دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

اگر شیرینی تنهایی را بچشی از خودت هم بگریزی...

زمانی طولانی از روز را در محیط کار می گذرانم حدود هشت ساعت در روز ... آن هم در حالی که دیگر مفاهیمی مثل خدمت کردن و مفید واقع شدن برای اجتماع  و بکار گرفتن آموخته هایم و داشتن ارتباط با اجتماع خیلی وقت است  برایم رنگ باخته اند . حالا کار کردن فقط برای زندگی کردن است .

اما همین کار کردن بتدریج و طوری که نفهمیدم کی ،  تبدیل شده به مانعی برای  زندگی کردنم. 

چرا ؟ چون در کنارش بیشتر وظایف تاریخی زنان را هم بعهده دارم . همسری و مادری و دختری و خانه داری و ... هرچه دنبال عقربه های ساعت می دوم از بیست و چهار ساعت شبانه روز باز هم کم می آورم .  

با کم خوابیدن و ضرب و زور بین این همه فشردگی جایی باز می کنم برای کارهایی که دوست دارم اما گاهی فشردگی این قدر زیاد می شود که خودم و علاقه هایم زیرش له می شویم .

و من می ترسم از این فرسودگی و تکرار خودم  ...

نظرات 56 + ارسال نظر
سید حسینی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.globalist.blogfa.com

دوست عزیز
زندگی برای انسان مسئول سرشاز از مشکلات است . اما من به توانایی و اعتماد به نفس شما ایمان دارم.

ممنونم دوست عزیز

آی سودا جمعه 25 تیر 1389 ساعت 10:20 ق.ظ http://aashkemah.blogsky.com

کاش مردانی که مدعی بودند زنان برای تفریح کار می کنند این پست را بخوانند.
ما زنها سالهاست که داریم این وظایف را همزمان انجام می دهیم. مادران ما نیز همین طور زندگی کردند. و هیچ گاه اعتراضی هم نداشتیم. و همین باعث شده است که مردان فکر کنند ما کاری نمی کنیم و فقط داریم بهانه گیری می کنیم.
بسیاری از همکلاسیهای من متاهل هستند. حتی در متول ترین خانواده ها هم تفاوت آشکار را می بینیم. مردان متاهل دانشجو همانند دوران مجردی شب های امتحان در اتاق بمانند و همسر عزیزشان همچو مادر در خدمتشان. اما زنان متاهل در کنار درس خواندن همچنان به وظایف خانه داری هم می پردازند.
دوستم از شهرستان میاد. برای امتحان مجبور شده بود چند روز بیشتر بماند. بهش گفتم شوهرت غذا چکار می کند؟ خندید و گفت واسه یک هفته اش غذا پختم...
دوست دیگری دارم که کارمند بانک است. کارمندان بانک می دانند که چقدر این کار سخت و سنگین است. حال تصور کنید با یک دختر یک ساله دانشگاه هم بیاید. خستگی تمام ناشدنی در چهره اش مشخص است. حتی فرصت یک رژلب ساده ندارد. و برای امتحان همیشه متقاضی فاصله های طولانی بین امتحانات است.
شاید از نگاه خیلی افراد همین که دختری ازدواج کرد و بچه دار شد و شغل خوبی هم داشت یعنی خوشبختی. اما ما که او را از نزدیک می بینیم واقعا برایش نگرانیم

زنان برای تفریح کار می کنند !
البته شاید بعضی کارها این طور باشد برای فرار از روز مرگی و تفریح ...
اما من کار می کنم چون زندگی خرج دارد و من دوست دارم سهم خودم را بدهم .

آی سودا جمعه 25 تیر 1389 ساعت 10:22 ق.ظ http://ashkemah.blogsky.com

آدرسم را در بالا اشتباه وارد کردم

نوستالژیک جمعه 25 تیر 1389 ساعت 10:52 ق.ظ http://nostalgic.blogfa.com

من این نوشته شما رو بیست و چند سال است از مادرم می شنوم! مثلا؛ وقتی بهش میگم چرا یک کتاب نمیخونی یا یکبار سینما و تئاتر هم نمیری میگه هنوز گشنگی نکشیدی عاشقی یادت بره!
متاسفانه مردها یکجور و زنها هم یکجور دیگر گرفتار و دربند شدند.

من زیر سنگ هم شده کتاب می خوانم
عاشقی از یادم نرفته ...
اما گاهی نگرانش می شوم
وقتی مجبورم کتابم را رو کابینت آشپز خانه بخوانم یا مجبورم لپ تاپم را بگذارم کنار اجاق گاز و کار کنم با آن .

محمدرضا جمعه 25 تیر 1389 ساعت 10:56 ق.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
شاید خنده دار باشد! اما من به جز بچه داری! تقریبا همه ی کارهای یک زن متاهل را انجام می دهم! واقعا نمی دانم قرار است کی خسته شوم کی ببرم و کی به تکرار برسم. شاید هم رسیده ام و خبر ندارم!
اما شرایط شما هم واقعا سخت است. چه می شود کرد...

سلام
و همسرداری البته .
مشکل اینجاست که بطرز شگفت آوری همه فکر می کنند کارهای خانه همان کارهای یک زن متاهل است !
خوب است که من همسر منصفی دارم و اغلب داوطلب می شود که کمک کند .

ققنوس خیس جمعه 25 تیر 1389 ساعت 12:13 ب.ظ

سلام
اگه آدم واسه کارهای مورد علاقه ش وقت نداشته باشه واقعا اعصاب خورد کنه ...

فروغ جمعه 25 تیر 1389 ساعت 03:06 ب.ظ http://sibnameh4.blogfa.com/

سلام فرزانه جان
معتقدم ُ کارایه خونه اونقدر سنگینه و گسترده که بهترین کار اینه که خونه باشی
مادر بودن که بماند .
به نظرم خونه باش و بهترین لذتو ببر.
خانه دار بودن و مادر بودن خیلی قشنگه .

ندا جمعه 25 تیر 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.dokhtare-khak.blogfa.com

سلام فرزانه ی عزیز
زندگی سخت است و خوشا به حال کسانی که دلیلی برای تحمل این سختی دارند.

سلام
آره ندا جان زندگی سخت است
اما من سخت ترم

سیدعباس سیدمحمدی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

سلام علیکم.
همسر بودن
و
مادر بودن
و
شاغل بودن
اینها همه انتخاب خودتان بوده. می خواهید همزمان همه را داشته باشید.
همسر شما هم قاعدتاً
همسر بودن
و
پدر بودن
و
شاغل بودن
هر سه را دارد و همسر بودن و پدر بودن "انتخابش" و شاغل بودن "وظیفه و اجبارش" بوده. الان اگر شما از شغلت استعفا بدهی و فقط در منزل باشی، قاعدتاً همسر شما نمی تواند حرفی به شما بزند. اما اگر همسر شما از شغلش استعفا بدهد، شما قاعدتاً این کارش را درست نمی دانید.

«کار کردن» هم ظاهراً جزو «وظایف تاریخی»ی زنان ایران بوده، اما «کار کردن» یک زمان فقط خانه داری بود، و الان

بنا به انتخاب خود زنان

هم اشتغال بیرون از منزل است و هم کارهای داخل خانه.

ببخشید. ظاهراً الان در جامعه ی ما هم خود زنان میل دارند شاغل باشند و هم مردان بدشان نمی آید همسر شاغل داشته باشند. به همین دلیل، راستش من نمی فهمم شما از چه چیزی ناراحت هستید.

شاید زنان از نظر روان شناسی و فیزیولوژیک بیشتر مناسب امر مهم اداره کردن خانه و فرزند(ان) هستند، یعنی شاید احساس فرسودگی و غمگینی و خستگی که می فرمائید، یک مقدارش برگردد به طبیعت زنان. اما:

ببخشید. ماها (خیلی از ماها) یک مفهوم «دنیای مدرن» را می سازیم و می پردازیم، که در آن مثلاً یک جزو ثابتش «اشتغال قطعی ی زنان در خارج از منزل» است. ظاهراً اشتغال زنان در بیرون از منزل، فوائد و محاسنی دارد، اما:

ظاهراً اشکالاتی هم در جامعه، و مثلاً امر مهم مراقبت از فرزندان و تربیت فرزندان و مهرورزی به فرزندان، ایجاد می شود.

سلام
بله همه اینها قطعا انتخاب خودم بوده
از نظر من هر آدم بالغی در خانواده باید کار کند و چه زن و چه مرد دلیلی ندارد که یکی وابسته به دیگری باشد از لحاظ مالی . من به نفقه و مزخرفاتی مثل آن اعتقاد ندارم .
شاید استقلال مالی داشتن انتخاب خود زنان باشد ولی اشتغال بیرون از منزل + تمام کار های خانه انتخاب هیچ زنی نیست .
همان گونه که کار بیرون دارای باز گشت اقتصادی است کار های خانه هم برای راحتی و رفاه اعضای خانواده است و دلیل ندارد که مخصوص زنان باشد یا مثلاً فیزیک زنان را مناسب این کار ها بدانیم.
همان طور درباره تربیت و رسیدگی به فرزند پدر و مادر هر دو به یک اندازه مسئولند و چرا باید فقط مادر تربیت و مهرورزی به کودک را بعهده داشته باشد ؟
چیزی که آزار دهنده است نا متعادل تعریف کردن وظایف زن و مرد است .
و اینکه از طرفی به آدم می گویند خوب نرو سرکار مگر مجبوری ؟ وضع شوهرت که خوبه !
و از طرف دیگر می گویند زن نقشی در اقتصاد جامعه ندارد و نمی تواند بدون وابستگی به مرد زندگیش را اداره کند !

هیلاری کلینتون در مجلس سنا در پاسخ به مردانی که از زنان نماینده مجلس درباره فرزندانشان سوال می کردند ، گفت :
آرزوی من این است که روزی در چنین جمعی همین سوال از مردان هم پرسیده شود.

نفیسه جمعه 25 تیر 1389 ساعت 05:27 ب.ظ

مشکل روزمرگی است که عنان زندگی را از ما در هر جنسی که باشیم می گیرد. تغییر را باید انتخاب کنیم وگرنه ایستا می مانیم.

لیلا جمعه 25 تیر 1389 ساعت 07:04 ب.ظ http://yariy0ll.wordpress.com/

برای آقای سید عباس سید محمدی
می بخشی از وظایف همسر بودن آقایان چند مورد میتونید نام ببرید؟
مثلن وقتی از همسر بودن زنان صحبت میشه معانی مستتر پخت و پز شست وشو ، خرید ،بچه داری و... هم کنارش هستند.
یا از ظایف پدر بودن
............................
مشکل اینه که تو این مملکت اگه زنی رئیس جمهور هم باشه همه چهار چشمی در حال رصد کردن وظایف مادری و همسری یک زن هستند تا مسئولیتش در جامعه،انگار همه کارها و مسئولیت یک زن بجز خانه داری و مادری در فرعند هروقت هم شکوه زنی بلند شود بلافاصله بجای همدردی کارش چماق میشود که خوب خودت خواستی مجبور که نیستی

عیسی دهقانی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 07:41 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

دکتر ترانه جوانبخت بحثهایی درباره لزوم چند شغله بودن زنان دارد آن وقت شما از یک شغله بودن می نالید!!! البته این آخرش شوخی بود
http://www.javanbakht.net/

درخت ابدی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 09:19 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
"ز خود هرچند بگریزم همان دربند خود باشم
رم آهوی تصویرم شتاب ساکنی دارم."
فکر می کنم اگه خانوما امکان اینو داشتن که گاهی با خودشون تنها باشن، یه مقدار سبک بارتر می شدن.

زمانیان شنبه 26 تیر 1389 ساعت 09:03 ق.ظ http://alizamanian.blogfa.com/

سلام
بیگانگی از خود، خود را فراموش کردن و یا خود را در زیر آوار کار و زندگی مدفون کردن - البته موضوعی است که توجه به آن بسیار اهمیت دارد. کار می کنیم - شاغل هستیم - خرید می رویم- وظایف همسری را بر دوش داریم - صد جور وظایف شخصی و اجتماعی بر دوش مان است و انتظارات بی شماری که این و آن از ما دارند. اما گاهی در گیر ودار زندگی و در میانه ی انبوه اشتغالات، لختی می ایستیم و از خود می پرسیم، من کیستم؟ من کجای این زندگی ام؟ پرسیدن از خود. و چه پرسش مبارکی.
این است مسئله ی اصلی ما: پرسش از خود . اگر خودی باقی مانده باشد.
اما درمانده ام چرا دوستان موضوع را به چالش میان زن و مرد تبدیل کرده اند. موضوع بیگانگی از خود مسئله ی همه ی ما است چه زن و چه مرد

کامیار شنبه 26 تیر 1389 ساعت 09:11 ق.ظ

فرزانه عزیز
پست زیبایتان را خواندم و به دلم نشست. اجازه دهید بگویم آنچه که نوشتید فقط دغدغه خانم های شاغل نیست و آقایان نیز این روزها با همان خستگی ها و ملالت ها دست به گریبانند. آنچه که در این میان مشهود است نبود انگیزه کافی و عدم امید به دورنمایی رو بهبود است. برای من یا شما یا اکثر دوستانی که این مطلب را خوانده اند, کار کردن برای امرار معاش و تامین نیازهای مالی و روحی حال و آینده خودمان و خانواده مان است, حال اگر این وضعیت بواسطه خستگی روحی, بی انگیزگی مفرط در محیط کار, نبود پویایی در جامعه, تبیین نبودن مفاهیم کاری و شغلی, هدر رفتن وقت در ترافیک و آمد و شد و دهها مورد اجتماعی و روانی دیگر مورد تهدید قرار گیرد, حال و روز ما بهتر از آنچه که شما توصیف کردید نخواهد بود. از دوستان عزیز هم خواهشمندم که قضیه را فقط از دیدگاه جنسیتی نظاره ننماید. حتما یادمان نرفته است که بودند پدر و مادرهایی که در سالهای نه چندان دور در عین شاغل بودن, عهده دار مسائل خانواده و تربیت فرزندانشان نیز بودند و با در اختیار داشتن اوقات فراغت بیشتر در مقایسه با زمان حال از رضایت مندی بیشتری برخوردار بودند.

دوما شنبه 26 تیر 1389 ساعت 11:13 ق.ظ http://dooma.blogfa.com/

راستش فکر نمی کنم که همه ما بتوانیم تا ابد به این روند وبلاگ نویسی مان ادامه دهیم اما اصلا جای نگرانی نخواهد داشت زیرا مطمئنا آنقدر انسان های متعهد در این جامعه وجود دارند که جای ما را پر خواهند کرد.
در مورد فرسودگی و تکرار هم باید بگویم که خب تا حدودی حق با شماست. کار کردن و له شدن علایق زیر فشار کار را به خوبی حس کرده ام و فکر می کنم که بتوانم درکتان کنم فرزانه عزیز.
همیشه موفق و سربلند باشی...

شیطان شنبه 26 تیر 1389 ساعت 12:02 ب.ظ http://lilo5000.persianblog.ir/

تو بعضی جوامع معتقدند که تو باید به فکر خودت باشی که احساس خوبی از زندگی داشته باشی ... اینطوری قبل از هرچیز به خودت خدمت میکنی و فقط کسانی که از خودشون رضایت داشته باشند ناخودآگاه برای جامعه اشون هم میتونند مفید باشند...
شغل هم دراذای پولی که براش میگیرند انتخاب میکنند و بر عکس ایرانی ها دائم منت نمیذارند و بهش اسم خدمت کردن و مفید واقع شدن برای اجتماع نمیذارند ...
کارتو درسته فرزانه ... حالا چرا برای یک کار هشت ساعته بیست و چهار ساعت روزو شب رو کم میاری مسئله دیگریه ....
احتمالا از کار که برمیگردی تازه کارت شروع میشه ... در شرکت خانواده

تیام شنبه 26 تیر 1389 ساعت 03:27 ب.ظ http://tiam4u.blogfa.com

من حدود چند سالی کارمند بودم و کاملا درک میکنم
من آدمی هستم بسیار تنوع طلب به جز عشق و کسی که دوست دارمش
بعد از ۳سال کار در اداره ثبت اسناد یک روز به خودم آمدم و دیدم دیگر مثل قدیما هر روز صبح به آسمون نگاه نمیکنم دیگه صدای پرنده ها رو نمی شنوم دیگه شدم یه آدم با چند نوع لباس که هر روز عوضشون میکنم
فرداش رفتم بدون هیچ دلیلی استعفا دادم
می خواستم مثل بقیه کارمندا نباشم که هر روز صبح میان ساعت۲هم میرن
اما از اون روز تا حالا دارم نفس میکشم کارم سنگین تر شده اما لذتش واقعا قابل مقایسه نیست

******** ما خیلی زود عادت میکنیم به عادت کردن *******

الیاس شنبه 26 تیر 1389 ساعت 03:39 ب.ظ http://eco791.blogfa.com

زندگی امروز اینگونه است چه بخواهیم و چه نخواهیم داریم برای زندگی زندگی را فدا می کنیم فرقی بین مرد و زن هم ندارد. این قدر مسایل زیادند که نمی شود به همه رسیدگی کرد. کار رسیدگی به خانواده. کمک به خانواده درس . کتاب خواندن و ....نه نمی شود کار ی کرد

ماه تی تی شنبه 26 تیر 1389 ساعت 04:35 ب.ظ

فرزانه حان سلام
حرفات کاملا درسته. زندگی این بین گمشده
چه خوبه هر بار که آپ می کنی اون بلاگ را هم همزمان آپ میکنی. ممنون

رضا شنبه 26 تیر 1389 ساعت 08:23 ب.ظ

خسته نباشی فرزانه عزیز.حتما موفق خواهی بود.خدا قوت.

نیکادل شنبه 26 تیر 1389 ساعت 10:32 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

فرزانه جان
شروع کار من ساعت 7:15 صبح هستش اگه اضافه کاری نمونم2:30 از محل کار میام بیرون و حدود3:30 میرسم خونه اما 90درد مواقع باید تا 5بعدازظهر سرکار باشم و حدود شش میرسم خونه. شوهری دارم بهتر از برگ درخت از کافه گردی و دویدن در پارک خسته نمیشه و البته 7 روز هفته 4 روزش مهمون داریم و وقتی یه کتاب دست میگیرم به طرز جنون آمیزی تموم روز تو فکرشم تا تمومش کنم، حالا کنار اینا وظایف تاریخی عزیزمون به علاوه مسئولیت مثل یک عروسک کوکی آراسته بودن را هم اضافه کن تازه فکر کن جمعه ها هم میرم استخر ولی دچار یه خستگی تجمعی هستم که هیچ وقت تموم نمیشه وصف محیط کارممکه میدونی.

سهیل شنبه 26 تیر 1389 ساعت 11:47 ب.ظ http://blindowl-sora.blogspot.com

درود
همه آدمها حتی اگه نخوان تا یه جایی توی این روزمره گی لعنتی می افتن، اما شما این طور که پیداست هنوز فرصتهایی برای خودتون کنار گذاشتین که خیلی ارزشمنده در ضمن کسی که تلاشی نمیکنه هیچ وقت شکست هم نمیخوره ولی شما که سخت کار میکنین باید منتظر فراز و فرود زندگی باشین. یاد شعری افتادم:
ای سرو سرفراز
اینک جمال را به کمال
اینک در اوج دلبری، نیکوتر از همیشه
از بیست سال پیش
در بیست سالگی
آن دختر یگانه، شهدخت دختران
تا این زن یگانه، زیبای بانوان
برما چه رفت از پس آن سال وسالها
تو، آن مسافر سفر شور و حالها
من، این نشسته در دل رنج و ملالها

بیات یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 08:14 ق.ظ http://hsnbyt.blogfa.com

سلام
خوش بحال شما که اینقدر کارهای مختلف و متنوعی دارید
کارهای سرشار از عشق و علاقه و محبت و زیبائی
مادر بودن . کاش همه زنان ایرانی طعم مادر بودن را بکشند
همسر بودن . چه لذتی بالاتر از این که زن و مرد با رسیدن به جفت مناسب خود و با کامل شدن در کنار فردی مناسب خود همسری وفادار و یار و پشتیبان هم باشند
خانه داری . چه عشق و علاقه ای در هسر و فرزندان نسبت به مادر ایجاد می شود وقتی می بیند که مادر با عشق به آنها مشغول زحمات طاقت فرسای خانه داریست و این کار چه شیرین است وقتی برای میوه های زندگی انجام می شود
و ....

برزین یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 10:54 ق.ظ http://niwemang.blogsky.com

شاید یکی از دلایل احساس خستگی ، برزخی بودن جامعه ما و معلق ماندن بین سنت و مدرنیسم است . آموزه های زندگی مدرن به ما یاد داده است که زن هم مانند مرد کار کند استقلال مالی داشته باشد و از همه مهمتر با کار کردن به نوعی هویتی جدید برای خود دست و پا کند . از طرفی باورهای سنتی و عرف موجود وظایف دیگری را برای زن تعریف می کند . همسر داری ، بچه داری ، خانه داری ، پخت و پز ........
جمع کردن این دو ملال آور است

زیتون7 یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://zatun7.persianblog.ir

انشاالله همواره شاداب باشی بااین روشهاکه درزیتون امده است

دست خیال یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 11:43 ق.ظ http://dastekhial3.blogsky.com

سلام
برای من هم از این لحظات زیادند.هر چند اینقدر به تنهایی خو کرده ام که به تمام معنی تیتر را درک می کنم.شاید این خو کردن به تنهایی هم به گونه ای مبارزه منفی با روزگار باشدبه هر حال:
در میان روزهای سخت و انسان های سر سخت، این انسان های سر سخت هستند که پیروزند.
***
راستی از اطلاع رسانی تان ممنونم.بازی جالبی دارد این فیلترینگ.امیدوارم بازی را بلد باشم و تا آخر ادامه دهم.

میله بدون پرچم یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 02:18 ب.ظ

سلام
من دو سه ساعت بیشتر از شما در محل کار هستم و تقریباٌ حسی مشابه شما دارم با یک مسئله اضافه!
فرض کن درگیری هات در محل کار با رییست به حد خورد شدن اعصاب و روان برسه و مسائل جانبی زندگی هم دست و پایت را برای تغییر شغل بسته باشد و در کنارش وظایف تاریخی و جغرافیایی مردان را هم به عهده داشته باشی!!
اکثر مواقع فکر می کنم چی شد با اون همه ادعا تن به این روزمرگی تحقیرآمیز دادم و البته اگر حواسم سر جاش باشه عمراٌ بتونم خودم را توجیه کنم.

حسین یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 02:29 ب.ظ http://penfreedom.blogfa.com/

خیلی مسخره است
یک زمانی روزی 16 ساعت مطالعه می کردم، ولی پول نداشتم
اما یک آرامش تقریبا نسبی داشتم .
اما حالا روزی 16 ساعت کار می کنم ، پول هم دارم .اما دریغ ،آرامش مدت هاست از دایره ی وجو دیم رخت بربسته.
و آرزوی برگشت به وضعیت سابق را دارم . اما دریغ ...
دیگر خود را کاملا در چنبته (جبر محیط و جغرافیا )رها کرده ام.
ولی همجنان آرزو مندم و امید دارم
بدرود

سعید یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 05:45 ب.ظ

آدما دو د سته ان:
دسته اول اونائی که برای خودشون ارزش قائلن وبه هیچ قیمتی حاضر نمی شن آرامش و اسایش خودشون وخونوادشون به هم بخوره.حتی اگر مجبور باشن در یک رفاه کاملاً متوسط تا آخر عمر زندگی کنن وخوشبخت باشن.
دسته دوم اونائی هستن که به هر قیمتی که شده می خوان به رفاه بالا ورسیدن به خواسته ها وارزوهای حیوانیشون برسن.حتی اگر مجبور بشن که بچه شون رو بدن کس دیگه ای بزرگ کنه و خودشون رو برای رسیدن به یک زندگی بهتر مادی له وداغون کنن و از خوشبختی فقط تظاهر به اون رو بلد هستن.

آرامش و آسایش به این معنی نیست که دیگری کار کند و تو از دسترنجش بخوری و تا آخر عمر خوشبخت باشی !

در هجوم تشنگی در سوز خورشید تموز
پای در زنجیر خاک تفته می نالد گون :
" روزها را می کنم پیمانه ، با آمد شدن "
غوک نیزاران لای و لوش گوید در جواب :
" چند و چند این تشنگی ؟ خود را رها کن همچو ما
پیش نه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن "

بوته خشک گون در پاسخش گوید :" خمش ! پای در زنجیر ، خوش تر ، تا که دست اندر لجن "

راستی ! مطمئنید که شما سعیدید ؟!

مهدی نادری نژاد یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 06:40 ب.ظ

با سلام
چون سخن از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
مکتوبتان را خواندم.
ولی این ترس از فرسودگی و تکرار راه حل دارد وآن توکل به منبع لایزال هستی و ابتکار در امور است که عدم این ابتکار باعث فرسودگی است.

نوشینه یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 08:42 ب.ظ

سخته برامون هر دو کار را انجام دادن اما وقتی سختر تر میشه که شریک زندگی ما رو تو این راه تنها می ذاره و کم حمایت می کنه و یا اصلا نمی کنه .

هادی حبیبی دوشنبه 28 تیر 1389 ساعت 04:15 ب.ظ http://goftmaneeslahat5.blogfa.com

سلام
بسیار ممنوم. من هم از آشنایی با شما خوشوقتم

sahba دوشنبه 28 تیر 1389 ساعت 10:01 ب.ظ http://hoorshid.blogfa.com

in roozha taghriban zendegiye hame haminjooriye...
midoonam sakhte ama daste khodemoone taghiresh faghat hamin

آمین دوشنبه 28 تیر 1389 ساعت 11:28 ب.ظ http://www.ammiinn.blogfa.com

این ترس از هرز رفتن عمر ، این تعصب به زمان یعنی خود زندگی. یعنی یک جور حال خوب...

سعید سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 01:22 ق.ظ

قرار نیست همه ما استقلال مالی داشته باشیم.مجردها تا وقتی مجردند استقلال مالی خوب است.اما وقتی متاهل شدند دیگر شریک زندگی ورفیق دارند وبعد از ازدواج استقلال خانواده مهم است نه استقلال تک تک افراد.چه اگر این ارزش بود باید زن وشوهر وپسر ودختر هر کدام به استقلال مالی می رسیدند تا به زعم شما از دسترنج خودشان بخورند وانگل وسربار دیگران نباشند.اگر استقلال اقتصادی خوب است شما چرا تا قبل از ازدواج وزمانی که سال اول ودوم دانشگاه بودید بدنبالش نبودید وچرا سربار پدرتان بودید؟!پیوند ازدواج یعنی شراکت در تمام ابعاد زندگی با حفظ استقلال فردی.آن استقلالی که مد نظر شماست البته در آمریکا فراهم است ومنحصر به مسائل مالی واقتصادی هم نیست.استقلال عاطفی وجنسی هم دارند وپارتنر دارند والبته احساس خوشبختی هم می کنند خیلی!زن وشوهری که تا این حد از هم دور باشند که حساب دودوتا چهارتای جیب خودشان را هم بکنند وخرجشان را از هم جدا کنند به اسم استقلال مالی واقتصادی بعید می دانم غیر از امریکا وامثالهم جای دیگری بتوانند خوشبخت باشند.آن استقلال مالی واقتصادی که زن خانه مجبور باشد بخاطر بدست آوردنش بچه اش را تا سنین نوجوانی بصورت نیمه وقت ویا تمام وقت!نزد مادربزرگ ومهد کودک وپرستار و...بگذارد تا از نظر تربیتی وعاطفی و...احساس کمبود نکند همان بهتر که نباشد.
در یک سیستم عاقلانه هر عضو سیستم وظائف خودش را انجام می دهد ولی کل سیستم رشد می کند.قرار نیست همه به اندازه هم ومثل هم وشانه به شانه هم کار کنند وهر کسی محصول کار وتلاش خویش را بخورد خانم مهندس!این اسمش سیستم نیست اسمش قهوه خانه است!

استقلال خانواده در سایه همکاری موثر افراد خانواده بدست می آید .
قرار نیست تقسیم وظایف بین اعضای خانواده تا ابد الدهر به همان شکل قوم و قبیله ای که مورد نظر شماست باقی بماند .
چه مانعی هست که تقسیم وظایف با شکل جدید انجام شود ؟
چه کسی می گوید که دایم بالای سر بچه بودن تربیت و عاطفه است ؟ ممکن است یک ساعت حضور مادری در کنار بچه اش با حضور شبانه روزی مادر دیگری برابر باشد و یا حتی بیشتر ... البته کیفیت حضور مهم تر است .
استقلال مالی هم به این معنا نیست که خرج و جیب زن و مرد جدا از هم باشند به این معنی است که اقتصاد خانواده با همکاری متعادل زن و مرد تامین شود وگرنه تمام حسابها و دسته چک های من و همسرم دو امضایی و مشترک است .
البته که قضیه کار کردن فقط برای استقلال مالی نیست منتها اگر درک شما در همین حد است باید بگویم هر کاری زمانی دارد و این اتمام تحصیلات و ازدواج است که فرد را به بلوغ اجتماعی می رساند و از آن پس از او انتظار می رود که مسئولیت زندگیش را بعهده بگیرد.
در سیستم مورد نظر شما وظیفه زن در سیستم در خانه ماندن و وظیفه مرد پول در آوردن است ؟ بیماری و معیوبی این سیستم سالهاست که نمودهایش را نشان داده است . چنین سیستمی دیگر قابل اجرا نیست .

اگرچه با اسم جدیدی می نویسید ولی شما را خوب می شناسم.

مریم اسحاقی سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.es-haghi.com

سلام فرزانه پارسایی عزیز
اول در مورد جمله ی زیبای آغاز گفتارتون. « اگر شیرینی تنهایی را بچشی از خودت هم بگریزی» دست مریزاد.
ملالتون رو درک می کنم. اما باز جای شکرش باقی است که 8 ساعت در محیط کار می گذرانید اگر قرار بود شیفت شب و آنکالی هم بدین مثل پرسنل بیمارستان ...
راستی در مورد نظر جناب سعید کار کردن به منزله ی استقلال مالی نیست. تحصیلات زن باید بازخورد داشته باشد و نفعش به دیگران هم برسد وگرنه که حفظ کردن وبارکردن کتاب هاست برای سالیانی دراز...
به نظر من اشکالی در خلقت ساعات شبانه روز وجود داره کاش سی و شش ساعت بود که مجالی هم برای تنهایی مان می ماند.
ببخشید فرزانه جان بابت پرگویی. چون سایتم ده روزی بود باز نمی شده و نشونی شما رو حفظ نبودم.
با سپاس.

سیدعباس سیدمحمدی سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 05:35 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

سلام علیکم.
درباره ی فرمایش شما در کامنت وبلاگ قاسم فام:

بله. اخلاق افراد بی دین شامل تعدادی ابتدائیات و بدیهیات است به علاوه ی خواسته های خودشان بنا بر عقل عرفی شان.

ابتدائیات و بدیهیات اخلاق چرا خارج از دین باشد؟
دین بر حسب ادعایش می آید اخلاق را پربارتر کند. می آید ابتدائیات و بدیهیات را به مراتب بالاتر برساند. دین مکمل ابتدائیات و بدیهیات است. خارج از آن نیست.

سیدعباس سیدمحمدی سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 05:46 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogfa.com/


کامنت من در ذیل
http://jafareirani.blogfa.com/post-30.aspx
نوشته ی دوست بنده دکتر محمدجعفر ایرانی
(مقاله با عنوان

اقدام تروریستی زاهدان بدلیل شکست چندباره دستگاه امنیتی غرب است)




سلام علیکم.
عملیات انتحاری در ایران و افغانستان و پاکستان و عراق، به دلیل شکست چندباره ی دستگاه امنیتی ی غرب است؟
چه طور دستگیر کردن ریگی دلیلش منحصر بود در توانائی ی اطلاعاتی امنیتی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران، ولی عملیات انتحاری (شاید به قول خود انتحارکننده ها: عملیات استشهادی) دلیلش شکست چندباره ی (یکباره هم نه) دستگاه امنیتی غرب است؟

سیدعباس سیدمحمدی سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 07:24 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

سلام علیکم.
آیا به نظر شما «اخلاق» فرادینی است؟
طبق فهم من اخلاق یا دینی است یا غیر دینی. فرادینی بودن اخلاق غیر دینی خب نیاز به بحث ندارد. اما فرادینی بودن اخلاق دینی، از دید شما، معنا دارد؟

سعید سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 08:18 ب.ظ

تغییر نام صرفاً با هدف از جلوگیری از ذهنیت شما در قضاوت نسبت به عقاید من بود که دقیقاً در آخرین جمله خودتان هم به آن معترف شدید!البته اعتراف می کنم که حال نداشتم ناشناس بیایم وگمان هم نمی کردم که کنترلر و..داشته باشید.
کسی نگفت که تقسیم وظائف به قول شما تابع قوانین عهد دقیانوس باشد.شما مختارید ومن هم که قواعد زندگی خودمان را بازنویسی وبازتعریف کنیم.اما ایا این قواعد با اصول پذیرفته شده علم باید همخوانی داشته باشد یا خیر؟
کار کردن زن چه به قصد کسب درآمد اقتصادی وچه با هدفهای انسان دوستانه ویا استقلال طلبی و... از نظر من هیچ مشکلی ندارد.سوال اینجاست که آیا مثلاً یک مرد که با هشت ساعت کار درآمد خوبی هم دارد باید تا نیمه های شب کار کند تا مثلاً درآمد دومیلیونی او بشود سه میلیون تا بتواند به آرزوهایش برسد وزندگی مرفهانه بهتری داشته باشد یا این که به همین درآمد خوب قانع باشد واز همه آن چیزهائیکه دارد بیشترین لذت را ببرد؟کار اقتصادی برای این است که امکان لذت بردن واستفاده از زندگی ومواهب آن را داشته باشیم یا این که خودمان را له کنیم تا به قله برسیم؟
آیا علم حتی در مدل غربی وآمر یکائیش مدعای شما را تایید می کند؟ایا دانشمندان امریکائی بر خلاف فطرت وعقل همه ما وبر خلاف همان علمی که خودشان معترف به آن هستند می گویند که وقتی پدرومادری که رفاه نسبی خوبی دارند فرزندی بدنیا آوردند این فرزند را هر گونه که تربیت کنند وتحت نظر وتربیت هر کسی که باشد هیچ فرقی نمی کند؟وآیا طبق گفته شما مادری مثل شما که حضور یک ساعته اش برای فرزندش بسان ده ساعت حضور دیگر مادران است می تواند با این توجیه فرزند دلبندش را از حضور همیشگی ومداوم خود که نیاز قطعی این کودک است محروم کند؟صرفاً با این توجیه که من می خواهم اسقلال مالی داشته باشم؟من خانم پزشک میشناسم که وقتی بچه بدنیا آورد کار مطب وطبابت را سبک کرد تا درخدمت فرزندش باشد وبر خلاف شما احساس سرخوردگی وغیر مفید بودن هم نکرد.سوال آخر که منتظر جوابش نیستم وفقط برای تامل خود شما می پرسم این است که یک مادر که مدعی محبت بی حد وحصر به کودک دلبندش است به چه میزان در طول روز باید برای رشد وتربیت ومراقبت وشیردهی و هم آغوشی وبازی ومحبت و...با کودکش وقت بگذارد؟به میزانی که کودکش نیاز دارد یا به میزانی که خودش تعیین می کند؟البته شما استاد تناقض گوئی هستید واین هم بخاطر ذهن بسیار مشغول ومتشتت شماست وهیچ راهدرمانی هم ندارد الا این که برای خودتان بیش از پش ارزش قائل شوید وفقط وفقط به عشق خودتان وبه احترام خودتنان زندگی کنید وبس.مثالش البته بسیار است اما آنی را که نیاز به تفکر زیاد ندارد برایتان می گویم.
در یکی از پستها از قول راسل جمله ای را گفتید که محتوایش این بود"هیچگاه حاضر نیستم بخاطر عقایدم کشته شوم.چون ممکن است عقاید من اشتباه باشند."حضرات کامنت گزار مدعی فهم ودانش یکی یکی آمدند وکامنت گذاشتند وشروع کردند به تفسیر این مدعای راسل که شما هم آنرا قبول داشتید وتایید کردید.کسی آمد وگفت اگرقرار باشدشما بین خودتان و فرزندتان یکی را انتخاب کنید چه؟شما پاسخ دادید که در این مورد چون حفظ جان فرزندم ارجحیت دارد حاضرم جانم را فدا کنم.خوب این تناقض نیست؟اگر شما به حرف خودتان اعتقاد دارید که گفتید هیچ عقیده ای ارزش کشته شدن ندارد پس به چه دلیل حاضرید جانتان را فدای فرزندتان کنید؟سوال دیگر این که تحقیقک نید این چه بیماری همه گیری است که دامن مردم سرزمین من را گرفته است که جملگی از نعمت تفکر واستدلال وتعقل بی بهره هستند ودر هر جمعی که قرار می گیرند خودشان را به رنگ همان قوم درمی آورند؟ایا با وجود چنین بیماری مهلکی بازهم باید امید به رشد واصلاح جامعه مان داشته باشیم؟چرا این کسانی که ظاهراً دوست شما هستند وارتباط مجازی دوستانه با شما دارند شجاعت ندارند که حتی در یک مورد که نظرشان باشمت تفاوت دارد از شما انتقاد کنند یا لااقل نظر خودشان را با صراحت وبدون همرنگ سازی بگویند؟نکته اخر این که یکی از اقوامن ما که سالهاست خودش وخانمش به استقلال اقتصادی مورد نظر شما رسیده اند وبرج ساز قهاری هم هست اخیراً با فرزند جوانش مشکلات بسیار زیادی پیدا کرده و...دلیلش هم این است که آن وقتی که باید برای این بچه صرف می کرد با پول وامکانات جایگزین کرد وبچه را تناه می گذاشت یا نزد فامیل نزدیکش میسپرد وبه گشت وگذر در اروپا و...مشغول بود ودلش خوش بود که همه چیز بچه اش تامین است وحضور حداقلی او بیشترین بهره وری را در تربیت ورشد فرزندش داشته است.خوش باشید.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 08:19 ب.ظ

اغلاط املائی را بر من ببخشید.سریع تایپ کردم ودقت لازم را در تصحیح ننمودم.

نه تنها غلط های املایی بلکه خامی های نوشته تان را هم می بخشم به این یکی محتاج ترید.

سیدعباس سیدمحمدی سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 11:15 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

سلام علیکم.
پیشنهاد می کنم جملاتی مانند


قرار نیست تقسیم وظایف بین اعضای خانواده تا ابد الدهر به همان شکل قوم و قبیله ای که مورد نظر شماست باقی بماند

و


من به نفقه و مزخرفاتی مثل آن اعتقاد ندارم

را نفرمائید.
لحن ملایمترش شاید این است:
شکل «سنتی» ی خانواده و اقتصاد در ایران این طور بوده که مرد در خارج از خانه کار کند و زن در خانه کار کند و زحمت بکشد و البته شکل جدید در کنار شکل سنتی وجود دارد که زن هم در خارج از خانه شاغل است.
شکل جدید بر اساس ایجاد شرایط مختلف است:
ــ بیشتر شدن نیاز جامعه به پر شدن جایگاههای شغلی ی متعدد
ــ تحصیلات متوسطه و عالی در بین دختران و زنان و طبعاً هم زنان و هم خود دولت که هزینه ی گذاشته برای تحصیل زنان، می خواهد از تخصص و قابلیت آنها استفاده کند
ــ صد سال قبل یا پنجاه سال قبل، جامعه مشاغل متعدد نداشت، و بازار شغلی (ی زراعت و کارگری و چند صنف موجود دیگر) کشش نداشت که ناگهان دو برابر شود و زنان هم بروند وارد بازار کار شوند

سلام
حق با شماست .
این جملات لحن خوبی ندارند.
با آنچه درباره اقتصاد و خانواده نوشته اید موافقم .

دمادم چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 12:11 ق.ظ http://damadamm.wordpress.com/

گاهی آدم نیاز دارد که مدام به برنامه‌ها ووظایفش فکر نکند. گاهی آدم باید زمان را ذره ذره بچشد تا لذت آن درک کند. گاهی آدم باید خودش را به عمق لحظه بسپارد و از زمان لذت ببرد. گاهی آدم باید فقط برای خودش باشد.
از زندگی لذت ببر فرزانه جان و سخت نگیر به خودت.

سیندخت چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 12:11 ق.ظ http://sindokht7.blogfa.com/

چقدر شبیه منی
من اما هیچ وظیفه ای را درست انجام نمی دهم
مدتهاست…

مهرگان چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 12:12 ق.ظ http://cherche.blogfa.com/

سلام فرزانه جون
از یک درد مشترک نوشته ای.
تفاوت تو با من وجود آن بچه است که مسئولیتت رو دو چندان کرده. برای همین تاحدی درکت میکنم و نه کاملا
با این همه حرفهای محبوبه خیلی خوب به داد آدم میرسه و این جنس توصیه ها کمک میکنه که تو این زندگی تراژیک کمتر رنج بکشیم…

علی چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 08:56 ق.ظ http://politicpower.blogfa.com

با سلام و احترام
آنچه امروز با آن گرفتاریم محصول سی سال بی¬برنامگی و سیاست¬های باری به هر جهتی است که متاسفانه هنوز هم با شدت تمام ادامه دارد . با این شرایط مواردی همچون تورم کمرشکن، آبهای همراه با نیترات، تحریم های فلج کننده و سایه سنگین یک جنگی دیگر بر سر ایرانیان سنگینی می کند. امید چندانی به اصلاح امور نیست.

رهام چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 09:07 ق.ظ http://opensociety89.blogfa.com

سلام و خسته نباشید

با مطلبی تحت عنوان: "جامعه شناسی سیاسی - ساخت هرمی شکل قدرت در ایران2" به روزم

منتظر نظرات شما هستم
با تشکر
[گل]

ب.ش چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 11:11 ق.ظ

همه ی ما به عجیب ترین شکل ممکن گیر افتادیم، هیچ کاریش هم نمیشه کرد، ناخدایی که نمیداند در کدام لنگر گاه لنگر بیندازد هیچ بادی را موافق خود نمی بیند.

راثی پور چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 11:15 ق.ظ http://rasipoor.blogfa.com

سلام

به قول رمز علی پور

می شود هنوز بود
گرچه خسته و کبود
مثل رود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد