پسرک زودتر از همیشه باحالت عجیبی خودش رو انداخت روی صندلی و گفت برو ...گفتم: "سلام آقای فوتبالیست " .... عرق کرده بود سرخ شده بود عصبی بود و نا مرتب نفس می کشید...گفت : "زود بریم خونه من دیگه پامو اینجا نمی گذارم ."
حدسم این بود که با دوستی حرفش شده یا تو بازی باخته اند البته کمی غیر معمول تر از دعوای بچه ها بود ولی بسختی خودم را قانع کردم که چیزی نپرسم . صبر می کنم که خودش شروع به حرف زدن کند. ولی خبری نیست . فقط می گوید بعضی آدمها خیلی عوضی اند!
بیشتر از یک هفته گذشت تا دیشب گفت :" مامان من یک اس ام اس می فرستم وقتی من رفتم تو اتاقم بخوان ..."
با لبخند گفتم بفرست ولی دلم آشوب شد ...کلمه ها رسیدند ......همان چیزهایی بود که آن روز در باشگاه از داستان رفتارهای جنسی نا متعارف و فحشای خیال پردازانه و حتی بهای تن فروشی از زبان هم سن و سالهای خودش شنیده بود و ناشیانه و خنده دار ، با کلمات خودش نوشته بود. معلوم بود که ذهنش را درگیر کرده اند.
اصلاً عادی نبودم تقریباً می لرزیدم ، اما سعی کردم عادی به نظر بیایم خودم رفتم سراغش که حرف بزنیم .
با هم رفتیم بیرون توی تاریکی خیابان قدم زدیم و از تابو ها حرف زدیم . حرفهایمان آخرش کمی فلسفی و انتزاعی شد ولی به پسرک اطمینان دادم که میل جنسی آدمها طبیعی است و او خودش توانایی این را دارد که خودش و محیط و رفتار اطرافیانش را انتخاب و کنترل کند و ما همیشه در کنارش هستیم .
فکر می کنم حالش بهتر شد اما نگرانی و دغدغه برای من همچنان هست ...
در اینکه شکاف بزرگی بین فرهنگ جنسی نسل ما و نسل نوجوان امروز هست حرفی نیست . پس لزومی به هم سویی و تطابق هنجارها و ارزش ها هم نیست . ارزش های نسل ما آش دهان سوزی نبودند که بخواهیم و آرزو کنیم نسل جدید آنها را تمام و کمال بپذیرد.
من منتظرم و علاقمندم نسل امروز خودش دنیایش را کشف کند و بسازد اما این الگوهای بی شکل و بی ریخت ... این حفره های رفتاری ... این طغیان های سرکوب شده ... که به نظرم دوگانگی و تضاد معیارهای اجتماعی به شدت به آنها دامن می زند راه به کجا خواهد برد ؟
در فضایی که الگوهای رسمی به انکار هویت جنسی نوجوانان می پردازند هر رفتار و کلام مربوط به جنسیت تبدیل به تابو می شود و طبیعی است که کسی مسئولیت احساسات و رفتارهای جنسی خود را نمی پذیرد . وقتی هنجارها این چنین تنگ اند هنجار شکنی ، مرز ندارد و نمایش و عرضه موجودیت جنسی اولین و فوری ترین وسیله ورود به جامعه بزرگسالان شناخته می شود .
جالب است که این روزها شروع رفتارها و فعالیت های جنسی نوجوانان بیشتر از عوامل فیزیولوژیکی به عوامل اجتماعی گره خورده است . اجتماعی که غرق در آشفتگی ها و نابسامانی های آشکار و پنهان است که به عوض ریشه یابی و درمان هم چنان انکار می شوند یا به حال خود رها می شوند.
سن شکوفایی غریزه جنسی در نسل جدید به دلیل پاره ای مسائل پایین آمده و همین موضوع هم تا حدودی کار را برای والدین و خانواده ها سخت کرده است . یادم می آید کلاس سوم دبیرستان یعنی دقیقا در 17 سالگی بود که با مفهوم غریزه جنسی آشنا شدم و تا قبل از آن این مسئله برای من و نسل ما غریبه بود .
غریزه جنسی هم مثل بقیه نیازهای انسان یک خوانش فیزیولوژیکی است مثل نیاز به غذا و نباید باعث نگرانی شود ، آنچه که موجب نگرانی خانواده ها می شود ریشه در مسائل فرهنگی دارد . فرهنگ رسمی ما این نیاز را به شدت انکار می کند و مطرح کردن آن را به یک تابو تبدیل کرده است همین هم کار خانواده ها را سخت کرده است
نسل امروز به مراتب تیزتر و فرصت طلب تر است و خوب امکانات بیشتری هم دارد ما باید بدویم که جا نمانیم .
چیزی که من از نوجوانان همنسل خود (متولدین دهه ی ۵۰) به یاد می آورم با آن چه که دوستان اینجا توصیف کردند همخوانی ندارد. در آن سال ها اتفاقا از همان دوره ی راهنمایی در مدارس دخترانه گفتن جوک های معروف به بالای ۱۸ سال بسیار باب بود. اگر کسی به این قبیل جوک ها نمی خندید به او می گفتند هنوز بچه ای و همه می دانیم که چه قدر برای یک نوجوان مهم هست که دوستانش او را آدم بزرگ بدانند. ابنترنت نبود اما
دخترهای دوره راهنمایی در قفسه ی کتاب باباهایشان می گشتند و اگر کتابچه ای پیچیده در روزنامه آن پشت مشت ها پیدا می کردند با هیجان کش می رفتند و دزدکی می خواندند.
البته کسی ادعا نمی کرد که تجربه ی شخصی دارد و اصلا قابل تصور هم نبود.
چیزی که آن سال ها بسیار وحشتناک بود آن بود که آن دخترها اغلب به طور تلویحی خشونت جنسی را چیزی طبیعی که باید با آن ساخت پذیرفته بودند. ( وضعیت فرزانگان از این جهت اندکی بهتر از مدارس دیگر بود).
برای خود من این طور نبود یعنی من در کلاس و مدرسه در کلونی بچه هایی بودم که خیلی خیلی پاستوریزه بودند . بعضی وقتها در جمع های فامیلی یک چیزهایی می شنیدم ولی واقعاً به چشم فان بهشان نگاه می کردم جدی نمی گرفتمشان .
https://anonfiles.com/file/81a62e516f8c0959d994d569c7648e71
ببینید دوست عزیز این نحوه ی مواجهه با دین در جامعه ی دینی نتیجه و کارکرد مناسبی نخواهد داشت. شما از نهج البلاغه و بعضی آیه های قران مثال آورده اید که زن در تمدن و فرهنگ مذهبی اسلام مساله بوده و درست فهم نشده. به نظر من مساله در فهم درست یا نادرست زن نیست . به این دلیل که زن در زن بودن اش را نمی توان با معیار درست و دقیقی ازشناخت بنا کرد. زن برای همه ی زمانهای تاریخی و مکانهای جغرافیایی به مثابه یک عنصر مبهم، نامشخص و بعضا نگران کننده و دغدغه مند به حساب امده به عبارت بهتر ساختار مردانه همواره دل مشغول ایجاد شکاف و گسست در مبانی خودش به واسطه ی نشانه ی برزخی چون زن بوده است . از این رو زن فقط در دنیای سنتی و مذهبی مساله نبوده .توی همین دنیای مدرن مگر حقیقت زن شناخته شده و برمبنای آن شناخت مبانی حقوقی ،اجتماعی و اقتصادی اش تعیین شده است؟ لازم است به تاریخ گفتمان های مدرن خوب نگاه کنیم تا بفهمیم که چطور زن و جنسیت ،به عبارت بهتر سکسوالیته، در تعیین مرزبندی های هویتی ،حقوقی،سیاسی و اجتماعی چه نقش تاثیر گذار و مبنایی داشته است.این نشان می دهد که زن و زنانگی در نسبت با رژیم های حقیقت سازِ تاریخی و اجتماعی از دوران های گذشته تا دوره ی مدرن ،وضعیتی برزخی داشته است،یعنی نه تماما هضم در رژیم های حقیقت مردانه بوده و نه تماما در بیرون آن قرار داشته.برای همین است که فردریش نیچه در پروژه ی نقد حقیقت مدرن ،جایگاه حقیقت و زن را همسان می کند: شاید حقیقت زن باشد که نخواهد وجود خودش را به ما بنمایاند. سرمایه داری به مثابه موتور حرکت مدرنیته، خیلی جایگاه مطلوب و مناسبی لااقل در سطح بازنمایی های رسانه ای ،ارزش افزوده ی اقتصادی ،صنعت سرگرم سازی و پورنوگرافی برای زنان نداشته است.امروزه زن در کانون اغواگری مدرن و پست مدرن ،به واسطه ی جسم اش ،ارزش افزوده ی عظیمی را در سرمایه داری متاخر تولید می کند. خب نظام حقیقت مدرن همین را می خواسته ،میل را بکاو ! تا انتهای دهلیزهای ناشناخته و ناخودآگاهی ! آن وقت است که می توانی حقیقت وجودی خودت را پیدا کنی.!قربانی بزرگ چنین نگاهی ،زن به مثابه موضوع عشق و تمنای مرد است. عشق رخت برمی بندد و جای ان را نگاه سادیسمی –ماروخیستی پورنوگرافی می گیرد. در پورنوگرافی ،همه شاهدیم که چگونه تحقیر بدن زن ، اوج رضایت و لذت مردانه را بازنمایی می کند.گویی بی تخریب دیگری ، نمی شود نقطه ی اوج را در تمدن بشری تجربه کرد.به عبارت بهتر در سرمایه داری متاخر امتیازهای طبیعی و جسمانی زن در کانون توجه و نگاه خیره ی مردسالار قرار می گیرد و فضیلت به مثابه کسب آنچه که آدمی از بدو تولدش نداشته به فراموشی سپرده می شود. خیلی راحت یاد تمدن و ناخرسندی های آن نوشته ی زیگموند فروید می افتیم.یا جمله ی معروف بنیامین که هوشمندانه گفت: هیچ سندی از تمدن وجود ندارد که درعین حال، سندی مبنی بر توحش نباشد.
پرده ی پندار می باید درید
توبه ی زهاد می باید شکست.
جناب محسن درود بر شما و سپاس از این که نوشته ی مرا سزاوار بحث دانستید. به گمان من اثبات اینکه زن در "سرمایه داری پسین" هویتی چیز گونه و "از خود بیگانه" یافته چندان هم نیازی به پیچیده سازی فلسفی یا روانکاوانه ندارد. کافی است نگاهی هر چند سرسری به انبوه مجلات و کتابها و بروشورها و ... یی که در کشورهای غربی برای جهت دهی به افکار زنان و در واقع بمباران رسانه ای ذهن آنها چاپ میشود بیندازیم تا ببینیم زن در جهان "پساصنعتی" امروز بیشتر به عنوان یک کالا نگریسته میشود و نه یک انسان. انسانی که می تواند بر حسب توانایی هایش به کسب"فضیلت" بپردازد. باز بد نیست این نشریات را با نشریاتی که برای مردان به ویژه نوجوانان و جوانان چاپ میشود مقایسه کنیم، در 90 درصد این نشریات برای مرد صفاتی چون توانایی ، نیرومندی، خلاقیت، ماجراجویی و پیشرفت در کانالهای مختلف علمی و ورزشی و ... تبلیغ میشود. اما در مورد زنان- به جز انگشت شماری از نشریات آوانگارد - تنها صفتی که تبلیغ میشود "زیبایی" است و آموختن روشهایی به زنان که بتوانند با کمک قدرت جاذبه ی جنسی شان با انواع رژیمهای لاغری و آرایش و ... -- که نیرومند ترین ابزار آنهاست برای سوءاستفاده از بزرگترین نقطه ضعف مردان! – در سلسله مراتب اجتماعی پیشرفت کنند به عبارت بهتر فرمول بنیادین این نشریات این است: هر چه روسپی-وَش تر موقعیت اجتماعی برتر! و ... بنا براین در این که زن در جهان مدرن و پست مدرن امروز به ابزاری برای بهره کشی تبدیل شده است با شما همرایم. اما همراییم در این زمینه بدان معنا نیست که می پذیرم نحوه ی مواجهه ی من با دین در جامعه ی دینی نتیجه و کارکرد مناسبی نخواهد داشت! اگر زن در جهان امروز بیشتر از هر چیز همچون یک کالای جنسی نگریسته میشود، در جهان اسلامی زن نه تنها یک کالای جنسی است و ابزاری برای بچه زایی مرد بلکه یک برده ی خانگی هم هست که مقام او به عنوان یک انسان بیش از هر چیز در آن است که به مرد "لذت جنسی" ببخشد با این تفاوت که باید بداند که باید از "مال" مرد که بیشتر به معنای همان "ناموس" اوست محافظت کند و ... در واقع اگر زن در جهان امروز سرمایه! است در جهان اسلامی "ملک" و "کشتزار" مرد بوده است که مرد میتوانسته از هر در که میخواهد بدان وارد شود. در جهان امروز مَنطق سَرمایه حاکم است، و در جهان اسلامی منطق "مالکیت"، اما فرقی اساسی وجود دارد. راه ها برای کسب "فضیلت" در چارچوب اصول اساسی دنیای مدرن برای زنان گشوده تر است. زن اما در تمدن اسلامی به هیچ رو چنین موقعیتی نداشته و حتا در کلام فلاسفه ی بزرگ اسلامی به مرتبه ی یک "حیوان" تنزل داده شده است. (می دانید که از منظر اسلام هر گونه امکان حضور زن در جامعه در گرو اذن و اجازه مرد بوده است، برای نمونه حتا ادامه ی تحصیل آنها!) و آن زنانی که بهشت زیرپای آنهاست کسانی هستند که خود را "ملک" بی چون و چرای مرد می انگارند و به هیچ رو در وظایف زناشویی شان حتا اگر بر پالام شتری هم باشند قصوری نمی ورزند و ... . پس فرمول بنیادین جهان اسلامی هم این است: زن "نیمه عقل" دارایی مرد است و بدون مرد از خود کمترین هویت اجتماعی ندارد.
فیلسوف بزرگ عالم تشیع ملاصدرا می فرمایند:
« و از جمله فوائد آفرینش زمین برای انسان این است که خداوند آن را بستری برای زاد و ولد حیوانات گوناگون قرار داده است که بعضی برای خوردن هستند و بعضی برای سواری و زینت و بعضی برای حمل بار خلق شده اند و بعضی از این حیوانات هم [زنان] برای ازدواج خلق شده اند. [همان طور که خداوند در قران می فرماید:] "والله جعل لکم من انفسکم ازواجا"» (خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید.)
ملاهادی سبزواری در حاشیه اش بر این مطلب می نویسد:
«این که ملاصدرا زن را در زمزه حیوانات قرار داده است اشاره ای لطیف به این موضوع است که زنان به دلیل ضعف عقولشان و جمودشان بر ادراک جزئیات و میلشان به زینتهای دنیا نزدیک است که حقیقتا و صداقتا ملحق به حیوانات زبان بسته شوند. چه این که سیره اغلب آنها چون حیوانات و چهارپایان است و لکن خداوند بر آنها صورت آدمی پوشانده است تا مردان از معاشرت و ازدواج با آنان مشمئز نشوند» (اسفار، چاپ دار احیاء التراث العربی، جلد 7، ص 136)
می دانید که خدای قران زنان را برای مردان آفریده به همین هم است که می فرماید: "جعل لکم": یعنی قرار داد از شما!
این بدان معناست که زن به خودی خود و بدون مرد در اسلام کمترین استقلالی ندارد و "هویت" او تنها در سایه ی استیلا و "مالکیت" مردش معنا می یابد.
شاید دوستان دیندارمان اعتراض فرمایند و بگویند این تفسیر درستی از آیات و کلام ائمه نیست، اما اگر توجه کنیم که وقتی ملاهادی سبزواری از " ضعف عقول " زنان سخن می گوید گوشه چشمی به همان نامه ی 31 نهج البلاغه دارد، آنگاه در چنین اعتراضی شک خواهیم کرد. پسند دل بزرگان جهان اسلام از جمله حضرت علی "پرده نشین کردن" زنان بوده است. خود حضرت محمد هم در خطبه ی حج الوداع رسما مردان را خطاب قرار می دهند و می فرمایند: ای مردان، زنان شما "اسیران" شمایند با آنها مهربان باشید. بنابراین سرپرستی مرد بر زن در اسلام همانا همان ولایت ولی (ارباب) بر مولی (اسیر/برده) است.
برای تایید ادعایم بد نیست از فقیه بزرگ اهل سنت حجت السلام امام محمد غزالی نیز واگویه ای بیاورم:
"چون حوا در بهشت نافرمانی کرد و از آن درخت گندم خورد، حق تعالی زنان را هژده چیز عقوبت فرمود کردن : اول) حیض دوم) زادن سوم) جدا شدن از پدر و مادر و مرد بیگانه را به شوهر کردن چهارم) به نفاس آلوده شدن پنجم) آنکه مالک تن خویش نباشد ششم )کمی میراث هفتم) طلاق که به دست ایشان نگردد هشتم) آنکه مرد را چهار زن حلال گردد و زن را یک شوی نهم) آنکه در خانه معتکف باید بودن دهم )آنکه در خانه سر پوشیده دارد یازدهم) آنکه گواهی دو تن برابر یک مرد نهاده اند دوازدهم) آنکه از خانه بیرون نیاید مگر با کسی محرم سیزدهم) آنکه مردان را نماز عید و نماز آدینه و نماز جنازه بود و از پس جنازه روند و عزا کنند و زنان را اینها نباشد چهاردهم) امیری را نشایند و نه نیز قضا را و نه حکم را پانزدهم) آنکه ««فضل هزار بهره است یک بهره از آن زنان راست و دیگر مردان را»»!! شانزدهم) آنکه در قیامت چندان که جمله امت را عذاب بود یک نیمه از آن زنان (فاجر) را بود هفدهم )چون شویش بمیرد چهار ماه و ده روز عدت بباید داشتنش هژدهم) آنکه چون شویش طلاق دهد سه ماه یا سه حیض عدت بباید داشتن اینها عقوبت های زنان است که یاد کردیم."
بخش دوم سخن شما به مساله ی تحقیر بدن زن می پردازد. تا جایی در دنیای مدرن به زن نگاه ابزاری وجود دارد با شما هَمداستانم، اما این سخن شما که:" قربانی بزرگ چنین نگاهی ،زن به مثابه موضوع عشق و تمنای مرد است"، تداعی کننده ی نوعی نوستالژی است. آهنگم این نیست که اگر زن همچون موضوع عشق و تمنای مرد باشد چیز بدی است نه! اما در زیر سایه ی این "عشق های رمانتیک" من باز همان مساله ی اساسی تاریخ "مالکیت" را می بینم: زن به عنوان مِلک مردِ (شوالیه، شهسوار، رزمجو و ...). حال سوال این است که آیا انسان بودن یک زن تنها به این است که مورد عشق مرد واقع شود؟ یعنی هویت یک زن تنها در پرتو عشق خواستارانه و خاکسارانه ی مرد معنا می یابد؟ نمی خواهم بحث را به نگاه متفاوت برخی از زنان و مردان که هویت جنسی خود را در ارتباط با همجنسان خود معنا دار می یابند و عشق! همجنس را بر عشق جنس مخالف ترجیح می دهند بکشانم، و فرض می گیریم موضوع تمنای عاشقانه ی مرد بودن برای زن چیزی پسندیده است. حال سوالم این است آیینی که به مرد حق عشق ورزیدن به چهار زن رسمی و بیشمار کنیز (و در مذهب شیعه بیشمار متعه هم) می دهد به راستی پاسدار این تمنایِ عاشقانه ی مرد است؟ کم نبوده اند زنانی که پس از فرونشستن آتش عشق سوزان مردان شان یا طلاق داده شده اند( چون طلاق در اسلام حق یکطرفه مرد است حتا در غیاب زن!) یا ناگزیر بوده اند با دلبران جدید همسر دلسپرده شان کنار بیایند و به رقابت عشقی با آنها در سرویس دهی به مرد بپردازند. من نمی خواهم ذهنیت شما را همسو با بنیادگرایان جلوه دهم اما شما خود نیک می دانید ذهنیت فرد سنتی و بنیادگرا پیوسته دم از عشق و پرستش زن می زند، اما سوال این است که وقتی کنترل این "مایملک" از دستش خارج میشود چه می کند؟ این صحنه ای است که همه کمابیش با ان اشناییم: دو حالت دارد مرد یا به مغاک خودآزاری فرو می افتد و پیوسته بر روح خویش پنجه های خونین می کشد یا به دگر آزاری زن ستیزانه و تاخت و تازگرانه دچار می اید. این ذهنیت زن را میخواهد و حاضر است خود را فدای او کند اما همان دمی که احساس کند لگام زن (ذاتاً سرکش!) از دستش در رفته، درست همان وقتی که می فهمد که این زن یا این معشوق یا این دوست دختر یا این محبوب یا این غنچه ی نهان در گلبرگهای خشبوی حجاب ، گویا! گوشه چشمی به دیگری هم دارد همه چیز زنگ می بازد، عشق و دلدادگی از وجود این مرد رخت بر می بندد، در یک آن جهان عاشقانه ی او محو می شود و همه ی حکایتهای عاشقی به خروش شیطان بدل میشود فرشته دیروزین به یک فاحشه ی دیوخو و اهریمنی تبدیل می شود، و بدن او میشود مرکز جذب همه ی پلیدیهای عالم، فاحشه خانه ای که همه مردان رقیب از آن گلی بدبو بر می چینند، بستن کتاب عشق گشودن پرونده ی فسق و فجور و نیز حس برکندن بنیاد پلیدی از اینجا می اید و نتیجه اش می شود چماق برکشیدن، چاقو بر پوست زن کشیدن، اسید پاشیدن بر صورت زن و قتل ناموسی. و ریشه ی همه اینها نیز آن است که زن "مال" مرد پنداشته شده است و به خود و برای خودی کسی نیست! آن عشق سودا-واری که شما از آن دم می زنید در فرهنگی که شیرازه هایش را با ساروج دین اسلام استوار گردانیده اند به بیزاری و نفرتی انسان ستیزانه بدل میشود. حال سوال این است که ایا راه سومی نیست ؟ و اگر نیست نباید آن را اندیشید. عشق در گذشته مالکیت بر زن ضعیفه را می خواست و فضیلت جویی زن فدای این مالکیت میشد، امروزه در بازار اغواگرانه ی کاپیتالیسم پسین، اکثریت زنان را جذب بازار زیبایی و دلبری سود-اندوزانه می کنند، اما دنیایی را باید اندیشید که زن با هویت مستقل خویش و با بروز تمامی توانایی های انسانی خویش می تواند مورد عشق واقع شود بدون این که این معشوق شدن به بهای بی حقوق شدن یا نیمه حقوق شدن او بینجامد. کارزار ما تازه آغاز شده است. با سپاس از شما دوست فرهیخته و گرانمایه.
موخره: ای کاش این بحث شما بهانه ی دوستان دیندار ما برای شانه خالی کردن از زیر جواب دادن به پرسشها نگردد.
پرده سیاه ..
صفحه قیرگون ، پشم و شیشه ..
همه شکل همند ، چاق وگرد و یغور
این جا امید زندگی بهتر را در بازار سبزه میدان
به پشیزی فروخته ، با دلار نفتی ، ناامیدی کاشته اند
یاس را، که گل خوش بویی ست
هدیه اولین لب شیرین یاری می بایست کرد
در کوچه باغهای سلاخ خانه نمایش می دهند
بوی گند تظاهر، ظاهر انسان نما را پوشانده
خود را با دست خود از فشار جنسی رهانیدن
الوده به گناه نابخشودنی ست
پاکی و تمیزی ظاهری ، تمام و کمال دراین پوچ زار ، ماندگار است
اه ...... ای طلای انباشته در بازار طلا فروشی ها
ای بازار های ازاد، قشم ، دبی ، عمارات ، تورنتو ، ونکوور ..
رنگ طلایی در موطن خودت سیاهی را هر ثانیه گسترش می دهد
تف بر ان لحافی که درزیر خلوت سیاهش، نطفه تو را نهاد
تف بر ان فکر گندی که چند قطره اب جنسی مرا
نجس و چندش اور فتوا داد
تف بر ان دامن پستی که تو را پرور کرد
فکر گندت به هپروت زمان دامن زد ، زمین را الود
بهر هر کوی و زمان ، بر سر هر کوچه هماغوشی عشق
با کین ، سر درخت نفرت کاشت
چشم را کور ، مغز را پوچ ، قلب را سیمان کرد
نه حقوقی دادی ، نه حقی خوانی و نه عدالتی داری و داشته ای
اخ ...ای کلمات گند خورده حق و عدالت
چه حقیر به هر زبانی جاری می شوی
حق دخول از ان مذکر است و حق رکود از ان مونث
افتخار کن به نسلی که در زیر پارچه سیاه
سفید ابش را با تشنج و احساس گناه ، دور می ریزد
رابطة آزاد جنسی را بلای اسمانی میداند
همجنسگرایی را حکم اعدام می دهد
چند مردی را فاجعه و چند زنی را ازاد می خواند
فروش سکس را با اجازه اسمان هپروت صیغه می خواند
خواندن دردنامه لذت بخش نیست اما تسکین دهنده است .
گاهی دلم می خواهد با صدای بلند
این دردها را که گفته ای
فریاد بزنم
بانوی گرامی در پست بالا ، کامنت جناب محسن دوباره چاپ شده است خواهش می کنم آن قسمت را پاک فرمایید
فیلتر شکن: http://appsfuture.info/
http://proxydz.com/
بعد بروید اینجا
http://hpip.blogspot.com
و نرم افزار مورد علاقه تان را پیاده کنید.
با تشکر
خواهش می کنم ولی تا جایی که می دانم بلاگ اسکای اجازه ویرایش کامنت ها را نمی دهد .
و سپاس فراوان بابت آدرسها
گمم نکنی، من همینجا هستم:))
کار را سخت کرده ای
سلام. حداقل حُسنی که اعتراضها و انتقادهای خانم متقی (اودیسه) برای ما مسلمانها دارد، این است که یادمان نرود که این قرائتهای منحط از دین در تاریخ ما واقعاً وجود داشته و تذکاری است به ما برای دوری از آنها.
من اگر به مطالب خانم متقی جواب نمیدهم، حمل بر بی ادبی نشود. غالب نقد ایشان را قبول دارم. منتها ایشان آن تفاسیر منحط را جزء ذات دین میدانند و من نمیدانم. و این بحثها را پیشتر کرده ایم و به تکرار رسیده ایم و نه من حاضر به فرونهادن گوهر دین شده ام و نه ایشان تاکنون گوهری ارزشمند در دینِ واقعا موجود دیده اند که برگیرند. لذاست که دیگر تکرار شان بیهوده است.
در هر حال شخصا باز هم از نظرات نکته سنجانة ایشان استفاده و تشکر میکنم.
من هم از توجه شما به ادامه بحث ممنونم
من جا خوردن و یکه خوردن را دوست ندارم ولی خیال کنم این دوران از زندگی فرزندان، خواهینخواهی مطابق انتظار آدم جلو نرود. خیلی به راهکار شما که همان آگاهیبخشی باشد خوشبینم ولی چون خواستِ غریزی احتمالاً قویتر از خواستِ آگاهانه است، مطمئن نیستم آگاهیبخشی کافی باشد حالا شاید هم مشکلم اینست که برایم تندادن به تعادلِ پویا بهجای کنترلِ ایستا سخت است.
با توجه به اینکه میبینم خیلی از دغدغههایی که به نظر من در انتخاب راهکار تربیتی اهمیت دارد را شما مد نظر دارید، من خیلی امیدوارم که بتوانم گاهیگداری از تجربهی شما با فرزندِ درحالِ روشن شدنتان باخبر شوم. البته (ناگفته پیداست؟) منظورم آن بخشی از این تجربه است که به اشتراکگذاریاش تعدی به حریم شخصی و سبکانگاری شخصیت فعلی و آینده خانوادهی شما به حساب نیاید.
ولی خیلی جاهای تربیت یک بچه جاخوردن و یکه خوردن دارد . من هم از بابت قوت خواست غریزی کمی نگرانم ولی نگرانی کاری از پیش نمی برد .
جایی که مادری یا پدری باید به خودت مسلط باشی .
امیدوارم حرفهایم قابل استفاده باشد
اینکه نشد ، اچمز مان نکن ، تسلی بخشی جزیی از ستون فقرات مذهب است ، ما با ردیف کردن تا حدودی بی پرده درد ها ، فقط تسلی بخشی را مد نظر نداریم ، بلکه لذت اینکه می دانیم و اگاهیم که چه برسر جامعه ایران رفته است و مسبب اصلی اش کیست را هم شامل می شود .
درمان هر دردی در وهله اول با شناخت عوامل ان قابل درمان است .
نمی شود گذشت ، من حس می کنم رفیقی ست odise و شاید هم دوست که این همه وقت و زمان می گذارد ، برای مذهب باورها و دین خوها ، با دلیل و مدرک و سند ، بمیدان میاید که شاید اثری در روند باور این ها رخ دهد ، اما تجربه من می گوید که این کسانی که ، می شود گفت همه این ها ، می دانند که دین مشخص اسلام و یا هر ایده ای ، اگر معیوب و ناقص و نا کارامد نباشد ، انسان های معتقد و جامعه انها به بیراه نمی رود . اما بخاطر منافع مادی و در بعضی موارد تعصب های خانوادگی و در سنت و تحجر مانده و فسیل شده حاضر نیستند ، حداقل دخالت دادن دین در دولت را بپذیرند .
زمانی هم که می گویند « تفاسیر منحط جزء ذات دین نیست « دقیقن می خواهند در همان ارتجاع محض بمانند و دین اسلام را کامل و بی نقص قلمداد کنند و این همه حکم ها و فرمان های قتل و غارت و برده داری ازاد و زن ستیزی و ..در قران را همانگونه که هست حفظ کنند و به روش ملی مذهبی ها « مذهب شیعه را لازمه حفظ چهار چوب عرضی ایران قلمداد کنند « هر چند که متولیان این مذهب چه تف ها برویشان نیانداخته و چه پاداش قتل و کشتار و شکنجه و زندان و .. که به این ملی مذهبی ها و توده ای اکثریتی ها اعمال نکرده اند .
در نتیجه بحث با این جماعت دین خو ، وقت تلف کن است ، اما در این بحث ها امکان این هم هست کسانی که نمی دانند و نمی دانستند ، مثلن در ذات اسلام برده داری ازاد است و زن در مالکیت مرد است ، کشتار مخلفان جدی هر جا که امکانش بود واجب است ، منبع و مرکز قدرت و اقتدار اسلام سرمایه تجاری و خرید و فروش و دلالی ست و .. اگاه شوند و اگر منافع مادی ندارند ، دست از این باور بازاری بر دارند ...و ..
چرا ؟ برای دل های گرفته ما از این همه تاریکی گاهی تسلی فریادی لازم است .
همین طور است . تحقیق در مدارک و اسناد مورد پذیرش دین خویان حوصله فراوانی لازم دارد که ادیسه انجامش می دهد .
البته مثلاً وبلاگی مثل گام های تاریخ هم هست و ... زحمات این عزیزان در آگاهی بخشی واقعاً قابل تقدیر است .
ممنوعه کردن, مخروبه شد. مخروبه ترسناک.
سلام.
موضوع رفتارهای جنسی هر چقدر هم از سمت خانواده درست فهمیده بشه وقتی جامعه نقش اجتماعی اش رو درست ایفا نکنه ، به تضاد و ناهنجاری ختم میشه.
خیلی رک بگم که خیلی چیزا از کامنت های دوستان یاد گرفتم،
خیلی خوشحالم که به این مسئله مهم پرداختید. بحث هایی که واسه جامعه ما ضروری هست. چون متولیان فرهنگی ما هیچوقت سراغش نمیرن یا اگه میرن، خودشون رو به دیدگاهی رادیکال و خاص محدود می کنن.
سلام
خب این یک بحق انسانی و حدی و ملموس است که می بینم تقریبا همه مثل من یک کتاب و بیشتر حرف های نگفته برای گفتن دارند.
حتی خاطره.
باشد که سر فرصت و به فراغت بیایم و بگویم.
حتی مجال گفت و شنیدش نبوده اغلب چه برسد به چاره اندیشی و تمهیدش.
تا بعد.
در دوره کودکی و نوجوانی من پسرها خیلی زودتر از دخترها وارد دنیای وهم آلود و نیمه تاریک مسایل جنسی می شدند. وارد مرحله جوانی که می شدم نمونه هایی می دیدم مبنی بر اینکه محرک های محیطی سن آشنایی ناقص با این مسایل را خیلی بیشتر به دنیای خردسالان هم کشانده است. البته خوشبختانه احتمالا موارد کمی بوده اند.
یادم هست تمام دوره ابتدایی شاهد مراودات جنسی بین همکلاسی ها و بچه های کوچه و خیابان بودم و آنقدراین مسایل فراوان بود که اتفاقا کم کم داشت بصورت رفتارهای جنسی متعارف! برای همه جا می افتاد. چرا که اصلا کسی درباره رفتار جنسی صحیح و طبیعی چیزی نگفته بود و نمی دانستیم.
میزان درگیری بچه های مختلف هم وابسته به عوامل زیادی داشت:
1- حساسیت واطلاع خانواده ازدوستان و تیپ های فرهنگی شخصیتی دوستان و همبازی های کودک
2- نوع تربیت خانواده و شکل دهی به شخصیت کودک و نحوه برخورد آنها با مسایل مختلف رفتاری و میزان آزادی فرزندان در محدوده های طرح سوال
3- محیط رشد اعم ازشهر، محله و منزل و فرهنگ کلی آن محیط (محیط مذهبی همیشه آلوده ترین مکان ها در زمینه همجنس بازی و تجاوز و سایر رفتارهای جنسی نامتعارف بوده و هست. جوک های جنسی مرسوم هم گوشه چشمی کنایی به این حقایق دارد)
4- فرهنگ و رفتار فامیل و بستگان
5- میزان ونحوه سرکوب مواردکشف شده و لو رفته (هیجان بازی هنجارشکنی را چقدر بالا یا پایین می بردند؟)
6- نوع و میزان دسترسی به رسانه ها : متاسفانه رسانه هایی که به این مسایل می پرداختند رسانه های معقول و موقری نبودند . رسانه های داخلی روشی جز انکارو تنبیه و تقبیه نمی دانند و رسانه های ممنوعه هم جز آموزش های غلط یا نامربوط به سن و سال مخاطبان مورد بحث متاعی عرضه نمی کردند. آن موقع کمیته چی ها اگر کسی را با دستگاه ویدیو کشف می کردند معامله باهاش می کردند که با فردی در حین ارتکاب جرم و فساد و الحاد.
7- ویژگی های فیزیولوژیک : بی شک این خصوصیات که بعضا شامل جذابیت ها، ضعف بدنی، شکل اندام، زیبایی چهره و غیره در جلب توجه افراد منحرف موثرست.
8- میزان کنجکاوی ، بیرون گردی و سایرخصوصیت های شخصیتی و رفتاری کودک و انتخاب گروه های همبازی و محدوده تعامل های اجتماعی
9- محدودیت های اجتماعی و فرهنگی : این مورد دیگر ختم به دوره کودکی نمی شود. در دبیرستان ،باکمال تاسف دردانشگاه ، در دوره خدمت سربازی و حتی در دوره کوتاه تدریس در مدارس کمابیش شاهد انواعی از رفتارهای پرخطر جنسی بودم که البته باید این نکته رااز نظردورنداشت کهاین همه به معنی عمومیت و رواج مساله نیست . اما درحدی بوده که بتوان بدون جستجوی دقیق و شاهد مواردی ازین دست بود.
10- عادت : دربعضیافراد و حتی خانواده ها برخی رفتارهای نامتعارف عادت یامرسوم می شود. یادستکم قبحی برای آن قایل نمی شوند.
محدودیت های فرهنگی واجتماعی که اغلب نشات گرفته از بینش های سنتی و مذهبی است و بطور رسمی هم ترویج و ابلاغ می شود نه تنها باعث سوق یافتن پسران ومردان به همجنس گرایی (کهدر دسترس تر و کم هزینه تراست) و لابد دختران وزنان (من جز شنیده ها شواهدی نداشته ام) بلکه رفتارهای جنسی بین جنس های مخالف راهم تحت الشعاع قرارمی دهد که موارد رفتارهای پرخطر و نامتعارف جنسی درآنها احتمالا از سایر انواع ذکر شده بیشتر بوده باشد. مثلا در بسیاری از افراد در پسران دیده وشنیده ام که رفتار جنسی شان با دوست دخترشان رفتارهای همجنسگرایانه است که خود بسیاری مسایل و مشکلات درپی دارد که خارج ازحوصله این بحث است.
این مسایل کمتربصورت مدون و جدی طرح شده چه برسد که موردبحث و بررسی هم قرار بگیرد. یک نمونه ساده را بازگو می کنم:
درمنزل یکی از بستگان سببی ترشی سیر و سرکه ای سرسفره آوردند که بشدت بویتند الکل می داد. برای من دیدنش درخانواده ای تا آن پایه مذهبی و سنتی شگفت آوربود. گفتم :اینبوی الکل میدهد! خانم منزل بدون آن که حتی یک بار از شامه مبارک برای آزمودن رایحه سکر آور ترشی مزبور استفاده کند فرمود: معلومه خودت خوردی که بوش رومیشناسی !!
دیگرچه مجالی برای توضیح میماند که آدم برای دانستن هر چیزی الزاما نباید آنراتجربه کند! مثال هم نمی آوردم !
شاید این پاسخ کوچک و مختصری به شبهاتی که هم اکنون درذهن های نابالغ شکل گرفته باشد. دانسته ها و مشاهدات الزاما تجربه ها نیستند.
نکته :
تعریف رفتار های نامتعارف!
رفتاری که عرف آن را مورد تقبیح و انزجار قرار دهد و مشمول حقوق و حدودی نشود نامتعارف است و عرف آن را ناپسند و منفور میدارد.
چیزی که درعامه چنان رواجی بیابد که عامه مردم آن را غریب و ناهنجار نپندارد و باعاملان بدان رفتار بی هیچ کراهتی بیامیزد و اکراهی ازپذیرفتن آنها نداشته باشد بهسبب ارتکاب به فعل و رفتاری خاص ، به مرور متعارف می شود.
این روزها که صحبت از پذیرفتن حقوق دگرباشان جنسی و همجنسگراها و ترنسکژوال ها و غیره می شود، صحبت ازرفتارهای متعارف جنسی بخصوص از سوی ما نسل نضج گرفته در سیلاب ارزشها ازهمیشه بغرنج ترو پیچیده ترمی شود. بخصوص که رسانه های موردقبول عامه و متعارف و رایج هم دیگر چنان محدودیت و ممنوعیت گذشته را ندارند و دیگر کودکی نیاز ندارد برای جستن روزنه ای به پرسش های مغلق و دلواپسی های کودکانه خود پناهنده ادبیات مغلق و هراسناک توضیحالمسایل ها و ... شود. چند کلید کوچک با سرعت طوفانی از آموزش ها و عکس و فیلم و داستان و تجربه را جلوی چشم های لرزان و متعجب کودکی اش فرومی ریزند ... !
بعد میرسیم به حیطه بغرنج وفاجعه آمیز تربیت:
کودک دیروز می باید تربیت کند. آگاهی و روشنایی ببخشد و نوید و هشدار بدهد. راه بنماید وراهکارارایه کند و چاره اندیشد و ...
درورطه ای که معلوم نیست ازآموزه های تربیتی والد خود می تواند بهره ای داشته باشد یا باید دوباره ازآغاز همه چیز رابیاموزد و اینبار خودش را صحیح وسره تربیت کند و بیاموزد؟!
تعریف ها و ارزشگذاری ها متفاوت و متنوع شده اند. می تواند آن ها رادرک قبول و تحلیل کند و برای کودک خود بهزبان قابل فهم او بازگو کند ؟!
اگراشتباه کند فاجعه در مسیراو و خانوادهاش خواهد بود. در مهد آزادی فرانسه یکی دو سال پیش خانواده یک پسر نوجوان بدست پدر خانواده با سلاح شکاری کشته شدند و پدر هم خودکشی کرد. علت آزار جنسی مکرر پسرجوان ذکرشده بود.
قتلهای ناموسی درمناطق مختلف کشورمان بیداد می کند. نیروی انتظامی این روزها کم کم از خواب تجاهل بیدار شده و پیام های هشداردهنده به خانواده ها می دهد.
ارزش ها دچار استحاله شده اند و سلیقه ها سره و ناسره را چنان درهم تنیده اند که راه صواب چندان روشن و هویدا نیست ...
گاهی وقت ها غصه ام می گیرد از این که باید نقش راهبری وتربیت فرزندم را بر عهده بگیرم.
اما تصمیم ام را گرفته ام: صداقت ، آگاهی ، دوستی و صمیمت ،انعطاف پذیری، پذیرش و راهنمایی و حمایت
با چشمان کاملا باز ... امیدوارم قدرتش را بدست بیاورم !