طبیعت نامتعارف مردم این سرزمین گاهی آن ها را سیاسی دو آتشه و گاهی بی تفاوت و حتی گریزان از آن می کند! شاید بتوان نام قبض و بسط سیاست را بر آن نهاد. علت آن هر چه باشد نتیجه و نمودش این است که هر جنبش اعتراضی حتی اگر حامل ظرفیت های فکری بالا و خواسته ها و مطالبات برحق آن نسل باشد به نتیجه نمی رسد یا در میانه راه از خاستگاه اولیه اش منحرف می شود و یا همچون نمونه آخر در دوراهی انقلاب و اصلاح می ماند.
گروه های بزرگی دیگر اعتراض خیابانی و انقلاب را مفید و موثر نمی دانند چون با ابزار حریف که همانا خشونت و سرکوب است نمی توان در افتاد. اما بسیاری از همین گروهها دیگر اصلاح را هم نا ممکن می دانند و حتی از آن دل چرکین اند. از نظر آنها نظام حاکم ارزش اصلاح ندارد .
البته که اصلاح از نظر من هم منافع گروه های بیشتری را در بر می گیرد. اما عیب دیگر این جاست که در همان موضع بی تفاوتی این گروههای معطل بر سر دو راهی فراخ اصلاح و انقلاب ، قدرت مداران با فتح سنگر به سنگر توده ها پیش می روند. آنها توده ها را با کمترین هزینه با خود همراه می کنند همان ها که برای گرفتن یارانه صف های مقابل عابر بانک ها را می سازند . همان ها که برای گرفتن کسر خدمت و سهمیه بسیجی می شوند. همان ها که از زور بیکاری فرم استخدام سپاه پاسداران را پر می کنند. همان ها که برای گرفتن شغلی نا خواسته چادر بسر می کنند. همان ها که برای گرفتن وامی ، امتیازی ، مجوزی به دستبوس این و آن می روند . همان ها که برای یک لحظه دیده شدن در تلویزیون حاضرند هر جفنگی بهم ببافند. بیشتر مردم با قبول این نوع خدمات نا آگاهانه فرمانبرداری حاکمان را می کنند . گویا گریزی هم نیست .
در نتیجه مسیر اصلاح بن بست تنگ تری را تجربه می کند. این تنگنا زمانی بیشتر می شود که قدرت حریف دست کم گرفته می شود و یا بدتر از آن وجود حریف انکار می شود . چند پارگی در میان گروه های معترض آن ها را به حدی کوچک می کند که جامعه آماری فرند هایشان در فیس بوک را با مردم کوچه و خیابان یکی می گیرند و این فاصله عمیق را چه چیزی جز یاس و بی تفاوتی پر می کند ؟
یکبار در روزهایی که زید آبادی برای مرخصی به خانه اش رفته بود در گودر خواندم اگر برای مثال او هم اکنون فضای فیس بوک و گودر را ببیند دقیقاً چه فکری خواهد کرد ؟ هنوز هم فکر کردن به پاسخ آن شرمسارم می کند .
تحلیل بسیار جامعی بود که نه می تونم نگم و هم اینکه می ترسم همین نوشتن جامع بودنش خاطر نویسنده رو مکدر کنه!
من هم همیشه بر این اعتقادم که اشتباه عمده ی کسانی که در فضای مجازی فعالیت می کنند،همین است که حاکمیت را دست کم می گیرند ومطالبی که شما نوشتید عین واقعیاتیست که به طور تنگاتنگ باهاش در ارتباطم...جذب مردم از طریق نیازمند کردنشون و بعد تزریق آنچه می خواهد به آن ها و ایجاد تغییر در نگرش آن ها...
چیزی که به ذهن من می رسه همچنان گسترش آگاهیه،آنچه که باعث میشه جامعه ی ما تو این وضع بمونه و بدتر هم بشه رشد ناآگاهیه؛جامعه ی ما،جنبش های ما شکست هاشون از همین عدم اتحاد داشتن و ناآگاه بودنه...جنبش های ما جنبش های صرفا هیجانی هستند و کمتر عمق فکری رو در بر دارند،کمتر تحلیل می پذیرند!و سخت هم تحلیل پذیرند!
و البته شرایط پیچیده ای که فراهم شده یه جورایی باعث میشه تا نتونیم انتظار زیادی هم از مردم داشته باشیم به خصوص در شرایطی که مسئله ی بسیار مهمی چون عدم وجود رسانه ی قوی جامعه رو رنج میده .
گسترش آگاهی خیلی مهم است .
ما چند تا تحلیلگر درست و درمان داریم که ابزار یا حوصله نشر تحلیل هایشان را هم داشته باشند ؟
اما ابزار های نشر آگاهی میان توده ها که کتاب و روزنامه نیست ... دقیقاً نمی دانم الان چطور میشود مردمی را که نمی داند که آگاه نیست و اگر هم بداند ، نمی خواهد که آگاه شود را آگاه کرد ؟
سلام.
شاید قبلا هم گفته باشم که ما الان با دور و تسلسل سر-و-کار داریم. به اصلاح معتقدیم، ولی عملا نظ.ام با توجه به زیرساختاش اصلاحناپذیره. چطور میشه موجودیتی حامل حقیقت رو اصلاح کرد؟ نپرداختن به وضعیت موجود دلیل بیاعتنایی به قضیه نیست؛ اهرمی برای تغییر وجود نداره.
طبقهی محروم یا طماع کلا دنبال امتیاز گرفتنن و فرقی براشون نداره کی بالا سرشون باشه یا چه بلایی سر بقیه میاد.
من دنیای مجازی رو خیلی گستردهتر میبینم و در مقابل صدای رسمی قرارش میدم. به نظرم، ما عادت کردیم که همزمان در دو دنیای موازی و متفاوت زندگی کنیم. زمانی عرفان دنیای مجازی ما بود و حالا شبکههای اجتماعی و رسانهها دارن این نقش رو ایفا میکنن. چاره چیه؟ نفی این دنیا و قبول دنیای واقعی؟ توتالیتاریسم درمان نداره.
سلام درخت عزیز
موجودیت حامل حقیقت ؟ نظام را می گویی ؟ اگر این طور باشد که مشکلی نیست !
خیلی از آن توده طبقه محروم نیستند طماع هم شاید نباشند آدمهایی باشند که می خواهند این زندگی را باری بهر طریق بگذرانند . کلاهشان را دو دستی چسبیده اند که باد نبرد
آره دنیای مجازی قابلیت های خیلی بزرگی دارد ومیتواند مقابل صدای رسمی قرار بگیرد چنانکه زمانی قرار گرفت . اما الان این طور نیست چاره نفی دنیای مجازی نیست اتفاقاً بسط دادن و پر و بال دادن به آن است و استفاده موثر از آن
اگر توتالیتاریسم درمان نداشته باشد که دیگر همه ول معطلیم
مثل همیشه به زیبایی و شیوایی انگشت بر نقطه درد گذاشتی فرزانه عزیز !
این سیل ناامید و مایوس که خود از جمله آنیم در بهترین حالت هم جز غرولند و لیچار هنر بهتری ندارد. نمی دانم رفتن و کتک خوردن چقدر هنر می خواهد .
اما در دوراهی تردید و در معرض تصمیم برای تن دادن یا ندادن (مساله اینست ؟!!) پشتوانه های سترگی از همت و شرافت می بایست تا خودت را نگه داری.
مثلا پدر یکی از دوستان که شرکت عمرانی بزرگی داشت در آستانه ورشکستگی به ریاضت و قناعت روی آورده چرا که حاضر به پرداخت رشوه های سنگین (میلیاردی) که برای واگذاری پروژه ها رسما و در جلسات حضوری و رسمی طلب می شود و دیگر از هیچ چیز شرم و ابایی ندارند نمی شود.
اما همه توان چنین استقامتی ندارند بلکه از این نمد می چرخند که برای خود قبایی راست کنند به ناسازی و ناروایی اش هم اعتنایی ندارند.
ماحصلش هم فروریختن بلوک چندده واحدی مجتمع گلبهار مشهد با 2 کشته و 5 زخمی رسمی ... و نمونه هایش در همین نزدیکی ...
ماحصلش همین سکوت عظیم خیل مردمان شاهد و ناظر بر بزرگترین دزدی رسمی و ارگانی سه کیلیومیلیاردی و ... !
یادم هست بعد از جنایات 78 هم که مردم را زیر چکه به سکوت واداشتند اصلاح طلبان اعتراف کردند که مردم بهترین راه را برگزیده اند : ادامه دادن به زندگی ... !
تنها چاره که می یافتند!
گفت باید حد زند هشیار مردم مست را / گفت هشیاری بیار ...اینجا کسی هشیار نیست!
لطفاً کمک کنید برای جمع آوری هندوانه ها
اون سه کیلو میلیاردی را که دارند جراحی اش می کنند روزبروز دارد لاغرتر میشه آب می رود ! بنابراین مشکلی نیست .
راجع به اون پشتوانه های سترگ هم وقتی فکر می کنم حالم بد می شود هستونک
درود
سیاست..مثه پِشگلیه که وقتی شیکسته میشه بوش همه جا رو برمیداره....
سلام
البته گاهی همین ... را لازم داریم برای اداره مملکت
من فکر می کنم یکی از دلایل کش پیدا کردن موضوع و به نتیجه نرسیدن فرهنگ مردم ماست مه این که خیلی با فرهنگ باشیم ولی در همین حدی هم که هستیم در مقابل ح.اکمان زور نمی تونیم تو خیابون عربده بکشیم ، چاقو قمه دست بگیریم ، فحشهای ناموسی بدیم ، پنجه بوکس دستمون کنیم ، آتیش بزینیم و ... اگه فرهنگ ما هم در حد چند کشوری که تو همین روزها ح.کام مستبدشون رو سرنگون کردن بود شاید وضعیت ما هم بهتر بود
من فکر می کنم یکی از دلایل کش پیدا کردن موضوع و به نتیجه نرسیدن فرهنگ مردم ماست مه این که خیلی با فرهنگ باشیم ولی در همین حدی هم که هستیم در مقابل ح.اکمان زور نمی تونیم تو خیابون عربده بکشیم ، چاقو قمه دست بگیریم ، فحشهای ناموسی بدیم ، پنجه بوکس دستمون کنیم ، آتیش بزینیم و ... اگه فرهنگ ما هم در حد چند کشوری که تو همین روزها ح.کام مستبدشون رو سرنگون کردن بود شاید وضعیت ما هم بهتر بود
بله بله !
این قدر با فرهنگ که پنج صبح با مشتی تخمه و موبایل می رویم پیچ و تاب خوردن پسرک 17 ساله ای را از طناب دار تماشا می کنیم و بر می گردیم خانه صبحانه می خوریم مسواک می زنیم و با لبخند می رویم سر کارمان
خوب اول سلام
من تو این وبلاگ تازه واردم
من کمی تا قسمتی حرفاتونو در مورد اینکه مردم چون به حکومت نیازمندن پس با حکومت همراهن موافق نیستم!
اینایی که شما تعریف کردی معمولا آدمایه زرنگین ( به قوله خودمون لاشخور) از حکومت تغذیه میکنن اما موقعیتش پیش بیاد بهش ضربه میزنن!
این هم خوبه
هم بد
خوبیش اینه که حکوت دچار توهم میشه که چقدر مطیع داره
و حضور کسایی که به ظاهر فقط با حکومت همراهن تویه حکومت
یجور اسب تروا
البته این با یه نگاه خیلی خوشبینانس
بدیش هم اینه که شخصیت و شرافت از جامعه داره میره.... دروغ و ........ داره میاد
سلام بسیار خوش آمدید
این اسب تروا اگر واقعاً تویش همانهایی باشند که شما می گویید بد نیست یعنی آدمهای زرنگ که می توانند همه جا نفوذ کنند
اما لاشخورها قضیه شان فرق می کند اونها دنبال طعمه اند
شخصیت و شرافت را پیدا کنید این وسط
زمین را با تمام نازیبایی ها و نابسودگی هایش باید تاب آورد، ورنه بایدش ترک گفت...
بگذاریم در تمامی این فراخنایی و تنگنایی ها، هر چه از کف رود، اما "زیستن" نه!
سخت است و گاه جان فرسا، اما زندگی جز همین قبض و بسط ها نیست...
آری این چنین است ... تاب آورده ایم زیستن را
اما " هیچ ملتی بی ارزیابی نتواند زیست "
سلام
برای کلیت بحث و این هم برای ته نوشت...
من در مورد همکارانم در همین اتاقی که هستیم حرف می زنم(چون در مورد کلیت مردم کمی سخته نظر دادن) خصوصیت بارز اونها با همه تفاوتهاشون اینه که به چیزهایی که می دانند و اعتقاد دارند وابستگی عجیبی دارند! دوست ندارند که ذره ای در اون شک کنند یا تغییری بدهند و... پنجاه بار هم که در مورد یک نوع طرز فکر خطرناک باهاشون بحث کنی باز هم می بینی فرداش هنوز همونن که بودند...
این رو به این خاطر گفتم که این خصوصیت منجر می شود که ما شش هفت نفر در مقابل مشکلات مشترکمان هم نمی توانیم اتفاق نظر داشته باشیم و همیشه چند پاره ایم... و الی آخر.
...
طرف حاضر نیست کوچکترین ریسکی رو به عهده بگیره اما مدام تکرار می کنه فلانی اه ... چون سال 67 چیزی نگفته! فلانی اه چون یه موقعی توی حکومت بوده....خلاصه هیچ کس رو قبول ندارند و خودشون هم که ...
سلام میله عزیز
این چسبندگی به آنچه در ذهن داریم برای همه ماست خلاف آن بی تعصبی می شود که دست یافتن به آن آسان نیست چون زمین امن را از زیر پایت می کشد و باید قدم به زمین ناهموار شک بگذاری و همگان چنین نمی کنند
متاسفانه همین طور است اتفاق نظر هم درباره کسانی که ارزش های زندگیشان را سفت چسبیده اند شدنی نیست
با یک کلمه گفتن اینکه درست شدنی نیست یا من فقط یه نفرم ... راحت کنار می رویم
شنیده ام عادل اون روز تو نود ، به مدیر مهمان برنامه اش گفته اجازه هست سرمو بکوبم به میز ؟؟؟
فقط خواستم بگم گاهی حس همذات پنداری عجیبی می کنم باهاش
با سلام
"بدترین تنبیه برای یک مرد دوزنه این است که صاحب دو مادرزن میشود." لنین
سلام
الان فقط باید نگاه کرد ؟
سلام علیکم.
زمان شاه، به شهادت گزارشها و آگهیها و نوشته های مطبوعات آن زمان، بسیاری از مردم سر و دست می شکستند برای اظهار ارادت به مقام شامخ سلطنت و بوسیدن دست همایونی. ولیعهد که متولد شده بوده آیت الله بهبهبانی در گوش او اذان و اقامه خوانده بوده. بعد از انقلاب هم بسیاری از مردم سر و دست می شکستند برای لجنمال کردن هر کس که یک ذره کوچولو در برابر آقای خمینی می ایستاد. شما روزنامه ی 31 فروردین 1361 و اول اردیبهشت و ... تا حدود 13 اردیبهشت 1361 را ببین. کیهان. آقایان صانعی و سیدمحمود دعائی و میرحسین موسوی و رفسنجانی و ... هم همراه با دهها و صدها و هزارها آیت الله و حجت الاسلام و طلبه و وزیر و نماینده ی مجلس و امت حزب الله و امامهای جماعت و امامهای جمعه و ... در حرکتها و سخنانی «خودجوش» خواستار سقوط سیدمحمدکاظم شریعتمداری از مرجعیت شده بودند و هر گوشه ی مملکت تظاهرات بر ضد شریعتمداری بود و همه هم خُب «خودجوش» بوده. میرحسین هم البته همراه بوده با جمع. میرحسین گفته بوده من دلم به مقلدان «این شخص» (اسم هم نمی برد، می گوید «این شخص») می سوزد، و من صدها نفر می شناسم که مقلد این شخص بودند، و من بعد از پانزده خرداد به منزل هر کدام از همشهریهایم می رفتم در منزلشان یک عکس از این شخص بود و یک عکس از امام (توجه کنید: میرحسین گفته بعد از پانزده خرداد 1342 در منزل ترکها دو عکس بوده یک عکس از «این شخص» و یک عکس از «امام»).
پیشنماز مسجد قلهک گفته بود من اگر می دانستم ایشان (شریعتمداری) این طور است، با دست ِ تَر، ایشان را لمس نمی کردم.
سلام آقای سید محمدی
بله درد درد دیرینی است
این جور نمونه های تاریخی خیلی دانستنشان خوب است . برای همین تاریخ معاصر را خواندن اوجب واجباته
حرف من هم همین است که الان چطور می شود آدمیزاد عقل خودش را رها کند و پا بند صحبت چنین آقایانی شود ؟
سلام،
با اینکه جبرگرا نیستم ولی فکر می کنم تاریخ راه خودش را می رود شاید به این زودی به زمان ما نرسد ولی دموکراسی مسیر اجتناب ناپذیر همۀ ملت ها است. البته منطق آن ساده است و مبتنی بر برابری کامل و محض همۀ انسان ها بلحاظ ذات انسانی شان و حق انتخاب شان است. در این صورت هر روند و رویکرد دیگری موقت محسوب می شود. من فکر نمی کنم آنچه که در "برون" اتفاق می افتد، موجب شود تا "درون" متاثر و منفعل شود. بر عکس آنچه که در درون در حال شکل گیری است روزی سر بر آورده و تاثیرات غیر منتظره اش را در برون بجای خواهد گذاشت. فقط برخی با گذشت زمان عادت کرده اند، چشمانشان را محکم تر ببندند. آنچه شما ذکر کرده اید بیشتر رشد فساد و نابهنجاری و ... است البته درست است، اما رشد اعتقاد نیست، بر عکس رشد بی اعتقادی است: چیزی که جامعۀ ایدوئولوژیک را از درون می خورد و آقایان و برخی خانم ها در جمع خود به افلاک می نگرند اما نمی دانند یا نمی خواهند بدانند که در خانه شان چه خبر است. حالا اصلاح طلبان که بعضا افراد شایسته ای هم هستند، باز برون را می خواهند اصلاح کنند، بقیۀ مدعیان هم به همین ترتیب. در بهترین حالت ناسزاگویی می کنند. کسی طرح تازه ای یا حرف تازه ای که جذب مان کند، ندارد. اصلاح طلبان آنقدر لرزان اند که بسختی بتوانند خودشان را نگهدارند چه برسد به اینکه بتوانند کاری برای مردم کنند. هیچ کس جرات بیان حقیقت را ندارد (با اینکه همه می دانند حقیقت چیست) اما اگر هم کسی بخواهد بگوید به معنای این نیست که دیگران (مردم عادی) متوجه شده و دنبال کنند، چون همین مردم از پیش حقیقت را می دانند و تمایلی ندارند مصالح شان را فدای آن کنند. مصالح کوچک شان را، چون هنوز یاد نگرفته ایم سطوح بالاتر و بزرگتری از مصالح مان را درک کنیم. ملتی هستیم که جمعیت مان بطور نسبی زیاد است و بلوغ مان کم و باید بیشتر یاد بگیریم و البته بیشتر همدیگر را بشناسیم.
سلام
شما جبر گرا نیستی ولی دموکراسی را پایان ناگزیر همه ملتها می دانید ؟
چطور است که این سرزمین صدهاسال است از این مسیر پس افتاده ؟
شاید جاهایی خواسته به این مسیر نزدیک شود اما با دور خیز عجیبی دوباره برگشته به نقطه اول بلکه حتی عقب تر
رشد بی اعتقادی را من هم قبول دارم اما نمی دانم پارچه بدرخت گره زن ها و شمع بدست ها و ... ... را کجای دلم بگذارم ؟
اگر قبول کنیم که ما اصلاً حرکت اصلاح طلبانه تو مملکتمان نداشته ایم تا حالا اولین قدم را برداشته ایم
سلام
ما نیازمند درک متقابل، گفتوگو و کوشش برای ارتقاء آگاهیهای اجتماعی و گسترش رویکرد اخلاقی در سیاست هستیم.
به نظرم مرز با دیگری را نباید چنان صلب و استوار گرفت که امکان و توانایی تعامل و گفتوگو را از بین ببرد. این رویکرد در عرصه اجتماع تنها به خشونت و جنگ میدان میدهد.
سلام
گفت و گو ، کوشش برای ارتقا آگاهی های اجتماعی ، گسترش رویکرد اخلاقی در سیاست ... این همه بسیار عالی اند اگر همه گروههای مخالف با هم چنین اسلوبی را بپذیرند
اما اگر یکی بر آن پای فشارد و آن دیگری ... صبر و حوصله شما را تحسین می کنم آقای قاسم فام
سلام
موضوعاتی که مطرح می کنید خیلی مهم و حساسند.
من در این مورد دو تا دلیل میارم
.1. این که ما آدم های صفر و یکی هستیم.ذهن ما منطق فازی را نمی فهمه. آدم ها را یا لجن مال می کنیم و یا میپرستیم. مابین این دو چیزی وجود نداره...
2. این که ما ضعف اعتقادی داریم. عقیده چیزی است که آدم بخاطرش حاضر باشه هزینه بده. کدوم ما حاضره از حرفش دفاع کنه در حالی که رییسش مخالفش باشه.
البته جای تعجب داره که ما کسانی را اسطوره کردیم و ظاهرا دوست داریم که دقیقا بر سر عقایدشان جان داده اند!؟
سلام
خوب جایگاه صفر و یکی راحته و بی دردسره نیاز به فکر کردن نداره ... شاید نیاز به حس کردن هم نداشته باشه اما فازی که باشی باید مدام ورودیهایت را چک کنی از خروجی هایت فیدبک بگیری و سیستمت را سازگار کنی و ما اساسا حال این کار ها را نداریم
اگر چه فکر نمی کنم هیچ عقیده ای ارزش جان باختن داشته باشد اتفاقاً فکر می کنم مردم ما زیادی عقیده دارند. یعنی اور دوز عقیده
توتالیتاریسم مث غدهایه که باید محو بشه و وقتی هست، باید باهاش مبارزه بشه.
یاد اسراییل افتادم
مامردمی هستیم که در تیر ماه سال۳۱برای بازگشت دکتر مصدق جلو تانک های ارتش می خوابیم وشعار یا مرگ یا مصدق سر می دهیم ولی همین مردم یک سال بعد یعنی در ۲۸ مرداد سال۳۲ از خانه های خود بیرون نمی ایند..............
بعد این همه سال هنوز همان مردمیم ؟؟
سلام
آری صف. بی نوبتی ممنوع!!!!!!!!!!
سلام
سلام فرزانه جان.
ماملت "هر آنکس که دندان دهد نان دهد"، "از این ستون بهآن ستون فرج است"، "این نیز بگذرد"، " همرنگ جماعت شو"،"دروغ مصلحت آمیز به زراست فتنه انگیز"،"پیشونی منو کجا میشونی" ........
میشه ازمون انتظار رقم زدن های بزرگ داشت؟ اصلاح هم به نظر من دردیو دوا نمی کنه.
سلام شیرین جان
می دانی که اینها بخش بزرگی از فرهنگ و ادبیات ماست که به آنها افتخار هم میکنیم
سلامی دوباره:
« شما جبر گرا نیستی ولی دموکراسی را پایان ناگزیر همه ملتها می دانید ؟ »
بله، اما بهتر است بگویم دموکراسی "شروع" ناگزیر همۀ ملت ها است. چون دموکراسی "ابتدای کار" است و دستیابی به آن به معنای حل مشکلات نیست بعبارتی با حصول آن بهشت حاصل نمی شود. در اصل یک نوع اقدام برای حل مشکل است اما مسیر حل شدن مشکلات و توسعه، پیچ و خم خاص خود را خواهد داشت. در مورد جبرگرا بودن یا نبودن بهتر است بگویم: وقتی شما بر اثر زمینه های موجود و بر مبنای واقعیاتی که هم اکنون وجود دارد وقوع یک اتفاق را تا حد زیادی حتمی می بینید، به معنای جبرگرا بودن نیست. اما اینجا دموکراسی هم یک اتفاق نیست، تاریخ در عین حال که به سمت مشخصی می رود، اما هنوز هم حتی با ملاحظۀ عوامل بسیاری که در آن تاثیرگذارند، نمی توان مسیر آن را با قطعیت تعیین کرد، فقط برخی موضوعات را می توان با اطمینان زیادی پیش بینی نمود. تاریخ و جامعه و انسان در عین حال بازی های خودشان را هم دارند و رفت و برگشت و شکل گرفتن و از هم گسیختن تا حد زیادی هست اما با رشد علم و بویژه تکنولوژی اطلاعات، این نوسانات کمتر خواهد شد.
« چطور است که این سرزمین صدهاسال است از این مسیر پس افتاده ؟ »
این سرزمین و بعبارت دقیق تر "این مردم" از مسیر آن پس افتاده اند. البته من فکر می کنم در منطقه وضع مان بد نیست. حالا باید این تحلیل بیشتری بشود. باز هم اشاره کنم دموکراسی فقط اول راه است یا بنای اول است برای اینکه بتوان بناهای بعدی را روی آن توسعه داد. ما هیچگاه از انقلاب مشروطیت گرفته تا بحال دموکراسی را نشناخته ایم و نفهمیده ایم. وقتی می گویم ما، عموم مردم را در نظر بگیرید نه نخبگان و روشنفکران را. دموکراسی یک نوع "بلوغ" است و اگر به این شکل به آن نگاه کنیم طبعا بلوغ دائما در حال پیش و پس رفتن نمی تواند باشد (اما می توان در "مرحلۀ" بلوغ بود). دموکراسی یعنی هیچ کس حق ویژه ای بابت خودش و یا از جانب شخص دیگری (یا با استناد به چیزی) برای قانون گذاری ندارد و رای هر کس فقط یک رای است و نه بیشتر (که البته با این تعبیر دموکراسی ندرتا اتفاق افتاده است!) - دموکراسی یعنی زمامدار اسمش هر چه باشد، نخست وزیر، رئیس جمهور، وکیل الرعایا و غیره آخر کار یک آدم عادی است و حق ندارد بیش از دو دوره در مصدر امور باشد و باید کار را به شخص دیگر بسپارد (و احتمالا یکصد سال بعد دو دوره هم به یک دوره تبدیل خواهد شد). من حکومت طالبان را ممکن است دموکرات تر از کشورهای اروپایی بدانم اگر واقعا رئیس یا رهبرشان هر 4 سال عوض شود و شخص دیگری بیاید و حالا به هر ترتیب هم خواست حکومت کند. دموکراسی یعنی قانون را فقط عامۀ مردم بر اساس تعداد آراء خواهند نوشت، همین عامۀ مردم نادان، طماع، کوته بین، خشن، رشد نایافته، ... و طبعا نمی توان انتظار داشت که قانونی که این مردم بنویسند معجزه کند و راه صد ساله یک شبه طی شود، بنابر این، این ابتدای راه است.
« شاید جاهایی خواسته به این مسیر نزدیک شود اما با دور خیز عجیبی دوباره برگشته به نقطه اول بلکه حتی عقب تر»
باز هم اگر عموم یا تودۀ مردم را در نظر بگیریم محتملا اینطور نبوده: در دوران مشروطیت که القاب پادشاه و فقیه بالغ بر "چند خط" می شده و لقب مردم عادی هم رعیت یا نوکر و چاکر و امثال آن بوده و بخصوص کلمۀ "قانون" اولین بار بگوش مردم می خورده، اینکه انقلابی اجتماعی در ایران صورت بگیرد (برای آزادی) جای تامل بسیار دارد.
« رشد بی اعتقادی را من هم قبول دارم اما نمی دانم پارچه بدرخت گره زن ها و شمع بدست ها و ... ... را کجای دلم بگذارم ؟ »
(در صورتیکه منظورتان رشد خرافه است) خرافه بنظرم یک راه پس زدن واقعیات است. یک راهِ "ندیدن و نشنیدن" واقعیات تلخ است و راهِ پناه بردن. همانطور که اعتیاد هم همینطور است و برخی ناهنجاری های دیگر هم. شناخت علمی ناهنجاری ها و ریشه یابی شان تا هر چقدر که ممکن باشد و در هر سطحی وظیفۀ همۀ ما است. اما "بی اعتقادی" در برابر "اعتقاد تحمیلی" ظاهر می شود. بی اعتقادی اگر به معنای آن باشد که ارزش های اخلاقی که مبنایشان بر اعتقاد است در هم بریزد که غالبا هم همینطور است باید نگران بود و حتی اگر لازم شود باید پایگاه جدیدی برای استقرار ارزش های اخلاقی یافت. گاهی برخی افراد چنین می کنند یعنی یک "مذهب شخصی" برای خود دارند. گاهی هم افرادی در گروه هایی "مذهب جمع محدود" خود را دارند. در هر حال حفظ ارزش های اخلاقی (مانند راست گویی، رعایت حقوق دیگران، توجه و کمک به هم نوع، کمک به رشد همدیگر یا حداقل ممانعت نکردن از رشد هم، اهمیت حفظ و رشد کانون خانواده، اهمیت برابری زن و مرد، رعایت انصاف ...) به هر قیمتی، بنظرم بر حفظ مذهب اولویت دارد. چه مذهب هم مدعی است که برای چنین هدفی آمده است.
« اگر قبول کنیم که ما اصلاً حرکت اصلاح طلبانه تو مملکتمان نداشته ایم تا حالا اولین قدم را برداشته ایم »
(این قسمت را متوجه نشدم)
سلام
البته که دموکراسی غایت نیست و فقط وسیله ای هر چند بسیار آسیب پذیر برای رسیدن به غایتی دیگر است .
اما اینکه شما زمینه های موجود و واقعیتهای کنونی را طوری می بینید که وقوع دموکراسی در همه کشورها را حتمی می دانید حتی با وجود گسست ها و نوسانات نمی پذیرم.
علم و تکنولوژی رشد می کند اما کجا ؟
البته اخلاق بر هر مذهبی اولویت دارد و برای داشتن آن هیچ اعتقادی غیر از با ارزش دانستن انسان و جان او لازم نیست .
منظورم این است که حرکتهای اصلاح طلبانه ما بنیه های فکری توانمندی نداشته اند و غالباً در سطح باقی مانده اند و از همین رو نمی توانند واقعاً نقد و اصلاح کنند .
این یعنی ما اصلاح طلبی واقعی نداشته ایم و نداریم .
یکی از خصلت های ما زیبا شعار دادن است...صرفن شعار دادن و نه عمل کردن...خوب می نویسیم...احساسات این و آن را برمی انگیزانیم...اما وقتی پای عمل به همان نوشته های زیبا می رسد در صحنه نیستیم....
شعار کیلو کیلو.... شعور .... بگذریم
اما آدمهای با شرفی که همان را می کنند که می گویند هم کم نیستند اکرم جان
سلام
در قسمتی از کتاب بار هستی به فضایی اشاره می کند که حکومت اشغال گر کمونیست حکومت را در کشوری در دست گرفته و کوچکترین حرکتها و گفته های افراد شنود می شود و تحت کنترل است. در این میان روزنامه نگاری شجاعانه به دنبال جمع کردن امضا برای بخشودگی زندانیان سیاسی بودند. او می دانست که این کار نفعی برای زندانیان سیاسی ندارد. اما می خواست نشان دهد که هنوز افرادی هستند که هراس به دل راه نمی دهند.
سلام
نویسنده های چک از جمله میلان کوندرا از فضای خفقان کشورشان به بهترین صورت استفاده کرده اند.
سلام نمی دانم چی باید بگم کاش دوتا جامعه شناس یا رروان شناس اجتماعی ژیدا بشه و وضعیت موجود را علمی تحلیل کنه دارم کتاب خط سوم را می خونم هرچی توصیف می شنوم انگارادر باره این روزاست این که نبودن ضابطه و گم شدن ایمان و باورها و مدح حاکمان منافق وبه هر طریقی زندگی را گذراندن در فرهر نگ توده ها کاری کرده بود که ورود مغول آسان شده بود
سلام
همین ...دقیقا همین ها را کم داریم آنهایی که هستند یا در بندند یا در خفقان سکوت کرده اند اما هنوز انگشت شمارانی هستند که با هنر مندی می نویسند و می گویند و می سازند ... همین چند نفر هم اگر مخاطب داشته باشند غنیمت است
سلام و درود
* قبول دارم که تضاد و کشمکش در عرصهی سیاست پدیدهای پیچیده و چند وجهی و چند لایه است که نمیتوان آن را با یک نظریه روانشناختی توضیح داد. مجموعهای از عوامل شخصیتی، اقتصادی، فرهنگی، جغرافیایی، تاریخی و ... در کنشی متقابل تضادهای سیاسی را رقم میزنند.
* دقیقا نمیدانم ما به چه میزان حق داریم به نظام سیاسی یا به تعبیر شما سیستم (حکومتی) موجودیت و هویتی فراتر از اجزای سازندهاش ببخشیم. این هویت بخشی و تفکیک هویت نظام از هویت اجزاء و عناصر آن، که مسئولان و دولتمردان و کارمندان + متون حقوقی و قوانین و برخی روالها باشد، غالبا موجبات سوتفاهم و عدم درک واقعبینانه را فراهم میآورد. موجودیت بخشی به نظام گاهی چنان صورت اغراقآلودی به خود میگیرد که گویا ما با چیزی فراتر از این رهبر و رئیسجمهوری و روسای قوا و وزرا و معاونان و کارمندان و امکانات مادی و نظامی و ... سر وکار داریم. و اینها یک سرنوشتی دارند و نظام سرنوشتی دیگر دارد. لذا میگویند که نظام مقدس و مطهر است ولو آنکه عملکرد مدیران آن منجر به گسترش بیکاری و اعتیاد و ضعفاخلاقی مردمان گردد و از بیتالمال میلیاردها تومان اختلاس صورت گیرد.
از سویی دیگر کسانی همه بار گناهان و سیئات را بر دوش نظام میگذارند و هرچه زشتی در این کشور است را مربوط به نظام و سیستم میدانند و میگویند که باید نظام را کنار گذاشت و این مسأله را مورد غفلت قرار میدهند که این نظام را همین کارمندان و مدیران و قوانین و فرهنگ مردم ساخته است .
این واقع گرایانه است که بگوییم سیستم حکومتی را اجزایش می سازند یعنی قوانین و مدیران و کارمندان و فرهنگ مردمش ...یعنی نگاه جزئی نگر .
اما اجزا در کنار هم کلی می سازند که هویت جدیدی دارد که نباید از آن هم غافل بود مثل حروف الفبا که کنار هم یک کتاب را می سازند ؟آیا می توان گفت که کتاب هویتی فراتر از تک تک حروف سازنده اش ندارد ؟ حروفی که با کنار هم قرار گرفتن معنایی را ساخته اند که کتاب بیانش می کند.
فهم من می گوید هم باید کل را دید هم جزء را
اصلاح و اصلاحات و اصلاگر .. !!!
به تعریف این سه واژه خیلی باید توجه بشه تا مصادیقش !!
که هر کسی تحلیلش از اوضاع اکنون چیه و چطور باید اصلاح بسه و مهمتر از همه اینکه آیا خودش صلاحیت داره در این مورد حرف بزنه یا خیر !
بله
اگر تا ابد بر سر تعریف واژه ها جدل نشود هیچ اشکالی ندارد .
سلام مجدد
نظرم را در مورد ضعف عقیده تکرار می کنم. عقیده وقتی عقیده است که روش با فشاری کنی و بابتش حاضر باشی هزینه کنی
( جان دادن پیش کش). حالا واقعا با این تعریف ما چیزی به نام عقیده داریم ؟
طرف حاضر نیست بخاطر مهمترین اصول زندگیش حتی یک وعده غذا را از دست بده ! چه برسه به از دست دادن حقوق و کار و موقعیت...
دایناسور جان
اصول و ارزشها تا وقتی اصول و ارزشند که حرمت انسان و جانش را نگه دارند . با این حساب نیازی به جان دادن نیست.
اما نیاز به این است که به آنچه اصل می دانی خودت عمل کنی و بدانی که چرا اصل است
نوشته خوب و غمناک و نومیدانه یی بود
امروز تلخی ها و نومیدی هایی وجود داره که غیر قابل انکاره, این توجه شما به این نکات از همین جنسه و بیشتر از این هم هست
اما نکات مثبتی هم وجود دارند که می تواند آدمی را به آینده امیدوارتر کند
قصه شده همان نیمه پر و خالی لیوان
نیمه خالی وجود دارد توجیه پذیر هم نیست اما من خودم به آینده و نیمه پر عمیقا خوشبین هستم
لایه هایی از مردم ایران از کمبود فرهنگ و فقر اندیشه رنج می برند , انی در سرزمین های دیگر هم بوده در دوران گذشته هم بوده اما تاریخ را شاید قشر متوسط فرهنگی می سازند که امروز اکثر آنان جوان اند, تحصیلکرده و با دانش هستند ایران امروز و فردا با هر حکومتی باید از آنان استفاده کند و به مطالباتشان پاسخ دهد
این نیروی گسترده را نمی شود ندید. بنابراین این نیروی نه چندان کم در جامعه آینده را می سازد فقط دو ضعف وجود دارد, عدم صبر و حوصله و عدم خوانش تاریخ و دانش سیاسی در میان این نسل
این کلمات مثل گریزی به روشنایی بود ...ممنون
قشر تحصیلکرده متوسط ... هست! امیدوارم همچنان بماند و بخواند .
ای کاش می توانستم،یک لحظه می توانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم این خلق بی شمار را
و گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
وباورم کنند
ای کاش می توانستم.....
یادی از شاملوی عزیز
سلام انار قرعه به نام من هم افتاد و فیلتر شدم . آدرس جدید را خواهم داد
دانی که چیست دولت
سلام لطفا آدرس وبلاگمو اصلاح کن
آمدم مطلبت را بخوانم داغ دلم تازه شد
فعلن فقط قبض و قبض
امروز ۱۶۰ تومن قبض پرداخت کردم. یعنی ۴ ماه یارانه ام را!
البته به این قبض ها امید زیادی بسته ام شاید اینها بتوانند تهی دستان شهری را بسیج کنند.
هر چه به این قبض ها امید دارم در عوض از روشن فکران نا امید ....
سلام. ضمن تشکر از توجه شما.
در واقع نظام سیاسی هویت خود را از اعضا و اجزای خود میگیرد و ما برای وصف نظام سیاسی از جهت شایستگی، رعایت امانت، کارآمدی و ... باید به عملکرد اعضا و اجزای آن توجه کنیم. ما بدون مراجعه به عملکرد مدیران نظام سیاسی نمیتوانیم درجهی سلامت و فساد نظام سیاسی را کشف کنیم و در واقع مفاسد و مزایای یک نظام سیاسی برآیند اجزای سازنده آن است. به نظر میاید که نظام سیاسی هیچ وقت هویت مستقل از عناصر سازنده خود پیدا نمیکند به آن نحو که مثلا کتاب پیدا میکند. ما نمیتوانیم ضعف و سستی یا قوت محتوای یک کتاب را متوجه حروف آن سازیم در حالی که ضعف و قوت یک نظام سیاسی بیارتباط با عناصر سازنده آن نیست.
ظاهرا داوری دربارهی کل یک نظام سیاسی چیزی جز امتیاز دهی به عملکرد نهاد رهبری، قوه مجریه، قوه قضاییه، قوه مقننه، قوای نظامی و انتظامی، و .... نیست و داوری دربارهی قوه مجریه چیزی فراتر از داوری درباره عملکرد شخص رئیسجمهور، مشاورآن و معاونان و وزرا و معاونان و مدیران و کارمندان سازمانها و وزارتخانهها نیست.
سلام
انگار از هر طرفی که میرویم بر چیزی جز وحشتمان افزوده نمیشود...
اصلاح همانند میخی آهنین میماند که در سنگ فرو نمیرود...با این فکر جلو رفتن هم چیزی جز تلف کردن وقت و عقبگرد نصیبمان نمیشود...
هر چه جلوتر میرویم بی تفاوت تر میشویم ودر آخر هم تصمیم میگیریم همان گلیمی را که سالهاست در آب است بیرون بکشیم!!!
چه کنیم با این نا آگاهی که هر مشکلی که پیش می آید آخر سر باز به آن میرسیم؟...چه میکرده ایم در این سالها که همیشه نا آگاه بوده ایم هستیم و احتما لا خواهیم بود!!!؟
اخیراً ایمیل هایی از افرادی که آدرس ایمیل آنها را ذخیره کرده اید بدون عنوان
برای شما فرستاده می شود که در آن فقط آدرس یک لینک می باشد و آدرس لینک مربوط
به سایت های غیر اخلاقی و دور از شئونات می باشد لطفاً اگر ایمیل های بدون
عنوان که فقط لینک آدرس یک سایت در آن قرار دارد ازطرف من یا دیگر دوستانتان
برای شما فرستاده شده است (که مطمئناً بدون آگاهی و اطلاع فرستنده است) اصلاً
باز نفرمایید چون این ایمیل ها به صورت خودکار برای شما فرستاده می شود. این
ایمیل ها جنبه تبلیغاتی و جذب کردن افراد را دارد و مثل ویروس تکثیر می شود
لطفاً این را به همه اطلاع رسانی بفرمایید چون ممکن است این ایمیل ها هم به
صورت خودکار از طرف شما از طریق آدرس ایمیل هایی که ذخیره کرده اید برای
دوستان، آشنایان و همکاران شما فرستاده شود و باعث سوء تفاهم هایی بشود با تشکر
سلام فرزانه ی بسیار عزیزم
سپاس برای اندیشه های خوبت.
نظرتون در مورد فیس بوک جالب بود. مثل افیونی برای فروکش کردن و پوشاندن یاس و نومیدی شده.
سپاس دوست بزرگوار برای خواندن هایت.
سلام
همه قبول. بالاخص چندپارهگی و سخت فهمی گروههای معترض از هم. اما کم مایهگی و توهمزدهگی و هرزهگی سیاسی- اقتصادی و اخلاقی طرف مقابل را هم کم نباید به حساب آورد. نتیجه اش هم که در همین دو سه ساله اخیر هویداست. بیرغیب، در مسابقهی با خود، دارند ضربه می شوند!
سلام
البته صحنه ی سیاست، مملو از قبض و بست هایی است که گاهی دلنشین و گاهی نگران کننده است. سیاست، طبعا چنین است. مهم این است که ما دچار قبض و بست هایی نشویم که هدف مان را تغییر دهیم .
سلام
مشکل جامعه ما روزمرگی و ترجیح دادن نفع فردی بر نفع جمعی ست.خط قرمز ما به خطر افتادن منافع ماست.و حاضر نیستیم به هیچ قیمتی برای بهبود اوضاع زندگی خود هزینه کنیم.و منتظریم سوپر می از راه برسد و گره ها را بگشاید
خرافات سرطان بشریت
دین گمراه کننده انسانها
آگاهی تنها راه رهایی
شریعت اسلام آتشی است زهرآگین که آزادگان را به بردگانی خودستیز بر می گرداند
دین ابزار ِ نادان پروری و جولانگاه انسان ستیزان است
انسان ستیزان، شیادان و بیگانگان هنگامی می توانند به آسانی بر مردمی حکمرانی کنند که مهر ِ مردم را به سوی پدیده-ای، که آنها نمایندگی دارند، برگردانند. تا کنون سوداگران دین، در این بازار، از هر شیادی پیروزمند تر بوده-اند. زیرا دینمداران خرد و وجدان ِ آیندگان را هم پیشاپیش به کژروی می گردانند
آنان که به یک عقیده یا به یک ایدئولوژی ایمان دارند یا مهر می ورزند، آنها به یک پندار بسته شده-اند و برای گسترش دادن ِ آن پندار میکوشند. آرمان آنها از نیازهای مردمان برنخاسته است و در سوی نو ساختن ِ فرهنگ ِ آن سرزمین نیست
دین ابزار ِ نادان پروری و جولانگاه انسان ستیزان است. ایدئولوژی برآیند ِ اندیشه-ای است که فرمانروایی بر مردمان را در ویژگی-هایی، برون از انگیزه-های انسان، مرزبندی و پیش نویس می کند
پیروان در مرزهای تاریک ِ نادانی بند هستند و اوامر ِ دینی یا دستورهای ایدئولوژی را کورکورانه دنبال می کنند. دین و ایدئولوژی در بر گیرنده-ی فرهنگ یا سرزمین ِ ویژه-ای نیستند. هر سرکرده-ای که از نابخردی، به یک دین یا به یک ایدئولوژی ایمان داشته باشد، می تواند هر سرزمین و هر مردمی را، در راه گسترش آن پندار، نابود کند
مردمی که به عقیده-ای، چه به زور و چه از نادانی، ایمان آورده-اند، اندک اندک، آن عقیده را جایگزین کیستی-ی خود می سازند. آنها نه تنها مهر خود را وآنکه خرد خود را هم در چرخه-ی آن عقیده یا ایدئولوژی به کار می برند. مردمی، که خرد و کیستی آنها در بندهای پنداری گرفتار باشند، آنها بردگان ِ سوداگرانی می شوند که بر عقیده-ی آنها، به کردار بر خرد و وجدان ِ آنها، حکمرانی می کنند
سلام بر فرزانه خانوم پارسایی
بوی تغییر ز اوضاع جهان می شنوم
موضوعی که سر راه هر تغییری در اینجا قرار گرفته در اینجا این است که برخی دلمشغولی سیاسی را با مبارزه سیاسی اشتباه گرفته اند و . دل مشغولی سیاسی همیشه بوده اما حالا با رواج سایت های اجتماعی هر کس که دل مشغول سیاست است خود را مبارز می داند و همین باعث شده که هیچ کار ی پیش نرود. مبارز سیاسی در قدیم تعریف مشخصی داشت ، تعریفی که برای او تعهد به همراه می آورد و همین تعهد او را تا تا پای جان نگاه می داشت. حالا همه چیز به طنز پست مدرن جالبی تبدیل شده، چه ترس های حکوکت از مردم و چه باز یهای سیاسی نوجونانان در سایت ها.
... و راستی من هم دیگر تحملم تمام شد و آمدم به بلاگ اسکای.
گمانم کار خیلی خوبی کردید آمدن به بلاگ اسکای را می گویم
در مورد مبارزه سیاسی فکر می کنم دورانش بسر آمده یعنی عقیده و ایدئولوژیی در کار نیست که برایش مبارزه کرد. بحث همان دلمشغولی هاست که در دوره هایی ملت را جوگیر می کند و بعد رهایش می کنند.
هزاران هزار انسان به شانس و اقبال خوب و بد، شوم و نحس بودن اعداد و روزها و علامات خوب و نجس عقیده دارند. مى گویند این یا آن روز هفته روز خوبى براى مسافرت، ازدواج، بستن قرارداد و غیره نیست، نحس است؛ میگویند عدد ١٣ نحس است" اما اگر اینطور است عدد ٢٦ باید دو برابر آن نحس و مخرب باشد
مى گویند باید پشت سر مسافر آب ریخت تا سفرش سالم و بى خطر پیش برود! چه رابطه اى بین تصادف احتمالى هواپیما و اتوبوس یا اتوموبیل با ریختن یک کاسه آب پشت سر مسافر هست کسى نمى داند و نمى تواند یک ذره هم آن را توضیح بدهد.
خرافات، کلیه پاپ ها، اسقف ها، حجت الاسلام ها و خاخام ها و قدیسین، صومعه ها، طلبه ها و راهبه ها را خلق کرده است
خرافات کلیه کلیساها، مساجد، محرابها و کاتدرال ها و کنیسه ها و حوزه هاى علمیه را ساخت؛استخوان پوسیده امامزاده ها، دندانهاى پوسیده "معصومین" و تکه پاره لباسهاى معجزه گران را براى انسانها قابل ستایش و پرستش کرد؛ خرافات ابزار و سایل شکنجه را خلق کرد، مردان و زنان را به صلابه کشید؛ آنها را روى چهار میخ و شعله هاى آتش داغ کرد؛ هزاران هزار نفر را در سیستم انگیزاسیون به شعله هاى آتش سپرد. انسانهاى فکور را شکنجه کرد و قهرمانان را به قتل رساند؛ زنجیرها را بر بدنها و مغزهاى انسانها بست؛ آزادى بیان را سلب کرد و به جاى آن خروار خروار و کرور و کرور دعا و نماز و رسوم دینى را رواج داد و تحمیل کرد. به مردم آموخت چگونه انتقام جو باشند و از خود و از یکدیگر بیگانه و متنفر بشوند؛
خرافات، دشمن تعلیم و تربیت و قاتل آزادى است؛ خرافات دانسته ها را قربانى نادانسته ها، زمان حال را قربانى آینده و دنیاى فعلى را قربانى دنیاى خیالى و ناموجود پس از مرگ مى کند. تاریکى خرافات به ضرب شمشیر و آتش و خونریزى جاى فکر، دانش، اعتراض و آزادى و پیشرفت را گرفت
فرد مومن و متدین، برده خرافات است چون از فکر کردن و استدلال مى ترسد. خرافات همیشه دشمن آزادى بوده، هست و خواهد بود. خرافات کلیه خدایان و فرشتگان و شیاطین و جادوگران و اجنه و پریان را خلق کرده است؛ همه پیغمبران و قدیسین و علائم و قربانى و نذر و ... را به ما داده و تاریخ دوره اى از زندگى بشر را با دروغ و معجزه و خزعبلاتى از این قبیل مکتوب کرده است
لیبرالیسم اقتصادی دوای درد اقتصاد کلنگی ایران
چگونه است که شرمنده ی زیدآبادی هستیم و خودمان را مبارز نمی دانیم ؟ آیا امثال زیدآبادی به این شرمندگی ما نخواهند خندید ؟؟؟
سلام
دقیقا منم توی گودر این مطلب رو خوندم و خیلی شرمنده شدم.پوچی بعضی از نوشته ها و ارزش های بی مایه ی نو در دنیای مجازی خیلی میترسوندم.
جالبه همین دیروز توی محل کار دوتا از خانوما تصمیم گرفتن عضو بسیج شرکت بشن! یکی برای تخفیف دانشگاه آزاد و اون یکی برای قبولی در دانشگاه!!!
تا ترس باشد همین است تا گوسفندا ن باشند همینطور است تاوقتی شیش وبش یک میلیلرد بفروشد همین است تا وقتی دست یک انسان بعنوان بت بوسیده شود همین است تا وقتی تعصب است همین است چاره درد گرگیست که به گله بتازد ساختاری نو از گرگها باید آموخت.
گسترش اگاهی ... رشد فکری جامعه ... نشر حقایق ...
دیگر بیشتر دل خوش کنک اند برای خودمان تا راه حل ...مثل کسی که بلند بلند با خود حرف می زند تا کمتر بترسد ..!!!