کاملاً درک می کنم.چون خودمم این آرزوی بر باد رفته را دارم.بارها در موردش خیالپردازی کردم.براش اسم گذاشتم.و حتا صورتش را در خیالم کشیدم... . اما میدانی که رابطه خواهر - برادری با خواهر-خواهری فرق می کند.اینجا جنس لحظه هایی که دلمان غنج می رود تفاوت دارد.
سلام علیکم. من و و برادرم، تا حدود 25 سال قبل، فقط دو فرزند بودیم. دو برادر. ما بی خواهر، مادرمان بی دختر. مادرم من و برادرم را کلاه گیس و مقنعه و اینها سر می کرد، و عکس می انداخت. من وقتی کوچک بودم، قدرت و زبان مخالفت نداشتم. حدود دبیرستان که بودم، رفتم با پیچ گوشتی و اینها، کمد مادرم را باز کردم و عکسهایی که مرا مانند دختر کرده بود، تمامش را پاره کردم و فیلمهایش را هم قیچی و پاره کردم.
مادرم بعدها دارای دو دختر شد. الان دختر بزرگش فوق لیسانس زمین شناسی دارد. دختر کوچکش لیسانس مدیریت.
من، گمان می کنم: دختر و پسر فرقی نداشته برای مادرم. مادرم چیزی داشته، یعنی پسر. چیزی نداشته، یعنی دختر. مادرم شش برادر داشت و یک خواهر. مادرم خیال می کرده، «آنچه که ندارد»، درمان مشکلات و غمهایش است (پدرم جهنم ایجاد می کرد برای او و برای ما). یعنی خیال می کرده، دختر، کار خاصی برایش می کند. اما دختردار که شد، طبق فهم من، هم زندگی ی مادرم عوض نشد هم چندان دختر و پسر فرقی نمی کرد برای مادرم.
من خودم حدود دو سه سال اول دانشجوئی ام، حدود بیست سال پیش، اشعاری می ساختم و «خواهر فرضی ام» را نام می بردم. گمان می کنم، خودم هم، با ساختن «خواهر فرضی» در ذهنم، نیازهای روانی ام را می خواستم جبران کنم. یعنی:
نیاز من، نیاز به همدم و همسر بوده. اما آگاهانه یا ناآگاهانه، به طرزی دیگر بیان می شد.
درباره ی شما: البته شما در سن میانسالی هستید، و گمان می کنم آرزوی خواهر داشتن در شما، شباهتی به ماجراهای زندگی ی من ندارد، و یک آرزوی طبیعی است. خصوصاً در جامعه ی ایران، که صد برادر، جای یک خواهر را نمی گیرد
سلام سه چهار سال است عجیب در حسرت داشتن یک خواهر بزرگتر هستم. یک دوست وبلاگیِ قدیمی دارم که جایش را تا حدی پر کرده اما واقعا خواهر واقعی چیز دیگری ست. خیلی حرفها با او دارم...
سلام حس مشترکی است.مطمئناً باور نمی کنید ولی من امروز به همین قضیه فکر می کردم. جدیداً موضوع حجم زیادی ازدوریالی های تلویزیون شده خواهرو برادرهای گمشده که بعد از 30 سال طرف خواهریابرادرش را پیدا می کند!
سلام فرزانه جان لذت بی وصفی است خواهر داشتن من هنوز هم دلم برای خواهرهایم ضعف میرود و واقعا همیشه باهم خیلی به ما خوش گذشته. هر چه هم بزرگتر می شویم اختلاف ها و کشمکش های کودکانه بیشتر رنگ می بازند اما من هم خیلی وقتا دلم می خواست خواهری بزرگتر از خودم داشتم و از حمایتش برخوردار میشدم. خواهر خوب بهترین پناه خیلی از بی پناهی هاست.
سلام عزیز بله دیگه ... پز خواهر دادن هم لذت بی وصفیه
یادته یک روزی همه تو این دیار همدیگر رو خواهر و برادر صدا میکردند ... ولی خسته شدند از این همه ظاهر سازی .. اصولا پچ پچ عصبی میکنه ... حالا چه خواهر چه پسر خاله .
سلام. معمولا آدم وقتی آرزویی می کنه به جنبه ی مثبتش نگاه می کنه. منم دلم می خواست با برادر یا خواهرم رابطه ی نزدیکی داشتم که الان نیست، چون خیلی با هم فرق داریم.
درود حسرت نداشته ها همیشه با ما هست و هیچ وقت تموم نمیشه. من هم که یه خواهر کوچکتر دارم حسرت میخورم که ایکاش یه خواهر بزرگتر از خودم داشتم که حرفهام رو بیشتر می فهمید
منم خواهر ندارم دوست هام میگن خواهر داشتم خیلی خوبه چون حامی بزگی هست و خیلی طرفداریت میکنه اما ما خوب یا بد محروم هستیم مادر و پدر دختر داشتن رو خیلی دوست داشتند اما قسمت نبود داداشم برای شوخی میگه اگه مامان دختر داشت ما باید شب ها رو توی کوچه می خوابیدیم
داشتن خواهر از هر نظر خوب و پسندیده است خصوصا که اگر خواهر بزرگتر از شما هم باشد همه امور را بر مبنای سلیقه خود سر و سامان می دهد . برایت دختر انتخاب می کند و شما هم بر مبنای نظر او ازدواج می کنی ، بعدا هم حتی برایت مشخص می کند که چگونه با همسرت رفتار کنی . اما وقتی می بینی واقعا خواهرت از همسرت بیشتر برایت دلسوزی می کند و نگرانت هست و با عشق و محبت تمام بچه ات را می بوسد آنوقت به قول شما دلت غنج می رود
خواهر ها از لحاظ عاطفی دهنده اند برادرم تازه ازدواج کرده من از الان دلم برای بچه اش ضعف میره
سلام. دوتاخواهر دارم که یکی بزرگتر از من و دیگری چند سالی کوچکتر. رابطه ای گرم و دوست داشتنی و توام با احترام فوق العاده ای با خواهر بزرگترم دارم و داشتنش را شکر می گویم همیشه. این احساس رو هم به خواهر زاده هام تسری داده ام . این روزها هم که خواهرم سانا خانوم گل را برایمان به ارمغان آورده است و ما دلتنگ دیدارش هستیم و در غربت فقط جویای حالش.
در ضمن من ی ژستی واسه روشنفکری گذاشته بودم که گویا لولو اونا خورده. البته خیلی مهم نیست منتها چون خیلی تایپ کرده بودن همچین ی کم دلم سوخت. طوری هم نیست.
سلام لولو خودش می تواند شهادت بدهد که چنین کامنتی وجود نداشته . من هم که هیچ کامنتی ندیدم . لابد این هم از گربه رقصانی های جدید بلاگ اسکای است .
و ما انسان ها همیشه حسرت چیز هایی را می خوریم که نداریم من خواهر دارم ولی حسرت برادر را می کشم و خواهرم هم بر عکس و شما هم همین طور .و همه ی ما همین طور حسرت نداشته هایمان را می خوریم..
سلام ، دوست فرزانه من هم مثل تو سالها همین احساس را داشتم . البته دوستان خوبی دارم که خیلی ها از جمله مادرم می گویند اگر خواهر نداری دوستانی بهتر از خواهر داری . ولی این روزها که می بینم برادرمانی که بی نهایت دوستشان داشتم حالا که به عرصه رسیده اند خیری که ندارند هیچ بعضی وقتها ( خیلی وقتها) برای من که خواهر بزرگم شر هم درست می کنند ، شک کرده ام . خلاصه این که خوب هر چیزی از جمله خواهر یا برادر خوب است . ما که جزء آدمهای کم شانس هستیم . ترا نمی دانم . در ضمن خویشاوند را ما انتخاب نمی کنیم آنها وجود دارند خوب یا بد باید تحملشان کرد ولی دوست را می شود انتخاب کرد و اگر شانس داشته باشی و دقت کنی احتمال این که بتوانی دوست خوب پیدا کنی زیاد است . شاد و پیروز باشی .
خواهر هم از آن موجودات جالب خلقت است. یادم می آید که وقتی در سال های دبیرستان بودم با خواهر بزرگ ترم خیلی کل کل می کردم. حالا دلم برای آن کل کل ها خیلی تنگ شده. یادم می آید یک روز کارهای خانه حسابی سرش آوار شده بود و خواهرم که همه ی کارهای خانه را انجام داده بود خسته شده بود. من به سنت همیشگی آمدم و شروع کردم به اذیت کردن. آنقدر اذیت کردم که اشرف (خواهرم) جیغی کشید و دسته ی هونگ (تصور کن میزان عصبانیتش را) به طرفم پرت کرد. من جا خالی دادم و دسته هونگ کوبیده شد به در و شیشه ی بزرگ آن شترق ریز ریز شد. او کوتاه نیامد و شروع کرد به جیغ های بنی اسراییلی زدن. همسایه ها آمدند که ببیننند چه اتفاقی افتاده. منفرار کردم و او برای همسایه ها جیغ های ممتد کشید. کشید و کشید تا خسته شد. وقتی برگشتم به خانه نگاهی به من انداخت و با حالتی که نشان از پیروزی او در جنگ دو نفره ی ما داشت گفت: پسرها همین اند. حریف جیغ زن ها نمی شوند. حالا که سال ها از آن اتفاق گذشته می بینم پر بی راه هم نمی گفته و الان همه ی دوستانم از جیغ خانم هایشان بیشتر از هر چیزی می ترسند و خدا عاقبت همه ی ما را ختم به خیر کند، ان شاء الله.
سلام علیکم. گمان می کنم اشکوری «توحید» و «وحدت وجود» را خلط کرده است. توحید اعتقاد تمام موحّدان است و وحدت وجود ظاهراً رأیی عرفانی است. بند 2 و 3 را اشکوری چنین گفته:
2 ــ نفی مصنوعی و یونانی مآبی مرز فیزیک و متافیزیک 3 ــ برداشتن مرز مقدس و نامقدس
نظرم درباره ی بند 2: گمان کنم مرز بین فیزیک و متافیزیک، چنان که متفرقه خوانده ام، سوء تفاهم و سوء برداشت افراد بعد از ارسطو بوده، یعنی او کتاب نوشته به نام فیزیک (فوسیس/طبیعت) و کتابی نوشته یا فصلی بوده در همان کتاب به نام متافیزیک (بعد از طبیعت؟) و منظورش کتابی یا فصلی بوده که طبق تقسیم بندی ی ارسطو بعد از کتاب طبیعت قرار می گرفته. اما برداشتهایی شد از عنوان آن کتاب یا آن فصل، و ظاهراً تا امروز ادامه دارد.
نظرم درباره ی بند 3: من نمی دانم منظور اشکوری چه بوده. شاید اتفاقاً درستش این باشد:
«گذاشتن» مرز بین مقدس و نامقدس
یعنی اتفاقاً یکی از مشکلات و معضلات در جهان و تاریخ مسیحیت و یهودیت و اسلام و ادیان مختلف، این بوده و این است که آنچه مقدس نبوده مقدس کرده اند (توضیحاً من تعریف حاج شیخ علی رجبی از «مقدس» را تعریفی عاقلانه و صحیح می دانم) و دایره ی مقدسات را وسیع کردند و توهین و انتقاد به «مقدسات ساختگی» را به کلیسا و دادگاه روحانیت و ... سپردند.
ظاهراً از دید خدا، حتا مقدسات واقعی اش، قابل انتقاد است. مقدسات سفارشی و ساختگی که جای خود دارد. اصیلترین مفاهیم دینی ی الاهی که توحید و نبوت و معاد است، ظاهراً انتقاد به این مفاهیم از دید خدا جرم نیست.
یک عده کاسه ی داغتر از آش، مقدس سازی می کنند. به خدا پناه می برم.
تو دلت خواهر میخواد ...
من دلم یه داداش میخواد
خواهر وبلاگی ...
اگه بخوای میخوام خواهرت باشم
کاملاً درک می کنم.چون خودمم این آرزوی بر باد رفته را دارم.بارها در موردش خیالپردازی کردم.براش اسم گذاشتم.و حتا صورتش را در خیالم کشیدم... .
اما میدانی که رابطه خواهر - برادری با خواهر-خواهری فرق می کند.اینجا جنس لحظه هایی که دلمان غنج می رود تفاوت دارد.
آره تفاوت داره از زمین تا آسمان
سلام
فرزند کمتر زندگی بهتر , بالاخره باید فداکاری کرد و بعضی چیزا رو همونجوری که گفتی دفن کرد.
سلام
ولی تو این فداکاریها همیشه نقش دهقان فداکار را ما باید بازی کنیم
ولی من با خواهرم بسیار بسیار بیشتر دعوا می کنم تا با برادرم. با این که مثلا بزرگ شدیم و اون هم ازدواج کرده و بچه داره هنوز هم این دعواها تمامی نداره.
پاسخ کامنت شما را در وبلاگم دادم
سلام علیکم.
من و و برادرم، تا حدود 25 سال قبل، فقط دو فرزند بودیم. دو برادر. ما بی خواهر، مادرمان بی دختر. مادرم من و برادرم را کلاه گیس و مقنعه و اینها سر می کرد، و عکس می انداخت. من وقتی کوچک بودم، قدرت و زبان مخالفت نداشتم. حدود دبیرستان که بودم، رفتم با پیچ گوشتی و اینها، کمد مادرم را باز کردم و عکسهایی که مرا مانند دختر کرده بود، تمامش را پاره کردم و فیلمهایش را هم قیچی و پاره کردم.
مادرم بعدها دارای دو دختر شد. الان دختر بزرگش فوق لیسانس زمین شناسی دارد. دختر کوچکش لیسانس مدیریت.
من، گمان می کنم:
دختر و پسر فرقی نداشته برای مادرم. مادرم چیزی داشته، یعنی پسر. چیزی نداشته، یعنی دختر. مادرم شش برادر داشت و یک خواهر. مادرم خیال می کرده، «آنچه که ندارد»، درمان مشکلات و غمهایش است (پدرم جهنم ایجاد می کرد برای او و برای ما). یعنی خیال می کرده، دختر، کار خاصی برایش می کند. اما دختردار که شد، طبق فهم من، هم زندگی ی مادرم عوض نشد هم چندان دختر و پسر فرقی نمی کرد برای مادرم.
من خودم حدود دو سه سال اول دانشجوئی ام، حدود بیست سال پیش، اشعاری می ساختم و «خواهر فرضی ام» را نام می بردم. گمان می کنم، خودم هم، با ساختن «خواهر فرضی» در ذهنم، نیازهای روانی ام را می خواستم جبران کنم. یعنی:
نیاز من، نیاز به همدم و همسر بوده. اما آگاهانه یا ناآگاهانه، به طرزی دیگر بیان می شد.
درباره ی شما:
البته شما در سن میانسالی هستید، و گمان می کنم آرزوی خواهر داشتن در شما، شباهتی به ماجراهای زندگی ی من ندارد، و یک آرزوی طبیعی است. خصوصاً در جامعه ی ایران، که صد برادر، جای یک خواهر را نمی گیرد
داداش می خواستی من بودم
قربانت
با سلام و احترام
من اگه هر روز با خواهرام حرف نزنم فکر می کنم چیزی رو گم کردم...
شاید الان فکر کنید داشتن یه خواهر این خوبیارو داره
داره درسته ولی بدیای زیادی هم داره....
نمی دانم دوست داشتم تجربه اش کنم
سلام
سه چهار سال است عجیب در حسرت داشتن یک خواهر بزرگتر هستم. یک دوست وبلاگیِ قدیمی دارم که جایش را تا حدی پر کرده اما واقعا خواهر واقعی چیز دیگری ست. خیلی حرفها با او دارم...
چی بگم والا ...
دهانمان را دوختی با این آرزوت !
پرنده که دهان ندارد
حالا اگر می گفتی نوکم را چیدی؛ می شد
سلام
من شمارادرخبرنامه لینک کردم تاازبروزشدنتان مطلع شوم اگردوست داشتی شماهم درخبرنامه لینک کن
سلام
حس مشترکی است.مطمئناً باور نمی کنید ولی من امروز به همین قضیه فکر می کردم.
جدیداً موضوع حجم زیادی ازدوریالی های تلویزیون شده خواهرو برادرهای گمشده که بعد از 30 سال طرف خواهریابرادرش را پیدا می کند!
فرزانه جان من همه اون کارایی که خواهرا میکنن بلدم ها ... کافیه بخوای درخدمتم صددرصد منم خواهر دارم ولی خیلی دوره .
قربانت بروم لیلا جان
روی تو حساب ویژه باز کرده ام
سلام فرزانه جان
لذت بی وصفی است خواهر داشتن
من هنوز هم دلم برای خواهرهایم ضعف میرود و واقعا همیشه باهم خیلی به ما خوش گذشته. هر چه هم بزرگتر می شویم اختلاف ها و کشمکش های کودکانه بیشتر رنگ می بازند اما من هم خیلی وقتا دلم می خواست خواهری بزرگتر از خودم داشتم و از حمایتش برخوردار میشدم. خواهر خوب بهترین پناه خیلی از بی پناهی هاست.
سلام عزیز
بله دیگه ... پز خواهر دادن هم لذت بی وصفیه
سلام فرزانه
من همیشه دلم یک خواهر کوچولو میخواست که موهاشو ببافم.
عاشق دختربچه هام.
یادته یک روزی همه تو این دیار همدیگر رو خواهر و برادر صدا میکردند ... ولی خسته شدند از این همه ظاهر سازی ..
اصولا پچ پچ عصبی میکنه ... حالا چه خواهر چه پسر خاله .
سلام
نه نه ظاهر سازی نه .
سلام.
معمولا آدم وقتی آرزویی می کنه به جنبه ی مثبتش نگاه می کنه. منم دلم می خواست با برادر یا خواهرم رابطه ی نزدیکی داشتم که الان نیست، چون خیلی با هم فرق داریم.
من که خواهر دارم !
ولی واقعا" زندگی بدون خواهر در ذهنم قابل تصور نیست ، یک نعمت واقعی واقعی .
علاوه بر آنها که گفتی از سودمندی دیگر خواهر بزرگتر این است که خرابکاری های احتمالی آدم را بدون اینکه به کسی بگه راست و ریس می کنه .
درود
حسرت نداشته ها همیشه با ما هست و هیچ وقت تموم نمیشه. من هم که یه خواهر کوچکتر دارم حسرت میخورم که ایکاش یه خواهر بزرگتر از خودم داشتم که حرفهام رو بیشتر می فهمید
سلام علیکم
به شوخی عرض می کنم ولی فکر می کنم همسرتان در این مورد خوش شانس بوده است!
نظر خودشون هم همین است
منم خواهر ندارم دوست هام میگن خواهر داشتم خیلی خوبه چون حامی بزگی هست و خیلی طرفداریت میکنه اما ما خوب یا بد محروم هستیم
مادر و پدر دختر داشتن رو خیلی دوست داشتند اما قسمت نبود
داداشم برای شوخی میگه اگه مامان دختر داشت ما باید شب ها رو توی کوچه می خوابیدیم
داشتن خواهر از هر نظر خوب و پسندیده است خصوصا که اگر خواهر بزرگتر از شما هم باشد همه امور را بر مبنای سلیقه خود سر و سامان می دهد . برایت دختر انتخاب می کند و شما هم بر مبنای نظر او ازدواج می کنی ، بعدا هم حتی برایت مشخص می کند که چگونه با همسرت رفتار کنی . اما وقتی می بینی واقعا خواهرت از همسرت بیشتر برایت دلسوزی می کند و نگرانت هست و با عشق و محبت تمام بچه ات را می بوسد آنوقت به قول شما دلت غنج می رود
خواهر ها از لحاظ عاطفی دهنده اند
برادرم تازه ازدواج کرده من از الان دلم برای بچه اش ضعف میره
حالا ما جای خواهر لجتو درمیاریم
بفرمایید دست بکار شین
مردیم از بی خواهری!
سه تا داداش که یکی خلتر از دیگری
من آرزوی خواهر و برادر دارم
کاری اگر از دست ما بر میاد بگو
این آقای سید عباس ٬ کلا ً نمیتونه کامنت کوتاه بنویسه
نه شما گلت را روی گور بگذار
نمیخوام دلتون رو آب بندازم ولی خواهر داشتن خیلی حال میده یه دونه شو من دارم آخه :))
سلام.
دوتاخواهر دارم که یکی بزرگتر از من و دیگری چند سالی کوچکتر. رابطه ای گرم و دوست داشتنی و توام با احترام فوق العاده ای با خواهر بزرگترم دارم و داشتنش را شکر می گویم همیشه. این احساس رو هم به خواهر زاده هام تسری داده ام . این روزها هم که خواهرم سانا خانوم گل را برایمان به ارمغان آورده است و ما دلتنگ دیدارش هستیم و در غربت فقط جویای حالش.
تازه اگر خودت پسر بودی خیلی سخت تر بود
خواهر خیلی خوبه
سلام مجدد
یکی از کامنت گذاران به نکته ای بس اساسی اشاره کرد که حیفم آمد آن را تایید نکنم
کامنت آقای محسن پارسا
مخصوصاٌ از زاویه ماشین نشدن ژیان!!!
با سلام
شما میتوانید با نگاهی دقیق تر خواهرانی بهترو دلسوزترغیر ازخواهران خونی وسببی داشته باشید .
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.
درود
من یه خواهر دارم اما ازش خیلی دورم. گاهی اندازه تو دلم خواهر می خواد. خواهرم را می خواد
نظر قبلی را من نوشته بودم که از خواهرم دورم فرزانه جان.
سلام
اگر ان خواهر همتای دوقلویت باشد لذتش وصف ناژذیر است که خداوند را شاکرم بابت چنین نعمت نابی
سلام.
دخترا که نه حتی بیشتر پسرا را هم نمیدونم ول من یکی عاشق خواهرامم. اصلن به نظرم خانواده بی دختر خیلی چیز ناجوریه.
در ضمن من ی ژستی واسه روشنفکری گذاشته بودم که گویا لولو اونا خورده. البته خیلی مهم نیست منتها چون خیلی تایپ کرده بودن همچین ی کم دلم سوخت. طوری هم نیست.
سلام
لولو خودش می تواند شهادت بدهد که چنین کامنتی وجود نداشته . من هم که هیچ کامنتی ندیدم . لابد این هم از گربه رقصانی های جدید بلاگ اسکای است .
گاهی وقت ها هم البته به گیس و گیس کشی می کشد اما د رهر صورت بد نیست. حق داری.
من سه تا خواهر دارم
پدرمو در اوردن
ابجی جون ...
آپم
و ما انسان ها همیشه حسرت چیز هایی را می خوریم که نداریم من خواهر دارم ولی حسرت برادر را می کشم و خواهرم هم بر عکس و شما هم همین طور .و همه ی ما همین طور حسرت نداشته هایمان را می خوریم..
سلام
حق داری که دلت غنج برود ، نعمت خوبیست.
سلام ، دوست فرزانه
من هم مثل تو سالها همین احساس را داشتم . البته دوستان خوبی دارم که خیلی ها از جمله مادرم می گویند اگر خواهر نداری دوستانی بهتر از خواهر داری . ولی این روزها که می بینم برادرمانی که بی نهایت دوستشان داشتم حالا که به عرصه رسیده اند خیری که ندارند هیچ بعضی وقتها ( خیلی وقتها) برای من که خواهر بزرگم شر هم درست می کنند ، شک کرده ام .
خلاصه این که خوب هر چیزی از جمله خواهر یا برادر خوب است . ما که جزء آدمهای کم شانس هستیم . ترا نمی دانم .
در ضمن خویشاوند را ما انتخاب نمی کنیم آنها وجود دارند خوب یا بد باید تحملشان کرد ولی دوست را می شود انتخاب کرد و اگر شانس داشته باشی و دقت کنی احتمال این که بتوانی دوست خوب پیدا کنی زیاد است . شاد و پیروز باشی .
خواهر هم از آن موجودات جالب خلقت است. یادم می آید که وقتی در سال های دبیرستان بودم با خواهر بزرگ ترم خیلی کل کل می کردم. حالا دلم برای آن کل کل ها خیلی تنگ شده. یادم می آید یک روز کارهای خانه حسابی سرش آوار شده بود و خواهرم که همه ی کارهای خانه را انجام داده بود خسته شده بود. من به سنت همیشگی آمدم و شروع کردم به اذیت کردن. آنقدر اذیت کردم که اشرف (خواهرم) جیغی کشید و دسته ی هونگ (تصور کن میزان عصبانیتش را) به طرفم پرت کرد. من جا خالی دادم و دسته هونگ کوبیده شد به در و شیشه ی بزرگ آن شترق ریز ریز شد. او کوتاه نیامد و شروع کرد به جیغ های بنی اسراییلی زدن. همسایه ها آمدند که ببیننند چه اتفاقی افتاده. منفرار کردم و او برای همسایه ها جیغ های ممتد کشید. کشید و کشید تا خسته شد. وقتی برگشتم به خانه نگاهی به من انداخت و با حالتی که نشان از پیروزی او در جنگ دو نفره ی ما داشت گفت: پسرها همین اند. حریف جیغ زن ها نمی شوند.
حالا که سال ها از آن اتفاق گذشته می بینم پر بی راه هم نمی گفته و الان همه ی دوستانم از جیغ خانم هایشان بیشتر از هر چیزی می ترسند و خدا عاقبت همه ی ما را ختم به خیر کند، ان شاء الله.
سلام علیکم.
گمان می کنم اشکوری «توحید» و «وحدت وجود» را خلط کرده است. توحید اعتقاد تمام موحّدان است و وحدت وجود ظاهراً رأیی عرفانی است.
بند 2 و 3 را اشکوری چنین گفته:
2 ــ نفی مصنوعی و یونانی مآبی مرز فیزیک و متافیزیک 3 ــ برداشتن مرز مقدس و نامقدس
نظرم درباره ی بند 2:
گمان کنم مرز بین فیزیک و متافیزیک، چنان که متفرقه خوانده ام، سوء تفاهم و سوء برداشت افراد بعد از ارسطو بوده، یعنی او کتاب نوشته به نام فیزیک (فوسیس/طبیعت) و کتابی نوشته یا فصلی بوده در همان کتاب به نام متافیزیک (بعد از طبیعت؟) و منظورش کتابی یا فصلی بوده که طبق تقسیم بندی ی ارسطو بعد از کتاب طبیعت قرار می گرفته. اما برداشتهایی شد از عنوان آن کتاب یا آن فصل، و ظاهراً تا امروز ادامه دارد.
نظرم درباره ی بند 3:
من نمی دانم منظور اشکوری چه بوده. شاید اتفاقاً درستش این باشد:
«گذاشتن» مرز بین مقدس و نامقدس
یعنی اتفاقاً یکی از مشکلات و معضلات در جهان و تاریخ مسیحیت و یهودیت و اسلام و ادیان مختلف، این بوده و این است که آنچه مقدس نبوده مقدس کرده اند (توضیحاً من تعریف حاج شیخ علی رجبی از «مقدس» را تعریفی عاقلانه و صحیح می دانم) و دایره ی مقدسات را وسیع کردند و توهین و انتقاد به «مقدسات ساختگی» را به کلیسا و دادگاه روحانیت و ... سپردند.
ظاهراً از دید خدا، حتا مقدسات واقعی اش، قابل انتقاد است. مقدسات سفارشی و ساختگی که جای خود دارد. اصیلترین مفاهیم دینی ی الاهی که توحید و نبوت و معاد است، ظاهراً انتقاد به این مفاهیم از دید خدا جرم نیست.
یک عده کاسه ی داغتر از آش، مقدس سازی می کنند.
به خدا پناه می برم.
خواهر خیلی خوبه . ولی وقتی نیست دیگه نمیتونی جای خالی شو با هیچی پر کنی . تنهایی هم بیشتر نمود میکنه
سلام. آن که دارد، قدرش را نمی داند. آن که ندارد شاخه گلی ...