دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

از الحاد و ایمانی که داریم

مصطفی ملکیان بعنوان مترجم کتاب " تنوع دین در روزگار ما " مقدمه ای زیبا و قابل تأمل برای آن نوشته است که بخش هایی از آن را آورده ام. به نظر می رسد ارزش محتوایی مقدمه مترجم بر خود کتاب می چربد. مؤلف کتاب ، چارلز تیلور فیلسوف کانادایی شارح هگل و منتقد مدرنیته است :


چهار ویژگی میشناسیم که، ظاهراً، تا پیش از قرن بیستم، مؤمنان و بی‌ایمانان جز بندرت واجد آنها نبوده‌اند، ولی امروزه در میان هر دو گروه شیوع و رواج تامّ یافته‌اند.


1) مؤمنان و بی‌ایمانان دیگر گمان و امید  ندارند که بتوان فقط به مدد دلیل و برهان و قرائن و شواهد عقلی و نظری طرف مقابل را مُجاب و متقاعد کرد و سخن خود را بر کرسی نشاند. روزگاری، مؤمنان گمان میکردند که به قدری روشن است که بی‌ایمانی نوعی کوری خودخواسته است که انسانها، روزی، بیدار می شوند و دیگر فریبش را نمی خورند. فقط کافی است که سوء نیّت و خبث طینت نداشته باشند و با صداقت و جدّیّت به ادلّه و براهین مؤمنان توجه کنند. از سوی دیگر، بی‌ایمانان به این امید بودند که، با پیشرفت علوم تجربی و روشن‌اندیشی، و تدوین یک اخلاق جدید انسانگرایانه، توّهمی بودن دین آشکار شود.


امّا، امروز، هم مؤمنان می دانند که هر دلیل و برهانی که برای تأیید موضع ایمانی و تثبیت و اثبات عقائد دینی اقامه شود، در هر گام، با چنان مسائل فیصله‌ناپذیر و مشکلات غیرقابل رفع روش شناختی، معرفت شناختی، منطقی، مابعدالطبیعی، و ارزش شناختی‌ای مواجه می شود که امید به مجاب و متقاعد کردن بی‌ایمانان چیزی نیست جز حلقه‌ی اقبال ناممکن جنباندن؛ و هم بی‌ایمانان می دانند که چیزهایی که هر کس می تواند آنها را یافته‌های بی‌چون و چرای علوم تجربی جدید بداند واقعاً به حدّ برهانی بر مادّی‌انگاری و بی‌ایمانی و خداناباوری نمی رسند.


2) امروزه، مؤمنان و بی‌ایمانان میتوانند چهره‌ی خود را در آیینه‌ی دیگر ببینند  و می بینند؛ و حال آنکه، پیش از این، هر یک از این دو گروه فقط میتوانست چهره‌ی خود را در آینه‌ی خود ببیند و می دید. روزگاری، مؤمنان و بی‌ایمانان فقط به خودانگاره خود دسترسی داشتند، یعنی به تصوّری که از خویشتن در ذهن خود داشتند، و نمی توانستد پی ببرند که طرف مقابل چه تصوّری از آنان در ذهن خود دارد؛ ولی، امروزه، هر کدام میدانند که در چشم دیگری چه جلوه‌ای دارند. مؤمنان میتوانند تصویر خود را در نظرگاه بی‌ایمانان ببینند، یعنی می توانند دریابند که، از نظر بی‌ایمانان، انسان‌هایی‌اند که مجذوب نگرشی بیش از حدّ ساده‌لوحانه و آسانگیرانه به امور شده‌اند، نگرششان به خدا بیش از حدّ ساده‌انگارانه، انسان‌محورانه، و آسانگیرانه است، نسبت به آخرین دستاوردهای علوم و معارف بشری غفلت دارند یا تغافل می ورزند، جهان نگری‌ای را که با زمان، مکان، و وضع و حالی ربط و مناسبت داشته است به ضرب و زور و با تکلّف و تصنّع با خود می کشند تا به همه‌ی زمانها، مکانها، و وضع و حال‌ها انتقال دهند، و... . بی‌ایمانان نیز می توانند تصور خود را در نظرگاه مؤمنان ببینند، یعنی می توانند دریابند که، از نظر مؤمنان، انسانهایی‌اند خودبزرگ‌بین، غرّه به اندک عقلی که به آنان داده شده است، ناسپاس، خوشدل به زندگی زودگذر دنیا و... .


3) امروزه، مؤمنان و بی‌ایمانان جاذبه‌های موضع طرف مقابل را نیز احساس می کنند. اگر چه، به نظر خودشان، باید به یک راه بروند، امّا هیچگاه از جذبه و جاذبه‌ی راه دیگر رهایی کامل ندارند. هر یک از طرفین می فهمد که موضع طرف دیگر را داشتن چه حالی دارد. از سویی، بی‌ایمانان، همچنان، از عالَم بی‌ایمانی احساس نوعی دلهره دارند، احساس می کنند که چیزی بزرگ و مهمّ از قلم افتاده است و درِ واقعیتی عظیمتر به رویشان بسته شده است و از این رو، احساس آرامش و امن و امان و معناداری همه چیز، امیدواری ، شادی، و رضایتی که در مؤمنان هست مجذوبشان می دارد. از سوی دیگر، مؤمنان مجذوب احساس کرامت، تسلّط، بلوغ، و استقلالی میشوند که با بی‌ایمانی پیوند دارد.


4) امروزه، مؤمنان و بی‌ایمانان، در مواضع خود، کمابیش دستخوش دوسوگرایی و تزلزل‌اند و از یکدله و قاطع و متصلّب بودن سابقشان خبری نیست. هم ایمان مؤمنان تُرد و شکننده شده است و هم بی‌ایمانی مخالفانشان .

 

پ.ن:  تنوع دین در روزگار ما : دیداری دوباره با ویلیام جیمز /چارلز تیلور / مصطفی ملکیان / نشر شور / پاییز 1389


نظرات 135 + ارسال نظر
اودیسه به حمید یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 ساعت 11:50 ق.ظ

موسولینی فاشیسم را این طور تعریف می کند:
فاشیسم اعتقادی دینی!! است که در ان انسان خود را در رابطه ای نزدیک با اراده ای عینی و عالیتر می بیند . این ارتباط وجود فردی و جزئی او را تعالی می بخشد و او را به مقام عضویت در یک جماعت ربانی ارتقاء می دهد.

این جماعت ربانی را با امت در اسلام مقایسه کنید ببینیم چه دستگیرتان میشد؟!

باز می گوید: ما ان نوع زندگی را خواستاریم که فرد از طریق قربانی کردن منافع خصوصی خود و از طریق مرگ خویش ان وجود روحانی کاملی را تحقق ببخشد که ارزش او در مقام یک انسان در ان قرار دارد.

این را هم با شهادت خواهی در اسلام و به ویژه با نوشته های دکتر شریعتی و مطهری در باب شهادت مقایسه کنید تا ببینیم باز چه دستگیرتان میشود.

نازیسم در المان و فاشیسم در ایتالیا به بیان کاسیرر ظهور دوباره ی اساطیر و احساسات دینی در قالب مدرن بودند و نوشته های تئوری پردازان این مکاتب خود گواه بر این مطلبند. پس ؟!

حمید به ادیسه یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 ساعت 12:24 ب.ظ http://h1984.blogfa.com

برادر یا خواهر گرامى
از قیاس که نمیتوان حکم صادر کرد! وقتى با پیشداورى دینورزى را دستگاه مولد خشونت دانستیم آنگاه هر خشونت مدرنى هم به پاى دین نوشته میشود! که از لحاظ منطقى نادرست است.

odise یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 ساعت 05:55 ب.ظ

حمید گرامی موضوع پیچیده تر از این حرفهاست.
البته دینورزی بخودی خود مولد خشونت نیست اما این که دین ابستن زایش خشونت است مساله ی دیگری است. نگاه اصلاح طلبانه به دین اسلام هم عمداً چشم بر روی ایات خشونت امیز قران می بندد.

به هر حال خواندن کتابهای "اسطوره ی دولت" و "فلسفه ی صورتهای سمبولیک : اندیشه ی اسطوره ای " از ارنست کاسیرر را پیشنهاد می کنم.
ضمناً من گمان می کنم گفته های بالا صرفاً بر قیاس تکیه نمی کنند بلکه هسته ی تفکر معنوی فاشیسم و اسلام را نسبت به عالم و ادم نشان می دهند. مفروض شما این است که فاشیسم اندیشه ای مدرن است اما من چنین گمانی ندارم چرا که فاشیسم مبتنی بر اندیشه ی اسطوره ای و خورداشت عقل است. این که نخستین کار ناسیونال سوسیالیستها در فرانسه فروکشیدن تندیس ولتر بود خود به اندازه ی کافی گویای این مطلب است و البته هستند کسانی که میخواهن وانمود کنند که فاشیسم و نازیسم نتیجه ی منطقی اندیشه های روشنگری بوده اند اما چنین سخنانی بدان می ماند که فرض کنیم هیتلر و موسولینی شاگردان ولتر بوده اند!!!!!!!!!
با تشکر

Critical Minds دوشنبه 9 اردیبهشت 1392 ساعت 10:19 ق.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

بحث با دین خو ها بخصوص مسلمان های شیعه که به نظر می ردسد سوکولار شده اند بی فایده و در نهایت به سفسطه گرایی می انجامد . ببینید همین « حمید « از بحث شما که چرا نباید دین را نقد کرد ؟
اول می کوبد و خود می داند که اب در هاون می کوبد « ضمنا این اعتقاد که دینداران خشونت بیشترى نسبت به دیگران دارند (مسبوق به سابقه!.. )کاملا منتفى است. مثال نقض آن خشونت بى سابقه! حزب نازى آلمان رایش سوم. «
زمانیکه با مدرک و دلیل می بیند حزب نازی المان با کلیسا و کلیسا با حزب نازی المان همکاری می کرد و این خشونت حزب نازی آلمان رایش سوم را که به پای بی دینی نوشته است واقعیت ندارد ، بجای ببخشید و من نمی دانستم ، استاد همان حرف های تکراری دین خوهای دانشگاه دیده مسلمان را تکرار می کند .
خودش دست به قیاس می زند و با استادی می خواهد جنس شناسی کند ، مردی یا زن ..
در توجیه به ارث برده از مذهب شیعه می گوید « از قیاس که نمیتوان حکم صادر کرد! وقتى با پیشداورى دینورزى را دستگاه مولد خشونت دانستیم آنگاه هر خشونت مدرنى هم به پاى دین نوشته میشود! که از لحاظ منطقى نادرست است. «
کدام پیش داوری ؟
مگر دین اسلام از زمان پیدایش با جنگ و خونریزی و غنایم مادی و جنسی شکل نگرفته و رشد نکرده است و در قران خشونت جایز شمرده نمی شود و همین الان هم خشونت و زندان اعدام و کشتار و شکنجه و تجاوز را از حاکمیت اسلامی بر داری ، هیچ نمی ماند و باید در گور تاریخ ثبت شود .
اودیسه شما را نمی دانم من با سفسطه گر و شلنگ تخته باز بحث نمی کنم ، هیچ منطقی ندارد میلیون ها بار دستش را در قاراشمیش کردن بحث بگیری باز همان روش را پیشه می کند .. می گویم چرا ..
به نطر من منافع دارد اول اینکه از نام سوسیالیسم می ترسد و به محض دیدن نام حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان ، با دیدن سوسیالیسم حکم صادر می شود که این حزب بی خداست . و بی خدایی هم امکان زیادی دارد که به زندگی اشتراکی و تقسیم ثروت و یا این مال و ملک را از کجا آورده اید ؟
منتهی شود .
دوم ، هنوز تکلیفش را با ذات و بنیان دین « البته دینی نمانده و نمی ماند و به مذهب های دشمن خونی هم تبدیل شده و می شود « روشن نکرده است و انرا « معنویت « می نامد و فکر می کند با دسته کور ها طرف است ، معلوم است که مذهب انسان ها را مطیع و مقلد و پیرو پرورش می دهد که نا برابری در جامعه انسانی ماندگار باشد و بالا دستی در فلان جا بالا نشسته چه پاپ باشد و چه ولایت فقیه ، سود وسرمایه و بازار آزاد غارت و چپاول خودش را در اسودگی انجام دهد .
این اخری خیلی با مزه تفکیک به جای دیالکتیک است « تا زمانیکه بین دین و دیندارى (معنویت) تمایز قائل نباشیم منشا هر درگیرى را خود دین میدانیم.« گفتیم که در حال حاضر ما دین نداریم ، مذهب های مختلف و دشمن خونی هم هستند و تا می توانند کشتار می کنند ، مگر امکان دارد که بین نفرض دینی که نیست و دینداری که هست تفکیک قایل شد ، چرا که خشونت بنیادی دین است که در دیندار معتقد نمایان می شود و به بر عکس ..

حمید به ادیسه دوشنبه 9 اردیبهشت 1392 ساعت 06:50 ب.ظ http://h1984.blogfa.com

خشونت،همزاد با بشر از اوان پیدایش با او بوده و دیندار و ملحد از آن مبرا نبوده و تنها در دوران بعد از رنسانس بوده که به طور سیستماتیک نقد شده است.
برخى از آیات قرآن با معیارهاى امروزى خشونت آمیز هستند و صراحتا باید کنار گذاشته شوند نه اینکه تفسیر شوند، اما نادرست است که این امر به تمامى آیات تسرى داده شود.
ذات ادیان ابراهیمى بر مسئله توحید و معنادار بودن آفرینش تکیه میکنند و بقیه مسائل (عرضیات) از عرف و فرهنگ همان عصر گرفته شده است و هیچ لزومى ندارد که دینداران از عرف گذشتگان که نافى حقوق بشر است پیروى کنند

اودیسه به حمید سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 08:19 ق.ظ

سلام.
قبول دارم که قران سرتاسر ایات خشونت آمیز نیست. در واقع ایاتی با محتوای اخلاقی نیک در قران وجود دارد که در خور ستایش هم هستند.

سوال: معیار شما برای تفکیک ذات از عرض در قران چیست؟ شما با چه ملاکی برخی آیات را ذاتی قران می نامید و برخی را عرضی؟

اگر آیات خشونت آمیز قران زاده ی فرهنگ ان روزگار است چرا ایاتی را هم که در مورد وجود جهانی دیگر و معناداری زندگی را سخن می گویند زاده ی تصورات و فرهنگ آن روزگار ندانیم. اصلاً آیا معناداری جهان به صرف دینداری به ثبوت می رسد؟ آیا به صرف این که قران از معناداری جهان سخن گفته جهان معنادار میشود؟ (چرا این سوال را می پرسم چون می بینیم در قران نوشته به هنگام فرارسیدن روز قیامت و دمیدن اسرافیل در صور شتران ده ماهه ای که عرب انها را دوست می دارد می رمند!)

90 درصد مطالب قران از رویارویی ایمان با کفر و نفاق سخن می گویند. همین مرزبندی میان انسانها و التصاق صفات منفی به غیر مومنان است که دین را آبستن خشونت می کند. وقتی قران می فرماید "کران اند کوران اند گنگانند و اینان باز نمی گردند" خوشه ای از صفات را به غیر مومنان نسبت می دهد که تا ابد سیمای سیاه انها را متفاوت از سیمای سپید مومنان جلوه می دهد. اگر طبق معیارهای دنیای جدید ان ایات خشونت امیز مطرودند آیا چنین تصوری از تفاوت و تفکیک مومن و کافر که ریشه و رستنگاه همان خشونت هاست نیز مطرود هست یا نیست؟ اگر بگویید مطرود نیست باید روشن کنید که فرق شما با بنیادگرایان در این زمینه چیست. اگر بگویید مطرودند می گویم پس چرا شما دوستان مومن من هیچ گاه نکوشیده اید این ایات را از کتاب مقدس خود حذف کنید یا صادقانه و جسورانه فرمان به "تعطیل" اش بدهید؟ ممکن است مانند دوست مان اقای سلمان محمدی بفرمایید این ایات حکمتهایی دیگر هم دارند که ممکن است در اینده کشف شوند می گویم چه حکمتی در این ایه که فرمان تجاوز به زنان شوهر دار اسیر شده در جنگ می دهد برای آینده وجود دارد:
و نیز بر شما حرام شد زنان شوهردار جز آنهایی که در جنگ از زنان کفار به بردگی شما درآمده اند اینها احکام نوشته و مقرر شده خدا بر شماست. ( آیه 24 سوره نساء)
یاد اور میشوم که خود شما بیگمان دوست نمی دارید کسی دامادتان را بکشد و خواهرتان را به همین شیوه تصرف کند ( با عرض پوزش: لا حیاء فی الدین)

نکته ی دیگر. اگر شما دوست مومن من صاقید که ذات ادیان ابراهیمی تاکید بر معناداری جهان می کند. و اگر در این سخن خود نیز صادقید که ان چیزهایی که در این کتابها ناشی از فرهنگ زمانه بوده اند را باید کنار گذاشت، پس شما چرا مسلمانید و یهودی و مسیحی نیستید؟ گاتاها در اوستا نیز تصوری توحیدی از خدا به دست می دهد پس شما چرا زرتشتی نیستید؟ بهاییت و دین مورمون هم تصوری یگانه انگار از خدا به دست می دهد پس چرا شما بهایی یا مورمون نیستید؟
ممکن است بفرمایید دین اسلام از ان دین ها کامل تر است انگاه می گویم اگر دینها در انچه مربوط به معناداری جهان و زندگی یا اخلاقیات است اشتراک دارند ملاک شُما بر کاملتر بودن اسلام چیست؟
با توجه به این که تاکید بر معنا داری زندگی در این دین ها مشترک است معلوم میشود که شما دوست مومن و اصلاح طلب من معیاری برای برتر پنداشتن اسلام نسبت به ادیان دیگر یافته اید ، ممکن است به من بفرمایید که این معیار نزد شما چیست؟ امیدوارم دلیل تان صرفاً مسلمان زادگی نباشد.
از طرف دیگر تاکید بر معناداری زندگی فقط مخصوص ادیان توحیدی نیست. بلکه ادیان شرک امیز هم تصوری معنادار از هستی به دست می دهند. باور انها نیز به تعدد خدایان شباهت بسیار زیادی با اعتقاد به تعدد فرشتگان نزد مسلمانان دارد. سوال این است که اگر صرف تاکید بر معناداری زندگی علت رویکرد به دین هاست پس شما به چه دلیل ادیان شرک امیز را انتخاب نمی کنید ممکن است بفرمایید شرک با عقل خوانا نیست می گویم باور به تعدد فرشتگان نیز با عقل نمی خواند. چون یک خدای قادر مطلق برای تدبیر کارهایش به فرشته نیاز ندارد که مثلاً اعمال مومنان را ثبت! کنند و ... .
در این صورت شما باید روشن سازید که مناط و ملاک انتخاب شما چیست؟
پرسشهای دیگری هم هست اما فعلاً مطرح شان نمی کنم. امیدوارم سخنانمان راه بر ژرف اندشیدن مان بگشایند. نیز امیدوارم جسارتم در سوال پرسیدن را حمل بر بی احترامی نسبت به خود ندانید.
با سپاس

حمید به ادیسه سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 05:26 ب.ظ http://h1984.blogfa.com

دوست گرامى
١.معیار اصلى تفکیک ذاتى و عرضى، عقلانیت است. (رجوع کنید به مجله کیان شماره٤٢ سال ١٣٧٧ اینک در کتاب بسط تجربه نبوى دکتر سروش)
٢.معنادار یا بىمعنا بودن جهان،به طرز تلقى خاص ما نسبت به هستى بستگى دارد نه اینکه با استدلالات عقلانى بخواهیم آنرا اثبات کنیم. همینکه شما به من این حق را بدهید که من از پوچى یا معنادار بودن هستى و در واقع از تجربه خودم سخن بگویم کافى است. و تنها به این علت که هسته مرکزى اکثر ادیان، یافتن معنا در زندگى و اعتقاد به دنیاى دیگر مىباشد از آن به ذات دین تعبیر مىکنند.

حمید به ادیسه سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 05:56 ب.ظ http://h1984.blogfa.com

٣.بر این باورم ادیان توحیدى و خداباورهیچ برترى نسبت به یکدیگر ندارند و همگى بر حقیقت واحدى مىتنند. عقلانیت،هویت گرایى را کمرنگ و کم رمق کرده است و به جاى آن هویت،مجموعه اى از سلایق معنوى جایگزین شده است. ٤.وجود فرشته و جن برگرفته از اعتقادات اعراب بادیه نشین است و این به معناى وجود قطعى یا انکار قطعى آنها نیست همچنین در میان اعراب رسم بر این بوده که هرگاه مردان قبیله اى در جنگ کشته میشدند زنان آنها به مالکیت و همسرى طرف مقابل درمىآمده است ( در آن دوران زن همطراز مرد نبوده و از حقوق امروزین خود محروم بوده)

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 06:19 ب.ظ

مشخص است که آیه (٢٤ نساء) با معیارهاى امروز با حقوق بنیادین زن در تناقض است و کمترین وجهه اى نباید داشته باشد. عجیب است که شما چگونه از آن عرف دیروز استنباط تجاوز! کرده اید،ضمن آنکه در همین آیه از زنا منع شده است!
5.شما میفرمایید دست به سانسور قرآن بزنیم؟! دوست عزیز، این کار، تحریف واقعیات تاریخى است! منظور من از کنار گذاشتن آیات حامل خشونت،عمل نکردن به آن است. (افرادى مانند دکتر شبسترى بر این سرند)
٦. توهین مسلم شما به خودم را نادیده میگیرم و آنرا از زاویه اضمحلال اخلاقى جامعه مان مىنگرم نه بىادبى شما.

اودیسه به حمید سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 08:44 ب.ظ


سلام بر شما دوست گرامی
فرموده اید: "توهین مسلم شما به خودم را نادیده میگیرم و آنرا از زاویه اضمحلال اخلاقى جامعه مان مینگرم نه بی ادبى شما"

بنده نمی دانم کدام بخش از سخنان من توهین آمیز بود. آیا صرف سوال پرسیدن از دید شما دوست عزیز توهین محسوب میشود؟ اگر از ان جمله راجع به داماد و خواهر توهین استباط کرده اید من عذر میخواهم من نیز دوست ندارم کسی دامادمان را بکشد و خواهرم را تصرف کند. این مثال مصداقی از یک امر کلی است و ارتباطی با خواهر شما یا خواهر من ندارد. بنده فقط خواستن دردناکی موضوع را به این شیوه نشان دهم نه این که به شما توهینی روا دارم.

در شماره ی 1 فرموده اید:"عیار اصلى تفکیک ذاتى و عرضى، عقلانیت است. (رجوع کنید به مجله کیان شماره٤٢ سال ١٣٧٧ اینک در کتاب بسط تجربه نبوى دکتر سروش)"

در شماره 2 فرموده اید:"معنادار یا بیمعنا بودن جهان،به طرز تلقى خاص ما نسبت به هستى بستگى دارد نه اینکه با استدلالات عقلانى بخواهیم آنرا اثبات کنیم"

از یک سو برای تفکیک ذاتی از عرضی عقلانیت را معیار می دانید(که کلمه ای بسیار مبهم است) از سوی دیگر می فرمایید راجع به معناداری یا بی معنایی جهان استدلال عقلانی که طبیعتاً مبنای هر گونه عقلانیتی است هیچ مدخلیتی ندارد و همه چیز وابسته به طرز تلقی سلیقه وار ماست. این ناسازه چگونه زدوده میشود.

بحث من به هیچ رو بر سر وجود یا عدم فرشتگان نبوده بلکه سخن من بر سر ملاک انتخاب شما بوده است. من پرسیده بودم که اگر همه ی ادیان در هسته ی معنوی شان با هم یکسانند و اگر عرضیات دخالتی در این هسته ی معنوی ندارند پس شما به چه دلیل اسلام را انتخاب و تبلیغ می کنید. سلیقه ی شما که خنثا نیست، همین که میخواهید با تفکیک ذاتی و عرضی دین را نجات! دهید بدان معناست که میخواهد افراد جامعه از گرد دین شما پراکنده نشوند و در نتیجه بر این اساس شما خواهان شیوع دادن سلیقه خود نیز هستید. با توجه به این توضیحات من از شما می پرسم ملاک انتخاب شما چیست؟ آیا تنها مسلمان زادگی است، و ایا راستی شما می گویید مردمان بدون هیچ گونه استدلال عقلانی طرظ تلقی خاصی که شما سعی در تبلیغ و شیوع اش را دارید بپذیرند.
ایه ی 24 سوره ی نسا اجازه ی تصرف زنان شوهر دار را میدهد. این زنان از مردان شان کنده شده و چاره ای جز ملک مردان مسلمان شدن نداشته اند. اگر خواهر شوهر دار مسلمان مرا کسی از کافران به همین شیوه تصرف کند شما از این که ان کافر او را به همین شیوه به عقد! خود در آورده ناراحت نخواهید شد؟! ایا وقتی که رسول الله صفیه را پس از کشته شدن پدر و همسرش به همین شیوه به بستر زفاف برد عملی اخلاقی انجام داد؟ ضمناً این که می گویید این اعمال جزء عرف ان زمان بوده تمام حقیقت نیست ، در حقیقت اصحاب پیامبر چند بار قبل از تصرف زنان مشرکان از او پرسیده بودند ایا جایز است با زنان مشرکانی که قبلاً با انها رفت و امد داشته ایم نزدیکی کنیم و محمد می گوید این فرمان خداست! و شما در این کار آزادید. این سخن شما نیز متاسفانه برخاسته از ناآگاهی شماست.

نه منظور من سانسور نیست منظور من جسارت عملی توهین آمیز خواندن چنین ایاتی است. آیا شبستری و همسلکان وی تاکنون چنین کاری کرده اند ، آیا اینان تاکنون نحوه ی رفتار پیامبر با صفیه و نیز ریحانه و ... را توهین آمیز و غیر انسانی دانسته اند؟
و در نهایت از شما می پرسم این چه سلیقه و طرز تلقی معنوی است که معنویت خود را چنین رستنگاهی که سرشاز از خون و جنون و تجاوز است می گیرد و بر همه ی این زشتکاریها چشم فرو می بندد تنها با این بهانه که اینها مربوط به عرف ان زمان بوده است، گویا که کل جهان ان روزگار رفتاری همانند اعراب حجاز آنهم نه همه ی انها داشته اند! زشتی را هم باید افشا کرد و هم بدان عمل نکرد این است شرط بایسته و بسنده ی روشنگری. قبلاً هم خدمت دوست دیگری عرض کرده ام معنویتی که روشنفکران دینی یا دیندار از ان دم می زنند اگر از دل شرمساری نسبت به تاریخ دین شان برنخاسته باشد روشن فکری ای پنهانکارانه است و هنوز با حقیقت و اخلاقیت راستین آشتی نکرده است.
اگر شما به راستی خواهان معنویت اید حاضرید بپذیرید که پیامبر دین تان کارهای ضد اخلاقی فاجعه باری انجام داده است، ان هم با دانستن اینکه دستکم از لحاظ تئوری بسیاری از سوفسطائیان یونان باستان و بعدها رواقیان برده داری را رد کرده بودند و در روم جنبش بزرگ اسپارتاکوسی برای برانداختن این نوع تجاوز گری ها به وجود آمده بود؟ آیا حاضرید قیول کنید پیامبرتان از نظر فکری 1000 سال نسبت به رواقیان عقب تر بوده است؟
با سپاس

اودیسه به حمید سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 09:00 ب.ظ

ایا اینکه چنگیز نیز بر طبق معیارهای زمانه اش رفتار کرده کارهای غیر انسانی او را توجیه می کند . تازه او دعوای پیامبری هم نداشت. از این گذشته مگر در ان زمانه معیارهایی بهتر از انچه در حجاز رواج داشت در جهان وجود نداشت؟ محمد ایا نمی توانست به ان معیارها عمل کند؟

Critical Minds سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 10:56 ب.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

حالا که از چنگیر مغول گفتید ، من یک مزاح تاریخی بگویم ، چند وقت پیش که خبرگروگان گیری سفرا توسط ایرانیان به گوش دولتمردان مغولستان رسید ، یکی از دولت مردان مغول گفت ، ایرانی ها در این قبیل کارها سابقه تاریخی دارند ، در زمان چنگیز خان ، سه سفیر برای دوستی و پیمان همکاری به ایران فرستاد ، ایرانی ها این سه سفیر را گرفته و گردن زدند ، چنگیز سه روز تمام گریه می کرد و بعد از ارام شدن دستور حمله به ایران را صادر کرد .
بحث را دنبال می کنم ، دوست دارم اضافه کنم ، در بحث توهین و فحاشی هم پیش می اید « لااقل در بحث با من تقدس و تابو شکن « ، اما کینه و حیله و تزویر و دورویی و تقیه و حذف و سانسور و زندان و شکنجه و اعدام و ..را جرم این توهین و فحاشی بکار ببری ، این جاست که هنوز ان « معنویتی « که به ان اعتقاد داری کشکی ست که کره نمی دهد .
ببینم چه جوابی می اید ، نه اینکه محافظه کاری بکنم و پیش داوری که من این جماعت دین خوی ایرانی را می شناسم ، علم را که به دین بستند ، با استادی هر استدلالی را ماستمالی و در جواب سفسظه خواهند کرد ..

Critical Minds سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 11:18 ب.ظ

. بد نیست با معنویت به این ادرس هم نظری بیاندارید

http://jihad-islamic.blogfa.com/

Critical Minds سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 11:30 ب.ظ

اهه عجب کرمی انداختید اینجا ها ، وقت و فرصت نیست ، می شود از کس مطلعی پرسید « زنا « یعنی چه ؟
مردی « مسلمان معمولی « که چهار زن عقدی در اندرونی در اختیار خویش دارد و تا دلت بخواهد کنیز و غلمان را می تواند در اختیار بگیرد ، می خواهید زنا هم پسندیده و بدون اشغال باشد ..

حمید چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 03:40 ق.ظ

سوالات گسترده و پرشاخه و برگ شما تکرار شد. دوست من، کار فیلسوفى کجا و پیامبرى کجا؟! شما اصرار دارید که با عینک امروز رفتارمحمد را ضداخلاقى ببینیم. بسیار خب،من علیرغم آوردن دلیل و رد این موضوع،
باور به تکامل تاریخى و نسبیت حداقلىاخلاق دارم (به عنوان مثال، یک تعریف فراتاریخى از اخلاق جنسى وجود نداشته،اما این اخلاق رو به تکامل بوده است چنانچه از چندهمسرى به تک همسرى تبدیل شده). جستجو براى یک زیست معنادار به معناى مبلغ!! دین بودن نیست.

"باامید به نزدیکى بیشتر به حقیقت"

اودیسه به حمید چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 06:52 ب.ظ

سلام
گمان من این است که تمام معنویت گرایی که شما از آن دم می زنید تمهیدی است برای پوشاندن حقایق تاریخ اسلام و نجات دین مبین از زیر آوار نقدهای سهمگین. شما دم از نسبیت حداقلی اخلاق و تکامل تاریخی آن می زنید. در این باره با شما تا اندازه ای همداستانم اما بخشی از نوشته ی من اشاره داشت بر این که رفتار حضرت محمد حتا از عربان زمانه ی خود او نیز عقب تر بوده است و از شما در مورد آن جوابی نگرفتم همچنان که شما هنوز دلیل "انتخاب" تان را توضیح نداده اید!
اما بد نیست برای این که خوانندگان احتمالی این گفتگو به صدق مدعایم پی ببرند از خود منابع اسلامی برای شما دلیل ارتجاعی تر بودن رفتار پیامبر نسبت به زمانه ی خود او را هم نقل کنم و قضاوت را بر عهده ی خوانندگان بگذارم.

در نسخه ی خلاصه‌شده‌یِ تفسیر ابن‌کثیر (که توسط جمعی از متخصصان اسلامی تهیه شده و تمام روایات و گزارشات ضعیف یا اسرائیلیات، به تشخیص آنان، از متن حذف شده‌اند)، در این رابطه چنین آمده است:

امام أحمد نقل نموده است که أبو سعید الخدری روایت نموده است: «ما تعدادی از زنانِ منطقه‌یِ أوطاس را که شوهردار بودند، اسیر نموده بودیم. ما از همخوابگی با آنان کراهت داشتیم، چون‌که آنان شوهردار بودند. پس مسأله را به پیش رسول الله بردیم و این آیه نازل شد.»

Tafsir Ibn Kathir Juz› 5 (Part 5): An-Nisaa 24 To An-Nisaa 147, by Muhammad Saed Abdul-Rahman, Copyright © Muhammad Saed Abdul-Rahman 2009, p. 24.

نیز

در کتابِ أسباب نزول آیاتِ قرآن کریم (ترجمه‌یِ کتابِ لباب النقول قی أسباب النزول)، تألیفِ جلال الدین سیوطی، تحقیق عبدالرزاق المهدی، ترجمه‌یِ عبدالکریم ارشد، ذیل آیه‌یِ ۲۴ از سوره‌یِ النساء، چنین آمده است:

مسلم، ابوداوود، ترمذی و نسائی از ابوسعید خدری روایت کرده اند: "در جنگ اوطاس عده ای از زنان شوهر دار به اسارت ما در امدند و چون شوهر داشتند از همبستر شدن با انها خودداری کردیم و در این باره از پیامبر پرسیدیم انگاه خدای بزرگ این ایه را نازل کرد. کلام ربانی گویای این نکته است : ازدواج و مقاربت با زنان شوهر دار حرام است مگر زنانی که خدا غنیمت مسلمانان ساخته پس به این ترتیب همخوابی با انها را حلال شمردیم (صحیح است، مسلم 1456 ابوداوود 2155 ترمذی 1132 نسائی 6/ 110 و در "تفسیر" 116 و 117 عبدالرزاق در "تفسیر قران" 549 احمد 3/84 طیالسی 2239 ابویلی 1318 و بیهقی 7/167 از چندین طریق از ابوسعید روایت کرده اند و این حدیث دارای شاهد حسن است که نسائی در "تفسیر" 118 از ابن عباس روایت کرده و به "احکام القران" ابن عربی 441 به تخریج محق نگاه کنید.)

می بینیم که یاران پیامبر از انجام این کار ابا داشتند و پیامبر این کار را با توسل به این ایه ی برای انها مجاز گردانید. پس دروغ است بگوییم که محمد بر حسب اخلاقیات زمانه ی خود به چنین کاری دستور داده است.

یکی دیگر از ادعاهای پیامبر این بود که قران به نوعی تکمیل تورات و انجیل از جانب خداست حال بد نیست ببینیم در این موضوع خاص یهودیان همروزگار با پیامبر چه داوری داشته اند و ایا چنین رفتاری در میان انها هم روا بوده است یا نه. در تورات در این رابطه چنین آمده است:

"زمانی که به جنگ می‌روید و خداوندْ خدایتان دشمنانِ شما را به‌دست‌ شما تسلیم می‌کند و شما آن‌ها را به اسارت خود درمی‌آورید، چنان‌چه در میان اسیران، دختر زیبایی را ببینید و عاشق او بشوید، می‌توانید او را به زنی بگیرید. او را به خانه‌یِ خود بیاورید و بگذارید موهای سرش را کوتاه کند، ناخن‌هایش را بگیرد و لباس‌هایش را که هنگام اسیر شدن پوشیده بود، عوض کند. سپس، یک ماه تمام در خانه‌یِ شما در عزای پدر و مادرش بنشیند. بعد از آن، می‌توانید او را به زنی اختیار کنید. بعد، اگر از او راضی نبودید، نباید او را بفروشید یا مثل برده با او رفتار کنید، زیرا او را به زنی گرفته‌اید؛ پس، بگذارید، هرجا می‌خواهد برود. (تثنیه ۲۱ : ۱۰-۱۴) (ترجمه‌یِ تفسیری)"

می بینیم که بر اساس این فراز از تورات یهودیان همروزگار بر محمد نیز چنین کاری را روا نمی شمرده اند. با این توصیفات شما به چه دلیل می فرمایید پیامبر بر مبنای اخلاقیات زمان خود عمل کرده است و بنابراین کارهای او ایرادی نداشته اند. اگر پیامبر به خود تورات نیز عمل می کرد نباید فرمان به چنین کارهایی می داد اما دریغا و فسوسا که ... .

من نیز امیدوارم که بتوانیم روزی نیوشای سخن منتقدانمان باشیم . با تشکر.


حمید به ادیسه پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 12:29 ب.ظ http://h1984.blogfa.com

سلام.
اگرشما چند مثال معدود از بىاخلاقى محمد (به زعم خود) بیاورید، یک مسلمان هم مىتواند چند ده مثال از مکرم بودن اخلاق نزد محمد بیاورد که حتى خود شما هم به آن اذعان دارید! (جلوگیرى از زنده به گور کردن دختران و..)
مىبینید که قضاوت و داورى،براى من بىطرف، در مورد ضداخلاقى بودن کل دین،ممکن نیست.
این موضوع به کنار،
چگونه از فرض بىاخلاقى کسى مىتوان نتیجه گرفت که تمام ادعاهاى او (از جمله اعتقاد به جهان پس از مرگ و حکیمانه بودن آفرینش) نادرست است؟!
در نقد شما به (فرض صحت)اشکال استنباطى وجود دارد (خلط اخلاق و عقیده)

اودیسه به حمید پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 03:51 ب.ظ

سلام.
بگذارید ابتدا از بانوی گرامی خانم پارسایی به سبب اینکه باز هم سربارشان شده ام عذرخواهی کنم.
اما بعد.
-فرموده اید:"میبینید که قضاوت و داورى، براى من بیطرف، در مورد ضداخلاقى بودن کل دین،ممکن نیست."

سوال: مگر من جایی گفته بودم کل دین ضد اخلاق است؟!

عادت انسانها بر این است که اگر فردی کارهای نیکویی انجام دهد وی را پاس می دارند و گهگاهی او را جایزه و پاداش می دهند بمثل اگر کسی بیمارستانی بسازد همه وی را محترم می دارند و حتا ممکن است به عنوان جایزه، از او تقدیر و تشکر به عمل آورند و شاید به او هدیه ای نیز ببخشند، روشن است که این هدیه به هیچ رو ارزشی برابر با کرده نیکوکارانه ی این فرد نیکوسرشت ندارد و فقط نوعی سپاسگویی است دال بر محترم بودن و با ارزش بودن این فرد.
اما فرض کنید هَمین فرد ده بیمارستان دیگر هم بسازد اما فقط و فقط در یک مورد به زنی تجاوز کند. آنگاه داوری شما در باب او چه خواهد بود؟
حال اگر این فرد به واسطه ی حسن شهرتش فرمان به لشکرکشی بدهد و دستور دهد زنان و بردگان را به اسیری بگیرند چه؟ اگر اطرافیانش را اجازه دهد همان شب حمله در بستر زنان شوی-مرده یا شوی-اسیر بروند چه؟
در مورد حضرت محمد نیز این مساله صادق است اگر هر کدام از کارهای اخلاقی او پاداش کوچکی داشته باشد روشن است که کارهای غیر اخلاقی او باید مجازات شدیدی داشته باشد به ویژه این که الگو برداری از رفتار او در طی 1400 سال باعث تجاوزات گسترده ای به بیگناهان شده است.

از آن گذشته، بخشش و نیکوکاری و انفاق و ... زمانی ارزش دارد که کسی واقعاً از داشته های خودش کسی را چیزی ارزانی دارد اما آیا پیغمبر اسلام از خود "شُغلی" داشته که از محل درآمدهایش انفاق کند و دستگیر دیگران باشد؟ انچه محمد میبخشید و صرف کارهای اخلاقی اش میکیرد یا از آنِ "زن" و "اصحابش" بود یا از محل "غنیمت"هایی که در "غزوه" ها نصیب او میشد. و در واقع محمد تقریباً هیچ گاه از داشته های خویش به کسی چیزی نبخشید و از کسی دستگیری نکرد (توجه میدهم که زمینهایی (برای نمونه ینبوع) که حضرت علی هم روی انها به کمک بردگانش کار می کرد غنیمت بودند و ارثیه پدری و مال شخصی نبودند) . با این توصیفات اعمال اخلاقی محمد به راستی زیر سوال است!

-نکته ی بعدی این که زنده بگور کردن دختران عملی نادر در ان زمانه بوده و بیشتر در میان قبایل رواج داشته نه در میان شهرنشینان مکه و مدینه و طائف. مسلمانان این امر استثنایی را به همه ی مناطق و همه ی مردم ان روزگار نسبت می دهند اگر چنین بوده اصولاً اعراب در ان زمان چگونه نسل شان ادامه می یافت. برعکس موقعیت زن در ان جامعه گاهی تا ان اندازه برجسته بود که زنی مثل خدیجه می توانست مستقلاً کار تجاری بکند و حتا مردانی مانند محمد را هم استخدام کند و به اختیار خود از او خواستگاری کند و ... !

-البته که از بی اخلاقی کسی نمی توان به نادرستی ادعاهای او پی برد اما گویا شما توجه نمی کنید که قران همتافته ای است از مواعظ اخلاقی ،حکمها و بینشهایی در مورد هدفمندی جهان و وجود اخرت و غیره به شکلی که گاهی یک ایه خاص همزمان هم موضوعی اخلاقی را مطرح می کند و هم مساله ای مرتبط با جهان بینی را. در واقع خود محمد به این تفکیکی که میان اخلاق و درستی یا نادرستی عقیده می نهید واقف نبوده است و نمی توانسته هم باشد چون این تفکیک از دستاوردهای دنیای مدرن است و او نمی توانسته است درکی از این ظرافتها داشته باشد. اما مطلب مهمتر این است که اگر بحث را بر سر درستی و نادرستی یک عقیده ی خاص بدون توجه به اخلاقیات فردی که مدعی تمام کردن مکارم اخلاق است بکشانیم. آنگاه روشن نمیشود اصولاً به چه دلیل برای بررسی درستی یا نادرستی عقیده به اخرت و ... باید دین را برجسته کرد. اعتماد اکثر دینداران به محمد به عنوان یک پیامبر گویا به این خاطر است که وی را فردی اخلاقمدار می دانند و می گویند او اسوه ی بشریت بوده است. وقتی کسانی مانند شما نیز دم از معنویت می زنند از قضا روی همین مطلب تکیه می کنند و اخلاقی بودن پیغمبر خود را دال بر درست بودن طریق سلوک معنوی خود می گیرند. در غیر این صورت نیک می دانیم که سخن گفتن از هدفمندی زندگی چیزی نیست که محمد به میان انسانها اورده باشد. حقیقت این است که تصورات مربوط به هدفمندی زندگی مختص مسلمانان نیست بلکه همه ی ادیان موجود که پاره ای از اسلام هم دیرینه ترند روی هدفمند بودن زندگی تاکید داشته اند هر یک البته به نحوی! حال باز هم سوال نخستین هنوز جواب نگرفته ام را می پرسم اگر" استدلالهای عقلانی" در انتخاب طریق سلوک معنوی شما تاثیری ندارد چرا مثلاً شما معتقد به تناسخ نیستید، چرا مانند زرتشتیان خود را "یاور" خدا در چیرگی بر اهریمن نمی دانید چرا مانند سیمرغیان پیش از زرتشت جهان را نوعی موسیقی که خدا می نوازد نمی دانید، و اصلاً چرا مسیحی نیستید چه، گویا اناجیل چهارگانه از آیه های خشم و خشونتی هم که در قران دیده میشود مبراست و ... . آیا به راستی انتخاب شما هیچ پشتوانه ی عقلی ندارد؟ و انتخابی است از سر فقط سلیقه؟ یا ارثیه ای فرهنگی است؟ ایا ایمانی است از نوع ان ایمانهای ابا و اجدادی که محمد خود در قران نقدشان می کرد یا ... ؟

نکته ی دیگر این که حتا ادیان شرک آمیز نیز تصوری از زندگی پس از مرگ داشته اند مصریان که مشهورند اما شما حتماً در مورد هادس و رودخانه ی مرگ در اساطیر یونان چیزی شنیده اید . فرموده بودید که : "معنادار یا بیمعنا بودن جهان،به طرز تلقى خاص ما نسبت به هستى بستگى دارد نه اینکه با استدلالات عقلانى بخواهیم آنرا اثبات کنیم" . برای یونانیان هادس باور هم جهان معنادار بود و در پس زندگی به فرجامی می انجامید گرچه زندگی انها مبتنی بر باور به تعدد خدایان بود. هندوها نیز چه در گذشته چه در این روزگار زندگی را هدفمند دانسته اند و برخی از خدایان انها شباهت چشمگیر به الله دوزخ ساز دارد. به راستی اگر طبق گفته ی خود شما "استدلال عقلانی" در انتخاب طریق سلوک معنوی شما دخالتی ندارد با چه معیاری ترجیح داده اید مسلمان باشید؟ ممکن است "عقلانیت" را بدون باور به "استدلال عقلانی" از در دیگر وارد کنید و بفرمایید بحث بر معقول بودن توحید است در این صورت می پرسم پس چرا شما زرتشتی یا مسیحی نیستید و ... . بنده چند بار با شیوه های مختلف این سوال را از شما پرسیدم و هنوز جوابی نگرفته ام. به گمان من چنین تناقضاتی در دل پروژه های معنویت گرایی کسانی چون سید حسین نصر، ملکیان و شبستری و ... وجود دارد. انها هیچ گاه به چنین سوالاتی پاسخ درخوری نداده اند ولی امیدوارم شما در این زمینه جوابی یا معرفتی و بینشی را به من و دوستان ارزانی دارید . با تشکر دوباره از شما.

حمید به ادیسه پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 06:54 ب.ظ http://h1984.blogfa.com

پیشداورى شما بر این مبناست که من مسلمانم و میخواهید با نیت خوانى صحبت خود را پیش ببرید. براى خودم هم جاى سوال وجود دارد که چرا دوستان سکولارم مرا مسلمان، و دوستان مسلمانم مرا سکولار میدانند!
آنچه که واقعا برایم بى اهمیت است موصوف شدن به صفتى خاص است.
اگر مایل بودید در وبلاگ خودم نظر بگذارید تا بیش از این مزاحم فرزانه خانم نشویم.

اودیسه به حمید پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 07:47 ب.ظ

سلام.
بحث من در کل ناظر بوده است بر نقد پروژه ی معنویت گرایی که به گمانم یک جنبه اش صرفاً تمهیدی است برای پوشاندن حقایق ناگوار و غیر معنوی تاریخ اسلام. به هر حال سوال عمده ی من از شما این بود که اگر همه ی ادیان در آن هسته ی معنوی که شما دعوا می دارید مشترکند. معیار انتخاب شما چیست؟ پرسش ساده ای است اما پاسخ اش به گمانم کوششی سترگ میخواهد. بنابراین شما چه مسلمان باشید چه نباشید کمترین گرایشی به سوی هر یک از دینهای یا عرفانهای مدعی معنویت دال بر ترجیح نسبی آن ایین بر دیگران دارد. شما نیز همچون سید حسین نصر پای استدلال را در اینجا چوبین دانسته اید و به گمانم متوجه تناقضات این رهیافت نشده اید. با این توضیحات سخنان من صرفاً پیشداوری نیستند بلکه نقدی هستند بر کل این پرژوه های معنویت گرایانه و سنت مدارانه و ... .
بحث من از همینجا با شما دوست گرامی تمام است گرچه تقریباً تمام پرسشهای من بی پاسخ ماند با اینحال از شما ممنونم که در این بحث شرکت فرمودید با تقدیم نهایت احترامات.

و پوزش دوباره از خانم پارسایی

حمید پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 09:16 ب.ظ

دوست گرامى

بحث شما در نهایت، نقد اخلاقیات یک دین خاص بود و نه معنویت!
بىتعارف مشتاقم دلایل شما را در معنویت بدانم. البته نه در وبلاگم.
متشکرم

زنبور پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 09:18 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

فلسفه با وجود اینکه شاید برای عده ای تنها حرف باشد و حرف اما آشنایی که از طریق استاد ملکیان با فلسفه داشتم باعث شد همه درهم ریختگیهای ذهنی ام سر و سامان بگیرد. همچنان می خانمشان. پروژه ایشان در بحث اخلاق هم خیلی زیبا و قابل بحث است.

فلسفه تنها حرف هم که باشد تلاش انسان برای معنا بخشیدن به زندگی خویش است . معنایی که نه در پس پرده راز ها و اساطیر و الهه هاست و نه اط آسمان می آید . معنایی که خود انسان جسارت خلق آن را به خود می دهد.

حمید پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 09:23 ب.ظ

ببخشید اشتباه شد!
دلایل شما در رد معنویت و در وبلاگم

Critical Minds پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 10:45 ب.ظ

رفیق اودیسه خسته شدی ، اگر این ندانسته ها و استدلال ها را برای مسلمان معمولی می گفتی که فکر می کنند مکتب اسلام و بنیان گذار ان از « معصومین « است یک تکانی به خودش می داد و ..
شما چیزی راجع به خدای جدید « علمی « امریکایی شنیدی بنام « اینتلجنت دیزاین « این همان معنویت اسلامی نیست .
ای بابا من چقدر بی سوادم ، سوکولار در فرهنگ اسلامی یعنی « بی دین و بی خدا « ، مگر سوکولار مذهبی و یا مسلمان نمی تواند باشد ، ما فکر می کردیم « روشنفکر دینی « تازه در ایران مد شده ، نگو در ایران سوکولار هم به معنای لاییک بکار می رود ، ای بابا کسی که بعد از این همه دهن دره خودش نگوید چی هست ، و تکلیفش را با مذهب روشن نکند ، پس چه می تواند باشد ؟

اودیسه به حمید جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 09:48 ق.ظ http://noqtenoqte.blogsky.com

درود دوباره
گاهی ما اندیشه هایی را بدون این که به اندازه ی کافی در باب ان اندیشیده باشیم می پذیریم، به گمان من بحث "معنویت" هم از این دست اندیشه ها و یا بهتر بگویم اندیشه های ورد زبان است، برای این که تیرگی این مفهوم را نشان دهم بد نیست نخست چند سوال از شما بپرسم تا بتوانیم بر پایه ی پاسخ های شما بحث را پیش ببریم تا شاید پرتوی فرا راه مان افشانده شود. شاید ساده ترین و بی پیرایه ترین پرسش در این زمین این باشد که بپرسیم، این "معنویت" ی که شما بدان باور دارید چه "تعریف" ی دارد، یک تصور، یک مفهوم و اندیشه و یک کردار باید چه ویژگی هایی داشته باشد که بتوان آن را معنوی دانست. یک فرد خاص باید چه منش و فروزه هایی داشته باشد تا بتوان او را فردی معنوی دانست و آیا رفتارهای اخلاقی و غیر اخلاقی یک فرد تاثیری در معنوی یا غیر معنوی بودن آن فرد دارند.
آیا ذن و یوگا روشهایی برای زیست معنادار در جهان هستند، اگر هستند چرا و اگر نیستند چرا؟ فرق آنها با دینهای مرسوم چیست، آیا انواع هنرها مانند نقاشی و موسیقی و ادبیات و حتا خواندن کتاب به عنوان "سبکی از زندگی" به قول بورخس میتوانند زندگی ما را معنا دار کنند اگر نمی توانند که هیچ اما اگر می توانند سنجه ی برتری دین ها نسبت به آنها در چیست؟ آیا زندگی یک فرد دیندار در هر لحظه و در هر مکان معنا دارد است؟ تفاوت مسجد با بتکده در طریق زیستن معنادار چیست؟ اگر چیزی وَرای ره مسجد و بتخانه را باید پویید چه نیازی است دین ها را در این زمینه برجسته کنیم و هر بحث راجع به معنویت را با رجوع به انها پیش ببریم؟
آیا مهاتما گاندی "هندو"ی معتقد به خشونت-پرهیزی مردی معنوی بود چرا؟
ایا ایت الله خمینی که می گفت "جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم" مردی معنوی بود . چرا آری و چرا نه؟
آیا سارتر بیخدا که جهان را پوچ و مفت می دانست مردی غیر معنوی بود حتا با دانستن این که او درامد کتابهایش را که فروش جهانی وقف بنیادهای خیریه می کرد. و چرا؟
آیا برتراند راسل خداناباور که بخش عمده ی ثروت خانوادگی اش را صرف دیگران کرد مردی غیر معنوی بود؟ چرا؟
چه سنجیداری باید در دست ما باشد تا بفهمیم مردانی مانند سقراط، افلاطون یا ارسطو، افرادی معنوی یا غیر معنوی بوده اند، از اگر دگر سو سنجیدار ما برای معنوی دانستن کسانی مانند موسی و محمد چیست؟ (با آنکه می دانیم از هر دو کارهای غیرانسانی فاجعه بار سر زده است).
دالایی لاما چه آیا او نیز بر حسب دیدگاه شما مردی معنوی است، باز می پرسم چه "تعریف" و چه "سنجه" ای باید در دست داشته باشیم تا معنوی یا غیر معنوی بودن یک فرد و از آن مهمتر معنوی یا غیر معنوی بودن یک تصور، یک اندیشه و مفهوم و یک کردار را بر ما هویدا گرداند. ادامه ی گفتگوی من با شما در گرو پاسخ روشن به چنین پرسشهایی است. با سپاس

این کامنت در وبگاه شما نیز درج شد اما نیاز به تاییدیه شما دارد. گفتگو را در وبگاه شما ادامه خواهم داد با پوزش دوباره از خانم پارسایی

اودیسه- کریتیک جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 12:58 ب.ظ

سلام دوست عزیز. نه خسته نیستم و نمی شوم با این که می دانم آنچه ما می گوییم چیزی بیش از انداختن بطری ای در پهنای دریا نیست.
به نکته ی خوبی اشاره داشتید
وقتی جناب حمید می فرمایند:"چرا دوستان سکولارم مرا مسلمان، و دوستان مسلمانم مرا سکولار"
معلوم است دینداری و سکولاریته را در برابر هم نهاده اند اما می دانیم فرد میتواند سکولار باشد و دیندار هم باشد. پس رو در رو قرار دادن این دو درست نیست.

"فرض کنیم "من بگویم من خدایی را میجویم که رقص بداند و بفهمد با آنچه زمینی است بیگانه نباشد، و خرمی را غایت زیستن در جهان بداند و به جای پرستش، شعر و ادب و موسیقی را پاس بدارد. به چه دلیل رهیافت مرا به معنویت نادرست خواهد انگاشت. شاید عجیب باشد اما به حقیقت دینی با چنین خصوصیات در جهان بوده است. دین زُناریان!!

اناهیتا جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 03:13 ب.ظ http://mahiekavir.persianblog.ir/

پست قبلی شما رو که خوندم اومدم نظر بذارم دیدم مثنوی هفتاد من کاغذ میشه. این بود که توی وبلاگ خودم نوشتم. ممنون میشم اگر بخونید و نظرتونو در باره اش بنویسید

حتماً

Critical Minds جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 04:44 ب.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

دوست عزیز اودیسه ، من به چند دلیل در وبلاگ « حمید « یک کامنت گذاشته ام و دیگر نظر و کامنت نمی گذارم ..
وبلاگ تایید و کنترل و امکان حذف دارد .
یک مقاله بلند بالایی نوشته و با پیچدگی خاص دین خوهای ایرانی از مذهب « دین « دفاع کرده است
مدت و زمانی طولانی این پست در وبلاگ است .
به جز چند نفر از خودی های دین خو ، کسی نظر و کامنت نمی گذارد ..
نویسنده وبلاگ با دانش علمی امروزی با شیوه خاصی سعی در نجات دین و مذهبی می کند که رسوا شده و با عملکرد هزاران سال تحمیق و پس روی و با در دست داشتن و کنترل سه ماده ، جنگ و طلا و زن ، در حاکمیت بیداد می کند .
دوست عزیز اناهیتا ، من سعی کردم اما امکان گذاشتن کامنت در وبلاگ شما برای من میسر نشد .
درد نوشته شخصی شما را هم خواندم و از انجاییکه این دردها که می گویید مختص فقط شخص شما نیست ، برایت بگویم ، زمانی من از خود ارضایی در صورت فشار اوردن میل جنسی با مرد ایرانی 60 ساله ای که تمام دنیا را گشته و در تمام سوراخ ها سر فرو کرده است و به گفته خودش مذهبی هم نیست حرف می زنم ، برای او قابل قبول نیست و تابویی ست که حتا نمی خواهد بشنود ، ته مانده های مذهب + سنت + مردسالاری و .. نداشتن امکانات ارضای جنسی از روی میل و کشش درونی خود در جوانی ، کار و رسوب خودش را کرده است ، جامعه مذهبی ایران اجازه روابط ازاد و اموزش علمی جنسی را برای نوجوانان نمی تواند اجرا کند ، در نتیجه همه روابط جنسی و رفتاری زیرمیزی و تعارف و رو سرخ کردن و در انظار عمومی خود را متعارف نشان دادن است .. تا ازادی جنسی در ایران نباشد ، ازادی گفتار و نوشتاری هم نخواهد بود .

سلمان محمدی جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 07:40 ب.ظ http://salmanmohammadi3.blogsky.com/

خب الحمدلله معلوم شد این همه فشار که برخی برای زدن زیرآب دین می آورند از کدام فشار دیگر آب میخورد!

محمدرضا شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 12:40 ق.ظ http://mamrizzio.blogfa.com/

«ضمنا این اعتقاد که دینداران خشونت بیشترى نسبت به دیگران دارند (مسبوق به سابقه!.. )کاملا منتفى است. مثال نقض آن خشونت بى سابقه! حزب نازى آلمان رایش سوم. »

آدم بعضی نوشته ها را میخواند انگشت تعجب به دهان می گزد...!
اولا اینکه خشونت نازی ها هم دینی بود و پاپ وقت و واتیکان عزیز از هر دوی عزیزان موسولینی و هیتلر حمایت کردند. حتی روی سگک کمربند نازی ها نوشته بود
Gut mits uns
یعنی خدا با ماست
بگذریم...
کششششش نمیدهم!

Critical Minds شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

این ادعا و بستن نازی ها و فاشیسم اروپایی به ضد دین ، کار ادم های بی سواد و نا اگاه و معتقد و متعصب نبوده و نیست ، ما این جا با دین خوهای مجهز به علم طرفیم ، من اطمینان دارم که این دین خوهای ایرانی بهتر از همه ماهای مخالف از علم فیزیک و ریاضی و ستاره شناسی و تاریخ و .. سر دراوده استفاده کرده و شاید هم در دانشگاه ها در همین موارد تدریس هم می کنند ، تعجب برای چیست ؟
انها کش نمی دهند ، می دانند که امکان باخت در این در گیری بسیار دارند .
فکر کنم « Guts mit uns « درست تر باشد ، فکر می کنید این نوشته شما باعث می شود که بگویند ، ببخشید ما اشتباه کردیم ، حزب نازی و فاشیسم اروپایی ضد دین نبوده و نیست .!

Critical Minds شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 11:03 ق.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

«Gott mit uns «
Hitler's religious beliefs and fanaticism

(Selected quotes from Mein Kampf)

compiled by Jim Walker

Originated: 28 Nov. 1996
Additions made: 07 July 2001

People often make the claim that Adolph Hitler adhered to Atheism, Humanism or some ancient Nordic pagan mythology. None of these fanciful and wrong ideas hold. Although one of Hitler's henchmen, Alfred Rosenberg, did undertake a campaign of Nordic mythological propaganda, Hitler and most of his henchmen did not believe in it .

Many America books, television documentaries, and Sunday sermons that preach of Hitler's "evil" have eliminated Hitler's god for their Christian audiences, but one only has to read from his own writings to appreciate that Hitler's God equals the same God of the Christian Bible. Hitler held many hysterical beliefs which not only include, God and Providence but also Fate, Social Darwinism, and ideological politics. He spoke, unashamedly, about God, fanaticism, idealism, dogma, and the power of propaganda. Hitler held strong faith in all his convictions. He justified his fight for the German people and against Jews by using Godly and Biblical reasoning. Indeed, one of his most revealing statements makes this quite clear:

"Hence today I believe that I am acting in accordance with the will of the Almighty Creator: by defending myself against the Jew, I am fighting for the work of the Lord."......

حمید شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 12:25 ب.ظ http://h1984.blogfa.com

لائیسیته و سکو لاریزم دو تجربه متفاوت منفک کردن نهاد دین از نهاد دولت بوده است یکی تجربه فرانسوی و دیگری انگلیسی.

بله دینداران هم می توانند سکولار سیاسی باشند اما یک فرد دیندار نمی تواند سکولار اعتقادی باشد. منظور بنده هم سکولار اعتقادی بود

سلمان محمدی شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 07:39 ب.ظ http://salmanmohammadi3.blogsky.com/

سلام. باشد. قبول که نازیسم و فاشیسم هم دین اند و دینی! پل پوت و استالین هم دیندار بودند؟ لابد خواهید فرمود اینها هم ایدئولوژیک بودند و ایدئولوژی هم مساوی است با دین!!! باشد. مصطفی کمال هم - که از فرط نفرتش اسمش را به کمال آتاتورک برگرداند - دیندار بود؟!! صدام هم دیندار بود؟ بشار عفلقی هم دیندار است؟!!
ای بابا! ما مسلمان ایم و عقبمانده و غیرقابل انعطاف و خشک مغز و ...... شماها که ماشاءالله هزار ماشاءالله روشنفکر و متمدن و عقلگرا و ..... اید چرا لج میکنید؟ واقعیتها را بپذیرید دیگر! واقعا همة بیخدایان و بیدینان را میخواهید تطهیر کنید؟!!!!

اودیسه - سلمان محمدی شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 08:26 ب.ظ http://noqtenoqte.blogsky.com


جناب سلمان محمدی درد بر شما.

می دانم این سخن شما که :" لابد خواهید فرمود اینها هم ایدئولوژیک بودند و ایدئولوژی هم مساوی است با دین!!!"


طعنه ای بر سخنان پیشین من با شما در اینجاهاست:

http://salmanmohammadi3.blogsky.com/1391/06/05/post-82/
http://salmanmohammadi3.blogsky.com/1391/07/07/post-84/

http://salmanmohammadi3.blogsky.com/1391/07/15/post-85/

البته توضیحات من کمی پیچیده تر از فرمول (ایدئولوژی= دین) بود. که دوستان خود می توانند مطالعه فرمایند

نمی خواهم بگویم بزرگان دین شما همچون استالین و پل پوت بوده اند چه حتا اگر یارا بودند و میخواستند هم امکانات آن زمان برای انجام چنین کارهایی بسنده نمی بود.
در زیر روایتی از "تجاوزات" بزرگان دین شما می آورم و تنها سوالی که از شما دارم این است که به من بگویید چرا چنین کسانی از دید شما "مقدس" و "مکرم اند و البته سرمشق و "اسوه ی حسنه" برای همه ی انسانها. به همین یک "چرا" اگر پاسخ دهید، در می یابم که معنویت باوری شما پشتوانه ی قرص و استواری دارد؟
فشرده ی این روایت این است که در جنگی حضرت علی کنیز زیبارویی به عنوان سهم خدا!! به بستر خدایی خود می برد( غسل هم می کند!) و خالد هم از این کار ناراحت میشود و بریده با حالت عصبانیت نزد پیامبر می رود و از ماجرا خبر می دهد و پیامبر او را سرزنش می کند که ای بریده نه تنها نباید ناراحت باشی بلکه باید علی از قبل هم بیشتر دوست داشته باشی!
سوالی از وجدان شما: آیا میتوان کسانی که چنین ساده و چنین به سادگی از زنان اسیر شده بهره کشی جنسی می کرده اند "مقدس" و "مکرم" دانست؟ هَمین!
با سپاس
------------------------------------------------------------------------
متن روایت:
"حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم امیر المؤمنین علیه السلام را براى ارتداد عمرو بن معدى کرب و غارت کردن او قوم بنى الحارث بن کعب را و گریختن او به یمن، بر لشگرى از مهاجرین امیر کرده، و به سوى بنى زبیده فرستادند، و خالد بن ولید را نیز به سرکردگى جمعى از اعراب به سوى اعراب جعفى روانه ساختند، و دستور دادند که هر کجا که دو لشگر با هم تلاقى داشته باشند امیر دو لشگر على بن ابیطالب بوده باشد.
چون چند منزل سپرى شد، اعراب جعفى که خالد متوجه ایشان بود به دو فرقه شدند، فرقه‏اى به یمن رفتند و فرقه‏اى به بنى زبید پیوستند. امیر المؤمنین علیه السلام چون از این امیر مطلع شد، قاصدى به نزد خالد فرستادند، و پیغام دادند که هر کجا باشى توقف کن تا من به تو برسم، خالد به این پیغام اعتنا نکرد و به حرکت ادامه داد.امیر المؤمنین علیه السلام خالد بن سعید العاص را که نائب حضرت در آن لشکر بود، به دنبال خالد بن ولید فرستادند که با شتاب خود را رسانیده و هر کجا او را ببیند متوقف کند، و خالد بن سعید ماموریت‏خود را انجام داده و خالد بن ولید با لشگرش را متوقف ساخت، و چون امیر المؤمنین علیه السلام رسیدند، به خالد بن ولید در اثر مخالفتى که کرده بود سخنان درشت گفتند.
بارى امیر المؤمنین علیه السلام خود را به بنو زبید رسانیده، و عمرو بن معدى کرب آماده جنگ شد و سپس فرار کرد و دوباره اسلام آورد، و زنان از آن طائفه و زوجه او که اسیر شده بودند، به واسطه اسلام او ثانیا آزاد شدند، و حضرت، خالد بن سعید را براى اخذ زکات و جمع آورى غنائم مامور کردند.
امیر المؤمنین علیه السلام پس از جمع غنائم، آنها را به پنج قسمت تقسیم کردند، و سپس قرعه زدند که تا سهم خدا را جدا کنند و بقیه آن غنائم تقسیم شود. اولین سهمى که مشخص شده بود، قُرعه سهم خدا به نام آن افتاد، و در آن سهم، جاریه‏اى بود زیبا که امیر المؤمنین علیه السلام آن را براى خود انتخاب کردند، و قطرات آب غسل بر سر و روى آن حضرت دیده شد. این امر براى خالد بن ولید گران آمد، و کاغذى به رسول الله نوشت، و یکایک از ناگواری هایى را که در سفر از امیر المؤمنین مشاهده کرده بود بر شمرد، و کاغذ مفصل و طولانى به هم رسیده، و آن را توسط بریده بن حصیب اسلمى به نزد رسول الله فرستاد که بریده بخواند و خودش نیز یکایک آن مکروهات را تصدیق کند و در حضور رسول خدا گواه باشد.
بریده از جیش خالد که به مدینه باز مى‏گشت جدا شده، و زودتر به مدینه آمد، و خدمت‏ حضرت رسول اکرم شرفیاب شد، و شروع کرد به بر شمردن کارهاى على بن ابیطالب از برگزیدن جاریه از سهم خمس و سایر کارها. بریده خودش نامه خالد را مى‏خواند و تصدیق نوشته‏هاى او را مى‏کرد. و گفت: اى رسول خدا اگر در فى‏ء و تصرف در غنیمت مسلمین اینطور رخصت دهى، بکلى فیى‏ء و سهمیه مسلمین از غنائم جنگى از بین خواهد رفت. حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم با ناراحتی گفتند:
اى بریده! او را مبغوض مدار! و اگر این چنین هستى که او را دوست مى‏دارى، پس دوستى خود را زیاده گردان! سوگند به آن خدائى که جان محمد در دست اوست، نصیب و بهره آل على در خمس اَفضل است از یک کنیزک جوانى!
و در بعضی اخبار :
رسول خدا به من فرمود: یا بریدة ان علیا ولیکم بعدى! فاحب علیا فانه یفعل ما یؤمر! «اى بریده على بن ابیطالب صاحب اختیار و مولاى شماست ‏بعد از من، پس او را دوست‏بدار، او همان عملى را انجام مى‏دهد که به او امر شده است‏"
اى بریده! آیا ولایت من به مؤمنان، از ولایت آنان به خودشان بیشتر و قوى‏تر نیست؟! گفتم: آرى، اى رسول خدا! آنگاه فرمود: کسى که من مولاى او هستم، على مولاى اوست‏".
------------------------------------------------------------------------
پینوشت: خوب است دوستان گرامیم بدانند که ماجرای غدیر خم و مساله ی ولایت حضرت علی با این دعوا که بر سر کنیزی زیباروی بوده به وجود می اید!

اودیسه - سلمان محمدی شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 08:27 ب.ظ

عذر میخواهم

درد بر شما= درود بر شما

سوران شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 08:49 ب.ظ

من فکر کردم همین که مشتتون باز شد، یه عذرخواهی کوچکی می‌ کنید و بزرگی تون رو اثبات.
ظاهرا خانه از پای بست ویران است.
وقتی فرهیختگان ما به این راحتی از کنار یک حق، زیر سیببیلی رد میشن، وای به حال بقیه.
واقعا متأسفم.
اصلا فکر نمی کردم یه این جور آدمی باشید
باور کنید اعتراف به خطا هیچی از شأن آدم کم نمی کنه.
فرزانه خانم گرامی...

محاکمه غیابی !
حق ؟
این اولین بار نیست

Critical Minds یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 12:29 ق.ظ

ببخشید ها ، این « سلمان محمدی « کیه ؟
حمید همان سلمان محمدی ست و یا برعکس ؟
که یکدفعه از اسمان هپروت ظاهر می شود و به زور می پذیرد که جناب هیتلر و ایده هایش پایه دینی داشت و کلیسا هم با اوهمکاری می کرد ، کسی اینجا از پول پوت و استالین حرفی زد ، پول پوت و استالین دینی نبودند و جنایت هم کرده اند ، کسی این جا جنایت و کشتار پول پوت و استالین را دینی خواند ؟
ایا هر ایده ای هم دینی نیست .
اگر قرار بود کسی بپذیرد که فاشیسم هیتلر و موسولینی ، دینی بوده « حمید « است نه کسی بنام سلمان محمدی که بسیار انقلابی هم تشریف دارد ، صداقت و معنویت شما اینجا صفر .
اما , حمید در جایی تا حدی حق دارد و درست می گوید که سوکولاریسم انگلیسی و لاییسیم فرانسوی جدایی دین از دولت ، بود ، اما در طی سالیان دراز مبارزه انسان ها ، امروزه سوکولاریسم انگلیسی خواهان حفظ و در حاشیه داشتن و کنترل دین در چنگ دولت است و لاییسم خواهان حذف و دخالت ندادن , عقیده و دین در دولت است و یا به زنان ساده ، خواهان دولت غیر دینی ست .
جناب سلمان محمدی ، شما از کدام انقلانی ها هستید .
خوشبختانه ، کمال اتاتورک غیر دینی و لاییک بود و رضا شاه همه دوره او دینی و خدا باور و مسلمان ..
صدام سوکولار خاورمیانه ای بود این اواخر که خمینی و دستگاه تبلیغات شیعه اسلامی او را از بلند گو ها « صدام یزید کافر « می خواند او هم جلوی نماز جماعت می ایستاد که این تبلیغات را کم اثر کند .
بشار هم از همان نوع دور بر شوروی سابق ، سوکولار خاورمیانه ای ست و یا همانی که حمید می گوید سوکولار انگلیسی ..
اصلن بحث بر سر همه بی خدایان و همه دین داران و با خدایان و جنایت کرده و نکرده انها بود ..
بحث بر سر این بود که « مشخص تر « چرا نباید دین و دین اسلام و ببنیان گذاران انرا « نقد « کرد ؟

هادی طباطبایی یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 01:20 ق.ظ http://tabatabaie.blogsky.com

و به تعبیر ملکیان ، بشر جدید علی الظاهر فقه گریز تر شده است و نه دین گریز تر.

ملکیان اینجا در این مقدمه که چنین چیزی نگفته است . اما اگر سیر تاریخی عقلانی شدن تاریخ ماکس وبر و برساخته بودن دین را بپدیریم و کنار واقعیت ها بگذاریم چاره ای نداریم جز این که بپذیریم دین کارکردهای قبلی اش را روزبروز از دست می دهدو ناچار است برای بقا کارکردهای جدیدی بازتولید کند

عباش یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 01:30 ب.ظ

جناب اودیسه1- لطفا منبع روایت خودتان را ذکر کنید.از منابع سنت یا تشیع ؟2- این جریان درست برعکس درباره ی خالدبن ولید و مالک بن نویره در زمان ابوبکر اتفاق افتاده و روایت اش هم در خیلی جاها ذکر شده.3- طبق روایات شیعه ،علی تا زمانی که فاطمه زنده یود هیچ زنی را به همسری بر نگزید.

عباس یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 01:55 ب.ظ

ابن ابی الحدید در ضمن احادیثی در فضایل و مناقب امام علی(ع) با عنوان «الخبر الثالث عشر» چنین نقل می‌کند:
پیامبر اسلام(ص) خالد بن ولید و علی(ع) را در سریه‌ای[1] به سمت یمن فرستاد و فرمود: زمانی که با هم هستید همۀ لشگر تحت امر علی(ع) است و هر وقت از هم جدا شدید، هر کدام فرماندهی لشگر خود را دارد.
دو گروه به هم رسیدند و با هم در مقابل دشمن جنگیدند، عده‌ای را کشتند برخی از زنان را به اسارت و اموالی را به غنیمت گرفتند. علی(ع) کنیزی را برای خودش گرفت خالد چهار نفر از مسلمانان که بریده اسلمی جزو آنان بود را به سوی پیامبر(ص) فرستاد تا این موضوع و موضوعات دیگر را به آن حضرت گزارش دهند. پس هر کدام که گزارش می‌دادند پیامبر(ص) از وی رو برمی‌گرداند تا این‌که بریده اسلمی خدمت پیامبر(ص) گزارش داد و گفت علی(ع) کنیزی را به خودش اختصاص داد، حضرت نگران شد به حدّی که چهره‌شان سرخ شد و چندین بار فرمود: علی را به من واگذارید، علی از من است و من از علی، سهم علی از خمس غنیمت، بیشتر از آن مقداری است که او برداشت. او پس از من بر هر مؤمنی ولایت دارد.
در ضمن بیان چند نکته به بررسی این حدیث می‌پردازیم.
1. این حدیث در منابع دست اول شیعه نیامده است. مرحوم مجلسی نیز از ابن ابی الحدید معتزلی از شرح نهج البلاغه وی گزارش کرده است.
2. بر اساس نقل ابن ابی الحدید، سندی برای این حدیث گزارش نشده است.
3. شواهد بسیاری بر نادرستی این قضیه وجود دارد.
الف. پیامبری که مظهر تمام و کمال صفت عدل الهی است چگونه در مقابل این عمل علی(ع) که قبل از تحویل غنایم به پیامبر(ص) و تقسیم آن، سهمی از آن می‌گیرد، ساکت می‌نشیند، بلکه مهر تأیید بر آن می‌نهد.
ب. در همین سفر می‌بینیم که علی(ع) در مقابل تقسیم غنایم، پیش از تحویل به پیامبر(ص) آنچنان شدّت عمل به خرج می‌دهد که موجبات نگرانی مسلمانان را فراهم می‌کند
منبع:http://islamquest.net/fa/archive/question/fa25097

اکرم دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 02:09 ق.ظ http://www.gahneveshteh.blogfa.com

سلام فرزانه جان. خوبی؟ با یه وبلاگ جدید برگشتم به دنیایی که دوستش دارم!منتظرت هستم
راستی دنیز سابق هستم!نمی دونم چرا دلم نمیخواد این وبلاگ هایی که هی باز میکنم و بسته میشه یه اسم داشته باشه عین خودم!البته اینبار اسمم دیگه واقعی هستش

سلام عزیزم
خوشحالم که برگشتی حالا با هر اسمی

اودیسه-عباس دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 07:46 ق.ظ

دوست گرامی جواب مطلبتان را غروب پس از برگشتن از سر کار تقدیم خواهم کرد. با تشکر

عباس .اودیسه دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 02:17 ب.ظ

لازم نیست از منابع اهل سنت تاریخ شیعه را روایت کنی دوست عزیز.تمام استدلالهای شما از تاریخی گرفته می شود که تاریخ اندیشه ی غالب است.مثالهای که جلال الدین سیوطی و ابن ماجه،طبری می آوری.این تاریخ از نظر شیعیان قابل اعتماد نیست.اگر رفرنس ها را دوباره می خواهی از کتب دشمنان اهل بیت بیاوری مورد پذیرش ما شیعیان نیست.

اودیسه-عباس دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 08:46 ب.ظ


جناب عباس درود بر شما، در همان آغاز سخن تان فرموده اید :" 1- " لطفا منبع روایت خودتان را ذکر کنید.از منابع سنت یا تشیع ؟
سپس در کامنت بعدی فرموده اید:

"لازم نیست از منابع اهل سنت تاریخ شیعه را روایت کنی دوست عزیز.تمام استدلالهای شما از تاریخی گرفته می شود که تاریخ اندیشه ی غالب است.مثالهای که جلال الدین سیوطی و ابن ماجه،طبری می آوری.این تاریخ از نظر شیعیان قابل اعتماد نیست.اگر رفرنس ها را دوباره می خواهی از کتب دشمنان اهل بیت بیاوری مورد پذیرش ما شیعیان نیست".

این سخن بدان معناست که شما مسائل مربوط به تاریخ اسلام را از دریچه ی فاناتیسم شیعی می نگرید نه از دریچه بررسی سند احادیث و میزان اعتبار آنها.
1- اولاً اهل سنت دشمن اهل بیت نیستند و از قضا بسیاری از علمای آنها معتقدند که دوستدار واقعی اهل بیت، اهل سنت اند و در این زمینه دلیل های بسیاری می اورند که متاسفانه شیعیان معمولی به انها دسترسی ندارند چون علما شیعی می خواهند این شیعیان "صغار و ایتام" (به قول امام خمینی) همیشه مقلد انها بمانند.
2- این چیزی جز سخنی دگم-وار نیست که هر چه اهل تسنن روایت کرده اند به سبب این که روایان انها شیعه نیستند، موثق نیست!
3- همین حرف ها نشان می دهند که شما کمترین آشنایی با علم حدیث و رجال و ... ندارید. چه دیده ام منبع شُما همان سخنان مراکز پاسخ گویی به شبهات است که خوراک فکری "مقلدان" را تامین می کند نه "محققان" را. دوستانه می گویم جناب عباس گرامی شرط زندگی متفکرانه "تحقیق کردن" است نه "تقلید کردن". بهتر می بود شما نیز به جای تقلید از سخنان این مراکز خود تحقیق می کردید و مانند یک "محقق" با من مواجه می شدید نه یک مقلد ... !
بنده با دیدگاه منفی شما نسبت به اهل تسنن و کسانی چون طبری و سیوطی و ابن ماجه و ... هیچ کاری ندارم. تحلیل شما از حدیث غدیر به روایت بریدة بن حصیب نیز کمترین دردی از من دوا نمی کند و بر اندوخته های من چیزی نمی افزاید. آنچه برای من اهمیت دارد این است که ثابت کنید این حدیث "صحیح" نیست. شرط این کار هم آن است که نشان دهید در سلسله رجالی که این حدیث را روایت کرده اند فردی غیر قابل اعتماد یا مجهول الهویه یا با عقیده ی مشکوک و ... وجود دارد. اگر عدم صحت این حدیث را نشان دادید تازه می توانیم در مورد "محتوی" حدیث بحث کنیم. البته شرط این بحث آتی هم آن است که شما در ابتدا "معصوم بودن" امامتان را ثابت کنید که در برابر منابعی که در رد آن در برابر تان خواهم نهاد کاری است کارستان. و البته از این که بر مبنای همان "منابع شیعی" همچون نهج البلاغه ثابت کنم که امامتان "معصوم نبوده" خوشوقت خواهم شد!
 قضیه ی خالد و عمل او در تصرف زنِ مردی!! که حاضر بود دوباره اسلام بیاورد و به دولت اسلامی زکات بپردازد قضیه ی دیگری است و کمترین ارتباطی به ماجرایی که ما از ان سخن رانده ایم ندارد. خالد (همان فردی که پیامبر او را سیف الاسلام!! نامیده بود) آن مرد را کشت تا بتواند زن او را تصرف کند. و این ربطی به همخوابی علی با ان جاریه ی زیبارو ندارد.(راستی چه اصحابی پرورش داده این مربی خاتمِ شما، این که شمشیر اسلامش بوده بدا به حال ....!)
ضمناً
فرموده اید:«« این حدیث در منابع دست اول شیعه نیامده است. مرحوم مجلسی نیز از ابن ابی الحدید معتزلی از شرح نهج البلاغه وی گزارش کرده است.
2. بر اساس نقل ابن ابی الحدید، سندی برای این حدیث گزارش نشده است»»»
این حدیث به خلاف پندار شما منابع موثقی دارد که در زیر آنها را ذکر می کنم. و بنابراین شما نمی تواند به بهانه ی معتزلی بودن ابن ابی الحدید صحت این روایت را زیر سوال ببرید. برای من جالب است همین مراکز پاسخگویی در جاهای دیگر همین حدیث را دال بر احق بودن علی بر خلافت می گیرند (دو دوزه بازی به این می گویند، صفتی که گویا در جوابگویان به شبهات! ذاتی شده است)

1- المعجم الاوسط : 6 / 163.
2-تاریخ مدینة دمشق ترجمة الامام على علیه السلام: 1 / 400، حدیث 466.
3- المعجم الاوسط: 5 / 217، شماره 4842.
4- سنن الکبرى: 6 / 342، معرفة الصحابه: 1 / 374، حدیث 257، تاریخ مدینة دمشق: 42 / 194، سبل الهدى والرشاد: 6 / 236.
5-المعجم الاوسط: 6 / 162، تاریخ مدینة دمشق: 42 / 191، سبل الهدى والرشاد: 11 / 295، کنز العمّال: 11 / 612، حدیث 32963.


فرموده اید:" طبق روایات شیعه ،علی تا زمانی که فاطمه زنده یود هیچ زنی را به همسری بر نگزید.
مگر من گفته ام علی آن جاریه را به همسری برگزید؟ گویا شما نمی دانید که حکم کنیز با حکم زن دائم کاملاً متفاوت است. شاید نمی دانید اما بهتر است بدانید که در آن زمان این کنیزان بیچاره در میان اصحاب دست به دست می شدند و زندگی نکبت باری داشتند. تازه حکم جواز "تحلیل" را تنها شیعیان قبول دارند نه اهل سنت. می دانید "تحلیل" به چه می گویند ؟ حتما نمی دانید! تحلیل به حلال کردن کنیز برای برادر مسلمان گفته میشود و این حکم به قول شیخ بهایی در کتاب "جامع عباسی" تنها از " خواص" فرقه ی ناجیه اثنی عشریه است! (سری به سایت ویکی فقه بزنید دوست من)
طبق ایه زیر همخوابگی با کنیزان برای علی کمترین اشکالی نداشته همچنان که برای سایر اصحاب نداشته

24 سوره ی نسا: "و زنان شوهر دار بر شما حرام است مگر آنان که در جنگ به غنیمت گرفته اید".
و آنچه ما منتقدان را می رنجاند همین است که چرا یاران پیامبر از کنیزان بهره برداری می کرده اند حالا علی نبوده ، دیگران که بوده اند. انگار شما فقط وقتی این موضوع را دردناک می بینید که حیثیت اماماتان با چالش مواجه شده باشد. در صورتی که نفس این دستور قرانی تجاوز کارانه است و مهم نیست که کدام یک از اصحاب محمد به چنین کارهایی دست زده اند.
از ان گذشته، تاکنون توجه کرده اید که پیامبر شما در مورد دختر خودش پارتی بازی کرده و علی را از حق داشتن 4 زن رسمی منع کرده است. آیا می دانید ان حدیث "فاطمه پاره ی تن من است" زمانی گفته شده است که پاره ای از اصحاب به علی پیشنهاد گرفتن زن دوم می دهند؟! پیامبر خودش از ایه ی قرانی مستثنی بوده و علی شوهر دخترش فاطمه نیز حق نداشته زنی دیگر بگیرد. البته طبق اعتقاد شیعی اگر علی زن دومی هم می داشت می توانست شرط عدالت را در مورد او به جا اورد- همچنان که بعد از فاطمه در مورد زنان چندگانه اش به جا آورد!!!!!!!!!!!!! بماند که خود پیامبر خود هر گز نتوانست این شرط را به جا اورد و باز خدای محمد، او را مستثنی کرد و در ایه ای 51 سوره احزاب به او فرمود:
" از زنان خود هر که را خواهی به نوبت مؤخر دار و هر که را خواهی با خود، نگه دار و اگر از آنها که دور داشته ای یکی را بطلبی بر تو گناهی نیست در این گزینش و اختیار باید که شادمان باشند و غمگین نشوند و از آنچه همگیشان را ارزانی می داری باید که خشنود گردند و خدا می داند که در دلهای شما چیست و خداست که دانا و بردبار است."
(منبع جالب : http://www.askquran.ir/thread18920.html (معترضه: می دانستید حضرت علی به گفته ی منتهی الامال "سه روز"!!!!!!! بعد از مرگ فاطمه دوباره با دختری به اسم امامه ازدواج می کند (منتهی الامال بخش مربوط به زنان و فرزندان علی ابن ابی طالب). آدمیان عادی در مرگ دلداری عادی گاهی چنان زخمگین میشوند که دیگر تا پایان عمر دیگر با کسی ازدواج نمی کنند اما جالب است مردی که برترین زن و محبوب همه ی عالم را داشته (گرچه هنوز نفهمیده ام فاطمه چرا بمثل برتر از مادر ترزا بوده است؟!) بعد از مرگ همسرش چند زن می گیرد و در وصیت نامه اش به حسن هشدار می دهد که با کنیزانی که وی با انها همخوابگی کرده با ملاطفت رفتار کنند!
آنچه در بالا امد نمونه هایی از میزان عدل محمد بودند و پاسخی به این سخن شما که : " الف. پیامبری که مظهر تمام و کمال صفت عدل الهی است چگونه در مقابل این عمل علی(ع) که قبل از تحویل غنایم به پیامبر(ص) و تقسیم آن، سهمی از آن می‌گیرد، ساکت می‌نشیند، بلکه مهر تأیید بر آن می‌نهد."

اما بد نیست کمی بیشتر روی میزان عدل پیامبر شما مانور دهم تا خوانندگان این گفتگویی که هنوز شرع نشده شما به حسب نوعی دگم شیعی ان را تمام کرده اید در این مورد خود قضاوت کنند. یکی از مسائلی که مسلمانان به عنوان افتخاری از ان یاد می کنند این است که پس از فتح مکه پیامبر فرمان عفو عمومی داد (که البته کمی تا قسمتی دروغ است) و حتا به ابوسفیان 100 شتر می دهد تا دل او را نسبت به اسلام نرم گرداند!!! در هنگام فتح مکه چند تن بودند که پیامبر دستور داده بود که حتا اگر به پرده های کعبه آویزان بوده باشند آنها را بکشند از آن میان یکی از "عبدلله بن ابی سرح" بود که روزی گفته بود جمله ی "فتبارک الله احسن الخالقین" جمله ای است که من پیشنهاد داده ام و وحی نبوده و به همین دلیل از اسلام برگشته بود و مرتد شده بود. از دشمنان شخصی محمد دو تن زن برده ی آواز خوان هم بودند که سارة مولاة عمرو بن هشام فرتنا (چه اسم زیبایی!) هم بودند که محمد را هجو می کردند. ابی سرح در نهایت با ((وساطت)) عثمان ذوالنورین که ((داماد)) پیامبر بوده نجات می یابد اما ساره و فرتنا هر دو کشته میشوند آیا کسی از جمع دوستان می تواند بگوید چرا؟ چون این دو کنیز بوده اند و بدون اربابانشان از خود و برای خود در ان زمانه هیچ نبوده اند و کسی نبوده که برای انها میانجیگری کند. راستی ایا گناهان این دو کنیز از گناهان ابوسفیان که سلسله جنبان همه ی سعایتها و دشمنی ها علیه پیامبر بود بیشتر بود که این دو زن (و البته چند تنی دیگر) را کشتند اما به ابوسفیان و فرزندش معاویه هر یک صد اشتر از غنایم هوازن بدادند؟ از دگر سو آیا گناه یهودیان مدینه به ویژه یهودیان بنی قریظه که به ان شیوه ی دردبار کشته شدند از کسی که سر دسته ی همه دشمنی ها علیه پیغمبر بود بیشتر بود، که یهودیان اسیر شده را از دم تیغ گذراند اما بر ابوسفیان و همسرش هند که حتا فرمان به مرگ حمزه داده بود رحم آورد؟ چه از هر چه بگذریم با تمام سعایتهای این دو علیه پیامبر، آنها در نهایت پدر زن و مادر زن او بودند!! و ایا هیچ کس را دیده اید که پدر زن خودش را بکشد یا مادر زنش را؟ داوری شما در مورد چنین عدلی چیست؟ آیا شما نیز چنین چیزی را " مظهر تمام و کمال صفت عدل الهی" می دانید ؟ پاسخ من اری است به شرطی که واژه ی الهی صفت مثبتی را به ذهن متبادر نکند!!! با تشکر از جناب عباس.
و شاید سیدعباس سیدمحمدی خودمان.

دمادم دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 09:39 ب.ظ http://www.damadamm.blogsky.com

دوستی از قول پدرش چنین میگفت: در متدین بودنت عامی نباش، همچنان که در نامتدین بودنت. نه در ایمانت عامی باش و نه در بی ایمانی ات.
و حالا فکر میکنم که چقدر دشوار است همین ذره عمل. مشکل بزرگ در متدین ها و غیر متدین ها، عامی بودن انهاست و گاهی تعصب در هر دو سو.

البته تعصب و عوامیت در هر دو سو هست ... منتها موشکافانه تر که نگاه کنیم و همین جمله را خرد کنیم به مصداق ها با واقعیت های تازه ای روبرو می شویم . مثلاً تعصب نشنیدن استدلالهای طرف مقابل است ...
یا استفاده کردن از چیزی مثل تکفیر که در واقع زدن زیر میز شطرنج است ...

عباس دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 10:38 ب.ظ

یک مشت ارجیف از کتابهای اهل سنت جمع کردی و به اسم تحقیق تاریخی داری به خورد ملت می دی.تو به نظر یه آدم سنی و یا احتمالا تحت تاثیر سنی ها هستی.در مورد کنیز زیبا رو و در مورد نزدیکی ما بین حدیث پیامبر در مورد ماموریت علی در یمن و غدیر خم دقیقا داری حرفای علمای اهل سنت رو نشخوار می کنی جناب محقق!!! اگه این جوری می خوای جایگاه علی در اسلام رو زیر سوال ببری با حدیث های دیگه مثل حدیث منزلت،حدیث کشتی نوح ،آیه ی ولایت ،آیه ی اهل بیت ،حدیث ائمه اثنی عشر در کتب اهل تسنن ،حدیث کسا،حدیث ثقلین و ... چه می کنی؟در مورد اینکه می گی اهل سنت به اهل بیت مدعی تابیعت بیشتر از اهل بیت هستند .با عرض شرمندگی بی اطلاعی و مغرض بودن جناب را می رساند .دوستان اهل تسنن اگر دوستار اهل بیت بودند کتاب الله و عترتی رو به کتاب الله و سنتی عوض نمی کردند و نیز زن کافر و منافق پیامبر یعنی عایشه را تا مقام بالاتر از جانشین پیامبر تقدیس نمی کردند.برای فهم کفر عایشه رجوع کن به سوره تحریم :ضرب الله مثلا امراته نوح و امراته لوط....به نظر دنبال گرفتن مچ اسلامی .دنبال این هستی که هر اراجیفی که در تاریخ اتفاق افتاده یه جورایی نسبت بدی به مقدسات .راه درستی نیست.یهودیان بنی قریظه که می گی در جنگ احزاب با کفار قریش متحد بودن .خب این یعنی اعلام جنگ .تو بودی حتما به دشمنت می خندیدی!!! .در مورد اون شاعر هم به حاطر مسخره کردن آیات الهی اگر کشته شده .در مورد کنیز و علی هم گفتی انسان عادی ! نکنه منظورت انسان جدیده .چون تو اون دوره زن ها که اصولا در تمام دنیا کسی براشون حق و حقوقی قائل نبود که .زن جزو مایملک مرد بود ،تو تمام دنیا .حالا می خوای با دید امروزی بری و درباره اون دوره زمونه قضاوت کنی ؟این روشی رو که در پیش گرفتی عوض کن .همین الان که این مطالب رو می نویسم تو این منطقه حساسیت های مذهبی داره می رسه به مرز انفجار.تشیع اصلا دین بروز و ظهور نبوده .تشیع تمام حقیقت اش در رازآلود بودن شه .سیاست ،خشونت و سکس که تو می خوای از اسلام دربیاری و بچسبونی به تشیع ،مظهرش در دین ابوبکری و عمریه.برا هر کدوم هم دین عمری آدم خاص خودش رو به وجود آورده :خشونت با عمر،سیاست با معاویه و سکس هم عایشه .نگاه سکسی به اسلام با خیلی از احادیثی که از عایشه مستشرقان نقل کردند شکل گرفته ،نگاه خشن هم با عمر و ابوبکر و سردار سپاهشان سیف الاسلام خالدبن ولید.امام اگر زنی رو به کنیزی گرفته که ظلم نکرده ،فرض گرفتن غنیمت (که من قبول ندارم)باز هم مستلزم ظلم نیست .

اودیسه- عباس دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 11:56 ب.ظ

سلام دوست من.
حرفی ندارم
حق با شماست.

Critical Minds سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 11:29 ق.ظ http://www.whatnow8.blogfa.com

مشکل سر جایش باقی ست « چرا دین را نباید نقد کرد ؟ « که هیچ ، این تعارف تکلف ایرانی هم کلمات و مفهوم ها را اشفته و گنگ کرده است .
ایا میشود به کسی که با این همه مدرک و سند و استدلال ، چنین برخورد خصمانه می کند ، که دهانت را ببند و گرنه با « سربازان گمنام « اسلام طرفی ، دوست نامید و درود که به گند کشیده شده « سلام « ریایی این سربازان را بکار برد ؟
با حمید شروع می کنند ، زمانی می بینند استدلال و سند رد کردنی نیست ، سلمان محمدی به میدان می اید ، یاری نمی دهد ، بی ادرس و بدون شرکت کردن در بحث ها « عباس « نامی می پرد وسط ، زمانی می بیند مقابل مدرک و سند و منطق یارای ایستادن ندارد ، وکیل وصی مردم می شود و متهم می کند « یک مشت اراجیف از کتابهای اهل سنت جمع کردی و به اسم تحقیق تاریخی داری به خورد ملت می دی.تو به نظر یه آدم سنی و یا احتمالا تحت تاثیر سنی ها هستی « تمام .
البته این هم روشی ست که « سلام دوست من.
حرفی ندارم
حق با شماست «
چه دیر متوجه می شویم که حق همیشه با حاکمیت و دین و مذهب و سرمایه و زور بوده و هست ، راه تغییرش هم دیالوگ و بحث با شارلاتان های دین خو و مذهبی با باور پاک و طاهر و مطلق و در زمانش قداره کش و اختناق افرین و سانسورچی و یک سویه نگر و .. نیست .
تحقیق و افشا گری جدا از درگیری لفظی و تعارف و تکلف و اظهار دوستی یکطرفه با شارلتان های مذهبی و دین خو در « ملت « اثر دارد ، اگر که این ها را بخوانند و یا نه همین بحث ها در خود این ادم ها هم تاثیر می کند ؟
حدس و گمان و تجربه من می گوید که این روش ، دشمن را دوست جلوه دادن است و منافع مادی هم پشت این افکار هست که این ادم ها تغییر نمی کنند و چرا به ضرر منافع خود باشند ؟
دشمن تراشی نمی کنم ، اما این ها با روش و راه دوستی با شما برخورد نمی کنند ، یا می شود هم گفت دوستی شما یکطرفه و بدون توقع است .. موفق باشید

عباس سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 08:24 ب.ظ

خب شما تقصیر ندارین .وقتی تو یه حکومتی زندگی میکنین که تمام تاکتیک های عمری و اموی رو برای حکومت کردن به کار می گیره و از تشیع دم می زنه!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد