این بار سعی کردیم آرام و بدون حاشیه شروع کنیم . جلسات را نوبتی در خانه ها ی خودمان و فقط با حضور خانمها برگزار می کنیم . پذیرایی با ساده ترین شکل فقط یک فنجان چای یا قهوه و محور بحث ها از قبل تعیین شده جلو می رویم . منظم تشکیلش می دهیم و می رویم جلو... اوایل همه چیز عالی پیش می رفت . هر بار مهمان های جدیدی داشتیم هر جلسه کتابی معرفی می شد و در هفته های بعد به نقد و بحث می کشیدیمش . تکلیف خواندنی و جمع کردنی و پرسیدنی تعیین می شد برای جلسه بعد و با اشتیاق می رفتیم تا دو هفته بعد.
-
جلساتی که با یکی دو دوست نزدیک شروع شده بود و از گپ های دوستانه به جلسات منظمی تبدیل شده بود که دوبار در ماه برگزار می کردیم . برای جلسه ها موضوع بحث تعیین می کردیم . کتابخوانی و شعر خوانی داشتیم . گاهی یکی سازی می زد . آن دو ساعت شیرین و دوست داشتنی بود چون به فکر هایمان مجال جولان می دادیم . احساس نشاط بسراغمان می آمد و داشتیم نفس کشیدن و رشد کردن را تمرین می کردیم.
-
تقریباً یکسال اوضاع خوب بود اما نمی دانم دقیقاً یادم نیست ویروس تجمل و تنبلی و بی تفاوتی و ترس و ... از کی وارد جمع مان شد ؟ اما چیز های کوچکی یادم می آید:
یک بار میزبان برایمان کیک هویج پخته بود و خوشمزگی آن باعث شد بقیه لازم بدانند که دستور پختش را بگیرند .
یک بار دیگر میزبان چای را در فنجان هایی سرو کرد که رویشان هنرمندانه نقاشی شده بود اون هم توسط خودش . این بار همه مشتاق شدند طرز تهیه رنگ و لوازم را یاد بگیرند و بروند تو خانه های خودشان بلکه کاسه و لیوانی رنگ کنند و از قافله هنر عقب نمانند .
-
یک بار دیر آمدن یکی داستان و ماجرای عجیبی داشت که مشتاق بود حتماً به سمع بقیه برساندش.
یک بار دیگر هم یکی حوصله اش سر رفت و گفت چرا نرویم تو فضای آزاد بنشینیم حرف بزنیم اما کدام فضای آزادی اون هم در شهر ما بود که این خانمهای شر و شور را بدون درد سر دو ساعت در خودش جا بدهد ؟ البته فضا را که یافتیم اما فضا تحمل ما را نداشت !
چند باری هم بهر دلیلی چند نفر کتاب تعیین شده را نخوانده بودند و حرفی برای زدن و البته حوصله ای برای شنیدن هم نداشتند .
چند نفری گفتند اگر حرف و بحث سیاست باشه ما نیستیم اما از پارسال مگر حرفی بود که رنگ سیاسی نگرفته باشد ؟
کم کم سر و صدای بقیه هم در آمد مثل این ها :
- مامانم می گه این حرفها برای تو شوهر نمی شه جای این کارا زودتر یکی رو پیدا کن و خیال من رو راحت کن !
- شوهرم می گه این جلسه ها به چه دردی می خورند ؟ غذای من و بچه چی می شه ؟
- پدرم می گه حق نداری بری ! ممکنه حرف سیاسی بزنین من حوصله درد سر ندارم !
- برادرم می گه این لوس بازیها چیه ؟ فایده ای هم داره؟
-
حالا همان دو سه نفر اولی مانده ایم که چه کنیم ؟ کجا اشتباه شد و چرا این جلسات هم عاقبت به خیر نشدند؟
مگر چه چیز تجمل بد است؟
تجمل بد نبود جایش اشتباهی بود.
ما چندین ساله که جمع شاهنامهخونی رو محدود کردیم. فقط چند نفریم. هر کی سوتی بده مشخص میشه.
تجربه ثابت کرده که هر وقت روابط خالهزنکی شده باید دنبال یه ارتباط پنهان گشت
با سلام
آفت اینگونه جلسات نبود انگیزه قوی است. دقیقا همان چیزهاییست که شما در متن اشاره کردید.
کتاب خواندن, شعر خواندن, گوش دادن به موسیقی درقالب یک فعالیت گروهی مستلزم اشتراک آرا و عشق گروهی به موضوع است. چنین گردهمایی ها و انجمن هایی را شاید بتوان برای چندین هفته برگزار نمود ولی اگر علاقه وافر به موضوع در بین حضار موجود نباشد لاجرم انسجام مجموعه خدشه دار می شود. ظاهرا مواردی چون تجملات یا حرف و حدیث اطرافیان در درجات بعدی قرار می گیرند. همانطور که شما نیز اشاره کردید هسته اولیه انجمن که دیدگاه های مشترک یا علائق بیشتری به موضوع داشتند هنوز پاپرجاست. شاید اهتمام در حفظ همان هسته اولیه و تداوم چنین محفل کوچکی حتی ارزشمندتر از حالتی با کثرت در اعضا باشد.
تا به حال دقت کردید که پوسته وبلاگ خانم ها هم چقدر رنگ رنگی و تجملاتی و غیر ساده است!؟
به هر حال ملت ایران ذائقه مطالعه و فکر کردن ندارند
خانم ها نیز اکثرا چنین اند
منتها من از شما تعجب می کنم که با شرایط زندگی خانوادگی و بچه و کار و شوهر واین چیز ها چه طور هنوز به حیات روشنفکری خویش ادامه می دهید؟
در کل ایده کلونی های فکری را هم من بار ها تابه حال آزموده ام با همین روش اما جواب نگرفتم !!
فکر می کنم اگر این کلونی ها حتی تحت وب اما بانظم و فواصل زمانی که فشرده نباشد شاید بهتر جواب دهد به هر حال من نیز اگر پیرامون علایقم با کسی مراوده و بحث نداشته باشم احساس کپک زدن پیدا می کنم اما چه کنم که شرایط همیشه مهیا نیست...نظم و یکنواختی مسولیت های زندگی حیات فکری انسان را سلب می کند...
اگر جلسه تان خانمانه نبود حتما مشتاق حضور بودیم...
چون می خوایم همان نقش سنتی زن را برای خودمون حفظ کنیم. و فقط جامعه ما را در درجه دوم قرار نداده ما هم تمایل داریم نفر دوم باشیم.
گاهی وقتها اینوگنه می شود فقط باید دنبال کرد نگذاشت این اتصال قطع شود.
جالب شد. میشه بفرمایید جایش کجاست؟
جایی که جای خالی چیزهای دیگری حس شود
سلام.
پیشنهادی ندارم...من هم بانی جلساتی اینچنین بودم البته زمانی که دانشجو بودم و درگیر روزمریات زندگی نشده بودم...تا که ازدواج کردم و هزینه های زندگی و این داستانها برای همه پیش آمد جلسات منظم ما هم به سرنوشت جلسات شما دچار شد...ظاهرا راه حلی برایش نیست...متاسفانه
من یکی از قوانین زندگی ام اینه که کیفیت مهمه و نه کمیت لذا درود بر گروه دو سه نفره همیشگی با کیفیتتان !
با سلام و احترام
ما ایرانی ها اساسا "کوتاه مدت" هستیم شروع خوبی داریم اما پایانش با اما و اگر همراه است، به همین دلیل هم هست که در حوزه سیاست از مصدق حمایت می کنیم اما 28 مرداد صحنه را به نظامیان واگذار می کنیم. از اصلاحات دفاع می کنیم اما در زمانه ای که باید نتیجه بگیریم صحنه را به شبه نظامیان می سپاریم.
این عادت تلخ ایرانیانی است که بیش از یک قرن پیش به دنبال آزادی بودند و هنوز هم به دنبال آن هستند.
پیروز باشید.
سلام
با آی سودا موافقم برخی بانوان عزیز نمی خواهند خود را از چنگال چیزهایی که مردها برایشان به تصویر کشیده اند(چه به حق چه به ناحق) نجات دهند.
فکر نمیکنم که این فقط به زن بودن ربط پیداکنه ... دربین مردها هم جلسات اینجوری شروع و تمام میشند با موارد عذر کم و بیش شبیه .
موضوع اصلی شاید این باشه که مردم بیشتر دوست دارند دورهم جمع شدند و فال بگیرند ....
برای همین بهتره به کمیت کاری نداشته باشی و با دوسه نفر که واقعا براشون فرهنگ مهمه کار کیفی رو ادامه بدی ...
فرزانه جان این ویروس مدتی هست همه جا پخش شده
اما بگی من میام آاااااااا
سلام
این مشکل منحصر به جمع شما نیست . بسیاری از این تجمعات یک شبه شکل گرفتند و بعد از مدتی هم به محاق رفتند . به نظرم ریشه این موضوع یکسری مسائل روانشناسی و جامعه شناسی است :
1: ما ایرانیها ذاتا روحیه کار جمعی نداریم
2 : به کار زیربنایی اعتقاد نداشته و میخواهیم یک شبه به نتیجه برسیم
3 : بیشتر اهل حاشیه هستیم تا متن
4 : فرهنگ مطالعه و کتابخوانی که احتیاجی به توضیح ندارد .....
از اولش که شروع کردم به خوندن پستت، آخرشو حدس زدم. ما ایرانیها به طور عام دو خاصیت مشترک داریم و ما خانم ها به طور خاص یک ویژگی دیگر هم داریم. اما عام ها: 1) اهل مطالعه نیستیم اغلب مگر برای آیین دوست یابی (البته استثناهای زیادی در این زمینه وجود دارد) 2)هیچ کار گروهی نمی توانیم انجام دهیم ( گذشته از کسانی که به خاطر روحیه فردی به کار گروهی وارد نمی شوند) ، سایرین از نظم گروهی و حل شدن در آن بیزارند. اما خصوصیت عام خانم ها: اغلب از زبان خودشان حرف نمی زنند و برای این که دلیل محمکی برای حرفشان بیاورند از یک بزرگتر مثل می زنند . بزرگ ترها در ذهن آن ها همسر ، مادر ، پدر و برادر یا خواهر بزرگ است. این نشانه ی عدم اعتماد به نفس فراوان در بین زنهای ایرانی است که در فرهنگی همراه با ترس از دیده شدن بزرگ شدهاند.
ناراحتی چرا فرزانه خانم؟ مطالعه که نیاز ی به گروه ندارد. با همان دو سه دوستی که حرف همدیگر را می فهمند بتر و راحت تر نیست؟
سرانجام
مدیریت چنین گروه هایی بسیار دشوار است زیرا نیاز به از خودگذشتگی زیادی از طرف مدیر دارد.
نحوه ورود تجمل و تنبلی را هم خیلی خوب بیان کردید که بسیار جالب بود.
یکی از مشکلاتی که در گروه های اینچنینی وجود دارد شاید نبود هیچ منبع درآمدی برای اعضای آن و شاید هم دردسرهای احتمالی باشد که پدرتان به آن اشاره فرمودند!
به هر حال قابل درک است که اینگونه واکنش نشان می دهید فرزانه عزیز
سلام
معمولا این جور جلسات دچار انحراف میشود.و دلیلش تنها یک چیز است و ان اینکه شرکت کنندگان معمولا برای پر کردن اوقات فراقت داد دغدغه مندی سر میدهند و نه از روی درد و احساس نیاز !
گاهی اینجوری میشه.
مال ما اما بر عکس شما بود
دوره های زنونه ی و عصر نشینی های معمولیمون داره تیبدیل میشه به جلسات خیلی خیلی خوب بحث.
به بار یکی از خانوما پیشنهاد داد هرکی حتی اندازه یه جمله حرف خوب و درست و حسابی بزنه و این انگیزه ای شد واسه مطالعه کردن که همه دفعه ی بعد با دست پر بیان
سلام
وقتی کسی این گونه گروهها را ترک می کند ناراحتی ندارد. هر بهانه ای باشد مهم نیست! در این موارد بیشتر به کارهای کم جمعیت! و فردی معتقدم!
سلام :)
متاسفانه شبیه چنین حرکت های جمعی را انجام دادیم و نمیدانم خوشبختانه و متاسفانه تجربه مان ماشالله زیاد است :)
زمان که به این جلسات میخورد انگیزه ها شور و نشاط ها کاهش پیدا میکند و اگر جلسات به به و چه چه بگذرد به جلسه یی خنثی تنزل پیدا میکند اما اگه چالش همچنان حکمفرما باشد جلسات هم جذاب میشود، مورد دیگه اینکه در جامعه ایران همه فکر میکنند باید کارهایی بکنند که سریعا نتیجه دهد در صورتیکه بعضی اوقات کارها نتیجه خاصی نمیدهد اما برای خیلی ها را رضایتمند میکند ، مورد دیگر که در این یکساله بر اکثر جلسات و جمع ها تاثیر گذاشت همین مسئال سیاسی یکسال اخیر بود که تمامی انی جمع ها را به انفعال کشاند انی درد مشترک است کاریش نمیشود کرد داشتن جمع بیش از 5 نفر هم حتی در انی دوره زمانه سخت است اما اگر به 2 یا 3 نفر کاهش یافت نباید غصه خورد
سلام
ما هم چند بار این مسیر را رفتیم ... بد نیست آسیب شناسی این جمع ها بررسی شود و از تجارب هم استفاده کنیم:
جمع اول ما توسط یک نفر که سنش و سوادش بالاتر از همه بود به حاشیه رفت و...
نتیچه: جمع نباید خیلی ناهمگن باشد
جمع دوم انشعابی از جمع اول بود شروع خوبی داشت تعداد یک دفعه زیاد شد نفهمیدیم چطوری تبدیل شد به سخنرانی هفتگی یکی دو نفر! خوبم بود البته ولی امان از عشق مرید و مرادی
نتیجه: تعداد از یک حدی نباید افزایش پیدا کند
جمع سوم کوچک بود همگن بود کتاب می خوندیم بحث می کردیم.... ولی سر یه سری مسایل دو قطبی شد و خوردیم به پایان ترم و تمام
نتیجه: اهداف از اول مشخص شود و چند بندی به عنوان اصول و ضوابط یا نمی دانم اساسنامه همان اول تهیه شود و همه به اون پایبند باشند.
جمع چهارم خیلی خوب جلو می رفت تاریخ مشروطه را تمام کردیم ملی شدن نفت رو داشتیم تمام می کردیم یکی از بچه ها 80 روز رفت انفرادی و بقیه هم پایان نامه داشتند و ...
نتیجه: اکثریت جمع دانشجو باشند همینه دیگه کاریش نمیشه کرد.
سلام علیکم.
حتا «دو نفر» هم باشید کافی است.
مگر می خواهید هیئت برگزار کنید؟
ما ایرانیها ظرفیت نداریم. معمولاً تجمعاتمان عاقبتش این جوری می شود که شما تعریف کردی.
یک راه هم این است که شما شهرتان را عوض کنید.
و به قول محمدرضا
«فردی» هم خوب است
درود
شاید به غیر از دو سه نفر اول انگیزه بقیه همون ازدواج و هنر آشپزی و غیره و ذلک بوده و متوجه شدن جاهای دیگه ای هست که اونا رو راحت تر به مقصود میرسونه و کم کم آب رفتن، البته گذشت زمان هم روحیه افرادی رو که انگیزه قوی ندارن ضعیف میکنه.به هر حال دو سه نفر هم بد نیست.
سلام فرزانه جان
معمولا اگه آدمایه جمع دقیق انتخاب نشن
و فقط از رویه جالب بودن داستان وارد جمع بشن همینطوری می شه .
معمولا آخر داستان جلسه های خانوما به این ختم می شه
سلام علیکم.
قبول نداری که:
دانشمند خداناباور جهان بینی و ایدئولوژی اش به او می گوید باید با آزمایش و نظر و نظریه و حدس و ... تکلیف پیدایش حیات را، چنان که «حیات از بیحیات ایجاد شود»، روشن کند. به همین ترتیب، تکاملگرایان خداناباور (تکاملگرایان خداباور را نمی گویم)، به سادگی متوجه می شوند در سلسله ی نظریات و حدسیات علمی ی خود، باید چیدمان اصول علمی و مبانی ی علمی و منشأ و ... طوری باشد که «همه ی امور یا تصادفی یا خود به خودی یا طبق نظریه ی انتخاب طبیعی یا طبق ...» ایجاد شده باشد و پیش برود.
نه؟
آیا شما قبول نداری خداباور بودن یا خداناباور بودن، در نظریه سازی در علم زیست شناسی، اثر دارد؟ خانم فرزانه گفته است
«گمان نمی کنم علم گرایان یکباره تصمیم بگیرند شکافهای اطلاعاتی ژرفشان را با معنویات پر کنند آنها هم چنان بی وقفه در حال کارند»
من این جمله را این گونه می گویم:
1) دانشمندان یکباره تصمیم نمی بگیرند شکافهای اطلاعاتی نظریاتشان را پر کنند
2) دانشمندان در مبانی ی نظریاتی مانند نظریات زیست شناسی، گرایشی به باورهایی خارج از science هم دارند و هنگام نظریه دادن و هنگام جست و جو برای شواهد ِ صحت ِ نظریاتشان، گرایششان به باورهایی خارج از science محفوظ می ماند
3) آیا شما قبول داری نه حتا در زمان داروین، نه حتا در زمان داوکینز و من و شما، بلکه ده هزار سال قبل هم، اگر فردی خداناباور باشد، این فرد وقتی بخواهد نظریه ای (ولو نظریه ای خیلی مقدماتی در حد همان ده هزار سال قبل) برای تشکیل کل جهان مادی و نیز ایجاد حیات بدهد، این فرد ِ ده هزار سال پیش هم مانند مثل داوکینز ِ قرن بیست و یکم، متوجه می شود باید در نظریه اش از مفاهیم و اصطلاحات و لغات
تصادف
و
خود به خود
و
انتخاب طبیعی
و
انتخاب طبیعی ناآگاه و نابینا است
استفاده کند، و وقتی خواست آزمایش کند و ... دنبال شواهدی برای صحت نظریاتش باشد؟
آیا شما قبول نداری که چنین است؟
من بحث ارزشی نمی کنم فعلاً. من حرفم این است science با جهان بینی و ایدئولوژی ی ماها (چه من چه شما چه داوکینز چه بازرگان) ارتباط دارد.
دوستی می گفت : ما ایرانی ها برعکس آن ور آبی ها ، موقع تفریح دوست داریم ایل و تبار را دور هم جمع کنیم و مثلا آش بپزیم و پیک نیک برویم . اما امان از وقتی که می خواهیم یک کار جدی و گروهی را به سرانجام برسانیم . هر کدام بهانه ای داریم برای نشدن . اما آنها تفریحاتشان تکی و نهایت دو نفره است و به معنای واقعی آرامش بخش و کارشان تیمی . و موفقیت شان هم در همین است . باید حالاحالاها در کنار هم بودن درست را تمرین کنیم شاید بتوانیم گامهای کوچکی به سمت اهداف بزرگ برداریم.
سلام به فرزانه عزیز
جاب بود . من هم مثل محبوبه می دونستم آخر پستت به کجا میرسی و تازه خیلی بدتر ز این هم تصور میکردم! :این که همون جمع اندک هم بی خیال شوند
باز هم خدا رو شکر که جلسات پویای کتابخوانی تان ادامه دارد و مطمئنا کیفیتش هم خیلی بیشتر از وقتی که افراد بی علاقه توی جمع حضور دارند. ای کاش من هم ساکن شهر شما بودم.
تجربه مردانه اش می گوید؛ این جا همیشه تهش همین دو سه نفر می مانند!
سلام
عین این اتفاق تو جلسات عصز کتاب ما افتاد البته ما تو فرهنگسرا این کار رو می کردیم و من هم هنوز نمی دونم چرا نشد ادامه پیدا کنه...
سلام علیکم.
در
http://naiestan.blogsky.com/1389/05/27/post-6/
گفته است
در سایت زن فردا خواندم که آقای علیرضا افتخاری مهریه دختر بزرگش را حفظ ۴۵۰ غزل از خواجه حافظ شیرازی و مهریه دختر کوچکش را حفظ ۱۶ جزء از قران کریم قرار داده
و من کامنت گذاشتم:
سلام علیکم.
طبق نسخه ی دیوان حافظ تصحیح خرمشاهی که الان در اختیار من است کل غزلهای این دیوان ۴۹۶ غزل است. پس شاید من مجاز باشم برای تخیل کردن این سناریو:
در جلسه ی خواستگاری، پدر عروس مهریه ی دخترش را حفظ کردن تمام غزلهای حافظ یعنی 496 غزل اعلام کرده بوده، اما با «چک و چونه» که از رسمهای دلنشین مراسم خواستگاری است، داماد موفق شد حفظ کردن 46 غزل از غزلهای حافظ را از عهده ی خود خارج کند و طرفین بر 450 غزل به توافق رسیدند!
سلام علیکم.
لفظ «تصادف» در جمله ای مانند
«حیات بر حسب تصادف ایجاد شده»
با لفظ «تصادف» در مکانیک کوانتوم، شباهت لفظی دارد.
دانشمندان به راحتی صفت خداباور بودن یا خداباور نبودن را به خود می گیرند. مناظره ی پلانتینگا و دنت.
علم خداباور و علم خداناباور، از اختراعات من نیست. تأثیر افکار فلسفی، بر نظریات کلان زیست شناختی و فیزیکی هم، چیزی نیست من اختراع کرده باشم. اگر شما مباحثات هایزنبرگ و بور و آینشتاین را نگاه کنید، می بینید قبول داشتن یا نداشتن اصل موجبیت، و مفاهیمی مشابه آن، بستگی به زمینه های فکری ی دانشمندان دارد.
سلام فرزانه ی عزیز
دوست ارزشمندم
از آمدنت به بلاگم خوشحال می شم هیمشه
چه ناراحت کننده که کار به اینجا کشیده... سوالی که در ذهن من هم هست همین عنوان خوبیست که انتخاب کرده اید... مگر بار اول بوده؟ بعد از یک سال جلسات مفید، شنیدن این جملات آخر باعث تاسف است...
دوست من سلام
چه می شود کرد که ایرانی هست و همین حرفا!
دو یا سه نفر بااراده بهتر از گله ای بی ارادست.
سلام
این تجربه ی مشترکی است که کم و بیش بسیاری از ما تجربه کرده ایم و ظاهرا با این وضعیت، در آینده نیز بسیاری تجربه خواهند کرد. من هم از این تجربه ها داشته ام. جلسات ترجمه برگزار کرده ام و خب، از هر طرف ز خیل حوادث کمینگهی است و الخ. از خانواده بگیر تا بقیه.
اما مشکل از کجاست؟
همانطور که برخی دوستان اشاره کرده اند ما ایرانیان به دلیل اینکه:
1.خیلی به فرهنگ خود وابسته ایم یعنی می خواهیم همه چیز آماده باشید و ما فقط، "بخوریم!" کار تازه کردن و از خود مایه گذاشتن جرات ، جسارت، عرضه داشتن می خواهد که ما نداریم پس زود کنار می کشیم.
2. معمولا اهل مطالعه، نقد و تفکر نیستیم . برای کار ضابطه مند و تشکیلاتی تربیت نشده ایم و همانطور که شما هم اشاره کرده اید، تنبلیم.
3. تیراژ کتاب در این مملکت 1000 تا است. عاشق سینه چاک کتاب که بسیاری بر خود می نهند از آن دروغهای شاخ و دم دار است!
4. در نظر خودمان حرفهای با ارزشی برای گفتن داریم و گاهی تجاربی که آزارمان می دهد که چرا به کسی نگفته ایم اما چون دانش و ظرفیت مطالعه ی روشمند نداریم و با نظم و ضابطه هم بیگانه ایم، دلمان لک زده برای تشکیل یک جلسه تا حرفهایمان را بزنیم. این جلسه به همت دوستی تشکیل می شود یعنی یک نفر بانی خیر می شود. مدتی جلسات دوام می آورد اما بعد تعطیل می شود. یکی می رود مسافرت، دیگری خوابش برده و یادش رفته ، سومی کار واجبی برایش پیش آمده. چهارمی آدرس را گم کرده! و .... ( اینها مواردی است که در جلسات برای من پیش آمده. ) و بعد هم جلسه تعطیل شده و رفته پی کارش! یعنی صداقت نداریم و مثل آب خوردن دروغ می گوییم. اما انسان سالم و برخوردار از اعتماد به نفس کافی نیازی به دروغ نمی بیند.
5. خب. حالا دنبال چه می گردیم؟ اگر دنبال کار اساسی هستیم خودمان کار کنیم؛ یک تنه. چون دو نفره هم معمولا مشکل پیش می آید. سرنوشت جلسات در ایران عمدتا همین است. اگر جلساتی باشند که ادامه یابند، به اهداف مشترک، صداقت و تلاشگری اعضایشان برمی گردد.
6. در جلسات موفق اما روش متفاوتی وجود دارد و اعضا برای وقت خود و دیگران ارزش قایلند به همین دلیل برای جلسات خود زمان می گذارند. یعنی می گویند تا این مدت ( مثلا تا یک ماه) جلسه داشته باشیم و بعد تمام کنیم.
7. اعضا در جلسات موفق اهداف مشترکی را دنبال می کنند. ولی ما آشفتگان هدف نداریم، اگر داریم، مشترک نیست، اگر باشد، تنبلیم و حالش نیست. خب. با این جماعت می خواهید آپولو هوا کنید؟ نمی شود؛ همچنانکه نشده است.
8. پس به نظر من فعلا به همان یکی دو نفر بسنده کنید.
پس نتیجه این شد:
الف. اول ببینید ضرورت تشکیل جلسه برای خودتان و آن چند نفر چیست و چه قدر است؟
ب. هدف عینی و مشخصی را در پیش بگیرید و ادامه دهید طوری که بعد از مدتی نتیجه ی مشخصی بدهد. در جلسات شما علایق و اهداف مشترک وجود نداشته به همین دلیل کار به شیرینی پزی رسیده! این کار هم احتمالا ابتدا از سوی کسانی شروع شده که نتوانسته اند به دلایلی خود را در جلسات نشان دهند. بهانه ی خطر جلسات سیاسی هم از سوی همین دوستان احتمالا مطرح شده.
پ. تا زمانی که هنوز جلسه قوام نیافته، اعضا را زیاد نکنید.
سلام
شاید بیشتر به ایرانی بودن ما مربوط بشود.
ما آدم های اهل حاشیه ای هستیم . تشنگی های فرهنگی و اجتماعی مان خیلی زیاد است.
کارهای مفید و مهم کم انجام می دهیم اما همیشه وقت کم داریم.
عادت به کار گروهی نداریم و عادت نداریم توی خطوط ساف حرکت کنیم. معماری مان همیشه روی منحنی ها و قوس و کمان راه می رود.
خودمان را مقید به همراهی نمی کنیم. حوصله کاری را وقتی که سخت یا یکنواخت بشود در مسیر یا زمان طولانی نداریم.
خیلی نیاز به نمود داریم. وقتی چیزی برایمان جذاب است که ما تویش بیشتر دیده شویم. آلبومی که عکس ما راندارد برایمان تماشا ندارد.
وقت گذرانی را بیشتر دوست داریم تا بحث.
بحث هایمان به سرخوردگی برمی خرود وقتی به تاریخ نفوذ می کند، یا به فرهنگ یا به سیاست یا اجتماع یا اقتصاد یا تکنولوژی ...
ایمن نیستیم تا در فراغ بال اندیشه فقط تشنگی و دغدغه فرهنگ و ادب و اندیشه مان را بپردازیم. سیر نیستیم.
من حیرت می کنم وقتی گاهی می بینم کسی را که مثلا ده سال یا بیست سال راه افتاده در مناطق مختلف با یک یک منطقه مثلا دنبال مطالعه روی مثلا تخم گذاری و رفتار یک پرنده مثل کوکو و مثلا در نژادهای مختلف تفاوت های رفتاریش را ثبت کرده و ... مستند ها را که نشان می دهد از خودم می پرسم : تمام این سالها چه می خورده کی از زن و بچه و شوهرش سرپرستی می کرده کی دنبال قسط خانه و ماشین و وام و سرمایه گذاری و بورس و سهام و تامین آتیه و بیمه و ... اش بوده ...؟!
آنها فقط متخصص اند!
در یک دوره ای من 9 ماه مسول یک تیم مطالعاتی بودم که خوب هم کار می کرد. بعد رفتم خدمت و تمام آن گروه ها منحل شد.
چون سیستم وجود نداشت کارها هیاتی و متکی به فرد اداره می شوند.
وانگهی اینجا حاصل جمع کار دونفر دوبرابر هرکدام شان به تنهایی نیست. کمتر از 2 است اما بعضی جا جمع کار دونفر می شود سه و بیشتر !
کاش می دانستیم از کی و چگونه می توانیم اینطور نباشیم. تنبل نباشیم ...!
متاسفانه همان طور که خودتون هم اشاره کردید ما در یاران کار گروهی را یاد نگرفتیم پس نباید انتظار داشته باشیم که همه گروها به نتیجه ختم شوند اما باید تلاش کرد و آن قدر باید بالا و پایین رفت تا بلاخره ما ایرانیها و البته مهم تر از همه ما خانمها بیاموزیم که با هم کارگروهی انجام دهیم.
خسته نباشی فرزانه جان اما نا امید نشو
سلام علیکم.
منظورم این است (امیدوارم درست بگویم و نادرستی نباشد در عرایضم):
قسمتهایی از مکانیک کوانتومی و مکانیک آماری، سرشتشان بر اساس احتمال (probability) است. توصیف حالتهای میکروسکوپیک یک سیستم. وقتی احتمال حضور یک اتم از چند میلیارد اتم در فلان نقطه از فضا یا فلان نقطه از یک سیستم بسته را می خواهیم بررسی کنیم، پای احتمالات (probability) وسط می آید. ظاهراً واژه های probability و stochastic و random در ریاضیات و آمار و فیزیک و شیمی و مانند آنها، واژه هایی علمی است و به معنای «کشککی و هردمبیلی» نیست. آن «رخداد تصادفی» که در صحبتهایم از آن به بدی یاد می کنم، یعنی:
قاعده ها و نظم های جهان هستی، هنگام ایجاد حیات، از بین نمی رود، این طور که مواد بیجان بر حسب تصادف (accidental) بشوند ماده ی جاندار، و ماده ی جاندار هم بر حسب تصادف دارای یاخته و آنزیم و پروتئین و ... شود. و ماه و زمین و مریخ و خورشید و میلیاردها میلیارد اجرام سماوی بر حسب تصادف و بدون مدیر و ناظم، هر کدام در مدار و مسیر خود بگردند.
البته آینشتاین درباره ی مدعیات مکانیک کوانتوم اعتراضهایی داشته و معروف است که گفته «خداوند برای اداره کائنات هرگز تاس نمی اندازد»، و ظاهراً حرف او تفسیربردار است و هایزنبرگ و شرودینگر هم منظورشان تاس انداختن نبوده.
شما زن ها همه تون مثل همید !
این جمله رو به تلافی جمله ی شما مردها همه تون مثل همید ، گفتم که سالهاست توسسط زنها به مردها گفته می شه !!
...
جدای شوخی سلام
گل
سلام فرزانه عزیز
راستش من و همسر هم در خونه خودمون این تجربه رو داشتیم که جلسات منظم ما بعد از اینکه صرفاً به شب شعر تبدیل شد، یه تغییر شکل اساسی تری داد و به تورنومنت داخل خونه مسابقات شلم بدل شد
اما به نظر من واقعاً جای ناراحتی نداره همه دور هم بودنهای ما به قول ا.هریس (البته با تسامح) برای رسیدن و ماندن در وضعیت آخره. برای از حال بد به حال خوب رفتنه. مهم اینه که همراهی نکردن سایرین باعث نشه که ما از ارزشهای خودمون عدول کنیم و مطالعه و اندیشیدن رو کنار بذاریم. هرچند بحث گروهی باعث تضارب آرا وورزش ذهن میشه و آدم رو به وجد میاره، اما هیچ جا نگفتن که همیشه باید با صدای بلند فکر کرد. اما من فکر میکنم ادمهای ارزشمندی در جمع شما بودن چون حیات یکساله برای چنین جمعی خیلی تحسین برانگیزه، اما اینکه هرکسی به چه دلیل کنار کشیده به خودش مربوطه و قابل نقد نیست .
به قول معروف کجا خوشه ؟
اونجا که دل خوشه.
مرد بقال از من پرسید چند من خربزه می خواهی؟
من از او پرسیدم دل خوش سیری چند؟
در کامنت ها برایم جالب بود که اکثر دوستان به خصوصیات ؛ما ایرانی ها؛ اشاره کرده بودند ... لابد در گوام ، ماداگاسکار و بورکینافاسو چنین جلساتی معمولا به تاسیس یک حزب ملی می انجامد !
سلام فرزانه جان. نمیدونم چقدر از گروه تازگی میدونی؟ اما باید با افتخار بگم ما دوسال با تمام سختی ها تونستیم فضا رو حفظ کنیم. هرچند خیلی ها ازش بیرون رفتند و خیلی ها جایگزین شدند شاید مهمترین کسی که رفت بنیانگذارش بود اما ما سعی کردیم نپاشد.. مشکلات زیادی در این دو سال سر راهمون بود و هست اما سعی کردیم با هدفی که تعیین کرده بودیم باهاشون کنار بیایم.
میدونیم مشکل اینه که هنوز یاد نگرفتیم گروهی باشیم و گروهی کار کنیم. و در مورد مسئله گرووه مطالعاتی شما هم دو عنصر خیلی مهم بود یکی علاقه به خواندن که در مردم ما کمتر است. و این از فضا بسته سیاسی میاید و دوم عدم اگاهی زنان نسبت به شناخت خود و زندگی..
روزی که کارم رو با تازگی شروع کردم همین حرفها رو شنیدم: این کارا ابو نون نمیشه، از زندگیمیفتی، چرا شوهر نمیکنی، اخرش که جی؟ مگه میتونید دنیا رو عوض کنید و ......
اما من ایستادم و گفتم هیچ کاری نکنم همین که دو نفر باشیم که بتونیم برای چند ساعت رف دلمونو بزنیم که شاید 100 سال دیگه جایی به درد خورد برای من کافیه و نتیجش شد تلاش برا حفظ گروه تازگی که الان حداقل 20 عضو ثابت داره. از تمام طیفهای تحصیلی ، سنی، اعتقادی و جنسی.
پس به همین که دو سه نفر اول موندین د خوش کن و بذار کم کم خودش زیاد میشه
سلام
فرزانه ی عزیز جلسات اینچنینی بسیار خوبه . اگر در ولایتی دور از شما نبودم. حتمن شرکت می کردم.
منتها مشکل اینه که حاشیه داره و باید هر چند وقت غربالگری بشه. افرادی که انگیزه ندارن شرکت نکنن. یا وقفه هایی گذاشته شه. بهر حال بودش بهتر از نبودشه.
ارتباطات بیرون از جلسه و موبایلی و تلفنی هر چه کمتر باشد بهتر!!
درد دل زیاد داشتم.
سلام
اعتقاد دارم جامعه ای مراحل گذر به انسانیت را طی میکند که بخش زنان آن جامعه نسبت به حقوق خود اشراف داشته باشند.چون جنس مذکر به دلیل برتری قوای حسمی طالب همه حقوق است واین جنس مخالف است که هم خود و آن دیگری را به حقوق یکدیگر واقف می نماید.در ایران اکثر به اتفاق زنان بیسواد هستند(البته نه سواد کلاسیک) وهنگام ورود به اجتماع دارای هویت اصلی نمی باشند. که این اتفاق عینن به جامعه مردان نیز تسری دارد. پس از ازدواج متوجه میشود که خواسته های دیگری نیز داردو این ابتدای سردرگمی است. اخیران با توجه به گسترش ارتباطات و کامپیوترو ماهواره میخواهد مانند زنان خارج از ایران رفتار نماید اما هنگام ازدواج یاد سنت های مذهبی اش می افتد(مهریه معادل سال تولد).نباید فراموش کنیم تنها و تنها ابزار ورود به یک دنیای سالم وانسانی زن اندیشمند واگاه به حقوق انسانی خود می باشد.برای بدست آوردن اعتماد به نفس فقط عمل جراحی بینی کافی نیست
سلام، همان هسته اولیه را عشق است. هر کی هم خواست وارد شود، بگوئید خودت یک انجمن درست کن. اگر درست کرد آن وقت بقیه اش را می توانید راست و ریست کنید.
انگار همه این تجربه شکست گروه های اینگونه را همراه دارند ٬ شروع به هم ریختن جمع ها هم اغلب پذیرایی های نیمه مفصل و بعد ها مفصل است .
انگار کار گروهی جایی در DNA ماها ندارد