دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنبال چه می گردید؟

این مطلب را در حاشیه ی گفتگویی دوستانه در اتاق گفت و گوی آنلاین سایت نیلوفر نوشته ام . موضوع آن بحث درباره نیهیلیسم بود و غالب دوستان نیهیلیسم را هیولای اضطراب و سردرگمی  که بر جان انسان مدرن افتاده قلمداد می کردند اما نظر من کمی متفاوت است.


دقت کرده اید که تا کنون چقدر دنبال پاسخی برای از کجا آمده ام و  آمدنم بهر چه بود ... بوده ایم ؟

بی آنکه بدانیم ، تصویر انسانی که در جست و جوی معناست تبدیل به بدیهی ترین تصویر ذهنی ما از خودمان شده است اما حتی نمی دانیم این تصویر از کجا آمده است و اصلاً اگر نباشد بهتر نیست ؟


همین حالا به خاطراتی از کودکی و نوجوانی مان  فکر می کنم که  پدر و مادر ها و معلم هایمان با تلاشی مصرانه ، گویی که وظیفه آنهاست می خواستند جوابهای آماده و بی خطر و حتی احمقانه ای به  این سوال ها بدهند .

برای رسیدن به کمال را یادتان هست ؟ رسیدن به خدا ، جلب رضایت خدا ، تعالی و ابر انسان شدن و ظهور صفات برتر را چه ؟

همه شان با ولع و اشتیاق  و البته دو رویی از قله ای تعریف می کردند از رنگ و بوی دنیایی که در پس این قله است و کلی معنا دارد و پوچ نیست . پرسش من این است که چرا هنوز هم این سوال وجود دارد ؟ آیا این پاسخ ها کافی نبوده ؟ آیا ما این ها را نفهمیده ایم ؟


چرا پاسخهایی که دین  می دهد به نزاعها پایان نداده است و حتی آنها را بیشتر کرده است چون فاصله انسان را با آرمانی که باید باشد بیشتر کرده است  و در عوض وعده داده که روزی نزاعها پایان خواهد یافت .


عقل انسان می گوید که این پاسخها تناقض ها و کاستی هایی دارند و اصلاً پاسخ نیستند چون به سؤال غلطی جواب می دهند و از همین رو نتوانسته اند کشمکش های درون انسان را از بین ببرند.

زندگی هنوز هم سراسر تقلا و کشمکش انسان با دیگران و با خود است و چه لزومی دارد که انسان خود را با رازها و افسانه ها سرگرم کند ؟ و آنچه را نمی داند رازی ماورایی و آسمانی تلقی کند و به فریب خود بپردازد ؟


این آرامش و خفتگی در مرداب ناشی از فریب عقل ، غیر از آنکه مسئولیت را از او خواهد گرفت چه فایده ای داشته و دارد ؟

بهتر نیست با کنار گذاشتن آرمان و معنا همین حالا به نزاع ها پایان دهیم ؟


 اگر انسان این سؤال نادرست را کنار بگذارد و بی واسطه با زندگی درگیر شود و خود را همان گونه که هست بپذیرد لذت و معنای زندگی را در خواهد یافت و نزاع پایان خواهد یافت . چون یک طرف نزاع دیگر وجود ندارد.  می توان گفت زندگی خود معنا و محصول خود است . اگر زندگی و کار خود معنای خود باشند کسی دنبال جزا و پاداش هم نخواهد گشت .


این بهیچ وجه بیهودگی نیست . ارزش غایی درون همان عمل است نه نتیجه و معنا و هدف و آرمان  . درست است که هر عملی نتیجه ای در پی دارد اما موفقیت در آن لزوماً  متعلق به کسی نیست که عاشق نتیجه آن است . بلکه موفقیت  از آن کسی است که دل بسته و عاشق خود عمل است حتی اگر هدفی نباشد .

کودکی که با ماسه کنار ساحل قلعه و برج می سازد نگران ریختن آن نیست . حتی شاید بعد از ساختنش خودش خرابش کند شادی و لذت آن کودک برای خود بازی است اگر چه محصول بازیش را هم کمی دوست دارد اما او بازی می کند که بازی کرده باشد. همین .


هر قدر بی واسطه و معنا تراشیدن درگیر زندگی شویم بیشتر لذت زندگی را  خواهم فهمید و دنبال معنا نخواهیم بود شاید دنبال رضایت و آرامشی باشیم که  آن هم در گرو رضایت و آرامش دیگران است .


پربار ترین  و با معنا ترین  زندگی ها  از آن دانشمندان و هنرمندان و انسانهایی است که بی تکلف و حتی بی آرمان قابلیت و پشتکار درگیر شدن بی واسطه با کار ، هنر و زندگیشان را داشته اند . بی شک اولین محصول  طبیعی این فرایند ، جلب تأیید و رضایت دیگران وکاستن از رنج های آنان و به دنبال آن رضایت از خویش هم هست .

 

نظرات 82 + ارسال نظر
میله بدون پرچم دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 06:03 ق.ظ

سلام
بله به دنبال آن بوده ایم و بودند و خواهند بود... گویا در خونمان رفته است... از نیستان تا مرا ببریده اند... گفتم نیستان یک لایک به کامنت برزین... بله این تصویر که ما رو از جایی بریده اند و انداخته اند این سمت تصویر بدیهی ذهن ما شده است...اگر نباشد بهتر نیست؟ باید اول نباشه تا بعد با باشد مقایسه کنیم ولی مثل اینکه نمی شود که نباشد چون هست در درونمان ... تصویر...
چون وعده داده است که روزی نزاع ها پایان می یابد الان نزاع ها را پایان نمی دهد! ...
یاد زن در ریگ روان افتادم

سلام
رسیدن بخیر

ستاریان دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 09:20 ق.ظ

ارجاع هم بدهم فرقی نمی کند چون گویا دروغ گفتن اگر کنتور ندارد باید گفت؟ من کی چنین چیزی گفتم؟ حال شما خوب است ان شاءالله؟ بهتر نیست خوش باشیم
یاد چند وقت پیش و حرفهای جناب ستاریان در مورد پوپر و آثارش افتادم! آنجا که می گفت پوپر ملحد و ضد خدا و ... است! بدون اینکه یک خط ارجاع به نوشته های پوپر بدهد!


محمدرضا دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 11:31 ق.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

در مورد پوپر شما آقای ستاریان یادت نیست لابد. آقای سیدمحمدی یادش هست حتما. در ضمن این بار را خودت شاهد باش که یک چیزی گفتی و نتوانستی شاهد بیاوری...
البته ما عادت کردیم به نخوانده ملایی ها و نانوشته خوانی ها...

مانتانا دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 11:59 ق.ظ http://aazz.blogfa.com


............مهم اینه که من الان کجا هستم فقط...........

مانتانا دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 12:00 ب.ظ http://aazz.blogfa.com

ستاریان دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 12:10 ب.ظ

بله خب راستش ما کجا و زیاد خوانده و زیاد ملاها کجا؟ در حضور شما که ماشالله کلی ملایی ما نوچه ملاییم

یادم می ماند و آخر مسابقه از امتیازم کم کنید!
با این حرف آقا محمدرضا یاد مرحوم منوچهر نوذری و اجرای مسابقه اش افتادم. تکه ای از فیلمی را پخش می کرد و شرکت کنندگان زنگ می زدند و او سوال می کرد فلان هنرپیشه وقتی اینطور گفت ... اون یکی چی جوابش رو داد؟ و شرکت کننده اگر یک واو هم جا می انداخت قبول نمی کرد و می گفت: اون که تو فیلم گفت رو بگو و از خودت فیلم نساز!

حالا شده داستان ما . انگار برای هربار کامنت گذاشتن مثل شب امتحان باید کتاب بگیریم زیر بغلمان و مو به مو کتاب هرچی گفت را بنویسیم چون آقا معلم اینطور می خواهد

محمد ح دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 12:14 ب.ظ http://dustam.blogfa.com

دوست من سلام
دلیل تراشیدن برای زندگی و چرا و پاداشت و تنبیه زندگی برای افرادی طرح شده که معنای ساده ی از زندگی لذت ببر را نفهمیده اند.
چرای آفرینش سوال دوران بچگیست.

دست خیال دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 02:16 ب.ظ http://dastekhial4.blogsky.com

سلام بانو
البته نمی دانم آیا نپرسیدن باعث ایجاد نشدن علامت سئوال در ذهن آدمی می شود یا نه و نمی دانم که فرضا اگر هم آنطور شود آیا زندگی فقط در لحظه حال راهگشا خواهد بود یا نه اما در هر حال معتقدم پرسش، کنجکاوی فهم بیشتر یا کسب اطلاعات بیشتر و ... همیشه در وجود آدمی هست.مهم آن است به این پرسش ها جهت مناسبی بدهیم و البته پاسخ معقول.
جهت مناسب نه به معنی حرکت در مسیری خاص که برای همه به یک گونه تعریف شده بلکه به معنی حرکت در مسیری است که هم تکامل عقلی و روحی را مد نظر قرار دهد هم ارزش زندگی و لذات آنرا نادیده نگیرد.

لیلا دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 02:18 ب.ظ http://yariy0ll.wordpress.com/

موضوع جالبی است و سالهای سال همیشه درگیرش بودم تقلایم برای جواب دادن به این پرسش ها بود که به اینجا رساندم و شاید هم بد نباشد

ماه تی تی دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 07:30 ب.ظ

سلام فرزانه جان
منظور خاصی نداشتم از باد عاشق جز همین باد عاشق
که وقتی شکسته می شه تو عشق تبدیل به طوفان می شه.

مریم اسحاقی دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 11:24 ب.ظ http://www.es-haghi.com

درود بر فرزانه پارسایی عزیز
« معنا به ساحت زبان تعلق دارد. ما با صحبت کردن درباره ی زندگی به آن معنا می بخشیم. زندگی به خودی خود نمی تواند معنایی بیش از یک ابر داشته باشد....» کتاب معنای زندگی - تری ایگلتون

همیشه پنجره ات مجالی برای اندیشه است. ممنون

رضا سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 01:36 ق.ظ http://nasimedamavand.blogfa.com

سلام،
بعد از مدت ها که فرصتی یافتم بهت سر بزنم، چقدر سرت شلوغ است. از مطلب زیبایت و نظرات اکثر دوستان فرهیخته، بجز چند تایی که به دنبال جایی هستند تا رخت چرک هایشان را بشورند، لذت برده و استفاده کردم.
فرزانه جان به نظر من نتیجه گیری ای که کرده ای مقداری از محتوی بحث کاسته است.
مذهب زدگی و تنفر از آرمانخواهی، ما را از یک پهلو خوابیدن به پهلوی دیگر یعنی نیهلیسم کشانده است. ما همواره مشکل بر پشت خوابیدن داریم.
اکنون دور دور نیهلیسم گرایی است. (ای کاش کافری بلد بودیم و شمشیر را از رو می بستیم) با این تفاوت که درک از نیهلیسم را به خوبی داریم اما نه نیهلیست بلکه انسانهایی با اغتشاشات ذهنی هستیم. یک عنصر نیهلیست آرامشش از همه بیشتر است.
روزگاری نیچه و هم مکتبیانش با افتادن به پهلوی نیهلیسم، خواستند دین، اخلاق و آرمانخواهی را به زیر بکشند. ابزار را در نیهلیسم منفعل می دیدند که نقش کارایی داشت. گامی جلوتر خواستند داستان را جمع و جور کنند و به گونه ای معنایی به حیات انسان سرگردان ببخشند . نیهلیسم اکتیو را چاره داستان دیدند. از آن پس هیچ کس نتوانست تعریفی از نیهلیسم اکتیو داشته باشد و هر چه خواستند ابروی این عروس را درست کنند، چشم او را به اشک انداختند. خود کلمه اکتیو مضمونی از معنی و آرمانخواهی در خود داشت.
رضایت از خویش و کاستن رنج دیگران، پشتکاری، هنر و زندگی که شما بیان می کنید، آیا عین معنی نیست؟ آیا در نیهلیسم پاسیو، مفاهیم متضاد با این ارزشها، مذموم و مطرود نیستند. پس چرا ارزش تلقی نمیشوند؟ بحث بر سر واسطه ها، معنا تراشی ها، آرمانها و اهداف نیست. بحث بر سر همین پله اول است.
اگر پله اول را پذیرفتیم، نمی توان بر همان پله اول چمباتمه زد، بلکه اازاما پله های بعد هم در چشم انداز است. در غیر این صورت باید مثل همان آلبرکاموی قهرمان به نیهلیسم وفادار بود به پای آن سر سپرد.
شاد باشی

رضا سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 01:40 ق.ظ http://nasimedamavand.blogfa.com

مطلبی تازه دارم. وقت کردی سری بزن.

امین سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 10:00 ق.ظ http://jeninediroz.blogfa.com/

فرزانه جان دوستی می گفت کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ چونکه گل سرخ بدون کشف راز قشنگه و نیاز به تشریح نداره نمیگم اشتباه میکنی منم هم حرفات رو قبول دارم اما گاهی ایراد نداره چیزی رو که دوست داریم و باهاش آرامش بدست می یارم پیگیر بشیم که درست هست یا غلط
موفق باشی

امین سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 10:03 ق.ظ http://jeninediroz.blogfa.com/

شخصی به اسم ن کامنتی در وب لاگ شما نوشته حرف های او ازقرآن دروغ نیست و حقیقت است کاش در ایران دین از سیاسن جدا بود و ما می توانستیم به دینی که آن را مظهر خوبی می دانستیم زندگی کنیم

شیطان سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 12:13 ب.ظ http://lilo5000.persianblog.ir/

پاسخ های دین و اصولا ایدوئولوژی های مکتبی به این سوال ها میدهند هیچوقت جوابگو نبوده چرا که مکتب ها در پی حفظ و کنسرو کردن شرایط وجودی خودشون هستند و هر تغییر دینامیکی که در زندگی اجتماعی و فکر انسانها رخ میده تنش بزرگی برای اونهاست که دنبال جواب واقعی و منصفانه نیستند بلکه در ترس از بین رفتن فلسفه وجودی خودومکتبشون به سیاست رو میارند.

ن سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 05:04 ب.ظ

نور اسلام شما از تابش شمشیر بود
ریشهء این دینتان در مسلخ زنجیر بود
رحمت آیینتان یا سنگ بود یا تیغ مرگ
فارغ از هرگونه فکر و اندکی تدبیر بود
فکرتان خون بود و تدبیر شما گردن زدن
کارتان یا نوحه و یا سجده و تکبیر بود
خرقه ی شوم شما در مکتب روی و ریا
از همان روزی که آمد کار آن تزویر بود
آن بهشت و دوزخ و آن حیله ی بی انتها
بدترین نقش خیال از عالم تصویر بود
حکم این دین سیاه و محفل اهریمنان
حاصلش یا گریه و یا ناله ی شبگیر بود
این همه حرف تباه و گفتن از کار گناه
از وجودِ صد حدیث و آیه و تفسیر بود
ای جوانی که هنوز هم مانده ای در سادگی
لحظه ای با خود بیندیش و مگو تقدیر بود!
میهن آبـادمان مانند یک ویـرانه گشت
بی خرد بودیم از ایران همین تقصیر بود

میله بدون پرچم سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 11:31 ب.ظ

سلام
ممنون
همانطور که نوشتم به خیر گذشت.

نوایش چهارشنبه 14 مهر 1389 ساعت 08:00 ق.ظ http://navayesh.blogfa.com

همه این ها که در بند آخر نام بردی مواد لازم برای ساخت تمدن هاست !! حال اگر این افراد(دانشمندان و فلاسفه و روشنفکران وهنرمندان و ...) خود به بند بودند چه؟

مرمر چهارشنبه 14 مهر 1389 ساعت 08:27 ب.ظ

سلام فرزانه جان خوبی/. بعد از مدتها فرصت کردم سری ب دوستان بزنم اما فرصت درست خواندن نکردم امیدوامر بتونم سر فرصت مطلبت رو بخونم. اما باید سلامم رو میکردم.

م.ایلنان پنج‌شنبه 15 مهر 1389 ساعت 12:59 ب.ظ http://www.mimilnan.wordpress.com

جایی خوانده ام که تاریخ دان سوئدی بعد از تحقیقی طولانی توانسته نشان بدهد که از ابتدای تمدن بشری تا حالا تنها سی صد و پنجاه سال روی زمین جنگ نبوده. بعد نتیجه می گیرد که احتمال دارد که جنگ سرریز یکی از حتمی ترین غرایز آدمی باشد که از این خصوصیت بهره مند است که به آسانی به انگیزه های دیگر متحول می شود. اگر چنین باشد، اگر جنگ خصوصیتی حتمی باشد در آن صورت جنگ هم به اندازه ی زندگی بشر معمولی و حتمی الوقوع خواهد بود و من تنها مانده ام که این چه خصوصیتی است که در ذات خود صلح را ارجح می دارد؟
به نظر می رسد که پیشنهاد شما درست باشد و ای کاش که ممکن می شد.

ن پنج‌شنبه 15 مهر 1389 ساعت 04:56 ب.ظ

هزاران هزار انسان به شانس و اقبال خوب و بد، شوم و نحس بودن اعداد و روزها و علامات خوب و نجس عقیده دارند. مى گویند این یا آن روز هفته روز خوبى براى مسافرت، ازدواج، بستن قرارداد و غیره نیست، نحس است؛ میگویند عدد ١٣ نحس است" اما اگر اینطور است عدد ٢٦ باید دو برابر آن نحس و مخرب باشد
مى گویند باید پشت سر مسافر آب ریخت تا سفرش سالم و بى خطر پیش برود! چه رابطه اى بین تصادف احتمالى هواپیما و اتوبوس یا اتوموبیل با ریختن یک کاسه آب پشت سر مسافر هست کسى نمى داند و نمى تواند یک ذره هم آن را توضیح بدهد. چیزى از دست کسى مى افتد مى گویند مهمان مى آید! چگونه افتادن چیزى از دست کسى باعث ایجاد تمایل به مهمانى رفتن در نزد کس دیگرى مى شود؟
خرافات، کلیه پاپ ها، اسقف ها، حجت الاسلام ها و خاخام ها و قدیسین، صومعه ها، طلبه ها و راهبه ها را خلق کرده است و همه قرآن خوانها و پیغمبران و موعظه کنندگان را به ما داده است
خرافات کلیه کلیساها، مساجد، محرابها و کاتدرال ها و کنیسه ها و حوزه هاى علمیه را ساخت؛ موى شهداى راه دین، استخوان پوسیده امامزاده ها، دندانهاى پوسیده "معصومین" و تکه پاره لباسهاى معجزه گران را براى انسانها قابل ستایش و پرستش کرد؛ خرافات ابزار و سایل شکنجه را خلق کرد، مردان و زنان را به صلابه کشید. خرافات، اظهارات دیوانگان و ابلهان را به عنوان الهام آسمانى به ما قالب کرد؛ مردمان با فضیلت را زندانى کرد و در عوض دیوانگان و ابلهان را آزاد گذاشت؛ انسانهاى فکور را شکنجه کرد و قهرمانان را به قتل رساند؛ زنجیرها را بر بدنها و مغزهاى انسانها بست؛ آزادى بیان را سلب کرد و به جاى آن خروار خروار و کرور و کرور دعا و نماز و رسوم دینى را رواج داد و تحمیل کرد. به مردم آموخت چگونه انتقام جو باشند و از خود و از یکدیگر بیگانه و متنفر بشوند؛
خرافات، دشمن تعلیم و تربیت و قاتل آزادى است؛ خرافات دانسته ها را قربانى نادانسته ها، زمان حال را قربانى آینده و دنیاى فعلى را قربانى دنیاى خیالى و ناموجود پس از مرگ مى کند. تاریکى خرافات به ضرب شمشیر و آتش و خونریزى جاى فکر، دانش، اعتراض و آزادى و پیشرفت را گرفت

فرد مومن و متدین، برده خرافات است چون از فکر کردن و استدلال مى ترسد. خرافات همیشه دشمن آزادى بوده، هست و خواهد بود.

علی پنج‌شنبه 15 مهر 1389 ساعت 08:26 ب.ظ http://www.hureh.blogfa.com

این که شاید یه کم اختلاف نظر داشته باشیم مهم نیست اما وبلاگت نا امید کننده است! خصوصا برای من مبتدی، یعنی منو نا امید می کنه چون فکر کنم خیلی کار دارم تا به تو برسم. به هر حال با اجازه لینکت کردم

پویا جمعه 16 مهر 1389 ساعت 04:05 ق.ظ http://apple-pooya.blogfa.com

سلام -خسته نباشی
وب خوبی دارید-قشنگ و قابل تامل
پذیرای حضور گرم شما در وبلاگی متفاوت با نظرات دلگرم کننده شما هستم.
در صورت شرکت در نظر سنجی کلی-(در پایین وبلاگ) از جوایزی بهره مند خواهید شد.
وب دلنشینی دارید.
راستی اگه اهل موسیقی هستین یه وب هم به آدرس
http://pooya-music.blogfa.com/ دارم.بد نیست یه سری بزنید


پیروز باشید


امید جمعه 16 مهر 1389 ساعت 07:49 ب.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

گرد و غبار بحث که فرو نشست ، ما دیر رسیدیم ته دیگش هم به ما نرسید !

اما در مورد موضوع بحث فکر می کنم کمی اسیر ادبیات جبهه مقابل شده باشی فرزانه جان

شکل سفت و سخت تر ادعایی که مطرح کرده ای به نظرم این باشد که ؛ یکسری سوال ها اصولا نباید در ذهن بشر شکل می گرفت ؛ ... این را استاد کارناپ در کتاب نحو منطقی زبان اینگونه مطرح می کند که : یکسری جملات اصولا نباید در دستگاه زبان بشر شکل می گرفت . او نشان می دهد که چطور جمله ای مانند : ؛ما نیستی را می شناسیم ؛ گرچه از نظر نحو دستوری مشکلی ندارد ولی از نظر نحو منطقی (معنایی) محل اشکال است . بخش عمده ای از باور های متافیزیکی به نظر ایشان از این جملات نشات گرفته اند که اصولا به هیچ چیز اشاره نمی کنند و حاصل کژتابی زبانند .

فکر می کنم وارد شدن از این درگاه بتواند جلوی گم شدن ما در دریای واژه های گنگ روایت رقیب را بگیرد .

سلام امید عزیز
البته ته دیگ غذا خوشمزه تره که هنوز هست
این موضوع و مطرح کردنش برایم آسان نبود و دفاع کردن از چیزی که می خواستم بگویم همین طور
بیشتر وقتها کامنت هایت برایم به اندازه یک پست آموزنده است . این یکی هم همین طور . دوست دارم درباره اش بیشتر بدانم اگر می توانی منبع معرفی کن .

امید شنبه 17 مهر 1389 ساعت 01:55 ب.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

کتاب ؛فلسفه و نحو منطقی؛ اثر رودولف کارناپ ، ترجمه رضا مثمر ، نشر مرکز

شرح خلاصه و نقدش هم در کتاب ؛پوزیتیویسم منطقی؛ نوشته بهاء الدین خرمشاهی ، انتشارات علمی و فرهنگی - ص ۳۵ تا ۶۹

عاتکه شنبه 17 مهر 1389 ساعت 04:16 ب.ظ http://leaderofutopia.blogspot.com

بعضیا نمیتونن زندگی رو همینطوری که هست دوست داشته باشن و گاهی تنها چیزی که حفظشون میکنه همین امید به اهدافه!

آی سودا یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 12:54 ق.ظ http://firstwindow.blogsky.com

سلام
هرکس از زندگی تعبیر خودش را داره. برحسب آنچه که برامون اهمیت پیدا می کنه زندگی را جهت میدیم

ققنوس خیس یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 10:37 ق.ظ

همین الان مطلبی نوشتم در مورد اینکه فسانه گشت و کهن گشت حدیث اسکندر !
این که چون حقیقت نمی بینیم ره افسانه می زنیم ! سرگرم کردن خود با رازها درست نیست ... اما نمی شود با قاطعیت گفت که رازی وجود ندارد ! .. با این همه برای زندگی اجتماعی و روزمره بهتر است که از این رازهای افسانه آلود تا می توانیم فاصله بگیریم ...
با کنار گذاشتن آرمان موافقم ... ولی خوب بود که مثل پوپر تاکید می کردی که آرمان بلند مدت ... به نظرم خوبه که آرمانهای مقطعی داشته باشیم .. چون غیر اون به نگاه ایدئولو‍‍ژیک و خطرناک تبدیل خواهد شد ...
اما معنا ، که آن را هم ردیف آرمان نوشته ای ... من یه بار تو فیس در مورد معنا یه سوالی مطرح کردم و تو گفتی منظورت از کلمه ی معنا چیه ؟
حالا خوبه که خودت اول این کلم رو معنا کنی ...
اتفاقن آن طور که کامو بیهودگی را تعریف می کند و تعریف من هم به آن نزدیک است ... بیهودگی تکرار بی معنا و سیزیف وار است ... همین !
البته کامو بیهودگی را با ناامیدی و دست از کار کشیدن یکی نمی داند ... که خود نیهلیستش هم بسیار پرکار بوده ...
....................

ققنوس خیس یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 03:35 ب.ظ

دوست عزیز البته من هم نگفتم که تو گفتی قطعن رازی وجود ندارد :)
من ضمن تائید حرفت گفتم ، به نظرم نباید با قطعیت از عدم راز گفت (چرا که خودش مشکل آفرینه) بعدش هم دوباره گفتم البته تو زندگی اجتماعی و ... باید از این رازآلودگی دوری کنیم
....
من ظاهرن خیلی بد گفتم.... منظورم این بود که اگه آرمان باشه از پی اش ایدئولو‍ژی هم می آید...
بحث آرمان مقطعی رو هم خود پوپر مطرح می کنه...
در کل موافقم که باید از آرمان دوری کنیم ... چون آرمان از پی اش خشونت می یاد
....

ققنوس خیس یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 03:39 ب.ظ

البته این ایدئولوژی ها هستند که آرمان و باور می سازند

خلیل چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 10:06 ب.ظ http://tarikhigam.blogsky.com


سلام. این جمله شاید از دموکریت باشد: در آب یک رودخانه، یکبار می توان خود را شست." - آن زمان حمام نبوده است! -
زندگی همین لحظه ای است که می خوانیم، می نویسیم،کار می کنیم، بشقاب می شوریم - یاد داشت نوید - ... لذت می بریم و متنفر می شویم. لحظه ی بعد، زندگی دیگری است که بر پایه زندگی " حال" شکل می گیرد. کیفیت و کمیت عمل ما در " حال" بسته به این است که به آینده فکر می کنیم یا نه؟ جواب به این پرسش یک آرمان گرایی واقعی و قابل بررسی توسط انسان زنده است، و جوابش هم توسط انسان زنده با تجریه ای بیواسطه بدست می آید. بعضی پرسش ها شاید در " حال " جوابی نداشته اند مانند ای سئوال در دو هزار سال پیش " زمین از کجا آمده است؟" یا " ، انسان چگونه پیدا شده است؟ " اما چون در " دیدگاه " و " تجریه " ی بی واسطه ی انسان زنده بوده اند، بلاخره جوابشان را توسط انسان زنده یافتند. اما بعضی پرسش ها هست که جوابشان در " دیدگاه " و " تجربه " ی بی واسطه ی انسان زنده نیست. برای جواب ، انسان اول باید بمیرد و بعد برای پاسخیابی به جستجو به پردازد. کدام انسان مرده خصلت پرسشگری و پویشگری دارد؟
آن انسان های زنده ای که ادعای پاسخگویی به این پرسش ها را داشته اند، آنقدر عاقل بوده اند که جرات نکرده اند بگویند این حرف ها از خودمان است، بلکه منبع آن جواب ها را به ناکجا آباد وصل کرده اند که پس از مرگ باید تجربه کرد. و نتیجه ی تجربه های میلیاردها انسان مرده، هنوز در دسترس نیست. حتا نتیجه ی تجربه های پس از مرگ مدعیان پاسخگو!


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد