آیا برای شکل گیری دموکراسی در ایران باید به بحث های نظری درباره آن پرداخت یا مستقیماً به سراغ شکل گیری نهاد های مردمی و دموکراتیک رفت ؟
گروهی از متفکران و روشنفکران بر این عقیده اند که ما اساساً به مباحث نظری احتیاجی نداریم و دموکراسی از ملزومات جوامع مدرن است و احتیاجی به بحث و آوردن استدلال ندارد ، گویی دموکراسی از باورهای بی بدیل جهان تصویر ماست ! می توان گفت آنها تحت تأثیر پراگماتیست هایی مثل ریچارد رورتی هستند که می گوید فلسفه برای اندیشمندان و روشنفکران یأس به همراه می آورد و جامعه شناسی امید به همراه دارد پس رفتار ما باید بر اساس امید جامعه شناسانه باشد نه یأس فلسفی .
آنها می گویند ما بحث های بی پایانی درباره دموکراسی ، سنت و مدرنیته و دین کرده ایم و تاکنون راه حلی هم از میان این بحث ها بیرون نیامده است . ما فرصت پرداختن به بحث های نظری را نداریم اگر هم ضرورتی به بحث باشد ما فرصت پرداختن به آن را نداریم بحث های نظری در ایران به یک بن بستی رسیده است که شاید ریشه در پایین بودن سطح بحث ها و طرح غلط مسایل و یا ورود افراد نابلد در آنها باشد.
اگر بخواهیم درباره مسایل نظری خیلی بحث کنیم دچار همان وضعیت آکادمیک نارسی می شویم که در حوزه سیاست و اقتصاد هم به آن مبتلاییم . اگر تن به این وضعیت بدهیم کاسب کاران تبدیل به آدمهای اصلی می شوند . آدم هایی کارگزار می شوند که شأن و جایگاهشان پرداختن به این مسایل نیست .
برای رهایی از این دور ، باید حوزه نظری را رها کرده بسراغ شروع دیگری برویم مثل توجه به جامعه و نهاد های اجتماعی ... نهایت اینکه دموکراسی یک پروژه جامعه شناسانه است و مشکل ما ایرانیان این است که از بحث های اجتماعی و ملاحظه واقعیت های اجتماعی به فلسفه و ادبیات پناه می بریم در صورتی که تا نهاد دموکراتیک نباشد اساساً این بحث ها نمی تواند شکل بگیرد.
گروهی دیگر بر این رأی اند که تاکید بر سویه های نظری دموکراسی ضرورت دارد و آنچه مد نظر فیلسوفانی مانند رورتی است قابلیت بکار بسته شدن در شرایط کنونی ما را ندارد . اتخاذ ساز و کار دموکراتیک هنوز جزء تصویر ذهنی اکثریت ایرانیان نشده است . زمانی می توان گفت بحث نظری لازم نیست که همه ما پذیرفته باشیم که ساز و کار دموکراتیک تنها راه تنظیم مناسبات و روابط است در حالی که چنین نیست.
رورتی در جامعه ای سخن می گوید که سه چهار قرن از طرح مباحث درباره روشنگری گذشته و مفاهیم مدرن و دموکراتیک تبدیل به جهان تصویر مردم شده است .
ما هم چنان نیاز به گره گشاییهای نظری اولیه درباب دین و دموکراسی ، دین و سیاست و دین و اخلاق داریم . روشنفکران ایرانی خود همچنان در شکاف میان سنت و مدرنیته حرکت می کنند . باید پذیرفت که اگر به لحاظ نظری باور به ساز و کار دموکراتیک نداشته باشیم به نهاد هایی که دیگران ساخته باشند هم اهمیت نخواهیم داد. از سوی دیگر بحث لوازم و پیش شرط های شکل گیری نهاد های اجتماعی هم عقبه ضعیفی دارد آیا با چنین معرفتی می توان ذات دموکراسی را نادیده انگاشت ؟
این ، خلاصه ای از گفتگوهای دکتر میر سپاسی و تقی آزاد ارمکی و سروش دباغ تحت عنوان " دموکراسی ایرانی در دو روایت " است که در کتاب جدید سروش دباغ آمده است . کتاب " ترنم موزون حزن" مجموعه مقالات و گفتگوهایی است در باب تأملاتی در روشنفکری معاصر ایرانی که هفته پیش خواندم. مؤلف کتاب سروش دباغ است و انتشارات کویر در سال 1390 و در 240 صفحه آن را چاپ کرده است .
نویسنده در توصیف تاملات روشنفکری معاصر ایران می گوید ترنم ما حزین است چون به رغم جهد های صادقانه و مجدانه و حقیقت طلبانه ... هم چنان : " ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشینیم "
سلام فرزانه جان
عجب گرد و خاکی اینجا به پا شده !
نظر بنده فاعدتا به نظر گروه اول نزدیک تر است . البته با گذر کردن از ابهام مسستر در واژه "عمل"
عمل کنیم یعنی چه ؟ ... یعنی مبارزه سیاسی کنیم ؟ ... یعنی بریم ان جی او درست کنیم ؟ یا در ان جی او ها و سندیکاها نفوذ کنیم و عقایدمون رو نشر بدیم ؟ ... خلاصه , تا موقعی که یک برنامه مشخص برای عمل ارائه نکنیم , صحبت کردن از عمل خودش کار نظریه چرندیست .
بحث نظری را هستند همیشه کسانی که انجام دهند : امثال سروش دباغ که کاری جز پرداختن به "سنت ستبری که پس و پشت" این پدیده یا آن پدیده است ندارند . فعلا باید دید برای مسائلی که اجماع نسبی داریم چه باید بکنیم ؟ ... حقوق بشر مشخص است , چه بحث نظری رویش بکنیم ؟ ... کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان , کنوانسیون حقوق کودک و ... اینها همه اهداف مشخصی هستند که بحث نظری کردن پیرامون آنها شبیه اختراع دوباره چرخ است . تنها کار مفید رواج آنها در جامعه است , به قول میله عزیز :
و سه تا واسطه کار بلد می خواهد که حرف آکادمیک و تئوریک رو تبدیل به باسواد فهم بکنه و یه سریای دیگه هم بی سواد فهم تا بلکه فرجی بشود
(( باید به مردم بیاموزیم "خودشان" باشند. "خود حقیقی" شان را پیدا کنند و پیروی را کنار بگذراند و...))
و ده ها باید زیبای دیگر که می توان گفت و رفت و بشود تمام !! خب مساله این است که همانطور که در نظرات دوستان هم بود که چه کسانی باید این کارها را بکنند و چگونه ؟!!!
به نظرم مشکل قبل از تئوری و عمل ، خود ما هستیم . ما منظورم شامل همه است از تولید کننده فکر تا روشنفکر تا توزیع کننده تا من مصرف کننده . تنبلی مفرط و عافیت طلبی و ناامیدی از ما آدمهایی ساخته که فقط راه می رویم ، بی امید بی هدف و البته بی تلاش . در نتیجه این چرخه تولید فکر به قول آقای فراستی کار نمیکنه !و نتیجه این میشه ! تئوری مهم است اما اثرگذاری هم مهم است . (مثل سخنرانی بعضیا شد!!) به نظرم هر کس در هر حوزه ای هست (حتی علمیه!) باید کارش را انجام دهد از تولید کننده فکر تا توزیع و مصرف . مثلا اگر کسی به عنوان روشنفکر یا توزیع کننده فکر میاید و باید و نباید هایی را مطرح می کند باید کارنامه عملی هم داشته باشد یعنی بتواند بگوید برای ارائه و عمومی کردن این نظریه این کارها را انجام داده ام این هزینه ها را کرده ام این گروه را تشکیل داده ام آن ان جی او را راه انداخته ام این ابتکارات را کرده ام و...
آنوقت است که اندیشه های مختلف مرتبط با جامعه فرصت و توان عمومی شدن و تغییر شرایط جامعه را پیدا می کنند و میشه به قول فردوسی پور گفت چه میکنه فلان تفکر!!
من در موضوع بحث مطالعه چندانی ندارم و فقط از نظر یک مخاطب...
با فرض پذیرفتن همه استدلالهای شما :
برای رسیدن به همه اگرهای شما ، باید جامعه رشد کند و لازمه رشد، آگاهی . اگر بخواهید نظرات شخصی خود را داشته باشید آن البته بحث دیگری است اما اگر بخواهید این نظر در جامعه فراگیر شود راه آن آگاهی دادن است .برای آگاهی دادن باید آگاه بود و بلد بود آگاهی داد .
متاسفانه اکثر کسانی که در این مقولات حرف می زنند آگاهی درست و درمانی از جامعه خود ندارند و کل جامعه را فقط از منظر دنیای مجازی یا حداکثر از منظر دو سه کلانشهر مثل تهران و... می بینند و آن را تعمیم می دهند که در اکثر موارد نادرست است . مثلا در مورد همین بحث دین کافیست گشتی کوتاه در نقاط مختلف کشور بزنید تا دریابید که جامعه ما هنوز هم جامعه ای دینی است که (به هر دلیل ) اکثریت خواهان حضور دین در زندگی اجتماعیشان هستند . جامعه ای که اگر به کسی که ادعای بی دینی می کند بگویی تو بی دین هستی ؟ میگوید :آره به ابوالفضل !!!!
مسئله دیگر بلد بودن آگاهی دادن است :
فرض کنید کسی سیگاری است و شما میخواهید به او بگویید که به نفعش است آن را کنار بگذارد . اگر مثلا بگویید : مرتیکه نفهم این گهی که میکشی هزار تا مرض توشه بندازش بیرون...!! فکر میکنید نتیجه چه می شود ؟! احتمال زیاد طرف هم بر می گردد چند تایی بار شما می کند و شاید یکی هم در گوشتان بزند و یکی دو تا سیگار هم بیشتر دود کند...!!
مرز روشنی:
(چون فرصت ندارم پاسخ کوتاه می دهم)
شما کدامیک از کشورهای اسلامی را می شناسید که با کنار گذاشتن دین به دموکراسی رسیده باشند؟ حتی در جنبش های ضد دیکتاتوری اخیر کدام کشور یا ملت آمد ابتدا دین را حذف کند بعد بر دیکتاتوری فائق آید؟ ممکن هم هست حتی مانند ترکیه تا حدی با اتکا به رویکرد دینی به دموکراسی دست یافته باشند. البته من نمی خواهم دموکراسی را از متون دینی استخراج کنم. ما موضوع اینکه دین ایدوئولوژیک شده را بارها و بارها برای خودمان تکرار کرده ایم ولی تودۀ مردم این را نمی فهمد و باید راهی در جهت مثبت یافت و برای آگاهی مردم از آنچه که باید تحقق یابد سخن گفت و به آنچه که نزدیک تر و در دسترس تر است اتکا کرد، مسیر آزادی و دموکراسی با نفی اعتقادات مردم محقق نمی شود، و مردم هم منظور همۀ مردم ایران است، حرف زدن برای همفکران خود، دردی را دوا نمی کند...
مرز روشنی:
سلام
بله اینکه گفتم (باید مردم "خودشان" باشند) بیشتر جنبۀ پاسخ را داشت تا بعنوان یک روش و راه حل. مردم از اقشار و طبقات مختلف تشکیل شده اند و هر گروه گرایش ها و نیازهای خاص خود را دارد و بنظرم راه حل کلی نمی توان ارائه داد. اما اگر قشر تحصیل کرده هم حداقل بتواند در اندیشیدن روی پای خود بایستد و تولید کند به هر میزانی که می تواند و از اندیشه ها و اشخاص بیاموزد اما در صدد مطلق کردن شان بر نیاید، دید انتقادی خود را تقویت کند، در بیان صراحت داشته باشد و "گفت و گو" را بیاموزد و سبک داشته باشد و ... همین کار را هم کمتر می کنیم. بطور مثال به تناوب یا علاقه مند می شویم و هجوم می آوریم یا رها می کنیم و وامی گذاریم. در واقع زمان هایی که رها کرده ایم بسیار طولانی تر از زمان هایی بوده که علاقم مند شده ایم. مانند یک فرهنگ زنده "تداوم" و استمرار نداریم (یا تداوم محدودی داریم) و دائما با حوادث بالا و پایین می رویم و حتی گم می شویم و از نو پیدا می شویم. بله مشکل قبل از هر چیز خود ما هستیم و ما بلحاظ تاریخی دچار رخوت و عافیت طلبی و ناامیدی هستیم و ... (خوب است دلایل اش را بیشتر فکر کنیم)
اما در مورد"فکر" گمان نمی کنم کاربرد "مصرف کننده" صحیح باشد. اندیشه یک کالا نیست که به مصرف برسد. مصرف کنندگی جنبۀ "انفعال" را در من تداعی می کند. اگر ما اندیشه ای را می پذیریم بخاطر آنست که آنرا با آنچه که حس می کنیم و قرائن و شواهد، موافق می یابیم و در واقع نسبت به قبل "آگاه تر" یا "بیدارتر" می شویم. گویی به حواس موجودمان حس دیگری اضافه شده است و در نتیجه توانمندتر می شویم و اگر رویکرد فعالی هم داشته باشیم در توسعه و اصلاح و بلوغ آن ایده یا نظر تلاش می کنیم. ضمن آنکه اندیشه های مهم و تاثیر گذار در گفت و گو (پاسخ دادن و پاسخ گرفتن) تولید می شوند و یک طرفه نیستند (مانند از تولید به مصرف!).
در مورد آن قسمت که اشاره کرده اید شخص بگوید چه کارهایی کرده یا "کارنامۀ عملی" داشته باشد، بیشتر من موافقم که "برنامۀ عملی" داشته باشد. چون نگاه ما به آینده است و بنظرم برنامه مهمتر از کارنامه است. اما قبل از کارنامه و برنامه هر کسی در هر موقعیتی اگر اندیشۀ جدیدی را بر حسب اتفاق هم شده به ذهنش خطور کند، به آن اهمیت دهد، آنرا بپروراند و به شکلی قابل فهم عرضه کند، چرا اینکار را نکند؟ من و تو هم می توانیم. مهم آنست که فکر نکنیم خلاقیت و تولید به مطالعۀ زیاد بستگی دارد. شاید به "حساسیت" ما بیشتر بستگی داشته باشد... (نویسندگان و هنرمندان عموما آدم هایی حساس اند!)
به مرز روشنی:
سلام
4. منظورم از نهادها نهادهای مدنی واقعیه که واسطهی مردم و حکومتن و بدون آقا بالاسر کار خودشون رو میکنن، چیزی که اینجا وجود خارجی نداره، مثل رسانههای آزاد و منتقد.
5. معتقدم سیر ما سیر قهقراییه و روز به روز هم داره وضع بدتر میشه. نقطهی صفر برای ما رفع مزاحمتهاییه که داره مانع پیشرفت میشه، مثل دخالت دین تو سیاست و آزادیهای فردی و اجتماعی، مثل سپردن کار به کاردان و مدیر متخصص، نه آدم نون به نرخ روزخور.
مرز روشنی:
سلام
بنظرم هر چقدر هم محدود و ناچیز، فضا یا فضای آزاد در رسانه های ما وجود داشته باشه، باید غنیمت شمرد و اون رو از دست نداد. سیر ما قهقراییه در مقابل باید بیشتر تلاش کرد، اینجا متعلق به ما است: این سرزمین این هوا این خاک. روشنگری کمترین کاریه که می تونیم بکنیم و بازداشتن اونایی که به این سیر قهقرا کمک می کنند، با تعامل و با گفتگو و به اصرار، هر چقدر هم که دشوار باشه.