اگر چه در این اطراف و اکناف، همگی بر این قول اند که در این روزهای خردادی که جماعتی از عوام و خواص منتظرند کسی از آسمان پایین بیاید و قلب هایشان را تسخیر کند و همه مشکلات ریز و درشت را با ید بیضایش حل کند ، باید کمتر گفت و بیشتر شنید اما بقول آلبر کامو : "می دانم اکنون می خواهم بنویسم ".
در اردیبهشتی که گذشت علاوه بر کارهای متعارف همیشگی مشغول یکی دو کار دیگر بودم ...
- بستری کردن و درمان مادرم برای ناراحتی ریه و قلبش... من مادری دارم بهتر از برگ درخت ... مادری که از تنهایی می ترسد... مادری که نقش لازیکس و سیتی آنژیو و برونکوسکوپی را در بهتر شدنش ندیده می گیرد و باور دارد که خدا باید حالش را خوب کند. گاهی هم فکر می کند به اندازه کافی ایمان ندارد که خدا به درمانش بپردازد.
- تحقیق و گشت و گذار برای انتخاب موضوع پایان نامه ام ... نتیجه جستجو ها عالی است به موضوع نابی رسیده ام مفصل بندی اولیه طرح را نوشته ام و ریز برنامه ام برای مطالعه و کار تا حدودی روشن شده است .امیدوارم در تعیین استاد راهنما و تصویب در گروه به مشکل نخورم ، البته بخورم هم مهم نیست ، طرح را رها نخواهم کرد.
- برای چندمین بار ساختن یک گروه از زنان و دخترانی که با پرسش هایی اساسی در زندگی شان مواجهند و اشتیاق دارند پاسخ ها را بیابند و البته دست به عمل بزنند فعلاً 5 نفر دانشجو هستیم که منظم جمع می شویم و فکر و بحث می کنیم برای شیوه هایی جدید که به بن بست نخوریم ... برای این یکی هم امیدوارم .
ببخشید عزیزم اگر این روزهای تو را نادیده گرفتیم و اینقدر سطحی به مشکلاتت نگاه کردیم. مادر خیلی عزیزه.
اما خوشحالم از مابقی ماجرا. دوست دارم از موضوعات مطرحی تو اون گروه پنج نفره اینجا هم بنویسی. تا هم ما با اون پرسش ها اشنا بشیم هم پاسخ های بیشتری ببینیم.
برات ارزوی موفقیت می کنم
ممنون برای این کلمات محبت آمیز ... مشکلات همیشه هستند ولی وقتی پشت سر گذاشته می شوند نگاهشان که می کنی احساس قدرت می کنی ....
حتماً خواهم نوشت
همیشه دلم میخواست توی یه اینجور گروهی باشم تاچیزهایی از دیگران یاد بگیرم(و در بعضی مواقع یاد بدم) و دوستهای خوبی پیدا کنم(دوست خوب)
ولی نشد(هنوز نشده)
می شود ... بگردید می شود
از مزیت های حضور در کانتکس های آگادمیگ بر خوردن با افرادی ست که دغدغه هایی تقریبا ً مشترک حول محوری واحد از علوم جمع شده اند،از این بابت تبریک
دقیقاً همین طور است . بعد از منظم کردن مطالعه ام این دومین انگیزه ای بود که من را دوباره به دانشگاه کشاند
فرزانه جانم ...
با تو خوبم ...
سلام
قطرات زندگی تان شفاف و زلال باد
سلام
ممنون برای این آرزوی میله ای ... شفاف هم که نباشد فیلترش می کنیم ... ما مهندسیم
امیدوارم به زودی از سلامتی اش بنویسی!
چقدر خوشحالم کردی امیر جان ... سلامتی کامل و مطلق که دیگر برگشتنی نیست ولی تا اینجا سیر درمان خیلی خوب بوده است و در مسیر بهبودی اند.
سلام فرزانه جان . موفق باشی. بقول اینجایی ها آی میس یو
سلااااام تو کجایی لیلا ؟ یاری یول را هنوز داری ؟ خوب یک فکری هم برای قند شکن ندارها بکن :)
سلام علیکم. ایشالا حال مادرت خوب و بهتر و بهترتر شود.
سلام
ممنون
فکر کنم ایشان هم مثل شما قدرت ایشالا را از هزار تا دارو بیشتر می دانند
خسته نباشی فرزانه بانوی کوشا. مادر خیلی عزیزه برای مادر هر چه وقت بگذاریم کمه. ساختن یک گروه از افراد عملگرا و بحث و گفتگو ؛ عالیه
مانده نباشی عزیز ... آره مادر عزیز هست ولی این مادر عزیز بهتر است برای خودش هم عزیز باشد یعنی اینکه بجای دل نگرانی ها و فداکاری های غیر ضروری مراقب سلامتی خودش باشد.
آره . قبلاً تجربه های مشابهی بوده است و همان تجربه ها کمک می کند که اشتباهات تکرار نشود. ما برای بودن ، باید خودمان ، باشیم ، باید کار کنیم .
سلام،
حدس می زدم که گرفتار درس و بحثی. خب خسته نباشید و امیدوارم ما هم از این دستاوردها بهره مند شویم.
با آرزوی سلامت مادر خوبتان.
سلام
گرفتار که چه عرض کنم ؟ سر و کله زدن با مباحث مورد علاقه ام برای من گرفتاری نیست اما من وقت تلف شده زیاد دارم .
ممنون
امیدوارم مادر هرچه زودتر خوب بشوند.
خوشحالم برای موضوعی که پیدا کردی. البته خوشحال تر میشدم میگفتی رو چی میخوای کار کنی:\
و چقدر دلم چنین جمعهایی میخواد... جای من خالی..
با این همه آرزوی خوب مادرم حتماً روحیه می گیرد
خوب راستش منم انتظار داشتم یکی ازم بپرسد موضوع چیه و من هی سر نخ بدهم و بگویم ملت حدس بزنید و ...
حالا که تو پرسیدی به خودت می گویم محور موضوعم در ارتباط با زنان است
آره تازگی شما را من یادم هست ... الان خبری هست ازشون ؟
خوشحالم که از لابلای کلماتت امید و قدرت نمایان است. دو بالی که شکسته هم باشد پرنده را به مقصد می رساند.
با آرزوی سلامتی برای خودت و خانواده ات
آره امید و قدرت را ذره ای هم نباید هدر بدهم
شکسته چرا الی جان ؟ من سالمش را لازم دارم
سلام فرزانه خانم
خوشحالم که باز نوشتید. نزول کسی از آسمان آن هم با ید بیضا ... بعید می دانم. "نجات دهنده در گور خفته است" و تا ما مردم، چشم به آسمان و ید بیضا داریم و از "شو" های رایج مشعوف می شویم امیدی به حل مشکلات ریز و درشت -لااقل من- ندارم.
یافتن موضوع نابی که ذهن در آن غور کند از اتفاقات باشکوه زندگی است. مثل پیدا کردن چشمه در زمان صعود به کوه.
هیچکس نویسنده waveofocean.blogsky.com هم در شیراز علاقه مند به ترتیب دادن چنین گروه و این مباحث است و در این باره ایده های حقوقی دارد.
برای شما و خانواده سلامتی آرزو دارم.
سلام لیلی خانم
آره خوب اوضاع اصلاً امیدبخش نیست
من هنوز تا برداشتن واحد پایان نامه یک تابستان فاصله دارم ولی علاقه به همان شکوه از همین الان درگیرم کرده است .
ممنون برای معرفی گاهی گروه های مجازی بهتر از حقیقی عمل می کنند
برای مادر گرامی تان سلامتی روزافزون و طول عمر با عزت آرزومندم.
هیچ چیز کلمات امید بخش یک دوست قدیمی نمی شود .
امیدوارم که مادرت خیلی زود سلامتیشون رو بدست بیارند فرزانه جان.
پیدا کردم موضوع برای پایان نامه با شکستن شاخ غول فرقی نداره.
پیروز باشی.
مرسی ماهی جان ... شاخ غول ؟ به نظرم به تصویب رساندن موضوعی که پیدا کرده ای غول بزرگتری است ... حالا تا چه شود
مادر تندرست باشند الهی ...
این بند آخری چه خوبه ... موفق باشید .
منیر جان لابد می دانی که مطرح کردن دغدغه هایی که اینجا تو محیط مجازی راحت درباره شان حرف می زنیم در واقعیت چقدر سخت است .. باید کلی مقدمه چینی کنی باید کلی مواظب باشی که کلمه فمینیست از دهانت نپرد
سلام.
وای از مورد اول! اینجور وقتا سه مورد با هم کلنجار میرن: خدا- دکتر علفی-پزشک./ امیدوارم خداوند به مامانت سلامتی و به پزشکان توفیق خدمت عطا کند تا فرقشون با مافوق معلوم باشه.
موفق باشی.
سلام
یادم هست تو هم یک تجربه این طوری داشتی ... گاهی اون مورد اول و توجه مادرم به آن کلافه کننده می شود.جالب این است که مورد اول هر کاری بکند یک توجیهی برایش هست
مرسی درخت
سلام
برای اولی آرزوی شفاعت و سلامت دارم
در مورد دومی باید گفت که پنجاه درصد مشکل حل شده مابقی آن هم حل خواهد شد
اما در مورد سوم موضوع جالب و جذابی است کاش اشاره ای هم به این پرسش های اساسی می کردید چون پرسش اساسی برای آدمها می تواند متفاوت باشد
سلام
ممنون
از نظر خودم بیش از پنجاه درصد هست
مثلاً یک پرسش این طور شروع می شود اگر زنان با مردان برابرند چرا ...؟
سلام
کانت های شما رو توی صفحات یه عامله از دوستان مثل ند نیک و مترجم دردها و میله و ... دیده ام ..امروز برای اولین بار اومدم سری بزنم ...
می خوام بگم چه اردیبهشت پرباری!!!! به خصوص پایان نامه و گروه نسوان!!! امیدوارم سختی های تصویب موضوع در کمیته و جمع آوری اطلاعات برای موضوع جدید، شما را پشیمان نکند!!! درد عشقی کشیده ام کُمپرس!!!!
آرزو می کنم جمع 5 نفره تان در کیفیت هر روز پیشرفت داشته باشد. راستی مطالبی که امکان مطرح کردن دارند رو اینجا هم مطرح کنید، ما هم بهره مند بشیم.
خلاصه اینکه واقعاً لذت بردم از این همه انرژی در این شرایط سخت!!!!!
سلام
بسیار لطف کردید و خوش آمدید
اتفاقاً دیروز اولین ترکش بهم خورد . عنوان را که گذاشتم روی میز مدیر گروه یک خط رویش کشید و ... بحثی در گرفت که مبین و مپرس
حالا دوشنبه آینده قراره کمیته تصمیم نهایی را بگوید
حتماً حتماً
شرایط سختی است اما خوب من سخت ترم و با این همه از مخاطبانم انرژی می گیرم
امیدوارم گه مادرتون هر چه سریع تر و بهتر،سلامت باشند و راحت تر.
درباره ی موضوع سوم هم امیدوارم که موفق باشید
ممنونم برای همه آرزوهای خوبتان
قدرت ایشالا خیلی زیاده دوست عزیز. دست کمش نگیر...
زندگی در شهرهای ما بدون اینکه خدا تقصیری داشته باشد ، تنهایمان را پیش از موعد میفرساید. جانها را نیز.
امیدوارم مادرتان شاد و آرام زندگی کند.
اما گروه. پیشنهادم اینست که در این گروه برای اینکه از تفکر یکسویه و یکطرفه بور باشید ، از نظرات اجناس ذکور نیز بهره گیرید.از مردانی که میدانید عمیق میاندیشند هرچند با شما موافق نیستند یا لااقل کاملا موافق نیستند. چنین ترکیبی است که به رشد منتهی خواهد شد. وگرنه احتمال آزمون و خطا و اتلاف زمان و انرژی بسیار است.
برای اینکه از تفکر یکسویه و یکطرفه دور باشید !