این روزها کمتر مینویسم مبادا هر چه بنویسم به نک و ناله تبدیل شود ...
بشدت سعی می کنم نیمه پر لیوان خالی را ببینم و حتی اگر شده رشته کوچکی از امید را به چنگ بیاورم ٬ دیگر ولش نکنم.
بسلامتی ، خواندن را شروع کرده ام ! دارم "مدخل فلسفه غربی معاصر " از تقریرات دکتر محمود خاتمی را به کندی می خوانم که در بخش اول به فلسفه قاره ای و در بخش دوم به فلسفه تحلیلی پرداخته و چکیده درسهای این استاد داشگاه تهران در طی سالهاست و برای کسانی که مثل من از فلسفه هیچ نمی دانند بکار می آید ... بهتر است از ماحصل خواندنم بعدها بنویسم. کتاب را دوست خوبم آقای ابریشمی معرفی کرده اند.
در مقدمه کتاب آمده است " تعریف فلسفه ممکن نیست . این نقص فلسفه نیست بلکه کمال فلسفه است . افق های فلسفه باز است و فکر است که از فکر دفاع می کند...."
جذابیت حال حاضر فلسفه برایم این است که از قید مکان و زمان آزاد است و به کل بشریت تعلق دارد هر چند بی شک از نظر تاریخی زمان و شرایط اجتماعی بسیار مهم است اما زمان و شرایط حال به گونه ایست که بهتر است موقتاً کنار بگذارمشان و دوری و دوستی پیشه کنم .
مجال من همین باشد که پنهان مهر او ورزم
حدیث بوی و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
در این جور مواقع ادبیات را ترجیح می دهم.مجموعه داستان های کوتاه آمریکا به انتخاب و ترجمه اسداله امرایی و "از دو که حرف می زنم از چه حرف می زنم" از موراکامی را همزمان دارم می خوانم.خودم را می سپرم به راه داستانی کوتاه و دور می شوم از زمان و مکان،هر چند مجال به کوتاهی همان داستان باشد.مهم آن است که آنجا که فقط خواندن است و دیگر هیچ.
آره ادبیات هم پناهگاه فوق العاده ایست
داستان کوتاه یا رمان هر کدام طعم خود را دارند و قابل قیاس با هم نیستند راستش چیزی که به سمت فلسفه ام کشانید اول بار همان ادبیات بود .
رمانهایی هستند که چیزی بیشتر از یک رمان معمولی اند .
سلام
یادتان هست که پنجاه روز قبل از دوستان خواسته بودم که پنج کتاب معرفی کنند؟در بین کتاب ها چند تایی هم از نوشته های «یاستین گردر» بود و مخصوصا «دنیای سوفی»
راستش من همیشه دنیای سوفی را با دیده تحقیر نگاه می کردم و گمان می کردم خیلی ابتدایی ست.به پیشنهاد دوستان تهیه کردم و خواندنش را شروع کردم و همین چند لحظه قبل - دقیقا چند دقیقه قبل - تمام شد.به نظرم کتاب عالی ست.مروری بر تاریخ طولانی فلسفه بی اینکه به تباهی و سیاهی کشیده شود.به شخصه خواندنش را به کتاب های نه جلدی کاپلستون و یا ویل دورانت و یا راسل و بدتر از همه سیر حکمت در اروپای فروغی ترجیح می دهم.من همه را دارم و تاکید می کنم دنیای سوفی بسیار جذاب تر و گویا تر از همه آنهاست.
برای کتاب خوان کردن اطرافیان هم کتابهای گوردر را گرفتم و هدیه کردم و همه راضی بودند.
نمی دانم عبارت "برای کسانی که مثل من از فلسفه هیچ نمی دانند بکار می آید ... بهتر است از ماحصل خواندنم بعدها بنویسم" تا چه حد تعارف است و یا اینکه عین واقعیت،در هر صورت خواندن کتاب دنیای سوفی را پیشنهاد می کنم.خاصه اینکه در هر جا و زمانی می شود خواند.
کتاب با دو نشر "نیلوفر" و "هرمس" بیرون داده شده.نشر نیلوفر را حسن کامشاد مترجم اش بوده و نشر هرمس را مهرداد بازیاری.من هر دو را دارم و قیاس کردم.نشر نیلوفر خواندنی تر است،ولی من هرمس را به علت قطع جالب کتاب و فونت ها جالب و ظاهر جذاب تر بیشتر پسندیدم
...
به تجربه فلسفه نویسی استادان ایرانی زبان - جز معدودی - نظرم را جلب نمی کند.نقد سید یحیی یثربی بر ابراهیم دینانی در ضمیمه شماره 8 مجله مهرنامه و یا نقد سید جواد طباطبایی بر کریم مجتهدی در شماره اخیر شاید علت این ناخرسندی را روشن تر کند
...
امیدوارم که پرحرفی نکرده باشم
سلام محمد رضا
البته بیاد دارم ... دنیای سوفی مدخل بسیار جذابی برای ورود به فلسفه است من هم آن را با چاپ نشر نیلوفر خوانده ام و همین طور کتابهای لذات فلسفه و تاریخ فلسفه ویل دورانت را خوانده ام که بد نیستند
کتاب تاریخ فلسفه غرب راسل را نخوانده ام ولی تا کنون هر چه که از راسل خوانده ام با مشرب و مذاقم سازگار بوده اما کاپلستون هرگز جلبم نکرده هم اینکه از دانندگان شنیده ام که غلط های بسیار دارد
سیر حکمت در اروپا را هم نخوانده ام
کتابهای تاریخ فلسفه فقط داستان فلسفیدن دیگران است نه خود فلسفه فقط جهت آشنایی با مشرب های فلسفی خوبند
همان گونه که گفتم این کتاب را آقای ابریشمی معرفی کرده اند و از دانش دکتر خاتمی علیرغم بی ادعاییش تعریف کرده اند
انقدرقشنگ تشریح کردی که من هوس کردم بخورمش پستت را
درودبرتو وقلب سلیم وقلم زیباوقدرعناوکمال بالایت
قدرعنارابرای این اوردم که سه تاقاف اورده باشمروزجمعه چیزی برای خندیدن داشته باشی
سلام علیکم.
گمان کنم عبارت «نیمه ی پر لیوان خالی» درست نیست. درستش «نیمه ی پر لیوان» است. چون لیوان خالی که نیمه ی پر ندارد. همه اش خالی است.
سلام
اتفاقاً دقیقاً منظورم نیمه پر لیوان خالی بود آقای سید محمدی
یعنی خودمان باید برای لیوانی که اصلاً خالی است نیمه پر تصور کنیم و آن را ببینیم
سلام
بهتره واقع بین باشیم تا خوشبین
سلام
ممنون از حضور و نظرتان
اتنشا الله ما را ازیافته هایتان از این کتاب بی نصیب نگذارید
حقیقت آن است که ما ناگزیر پرتاب شده در مکان و زمانیم، چه آنکه باشنده-در-آن ایم(آن هم به معنای آنجا و هم لحظه) و خواه-ناخواه نسبتی با "آن" داریم. ولو نسبت گریز و فراموشی خودخواسته...
فلسفه و فلسفیدن هم باز یافتن این نسبت و فراچنگ آوردن آن ماوای گم گشته است، اگرچه به شیوه ی ترافرازنده، که از روزمرگی فرا می رود...
گاه آن است که دمی بیشتر بیندیشیم و کمتر بنویسیم، بلاگستان هماره به نوشتن نیاز ندارد، روزهایی چون این روزها هم هستند که باید به سکوت گذراندشان.
باری؛ چندی است که رفقای بلاگی سکوت پیشه کردند، توگویی قلم ها به نوشتن نمی رود، اما همین سکوت هم واگویهی ناگفتنی هاست.
در باب کتاب هم باید بگویم که انتخاب نیکویی کردید، امیدوارم لحن صریح و سریع آن شما را نفریبد و با تامل و درنگ هر چه بیشتری آن را بخوانید...
آه از این نسبت ...
انتخاب کتاب پیشنهاد خودتان بود . البته هنوز به لحن کتاب عادت نکرده ام و بسیار کند می خوانمش
"نیمه پر لیوان خالی" تعبیر زیبایی بود. امیدی(نیمه پری) وجود نداره، اما باید ما به یه ضرب و زوری پدیدش بیاریم.
دنیای سوفی با ترجمه کامشاد رو خوندم و هم رای هستم با بید مجنون.
وقتی منظورم را مخاطبی می فهمد خوشحال می شوم
سلام.
جدیدن انگار عموم وبلاگ نویسان رغبتی به نوشتن ندارند. بهر حال کتاب خواندن انتخاب مناسبی بوده است. اما من فکر نمی کنم فلسفه بتواند فازغ از زمان و مکان باشد.
سلام
انگار زمین سفتی زیر پا ندارند برای اینکه روی آن بنشینند و بنویسند
فلسفه که نه فلسفیدن فارغ از زمان و مکان است
سلام
بله شاید کسی احساس کند که در زمانی خاص سکوت موثرتر و سودمندتر از گفتن و نوشتن است.
با سلام
بعضی مواقع فلسفه خاصیت بی زمانی و بی مکانی را از دست می دهد وپشتوانه ای برای جنگ و حتی صلح می شود ولی این بازهم نقص فلسفه نیست نقص فلسه آنجاست که بی تفاوتی را تئوریزه کند.
سلام
من هم شدیداً مخالف بی تفاوتی ام بی شک سکوت و بی تفاوتی دو چیز اند
سلام.
به قول مراد فرهادپور، الان توی زمانهای به سر میبریم که فکر کردن تبدیل به کاری زائد و حتا ناممکن شده. با این حال، چراغش رو باید روشن نگه داشت.
منم با گزینهی ادبیات موافقم. حسنش اینه که مث فلسفه انتزاعی نیست.
سلام
آره دقیقاً زائد و نا ممکن ... می دانی که با ادبیات موافقم
اگر خود وادی فکر و فلسفه را تجربه کنیم و لب بزنیم انتزاعی نیست
سلام دوست گرامی
شعر را خیلی دوست داشتم. خوشحال میشم به منم سر بزنید.
سلام بر فرزانه عزیز
البته که روزگار غریبی است نازنین .
هرچند که به رهبری میله بدون پرچم در وطه ادبیات داستانی سیر می کنم اما همچنان عاشق فلسفه ام علی الخصوص اگر مناسب دانش اندک و بنیه ضعیفم باشد .
اصلاً این فلسفه گریزگاه و پناهگاه عجیبی است همین حالت به قول درخت ابدی انتزاعی بودنش به من فوق العاده احساس امنیت می دهد و برای بنده به مراتب بیش از ادبیات داستانی مرغ خیال را به پرواز در می آورد.
به هر روی با غر یا بی غر مهم نیست. مهم این است که ما گلایه مندیم که پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود ...
سلام دوست خوبم
غریب تر از غریب است نازنین ....ادبیات خودش بحریست که هیچش کناره نیست من آخرین تجربه ام خواندن کتاب فوق العاده سفر به انتهای شب بود بعد از یکی دو ماه تعطیل کردن مخ ... عشقم به فلسفه گل کرده و تشنه اش شده ام
کاش کاش کاش یک جا بودیم می نشستیم ساعتها با هم حرف می زدیم از آنچه که مرغ خیال از پرواز هایش آورده ...
قلم تو در وقایع نگاری این قدر قوی و بامزه است که امثال من بسکوتند بهتره ... می دانی که هواخواه توام جانا
خواندن فلسفه آرامش می خواد که با نک و ناله چه سخت می شه این خواندن و نوشتن جای خود.
و فهمیدنش آرامش را میگیرد
سلام
اگر چه دیگر رمقی و نایی نمانده تا نیمه پر لیوانی را که مدتهاست خالی شده ببینیم و دل خوش کنک به سراب های خود ساخته خویش باشیم . اما اگر همین فلسفه و ادبیات را هم از ما بگیرند آنوقت تکلیف چه خواهد بود ؟
بی خودی می گفت در پیش خدای
کای خدا آخر دری بر من گشای
.........
ولی من با ادبیات بیش از فلسفه مانوسم و فعلا در همان وادی گیر کرده ام . دلیلش را نمی دانم البته منتظر فرصتی برای ورود به این وادی هم هستم امیدوارم پیش آید ....
موفق باشید فرزانه خانم
سلام
وادی ادبیات پناهگاه مبارکی است از دست ندهیدش چه بحریست که ...هیچش کناره نیست
زمانی بسیار بیشتر از یک دور کامل عقربه بزرگه برات آرزو میکنم وقتی فقط یک ساعت وقت داری که می خوای صرف کتابش کنی
عیشت مدام . نوشت باد
ممنون منیره جان ساعت که از دست من ذله شده اما عیش بی یار مهیا نبود یار کجاست ؟
سلام
برای فلسفیدن به معنای واقعی گریزی نیست جز خواندن سیر حکمت. من از مرداد پارسال شروعش کرده ام و جلد اول را تا حالا پنج بار و جلد دوم را چهار بار خوانده ام.
درسته که شاید یه مدت طول می کشه تا با زبونش آشنا بشیم و هم اینطور برای فهمیدن فلسفه قبل از دکارت باید با منطق هم آشنایی داشته باشیم. خب البته اینا یه کم کار رو سخت می کنه. و البته میشه از اول رفت و کتاب نیچه گرفت و گزین گویه هاشو حفظ کرد و باهاشون پز روشنفکری داد. کاری که خیلی ها این روزها می کنند.
از کتاب درآمدی به فلسفه نقیب زاده بخش مربوط به نگرش های فلسفی قرن بیستم رو چند وقت پیش خوندم و باز به این نتیجه رسیدم که تا سیر حکمت رو کامل نفهمم این خوندن ها بدرد نمی خوره. البته هر کس کتابی از یاسپرس، ماکوزه و ... برداره و بخونه یه چیزهایی ازش می فهمه و کلی هم احساس دانایی میکنه.
ولی اگه سیر فلسفه رو بطور کامل ندونه این فهمیدن کامل نیست.
در فارسی جانشینی برای سیر حکمت وجود ندارد. البته برای فلسفیدن و نه پز روشنفکری دادن.
طرف توی اتوبوس کنارم نشسته بود و توی شلوغی دم غروب داشت نیچه می خوند می پرسم ببخشید شما می فهمید نیچه چی میگه؟ گفتش آره چطور مگه؟ - هیچی آخه من سر صبح توی کتابخونه هر چی زور می زنم نمی فهممش لامصب!
نمی دونم شاید هم ایراد از ماست....
منطق هم به نظرم کتاب دوره مختصر منطق صوری خوانساری و از آن بهتر کتابی که دکتر خوانساری برای پیش دانشگاهی رشته انسانی نوشته اند و از همه کامل تر دوره دو جلدی منطق صوری خوانساری که البته بعد از کتاب های اول باید خوانده شود.
بسیارند دوستانی که می گویند خواندن مقولات و کل و کلی و جنس و نوع و فصل و.... دیگر نیازی نیست ما که نمی خوایم فلسفه اسلامی بخونیم. که اینها همش واسه اینه که سخت و وقت گیره و بهونه اند و بس.
خیلی روده درازی کردم!!
سلام
سیر حکمت را خیلی جاها توصیه کرده اند .
حقیقتش آن را ندارمش فکر می کنم قبل از در افتادن با آن باید مروری اجمالی بکنم و ببینم مناسب هست برای خواندن من یا نه ؟
ماندن در سطح آفت وحشتناکی است واقعاً امیدوارم بهش مبتلا نشوم
اتفاقاً نظراتت برایم جالب بود دریغ نکن
سلام
فلسفه زهر شیرین است. فلسفه، آدمی را از ماوای گرم گذشته بیرون می آورد. زمین زیر پا را سست و جهان ایستا را چنان دگرگون می کند که گویی هر آن، سقف آسمان بر سر انسان خراب می شود. فلسفیدن، یعنی خانه بدوشی،آوارگی ذهن و بی خانمانی اندیشه.
فلسفه بسیار شیرین و دلپذیر است اما به شرط آن که آماده باشی هر آن چه در ذهن داری از دست بدهی. فلسفه که از در در آید ، یقین از در دیگر بیرون می رود.
سلام
زهر شیرین ! تعابیر شما یکی از یکی زیبا ترند
سلام به فرزانه ی عزیز
نیمه پر لیوان خالی؟ فرزانه جان پس این لیوان واقعا همونطور که فکر میکردم خالیه!!!؟
راستش اصلا با فلسفه میونه ی خوبی ندارم. فلسفه اول آدم رو در مورد خودش کنجکاو میکنه. بعد در مورد جهان پیرامونش. کم کم اکثر فلسفه خوانها فکر میکنن خیلی با بقیه فرق دارند. اینو یادم رفت بگم که اگه خداباور باشند تو همون قدمهای اول خداشون و دینشون رو میگذارند تو موزه ی خاطرات. تو قدمهای بعدی یعنی وقتی که به این نتیجه رسیدن که با بقیه زمین تا آسمون متفاوتند نوبت خونوادشونه که طلاق داده بشوند و .... اینکه خدا نکنه جایی بحثی فلسفی میان حضرات فلسفه دان در بگیره!
با همه این حرفها خیلی وقته که دوست دارم در مورد فلسفه تحلیلی و قاره ای و تفاوتهاشون بخونم پس این کتاب رو حتما میذارم تو برنامه ی کتابخونیم
بهترین کتابهایی که در مورد فلسفه خوندم اینا بودن:اگزیستانسالیسم و اصالت بشر,دنیای سوفی،لذات فلسفه ،تاریخ فلسفه.ممنون از معرفی.
سلام نازنین
من که شرط می بندم خالیه
نظراتت را درباره فلسفه رد نمی کنم اما نمی توانم دربست بپذیرمشان قضاوتت کمی یک طرفه است .
البته من فلسفه خوان هم نیستم اما فلسفه خوان ها را دوست دارم
مثلاً اینکه فلسفه خوانها فکر می کنند با بقیه خیلی فرق دارند این بلا ممکن است سر هر چیز خوان دیگری هم بیاد .
اگر خدا باور باشند خدا ودین را می گذارند کنار این که بد نیست اتفاقاً لازمه فلسفیدن است که هر چه در ذهن داری کنار بگذاری . طلاق دادن خانواده را هم نمی پذیرم . شاید آدمی که اهل مطالعه باشد بیشتر با خودش خلوت کند ... فقط همین ...چیز هایی که شمرده ای آفتها و آسیب های اهل مطالعه است نه این که همه اهل مطالعه چنین باشند و بس
خودت هم کتابهای خوبی خوانده ای اطمینان دارم خواندنشان با نخواندنشان یکی نیست
سلام
مثل اینکه روانشناس ها متوجه شدند کسی به دستورشون
( دیدن قسمت پر لیوان) عمل نمی کنه تصمیم گرفتند کار دیگه ای بکنند. همه لیوان های عالم را برای مدتی خالی کرده اند تا با اولین قطره آب توجهمون به قسمت پر لیوان جلب بشه.( عطش آب).
من که اگه یه قطره آب ببینم ذوق مرگ می شم!!!
سلام دایناسور جان
این قضیه روانشناسا خودش قطره آبه ها
حتماً منو در حس دیدن یه قطره آب شریک بدان
سلام
من هم خواندن را ترجیح می دهم البته فعلاً ادبیات برام اولویت داره... من هم مشغول خیره نگاه کردن به لیوان هستم! گاهی فکر می کنم شاید بشه با تمرکز سطح آب را بالا برد!
سلام
شما که بدون پرچم پرچمدار ادبیات خوانی در وبلاگستان شده ای اگر پرچم داشتی چه می کردی !
راستی تمرکز جواب می دهد ؟
سلام
من که همیشه عادت به خواندن مطالباتان داشتم و استفاده می کردم. همچنان حضور خواهم داشت تا بیاموزم.
سلام شما لطف بسیار دارید
در فلسفه گم گشته هایم را پیدا کرده ام شکرخدا . یادم هست چند سال پیش چقدر از آن می ترسیدم . اما خوب . خیلی طول نکشید که ذائقه ام را بشناسم . به عقیده من همه چیز را نباید خواند ، ذهن انسان را خراب می کند . ابتدا باید ؛جستجوی سطحی؛ کرد و پس از کسب شناخت از موضوعات اصلی ، با ؛جستجوی عمقی؛ در موضوع دلخوه به ؛معرفتی درخور؛ رسید . ژرف شدن مناسب در موضوع دلپسند .
در این رهگذار فعلا در ؛اتمیسم منطقی؛ راسل کمثل خر در گل (یا شاید خر در سیمان) گیر کرده ام . باور نمی شد که نفهممش ! اما خوب نمی فهمم ! ... باید اندکی تجدید قوا کرد و بعد حمله دوباره .
شکر خدا امید !
انگار من تازه وادی ترس را پشت سر گذاشته ام و حالا تو همون جست و جوی سطحیه هستم . فلوچارتت خوبه فکر می کنم دارم همون مسیرو می روم تا چند وقت پیش فکرمی کردم برای پیدا کردن ارتباط گرفتن با منابع باید بروم دانشگاه مثلاً دوباره بروم ارشد فلسفه را بخوانم ... اما خوب با تحقیقات میدانی از فلسفه خونده ها از کتابهایی که درس می دهند فهمیدم که لازم نیست . البته هنوز گاهی فکر میکنم برای ارتباط داشتن با جمع ها بد نیست ... اما خوب مسیر سنگلاخیه
راههای کوتاهتر و بی خطر تری هم هست
اتمیسم منطقی راسل ؟ طرف منطق که اصلاً نرفتم تا حالا غیر از همان منطق خوانساری که جز منابع ارشده در حد اجمال
قرابت منطق با ریاضیات شیفته ام می کند ولی هنوز ترسم از منطق کاملاً نریخته
علیک سلام رفیق عزیز ...
قسمت انتهایی کامنت آقای ابریشمی عزیز بسیار قابل توجه است ...
سلام رفیق جان
البته بسیار بسیار بسیار
سلام. ممنون که سر زدین. خیلی خوشحال شدم.
چه کتاب های جدی سطح بالایی میخوانید. خوش به حالتن. من الان فقط دارم میدوم. البته مثل تردمیل هست که به هیچ جا نمیرسه!
سلام البته دارم زور می زنم که بخوانم آن هم در حال دویدن !
ترد میلتان گسترده باد به جاده های موفقیت
سلام
داری از سکو بالا میروی که باز هم توی " زمان و شرایط حال" شرجه بزنی .
سلام
زمان و شرایط حال ول کن نیستند
(صد سال از جنگ و خونریزی بین اعراب و یهودیان گذشت)
در پس دیوار سنگی
یک جماعت جاهل و نادان
خدا را در دل بی جان آن دیوار می جویند
عجب قوم کج اندیشی
و در بالای این دیوار سنگی
تازیان در سوگ یک مرده عرب
گنبد و گلدسته بر پا کرده اند هر جا
و هر که دم برآرد بر خلاف رأیشان
با صدای نعره الله واکبر
جان او از تن برون آرند به یک دم
عجب قوم بدآیینی
و صد سال است که این دیوانه ها
بهر این دیوار و آن گلدسته ها
خون یکدگر روان در کوچه ها کردند
که آن دیوار سنگی برتر از گنبد؟
و یا مسجد مکان و بیت تقدیس است
عجب بیهوده جنجالی
چه بی حاصل جدالی
عجب آشفته بازاری
بده خالق به ما یاری
در این دنیای بیزاری
تو ای گمگشته در باور
به این نابخردان یاد آر
که تو خانه به دل داری
درون سینه پاکان سرا داری
کجا در سنگ و در گنبد تو جا داری
بابک اسحاقی
سلام.
رمقی نمانده برای دیدن خود لیوان، بماند پر یا خالی دیدنش!
فلسفه .... واژه ی آشنا و غریب این روزهایم!
سلام هیوا جان
رمق را باز یابی می کنیم
سلام
میگم چطوره بزنیم لیوان رو بشکنیم تا زیاد نگران پر یا خالی بودنش نباشیم.
سلام
لیوان که جیز است آقا هم نمی تواند طرفش برود ما که جای خود داریم
خوشحالم به دنیای خوب کتابخونی روی آوردی. در این جور مواقع کلا فیلم و کتاب است که آدمی رو نجات می دهد.
سلام
خسته نباشی . مرسی از مهربونیت .
دلتنگی کار دستم داده حسابی !! بیا ببین چه غلطی کردم این دفعه!
سلام فرزانه عزیز!
وهم سبزرنگ را بعد از یک سال رکود و در به دری و از اینجا به آنجا بردن، سرانجام به بلاگفا برده ام و امیدوارم، در دسترس بودنش مجبورم کند بیشتر بنویسم...
خوشحالم می کنید انجا هم همراهیم کنید.
سلام نجمه جان
وهم سبز رنگ از وبلاگهای مورد علاقه ام بوده از باز یابی اش خیلی خوشحالم
فلسفه خوب است و ولی خواندنش خیلی سخت و مقبولیتش خیلی نسبی
خواندنش که سخت نیست فهمیدنش چرا باید کم کم و با فکر خوانده شود دنبال مقبولیت هم نیست به نظرم بیشتر مقبولیت است که دنبال فلسفه می گردد!
سلام
در خواندن فلسفه موفق باشی
اگر چیز جالبی از آن جنس که فهمیدنی است و جالب برای ما هم بگذار که استفاده کنیم . من یه زمانی می خوندم شاید 15 سال قبل
دیگه حس و حالش نیست . به خلاقیت های سریع و زودگذر پناه برده ام
موفق باشی
سلام
ممنونم . باز پس دادنش نیاز مند فهم عمیق است
زبان و قلم روان می خواهد
خواندن خیلی خوب است. خیلی. این روزها هم بیشتر میخوانم و هم بیشتر مینویسم.ازین هم نمیترسم که نوشته ام به نک و ناله ای تبدیل بشود. بگذار بشود!
از موضعم عقب مینشینم. من مثال خاصی در ذهنم داشتم.نباید تعمیم میدادم....
فلسفه زیباست ولی گاهی آنچنان ذهن رامنطقی و استثنا ناپذیر میکند که گویی به ماشین تبدیل شده است.گاهی ازین منطق وحشتناک(که هیچ چیز دیگری را بر نمی تابد) منزجر میشوم
همان جدال قدیمی عقل و عشق ...
سلام
مطلب مورد نظر را در این لینک ببینید:
http://www.bookcity.org/news-893.aspx
من نویسنده وبلاگ مصلوبم که ظاهران بازم وبلاگم فیلتر شده اگر خاستی بیا تو فیس وبک و ادم کن تا همچنن درارتباط مطالب هم باشیم
سلام فرزانه جان.وبلاگ قبلی من مسدوده فعلن اینجام
.سربلند باشی عزیز www.1yeshil.wordpress.com
سلام
از وردپرس دل نکنده ای ورد پرس که فیلتر سراسریست
سلام منم چون شما هستم اما ترجیح می دهم ادبیات بخوانم موفق باشید
سلام
انگار همه گیر است
سلام
هرچه می کشیم از دست همین مجال است که خوب بدام ... افتاده.
چند روز و بلکه هفته است که می خواهیم بیایم فرود شکوهمندانه تان را به سواحل وبلاگستان تبریک بگوییم و خیر مقدم از بازگشت از سفر و غیره ...
اما مگر این مجال می گذارد ...!؟
خوشحالیم که خوشحالتان کرده بودیه... شادکام باشید.
دوباره باید خود موجز نویسی را از سر بگیرم که از دست و دلم دررفته عنانش.
پرهیز از نک و نال پراکنی گاهی به سکوت های طولانی ختم می شود و بازهم می گویم:
هرچه می کشیم از دست همین مجال است ...!
سلام هستونک
بالاخره مجال را بدام افکندی دیگر... می دانم که گرفتاری
نیمه پر لیوان خالی بخصوص با تعبیر شما زیبا بود
مثل آخرین جرعه ی این جام تهی ....
می مانست.
و فکر است که از فکر دفاع می کند...."
این جمله را خیلی دوست داشتم و تاثیر گذاره. تا توان داری بخوان....
بهم سر بزن عزیزم.
ممنون
این روزها اغلب یا نمی نیوسند یا کم می نویسند پس زیاد به خودت بد راه نده :)
همیشه فلسفه خواندن برایم مصیبت بوده شایدم هم حوصله اش هم نبوده
خواندنش مصیبت است نخواندنش هم
شما تیک خصوصی نداری ؟ تاییدم که میشه بدون ملاحظه . من چه جوری برات رمز بزارم بگم دردم چی بود که اون پست رو گذاشتم ؟ فردا بیا خونه مون اینجا کلن یک توک پا از م بگیر قربان تو منیر
من مشکلی با کلن اومدن ندارم
ولی مثل اینکه کلن با ماها مشکل داره اون گوشه بالا نوشته تماس با من از اونجا بیای تو خصوصی می شه
سلام
در مورد فیلم جدایی نادر از سیمین مطلبی نوشته ام
خوشحال میشوم که نظرتان رابدانم
سلام
به من سر می زنید
سلام حتماً عزیزم
سلام
به زعم من خانه ی فلسفه، هرگز، مامنی نمی تواند باشد برای آرمیدن و آسودن. جهان فلسفه، جهان سوال است و جدل و دغدغه. غرقه در نادانسته ها شدن به قصد دانستن، مجال فهم زیبایی ها و زشت های نزدیک و ساده فهم را می گیرد.
به گمانم این روزهای ما، بیشتر از فیلسوفِ ظریف و نکته بین، چشمان باز و واقع بین نیازش است.