کنعان را بیاد دارید ؟
کنعان یک شاهکار یا معجزه سینمایی نبود اما هنوز هم فیلم موقر و آبرومندی ست در سینمای ایران .
آخرین ساخته مانی حقیقی که توانست روی پرده سینما برود و دنیای او را نشانمان بدهد . شاید اگر او پسر لیلی گلستان نبود و فلسفه هم نخوانده بود باور نمی کردیم که شخصیت مینا را این قدر حقیقی و بی نقص خلق کرده باشد.
مینای آن فیلم زنی جاه طلب بود ؟ خیالاتی و دمدمی مزاج بود؟ عشقش تمام شده بود ؟ خسته بود ؟ مینا چه مرگش بود ؟
شور و اشتیاق را فقط جایی از فیلم در چشمانش می شد دید . آنجا که با ذوق از گرفتن پذیرش و رفتنش برای دوستش حرف می زد بقیه هرچه بود خستگی و استیصال و حتی نفرت بود در چشمانش . اما رفتنش فقط برای نماندن بود. برای زیستن در تجربه ای جدید و کشف نشده بود .
اما با آن همه به در و دیوار زدنش در پایان فیلم خسته و تنها بود. حتی مجبور شد در مقابل روز مرگی حریصانه زندگی اش زانو یزند . کارگردان فیلم را خیلی بد تمام کرد خیلی تلخ . اما این تلخی در واقعیت زندگی مینا ها جریان دارد و تمامی هم ندارد.
تمام ترسش انگار در این جمله اش به شوهرش بود: بذار برم مرتضی ! دو روز دیگه پیر می شوم می بینم دستام خالیه ... هیچی ندارم از خودم .
مینا، میناست نه می تواند آن شکل زنانگی آذر را تجربه کند ، نه می تواند بی تفاوت باشد و نه می تواند برای همیشه تسلیم شود ؟ چه کسی می داند پایان کارش چیست ؟
سلام.
و شاید همین نداستن ِ پایان کار باشد که زندگی را آبرومند! کرده است و شاید هم زیبا.
چقدر همش دارم با همه این زن ها در گوشه گوشه کتابها و فیلمها همراهی می کنم
خسته شدم بانو
دلم خودم رو می خواد
صدتا مینا
صدتا بانوی اردیبهشت
صدتا
صدتا
از اینها تو وجودمه و نیستم من...
سلام پیامم را در وبلاگ بلاگفای تان ملاحظه بفرمایید.
سلام علیکم.
امیدوارم مینا از «دایره ی مینا» آزاد شود و «بازآید به کنعان».
آدم چه بگوید؟ من البته اصلاً اهل موسیقی نیستم، اما سهم پرویز یاحقی و پرویز یاحقی ها از «هنر» این باشد که سی سال نتوانند موسیقی اجرا کنند اما وقتی مردند حکومت بفرماید «بسم الله، شما مجازید در قطعه ی هنرمندان بهشت زهرا دفن شوید»؟
تازه در همان دفن شدن یا نشدن در قطعه ی هنرمندان هم معلوم نیست ضابطه ی دقیق سیاستنزده چیست، و از طرف مقابل، دیده می شود تعدادی از اهل فرهنگ و مانند آنها هم، شوق عجیبی دارند که در قبرهای عادی دفن نشوند و در قبری در قطعه ای خاص دفن شوند. توجه کنید:
«من در روزنامه ی اعتماد ملی خواندم:
«... یکی از عزیزان که اهل قلم و فرهنگ و صاحب شهرت و مقام بود از دنیا رفت. سردبیر روزنامه ی اعتماد ملی به معاون وزارت ارشاد نامه نوشت که ترتیبی دهند فرد از دنیا رفته در قطعه ی هنرمندان و نویسندگان دفن شود. وزارت ارشاد نپذیرفت. سردبیر روزنامه ی اعتماد ملی و تعدادی از دوستان فرد از دنیا رفته، که در حدّ خود از مقامات بودند، تلاش کردند و بالأخره قطعه ای جدید در بهشت زهرا ساختند به نام «قطعه ی اهل رسانه» یا چنین اسمی، و آن عزیز از دست رفته را در آن قطعه دفن کردند ...»
من واقعاً مبهوت شدم وقتی این خبر را خواندم.»
واقعاً این همه اصرار برای این که قبر، در قطعه ای عادی نباشد؟؟
فیلم آبرومندی بود برای سینمای ایران ...
شخصیت این مینا که می گویی بسیار منو یاد الی اصغر فرهادی و همین طور ترانه علیدوستی تو فیلم شهر زیبای فرهادی می انداخت (البته از نظر زمانی پس و پیش گفتم ... تو خودت اصلاحش کن) ...
هر سه با نگاهشون کلی سوال مطرح می کردن ... و پایان تلخ و شاید نامشخص ...
یکمی با تاخیر یادش افتادیا ;)
الی و مینا خیلی با هم فرق دارند ولی شباهت هایی هم هست .
اصغر فرهادی در کنعان هم با حقیقی همکاری کرده برای نوشتن فیلمنامه .
فیلم مال 86 است ولی اینجا که مجله سینمایی نیست که فیلم های روز را نقد کند
برخی از شخصیت ها و فیلم ها هم اصلاً تاریخ مصرف ندارند .
ندیده ام
سلام
برایم شخصیت مینا عجیب بود کمی...
به هر حال گذشته از خواسته های انسانها و حق بدست آوردن آنها حق حتی خسته شدن از زندگی حق مستقل بودن و... زندگی زناشویی هم آداب و ترتیبی دارد. تعهدی ست که زن و شوهر نسبت به هم دارند. این امر در همان اوایل مهم است گویا بعدا کمرنگ می شود گاهی! زن و مردش هم فرق نمی کند.
من واقعا در آن فیلم دلم به حال فروتن (همسر مینا) سوخت.
مانی حقیقی علاوه بر کارگردان ، مترجم و بازیگر خوبی هم هست. نقش آفرینی اش در «درباره ی الی» را یادم نمی رود.
سلام
بله عجیب بود حتی در دنیای زنانه هم رفتار مینا عادی نیست
اما مینا تعهدی را زیر پا نمی گذارد . می خواهد که تعهدش را با توافق همسرش تمام کند . هر چند دلایلش با مقیاس های عرفی گنگ و مبهم به نظر می آید.
چیزی که بعداً کمرنگ می شود تعهد نیست احساسی است که طبیعتاً اوج و فرود دارد . حتی احساس آدم نسبت به خودش هم همین طوره . به همان دلیلی که گفته شده در فیلم: آدما عوض میشن آدما کم میارن .
در لحظاتی مثل سکانس های رانندگی فروتن مستاصل تر می شد و قابل ترحم . اما پشتوانه عرف و قانون همیشه با اوست پس به نظر می آید نیازی هم به دلسوزی نداشته باشد.
بیشتر بازیگر های درباره الی فراتر از خودشان درخشیده بودند در آن فیلم .
سلام
هممون دستامون خالیه!! (فیلم را ندیدم)
راستی در مورد اون کتاب آقای صادقی من توصیه ای نکردم ها!
من فیلمو ندیدم ولی پایان همه بلند پروزی ها زنانه از این دست معمولا تسلیم شدن است
کدام بلندپروازی ؟
سلام
من احساسم این است که عذاب وجدان مینا بخاطر این بود که با ازدواج با استادش دیگر تلاشی برای پیشرفت در زندگی نکرده بود. اصلن این داستان خیلی از زنهای این جامعه است که ازدواج را پایان تلاش برای بهتر شدن(بخصوص فکری و بجز زیبایی) می دانند. مثالهای زیادی این فرضیه را تایید می کنند.
پایان فیلم هم مرا خیلی درگیر کرده بود و در نهایت با این فرضیه خودم را قانع کردم که خیلی پایان نامناسبی نبوده است:
وقتی آدم از کارش و راهش خسته می شود احتمال تصمیمات احمقانه و بخصوص مخالف هدف اصلی زیاد می شود و آدم هر چیزی را بهانه می کند برای دست کشیدن از کار و به این اضافه کنید که ایشان چند سال یعنی بعد از ازدواج بیکار بوده و فقط خانه داری کرده بود پس با یک آدم تنبل مواجه هستیم . و شرایط هم در آن برهه از زمان خیلی برایش سخت بود یکی مرگ مادر شوهر یکی خواهری که تازه برگشته بود و این پیام را اوزرده بود که اونور خبری نیست و... که اینها احتمال این تصمیم را موجه می کند
در کل فیلم خیلی خوبی بود.
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
می دونی داستان ما و این سرزمین داستان جاییه که شاعر گفت : من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم ز سیلی زن ز سیلی خور و ز این تصویر بر دیوار ترسانم! فرزانه جون چه میشه کرد با رشته ای که یک سرش به دل آدم پیوند و خورده و یک سرش رو هو به پاهای آدم بخیه کردن؟ واقعا رشته محبت قرار بوده به پای دلدار تابیده بشه؟ مستاصلم از ...
عجیبه. خیلی عجیب. یادم میاد که وقتی این فیلم رو دیدم خیلی لذت بردم. اما حالا هیچی ازش یادم نیست. حتی با این اشاره های شما. فقط نقش رادان یادم میاد که اونم به نظرم بخاطر تصویرش رو سی دی بوده. آلزایمر گرفتم یعنی؟
سلام.
راستش منم خوب یادم نمیاد فیلم رو اما جزو کارای خوبی بود که اون سالا دیده بودم.
دیالوگی که نقل کردی غمانگیزه. اینجا هم اون دوگانهی آزادی یا خوشبختی مطرحه.
به نظرم رسید که همذات پنداری میکنید با مینا! شاید اشتباه کرده باشم.
اشتباه نمی کنید .
نمی دونم چرا این فیلم اصلا جذبم نکرد.
سلام
فیلم را ندیده ام با کارهای کارگردانش هم چندان آشنایی ندارم . اما اگر آنگونه باشد که شما تصویرش کرده ای قطعا باید کارگردان فهیمی باشد .
فرار از دنیایی که زنان ما خود را در حصار آن محبوس می بینند ، رویای تعبیر نشده ای است که خیلی ها را برای تحقق آن رویا به جنب و جوش انداخته است هر چند گاهی برای تحقق آن شاهد کارهای احمقانه ای هم هستیم .
من معتقدم مشکل زنان ما قبل از این که نگاه "جنسیتی" به آنان باشد ، از عدم درک دنیای ذهنی آنان ریشه می گیرد . کمتر کارگردانی دیده ام در فیلم های خود بتواند این دنیا را به درستی به تصویر بکشد . فمینیست ترین فیلمهای وطنی حداکثر مقولاتی همچون مشکلات حقوق زنان اعم از طلاق و ارث و تمکین و ... را مورد اشاره قرار داده اند .
خدا عاقبت همه ی مینا ها را بخیر کند!
با سلام و احترام
زندگی در واقعیت خود تلخ است، فیلم¬هایی هم که با تلخی تمام می¬شوند اگر نه تمام واقعیت، اما بخش عمده ای از امر واقع را منعکس می کنند، ما ایرانیان به دلیل اینکه بیش تر آرمانگرا هستیم می¬خواهیم فیلم ها هم آنگونه که دوست داریم تمام شوند. به همین دلیل فیلم های ایرانی همیشه پایان کار با خوشی تمام می شود.
سلام بر شما
من این فیلم را دیده ام اگر اشتباه نکنم بازیگرانشان علی دوستی و رادان و رایگان و فروتن بودند متاسفانه هرچه فکر می کنم جزییات فیلم را به یاد نمی آورم ولی در مقابل درباره الی فرهادی را خوب به یاد می آورم و داستانش را می پسندم نمی دانم شاید کنعان را با دقت کمی دیده ام
من ندیدم !!!
مدتیه اعصاب فیلم دیدن ندارم. بخصوص فیلم های وطنی!
می دونم قضاوت پیشکی نادرستیه اما متاسفانه اعصابم رو آزار میده.
درست مثل تاریخ خودمون!
متاسفانه ندیدم این فیلمو.
سلام. دیروز داشتم وبلاگی تحت عنوان فمینا را مرور می کردم به متنی برخوردم که نویسنده آن از مشکلی نظیر آنچه مینا داشت بیان خویش را ارائه داده بود. به گمانم حسی البته که انسانی اما بیشتر جنسیتی است و البته بر ان گفته خویش نیز چندان اصراری ندارم.
در نهایت گفتنی آنکه به نظرم مینا انسانی در چنبره روابط ضرورت محور خانه و خانواده و درگیر در دور باطل تولید به مصرف است. در سطح labour (تقلا) مانده و حتی در جایی اشاره می کند که دوست داشته درس بخواند و ... یعنی برود در سطح work(کار هنری علمی خلاقانه) منتهای مراتب پایان آن فیلم کمی غریب است به خصوص انجا که مینا ناگهان دچار استحاله می شود و... به هر صورت مینا کنشمند (active) نیست و نمی تواند از دایره محدود خواستهای فردی فراروی نماید و بنابراین در سطح باقی می ماند.
کامنت بنده در ذیل
http://f-hami.blogfa.com/post-291.aspx
سلام علیکم.
وبلاگ ارزشی، ظاهراَ به وبلاگهایی مانند وبلاگ سرکار بزرگوار گفته می شود.
آقای خامنه ای رهبر جمهوری ی اسلامی ی ایران است. آقای رفسنجانی در حال حاضر رئیس نهاد ناظر بر آقای خامنه ای است و در سال 1368 هم از افرادی بود که با مطرح کردن سخنانی از مرحوم آقای خمینی فراهم کرد آقای خامنه ای به رهبری انتخاب شود. آقای خامنه ای، ظاهراً در حال حاضر از اختیارات خود دانسته بررسی کند ببیند وقف دانشگاه آزاد شرعی هست یا و نه حقوقی هست یا نه. خب. سپاس از ایشان. اما خب آقای رفسنجانی هم ظاهراً حق دارد به عنوان یک عالم دینی (که حتا کیهان او را «آیت الله» رفسنجانی می نامد) نظر بدهد در این زمینه. من نمی دانم استدلال فقهی و حقوقی ی آقای رفسنجانی چیست، اما نسبت دادن صفات
گستاخی
وقاحت
لجبازی
از امام خمینی مایه گذاشتن
به آقای رفسنجانی، به نظرم دلیلش به طور کلی همان است که شما از خدا و دین و قرآن و رسول و ... عمدتاْ فقط «آقای خامنه ای» را می شناسی. مایلم بدانم آقای ستاریان که نسبت دادن صفات
روحانی نما
کلاش
بدسابقه
به کاظمینی بروجردی از طرف شما را امری ناپسند دانست (و البته شما تذکرات متین ایشان را «سرکوب شدن خودت از طرف ستاریان» نامیدی) الان با دیدن صفات
درنده خود
ننگ بشریت
سگ
حمله
وحشیگری
پارس [کردن]
قلاده [داشتن]
دندان تیز کرده
مست گونه
که به فردی نسبت داده ای، که تا همین لحظه، با حکم شخص مقام معظم رهبری عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است، چه می گوید.
نمی دانم چرا شما صفات
درنده خود
ننگ بشریت
سگ
حمله
وحشیگری
پارس [کردن]
قلاده [داشتن]
دندان تیز کرده
مست گونه
را به فردی نسبت داده ای، و سپس ــ البته از طرف خودت ــ مطلب را رسانده ای به این که دکتر محمود احمدی نژاد «دارای ادب واقعی مرد» است.
تعارف نکنید. شما خودتان هم شایسته ی این هستید «زنی مؤمن دارای ادب واقعی» نامیده شوید.
سلام
چرا نظر من دقیقاً شبیه دمادمه؟
سلام . اگر مینا " دنبال چه می گردید " را خوانده بود و به آن پایبند، از این سردرگمی در می آمد.
من از هیچ جهی از فیلم کنعان خوشم نیومد با اینکه هردوتا هنر پیشه هارو بازی هاشون رو خیلی دوست داشتم . نمیدونم چرا نتونستم ارتباط برقرار کنم.
به نظر من آبروی سینمای ایران در این اواخر فیلم درباره الی بود.
رفتنش فقط برای نماندن بود
فیلم رو ندیدم ... ولی این بزار برم مرتضی ... دستام خالیه .... خیلی تصویر جلو چشمم میاره ...
و اینکه آدم بخواد بره فقط برای اینکه نباشه .... این رو خوب میفهمم ...
سلام