به شما تبریک می گویم فرزانه جان ...! مشخص است که از هوش و همت شما بهره وافی برده. اما به پسرک ! نمی دانم ! چه بگویم ! سمپاد در این مملکت به معنی آموزش بهتر نیست اگر چه فشار آموزش بیشتر را دارد! به معنی بیشتر فهمیدن هم نیست. یا حتی فهماندن چیزهای بهتر! تازه اگر هم بیشتر یاد گرفت و فهمید تازه آنوقت می شود برایش درد و دردسر! یا فهمیدن در حد جنون اذیتش می کند و رنجش می دهد یا از سر این جایی که هست زیادی می کند و خوب راتهش را برود باید رنج سفر و غربت را بدوش دل بکشد! شادی هم روزگار بهتری از راه برسد !!! بگذار به او هم تبریک بگوییم. او حق شاد بودن در حال را که دارد! موفقیت بلندی است. به همه تان تبریک می گویم!
ممنونم هستونک ! البته هوش و همت من که چیز دیگریست
تو هستونکی و مثل بیشتر وقتها دقیقاً گرفته ای که در این دو جمله و عنوانش خواسته ام چی بگویم ! یه مخاطب مثل تو می ارزد به هزاران ...
واااااای بهتون تبریک و تسلیت عرض میکنم. فقط ساعتهای اضافه که بچه رو نگه میدارن و ازش کار میکشن بچه رو اذیت نکنه خوبه. در هر حال این یه موقعیت وسوسه انگیزه که امیدوارم تبدیل به بهترین فرصت برای فرار از جهل فراگیر بشه که تو جامعه ما گریبان همه رو گرفته. خیلی زیاده روی کردم موفق باشین.
مرسی از تبریک و تسلیت نه ! گمان نکنم اینجا هیچ مدرسه ای برای جهل فراگیر کاری از دستش بر بیاید .
سلام خوش به حالش!! من در سن و سال آرمان ، بیشتر سندبادی بودم ! گاهی هم به علی بابا گرایش پیدا می کردم البته ... فکر بد نکنید ! وقتی می توانی بخندی ، اصولن چرا باید گریه کنی ؟ خنده ی گرینده ، و یا گریه ی خندنده هم از دیگر پاسخهای من به سوال شماست.... این جمله ی آخر هم برای اینکه مردم نگویند این ققنوس خیلی هیچی بارش نیست ؛ مبارک است بانو
سللللام خیالی نیست ... خودت هم فکر بد نکن من و پسرک سندبادی هم هستیم اصلاً ممکنه سمپاد را هم برویم سندباد کنیم !
خنده را می توانم ولی وقتی دهانم باز می شود اشکم هم جاری می شود میدانی که ققنوس !
سلام همه دارند تبریک می گویند پس باید بخندید به خصوص که مشغول شمارش معکوس هم بودید... پس من هم تبریک میگم
سلام اذیت نکنید جناب میله بدون پرچم اگر آن طور بود که نمی پرسیدم بخندم یا بگریم ؟ شمارش معکوس برای آغاز عملیاتی بود که می بایست روی پسرک شروع می کردم اگر قبول نمی شد در یک فاز و حالا که شده در فاز دیگر ... خودتون که واردین
یه احساس نه چندان مبتنی بر کار کارشناسانه بهم میگه این تیزهوشان جای خوبی نیست. یه جور کانالیزه کردن بچه ها تو خط جنبش نرم افزاری علمی! هستش و دیگر هیچ! البته اگه کسی نوشته ای کارشناسانه و بی غرض یا تجربه ای مشخص در مورد تیزهوشان خونده و میدونه من خوشحال میشن راجع بهش بدونم.
گاهی وقتها احساس نا مبتنی بر کار کارشناسانه کاملاً درست می گوید .
احساس من هم می گفت همه بچه هایی که قبول می شوند تیزهوش نیستند فقط بیش خوانند. اتفاقاً دیروز در مراسم معارفه مدیر مدرسه هم دقیقاً همین را گفت اون کانالیزه کردن هم در مورد اون چند درصدی که واقعاً باهوشند ابداً بکار نمی آید در مورد بقیه شان شاید .
یه جیز بکم ؟ بکم. ؟. باشه میکم قبولی بسرم رو تو تیز هوشان می خواستیم که ترجمه اش کنیم برای اینجا وکرنه علامه طبا طبایی رو بامدیریت روشن و غیر دولتی ورفاقتی با شاکردان و اولیا رو انتخاب کرده بودیم واحد ابشناسان دو ماه ونیمی بجه ام رفت عالی بود البته تیز هوشان رو مرحله دوم با اختلاف کمی از اخرین نفر قبول نشد اما اکرم میشد نمی فرستادیمش البته دوستان ما که فرزندانشان قبلن تیزهوشانی و دانشکاه شریفی بودند الان اینجا با افتخار دکترا می خوانند فیزیک. واقعن تصمیم سختی است شاید بعد از یک سال درس خواندنش در انجا بهتر بتوانی تصمیم بکیری دبیرستانهای خوب برای این بجه ها همیشه جا دارند. تبریک صمیمانه و بسیار مشعوفانه و قند در دل مادرانه ام اب شوندانه ام را ببذیر. و ارمانم را ببوس
منیره جان این بگم ؟ بگم ؟ در دوره مشخصی کاربرد داشت ها اونطور که فهمیدم پسرت مرحله دوم قبول نشد اگر هم میشد نمی فرستادیش ... خوب چرا شرکت کرد اصلاً ؟ فقط برای ترجمه ؟؟؟
برای من اولین اولویت مدرسه خوب این بوده که فضای بزرگی داشته باشد . حیاط بزرگ زمین بازی کلاسها و سالن وسیع و مدیری که از مدیران نسل انقلاب نباشد ! مدرسه ابتدایی را هم همین طور انتخاب کردم. البته هیچ مدرسه ای جای مدرسه خانواده را نمی گیرد . نه ؟ قربان اون دل مادرانه ...ممنون
سلام و تبریک بسیار بر مامان آرمان... بخندم یا بگریمت رو عمیقا" می فهمم. هفته ی گذشته جلسه ای در مرکز آموزشی "کوچیکه" ما برگزار شده بود. دکتر روانشناس سخنرانش چنان توی دلمان را خالی کرد که حس کردم برای بزرگه تا حالا هر چه رشته ام پنبه شده. می گفت جامعه ی امروز ما بیش تر از نابغه به انسان های متعادل نیاز دارد. مهارت هایی که امروز دکتر و پرفسورش از آن بی نصیبند. اینها رو نگفتم که توی دلت رو خالی کنم که خالی نمیشه با ایمان به پرورش ناب آرمان... پس بخند که ایمان و امید به آینده سرجاشه.
سلام ممنونم که می فهمی ... تنها چیزی که می خواهم این است که آدم شریفی بزرگ کنم که اون هم جایی که ... بگذریم
سلام فزانه جان تبریک بسیار برای رسیدن به آنچه دلخواهت بود. ما در خانه پدری سمپادستانی داشتیم . داستانها دارد و ... البته شاید زمانه خیلی عوض شده باشد و داستانهای ما به درد بچه های امروز سمپاد نخورد. به هرحال خوشحال می شوم اگر فرصتی بود آنچه را که به درد بخور حدس می زنم با مادر آرمان در میان بگذارم.
سلام نیکا جانم ممنون عزیز دلم آنچه دلخواهم بوده و هست را هنوز بهش نرسیده ام . نکنه خودت هم ؟ زمانه عوض شده ما هم عوض هم که نشده باشیم کم آورده ایم . من رسماً گاهی کم می آورم
سلام علیکم. یکی از سمپادیها، همسر خانم لیلی مهرگان است. پسر شما می تواند اگر مایل باشد از ایشان به عنوان یک سمپادی ی پیشکسوت راهنمائی بگیرد و با او مشورت کند. در ضمن این وبسایت سمپادیها را که من دیدم، این هم همه اش ولایت فقیه است!
سلام پدر خودش هم هست آقای سید محمدی . این جا سرزمین ولی شناسان است برادر فراموش نکنید ... مگر وزارت آموزش و پرورش نیست ؟ اینجا که باشی هر جا که باشی زیر پرچم آقایی
سلام و عرض تبریک حتی اگه نسل این تبریکا منقرض شده باشه حقیقتا باید مواظب بود نوجوان تو این مدرسه ها حس غرور و سوا بودن از بقیه رو نکن خدایی نکرده ضربه بدی به آدم می زنه. چون دائما تو سرشون می کنن شما با بقیه فرق دارید شما یه سرو گردن بالاترید و الخ. تجربه شخصی بود خدمتتان گفتم
سلام و سپاس از اینکه تجربه تان را با من قسمت کردید حقیقتاً امیدوارم به پست چنین معلمانی نخورد البته از طرفی چون رقابت فشرده هست بین بچه های هم مدرسه ای فکر می کنم حس غرور و سوا بودن و اینا کمتر سراغش بیاید . تازه این آسیب در مدارس دیگر هم میتواند به بچه ها ضربه بزند
ممنون که به من سرزدید راستش من هیچ وقت دوست ندارم مادر شم چون حوصله ندارم اما نوشته های شما برام جالبه درباره پسرک که امیدوارم بهتر از ما باشن این نسل های جدید
سلام عزیزم البته یکی دیگه از سمپادی هام خود لیلی مهرگان هست! منتهی زیاد صداشو در نمیاره! کلا تو فامیل زیاد سمپادی داریم. سمپاد جای خوبیه برای بچه ای که خلاقه و با اخلاقه(با تاکید زیاد) . در مورد آرمانی که به ما نمودی هیچ نگرانی ای نداشته باش دختر شاید فکر کنی آرمان خودش است اما من به چشم خودم دیده ام که خیلی خیلی مهمه که پدر مادر آدم چه کسانی باشند. (نمیخوام بترسونمت اما حتما میدونی که معمولا جنایتکارای حرفه ای هم خیلی باهوشن! برای همینه که فکر میکنم پدر و مادر خیلی مهمن) بعد از این همه وراجی به تو و آرمانت بابت این موفقیت صمیمانه تبریک میگم
سلام به به خانم لیلی خانم مهرگان که زیادم صداشو در نمیاره با این حساب محصولات سمپادند که دارند تو وبلاگستان در و گوهر می افشانند دیگر اونهم خانوادگی
سلام. اولن مبارکه. من خودم یک زمانی سمپادی بودم و البته از آنجا اخراج شدم. یال اول دبیرستان که از انجا زدم بیرون روزگار برایم گلستان شد. درسم همیشه خوب بود اما انجا آزاد نبودم. بعدها معلمانی دیدم که بیشتر از درس زندگی کردن را به من اموختند. امیدوارم برای ارمان شما، اینگونه نباشد. دومن این پسر شما که مینشیند با حوصله کتاب می خواند مرا به یاد خودم می اندازد. دوم سوم دبستان بودم که تاریخ ایران از هخامنشیان تا قاجاریه را (و جالب هیچ وقت تاریخ پهلوی را دوست نمی داشتم ان وقت ها) خوانده بودم و... حالا سالهاست به برکت همان خوانده های کودکی خیلی از مباحث تاریخی را می دانم بدون آنکه دیگر برگی از تاریخ ورق زده باشم. جدن روزگار درخشانی بود. امیدوارم آقا آرمان شما مثل ما نشود و خیلی خیلی موفقتر از ما زندگی خوبی در مملکتی ازاد را تجربه کند.
سلام آقا فرزاد اولا خیلی ممنون با این تبریک گفتن یک کاره آدم می خواهد جایش را بدهد به یک .... دوما کتاب خوندن آرمان یک علاقه شخصی است من همیشه کتاب زیر دست و پایش ریختم نمی دانم اگر پس می زد چه باید می کردم شاید هیچ فقط نگاه می کردم الان هم در انتخاب کتابهایش زیاد دخالت نمی کنم .
قال حضرت نامجو : بسی رنج بردم در این سال سی .. که رنج برده باشم مرسی .. شرکت کرد که شرکت کرده باشد و می دانستیم ترجمه ی قبولیش برای پرونده ی اینجا به ظرز بسیار شگفت آوری باعث شادی اینها میشود بس که جوانانشان گشادند درس خواندن را دوست ندارند و اینها بچه هایشان را خیلی دوست دارند و می گویند از خارج مغز می آوریم شما راحت باشید و... واقعن برای همین بود و اگر مهاجرت مان دچار مشکل میشد و او هم برای آزمون خودش را به زحمت می نداخت و مرحله دوم قبول میشد نمی فرستادیمش . الهیی قربونت برم ببخشیا می دونم دارم چه آشوبی به دلت می کنم . اما واقعیته دیگه ... یکی به دلیلی که آقای ابراهیمی گفت . یکی هم به خاطر اینکه خیلی دولتی شده و دیگه اون بار وحشتناک علمی سابق رو نداره . اما قبولیش به بچه ها اعتماد به نفس میده . این خیلی با حاله . مخصوصن برای پسر من که نخونده قبول شده بود همون اعتماد به نفس اینجا کار دستش داد و گند زد به سوال های ساده اما پایه ای ریاضی . بچه ام سوالای سخت رو فقط می تونه جواب بده
مدرسه خانواده که صد در صد ... یعنی مدرسه مادرانه 90 درصد ... باقی هم سهم پدرانه ... من نگرانیم بیشتر فضای مذهبی بود که حاکم شده تو این مدرسه ها . شنیده هام از دوستان و فرزندانشون . وگرنه هنوز از بهترین هاست . اگر مادری مثل فرزانه بالای سر آرمین هست و پدر بزرگوار بچهکم . موفق باشی عزیزم
سلام و درود
وبلاگ خوب و با صفایی دارید.
خواستی منو با نام مشاور عشق و ازدواج لینک کن منم لینک میکنم.
سلام بر فرزانه.
راستش متوجه نمیشم با چی سمپادی شد. منظورت sympathy بود؟ با پدرش در ادامهی مطلب قبل؟
منظورت چیه؟
سلام
شرمنده ام به جان درخت ابدی
برایش لینک گذاشتم . دیروز نتایجش اعلام شد!
به شما تبریک می گویم فرزانه جان ...!
مشخص است که از هوش و همت شما بهره وافی برده.
اما به پسرک ! نمی دانم ! چه بگویم !
سمپاد در این مملکت به معنی آموزش بهتر نیست اگر چه فشار آموزش بیشتر را دارد!
به معنی بیشتر فهمیدن هم نیست. یا حتی فهماندن چیزهای بهتر!
تازه اگر هم بیشتر یاد گرفت و فهمید تازه آنوقت می شود برایش درد و دردسر! یا فهمیدن در حد جنون اذیتش می کند و رنجش می دهد یا از سر این جایی که هست زیادی می کند و خوب راتهش را برود باید رنج سفر و غربت را بدوش دل بکشد!
شادی هم روزگار بهتری از راه برسد !!!
بگذار به او هم تبریک بگوییم. او حق شاد بودن در حال را که دارد!
موفقیت بلندی است. به همه تان تبریک می گویم!
ممنونم هستونک !
البته هوش و همت من که چیز دیگریست
تو هستونکی و مثل بیشتر وقتها دقیقاً گرفته ای که در این دو جمله و عنوانش خواسته ام چی بگویم ! یه مخاطب مثل تو می ارزد به هزاران ...
سلام
به به
بَبَ به به!
مبارکه
سلام
نسل این جور تبریک ها منقرض نشده دایناسور جان ؟
حالا اورهکا!
بهبه، خیلی تبریک میگم
(این کلمه رو نشنیده بودم. ببخشید گیجبازی درآوردم.)
ممنون
واااااای بهتون تبریک و تسلیت عرض میکنم. فقط ساعتهای اضافه که بچه رو نگه میدارن و ازش کار میکشن بچه رو اذیت نکنه خوبه. در هر حال این یه موقعیت وسوسه انگیزه که امیدوارم تبدیل به بهترین فرصت برای فرار از جهل فراگیر بشه که تو جامعه ما گریبان همه رو گرفته. خیلی زیاده روی کردم موفق باشین.
مرسی از تبریک و تسلیت
نه ! گمان نکنم اینجا هیچ مدرسه ای برای جهل فراگیر کاری از دستش بر بیاید .
سلام
خوش به حالش!! من در سن و سال آرمان ، بیشتر سندبادی بودم ! گاهی هم به علی بابا گرایش پیدا می کردم البته ... فکر بد نکنید !
وقتی می توانی بخندی ، اصولن چرا باید گریه کنی ؟ خنده ی گرینده ، و یا گریه ی خندنده هم از دیگر پاسخهای من به سوال شماست....
این جمله ی آخر هم برای اینکه مردم نگویند این ققنوس خیلی هیچی بارش نیست ؛ مبارک است بانو
سللللام
خیالی نیست ... خودت هم فکر بد نکن من و پسرک سندبادی هم هستیم اصلاً ممکنه سمپاد را هم برویم سندباد کنیم !
خنده را می توانم ولی وقتی دهانم باز می شود اشکم هم جاری می شود میدانی که ققنوس !
سلام. تبریک میگویم. در سلامتی و شادمانی.
سلام
سپاس از تبریک ... به امید موفقیت پسر شما
سلام
علیک
سلام.
من که پیش بینیم درست از آب در اومد.
این تازه اول راهه. صبر کن دانشگاه و رشته ی قبولی و بقیه رو ببین
سلام
کدوم پیش بینی ؟
نکند پای اجنه به وبلاگستان هم باز شده
ممنونم از نظر لطف شما
سلام
تبریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک
جز این انتظاری نمی رفت
آغازی عالی برای آینده یی درخشان
سلام و سپاس
آینده ای درخشان در این سرزمین ؟ ... باورم نیست هنوز
سلام
همه دارند تبریک می گویند پس باید بخندید
به خصوص که مشغول شمارش معکوس هم بودید...
پس من هم تبریک میگم
سلام
اذیت نکنید جناب میله بدون پرچم
اگر آن طور بود که نمی پرسیدم بخندم یا بگریم ؟ شمارش معکوس برای آغاز عملیاتی بود که می بایست روی پسرک شروع می کردم اگر قبول نمی شد در یک فاز و حالا که شده در فاز دیگر ... خودتون که واردین
یه احساس نه چندان مبتنی بر کار کارشناسانه بهم میگه این تیزهوشان جای خوبی نیست. یه جور کانالیزه کردن بچه ها تو خط جنبش نرم افزاری علمی! هستش و دیگر هیچ!
البته اگه کسی نوشته ای کارشناسانه و بی غرض یا تجربه ای مشخص در مورد تیزهوشان خونده و میدونه من خوشحال میشن راجع بهش بدونم.
گاهی وقتها احساس نا مبتنی بر کار کارشناسانه کاملاً درست می گوید .
احساس من هم می گفت همه بچه هایی که قبول می شوند تیزهوش نیستند فقط بیش خوانند. اتفاقاً دیروز در مراسم معارفه مدیر مدرسه هم دقیقاً همین را گفت
اون کانالیزه کردن هم در مورد اون چند درصدی که واقعاً باهوشند ابداً بکار نمی آید در مورد بقیه شان شاید .
یه جیز بکم ؟ بکم. ؟. باشه میکم قبولی بسرم رو تو تیز هوشان می خواستیم که ترجمه اش کنیم برای اینجا وکرنه علامه طبا طبایی رو بامدیریت روشن و غیر دولتی ورفاقتی با شاکردان و اولیا رو انتخاب کرده بودیم واحد ابشناسان دو ماه ونیمی بجه ام رفت عالی بود البته تیز هوشان رو مرحله دوم با اختلاف کمی از اخرین نفر قبول نشد اما اکرم میشد نمی فرستادیمش البته دوستان ما که فرزندانشان قبلن تیزهوشانی و دانشکاه شریفی بودند الان اینجا با افتخار دکترا می خوانند فیزیک. واقعن تصمیم سختی است شاید بعد از یک سال درس خواندنش در انجا بهتر بتوانی تصمیم بکیری دبیرستانهای خوب برای این بجه ها همیشه جا دارند. تبریک صمیمانه و بسیار مشعوفانه و قند در دل مادرانه ام اب شوندانه ام را ببذیر. و ارمانم را ببوس
منیره جان این بگم ؟ بگم ؟ در دوره مشخصی کاربرد داشت ها
اونطور که فهمیدم پسرت مرحله دوم قبول نشد اگر هم میشد نمی فرستادیش ... خوب چرا شرکت کرد اصلاً ؟ فقط برای ترجمه ؟؟؟
برای من اولین اولویت مدرسه خوب این بوده که فضای بزرگی داشته باشد . حیاط بزرگ زمین بازی کلاسها و سالن وسیع و مدیری که از مدیران نسل انقلاب نباشد !
مدرسه ابتدایی را هم همین طور انتخاب کردم.
البته هیچ مدرسه ای جای مدرسه خانواده را نمی گیرد . نه ؟
قربان اون دل مادرانه ...ممنون
سلام و تبریک بسیار بر مامان آرمان...
بخندم یا بگریمت رو عمیقا" می فهمم. هفته ی گذشته جلسه ای در مرکز آموزشی "کوچیکه" ما برگزار شده بود. دکتر روانشناس سخنرانش چنان توی دلمان را خالی کرد که حس کردم برای بزرگه تا حالا هر چه رشته ام پنبه شده. می گفت جامعه ی امروز ما بیش تر از نابغه به انسان های متعادل نیاز دارد. مهارت هایی که امروز دکتر و پرفسورش از آن بی نصیبند. اینها رو نگفتم که توی دلت رو خالی کنم که خالی نمیشه با ایمان به پرورش ناب آرمان... پس بخند که ایمان و امید به آینده سرجاشه.
سلام
ممنونم که می فهمی ... تنها چیزی که می خواهم این است که آدم شریفی بزرگ کنم که اون هم جایی که ... بگذریم
سلام فزانه جان
تبریک بسیار برای رسیدن به آنچه دلخواهت بود.
ما در خانه پدری سمپادستانی داشتیم . داستانها دارد و ...
البته شاید زمانه خیلی عوض شده باشد و داستانهای ما به درد بچه های امروز سمپاد نخورد. به هرحال خوشحال می شوم اگر فرصتی بود آنچه را که به درد بخور حدس می زنم با مادر آرمان در میان بگذارم.
سلام نیکا جانم
ممنون عزیز دلم آنچه دلخواهم بوده و هست را هنوز بهش نرسیده ام .
نکنه خودت هم ؟ زمانه عوض شده ما هم عوض هم که نشده باشیم کم آورده ایم . من رسماً گاهی کم می آورم
سلام
تبریک میگم
خیلی حواست باشه ، این مدارس بیشتر از اون ور بوم می افتن ، من تجربه درس خوندن تو این مدارس رو دارم
موفق باشه
سلام
تسلیت را یادت رفت ... می دانم می دانم ...
سلام
امیدوارم به اش سمپادی پیدا نکنند!
سلام علیکم.
یکی از سمپادیها، همسر خانم لیلی مهرگان است. پسر شما می تواند اگر مایل باشد از ایشان به عنوان یک سمپادی ی پیشکسوت راهنمائی بگیرد و با او مشورت کند.
در ضمن این وبسایت سمپادیها را که من دیدم، این هم همه اش ولایت فقیه است!
سلام
پدر خودش هم هست آقای سید محمدی .
این جا سرزمین ولی شناسان است برادر فراموش نکنید ... مگر وزارت آموزش و پرورش نیست ؟ اینجا که باشی هر جا که باشی زیر پرچم آقایی
مهم این است که زیر سقف خانه ات کجاست
تبریک.
من هم یک زمانی بودم.
دیدی پست قبلی بی ربط نگفتم؟
ممنون.... کی گفت شما بی ربط گفتید؟ امیدوارم با ربط باشد
سلام و عرض تبریک
حتی اگه نسل این تبریکا منقرض شده باشه
حقیقتا باید مواظب بود نوجوان تو این مدرسه ها حس غرور و سوا بودن از بقیه رو نکن خدایی نکرده ضربه بدی به آدم می زنه.
چون دائما تو سرشون می کنن شما با بقیه فرق دارید شما یه سرو گردن بالاترید و الخ.
تجربه شخصی بود خدمتتان گفتم
سلام و سپاس
از اینکه تجربه تان را با من قسمت کردید حقیقتاً امیدوارم به پست چنین معلمانی نخورد البته از طرفی چون رقابت فشرده هست بین بچه های هم مدرسه ای فکر می کنم حس غرور و سوا بودن و اینا کمتر سراغش بیاید .
تازه این آسیب در مدارس دیگر هم میتواند به بچه ها ضربه بزند
سلام
بسیار تبریک می گویم و چون نیچه آرزو می کنم که آزادمرد کوچک از پیروزی های کوچک در امان باشد.
سلام بر شما
چه آرزوی نیکویی برایش کرده اید
ممنون که به من سرزدید راستش من هیچ وقت دوست ندارم مادر شم چون حوصله ندارم اما نوشته های شما برام جالبه درباره پسرک که امیدوارم بهتر از ما باشن این نسل های جدید
چرا دوست بی نشانی من
سلام
تبریک می گم ؛ با چنین مادری چنین اتفاقی حتمی بود
سلام
امیدوارم عاقبت ماجرا ختم بخیر شود
سلام عزیزم
البته یکی دیگه از سمپادی هام خود لیلی مهرگان هست! منتهی زیاد صداشو در نمیاره! کلا تو فامیل زیاد سمپادی داریم. سمپاد جای خوبیه برای بچه ای که خلاقه و با اخلاقه(با تاکید زیاد) . در مورد آرمانی که به ما نمودی هیچ نگرانی ای نداشته باش دختر
شاید فکر کنی آرمان خودش است اما من به چشم خودم دیده ام که خیلی خیلی مهمه که پدر مادر آدم چه کسانی باشند. (نمیخوام بترسونمت اما حتما میدونی که معمولا جنایتکارای حرفه ای هم خیلی باهوشن! برای همینه که فکر میکنم پدر و مادر خیلی مهمن)
بعد از این همه وراجی به تو و آرمانت بابت این موفقیت صمیمانه تبریک میگم
سلام
به به خانم لیلی خانم مهرگان که زیادم صداشو در نمیاره
با این حساب محصولات سمپادند که دارند تو وبلاگستان در و گوهر می افشانند دیگر اونهم خانوادگی
فقط جای یک مهرگان کوچولو خالیه این وسط
سلام. اولن مبارکه. من خودم یک زمانی سمپادی بودم و البته از آنجا اخراج شدم. یال اول دبیرستان که از انجا زدم بیرون روزگار برایم گلستان شد. درسم همیشه خوب بود اما انجا آزاد نبودم. بعدها معلمانی دیدم که بیشتر از درس زندگی کردن را به من اموختند. امیدوارم برای ارمان شما، اینگونه نباشد.
دومن این پسر شما که مینشیند با حوصله کتاب می خواند مرا به یاد خودم می اندازد. دوم سوم دبستان بودم که تاریخ ایران از هخامنشیان تا قاجاریه را (و جالب هیچ وقت تاریخ پهلوی را دوست نمی داشتم ان وقت ها) خوانده بودم و... حالا سالهاست به برکت همان خوانده های کودکی خیلی از مباحث تاریخی را می دانم بدون آنکه دیگر برگی از تاریخ ورق زده باشم. جدن روزگار درخشانی بود. امیدوارم آقا آرمان شما مثل ما نشود و خیلی خیلی موفقتر از ما زندگی خوبی در مملکتی ازاد را تجربه کند.
سلام آقا فرزاد
اولا خیلی ممنون با این تبریک گفتن یک کاره آدم می خواهد جایش را بدهد به یک ....
دوما کتاب خوندن آرمان یک علاقه شخصی است من همیشه کتاب زیر دست و پایش ریختم نمی دانم اگر پس می زد چه باید می کردم شاید هیچ فقط نگاه می کردم
الان هم در انتخاب کتابهایش زیاد دخالت نمی کنم .
قال حضرت نامجو : بسی رنج بردم در این سال سی .. که رنج برده باشم مرسی .. شرکت کرد که شرکت کرده باشد و می دانستیم ترجمه ی قبولیش برای پرونده ی اینجا به ظرز بسیار شگفت آوری باعث شادی اینها میشود بس که جوانانشان گشادند درس خواندن را دوست ندارند و اینها بچه هایشان را خیلی دوست دارند و می گویند از خارج مغز می آوریم شما راحت باشید و... واقعن برای همین بود و اگر مهاجرت مان دچار مشکل میشد و او هم برای آزمون خودش را به زحمت می نداخت و مرحله دوم قبول میشد نمی فرستادیمش . الهیی قربونت برم ببخشیا می دونم دارم چه آشوبی به دلت می کنم . اما واقعیته دیگه ... یکی به دلیلی که آقای ابراهیمی گفت . یکی هم به خاطر اینکه خیلی دولتی شده و دیگه اون بار وحشتناک علمی سابق رو نداره . اما قبولیش به بچه ها اعتماد به نفس میده . این خیلی با حاله . مخصوصن برای پسر من که نخونده قبول شده بود همون اعتماد به نفس اینجا کار دستش داد و گند زد به سوال های ساده اما پایه ای ریاضی . بچه ام سوالای سخت رو فقط می تونه جواب بده
مدرسه خانواده که صد در صد ... یعنی مدرسه مادرانه 90 درصد ... باقی هم سهم پدرانه ... من نگرانیم بیشتر فضای مذهبی بود که حاکم شده تو این مدرسه ها . شنیده هام از دوستان و فرزندانشون . وگرنه هنوز از بهترین هاست . اگر مادری مثل فرزانه بالای سر آرمین هست و پدر بزرگوار بچهکم . موفق باشی عزیزم
الان من که دقیقا می دونم بخندم یا گریه کنم با این ادغام و افزایش ظرفیت و یخبندان و ...
امیدوارم همه شون موفق بشن
منم امیدوارم