان است اگر خوب باشد . این خوبی نه بخاطر موضوعات تب دار و تند و خصوصی، نه بخاطر کامنتهای چند صد تایی ، نه به جهت عکس ها و شکلک های غریب و نه به جهت تعداد پست ها ست و نه به این خاطر که مثلاً خیلی وقت است نویسنده اش وبلاگ دارد در واقع بیشتر وبلاگهای خوب ، خوب اند فقط چون برای مخاطب خود احترام و شعور قائلند.
وبلاگ های خوب مخاطبانشان را به بهانه های واهی رها نمی کنند و خود را مسئول کلماتی می دانند که در فضای مجازی رها می کنند.
مایه خوشحالی است که وبلاگ های خوب همزبان ما بسیارند می توانی دانه دانه شان را از گوشه کنار شبکه بیابی و همراهشان شوی چه بسا آنها می توانند مسیر فکری و برنامه زندگیت را تغییر بدهند.
وقتی چرخی در چند وبلاگ خوب می زنی حس می کنی بیشتر از قبل می فهمی حس می کنی با کسی که این مطلب را نوشته چقدر نزدیکی ! حتی اگر هیچ تصوری از چهره اش نداشته باشی . دوست داری بقیه حرف هایش را هم بشنوی و این طوری خواننده آن وبلاگ می شوی ... و دوست نویسنده اش .
از نظر من در دوستی های وبلاگی اگر چه مرز واضح و مشخصی بین دنیای حقیقی و مجازی وجود ندارد ضرورتی هم ندارد عمدی در بهم آمیختن مرزها داشته باشیم . شاید بهتر است بگذاریم دنیای مجازی ، مجازی بماند . بجای مخلوط کردن همه چیز با هم شاید بهتر است معنی دوستی را باز تعریف کنیم .
دوستی که هم بشود با او کوه رفت ، هم سینما رفت ، هم بحث کرد سر موضوعات مشترک ، هم به خانه اش رفت و مقیم شد و هم برایش کادوی تولد گرفت ، هم غم و دلتنگی ات را با او شریک شد و هم ماشینش را قرض کرد ... دوستی است که در سنتها تعریف شده است و البته نباید به تحمیل این معنای سنتی به دنیای مجازی اصرار کرد. دنیای مجازی قواعد تازه ای لازم دارد . قواعدی که دوستی ها را در عین مجازی بودن ، عمیق تر ، پایدار تر و ارزشمند تر از دوستی های سنتی کرده است .
پ. ن : به بهانه 16 شهریور روز وبلاگستان فارسی
سلام
برای من و خیلی ها وبلاگ و وبلاگ نویسی نوعی سوپاپ اطمینان برای کم کردن فشار های زندگی است، به هر حال مطلب پخته و واقع بینانه ای نوشتید.
سلام بر شما
و راهی برای تحمل اکنون ... امیدوارم همین طور باشد
درست ترین حرف ممکن.
و نظر ممکن
نوشته ی گیرایی بود حق با شماست. اما همین وبلاگستان نیز گاهی پلیدیهای خاص خودش را دارد به نظر شما چه می شود که گاهی حتا کار کامنت نویسی تا انجا کش می اید که با چکمه های کثیف و لب و لوچه های آویخته از عبوس زهد آ به منزل ات می ایند تا کتاب ها کتابخانه ات را به هم بریزند و ... .
موافقم ، علاوه بر پلیدی ، ابتذال و سبکسری هم هست ...
چه می توان کرد ؟ جز خلق کردن نشانه هایی در نفی آنها و پناه بردن به گوشه های دنج
سلام
تا حد زیادی موافقم. اما دوستان وبلاگی ای دارم که دوست حقیقی شده ایم و مانده ایم. مثل برادر مثل خواهر.
قواعد را انسانها تعریف می کنند . البته گاهی یادشان می رود!
سلام
آقا همان حد زیاد ما را بس
قواعد درست و ارزشمند در پی آزمون و خطاها تعریف می شوند . آدمها باید حاضر باشند بهای آزمون و خطاها را بپردازند .
چه خوب توصیف کردی وبلاگستان رو ... اما فکر میکنم هر کسی برای بودن در اینجا هدف مشخصی داره (شایدم نداره) و اگر کسی اومده که فقط مجاز بمونه و دوستاش هم مجاز بمونن یک هدفه ... که خوبم هست . اما اگه یکی مث من از دیو و دد بیرون از خودش و درون خودش ملوله و رفیقش آرزوست هم ، آمده که صدااهای تازه بشنوه و نگاههای تازه ببینه و باهاشون بستنی و شام بخوره هدف دیگریه ...که این هم خوب است . طی سفر یک ماهه ام به ایران با همه کم بودن وقتم و اعتراض های به جای خواهر جانم اینا ... دیدن دوستان مجازی اتفاق خجسته ای بود برام ... فرصت کم بود وگرنه خوشحالیمون بیشتر میشد اگر بچه های بیشتری رو میتونستم به کلبه ام دعوت کنم یا دعوتشون رو برای پارک و شام و کوه و ... با جان بپذیرم . شبی رو که با چند دوست تازه گذروندم توی خونه ام فراموش نمیکنم . خوبیش هم اینه که اگر از دیدن هم راضی نبوده باشیم خب دیگه نمیبینیم ... قراردادی نبستیم با هم (:
توصیفم به نظرم کامل نیست البته ... بعد های دیگری هم هست
فکر نمی کنم کسی آمده باشد که مجازی بماند ...برخی از رابطه ها قابلیت تغییر شکل دارند و می توانند خیلی گسترده بشوند .هیچ ایرادی ندارد . محمد رضا گفت من هم تجربه دارم که دوستان می توانند هم حقیقی و هم مجازی باشند .
من بیشتر حرفم این است که نباید برای تبدیل اینها به همدیگر اصرارکرد . یک بار جمع شدن و دیدن هم حتما خیلی دلپذیر خواهد بود اما باید دید در ادامه چه خواهد شد ؟ ضمناً یادت باشد که تو مسافر بودی در ایران می دانستی که دیگر نخواهی بود .
سلام علیکم.
من و ستاریان در عالم اصطلاحاً مجازی وبلاگ و عالم واقعیت چند سال است سعی می کنیم همدیگر را هدایت کنیم، اما نه من هدایت شدم نه اون
یک آقایی بود که خدا را و پیامبران را هیچ کدام را قبول نداشت، و تازگیها دیدم در فیسبوکش شده بود شیعه ی دوازده امامی
وبلاگ به نظر من جایگزین ندارد، و فیسبوک و توئیتر هرچند جهانی تر و معروفتر هستند، اما جایگزین وبلاگ نیستند. آقاهه یا خانمه، 5000دوست فیسبوکی دارد، اما شاید حتا دو پاراگراف مطلب نمی تواند بنویسد. من گمان می کنم در جهان آزاد، امروز، تقریباً همه باید فیسبوک داشته باشند. و البته وبلاگ داشتن یا نداشتن، طبق ذوق و هدف و تمایل افراد است. هرچند گرایش من به وبلاگ بیشتر است، اما گمان می کنم در جهان آزاد الان فیسبوک تقریباً در حکم کارت ویزیت افراد (چه پروفسور چه آدم معمولی) است. من دنبال زندگی و عاقبت فردی می گشتم به نام رضا اقصی. در آمریکا در یک فیسبوک فردی دیدم به نام اقصی (نام کوچکش یادم نیست). مکاتبه کردم. ایشان پسر فردی به نام تیمسار اقصی بود. گفت رضا اقصی احتمالاً از خویشان دور ایشان است اما نه خودش نه پدرش نمی دانستند خویشاوندی چه طور است. یک دکتر اقصی (پزشک) هم در تهران بود. تلفن کردم. همسرش گفت ما ربطی به رضا اقصی و به تیمسار اقصی نداریم. در نهایت، دختر رضا اقصی (رضا اقصی بعد از فوت دکتر غلامحسین مصاحب شده بود سرپرست دایرة المعارف فارسی) را یافتم، و ایشان گفت:
رضا اقصی و تیمسار اقصی و پزشک اقصی، هر سه خویشاوند همند اما ارتباطات خانوادگی کم بود و این سه خانواده نمی دانند در اصل همریشه هستند.
سلام
سعیکم مشکور ! توجه بفرمایید همین که همدیگر را پذیرفته اید به همین شکل دستاورد کمی نیست .
درست است ... وبلاگ کارکرد متفاوتی از شبکه های اجتماعی دارد.
عضویت در شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک بیشتر برای ایجاد ارتباط و دوستی است .
آنهایی که به نوشتن مبتلایند جایشان در وبلاگستان است .
عالی نوشتید و حق مطلب را ادا کردید.
امیدوارم
سلام
مثل همیشه عالی
بجا بود و بموقع و مناسبتی
خیلی با دو پاراگراف آخر موافقم
سلام
دایناسور جان شما هم دست به چوبکاری زدید
سلام
مطلب خوبی بود به بهانه روزی که روح من هم خبر نداشت ازش!
پس یه روزی هم مختص ماهاست...
سلام
چرا ؟ من را بگویید می خواستم اینجا یک جشنواره راه بیندازم و یکی از تندیس های بلورین وبلاگستان را به میله بدون پرچم تقدیم کنم
بی خیال بابا! مدتها بود همچین مطلبی دلی و جانداری قلم نزده بودی. حرفهای دلی خردمندان جور دیگری بر دل می نشینند.
فضاهای مجازی با هم قابل قیاس نیستند و نیازی هم به مقایسه ندارند. هر کدام مشتری خاص خودشان را دارند و این شاکله ها به تناسب ذائقه کاربران جان گرفته.
به هرحال اگر من می خواستم همین حرف را بزنم کلی غر می زدم و بد و بیراه بار خودم و بقیه می کردم بلکه مقصودم را برسانم. خداوکیلی خیلی با پرستیژی فرزانه جان و البته ازنظر من هیچ چیز بهتر از کانالیزه کردن روابط و احترام و پایبندی به مرز های روابط انسانی مختلف نیست.
خانوم ما توی وبلاگستان هم فالو می کنیم شما را هم لایک می زنیم هم پوک می کنیم و هم تگ.
ترسیدم بابا ... چی رو بی خیال نیکا !
فرمول یک اومدی ها... خردمندان کی اند ؟ کار ما غر زدنه دیگر ... تازه این همه غر زدیم دنیا شده این اگر ساکت بودیم ببین چه وعضی ! می شد
قربان لایک و پوک و تگ و فالووت رفیق
اصلش نباشی نیستم
بهترین متنی که میشد برای وبلاگ نوشت... لذت بردم بسیاررررر و به شدت موافقم با تمام معتادیم به فیس بوک وبلاگ برای من مثل کتابه..
و چقدر نگاهها برای روز وبلاگ فرق میکرد.. من میخواستم از سختی های وبلاگ نویسی ایران بنویسم و بیخیال شدم و تو چه زیبا وصف وبلاگ کردی
لذت بردن دوستان لذت ماست مرمر خانوم
سختی هایی که گاهی به مصیبت می کشد برای وبلاگ های جاندار نویسنده اش را تا پشت میله های زندان و اتاق باز جویی می برد
دوستی دارم که بخاطر کامنتهای وبلاگش دو بار باز جویی شد آنهم به روش متشرعانه
اگر شبیه نوشته هایت باشی شک ندارم که خیلی زیبایی ...
راستش انگشت هایم دوسال و نیم بیش تر نیست که دکمه های کیبورد را می شناسند دروغ چرا؟ تا این که دوست عزیزی گفت تو چرا نمی نویسی و سرنوشت دیگری برای انگشت ها و دل و چشمم رقم خورد. حالا فقط این را می دانم که اگر روزی را بدون پرسه زدن در هوای وبلاگستان شب نکنم آن روز روز خوبی نیست.
شیرین من زیبایی در چشمان توست
وبلاگستان بی سفینه غزلش چیزی مثل احساس ناب یک زن کم دارد
سلام
همیشه خوب می نویسی و واکاوی می کنی. حقیقت اینه که من هیچ وقت دوست نداشتم وارد فیس بوک بشم. همیشه کنج دنج وبلاگ رو با دوستهایی که میان و سر میزنن و میخان که بنویسم بسیار دوست دارم. خیلی چیزها ازشون یاد گرفتم و اینجا رو عمیق تر می دونم. گاهی تصویر دوستان رو در ذهنم تصور می کنم و با همون تصویر ذهنی براشون می نویسم. خیلی خوبه راجع به اینکه قواعد دوستی در این دنیای مجاز تعریف بشه و بتونیم دوستیهامون رو عمیق کنیم توی دنیای مجاز یه بحث راه بندازید. شاید فرجی شد.
سلام
دوستان خیلی لطف کرده اند
همان طور که نوشته ام فضاهایشان با هم متفاوت است و اصلاً کاربردهای مختلفی دارند
فیس بوک را من هم برای نوشتن کمتر می پسندم فکر نمی کنم هدف زوکربرگ از ساختنش جایی برای نوشتن باشد . آنجا کتاب چهره هاست .
قواعد دوستی مجازی ...برای بحث خیلی خوبه ! دوستان شروع کنید
سلام.
مطلب جالبی بود.
برای کسی که اهل نوشتنه وبلاگ داشتن از ضروریاته. حسنش اینه که صاحب وبلاگ به مخاطب توجه داره و ناچاره طوری بنویسه که خواننده بتونه ازش سر دربیاره. تنوع مطالب هم بسته به گرایشهای وبلاگنویس میتونه متغیر باشه.
چیزی که باعث شد خودم بیام سراغش تنبلی توی نوشتن بود و البته، به خاطر محدودیت مطبوعات و نشریات، وبلاگ حکم مکملش رو پیدا کرده و با وجود همهی مصائب، توش از چیزهایی میشه نوشت که در حالت عادی، تیغ سانسور بهش مجال ارائه نمیده. لزوما هم حوزهی سیاست و اجتماع منظورم نیست. میتونه یه شعر باشه.
خلاصه، وبلاگنویسی تفریح سالمیه. من که ازش راضیام و دوستان حقیقی و مجازی خوبی از طریقش پیدا کردم
سلام
ممنون ، همین طوره مثل یک دفترچه یادداشت است که بقیه هم می توانند بخوانندش ...کاملاً موافقم من هم بسیار راضیم و برای همین ستوده ام وبلاگستان را
سلام،
این روز برای همه ی وبلاگ نویسها مبارک باشد. حق مطلب را ادا کردی و وبلاگ می تواند مصداق این شعر مولوی باشد که:
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود، استخوان و ریشه ای
با سپاس از شما که این روز را بیادمان انداختی.
سلام
همچنین برای وبلاگ نویس هایی که اطلاع رسانی ها و تاریخ نویسیهای ارزشمندی دارند مثل وبلاگ شما
خیلی خوشم اومد اینکه بسیار ریز شدین
مقایسه نمودین فضاهای مختلف مجازی رو
وبلاگ خوب و نویسنده خوب رو تعریف کردین
و بعد مقایسه بین دوستان دنیای اطراف و دنیای مجازی
و ارزشمندتر بودن دوستان این فضا که خودمم موافقشم
همه و همه به دلم نشست.
خوشحالم که خواندید و خوشحال تر اینکه راضی بودید
سلام فرزانه جان
عجب روزی رو یادمون آوردی دختر! باورم نمیشه الان 4 ساله وارد این وادی شدم و از حاشیه هاش چقدر تلخ و شیرین نصیبم شده.تلخی هایی که بعضا مسیر زندگیم رو عوض کرده و حتا باعث شد کلا یه وبلاگ 3 ساله رو حذف کنم!تلخی هاش رو فاکتور میگیرم و زوم میکنم روی شیرینی های بی نظیرش مثلآ آشنایی با دوستان خوبی که خیلی ازشون یاد گرفتم.و خیلی مدیون بعضی هاشون هستم
اینم بگم که مقایسه خیلی جالبی داشتی برای وبلاگ با سایر امکانات ارتباطی اینترتی! انگار که وبلاگ هرگز اصالت خودش رو از دست نمیده به واسطه ی همون احترامات متقابل
سلام
من از ستاد روزهای بی تقویم ماموریت داشتم
4 سال زمان زیادی است من از آبان 87 شروع کرده ام و در حسرتم که چرا زودتر نه !
سلام. مطلب جالبی گفتید. آفرین.
آقای خلیل هم به نکتة خوبی اشاره کرد.
تنها عیب تارنوشت (وبلاگ) این است که آدم را از کتاب خواندن و خیلی کارهای دیگر می اندازد. اصلا خیلی اعتیادآور است.
سلام
تخت و طناب برای همین روزهای اعتیاد است
ممکن است وبلاگ خوانی قدری مطالعه جدی و عمیق را کنار بزند البته اگر مطالعه ای در کار باشد ولی در عوض راههای گسترده ای برای آشنایی با حوزه های جدید را باز می کند . اصلاً وبلاگ هایی هستند که باز خوانی می کنند کتابهای مختلف را وموضوعشان معرفی کتابهای جدید است .
با آمدن گجت هایی که مخصوص خواندن کتاب هستند دیگر بهانه ای برای کتاب نخواندن نمی ماند . اتفاقا ! خواندن راحت تر شده است با یک کتابخوان میتوانی اندازه یک کتابخانه کتاب همراه داشته باشی و هر جا توانستی از وقت های مرده استفاده کنی .
برای شخص من از کارهایی انداخته که مفید نبوده اند و ماحصلی نداشته اند و وقت تلف کردن بوده اند. خیلی وقتها هم در حین انجام کارهای دیگر روزمره ام وبلاگ ها را میخوانم . یعنی در مجموع مثبت بوده است .
سلام
گذاشتن جشنواره و اهدای تندیس بلامانع است
جدی ؟ شما بفرمایید روی ردکارپت ولی برای خیلی ها باید صندلی خالی بگذارم
سلام "فرزانه" عزیز
این پست وبلاگ شما در گزارش این هفته زنان پرس بازنشر داده شد.
با تشکر
زنان پرس
http://zananpress.com/archives/15560
سلام بر شما
ممنونم
سلام،
حداقل فایده این محیط، شناخت آدم هایی است با افکار و عقایدی گوناگون. این شناخت فکری که اغلب فارغ از ظواهر و تعارفات معمول آشنایی های چهره به چهره است، به گمانم دوستی های عمیق تری ایجاد می کند.
سلام
بله حداقل همین است ...کاملاً موافقم
«دنیای مجازی قواعد تازه ای لازم دارد . قواعدی که دوستی ها را در عین مجازی بودن ، عمیق تر ، پایدار تر و ارزشمند تر از دوستی های سنتی کرده است...»
و این است آفرینش و زایش تفاوت، آفرینش امکان های متفاوتِ زیستن و متفاوت زیستن!
سپاس از نقب به جای تان...
آفرینش و زایش تفاوت
عالیست ... با این تعبیر نقب را شما زده اید
تلنگر محکمی بود فرزانه جان. اینا رو هر چن وقت یه بار باید یکی یادآوری کنه بهمون گویا. نعمت کمی نیست این وبلاگ. نوش جان ما استفاده کننده هاش مخصوصا فعالترینامون از جمله شما.
به به رسیدن بخیر ! اختیار دارید....
بله نوش جانمان البته عده ای معتقدند دوره درخشان وبلاگستان فارسی گذشته و دیگر وبلاگستان رونق گذشته را ندارد .من هم کمی موافقم
ولی این اصل شاید در مورد وبلاگهای معروف و شناخته شده است که گویا حلقه بسته ای هم دارند .
وبلاگهایی خلوت هست با دو سه خواننده که ارزش جهانی شدن دارند. کشف همین ها غنیمت است .
سلام علیکم.
آقای سلمان محمدی فرمودند:
«تنها عیب تارنوشت (وبلاگ) این است که آدم را از کتاب خواندن و خیلی کارهای دیگر می اندازد. اصلا خیلی اعتیادآور است.»
من با سخن ایشان مخالفم.
آدم اگر کتابخوان باشد، اینترنت و وبلاگ و گوگل و ویکیپدیا و فیسبوک، باعث کتابنخوان شدن او نمی شود.
من اتفاقاً از وبسایت خانه ی کتاب و وبسایتهای مختلف، شده از وجود کتابهایی خبردار شدم، که احتمالاً از راههای عادی ی غیر اینترنتی نمی توانستم از وجود آن کتابها خبردار شوم، و آن کتابها را تهیه کنم.
چند شب قبل در ... چند نفر راجع به ایرانیان خارج از کشور صحبت می کردند. یک نفر گفت ایرانیان مقیم هلند، کتابخوانیشان کمتر شده است. نفر دیگر گفت احتمالاً به دلیل وجود کتابهای اینترنتی و ... است. فرد اول جواب داد:
«اگر این طور است، چرا غیر ایرانیها، کتابخوانیشان کمتر نشده است؟»
من گمان می کنم به طور کلی همین است، و گمان می کنم اینترنت در مجموع باعث گسترش کتابخوانی و مقاله خوانی می شود. ماها هر کدام ممکن است دهها و صدها مدخل فارسی یا غیر فارسی ی ویکیپدیا را خوانده باشیم. خب مگر حتماً مطالعه باید به صورت خواندن کتاب چاپی باشد؟
به هر حال با سخن دکتر سلمان محمدی مخالفم.
سلام
در روزهایی که به فکر اندکی فاصله گرفتن از وبلاگستان بودم، یادداشت شما و یادآوریتان برایم جالب و تأملبرانگیز بود.
خوب نوشتهای «در ستایش وبلاگستان»؛ به گمانم این ابزار دنیای مدرن، حق بزرگی بر گردن جامعه ما دارد. چه بسیار آگاهیها و اندیشهها که از طریق فضاهای وبلاگی گسترده شدند و بنیادهایی را پریشان کردند و گامنهادن در دنیاهای جدیدی را برای بسیاری فراهم آوردند.
«خاطرات وبلاگی» و «دوستیهای وبلاگی» و «گرامیداشت وبلاگستان/ ستایش وبلاگستان» موضوعاتی هستند که در ادامه پست شما میتوان نوشت.
سلام
جدی ؟ شما که اخیراً خیلی هم فعال شدید ! در هر صورت وبلاگستان مثل کتاب بازیست که می توان همیشه بسراغش رفت
سلام. مطلب زیبایی نگاشته اید.
وبلاگ نویسی، واجد کارکردهای آشکار و پنهان است. البته از جمله ی کارکردهای پنهان، آشنا شدن با افراد و احتمالا دوستی هایی به تعبیر شما سنتی، است. اما آن چه که هدف اصلی وبلاگ نویسی است، بیان اندیشه ها، اظهار حالات و احساسات، و نشر ایده ها و افکار است. وبلاگ، سبب می شود،
1- خود را بر روی ناشناس ها و منتقدین گشوده کنیم. افکار و اندیشه هایی که در خلوت ذهن مانده اند، به نمایش درآیند و خود را به محک نقدهای دیگران بگذاریم
2- سبب می شود توجه ما در مقایسه با قبل، نسبت به مسئله ها بیشتر شود. مثل کسی که رشته ی عکاسی می خواند. بتدریج، توجه فرد به صحنه ها و منظره ها و جزییات بیشتر می شود.
3- سبب می شود که برای ایده های مان استدلال ارائه دهیم. دلایلی که هر چند ممکن است ضعیف باشند. اما همین تلاش برای یافتن دلیل و سنجیده سخن گفتن، آثار مثبتی بر روند گفتاری ما بگذارد
4- نوشتن، ان هم در دراز مدت، یعنی ثبت تغییرات و تحولات فردی. و این بدان معنا است که تغییران اندیشگی ما در طول نوشتن ها ظاهر می گردد
5- سبب می شود ضعف ها و سستی های اندیشگی ما تا حدودی آشکار شود
6- سبب می شود با دنیای دیگران و اندیشه های آنان آشنا شویم
6- سبب می شود فرهنگ گفتگو کسترش یابد
7- به واقع وبلاگ، محلی برای مدارا و تحمل آرای مخالف دیگران است
8- از کارکردهای خوب وبلاگ، گسترش فرهنگ کتابت، به جای فرهنگ شفاهی است.
و این کارکردها را می توا ادامه داد
برای تان ارزوی موفقیت برای نوشتن های بیشتر می کنم.
سلام
شما یاد آوریهای بسیار بجایی کردید که در ذهن من بود ولی موقع نوشتن نتوانستم مرتبشان کنم و بنویسم
مثلاً ثبت تغییرات و تحولات فکر فرد
یا
آشکار شدن ضعف ها و سستی های افکار و عقاید خودمان
یا
گسترش فرهنگ نوشتن
ممنونم ای کاش برایم آرزوی کمی پشتکار می کردید
سلام
ممنون از حضور و نظرتان
بسیار زیبا و ژرفکاوانه به موضوع وبلاگ پرداختید
فکر می کنم دلیل استقبال زیادی که از وبلاگ نویسی در ایران شده نبود تریبون آزاد برای ارائه آرا و افکار بود
ضمنا مظلبتان را با اجازه به سایت قطار لینک کردم تا خوانندگان بیشتری از آن بهره ببرند
سلام و سپاس
همین طور است وبلاگستان نفس گاهی شده برای اندیشه ها
خواهش می کنم
مطلبت رو دیدی کجا نوشتن؟! Take care!
بله مرمر جان !
اول از همه تفاوت وبلاگ نویسی با کار در فیس بوک و... در این است که وبلاگ نویس سعی دارد دقتی در نوشتار داشته باشد و حقیقت کلامش را به خواننده ها ثابت کند و اگر وبلاگ نویسی را با داستان نویسی برابر بدانیم می توانیم نویسنده قوی را از مخاطبان همیشگی یا حتی مخالفان صادق بشناسیم.
وبلاگ شما یکی از آنهاست برای من
وبلاگ تو یکی از خاص ترین وبلاگهایی که می شناسم
من که به شخصه وبلاگستان رو خیلی دوست دارم.البته جدیدا کمتر به فیس بوک می روم.آنجا پستی که می نویسی می رود قاطی هزارها پست و اصلا گم می شود. این جا حداقل اما می ماند
موفق باشید
این رفتن قاطی هزاران خاصیت شبکه است
ممنونم
سلام...
دراین دنیایه مجازی وبلاگستان در تاریکی شب و در سکوت لحظه هایم ؛؛ در پی دروازه ای بودم
تا مرا به سوی "روشنی" روانه کند...!
در این دنیای تنگم؛که سالهاست غبار تنهایی همچون چادر صحرا نشینان بر دشت خسته ذهنم نشسته است تنهاجایی که احساس آرامش کردم همین دنیای پررمزورازوبلاگستان بود
.
.
سپاس از نقد زیبایتان
سلام
و سپاس از کامنت زیبای شما ، که حال آدم را خوب می کند در این با هم بودن ، در کنار هم بودنی که می بینی و می دانی که همراهان بسیاری داری
سلام
متن بسیار مناسبی برای روز وبلاگ فارسی بود
موفق باشی
خیلی موافقم که در این فضا دوستی ها بخاطر نزدیکی افکار بوجود می آیند
سلام
گاهی هم افکار نه تنها نزدیک نیستند متضاد هم اند اما همان ها هم یاد می گیرند چطور همدیگر را بپذیرند
شما هم پایدار باشید
فکر کنم خیلی وقت پیش هم اومده بودم اینجا و دوباره گم کرده بودم آدرس رو این دفعه یادداشت می کنم که دیگه فراموشش نکنم.
کاملا موافقم. منم از این وبلاگستان دوستان خوبی پیدا کردم. دوستانی که با اونهائی که تا حالا داشتم خیلی فرق میکنن. برعکس خیلی ها که از دنیای مجازی شاکی هستن برای من اینطور نبوده. اینجا میتونی آدم هایی رو پیدا کنی که همفکر هستن.
به هر حال از آشنایی مجدد خوشحالم فرزانه جان
سلام
به به اسم مشترک ... خوش آمدی فرزانه
گمان می کنم می شود جای سهراب گفت زمان و مکان مردنی است وبلاگستان و دوستی هایش را به خاطر بسپار
دوستی مجازیمان مستدام :)
بادا
سلام
از تعامل و دوستی وبلاگی اگر ایجاد تغییرات اساسی و در ظرف مدت کم را انتظار داریم، باید گفت که این در دنیای حقیقی هم ممکن نیست چه رسد به دنیای مجازی. اگر می شد که سید محمدی الان باید به راه راست هدایت می شد و اما می دانیم که نشده است! اما حسن وبلاگ ایجاد تعادل در عقاید ماست و اینکه با دیگران و روش فکر کردن آنها آشنا شویم و از مطلق اندیشی خلاص شویم و راهی برای گفت و گو پیدا کنیم
اما از همه ی اینها که بگذریم بدون اینترنت و وبلاگ دنیا بهتر و قشنگتر است!
سلام
آقای ستاریان ما ماموریم به همزیستی مسالمت آمیز نه تغییر !
حالا چه در مدت کم چه در مدت درازش
از آنجایی هم که بفرموده عبدالکریم خان صراطهای مستقیم فراوانند آقای سید محمدی خودشان صراط مستقیم اند
نه نه ابداً قشنگ تر نیست . دنیا بدون وبلاگستان بدون شبکه ها حتماً چیزی کم دارد
سلام
واقعا جانا سخن از زبان ما می گویی من هم وبلاگ را واقعا ترجیح می دهم به فیس بوک و ... یک عمقی در آن است که در بقیه من حس نکرده ام
دوستی مجازی مان چند ساله شد راستی
سلام نجیبه عزیز
خوشحالم ، گمانم ماها پاسوز وبلاگستان بشویم آخر
دوستی مثل شراب است هر چه کهنه تر بهتر
نمی تونم بگم دوستی های مجازی پایدارتر و عمیق ترند. هرچند شاید در دنیای واقعی هم دوستی عمیق و پایدار نداشته باشی.
وبلاگ خوبه تا زمانی که برات ارامش بیاره. تا زمانی که افراد مرزها را بشناسند. تا زمانی که فرق بین یک درد دل شخصی و یک موضوع اجتماعی را تشخیص دهند.
زمانی شخصی از دوستان نزدیکت می شود. و ناگهان ناپدید می شود. در حالی که نمی دانی کدام نوشته یا احیانا کامنتت ناراحت کننده بوده است.
به نظرم ادمها چندان هم به نوشته هاشون شبیه نیستند.
تجربه ها متفاوتند و البته خودمان در تجربه هایمان نقش اول را ایفا می کنیم . کلمات ممکن است نقاب آدمها باشند اما نقابهایی که توسط خودشان ساخته می شوند بنابراین بهترین معرف همان آدمها هستند .
سلام
به نمایندگی از، نه تمامی خوانندگان ،که به نمایندگی از بخشی از آنها که به هر دلیل بلاگ ندارند اما وبلاگ و وبلاگ نویس را دوست دارند ،اعلام میدارم: ما نیز بلاگ را بیشتر میپسندیم،به خصوص دنیای زیبای من،رها از چهارچوبها و هین سخن تازه بگو
سلام به تو
نویسنده وبلاگ محقر دنیای زییای من به داشتن خواننده ای به مهربانی تو به خودش می بالد
زیبا بود.
ممنون باغ اندیشه ها
خیلی کم پیش میاد تو فیس بوک یک متن بلند رو بخونم و به دیدن عکس ها قناعت میکنم
ولی تو وب لاگ های خودم و دوستام عمقی وارد یک بحث می شیم
تعداد بحث کننده ها خیلی کمتر هست ولی بهینه تر هست
فیس بوک یعنی سرعت و هیجان شنا ... وبلاگستان یعنی شیرجه
برایم نوشته بودی نت فقط فیس بوک نیست.
مدتی دنبال واِژه هایی می گشتم تا درباره اش حرف بزنم. مزایای وبلاگ را بگویم وراحتی وهیجان شبکه های اجتماعی و ... !
چقدر خوب خودت بهترین را یکجا گرد کرده ای و نوشته ای ... خیال آدم را راحت می کنی . انگار باری از دوش خاطر واندیشه بر می داری و لذت را جایگزینش می کنی از شنیدن حس های گنگی که به شیواترین وجهی در قالب واژه ها می رقصند.
زیبا بود ... سپاس.
اون موقع خواسته بودم یک سر هم به هستونک نوشت ها بزنی فقط
لحن قلمت حیفه که دیگر نباشد در وبلاگستان ... شیطان هم که نیست دل آدم تنگ می شود
سلام فرزانه خانم
ممنون از مطلب عمیق شما. هر وقت دلم اندیشه و بحث عمیق و ناب می خواهد یاد شما می افتم.
شاد باش و دیر زی.
سلام دوست ناشناسم
لطف بسیارتان شرمنده ام کرد ... دوست دارم بحثهای نابی واقعا رخ بدهد
موافقم که دوستی مجازی باید مجازی هم باقی بماند. همین که هیچ تصوری از طرف وبلاگ نویس نداشته باشی، همین حس مرموز، باعث میشه هیجانی داشته باشی برای دنبال کردن موضوعاتش و دل نوشته هاش
کاملاً باهات موافقم دوستی مجازی را باید ذره ذره کشف کرد
سلام
کاملاً حق با شماست. میدونید، مسأله این هم هست که اصلاً توی این فضاست که میشه این مرز رو رعایت کرد. در واقع آدم وسوسه نمیشه دوستیهای مجازی رو به جای دوستیهای جهانِ واقع بنشونه. اگر هم دوستی از مجازستان یه جهانِ واقع میآد، دیگه اومده: همینجاست.
ولی واقعیتش انگار توی این فضاهای غیروبلاگی (به استثنای «گودرِ» فقید) اصلاً راهکارهایی اندیشیده شده که عمداً اون پندار ایجاد شه. عکس، کامنت و لایک پای هر چیز، لینک و خبرای یکخطی و چه و چه. اینا واقعاً تصویرِ «دورِ میز نشینیِ»ه. از هر دری سخنی: هیچ. بیاهمیتترین و کوتاهترین چیز رو هم که بگی، نظرهایی هست که گفته بشه...
تأییدِ حرفهاتون بود کلاً، ممنون که نوشتید اینو.
خوب و خوش باشین...